PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سالگرد درگذشت فریدون مشیری، شاعر و ترانه سرای نامدار ایران (1379ش)



روابط عمومی سایت
24th October 2012, 09:19 AM
سالگرد درگذشت فریدون مشیری، شاعر و ترانه سرای نامدار ایران (1379ش)

فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد.
سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت.مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد.
اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید.
معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه ترین شعرهای نو زبان فارسی است.
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده‌است.
مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در سن ۷۴ سالگی در تهران درگذشت.


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/d/d7/Fereydoon_Moshiri.jpg/220px-Fereydoon_Moshiri.jpg (http://www.njavan.com/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Fereydoon_Mos hiri.jpg)

بي تو ، مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم !

در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد

saamaaneh
24th October 2012, 02:05 PM
همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید،

روی این آبی آرام بلند،

که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها

چیست در کوشش بی حاصل موج

چیست در خنده جام

که تو چندین ساعت،

مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند،

نه به این خلوت خاموش کبوترها،

نه به این آتش سوزنده که لغزید به جام،

من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل یخ را با باد،

نفس پاک شقایق را در سینه کوه،

صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاینده هستی را در گندم زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

همه را می شنوم،

می بینم،

من به این جمله نمی اندیشم!
به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت، همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را، تنها تو بدان!

تو بیا، تو بمان با من، تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب!

من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند!

اینک این من که به پای تو در افتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر، تو ببند!
تو بخواه، پاسخ چلچله ها را، تو بگو!

قصه ابر هوا را تو بخوان!

تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!


"فريدون مشيري"

"روحش شاد یادش همیشه گرامی"

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد