PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حافظ، شاعر عاشقانه هاي بشري



ستاره 15
18th December 2012, 08:33 PM
نويسنده : نيما بهدادي مهر


در هنگام صحبت از حافظ شيرازي دو کليد واژه عشق وعرفان تلا» لو ويژه اي درساختار ادبي اشعار وي داشته و همين بيان هنرمندانه عميق نسبت به مرزهاي مفهومي عاشقي و عارفي، وي را ملقب به لسان الغيب کرده است. در حقيقت شاخص اصلي و نقطه ثقل شعري حافظ تسلط وي بر مرزهاي بيان در غزل است و از اين باب وقتي در ابعاد هنري اشعارش متمرکز مي شويم مواردي همچون رمزپردازي، مراعات نظير، طنز، جان مايه غنايي کلا م، ايهام و ابهام برجستگي و درخشندگي خاصي دارد. با اين زاويه نگرش رمزپردازي و نگره نمادين، شعر حافظ را خانه راز کرده و به آن وجوه گوناگون بخشيده است; در واقع شعر وي آيينه اي حقيت نما و بازتابي درست از شرايط دوران زندگاني اش است و نگاه تمثيلي وي به تمامي ارزش هاي فرهنگي و ديني يا تحليل شرايط سياسي و اجتماعي با بهره گيري از عبارت هاي داراي کد و شناسه، مکتب سمبوليسم ادبي در شعر فارسي را روحي حافظانه دميده است. چنانکه در بيت زير، «شب تاريک» و «گرداب حايل» از منظر مفهومي قابليت تفسير در چند معنا را دارا هستند:
شب تاريک و بيم موج وگردابي چنين حايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
بحث مهم ديگر درساختار را اشعار حافظ، رعايت دقيق و ظريف تناسبات هنري در فضاي کلي ابيات يا همان مراعات نظير است که شعر حافظ از اين باب داراي اوج هاي بياني بسياري است; براي مثال به روابط حاکم بر اجزاي اين ابيات دقت کنيد:
زشوق، نرگس مست بلند بالا يي
چولا له با قدح افتاده برلب جويم
شدم فسانه به سرگشتگي که ابروي دوست
کشيده درخم چوگان خويش، چون گويم
در موضوع جان مايه غنايي کلا م با مبدا و مطلعي از بيان در اشعار حافظ روبرو مي شويم که مبتني بر موضوع و مضمون داراي لحن هاي حماسي، شورآفرين، رندانه، طنز آميز، حسرتبار و اندوهگين مي شود; در اين باب براي تفهيم بهتر بحث توجه شما را به ابيات زير جلب مي کنم:
الف) بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم (لحن شورآفرين)
ب) من وانکار شراب! اين چه حکايت باشد
غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد
پ) ما آزموده ايم دراين شهر بخت خويش
بايد برون کشيد از اين ورطه رخت خويش
از زاويه اي ديگر به کارکرد طنز درادبيات حافظ مي رسيم که در اين باب بايد توجه داشت که زبان رندانه اشعار وي بر قالب طنز استوار شده و به واقع طنز، ظرفيت بياني شعر او را گسترش داده و به آن شورو حياتي عميق بخشيده است وحافظ به مدد طنز، به بيان ناگفته ها به صورتي ظريف روي آورده و قالب گزنده اشعارش را در بستري شيرين قرار داده و نوش و نيش را در کنار هم گردآورده است; از اين منظر پادشاه، محتسب، زاهد رياکار و حتي خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهاي حافظ هستند که به عنوان نمونه مي توان ابيات زير را مثال زد:
الف) فقيه مدرسه دي مست بود و فتوا داد
که مي حرام، ولي به زمال اوقافست
ب) باده با محتسب شهرننوشي زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
در بحث ايهام و ابهام بيان شعري حافظ توجه به چند نکته ضروري است: اول آنکه به اقتضاي هنري که حافظ در نمادگرايي داشت، کوشيد تا با قالبي شکوهمند ازاوج بيان غنايي، ساختار ادبي اشعارش را جلوه اي ناب بخشد و از آنجا که يکي از برجسته ترين ويژگي هاي شعر ناب، ابهام است، حافظ بيشترين سود را در بيان شعري اش از اين اسلوب و روش کلا مي برده است. دوم آنکه زمان پرآشوب و فتنه اي که حافظ در آن زندگي مي کرد، از ظاهر معترض، زباني خاص را طلب مي کرد; زباني که قابليت تفسير به مواضع مختلف را داشته باشد و از اين وجه حافظ با رويکردي که به ايهام، طنز و سمبول داشت، توانست چنين زبان شگفت انگيزي را ابداع کند; بياني که هم قابليت اشاره به ناگفته ها را داشت و هم سراينده اش را از فتنه ها و آشوب هاي زمان در امان نگه مي داشت. در وضعيت سوم بايد اشاره داشت که آشکارکردن اسرار در سنن عرفاني ناپسنداست و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و رازآموزي عارفانه، زباني خاص دارد و از آنجا که حافظ شاعري با تعلقات عميق عرفاني است، بي ربط نيست که از ايهام به عالي ترين شکلش بهره مي برد; به اين ابيات توجه کنيد:
الف) دي مي شد و گفتم صنما عهد به جاي آر
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفانيست
ايهام در اين بيت، در معنا شناسي کلمه«عهد» به معناي زمانه و پيمان نهفته است.
ب) دل دادمش به مژده و خجلت همي برم
زين نقد قلب خويش که کردم نثار دوست
ايهام در ترکيب کلا مي«نقد قلب» به معناي نقد دل و سکه قلا بي است.
پ) عمرتان باد و مرادهاي ساقيان بزم جم
گرچه جام ما نشد پرمي به دوران شما
ايهام در کلمه «دوران» به معناي عهد و روزگار، و دورگرداني ساقي است. با توجه به اين مسايل است که تفکر حافظ، عميق، زنده، پويا، ريشه دار و در خروشي حماسي است و شعروي بيت الغزل معرفت شده است. از مهمترين وجوه تفکر حافظ مي توان به موارد زير اشاره داشت: الف) نظام هستي در انديشه حافظ همچون هر متفکر عارفي، نظام احسن است و در اين نظام، گل و خار در کنار هم معناي وجودي مي يابند، به ابيات زير دقت کنيد:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بي خار کجاست؟
من اگر خارم اگر گل، چمن آرايي هست
که از آن دست که او مي کشدم، مي رويم
ب) عشق، جان مايه هستي است و در درياي پرموج و خون فشان عشق، جزجان سپردن چاره اي نيست، حافظ در بيت زير به زيبايي اين مفهوم را تجسم ادبي بخشيده است:
در ازل پرتو حسنت زتجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل مي خواست کز آن شعله چراغ افروزد
دست غيب آمد و برسينه نامحرم زد
پ) تسليم، رضا و توکل ابعادديگري از انديشه و جهان بيني حافظ را تشکيل مي دهد، به ابيات زير دقت کنيد:
آنچه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافريست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش
ت) فرزند زمان خود بودن، نوشيدن جان حيات در لحظه، درک و دريافت حالا ت حقيقي زندگي از ديگر ابعاد جهان بيني حافظ است که در ابيات زير متجلي شده است:
1) به مامني رو و فرصت شمر طريقه عمر
که در کمينگه عمرند قاطعان طريق
2) فرصت شمار صحبت کز اين دو راهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
ث) انتظار موعود و رسيدن به آرمان شهر از مفاهيم عميقي است که در سراسر ديوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد; حافظ گاه به زبان رمز و نماد و گاه به استعاره و کنايه در طلب موعود آرماني است و در واقع اصلا ح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نيازهاي متعالي بشر کرده است. به اين ابيات دقت کنيد:
1 ) مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد
که زانفاس خوشش بوي کسي مي آيد
2 ) اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
3) يوسف گم گشته بازآيد به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
با توجه به اين قالب ساختاري است که همواره بر اين مساله تاکيد مي شود و او جداي از شيريني، سادگي و ايجاز، روح صفا و صميميت را در ابيات خود جلوه گرساخت; در حقيقت حافظ در غزليات خود تمامي ارزش هاي فرهنگي وانساني را که به آن معتقد بود و تمامي صفات منفي را که نسبت به آنها بر مي آشفت در ساختار شعري اش وارد و از اين باب است که حقيقت جويي، يکرويي، وحدت، قرب الهي و وصال جانان با لحني شور آفرين و حماسي در اشعار اين شاعر بزرگ بازتاب يافته و شاعر خشم و تنفر خود را نسبت به اختلا ف، نفاق، ريا، تزوير و ستيزگي هاي قشري بيان کرده است.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد