PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی داستانها و رمانهای خواندنی



ستاره 15
11th December 2012, 05:49 PM
رمان های محبوب مصطفی ملکیان (http://www.njavan.com/post-499.aspx)
از سایت صدای پای آب: صدیق قطبی

در گفت و گویی که با استاد ملکیان داشتم، از ایشان در باب رمان های محبوب شان پرسیدم. آنچه می بینید پاسخ ایشان است:
در رأس همه، من رمان های داستایفسکی را می پسندم. و از همه بیشتر رمان «برادران کارامازوف». ولی من همه ی رمان هاو حتا داستان های کوچک داستایفسکی را هم می پسندم. یعنی عمق روانشناختی شان را می پسندم.
در میان رمان های «رومن رولان» همان دو کار شاهکار او را یعنی: «ژان کریستف» و «جان شیفته» خیلی می پسندم. البته رمان های دیگر او را هم می پسندم. کتاب « سفر درونی» او را که در واقع رمان نیست بلکه شرح حال گونه ای است، و نیز «تراژدی های ایمان» او را یا سرگذشتی که رمان رولان از بتهوون نوشته یا سرگذشتی که رومن رولان از مهاتما گاندی نوشته. هر چه از رومن رولان خوانده ام را پسندیده ام. چه داستان چه رمان چه زندگی نامه چه نمایش نامه.
کازانتزاکیس هم همین گونه است. من همه ی آثار او را می پسندم و از همه بیشتر «زوربای یونانی» را. هم چنین رمان «مسیح باز مصلوب»، «آزادی یا مرگ»، «برادرکشی»، «سرگشته ی راه حق» که درباره ی فرانسوای آسیزی است و نیز «گزارش به خاک یونان» که البته رمان نیست وشرح احوال درون است.
تولستوی را هم می پسندم مخصوصاً «رستاخیز» او را که از «جنگ و صلح» هم بیشتر می پسندم. اما از رستاخیز که بگذریم «آنا کارنینا» و البته «جنگ و صلح». و درمیان رمان های کوتاه تر بهترین البته همان «مرگ ایوان ایلیچ» است. داستان های کوتاه تولستوی را هم می پسندم. که مجموعه ی خوبی از آن را نشر چشمه با عنوان « سونات کرویتسر و چند داستان دیگر » که مجموعه داستان های کوتاه تولستوی است منتشر کرده است. مجموعه ی خوبی است.
از رمان های «هرمان هسه» بعضی هایش را خیلی می پسندم. مثلا «گرگ بیابان»، «سفر به سوی صبح» و «نرگس و زرین دهان» که بعد ها آقای سروش حبیبی با نام «نارسیس و گلدمونت» آن را ترجمه کرد. یعنی به همان تعبیر آلمانی اش.
«هاینریش بُل» را آنقدر که بعضی می پسندند نمی پسندم. نه اینکه نپسندم اما نه به اندازه ای که شیفتگانی گفته اند. «گونتر گراس» را هم به همین صورت. که همزمان اوست و او هم آلمانی است
با داستان های ارنست همینگوی نمی توانم ارتباط بگیرم.
در ارتباط با امریکائیان من هیچ کس را به اندازه ی «سامرست موآم» نمی پسندم. مخصوصا «لبه ی تیغ» موآم با ترجمه ی عالی مهرداد نبیلی. من رمان های او را خیلی خیلی می پسندم. خصوصا لبه ی تیغ را که یک شاهکاراست. یک شاهکار به تمام معنا. ولی مثلاً «پایبندی های انسانی» او را هم می پسندم. گرچه تنها ترجمه ای که از این کتاب در زبان فارسی صورت گرفته، ضعیف است- ترجمه عبدالحسین شریفیان. نه تنها رمان های او بلکه باقی نوشته های او را هم می پسندم. مثلا کتاب «حاصل عمر» او را که واقعاً کتاب گرانقدری است. موآم از کسانی است که خیلی بین آثار او و خود او فاصله است. او از نظر زندگی شخصی، خیلی گرفتاری داشت. خیلی خیلی گرفتاری داشت. خیلی مشکلات اخلاقی و روانی داشت. اما رمان ها و نوشته های او واقعاً عالی است.
در فرانسه من خیلی خیلی به «آندره ژید» علاقه مندم. مخصوصاً همان «مائده های زمینی» و «مائده های تازه» او را خیلی می پسندم. اگر چه «سکه سازان»، « درِ تنگ»، «اگر دانه نمیرد»، «دخمه های واتیکان» را هم دوست دارم. اما هیچ کدام را به اندازه ی مائده های زمینی و مائده های تازه ی او دوست ندارم.
بعضی از آثار مارکز را دوست دارم. البته شاهکار مارکز را صدسال تنهایی می دانند ولی من این کتاب را دوست ندارم. اصلا نتوانستم با این رمان ارتباط برقرار کنم. به نظر من رئالیزم جادویی به افراطی ترین صورت در این کتاب وجود دارد. بهترین کار او همان «عشق سالهای وبا »است و «گزارش یک قتل». که من این دو کتاب را می پسندم و دوست دارم.
در امریکای لاتین من بیش از همه از« بورخس» لذت می برم. مخصوصا داستان های کوتاه و شگفت انگیز بورخس. مثل کتاب های «کتاب خانه ی بابل» و «به کتاب هایی که هرگز نخواهم خواند.» همه ی داستان های کوتاه او را خیلی دوست دارم.
ویکتور هوگو را در قرن 19 فرانسه خیلی دوست دارم.
در میان نویسندگان فرانسوی یکی از محبوب ترینشان همان «روژه مارتن دوگار» است که رمان های « ژان باروا» و «خانواده ی تیبو» از اوست. که البته خانواده ی تیبو را خیلی بیشتر دوست دارم. کتاب «ژان باورا» ی او با ترجمه ی عالی منوچهر بدیعی است که خیلی این کتاب را دوست دارم.
در بریتانیا هیچ کس را به اندازه ی «جیمز جویس» دوست ندارم. مثل رمان «چهره ی مرد هنرمند در جوانی»، و رمان « اولیس» اوکه به زبان فاسی ترجمه نشده است. خیلی خیلی جیمز جویس را دوست دارم.
در میان رمان های ایرانی من هیچ کس را به اندازه ی «علی محمد افغانی» دوست ندارم. و در میان آثار او مخصوصاً «شوهر آهو خانم» و بعد از آن «شادکامان دره ی قره سو». این دو رمان بزرگ در کرمانشاه اواخر سلطنت رضاشاه و اوایل سلطنت محمدرضا شاه می گذرد. و من از نوجوانی که این دو رمان را خوانده بودم گمان می کردم که هنوز همان ساختمان ها و همان کوچه ها و همان هشتی ها وجود دارند. همیشه آرزو داشتم که کرمانشاه بروم از بس که به این دو رمان علاقه داشتم. اما غیر از این دو کتاب «شلغم میوه ی بهشته» «دکتر بکتاش» و سایر داستان های او را هم می پسندم. البته «شوهر آهو خانم » او را ناقدان هم اثر طراز عالی ای می دانند. ولی من باقی آثار او را هم می پسندم. خصوصا «شادکامان دره قره سو»
در میان خانم ها من زویا پیرزاد را از همه بیشتر دوست دارم. همه ی آثارش را می پسندم. یعنی سه اثر بزرگ او را. خصوصا کتاب «چراغ ها را من خاموش می کنم.»
فریبا وفی را خیلی دوست دارم. عباس معروفی را من کمتر مجذوبش شدم و گمان می کنم همه ی آثارش را هم نخوانده باشم. مصطفی مستور را نه. بعضی از نوشته هاشو دوست دارم. اما یک نوع ایدئولوژیک اندیشی در او می بینم مخصوصاً در مشهور ترین کتاب او- روی ماه خداوند را ببوس- که مسئله ی شر را خیلی آبکی حل کرده است. به نظر من کتاب ارزشمندی نیست. اما بعضی از داستان های او را دوست دارم. روی هم رفته خیلی عمیق نیست.
من از نثر محمود دولت آبادی لذت می برم اما از محتوای آثار او نه. «کلیدر»، نثر خراسانی بسیار پاک و پیراسته ای دارد. خراسانی ها همیشه نثر بسیارعالی ای داشته اند. اما محتوای کلیدر را دوست ندارم. یا مثلاً «سلوک» او را یا « ما هم مردمی هستیم.»
گلی ترقی را خیلی دوست دارم. خیلی خیلی. سیمین دانشور را نه به اندازه ای که معروف است. هم «سووشون » هم «جزیره ی سرگردانی» هم «ساربان سرگردان». خیلی جذب سیمین دانشور نشدم. انگار باز هم روی هم رفته «سووشون« را بیشتر از آثار دیگر او می پسندم.
بوف کور را اصلا نمی پسندم. با اینکه بوف کور یکی از شاهکارهای ادبیات ایرانی قلمداد می شود. من داستان های کوتاه صادق هدایت را خیلی بیشتر می پسندم. خیلی بیشتر. جلال آل احمد را خیلی نمی پسندم. من از طرز نویسندگی اش خوشم می آید که در کمترین عبارت بیشترین افاده را دارد.
داستان های «احمدِ محمود» هم خیلی جالبند.
در میان مترجمان ما محمود اعتمادزاده که معروف به «به آزین» است و آثار رومن رولان را ترجمه کرده است، آثاری هم خودش نوشته که من آنها را خیلی می پسندم. مخصوصاً نوشته ای که عنوانش هست «بر دریا کنار مثنوی »
جبران خلیل جبران عمیق نیست اما می پسندم و جوانان ما اگر آثار او را مطالعه می کردند واقعا سود می بردند. البته «پیامبر» بهترین اثر اوست ولی «کریسمس در بیروت» او هم که داستان کوتاهی است خیلی عالی است. اما عمیق نیست. یک زیبایی و لطافتی در آثارش هست که نباید ما را بفریبد که گویا عمقی در آنهاست.
در همین ژانر- یعنی ژانر جبران خلیل جبران- کسی به عمق تاگور ننوشته است. در این ژانر کسی به خوبی «تاگور» نیست

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد