PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار محرم



چکامه91
17th November 2012, 09:29 PM
دوستان گرامی
با توجه به فرا رسیدن ماه محرم
این اشعار خدمتتون تقدیم میشه.



ایام محرم تسلیت باد

چکامه91
17th November 2012, 09:41 PM
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين




شيعيان در سر هواى نينوا دارد حسين
خون دل با كاروان كربلا دارد حسين


از حريم كعبه و جدش به اشكى شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين


بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است
ورنه اين بى حرمتى ها كى روا دارد حسين


آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين


دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دين
داورى بين با چه قوم بى حيا دارد حسين


دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا
با كدامين سركند مشكل دوتا دارد حسين


رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جايى كه كفن از بوريا دارد حسين


اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
كاندرين گوشه عزاى بى ريا دارد حسين


«شهریار»

چکامه91
17th November 2012, 10:19 PM
http://hesam-h.ir/blog/wp-content/uploads/2009/12/Ya-hossein.jpg




چشم ما به در مانده بی خبر، وعده‌ی اجابت به ما بده
مسند بزرگی از آن تو، ذرّه‌ای کرامت به ما بده


عشق اگر ولایت به ما دهد، پیر ما و سلطان ماست او
خرقه‌ی خلافت که داده‌ای، خرقه‌ی لیاقت به ما بده


ما کجا و شرح بیان تو، ای خوشا تماشای جان تو
هیبت و کرامت از آن تو، جلوه ی جلالت به ما بده


صبح و شاممان سر نمی‌شود، حال و روز دیگر نمی‌شود
سهمی از عدالت که داده‌ای، سهمی از عبادت به ما بده


درد را به ما تحفه داده‌ای، اشک را به ما هدیه کرده‌ای
داغ تازه‌ای داده‌ای به دل ، درد بی نهایت به ما بده


یارب این دو روز بقا گذشت، فرصت نماز و دعا گذشت
تاب این جهان را نداشتیم، طاقت قیامت به ما بده


بشکن این طلسم شکسته را باز باز کن قفل بسته را
خنده‌ی جسارت که داده‌ای، گریه‌ی ندامت به ما بده


ما سیاه‌پوش غم خودیم ، زخم خورده‌ی مرهم خودیم
در عزای خود گریه می‌کنیم، مرده‌ایم، طاقت به ما بده


شب رسید و گیسوی درهمت، گم شدیم در کوچه‌ی غمت
کشتگان زلف خم توایم ، رخصت زیارت به ما بده


«علیرضا قزوه»

آسد مرتضي
17th November 2012, 10:24 PM
این بار بی مقدمه از سر شروع کرداین روضه خوان پیر از آخر شروع کرد

مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد

از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد

از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد

این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد

بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضۀ ربودن معجر شروع کرد

برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد

لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد

هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد

تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد

غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:

ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد

یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد

- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد

این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد

محسن ناصحی


http://www.uc-njavan.ir/images/dpozhdu2laj5tmi1qbst.jpg

چکامه91
17th November 2012, 10:37 PM
http://danesh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/1/10/h19.jpg




هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های


پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های


طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های


زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله‌ها ، سلسله‌ها، سلسله‌ها، های


ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های


شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خون خواه حسین آید، درآیید هلا، های


کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های


این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های


***

چکامه91
17th November 2012, 10:40 PM
از کوفه خبر می‌رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های


عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های


بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های


آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می‌رفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های


با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های


خورشید نه این است که می‌چرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های


می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های


خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های


از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:42 PM
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجره‌ها، های


بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های


تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا، های


بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب(س)
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های


امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های


این مویه کنان در پی راهی به مدینه‌ست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های


این پیرهن پاره، تن کیست؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های


در آینه سر می‌کشد این سر، سر خونین
در باد ورق می‌خورد آن زلف رها، های


این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتی‌ست ز سرهای جدا، های


بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما،های...

***

چکامه91
17th November 2012, 10:45 PM
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های


آتش شده‌ام آتش نوشان منا، هوی
عنقا شده‌ام، سوخته جانان منا، های


هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حی غزا می‌زد و من «حی علی» های


امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های


خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های


با فرق علی(ع) کوفه‌ی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های


بر حنجره تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا؟ های


این کودک معصوم چه می‌خواست؟ چه می‌گفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:48 PM
هر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های


این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های


گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو می‌رسد این سر به سما، های


گفتند به شکرانه‌ی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های


آیینه‌تان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های


مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرمله‌ها، های


این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های


ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزه‌ست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!


در جان شما مرده دلان زمزمه‌ای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های


ای قوم تماشاگر افسونگر بی‌روح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:49 PM
یک تن ز شما دم نزد آن روز که می‌رفت
از کوفه سوی شام سر کشته ما، های


یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های


آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های


دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های


ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:51 PM
از کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های


خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های


این هیات بی‌سر شدگان قافله کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های


من قافله سالارم و ما قافله‌ی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما، های


ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:53 PM
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هروله‌ی هول و ولا، های


منظومه‌ی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه مانده‌ست بجز گریه به جا؟ های


خون نامه‌ی بی‌سرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامه‌ی دلتنگ تو را، های


پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه هفتاد و دو گیسوی رها! های

***

چکامه91
17th November 2012, 10:55 PM
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا، های


با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه غیب نما، های


در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های


آن شاعر شوریده که می‌گفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های


من حنجره‌ام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجره‌ام وقف تمام شهدا، های


از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون می‌زنی امشب به کجا؟ های


ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های


های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های


یک بار بپرسید ز حالم که چرا های
تا پاسخ‌تان گویم یاران که چرا های ...

***

چکامه91
17th November 2012, 10:57 PM
هفتاد و دو دف هر صبح می‌کوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های


این جاده همان جاده خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های


ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های


حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های...


«علیرضا قزوه»

م.محسن
17th November 2012, 11:16 PM
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام، دو سروده از حضرت آیت الله صافی گلپایگانی منتشر شد.


به گزارش رسا، همزمان با فرا رسیدن ماه محرم، دو سروده از حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به عناوین هلال آزادگی و انقلاب محرم منتشر شد.

هلال آزادگی

هلال ماه محرّم ز نو هویدا شد
بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد

بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد
بیا که آیت فتح و ظفر هویدا شد

درآ به مکتب حرّیت و فداکاری
بیا که دین ز قیام حسین احیا شد

شعار باطل و شرک و فساد شد محکوم
بیا که جلوه‌ی توحید، عالم آرا شد

اگر که حامی حقّی و یار قرآنی
بیا که پرچم دین و جهاد برپا شد

به ملک غیرت و جانبازی و اراده وعزم
شهید کرب و بلا قهرمان دنیا شد

به دشت ماریه از همّت بلند حسین
کتاب همّت و ایمان و صبر معنا شد

حسین عدل و شهامت، حسین آزادی
فدای دین خدا در هجوم اعدا شد

بزرگ‌تر سند افتخار انسان‌ها
به خون پاک حسین شهید امضا شد

مرام‌نامه‌ی آزادی و حقوق بشر
از آن مجاهده‌ی بی‌نظیر انشا شد

در این جهاد مقدّس، حسین شد پیروز
یزید ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد

یزید کیست؟ هر آن‌کس‌که ضدّ آزادی است
هر آن که دشمن قرآن و آل طه شد

فدای رهبر لب تشنه‌ای که در ره دین
غریب و بی‌کس و تنها به سوی هیجا شد

دریغ و درد که در کربلا ز ظلم خسان
جدا سر از تن پاک عزیز زهرا شد

به زیر سمّ ستوران فتاد جسم حسین
خیام محترم اهل بیت یغما شد

نگشت تابع ظالم که ظلم را کوبید
اگر چه رنج و بلایش فزون ز احصا شد

بنال «لطفی صافی» که روز عاشورا
ز خون پاک شهیدان چو عید اضحی شد

***** *****

- - - به روز رسانی شده - - -

انقلاب محرّم

محرّم است و جهان پر ز انقلاب شده است
به شیون و غم و اندوه، شیخ و شاب شده است

ز بانگ شور برانگیز القیام و جهاد
قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است

ز مکتب کَرَم و نهضت و عزای حسین
الی الابد به سوی خلق، فتح باب شده است

به مُلک عزّت نفس و ثبات و قوّت دین
شهید کرب و بلا مالک الرّقاب شده است

برای اهل بیت پیمبر کنار شطّ فرات
ز جور فرقه‌ی کفّار، قحط آب شده است

پیمبر (ص) است غمین و علی (ع) عزادار است
به روضه، حضرت زهرا (س) در التهاب شده است

مگر حسین ز میدان دوباره بهر وداع
به سوی خیمه‌گه زینب و رباب شده است

دریغ و درد که از سنگ کینه‌ی دشمن
ز خون، محاسن نورانی‌اش خضاب شده است

مگر که حضرت عبّاس باز از پی آب
برای تشنه لبان پای در رکاب شده است

مگر که اصغر بی‌شیر خسته‌ی مظلوم
به ضرب تیر ستم‌پیشگان به خواب شده است

مگر یگانه شبیه نبی، علی اکبر
به عزم یاری دین، باز بر عقاب شده است

ز ظلم دشمن دین گر چه روز عاشورا
ز رحم‌ وعدل وشرف، چهره درحجاب شده است

ز قتل سبط پیمبر اگر به ظاهر حال
یزید پست فرو مایه کامیاب شده است

به رغم آل معاویه و یزید پلید
که کیدشان همه بر باد و در تباب شده است

ربوده است دل خلق را قیام حسین
جهان، مسخّر آل ابوتراب شده است

نصیب شیعه‌ی آل است روضه‌ی رضوان
نصیب ناصبیان، لعنت و عذاب شده است

اساس حق و حقیقت همیشه آباد است
بنای ظلم به هر بوم و بر خراب شده است

ظهور جوهر ایمان و استقامت شخص
رهین عزم وی و صبر در صعاب شده است

خموش «لطفی صافی» که در عزای حسین
قلوب اهل ولا از الم کباب شده است

نسیم بهآر
18th November 2012, 07:09 AM
http://img.tebyan.net/big/1391/08/1355920823025234234174244188151161012175590.jpg



پیش از آنی که عزادار محرم باشی

سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مدد مهر حسین
گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
می توان مُحرم بیت الله اعظم باشی
شادی هر دو جهانت به خدا تأمین است
گر در این ماه عزا همسفر غم باشی
صاحب بزم حسین است، علی و زهرا
نکند غافل از این محفل ماتم باشی
به همان دست و سر و سینه مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی

✿elnaz✿
18th November 2012, 12:42 PM
شعله هجران تو...


تا شعله هجران تو خاموش كنم / برآتش دل ز صبر، سرپوش كنم

بسيار بكوشيدم و، نتوانستم / يك لحظه غم تو را فراموش كنم

اي كاش، دمي دهد امانم اين اشك / تا نقش تو را به ديده منقوش كنم

آخر چه شود، شبي به خوابم آيي / تا جام محبت تو را نوش كنم

بنشيني و، در برت،مرا بنشاني / تا زمزمه نوازشت گوش كنم

گر بار دگر مرا در آغوش كشي / صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش كنم

چون درد و فراق تو، زحد درگذرد / زين عطرتو قلب خويش مدهوش كنم

از حمله و غارت به دلم آتش هاست / اين داغ، عيان، زلاله گوش كنم

گويند به من،يتيم غارت زده ام / ز آن چشمه چشم خويش پرجوش كنم

ديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت / برخيزم و پيكرم سيه پوش كنم


اين داغ حسين، جاودان است (حسان) / هرگز نتوان به اشك خاموش كنم

حبيب الله چايچيان(حسان)

چکامه91
18th November 2012, 10:30 PM
http://danesh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/1/10/h19.jpg

ماه غم، ماه عزا، ماه محن
بر تو بادا تسليت يا ابن ‌الحسن (عج)

در عزاي جد مظلومت حسين
اشکهايت گشته جاري از دو عين

شال غم افکنده‌اي مولا به دوش
ناله از دل مي‌کشي با صد خروش

چنين گويي تو با صد شور و عين
روز و شب گريم برايت يا حسين (ع)

گر نبودم تا تو را ياري کنم
آنقدر بهرت عزاداري کنم

اشک چشمم گر شود روزي تمام
خون کنم جاري ز چشمانم مدام

کي فراموشم شود اين خاطرات
کام عطشان تو و آب فرات

کي رود از ياد من شمشيرها
نيزه‌ها و سنگها و تيرها

چهره‌هاي نيلي و افروخته
جامه‌ها و خيمه هاي سوخته

تا که ياد آيد مرا از قتله‌گاه
ناله از دل برکشم با سوز وآه

زين وصيت‌ها همه جان بر لبم
داغدار عمه خود زينبم


«حامد کاظمی»

زهرا قربانی
18th November 2012, 10:35 PM
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گويا طلوع مي‌كند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامي ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام كه نامش محرم است
در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه مي‌كنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

چکامه91
19th November 2012, 11:01 PM
http://www.askdin.com/gallery/images/4435/5_8.jpg




کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمة ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینه‌ام وجه امام شهدا را.


***

چکامه91
19th November 2012, 11:03 PM
روز عاشورا که در خیمه، پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکه کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بی‌بال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.

***

چکامه91
19th November 2012, 11:05 PM
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لب‌بام و ستم اهل جفا را.


***

چکامه91
19th November 2012, 11:07 PM
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشه ی ویرانه‌سرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبان‌ها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.

***

چکامه91
19th November 2012, 11:08 PM
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.

***

چکامه91
19th November 2012, 11:09 PM
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خورده او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگ‌های گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمده‌‌ام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علی‌اکبرِ فرخنده لقا را.

***

چکامه91
19th November 2012, 11:12 PM
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شده‌ام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما را.


« استاد غلامرضا سازگار- قالب شعر: بحر طویل»

*tara*
20th November 2012, 01:02 PM
سلام آقا سلام آقای احساس آقای خوبم حضرت عباس

باز اومدم آبرو داری کنی برای دردم تو یه کاری کنی

http://files.facenama.com/i/attachments/1/1353341671942714_thumb.jpg

*tara*
20th November 2012, 01:04 PM
ای که نام تو شهید الشهداست/
تو حسینی و مرامت زیباست/

به همه گفته ام و می گویم /
صاحب بی کفن من آقاست

http://files.facenama.com/i/attachments/1/1353340733764874_thumb.jpg (http://facenama.com/view/post:61827897)

*tara*
20th November 2012, 01:05 PM
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم .......
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم.......

فردا که کسی را به کسی کاری نیست ..........
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم

http://files.facenama.com/i/attachments/1/1353340200434814_thumb.jpg (http://facenama.com/view/post:61826852)

*tara*
20th November 2012, 01:09 PM
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار

http://www.taknaz.ir/upload/72/0.714492001353315565_taknaz_ir.jpg



- - - به روز رسانی شده - - -


ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار

http://www.taknaz.ir/upload/72/0.714492001353315565_taknaz_ir.jpg

*tara*
20th November 2012, 01:13 PM
بخون ای دل که دشتستون صدا شه
کمی فایز بخون دردم دوا شه
ملایک نوحه خوانان حسینند
بخون والله خدا هم از خداشه




************************

محرم آمد و دلها غمین شد غم و عشق وبلا با هم اجین شد حسین آماده بهر جانفشانی است دوباره فاطمه قلبش حزین شد

***************************

*tara*
20th November 2012, 01:17 PM
خودم این شعر رو خیلی دوست دارم


باز باران با ترانه
مي خورد بر بام خانه
يادم آيد كربلارا
دشت پر شور و نوا را
گردش يك روز غمگين
گرم وخونين
لرزش طفلان نالان
زير تيغ و نيزه ها را بازباران با صداي گريه هاي كودكانه
از فراز گونه هاي زرد و عطشان
باگهرهاي فراوان
مي چكد از چشم طفلان پريشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پيچ و خمي در حسرت لبهاي ساقي
چشم در چشمان هم آرام وسنگين
مي چكد آهسته از چشمان سقا
بر لب اين رود پيچان
باز باران
با صداي گريه هاي كودكانه
اندرين صحراي سوزان
مي دود طفلي سه ساله، پر زناله، دلشكسته، پاي خسته...
باز باران...قطره قطره
مي چكد از چوب محمل
آخ باران
كي بباري بر تن عطشان ياران
تر كنند از آن گلو را
آخ باران.....آخ باران



http://www.taknaz.ir/upload/72/0.669951001353315565_taknaz_ir.jpg

وحید 0319
20th November 2012, 02:16 PM
برخیز که شور محشر آمد

این نی به دستان حیدر آمد

برخیز که بانوای مادر

این جسم بی جان خواهر آمد[golrooz]

نسیم بهآر
21st November 2012, 03:08 PM
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم
گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق
عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

نسیم بهآر
21st November 2012, 03:09 PM
ای قتیل دشت غربت


خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین
ای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین
ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسین
آن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین
تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسین
یکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسین
دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین

نسیم بهآر
21st November 2012, 03:20 PM
کربلا کعبه عشق است و منم در احرام
شد در این قبله عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من دید در آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم
وصل شد حال قیامم به عمودی به سجود
بی رکوع ماند نماز من و این تکبیرم
جسدم را به سوی خیمه اصغر مبرید
که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم

چکامه91
21st November 2012, 09:22 PM
http://www.askdin.com/gallery/images/4435/5_8.jpg

کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تورا روی دلم بگذارند

پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!

این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغ هفتاد و دوتا گل به دلم بگذارند

سنگ ها...هلهله ها...پیکر تو...یک لشگر...
وای این قوم چرا اینهمه خنجر دارند؟

آه ، پرپر مزن آنقدر دلم می گیرد
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

عصر امروز جوانان حرم جسمت را...
باید از هر طرف دشت بلا بر دارند

دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید اینبار تو را پیش خودم بسپارند...


« محسن کاویانی»

چکامه91
21st November 2012, 09:42 PM
http://www.itegfiles.ir/oldimages/Toktam-229-dc08e8.fpic



زينب ای اعجوبه صبر و ظفر
دخت ردّ الشمسی و شقّ القمر

ای بلند اختر چكيده عقل و دين
دخت زهرا و اميرالمؤمنين

نی فقط شمس و قمر را دختری
بلكه ناموس خدای اكبری

روی زانوی نبی بنشسته‌ای
اندر آغوش علی پرورده‌ای

زين اَب هستی‌ اگر در خانه‌ای
گنج حقی گرچه در ويرانه‌ای

همدم و همراه سلطان وجود
با امين‌الله در غيب و شهود

آمد آندم راه را بر شه ببست
سوز آهش قلب عالم را شكست

مهلتی ای‌ زينت عرش برين
جز تو سبطی نيست بر روی زمين

ای تو تنها يادگار جدّ من
می‌ رود با رفتن تو پنج تن

مهلتی ای شمع جمع اولين
وی‌ ز تو روشن چراغ آخرين

می روی، آهسته تر مركب بران
می رود با رفتنت جان از جهان


«وحید خراسانی»

وحید 0319
22nd November 2012, 02:16 AM
آنکه در راه خدا جنگیده چون بابش علی
آنکه شد اسلام ودین از خون پاکش منجلی
آنکه بر دریای غم هرگز نبودش ساحلی
زاده پیغمبرو باشد او حسین ابن علی


شاعر:پدر بزرگوارم هستن....[golrooz]

نسیم بهآر
22nd November 2012, 10:25 AM
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند

شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق می کند

“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”
عیسای خانواده دمش فرق می کند

از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
معلوم می شود حرمش فرق می کند

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند

با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق می کند

من از حسینُ منی پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین همش فرق می کند

شاعر: علی زمانیان

نسیم بهآر
22nd November 2012, 10:46 AM
آری شده برپا به قیامت ، یکبار دگر هیئت عبّاس
« بسم رب العباس (علیه السلام) »
اذا زلزلت الارض زمین محشر عظمی ست،
چه شوری ست ، چه غوغاست ؛
از این حال زمین لرزه به دلهاست
نه پستی ، نه بلندی وَ نه دریاست!
رسیده ست همان روز قیامت ، همان لحظه موعود؛
که فرمود خدا : زود رسد زود...
خلایق همه در حال فرارند وَ بی تاب و قرارند
آرام ندارند ؛ که این روز ، همان روز حساب است
همان روز سوال است و جواب است ،
که مردم ، همه اینگونه پریش اند
نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند ، همه در پی خویشند
و مردم همگی مست ، همه بی خود و مدهوش
که ناگاه رسید از سوی حق نغمه چاووش
الا اهل قیامت همه ساکت و سرها همه پایین
و ای جمله خلایق همه خاموش ، شده گوش
سراسر همه ی عرصه ی محشر ، پر از آیه ی کوثر
ملائک همه در شور ،
غزل خوان ، همه سرمستِ شمیم گل حیدر ،گل یاس پیمبر(صلی الله)
چه حالی است ؟ خبر چیست ؟ مگر کیست ، قدم رنجه نموده ست به محشر؟
یگانه گهر حضرت داور
الله ُ اکبر ،‌ اللهُ اکبر !
یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، صدیقه اطهر
ملائک همگی بال گشودند
و فرش قدم مادر سادات نمودند
آری خبر این است : امید همه آمد
جبریل صدا زد که : خلایق ، انگیزه خلق دو جهان فاطمه(سلام الله علیها) آمد
و مبهوت جلالش همه ی ناس
پیچید به محشر ، همه جا عطر گل یاس
زهراست و آن وعده شیرین شفاعت ؛
بر چشم ترش اشک نشسته ست چو الماس
بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ، همان دست جدا از تن عبّاس(علیه السلام)
و زهرا (سلام الله علیها) شده گریان ابالفضل(علیه السلام)
همه گریه کن و نوحه سرای غمِ چشمان ابالفضل(علیه السلام)
مردم همه ساکت همه مبهوت و حیران ابالفضل(علیه السلام)
که این فاطمه(سلام الله علیها) ابر کرم و رحمت و عشق است
که از او شده جاری به لبِ خشک زمین بارش باران ابالفضل(علیه السلام)
ناگاه همه از دهن یاس شنیدند:
« الله ، قسم میدهمت جان ابالفضل
سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل
بر فاطمه ات بار اِلها تو ببخشا
هرکس که زده دست به دامان ابالفضل »
و یاران ابالفضل همگی مات ، از هیبت عبّاس(علیه السلام)
انگار نه انگار که این روز حساب است؛
یکبار دگر روضه و گریه ،یکبار دگر سینه زنی، غربت عبّاس(علیه السلام)
زهراست کند نوحه سرایی،
آری شده برپا به قیامت ، یکبار دگر هیئت عبّاس(علیه السلام) !!
عبّاس(علیه السلام) همانی که قتیل العبرات است
هر قطره ی مشکش ، آبی ز حیات است
شرمنده ز شرمندگیَش ، آب فرات است
با گریه ی زهرا(سلام الله علیها) ،‌ دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت
با نام ابالفضل(علیه السلام) وَ دستان شفیعش، ترس از جگر اهل ولا ریخت
ناگاه در آن حالِ پریشانِ دلِ مادر سادات
آمد ز سوی حضرت موعود ندایی : که زهرا تو همه کاره ی مایی !
تا باز به چشم همه ی خصم رود خار
تا باز ببینند همه وعده ی دادار
تا کور شود هر که به دنیا ز حسد کرد ، حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار
بخشم به تو هرکس که توئه فاطمه گویی
ای شیر زن حیدر کرار ،
خود دانی و چشمی که شده خیس ،به اندازه ی بال مگسی ، بهر علمدار !
از وصف چنین قصه به محشر ، یکپارچه در شورم و شینم
یکپارچه سرمست غرورم ، من گریه کن شیر زن شیر حنینم
بی خود شدم از خود و چنین نعره کشیدم
الله ، الله ، الله منِ زار ،‌
مست و خراب علمدار حسینم

چکامه91
22nd November 2012, 10:02 PM
http://www.askdin.com/gallery/images/4435/5_8.jpg



عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم، بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
***

چکامه91
22nd November 2012, 10:04 PM
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی...


***

چکامه91
22nd November 2012, 10:06 PM
آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...


***

چکامه91
22nd November 2012, 10:09 PM
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

***


«سید حمیدرضا برقعی»

نسیم بهآر
23rd November 2012, 03:30 AM
http://img.tebyan.net/big/1390/09/53431002017247346572558313020740174126.jpg



در این دیار هوای نفس کشیدن نیست


برای هیچ پری فرصت پریدن نیست

خدا به داد دل لاله های تو برسد

به ذهن این همه گل چین به غیر چیدن نیست

هزار سرو روان در پی ات روانه شدند

بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!

در این کویر خود ساقی؛ آب می گردد

برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست


لطیف تر ز گل یاس کودکان توأند

که حقشان به دل خارها دویدن نیست


به التماس بگویم بیا که بر گردیم

دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست

نسیم بهآر
23rd November 2012, 04:15 AM
** السلام علیک یا قمر بنی هاشم **


به اهل عشق ، سر مشق است ابوالفضل

تمام کار تو ، عشق است ابوالفضل

وجود عشق ، مدیون وفایت

بلی الحق خود عشق است ابوالفضل

چکامه91
23rd November 2012, 10:28 PM
این دشت ندیده است بهارانی از این دست
بر سینه خود نم نم بارانی از این دست

از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشانی از این دست

بر پهنه این خاک عطشناک وزیده است
ناگفته نماند که چه طوفانی از این دست

با تیر تو را بدرقه کردند که باشد
بر سفره چشمان تو مهمانی از این دست

بین الحرمینی شد و در عرش درخشید
هر جا که کشیدند خیابانی از این دست

تاریخ نگاران همه گشتند و ندیدند
بر صفحه تاریخ شهیدانی از این دست

از موی پریشان تو الهام گرفتیم
یک عمر در اشعار پریشانی از این دست

وقتی که سلاطین جهان تشنه اینند
تا دست بگیرند به دامانی از این دست

ماه بین دو دست تو چرا فاصله افتاد
این قصه چرا داشته پایانی از این دست


«احمد علوی»

چکامه91
24th November 2012, 10:42 AM
حقیقت را کجا دیــــدی؟


حقیقت را میان آه جانسوز ابالفضل علی (ع)
سقای لب تشنه،
بریده دستهایش،
با پیشانی زخمی
تیر در یک چشم،
اشک در چشم دگر
ازضجه ی بی آبی طفلان
به هنگام سقوط از اسب،
میان نخلهای نینوا دیدم.



حقیقت را،
میان لاله ی حلقوم شش ماهه،
علی اصغر (ع)،
لب تشنــــه،
میان دستهای مهربان باغبانش،
خون فشان دیدم.



حقیقت را بریده سر،
گلـــــو پاره،
میان بارش سنگ و سنان کوفیان
در قتل گاه کربلا دیدم.



حقیقت را کجا دیدی؟
حقیقت را به روی شانه های زینب کبری (س)،
به روی چادر خاکی تر ازخاک بیابانها،
درون تلی از زنجیر
به دشت کربلا دیدم.



حقیقت را کجا دیدی؟...

« رضا اصفهانی »

چکامه91
24th November 2012, 09:18 PM
عطش ازخشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هرم ترک های لبت آب شده

بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده

بعد افتادن عکس تو درآیینه آب
برکه ازشوق رخت، خانه ی مهتاب شده

این فرات است که از دردغمت ـ ای دریا ـ
بس که پیچیده به خودیکسره، گرداب شده

تب و تاب حرم ازتشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم ازداغ تو بی تاب شده

تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده

صحنه ای که کمرکوه شکست ازغم آن
عکس تیریست که دردیده ی تو قاب شده


«محسن عرب خالقی»

چکامه91
24th November 2012, 09:26 PM
سوگند به عاشورا، عباس نمی میرد
غیرت شد از او احیا، عباس نمی میرد

تا دور جهان باقیست ما تشنه و او ساقیست
دارد لقب سقا، عباس نمی میرد

دل راز عطش دارد، بس ناز عطش دارد
لب تشنه و دل دریا، عباس نمی میرد

سوگند به حالاتش، ایثار و موالاتش
در ظاهر و در معنا، عباس نمی میرد

بیگانه ی خودکامه بنوشت امان نامه
عباس نرفت زیرا، عباس نمی میرد

می ریخت ز سر خونش، بر چهره گلگونش
می گفت ولی زهرا، عباس نمی میرد

زیبا سند صبرش، شد کوچکی قبرش
خوان نغمه واویلا، عباس نمی میرد

هر جا علمی دیدی، صاحب کرمی دیدی
فریاد بزن آنجا، عباس نمی میرد


«...»

م.محسن
24th November 2012, 09:46 PM
متن شعر دامن همت حسين بن علي زد بركمر (http://nedayemoharam.blogfa.com/post/5)
((دامن همت حسين بن علي زد بركمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر))

در ازل جام بلائي آمد از نزد خدا
اين خطاب آمد كه اي ارواح كل ماسوا
ز انبياء و اولياء و اصفياء و اتقياء
كيست از عبد مطيعم نوشد اين جام بلا

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

انبياء گشتند حيران جملگي از اين خطاب
اولياء اندر تعجب اصفياء در اضطراب
اتقياء را اين ندا بر قلب چون تير شهاب
اشك حسرت جاري از چشم رسل همچون سحاب

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

انبياء مرسل ختم رسولان كبار
ساير مخلوق باري از يمين و از يسار
بعضي نوشيدند و از آن جام تلخ ناگوار
رفته از بعضي ز نوش آن قدح تاب و قرار

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

بعضي از دورش نظر كردند با حال حزين
جمع ديگر گشته اند از ديدن وي دل غمين
فرقه اي گفتند پس دشوار باشد نوش اين
فرقه اي را دل شده از بوي وي اندوهگين

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

پس حسين بن علي آن سرور عالي تبار
زد به بالا آستين همتش مردانه وار
گفت گر نوشم من اين جام بلا اي كردگار
چيست پاداشم بگو اي شهريار پايدار

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

بر حسين آ مد خطاب اي پادشاه ممتحن
هر كه نوشيدست اين جام بلا از امر من
گشته در راه رضايم حامل بار محن
مي شود سلطان و صاحب اختيار اندر زمن

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

اين قدح را كه نوشد شافع محشر شود
مالك ملك وابر مخلوق را رهبر شود
بيرق حمدش به دست تاج دين بر سر شود
بر ملائك وحش و طير و انس و جن سرور شود

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

هر كه نوشد جام محنت از ره صدق و صفا
در رضاي حق نمايد جان شيرين را فدا
خويش را آماده بنمايد به هر رنج و بلا
در جزاي اين عمل او را شوم من خون بها

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

ماوراء اندر تحير جمله از بالا و پست
پس حسين بگرفت آن جام بلا بر روي دست
خواست تا نوشد ندا آمد ز خلاق الست
صبر كن تا با تو گويم زآنچه در اين جام هست

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

بايد اول يا حسين اكبر دهي اصغر ده
ي قاسم و عباس و با عبدالله و جعفر دهي
خويشتن بايد دهي جان و سر و پيكر دهي
زان سپس اندر اسيري خواهر و دختر دهي

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

هست اين جام بلا را زخمهاي بي حساب
نيزه و شمشير تير آنگاه سوز آفتاب
چون شدي لب تشنه از بهرت ميسر نيست آب
بسته گردد بازوي طفلان زارت با طناب

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

پس به پاسخ گفت يا رب در رضايت سر دهم
گر قبول افتد گلو را در دم خنجر دهم
سرچه باشد در ره جانان بلي پيكر دهم
شاكرم كاندر رهت اكبر دهم اصغر دهم

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

جان چه باشد زآنكه اندر راه جانان ميدهم
چون شدم عاشق بلي جان و تن ارزان مي دهم
پيكر مجروح بر ريگ بيابان مي دهم
در ميان آفتاب گرم سوزان مي دهم

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

راضي ام در راه حق ريشم به خون رنگين كنم
اصغر ششماهه را قربان راه دين كنم
از غم انصار قلب خويش را غمگين كنم
خويش را مقتول تيغ قوم بد آئين كنم

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

راضي ام زينب اسير فرقه كافر شود
موپريشان خواهرم كلثوم بي ياور شود
غل به گردن سيد سجاد غم پرور شود
راضي ام بر آنكه راسم زيب طشت زر شود

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

بهر امت راضي ام جان با لب عطشان دهم
در زمين كربلا من پيكر عريان دهم
راضي ام تا جسم خود زير سم اسبان دهم
زير چوب خيزران راس و لب و دندان دهم

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

بعد قتلم راضي ام بينم به روي ني سرم
بي برادر بي پدر گردد سكينه دخترم
راضي ام در كوچه و بازار بينم خواهرم
در بلاها جمله راضي بر رضاي داورم

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

اين حسين كو جان خود قربان امت مي كند
اي عزيزان بر گنهكاران شفاعت مي كند
وز شفاعت نامه اي برما كرامت مي كند
جمله را مستغرق درياي رحمت مي كند

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر

هر كسي اندر ازل از لطف خلاق جلي
صاحب يك منصبي شد از حسين بن علي
منصب اين عاصي مجرم علي بن ولي
ذكر وي شد تا شود قلب سياهم منجلي

دامن همت حسين بن علي زد بر كمر
گفت من مي نوشم اين جام بلاي پر خطر


زنده یاد علی خاتمی نوری (ملقب به علی بن ولی)

چکامه91
24th November 2012, 10:24 PM
روز عاشورا


روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید
بر خشک‌چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم‌
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

‌خورشید را بر نیزه‌؟ آری‌، این‌چنین است‌
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

‌بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کم‌تر می‌توان دید

بی‌درد مردم ما خدا، بی‌درد مردم‌
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم

‌از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم‌
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

‌از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند

نوباوگان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند

در برگ‌ریز باغ زهرا برگ کردیم‌
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم

‌چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما


«علی معلم دامغانی»

چکامه91
24th November 2012, 10:29 PM
مروه ی كرببلا حال و هوایی دارد
این سراشیبیِ گودال منایی دارد


خبرش پر شده در دشت ز مركب افتاد
به زمین خوردن آیینه صدایی دارد


كینه توزان جمل دشنه یشان كُند شده
می زند بر تن او هر كه عصایی دارد


مادرش دوخته با دستِ شكسته؛ نكشید!
مگر این پیرهن پاره بهایی دارد!؟


نیزه ها پایِ مناجاتِ لبش گریه كنند
خودمانیم! عجب سوزِ صدایی دارد


قبله این سوست؛ همین طور رهایش نكنید
آخر این كشته ی مظلوم خدایی دارد


بی كفن گوشه ی گودال بلا افتاده
چه كسی بین شما كهنه عبایی دارد؟


حق بده زینب دلخسته پریشان باشد
دلبرش بر سر نی زلف رهایی دارد


«وحید قاسمی»

نسیم بهآر
25th November 2012, 07:40 AM
حسین من....
من نذر میکنم که ز داغ تو جان دهم..
باشد که نذر خسته دلان تا خدا رود.....

چکامه91
25th November 2012, 03:21 PM
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟
گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو؟

ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟
بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو؟

با ناله های فاطمه اینجا دویدم
گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو؟

آقای من پیراهنت کو؟ خاتمت کو؟
سیمرغ قاف عاشقی، بال و پرت کو؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند
آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو؟

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت
برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو؟

این دشت دشت چشمهای خیره سر شد
آقا کمک من خواهرت را دخترت کو؟


«علی اکبر لطیفیان»

چکامه91
25th November 2012, 03:41 PM
نزدیک مغرب است خدایا چه می شود؟
کشتی شکست خورده دریا چه می شود؟

از لاله های خون جراحات زخم عشق
مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود

با چکمه های بند نبسته رسیده شمر
با زخمهای سینه بابا چه می شود؟

قاتل ز بس برید از نفس فتاد
ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود؟

نزدیک مغرب است چه باد مخالفی
نزدیک مغرب است ندا داد هاتفی

ای کشته فتاده به صحرا، حسین من
ای میوه رسیده زهرا، حسین من

آن کهنه پیرهن که خودم بافتم چه شد؟
ای بانی قیامت کبرا، حسین من

یادش به خیر شانه زدن های موی تو
ای صاحب شفاعت عظما، حسین من

چشمت زدند عاقبت این هرزه چشم
قربانی حسادت دنیا، حسین من

مغرب شد و گذشت و حالا شب آمده
بعد از تمام حادثه ها زینب آمده

زینب رسید و خاطره ها را مرور کرد
از بین نیزه های شکسته عبور کرد

آهی کشید و گفت «أأنت اخی»حسین
اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور کرد

بشنید یا «اخی الیً»صبور باش
دل را به امر حنجر پاره صبور کرد

در آخرین دقایق گودال قتلگاه
هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور کرد

قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است
ناگاه دید چادرش آتش گرفته است

«...»

چکامه91
25th November 2012, 03:47 PM
عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته
ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته

کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیرسال
کودکان تشنه را با دست و پای سوخته

در کجا دیدید یا خواندید روی نیزه‌ها
آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته

قطره ‌قطره شرم شد آب فرات از دیدنِ
رقص خون‌آلود شمشیر و هوای سوخته

چارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز
چشم زینب را به خاک کربلای سوخته

ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه کرد
عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته


«محمود اکرامی»

چکامه91
25th November 2012, 04:03 PM
خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب
رفته گلزار نبوّت همه بر باد امشب

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت
خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون
انه محکم تنزیل ز بنیاد امشب

شد سراپردة عصمت ز اجانب ناپاک
در رواق عظمت زلزله افتاد امشب

شده از سیل سیه کعبه توحید خراب
وین عجب تر شده بیت الصنم آباد امشب

از دل پرده نشینان حجازی عراق
میرود تا به فلک ناله و فریاد امشب

شورش روز قیامت رود از یاد گهی
کز ابوالفضل کنند اهل حرم یاد امشب

از غم اکبر ناشاد ونهال قد او
خون دل می چکد از شاخه شمشاد امشب

نوعروسان چمن را زده آتش بجگر
شعلة شمع قد قاسم داماد امشب

مادر اصغر شیرین دهن از داغ کباب
تیشه بر سر زند از غصه چه فرهاد امشب

حجّت حق چه بنا حق بغل جامعه رفت
کفر مطلق شده از بند غم آزاد امشب

بانوان اشک فشان لیک چو یاقوت روان
خاطر زاده مرجانه بود شاد امشب

دیو، انگشتر و انگشت سلیمان را برد
نه عجب خون رود از چشم پریزاد امشب

ای دریغا که به همدستی جمّال لعین
دست بیداد فلک داد ستم داد امشب

چهره مهر سیه باد که بر خاکستر
خفته آن آینه حسن خداداد امشب

برق غیرت زده در خرمن هستی ز تنور
که دو گیتی شده چون رعد پر از داد امشب



«ایت الله کمپانی»

چکامه91
25th November 2012, 04:15 PM
ناله ای از زیربوته می رسید
دختری آه از نهادش می کشید

ای خدا بابای عطشانم چه شد؟
عمه گیسو پریشانم چه شد؟

ای پدر آنان که بر رویم زدند
کعب نی بر دست و بازویم زدند

ظالمی که فرصت از آهم گرفت
پشت آن خیمه سر راهم گرفت

بند قلب بی قرارم را برید
با جسارت گوشوارم را درید

خواستم بگزرم از آن خیره سر
بین خیمه جای ماندم ای پدر!

ناگهان آتش به دامانم نشست
بارها خوردم زمین در شیب و پست

حال رنگی زرد دارم ای پدر
پیکری پردرد دارم ای پدر

تشنگی تاب و توانم را گرفت
تازیانه قدرت جانم گرفت

زیر جای میگریم پدر
گر نیایی بی تو میمیرم پدر

«...»
http://dl.bahalfa.com/1391/azar/shame-ghariban.jpg

م.محسن
25th November 2012, 04:37 PM
گفتگــو را بــر ســرِ نـــــامِ « حُسین » آورده ایم
داستــــانِ مــرگِ پیغمبـــر بـه پــایــان شد مگر
آری آری هر مصیبت را نهـــایت ممکــن است
چون رسی در « کَربَلا » گویی دوچندان شد مگر

م.محسن
25th November 2012, 04:39 PM
متن شعر : صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن - شاعر : مرحوم رضائی (http://nedayemoharam.blogfa.com/post/7)




(( زبان حال حضرت مسلم بن عقیل : ))



صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظرکن




================================================== ===========



بنما گذری باد صبا جانب بَطحا
بر گوی تو با سرور دین زاده زهرا




از لطف تو شاها نظری کن به سوی ما
شاها به سوی مسلم دلخسته نظر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




در کوفه ویرانه گرفتار شدم من
بی مونس وبی یاور و غمخوار شدم من




از عشق تو اکنون به سرِ دار شدم من
ای شاه بیا و تو زمن رفع خطر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




آیا خبرت هست زمن ای شه ابرار
در کوفه چه شد حال من اندر سر بازار




تنها وگرفتار شدم من به شب تا ر
از بهر من ای شاه بیا فکر دگر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




آگاه نباشی ز غم ومحنت مسلم
پُرسی ز صبا گر تو دمی حالت مسلم




گوید که زکف رفته دگر طاقت مسلم
آخر نظریاِبنِ عَمِ ای نیک سِیَرکن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




بر گرد ز ره زود تو ای شاه مدینه
ترسم که شود بی پدر از کینه سکینه




سیلی خورد آن دختر بی مثل و قرینه
از کوفه حسینم به خدا صرف نظر ک صبا




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




روزم به خدا تیره تر ای شاه ز شام است
کار من دلخسته هم امروز تمام است




آخر سخنم باتو و این ختم کلام است
از مردم این شهر حسینم تو حذر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




بر گرد تو از کوفه که ترسم علی اکبر
چون ماه شود شَقّه سر شبه پیمبر




پاره شود از تیر گلوی علی اصغر
صرف نظر ای سرور خوبان ز سفر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




در کوفه شده مسلم تو شهره بازار
از روز ازل بوده به عشق تو گرفتار




منصور صفت در ره تو رفته سر دار
اکنون تو نگاهی به من خسته جگر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




پروانه صفت بهر تو بین بال و پرم سوخت
چون شمع ز عشقت به خدا پا و سرم سوخت




ا ز هجر تو در کوفه حسینم جگرم سوخت
از مهر نگاهی تو به این سوخته پر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




افتاده میان من ومعشوق جدائی
در حشر بوَد وعده ما تا که بیائی




شاید که تو با سر شبی در کوفه بیائی
آن وقت تماشا به من ای فخر بشر کن




صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن
بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن




در مردم این شهر وفا نیست صفا نیست
بالله که در این شهر یکی مرد خدا نیست




مانند رضائی به درت هیچ گدا نیست
زین نامه سیَه اِی شَهِ دین غم زبَصَر کن









صبا زود گذر کن حسین را تو خبر کن بگو ای شه خوبان به مسلم تو نظر کن

نسیم بهآر
26th November 2012, 07:22 AM
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت
بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود!

یا گرگ‌های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ‌های قصه کنعان دروغ بود!

محمد مهدی سیار

چکامه91
19th December 2012, 04:01 PM
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی

گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور

در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی

من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من

زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

ای لاله من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی

بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی


«سید محمد جواد شرافت»

چکامه91
19th December 2012, 04:27 PM
صحبت از موسی و طور و ذوق عمرانی بس است
من پدر می خواستم، توضیح عرفانی بس است

قرعه ی آن قبله ی سیار بر ما اوفتاد
ای خرابه، غبطه بر دیوار نصرانی بس است

روح کامل گشت و من هر روز لاغر می شوم
فصل تجرید است، از پیکر نگهبانی بس است

گریه را مخفی نخواهم کرد زیر آستین
تیغ از رو بسته ام، عرفان پنهانی بس است

بوسه ای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت
پس ادا کن قرض خود، این صبر طولانی بس است

شرح مویی که ندارم بیش از این از من مخواه
از پریشان حالی ام هر قدر می دانی بس است

هر چه خوردم زخم بود و زخم بود و زخم بود
سفره ات را جمع کن بابا که مهمانی بس است

یک رقیه جان از آن لب ها برایم خرج کن
محفل انس مرا آیات قرآنی بس است

چون علی اکبر مرا هم در عبایت جمع کن
زخم های مختلف را این پریشانی بس است


«محمد سهرابی»

نسیم بهآر
2nd January 2013, 08:26 PM
اربعین حسینی-زبان حال زینب کبری



چهل روز، ذکر لبم یا حسین است

چهل روز ، تاب و تبم یا حسین است

چهل روز با خاطراتت سحر شد

چهل روز زینب بسی خون جگر شد

چهل روز یاد آور رنج و ناله

چهل روز با خاطرات سه ساله

چهل روز دریای ماتم خروشید

چهل روز از نی سرت بوسه می چید

چهل روز هر گل ز داغ تو پژمرد

چهل روز دیدم لبت خیزران خورد

چهل روز شش ماه ای رفت و پر زد

چها روز دائم ربابت به سر زد

چهل روز اهل حرم گرم زاری

چهل روز این زینب و اشک جاری

چهل روز اهل حرم در خطر بود

چهل روز ذکر حرم ای پدر بود

چهل روز ماندم ولی بی ابالفضل

چهل روز یک سر،لگدکوب یک نعل

چهل روز افطارمان روی نیلی

چهل روز این زینبِ خورده سیلی

چهل روز طی شد برایم چهل سال

چهل روز احساس من گشته پامال

چهل روز منزل به منزل جدایی

چهل روز راحت ز دنیای مایی

چهل روز زینب ولی بی برادر

چهل روز رفتی ولی مانده خواهر

چهل روز در عمق دل کربلا بود

چهل روز در خیمه روضه به پا بود

چهل روز، زینب،اسارت و َ امّا

چهل روز ، زینب،جسارت وَ امّا

جوان ایرانی
2nd January 2013, 09:56 PM
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد