PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پــــــــــــــــــــــــ ــــــدرم دوستت دارم (حتما بخونید)



narma
11th November 2012, 04:54 PM
پدرم این جوری بود وقتی من :

4 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم هر كاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

6 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چیز با حالا كاملاً فرق داشت.

12 ساله كه شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه كه بچگی هاش یادش بیاد.

14 ساله كه بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .

16 ساله كه شدم دیدم خیلی نصیحت می كنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .

18 ساله كه شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .

21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس كننده ای از رده خارجه

25 ساله كه شدم دیدم كه باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای زیادی درباره این موضوع می دونه و زیاد با این قضیه سروكار داشته .

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره كرده و خیلی تجربه داره .

40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه كار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

50 ساله كه شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم
خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت...

قدر پدرهاتون رو بدونید...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد