PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پدر



shabhayebarare
3rd December 2012, 01:30 PM
پدر (http://jkz.blogfa.com/post/835/%d9%be%d8%af%d8%b1)
طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !

nafise khanom
3rd December 2012, 06:08 PM
مرسی عزیزم بابت متنای قشنگو پرمحتواوزیبات.عالین...مرررر سی...[golrooz][tashvigh]

shabhayebarare
3rd December 2012, 06:18 PM
مرسی عزیزم بابت متنای قشنگو پرمحتواوزیبات.عالین...مرررر سی...[golrooz][tashvigh]
خاهش میکنم خانوم گلی[golrooz]

آسمان آبی2020
3rd December 2012, 09:52 PM
نیم ساعت پیش، خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد…
آواز که خواند تازه فهمیدم… پدرم را با او اشتباهی گرفته ام!
حسین پناهی...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد