آسد مرتضي
28th November 2012, 06:30 PM
از پس شیشه عینک استاد
سرزنش وار به من می نگرد
باز از چهره من می خواند
که چه ها در دل من می گذرد
می کند مطالب خود را دنبال
بچه ها عشق گناه است گناه
وای اگر بر دل نو خواسته ای
لشکر عشق بتازد بیگاه
می نشینم همه ساعت خاموش
در دلم با غم تو دنیاییست
ساکتم گرچه به ظاهر اما
در دلم باغم تو غوغاییست
مبصر امروز چو اسمم را خواند
بی خبر داد کشیدم غایب
رفقایم همگی خندیدند
که جنون گشته به طفلک غالب
بچه ها نمی دانستند
که من آنجایم و دل جای دگر
من به یاد تو و آن روز بهار
که تو را دیدم با جامه ی زرد
من به یاد تو و آن خاطره ها
یاد آن لحظه که بگذشت چو باد
که در این وقت به من می نگرد
از پس شیشه عینک استاد
با خیالت خوشم از اول زنگ
لحظه ای فارق از این دنیایم
زنگ خوردست منوچهر بیا
تو فریدون برو من می آیم...!
از:منوچهر نیستانی
http://www.uc-njavan.ir/images/m59qk0d23iezk2u0wam.jpg
سرزنش وار به من می نگرد
باز از چهره من می خواند
که چه ها در دل من می گذرد
می کند مطالب خود را دنبال
بچه ها عشق گناه است گناه
وای اگر بر دل نو خواسته ای
لشکر عشق بتازد بیگاه
می نشینم همه ساعت خاموش
در دلم با غم تو دنیاییست
ساکتم گرچه به ظاهر اما
در دلم باغم تو غوغاییست
مبصر امروز چو اسمم را خواند
بی خبر داد کشیدم غایب
رفقایم همگی خندیدند
که جنون گشته به طفلک غالب
بچه ها نمی دانستند
که من آنجایم و دل جای دگر
من به یاد تو و آن روز بهار
که تو را دیدم با جامه ی زرد
من به یاد تو و آن خاطره ها
یاد آن لحظه که بگذشت چو باد
که در این وقت به من می نگرد
از پس شیشه عینک استاد
با خیالت خوشم از اول زنگ
لحظه ای فارق از این دنیایم
زنگ خوردست منوچهر بیا
تو فریدون برو من می آیم...!
از:منوچهر نیستانی
http://www.uc-njavan.ir/images/m59qk0d23iezk2u0wam.jpg