PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فردريش فون شيلر



Admin
15th March 2009, 07:36 PM
۱۷۵۹
«فردريش فون شيلر» نمايشنامه نويس، شاعر و اديب برجسته آلمانى در قرن هجدهم است كه عقايد و نظرياتش در جهت دهى به جريان ادبى آلمان تاثير فراوان داشته است.

«شيلر» در نمايشنامه هايش بيش از هر چيز به مقوله «آزادى روح» مى پردازد و الحق كه به خوبى از پس آن برمى آيد. اولين نمايشنامه او با عنوان «دزدان» منتشره به سال ۱۷۸۱ از نقاط بسيار درخشان ادبيات تئاترى آلمان به شمار مى رود و در آن «شيلر» به اظهار عقيده در باب «آزادى» و «آزادگى» مى پردازد. او معتقد است كه «نمايش» و «نمايشنامه» نه تنها اسبابى براى ايجاد و توليد لذت به شمار نمى روند بلكه ذاتشان از خود لذت نشات مى گيرند. از اين رو «شيلر» مطالعه در باب «زيبايى شناسى» Aesthetic را نه تنها براى ايجاد تعادل روحى در افراد لازم مى داند بلكه آن را مايه توسعه جامعه مى خواند و اكيداً معتقد است كه جامعه اى كه مردمان آن زيبايى شناسند، جامعه اى متعادل است.

«فردريش فون شيلر» Friedrich Von Sehiller در ۱۰ نوامبر ۱۷۵۹ در «مارباخ» شهر «دوتمبرگ» آلمان از پدر و مادرى پرهيزگار به دنيا آمد. پدرش «يوهانس كاسپار شيلر» افسر نظام و پزشك جراح بود و مادرش «اليزابت دوروتى» زنى مصمم و خداپرست بود. دوك «كارل اوژن» (چارلز دوم) كنترل تمام عيارى بر زندگى خصوصى افسران خود داشت و به همين دليل به «فردريش» دستور داد كه به جاى مطالعه در زمينه «دين شناسى» به مدرسه نظام برود. از اين رو در سال ۱۷۷۳ «فردريش» خانه را به مقصد مدرسه نظام ترك گفت و سال هاى سخت و اندوهبارى را تحت ديسيپلين خشك و بى روح نظامى ها گذراند كه تنها نتيجه مثبت آن تقويت روح آزاديخواهى «شيلر» بود. «دوك اوژن» كه خود شخصاً مديريت مدرسه را بر عهده داشت دانش آموزان را به اجبار به نوشتن متونى در مدح و ستايش خود وامى داشت.

«شيلر» درباره او مى نويسد: «به خاندان و اجداد خود نگاه مى كنم و خوبى هايى را به ياد مى آورم كه توان جبران آنها را ندارم اما وقتى (دوك) را مى بينم تنها تغييرى كه در من ايجاد مى شود اين است كه از ترس نفسم بند مى آيد.»

«شيلر» ابتدا حقوق خواند و سپس به دانشكده تازه تاسيس پزشكى وارد شد. در سال ۱۷۸۰ در پى نوشتن مقاله اى بحث انگيز در باب دين با عنوان «در باب رابطه طبيعت روحانى و حيوانى انسان» از دانشگاه اخراج شد. ۲۱ساله بود كه به اجبار به هنگ نظامى تحت فرماندهى پدرش پيوست. به رغم سعى و تلاش پدرش «شيلر» به نوشتن ادامه داد و اولين نمايشنامه خود را با نام «دزدان» «DIE RAUBER» را در سال ۱۷۸۱ به چاپ رسانيد كه همان سال در «مانهايم» به روى صحنه رفت. داستان اين نمايشنامه درباره شخصى به نام «كارل مور» است كه به رغم اصالت اشرافى اش ارزش ها و ثروت پدرى را رها مى كند و به ضديت با اشراف مى پردازد. روح انقلابى نمايشنامه «شيلر» به زودى توانست جوانان به خصوص دانشجويان زبان را به خود جلب كند. رمان نويسان انگليسى بالاخص «ساموئل تيلور كلريج» نمايشنامه «دزدان» و روح آزاديخواهى آن را ستايش كردند و «تيلور» در نامه اى نوشت: «اين شيلر كيست؟ با اين عبارات تكان دهنده قلب.» او بعدها يكى از آثار «شيلر» را به زبان انگليسى برگرداند كه با انتقادات فراوانى مواجه شد.

موضوع اختلاف بين پدر و پسر كه مورد علاقه شيلر بود در اثر بعدى اش «دن كارلوس» نيز پديدار شد و به شرح داستان پسر ارشد «فيليپ دوم» پادشاه اسپانيا پرداخت كه بين عشق و فريب هاى دولتمردان سرگردان مى شود. تاثير آثار ادبى «شيلر» محدود به زبان خود نبود و او الهام بخش بزرگانى همچون «شوبرت» ، «شومن»، «ريچارد استراس» و«چايكوفسكى» به شمار مى آيد. در همين دوران بود كه «شيلر» به واسطه نوشته هايش تحت فشار شديد از ناحيه «دوك اوژن» قرار گرفت و به همين دليل به «دوتمبرگ» گريخت. در سال ۱۷۸۳ او در تئاتر «مانهايم» به سمت نمايشنامه نويس و شاعر مجموعه منصوب شد كه يك سال بعد از آن عزل شد.

در خلال سال هاى ۱۷۸۷ تا ۱۷۹۲ «شيلر» در «دايمر» و «خبا» زندگى مى كرد و در زمينه موضوعات تاريخى و همچنين سى سال جنگ بسيار نوشت. در سال ۱۷۹۰ او با «شارلوت فون لنگسفلد» ازدواج كرد و از او صاحب چهار فرزند شد. يك سال از ازدواج او مى گذشت كه به واسطه ذات الريه و تنگى نفس مجبور به ترك مشاغل حرفه اى اش شد كه تا زمان مرگش ادامه داشت. در دهه ۹۰ بود كه «شيلر» با نوشتن قسمت اول «تاريخ شورش در كشور هلند تحت حكمرانى دولت اسپانيا» صاحب كرسى استادى در دانشگاه تاريخ دانشگاه «هولد رلين» شد. او در اين سال ها به سرودن اشعار فلسفى روى آورد و در باب «زيبايى شناسى» و «فلسفه» مطالعات بسيار انجام داد كه خود آنها را تحت تاثير كتاب «داورى» كانت مى داند.

در ميان آثار «شيلر» مى توان به «قصيده اى براى لذت» «AN DIE FREUDE» اشاره كرد كه بعدها به دست «لودويك وان بتهوون» به عالم موسيقى وارد شد. سه گانه «والن اشتاين» نيز كه درباره سى سال جنگ نوشته شده است از ديگر آثار مطرح است. او پس از ملاقات با «گوته» بود كه «تعليم زيبايى شناسى انسان» را به رشته تحرير درآورد. «فردريش فون شيلر» در سال ۱۸۰۵ در سن ۴۶ سالگى در اثر بيمارى ذات الريه جان سپرد. اما آثار او تاثير بسزايى بر انديشمندانى همچون «هگل»، «هربرت ريد» و »«هربرت ماركوزه» بر جاى گذاشت.


ديدگاه فردريش فون شيلر
يبايى شناسى

زيبايى و نجات فرهنگ

فردريش شيلر: انسان به دو راه متفاوت مى تواند از تعين خويش دور گردد، يعنى زمان ما در واقع طعمه دو بيراهه شده است: در يكى خشونت و در ديگرى رخوت و آشفتگى. زيبايى مى بايد اين روزگار را از اين كژراهه دوگانه بازگرداند. اما فرهنگ زيبا چگونه مى تواند با اين دو خطا راه متخالف در زمان واحد روبه رو شود و اين دو تعين ناهمگون را در خود همساز گرداند؟ آيا مى تواند طبيعت را در فرد وحشى به اسارت درآورد و در فرد بربر آن را آزاد سازد؟ آيا مى تواند در آن واحد بر آن يوغ نهد و رها سازد؟ و هر آينه در انجام اين دو كار ناتوان است، آنگاه چگونه به حكم عقل مى توان از آن انتظار داشت كه در پرورش آدمى تاثير شگرف بخشد؟

اين درست است كه انسان آنقدر اين ادعاى ملالت آور را مى شنود كه رشد احساس زيبايى باعث سستى اخلاق اجتماعى مى شود، اما براى استدلال در برابر آن نياز به برهان تازه نيست. تجربه اى است روزينه كه كمابيش همواره مى تواند به سادگى، وضوح فهم، سرزندگى احساس، خويشتندارى و حتى منزلت رفتار را با فرهيختگى و با ذوق پرورش نيافته خلاف آن پيوند دهد. كسانى هستند كه با اطمينان كافى از [معلومات خويش] نمونه اخلاقى آداب و رسومى ترين ملت هاى باستان را مثال مى آورند، از ملتى كه احساس زيبايى را در عين حال به والاترين مرتبت خود اعتلا داد. و برعكس، به مثال نمونه خلاف آن، يعنى به اقوام نيمه وحشى و نيمه بربر كه بى احساسى خود را از امر زيبايى با منشى خشن يا خشك و زاهدانه جبران مى كنند. با اين همه اين مسئله ذهن انديشه ور را به خود داشته كه منكر واقعيت شود و يا اينكه در درستى نتايجى كه از آن مستفاد مى شود، ترديد كند. اين مردمان نه آنچنان افكار سرزنش آميز از توحش دارند _ سرزنشى كه متوجه اقوام نافرهيخته است - و نه با ظرافت تحسين آميزى موافقت دارند كه خاص اقوام فرهيخته است. در روزگار باستان نيز بودند كسانى كه فرهنگ زيبا را صرفاً امرى نيك به شمار مى آوردند و از همين رو خواستار آن بودند كه هنرهاى زاييده نيروى خيال را به جمهورى خويش راه ندهند.

من از كسانى سخن نمى گويم كه ظرافت هنر را از آن رو تحقير مى كنند كه هرگز لطف آن را درنيافته اند. به راستى از كسانى كه محيط ارزش را در چيزى جز تلاش در راه كسب سود و دستاورد ملموس آن نمى جويند، چگونه انتظار توان داشت كه به تاثير آرام ذوق بر برون و نهاد انسان ارزش نهند و در توجه به زيان هاى تصادفى فرهنگ زيبا، مزيت هاى اساسى آن را از ديده دور ندارند؟ وقتى انسان از دسترس يافتن به شكل دور است، هرگونه جاذبه سخن را به عنوان چاپلوسى دريافته و تحقير مى كند، هرگونه ظرافت رفتارى را نوعى انحراف و هر نوع باريك طبعى و بزرگى در سلوك را گزافه و تظاهر مى پندارد. او اين سجيه را از هواداران ظرافت برنمى تابد كه او چونان يك فرد اجتماعى هر جمعى را سرگرم مى كند، چونان مرد كار همه نظرها را متوجه برنامه خود مى كند و چونان نويسنده بسا كه تمامى قرن خود را به مهر روح خويش مى آرايد. در مقابل، آن كس كه قربانى مسائل روزمره شده، به رغم آنكه صاحب معلومات است، توجهى را به خود جلب نمى كند، او نمى تواند سنگى را از سر راه بردارد. از آنجا كه او هيچ گاه نخواهد توانست راز مجهول مقبوليت مردكار را از ذهن خود دور كند، كارى از او ساخته نيست جز آنكه از وارون شدگى طبيعت انسان متاسف شود، امرى كه بيشتر در ستايش جنبه ظاهر قضيه است تا توجه به حقيقت امر.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد