نارون1
25th November 2012, 02:58 PM
سعید بینیاز/کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
به نظرتان آمار کدام مشکل روانشناختي در میان دانشجوهاي سال اول از همه بيشتر است؟ فکر میکنم بيشترتان با کشيدن يک آه از سويداي جانتان ميگوييد:«خب، افسردگي!». شايد بعضيهايتان که شيطنتهاي بچههاي سال اولي را در خوابگاه ديده باشيد، بگوييد «اختلالشخصيت ضداجتماعي». يا بعضي با قيافه متفکرانه همراه با بيرون دادن دود آخرين پك سيگارتان بگوييد «اعتياد جانم، اعتياد!». تا حدی درست گفتهاید اما مشکلی که از همه فراگیرتر است چیزی دیگر است. اختلالی که کمتر اسمش را شنیدهاید:«اختلال انطباقی». میخواهیم در این چند صفحه در مورد این مشکل و مشکلات دیگر سر راه دانشجوهای تازه وارد با هم حرف بزنیم.
اختلال انطباقي
چیزی که بيشتر از همه دانشجویان مخصوصاً تازهواردهای نازنین را اذیت میکند يک اختلال نهچندان بدجور روانشناختي بهنام «اختلال انطباقي» يا «اختلال سازگاري» است. درواقع شرايط کمي تا قسمتي وحشتناک خوابگاه و دانشگاه و سلف سرويس و سرويس خوابگاه به دانشگاه، آنقدر استرسزاست که دانشجویان ترم پاييني را مبتلا به اين اختلال ميکند؛ اختلالي که معجوني از اضطراب و افسردگي و ديگر چيزهاست اما نشانه اصلياش اين است که آقا پسر يا دختر خانم دانشجو تا پايش ميرسد به خانه مامان جان، حالش خوب خوب ميشود، و تا برمیگردد دانشگاه دوباره روانش به هم میریزد. درواقع چیزی که باعث میشود یک نفر مبتلا به اختلال سازگاری شود این است که نمیتواند خودش را با فشارهای روانی محیط جدید وفق دهد.
بحران هويت
سن ورود به دانشگاه سن خاصي است. روانشناسها تحقيق کردهاند و ديدهاند که معمولاً جوانها از 18 تا 22 سالگي، بحران «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟» يا به قول آنها بحران هويتشان را حل ميکنند. آنها در اين 4 سال مجبور بودند در مورد جهتگيري مذهبيشان، جهانبيني کليشان، جهتگيريشان به جنس مخالف، بايد و نبايدهايشان و شغل آيندهشان تکليف خودشان را روشن کنند. همين تکليف روشنکردن که ما در موردش فقط چند خط مينويسيم، در دنياي ذهني اين جوانان نوگل يک دنیا استرس و بالا و پايينرفتن و افسردگي حاد و مزمن ايجاد ميکند. پس جوانان دانشجو، «از 6 جهت» ميان اين فشارها گير کردهاند و بايد يکجوري از آن بيرون بيايند.
عذاب تنهايي
وقتي که شب اول را دور از خانه و در خوابگاه دانشگاه يا خانه دانشجويي ميگذرانید اولین حس همین تنهایی است. شعار ندهيد که فقط دخترها اهل اين رمانتيکبازيها هستند، نه اينطور نيست. اين حس را با يک شب بيرون ماندن مردانه در جوار دوستان همشهري اشتباه نگيريد. شرايط جور ديگري است. هر قدر هم بخواهيد به اين شرايط به عنوان يک تجربه جديد نگاه کنيد، ته دلتان لک ميزند براي اينکه به طور معجزهآسايي يا شما يک ساعته برسيد به دوستان و خانواده يا آنها بيايند پيشتان. خلاصه اينکه فعلاً تا دوستي پيدا کنيد «بايد بچشيد عذاب تنهايي را!»
آزادي و مسئولیت
نه، اصلاً فلسفهبافي و اين حرفها نيست، خيلي ساده است. شما، هم آزاديهايتان بيشتر ميشود و هم مسئوليتهايتان. تا قبل از آن پدر و مادر گرامي قيد و بندهايي داشتند و در مقابلاش حمايتهايي. حالا شما از خير و شر هر دو رها شدهايد و خودتانايد و خودتان.
زندگی با جماعت
اگر تا همين 3 ماه قبل سرت توي لاک خودت بود و از خانه با سوزاندن بنزين سهميهبندي شده سرويس، ميرفتي دبیرستان یا هنرستان و بعدش هم همچنان درونگرا باز ميگشتي به خانه، اينجا ديگر اين خبرها نيست. اگر غير بومي هستي که در بهترين شرايط بايد با يک همخانه يا يک هماتاقي بسازي، اگر هم شانست خيلي خوب بوده (يا خيلي بد!) و دانشگاه شهر خودت قبول شدهاي، ديگر نميتواني کنفرانسهاي اجباري را دور بزنی و بالاخره با يکي از استادها بايد کنفرانس بدهي. براي همين هم آنهايي که خوش ندارند زياد با جماعت بپرند، خيلي از اين شرايط فشارزا خوششان نميآيد و استرس از سر و رويشان ميبارد. به هر حال اينجا ديگر اگر درونگرا باشي، ضرر کردهاي و بهتر است بزني توي فاز «يادگيري مهارتهاي ارتباط با ديگران».
6راه حل برای عبور از بحران ها
حالا توی این فوران نعمت های استرس آفرین، آدم چه طور باید خودش را سالم عبور دهد؟ احتمالا این شش توصیه به دردتان می خورد.
1. صبور باش!
بهترين توصيه براي بحرانهايي که فقط مال يک دوره زماني خاص است، شکيبايي است. خيلي از مشکلات روزهاي اول دانشگاه را زمان و تجربه به خوديخود حل ميکند. اما اگر شما بزنيد توي فاز افسردگی، فقط اين تجربهها را کندتر ميکنيد. اضطراب داشته باشيد اما معقول؛ جوري مضطرب نباشيد که خود اين اضطراب باعث شود نتوانيد مثل همه تجربههاي روزهاي اول را از سر بگذرانيد و بيفتيد توي دور باطل استرس، اضطراب، استرس، اضطراب، استرس و همينجور ادامه دهيد تا فارغالتحصيلي يا زبانم لال انصراف.
2. اجتماعيتر شو!
اين حرفها را که من شخصيتم اينجور است، که کاملاً درونگرا هستم و آبم با جماعت توي يک جوب نميرود، بگذار کنار. اولاً تحقيقات نشان داده تعداد خيلي کمي از مردم کاملاً برونگرا يا کاملاً درونگـــرا هستند و براي گروه اکثريتي هم که مابين اين طيفاند، کم و زيادکردن فعاليتهاي اجتماعي چندان کاري ندارد. پس اي گروه اکثريت! به دانشگاه به عنوان يک محمل که در آن به خوبي ميتوانيد اجتماعي شويد و در برقراري ارتباط با آدمهاي آينده زندگيتان ماهر شويد، نگاه کنيد. شايد بعد از دانشگاه کمتر جايي را پيدا کنيد که اینچنین براي شما پول خرج کنند تا شما بتوانيد توي فعاليتهاي گروهي شرکت کنيد.
3. «اصل تقدم» را فراموش نکن
روانشناساني که موهايشان را در تحقيقات مربوط به حافظه سفيد کردهاند، دريافتهاند که ذهن ما اغلب اوقات اولين و آخرين دادههايي را که دريافت کرده است، بهتر به خاطرش ميسپارد تا دادههايي که آن وسط ارائه شدهاند. به زبان آدميزاد، اين ميشود که ترم اول را جدي بگير؛ مخصوصاً سعي کن نظر استادهايي را که ميداني تا ترم آخر دست از سرت برنميدارند و باهاشان درس داري، از همين اول جلب کني. حتي اگر ترم 3 و 4 خراب کني، آنها بهعنوان يک دانشجوي خوب که برايش مشکل پيش آمده به تو نگاه ميکنند. اما اگر ترم اول خراب کني حتي اگر ترم 3 و 4 بهتر شوي، احتمالاً فکر ميکنند دانشجويي هستي که در طول اين چند ترم، راههاي بهتر تقلب کردن را آموختهاي!
4. به مرکز مشاوره دانشگاه برو
توهين کردم؟ ميگويي «مگر من ديوانهام که بروم پيش مشاور؟». نه، باور کنيد اين نرخهاي تقریباً رایگان جلسههاي مشاوره مراکز مشاوره دانشگاهها، هر بنيبشري را وسوسه ميکند که برود براي خودشناسي هم که شده سلامي عرض کند. از اينها که گذشته، يکي از بهترين جاها ـ حتي براي حل مشــکلات ماليتــــــان ـ همين مرکز مشاوره دانشگاه است. به هر حال يک عده آدم متخصص نشستهاند آنجا که علاوه بر داناييشان، يکي از زيرمجموعههاي دانشگاه هم هستند.
5. با هماتاقيها و همخانهايها توافقکن!
بر سر چي؟ بر سر خيلي چيزها. البته خيلي چيزهايي که هماتاقيهاي آن سوي آب در موردش توافق ميکنند، اينجا کمي خندهدار است؛ مثلاً تعداد ميهمانها در ماه! اما اينجا ميشود روز اول نشست و در مورد خصوصيت اخلاقي خودت و ديگران، نحوه نظافت اتاق، چيزهايي که دوست داري و نداري و هزار تا چيز ديگر با هماتاقيها توافق کرد. درست است که در بيشتر موارد اين چيزها مخصوصا در ترمهاي اول رعايت نميشود اما به هر حال گفتن آن، هم صميميت ميآورد، هم گزک را از دست ديگران ميگيرد.
6. از گوش دومت استفاده کن
براي چي؟ خب، براي بيرون کردن چيزهاي متناقضي که از ترم بالاييها با گوش اول شنيدهاي. تشخيص حرفهاي درست و حسابياي که ترم بالاييها براي منتقل کردن تجربهشان ميگويند يا حرفهايي که از سر غرور و حتي ناداني ميزنند، چندان هم راحت نيست. اما به هر حال مخصوصاً در مورد خوبي يا بدي رشتهتان ـ که احتمالاً آينده شغليتان در گروي آن است ـ حرفهاي ترم بالاييها را چندان جدي نگيريد. شايد يک فارغالتحصيل رشته شما بهتر بتواند در موردش قضاوت کند
منبع:
مجله سپیده دانایی
به نظرتان آمار کدام مشکل روانشناختي در میان دانشجوهاي سال اول از همه بيشتر است؟ فکر میکنم بيشترتان با کشيدن يک آه از سويداي جانتان ميگوييد:«خب، افسردگي!». شايد بعضيهايتان که شيطنتهاي بچههاي سال اولي را در خوابگاه ديده باشيد، بگوييد «اختلالشخصيت ضداجتماعي». يا بعضي با قيافه متفکرانه همراه با بيرون دادن دود آخرين پك سيگارتان بگوييد «اعتياد جانم، اعتياد!». تا حدی درست گفتهاید اما مشکلی که از همه فراگیرتر است چیزی دیگر است. اختلالی که کمتر اسمش را شنیدهاید:«اختلال انطباقی». میخواهیم در این چند صفحه در مورد این مشکل و مشکلات دیگر سر راه دانشجوهای تازه وارد با هم حرف بزنیم.
اختلال انطباقي
چیزی که بيشتر از همه دانشجویان مخصوصاً تازهواردهای نازنین را اذیت میکند يک اختلال نهچندان بدجور روانشناختي بهنام «اختلال انطباقي» يا «اختلال سازگاري» است. درواقع شرايط کمي تا قسمتي وحشتناک خوابگاه و دانشگاه و سلف سرويس و سرويس خوابگاه به دانشگاه، آنقدر استرسزاست که دانشجویان ترم پاييني را مبتلا به اين اختلال ميکند؛ اختلالي که معجوني از اضطراب و افسردگي و ديگر چيزهاست اما نشانه اصلياش اين است که آقا پسر يا دختر خانم دانشجو تا پايش ميرسد به خانه مامان جان، حالش خوب خوب ميشود، و تا برمیگردد دانشگاه دوباره روانش به هم میریزد. درواقع چیزی که باعث میشود یک نفر مبتلا به اختلال سازگاری شود این است که نمیتواند خودش را با فشارهای روانی محیط جدید وفق دهد.
بحران هويت
سن ورود به دانشگاه سن خاصي است. روانشناسها تحقيق کردهاند و ديدهاند که معمولاً جوانها از 18 تا 22 سالگي، بحران «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟» يا به قول آنها بحران هويتشان را حل ميکنند. آنها در اين 4 سال مجبور بودند در مورد جهتگيري مذهبيشان، جهانبيني کليشان، جهتگيريشان به جنس مخالف، بايد و نبايدهايشان و شغل آيندهشان تکليف خودشان را روشن کنند. همين تکليف روشنکردن که ما در موردش فقط چند خط مينويسيم، در دنياي ذهني اين جوانان نوگل يک دنیا استرس و بالا و پايينرفتن و افسردگي حاد و مزمن ايجاد ميکند. پس جوانان دانشجو، «از 6 جهت» ميان اين فشارها گير کردهاند و بايد يکجوري از آن بيرون بيايند.
عذاب تنهايي
وقتي که شب اول را دور از خانه و در خوابگاه دانشگاه يا خانه دانشجويي ميگذرانید اولین حس همین تنهایی است. شعار ندهيد که فقط دخترها اهل اين رمانتيکبازيها هستند، نه اينطور نيست. اين حس را با يک شب بيرون ماندن مردانه در جوار دوستان همشهري اشتباه نگيريد. شرايط جور ديگري است. هر قدر هم بخواهيد به اين شرايط به عنوان يک تجربه جديد نگاه کنيد، ته دلتان لک ميزند براي اينکه به طور معجزهآسايي يا شما يک ساعته برسيد به دوستان و خانواده يا آنها بيايند پيشتان. خلاصه اينکه فعلاً تا دوستي پيدا کنيد «بايد بچشيد عذاب تنهايي را!»
آزادي و مسئولیت
نه، اصلاً فلسفهبافي و اين حرفها نيست، خيلي ساده است. شما، هم آزاديهايتان بيشتر ميشود و هم مسئوليتهايتان. تا قبل از آن پدر و مادر گرامي قيد و بندهايي داشتند و در مقابلاش حمايتهايي. حالا شما از خير و شر هر دو رها شدهايد و خودتانايد و خودتان.
زندگی با جماعت
اگر تا همين 3 ماه قبل سرت توي لاک خودت بود و از خانه با سوزاندن بنزين سهميهبندي شده سرويس، ميرفتي دبیرستان یا هنرستان و بعدش هم همچنان درونگرا باز ميگشتي به خانه، اينجا ديگر اين خبرها نيست. اگر غير بومي هستي که در بهترين شرايط بايد با يک همخانه يا يک هماتاقي بسازي، اگر هم شانست خيلي خوب بوده (يا خيلي بد!) و دانشگاه شهر خودت قبول شدهاي، ديگر نميتواني کنفرانسهاي اجباري را دور بزنی و بالاخره با يکي از استادها بايد کنفرانس بدهي. براي همين هم آنهايي که خوش ندارند زياد با جماعت بپرند، خيلي از اين شرايط فشارزا خوششان نميآيد و استرس از سر و رويشان ميبارد. به هر حال اينجا ديگر اگر درونگرا باشي، ضرر کردهاي و بهتر است بزني توي فاز «يادگيري مهارتهاي ارتباط با ديگران».
6راه حل برای عبور از بحران ها
حالا توی این فوران نعمت های استرس آفرین، آدم چه طور باید خودش را سالم عبور دهد؟ احتمالا این شش توصیه به دردتان می خورد.
1. صبور باش!
بهترين توصيه براي بحرانهايي که فقط مال يک دوره زماني خاص است، شکيبايي است. خيلي از مشکلات روزهاي اول دانشگاه را زمان و تجربه به خوديخود حل ميکند. اما اگر شما بزنيد توي فاز افسردگی، فقط اين تجربهها را کندتر ميکنيد. اضطراب داشته باشيد اما معقول؛ جوري مضطرب نباشيد که خود اين اضطراب باعث شود نتوانيد مثل همه تجربههاي روزهاي اول را از سر بگذرانيد و بيفتيد توي دور باطل استرس، اضطراب، استرس، اضطراب، استرس و همينجور ادامه دهيد تا فارغالتحصيلي يا زبانم لال انصراف.
2. اجتماعيتر شو!
اين حرفها را که من شخصيتم اينجور است، که کاملاً درونگرا هستم و آبم با جماعت توي يک جوب نميرود، بگذار کنار. اولاً تحقيقات نشان داده تعداد خيلي کمي از مردم کاملاً برونگرا يا کاملاً درونگـــرا هستند و براي گروه اکثريتي هم که مابين اين طيفاند، کم و زيادکردن فعاليتهاي اجتماعي چندان کاري ندارد. پس اي گروه اکثريت! به دانشگاه به عنوان يک محمل که در آن به خوبي ميتوانيد اجتماعي شويد و در برقراري ارتباط با آدمهاي آينده زندگيتان ماهر شويد، نگاه کنيد. شايد بعد از دانشگاه کمتر جايي را پيدا کنيد که اینچنین براي شما پول خرج کنند تا شما بتوانيد توي فعاليتهاي گروهي شرکت کنيد.
3. «اصل تقدم» را فراموش نکن
روانشناساني که موهايشان را در تحقيقات مربوط به حافظه سفيد کردهاند، دريافتهاند که ذهن ما اغلب اوقات اولين و آخرين دادههايي را که دريافت کرده است، بهتر به خاطرش ميسپارد تا دادههايي که آن وسط ارائه شدهاند. به زبان آدميزاد، اين ميشود که ترم اول را جدي بگير؛ مخصوصاً سعي کن نظر استادهايي را که ميداني تا ترم آخر دست از سرت برنميدارند و باهاشان درس داري، از همين اول جلب کني. حتي اگر ترم 3 و 4 خراب کني، آنها بهعنوان يک دانشجوي خوب که برايش مشکل پيش آمده به تو نگاه ميکنند. اما اگر ترم اول خراب کني حتي اگر ترم 3 و 4 بهتر شوي، احتمالاً فکر ميکنند دانشجويي هستي که در طول اين چند ترم، راههاي بهتر تقلب کردن را آموختهاي!
4. به مرکز مشاوره دانشگاه برو
توهين کردم؟ ميگويي «مگر من ديوانهام که بروم پيش مشاور؟». نه، باور کنيد اين نرخهاي تقریباً رایگان جلسههاي مشاوره مراکز مشاوره دانشگاهها، هر بنيبشري را وسوسه ميکند که برود براي خودشناسي هم که شده سلامي عرض کند. از اينها که گذشته، يکي از بهترين جاها ـ حتي براي حل مشــکلات ماليتــــــان ـ همين مرکز مشاوره دانشگاه است. به هر حال يک عده آدم متخصص نشستهاند آنجا که علاوه بر داناييشان، يکي از زيرمجموعههاي دانشگاه هم هستند.
5. با هماتاقيها و همخانهايها توافقکن!
بر سر چي؟ بر سر خيلي چيزها. البته خيلي چيزهايي که هماتاقيهاي آن سوي آب در موردش توافق ميکنند، اينجا کمي خندهدار است؛ مثلاً تعداد ميهمانها در ماه! اما اينجا ميشود روز اول نشست و در مورد خصوصيت اخلاقي خودت و ديگران، نحوه نظافت اتاق، چيزهايي که دوست داري و نداري و هزار تا چيز ديگر با هماتاقيها توافق کرد. درست است که در بيشتر موارد اين چيزها مخصوصا در ترمهاي اول رعايت نميشود اما به هر حال گفتن آن، هم صميميت ميآورد، هم گزک را از دست ديگران ميگيرد.
6. از گوش دومت استفاده کن
براي چي؟ خب، براي بيرون کردن چيزهاي متناقضي که از ترم بالاييها با گوش اول شنيدهاي. تشخيص حرفهاي درست و حسابياي که ترم بالاييها براي منتقل کردن تجربهشان ميگويند يا حرفهايي که از سر غرور و حتي ناداني ميزنند، چندان هم راحت نيست. اما به هر حال مخصوصاً در مورد خوبي يا بدي رشتهتان ـ که احتمالاً آينده شغليتان در گروي آن است ـ حرفهاي ترم بالاييها را چندان جدي نگيريد. شايد يک فارغالتحصيل رشته شما بهتر بتواند در موردش قضاوت کند
منبع:
مجله سپیده دانایی