golden3
22nd September 2012, 11:25 PM
از اينكه مدام توسط اطرافيانتان كنترل ميشويد، احساس بدي پيدا ميكنيد. گاهي از سؤالات بيحد و حساب ديگران، زير نظر گرفته شدن و واكاويهاي بيمورد به ستوه ميآييد. بارها و بارها تلاش كردهايد بار ديگر احساس اعتماد از دست رفته را برگردانيد اما با شكست روبهرو شدهايد.
نگران نباشيد! تنها شما نيستيد كه با مشكل بياعتمادي روبهرو هستيد، اغلب افراد در زندگي چنين شرايطي را تجربه كردهاند. بر همين اساس، به سراغ دكتر مسعود آبيار، روانشناس باليني و مشاور خانواده رفتيم تا در مورد شيوههاي جلب اعتماد و تقويت آن در خانواده اطلاعاتي كسب كنيم. آنچه در پي ميآيد، حاصل گفتوگوي ما با اوست.
آيا اين تصور كه خانواده سالم، خانوادهاي است كه اعتماد به صورت كامل در آن وجود داشته باشد، درست است؟ يا اينكه وجود حدي از بياعتمادي بين افراد خانواده، طبيعي است؟[/highlight]
نكتهاي كه همواره بايد مدنظر قرار داد، اين است كه اعتماد يك موضوع ذاتي نيست، بلكه اكتسابي است. به عبارت ديگر، اعتماد از جمله مقولاتي است كه ما بايد سعي كنيم آن را خودمان اندكاندك بسازيم و به دست بياوريم. وجود اعتماد براي زندگي در اجتماع، مسالهاي ضروري است.
يك اصل اساسي در ايجاد اعتماد در خانواده وجود دارد و آن، داشتن يك پيشفرض مبني بر معتمد بودن اعضاست. يعني ما بايد تا زماني كه موردي خلاف اين به ما ثابت شد، به ديگران اعتماد داشته باشيم، اما اعتماد كردن به معني بستن چشمها روي واقعيت نيست. يعني نبايد اين گونه باشد كه ما خودمان را به ناداني بزنيم و متوجه آنچه در اطرافمان ميگذرد، نباشيم. چراكه در آن صورت، ممكن است يكــــباره واقعيتها بر سرمان آوار شوند. در اين زمان يكي از نكات قابل توجه، مساله انتخاب است؛ يعني اينكه ما چه كسي را براي اعتماد كردن برميگزينيم. هر چه شناخت ما نسبت به كسي كه به او اعتماد ميكنيم، بيشتر باشد؛ اعتماد بيشتري هم شكل ميگيرد. بنابراين ميتوان اين گونه نتيجه گرفت كه هرچه اعضاي خانواده تلاش كنند يكديگر را بيشتر بشناسند، روابط توام با اعتماد بيشتري را هم تجربه خواهند كرد. ما به طور طبيعي انتظار داريم كه در روابط سالم با رشد رابطه، رشد اعتماد و احترام هم اتفاق بيفتد. در عين حال فكر ميكنم كه اعتماد بتدريج شكل ميگيرد و كمكم جلو ميرود. اين كه ما توقع داشته باشيم بلافاصله پس از آشنايي با افراد جديد، آنها به ما اعتماد كنند، خواسته نابجايي است.
يعني معتقديد براي افزايش اعتماد، تنها شناخت كفايت ميكند؟
شناخت يك عامل ضروري است اما كافي نيست. عامل بعدي عملكرد ما، ميزان صميمت، صداقت و تعهد ماست. اينها عناصري هستند كه با هم تركيب ميشود و اعتماد را ميسازد.
چه عواملي باعث ميشود اعتماد بين افراد در روابط دوستانه تقويت شود؟
معمولا افرادي كه با يكديگر ارتباط دوستانه برقرار ميكنند، برحسب داشتن نقاط مشترك، زبان يكديگر را بهتر ميفهمند.
نكته بعدي، داشتن پذيرش بيشتر نسبت به ديگران است. يعني ما بتوانيم خودمان باشيم. وقتي ديگران بتوانند ما را همان طور كه هستيم، بپذيرند، اعتماد بيشتري هم بين ما شكل ميگيرد.
اعتماد، مسالهاي مطلق و دائمي نيست بلكه اين ما هستيم كه با رفتارمان به آن جهت ميدهيم. براي مثال از نظر من، اعتماد مانند يك حساب سپرده بانكي است كه ما هميشه مقداري موجودي در آن داريم و ميتوانيم با عمل مثبت خود، سپرده اين حساب را افزايش دهيم.
نقش والدين در اعتمادسازي بين اعضاي خانواده چيست؟
والدين مهمترين عامل براي ايجاد اعتماد و فضاي همراه با آرامش در منزل هستند. در واقع آنها در ايجاد اين حالت و انتقال آن به ساير اعضاي خانواده بايد پيشقدم شوند و همچون يك الگو عمل كنند. والدين بايد در قبال يكديگر و فرزندانشان، احترام همديگر را رعايت كنند. حريم شخصي يكديگر را پاس بدارند و با يكديگر روراست باشند، آنها اگر خودشان الگوي صداقت و اعتماد باشند، ميتوانند آن را به ديگران هم انتقال دهند. براي اين منظور والدين ابتدا بايد به يكديگر اعتماد داشته باشند و اين احساس را به فرزندانشان هم نشان دهند. از جمله مهمترين آفتهايي كه اعتماد را از بين ميبرد، اين است كه اعضاي خانواده درباره يكديگر قضاوت كنند، همديگر را سرزنش كنند و انتظار داشته باشند طرف مقابلشان به آدم ديگري تبديل شود. به طور طبيعي احتمال اينكه در چنين فضايي گل اعتماد رشد كند، وجود ندارد.
در روابط خانوادگي موفق و پايدار بايد سعي كنيم هميشه پرداختي مثبت و فرصتي براي سرمايهگذاريهاي عاطفي داشته باشيم وهيچگاه توجهاتمان را از يكديگر كم نكنيم
اعتماد براي رشد و شكوفايي نياز به بستر دارد؛ بستر آزادي پذيرش و تحميل نکردن براي تغيير. هر گاه در فضايي تحميل وجود داشته باشد و در مقابل، آزادي پذيرش وجود نداشته باشد، اعتماد امكان رشد نمييابد.
اينكه شما ميگوييد افراد بايد حريم خصوصي يكديگر را رعايت كنند، دقيقا به چه معناست و دامنه اين حريم تا كجاست؟
در تعريف حريم خصوصي ميتوان گفت افراد بايد يكديگر را در جريان اموري كه ديگري را هم درگير ميكند، قرار دهند. اگر عرصهاي از زندگي وجود داشته باشد كه ديگران در آن مداخله نداشته باشند، اين عرصه نبايد لزوما با ديگران تقسيم شود. با وجود اين، افراد بايد در زندگي طوري رفتار كنند كه اگر همسرشان تمايل داشت در مورد بخشي از زندگي آنها اطلاعاتي كسب كند، بتوانند بدون پنهانكاري آن را نشان دهند. چه بسا با اين شيوه صحيح زندگي، اعتماد بين افراد در سطح بهتري هم قرار بگيرد.
نكته قابل توجه اين است كه به هر شخصي بايد متناسب با رابطه و صميميتي كه با ما دارد اعتماد كرد. به دوستان در حد دوست و به اعضاي خانواده در حد بيشتري بايد اعتماد نشان داد. مشخص كردن جايگاه افراد ميتواند سطوح اعتماد را مشخص كند.
چگونه ميتوان اين سطوح را تعيين كرد؟
همان طور كه گفتم، اين حريمها هستند كه سطوح اعتماد را مشخص ميكنند. عامل ديگري كه ميتواند به شناخت اين سطوح كمك كند؛ شناختي است كه ما برحسب حسن نيت افراد به دست ميآوريم. اين كه تشخيص دهيم ديگران از اعتماد ما سوءاستفاده نخواهند كرد، ميتواند به ما نشان دهد كه بايد به چه كسي تا چه ميزان اعتماد كرد.
اعتماد والدين به فرزندان چگونه شكل ميگيرد و وظيفه فرزندان در اين ميان چيست؟
يكي از عوامل، ايجاد فضايي امن است. خيلي وقتها ما از فرزندانمان مي خواهيم حرفهايشان را به ما بزنند يا زماني كه مشكلي پيش ميآيد يا دچار دردسري ميشوند، به ما بگويند. در مقابل، فرزند ما هم اين كار را انجام ميدهد. اين در حالي است كه به محض گفتوگوي آنها در مورد مسائلشان، شروع به قضاوت ميكنيم.
در اين شرايط، فرزند ما ديگر نميتواند به ما اعتماد كند چون احساس ميكند در فضاي والدينش ديگر امنيت ندارد؛ به جاي اينكه ما با او همدلي و همفكري كنيم، شروع به يافتن نكات مثبت و منفي درباره او كردهايم.
ارائه نادرست راهحل، نصيحت كردن و قضاوت كردن بزرگترين دشمنان اعتماد هستند. گاهي ما ارزشهايي شخصي داريم و ميخواهيم فرزندانمان را به پيروي از آنها مجبور كنيم، در اين شرايط، اگر فرزندانمان از آنها تخطي كنند، بشدت آنها را مورد سرزنش و سوال قرار ميدهيم. در اين حالت فرزندانمان ياد ميگيرد براي اينكه سرزنش و طرد نشوند و مقبوليت و محبوبيت نزد ما داشته باشد، شروع به پنهان كاري كنند. زماني كه فرزندانمان شروع به اين كار كنند كه خود واقعيشان را از ما پنهان كنند، همان شرايطي است كه فضاي اعتماد از بين رفته است. بنابراين پذيرش، نبود قضاوت و همدلي و اينكه ما بتوانيم از پنجره و چشمان طرف مقابل، دنيا را ببينم و نه از ديد خودمان، ميتواند به ايجاد فضاي اعتماد كمك كند. اعضاي خانواده بايد به درك متقابل به عنوان يك كليد طلايي نگاه كنند. بايد طوري رفتار كنيم كه فرزندانمان آزاي بيان داشته باشند.
امروزه فرزندان به دليل شرايط تحصيلي و شغلي و تخصصي شدن كارها، قبل از تشكيل خانواده درگير كارهاي بيرون از منزل ميشوند و اين مساله ميتواند خانوادهها را نگران كند؛ در اين شرايط خانواده بايد چه کار کند تا اعتمادها همچنان پا برجا بماند؟
اول اينكه من به عنوان پدر ، مادر يا مربي، وظايفي دارم؛ يكي از مهمترين وظايف اين است كه فرزندم را به گونهاي تربيت كنم كه وقتي من نيستم، بتواند خودش را اداره كند. تصور حضور نداشتن ما در كنار فرزندمان در شرايط دشوار ميتواند يك سنگ محك براي ما باشد. البته در بررسي اين شرايط بايد معيار سن را در نظر داشت. اگر الگوي تربيتي ما، الگوي سلامتي باشد، هنگامي كه فرزندمان وارد جامعه ميشود، ميتواند از خودش مراقبت كند. يكي از مفاهيم تربيتي حائز اهميت همان مراقبت فردي هركس از خودش است.
يكي از اشتباهات رايج والدين اين است كه به دليل آموزشهاي ناقص به فرزندشان براي آنها محدوديت ايجاد ميكنند؛ در حالي كه اين كار نتيجه معكوس دارد. ما با ايجاد محدوديت تنها ولع ايجاد رابطه خارج از خانه را ايجاد ميكنيم.
شيوههاي تربيتي ما بايد آنچنان قوي باشد كه خود فرزندان درگير مشكلات بيرون از خانه نشوند. يعني اگر ما به فرزندانمان آموزش ندهيم و براي اينكه آسيب نبينند، فقط آنها را در خانه زنداني كنيم در واقع ما براي بچهها حكم زندانبان پيدا ميكنيم. آنها كمكم از ما متنفر ميشوند و محيط بيرون برايشان جذابيت بيشتري پيدا ميكند.
نقش والدين در قبال دوستان فرزندشان چيست وچگونه بايد به آنها اعتماد كنند؟
مهمترين وظيفه والدين، اين است كه شبكه اجتماعي امن براي فرزندشان ايجاد كنند. يعني ما خيلي وقتها ميگوييم فرزندم دوستان بدي دارد و حق ندارد با آنها ارتباط داشته باشد، اما اين فايده ندارد و ما بايد به فرزندمان كمك كنيم تا دوستان خوبي داشته باشد و وجود اين دوستان خوب سبب شود كه او به دوستان نامناسب نياز نداشته باشد.
چگونه بايد اين مساله بيان شود تا در قبال آن مقاومت ايجاد نشود؟
اين طور نبايد باشد كه والدين تنها بگويند خوشم نيامد. اين يكي از وظايف والدين است که با دوستان بچهها آشنا شوند.
آنها بايد ديدگاههايشان را در مورد دوستان فرزندشان طي تعاملات و گفتوگوهايي كه با آنها دارند، بيان كنند.يك شيوه اين است كه طرح مساله كنند. يعني با فرزندشان صحبت كنند و بگويند دوست تو اين ويژگيها را دارد كه ميتواند روزي برايت مسالهساز باشد. همچنين در نهايت خواسته خود را بيان كنند. براي مثال بگويد با توجه به اينكه تو با او دوست هستي و با او ارتباط داري منافعي كه از اين دوستي حاصل ميشود در مقابل ضررهاي آن كمتر است.والدين بايد هوشياري بدهند تا فرزندشان يك الگو داشته باشد.
آيا اين تصور كه وقتي اعتماد از بين ميرود ديگر جبران نميشود درست است؟ براي اين مشكل چه راهحلي وجود دارد؟
اعتماد ميتواند رشد كند و در عين حال ميتواند آسيب ببيند.وقتي كه اعتماد آسيب ميبيند، ترميم شرط بسيار مهم است.
بازگرداندن اعتماد مراحلي دارد؛اول اينكه وقتي من رفتاري کردهام كه اعتماد شما را سلب كرده است، بايد خطايم را بپذيرم. يعني بايد بگويم در اينجا اشتباه كردهام. اما اگر بگويم نه اين كاري كه من كردهام، درست بوده و روي آن پافشاري كنم، ديگر طرف مقابل به من اعتماد نميكند. چون فكر ميكند رفتار شما باز هم تكرار ميشود.
گام دوم اين است كه عذرخواهي كنيم؛ گاهي ما ميفهميم اشتباه كردهايم، اما فكر ميكنيم اگر به آن اعتراف كنيم ارج و بزرگي خود را از دست ميدهيم. در حالي كه اين سبب خواهد شد كه من براي فرزندانم الگويي باشم.
ولي اگر قرار باشد من فكر كنم حالا هم كه فهميدهام اشتباه كردهام، جلوي او نبايد به روي خودم بياورم، اين سبب ترميم اعتماد نمي شود.
ديگر اينكه در جهت جبران خطايي كه كردهام، گامي بردارم يعني بعد از اينكه از شما عذرخواهي كردم بايد براي جبران، كاري انجام دهم. به اين ترتيب نشان دهم كه از كرده خودم پشيمان هستم.
عذرخواهي به تنهايي مساله را حل نخواهد كرد، بنابراين به اقدامات عملي و ترميمي نياز است.
چه كار كنيم كه روابط خانوادگي ما همواره گرم و صميمي باقي بماند و روابط خارج از خانواده باعث از بين رفتن اعتماد بين ما نشود؟
ما در روابط خانوادگي موفق و پايدار بايد سعي كنيم هميشه پرداختي مثبت و فرصتي براي سرمايهگذاريهاي عاطفي داشته باشيم و هيچگاه توجهاتمان را از يكديگر كم نكنيم. ضمن آنكه از مهمترين دلايل ناراحتيهاي خانوادگي، بيحوصلگي است. اگر كانون خانواده با بيتفاوتيهاي ما روز به روز ضعيف شود در نهايت موجب ميشود كه هر كدام از اعضاي خانواده به دنبال منبع عاطفي جديدي بيرون از منزل باشند. اين گونه اتفاقات در فضاهايي كه زن و شوهر يكديگر را فراموش ميكنند بيشتر اتفاق خواهد افتاد.
رابطه مانند يك موجود زنده ميماند كه به مراقبت دائمي احتياج دارد. افزايش رابطه عاطفي بين زوجين و خود بسندگي و مراقبت آنها باعث خواهد شد تا رابطه سالمتري به وجود بيايد.
چه راهكارهايي براي جلب اعتماد والدين براي كودكان و نوجوانان وجود دارد؟
كودكان و نوجوانان اگر صادقانه با والدينشان گفتوگو كنند، خواستههايشان را بگويند و نگرانيهايشان را مطرح كنند ميتوانند اعتماد والدينشان را جلب كنند
از ديگر نكات اين که همان اندازه كه ميخواهند گوينده باشند، گوش هم بدهند. يعني بايد سعي كنند دنياي والدينشان را هم بفهمند و از پنجره آنها به دنيا نگاه كنند. در اين شرايط است كه روابط بين ما بهبود پيدا خواهد كرد.ضمن اينكه بچهها باور دارند كه متفاوت بودن حق آنهاست، اما اين حق را تنها براي خودشان قائل هستند.
آنها تصور ميكنند حق دارند انديشهها، باورها و ارزشهاي والدينشان را زير سوال ببرند يا به آنها توهين كنند اما اين در حالي است كه والدينشان بايد به افكار، ارزشها و خواستههاي آنها احترام بگذارند.
اينها از عوامل آسيب روابط خانوادگي هستند. ما نبايد تلاش كنيم ديگران را تغيير بدهيم و به شكل خودمان در بياوريم و نبايد اينگونه باشد كه بگوييم باورهاي شما اشتباه است و باورهاي ما صحيح است.
اگر همانديشي اتفاق بيفتد و ما به باورهاي يكديگر احترام بگذاريم فضاي احترام و اعتماد ايجاد خواهد شد.
عامل ديگر، احترام متقابل است. يعني در فضايي كه به طور طبيعي احترام وجود دارد اعتماد هم ميتواند رشد كند.
عامل بعدي اظهار محبت است. بعضي بچهها فكر ميكنند والدين وظيفه دارند به آنها اظهار محبت كنند اما فكر نميكنند خودشان هم چنين وظيفهاي دارند. وقتي بچهها نسبت به والدينشان اظهار محبت نميكنند، فضاي احترام آسيب خواهد ديد.
نكته آخر اينكه بچهها بايد مشاركت در فضاي جمعي را بپذيرند و پذيرش مسووليت داشته باشند. در اين حالت والدين نسبت به توانايي آنها مطمئن خواهند شد. خانه نبايد براي فرزندان صرفا جايي براي گرفتن خدمات باشد. بلكه اعضاي خانواده بايد در يك همزيستي سالم، يكديگر را در جهت رسيدن به اهدافشان كمك كنند.
منبع: جام جم
نگران نباشيد! تنها شما نيستيد كه با مشكل بياعتمادي روبهرو هستيد، اغلب افراد در زندگي چنين شرايطي را تجربه كردهاند. بر همين اساس، به سراغ دكتر مسعود آبيار، روانشناس باليني و مشاور خانواده رفتيم تا در مورد شيوههاي جلب اعتماد و تقويت آن در خانواده اطلاعاتي كسب كنيم. آنچه در پي ميآيد، حاصل گفتوگوي ما با اوست.
آيا اين تصور كه خانواده سالم، خانوادهاي است كه اعتماد به صورت كامل در آن وجود داشته باشد، درست است؟ يا اينكه وجود حدي از بياعتمادي بين افراد خانواده، طبيعي است؟[/highlight]
نكتهاي كه همواره بايد مدنظر قرار داد، اين است كه اعتماد يك موضوع ذاتي نيست، بلكه اكتسابي است. به عبارت ديگر، اعتماد از جمله مقولاتي است كه ما بايد سعي كنيم آن را خودمان اندكاندك بسازيم و به دست بياوريم. وجود اعتماد براي زندگي در اجتماع، مسالهاي ضروري است.
يك اصل اساسي در ايجاد اعتماد در خانواده وجود دارد و آن، داشتن يك پيشفرض مبني بر معتمد بودن اعضاست. يعني ما بايد تا زماني كه موردي خلاف اين به ما ثابت شد، به ديگران اعتماد داشته باشيم، اما اعتماد كردن به معني بستن چشمها روي واقعيت نيست. يعني نبايد اين گونه باشد كه ما خودمان را به ناداني بزنيم و متوجه آنچه در اطرافمان ميگذرد، نباشيم. چراكه در آن صورت، ممكن است يكــــباره واقعيتها بر سرمان آوار شوند. در اين زمان يكي از نكات قابل توجه، مساله انتخاب است؛ يعني اينكه ما چه كسي را براي اعتماد كردن برميگزينيم. هر چه شناخت ما نسبت به كسي كه به او اعتماد ميكنيم، بيشتر باشد؛ اعتماد بيشتري هم شكل ميگيرد. بنابراين ميتوان اين گونه نتيجه گرفت كه هرچه اعضاي خانواده تلاش كنند يكديگر را بيشتر بشناسند، روابط توام با اعتماد بيشتري را هم تجربه خواهند كرد. ما به طور طبيعي انتظار داريم كه در روابط سالم با رشد رابطه، رشد اعتماد و احترام هم اتفاق بيفتد. در عين حال فكر ميكنم كه اعتماد بتدريج شكل ميگيرد و كمكم جلو ميرود. اين كه ما توقع داشته باشيم بلافاصله پس از آشنايي با افراد جديد، آنها به ما اعتماد كنند، خواسته نابجايي است.
يعني معتقديد براي افزايش اعتماد، تنها شناخت كفايت ميكند؟
شناخت يك عامل ضروري است اما كافي نيست. عامل بعدي عملكرد ما، ميزان صميمت، صداقت و تعهد ماست. اينها عناصري هستند كه با هم تركيب ميشود و اعتماد را ميسازد.
چه عواملي باعث ميشود اعتماد بين افراد در روابط دوستانه تقويت شود؟
معمولا افرادي كه با يكديگر ارتباط دوستانه برقرار ميكنند، برحسب داشتن نقاط مشترك، زبان يكديگر را بهتر ميفهمند.
نكته بعدي، داشتن پذيرش بيشتر نسبت به ديگران است. يعني ما بتوانيم خودمان باشيم. وقتي ديگران بتوانند ما را همان طور كه هستيم، بپذيرند، اعتماد بيشتري هم بين ما شكل ميگيرد.
اعتماد، مسالهاي مطلق و دائمي نيست بلكه اين ما هستيم كه با رفتارمان به آن جهت ميدهيم. براي مثال از نظر من، اعتماد مانند يك حساب سپرده بانكي است كه ما هميشه مقداري موجودي در آن داريم و ميتوانيم با عمل مثبت خود، سپرده اين حساب را افزايش دهيم.
نقش والدين در اعتمادسازي بين اعضاي خانواده چيست؟
والدين مهمترين عامل براي ايجاد اعتماد و فضاي همراه با آرامش در منزل هستند. در واقع آنها در ايجاد اين حالت و انتقال آن به ساير اعضاي خانواده بايد پيشقدم شوند و همچون يك الگو عمل كنند. والدين بايد در قبال يكديگر و فرزندانشان، احترام همديگر را رعايت كنند. حريم شخصي يكديگر را پاس بدارند و با يكديگر روراست باشند، آنها اگر خودشان الگوي صداقت و اعتماد باشند، ميتوانند آن را به ديگران هم انتقال دهند. براي اين منظور والدين ابتدا بايد به يكديگر اعتماد داشته باشند و اين احساس را به فرزندانشان هم نشان دهند. از جمله مهمترين آفتهايي كه اعتماد را از بين ميبرد، اين است كه اعضاي خانواده درباره يكديگر قضاوت كنند، همديگر را سرزنش كنند و انتظار داشته باشند طرف مقابلشان به آدم ديگري تبديل شود. به طور طبيعي احتمال اينكه در چنين فضايي گل اعتماد رشد كند، وجود ندارد.
در روابط خانوادگي موفق و پايدار بايد سعي كنيم هميشه پرداختي مثبت و فرصتي براي سرمايهگذاريهاي عاطفي داشته باشيم وهيچگاه توجهاتمان را از يكديگر كم نكنيم
اعتماد براي رشد و شكوفايي نياز به بستر دارد؛ بستر آزادي پذيرش و تحميل نکردن براي تغيير. هر گاه در فضايي تحميل وجود داشته باشد و در مقابل، آزادي پذيرش وجود نداشته باشد، اعتماد امكان رشد نمييابد.
اينكه شما ميگوييد افراد بايد حريم خصوصي يكديگر را رعايت كنند، دقيقا به چه معناست و دامنه اين حريم تا كجاست؟
در تعريف حريم خصوصي ميتوان گفت افراد بايد يكديگر را در جريان اموري كه ديگري را هم درگير ميكند، قرار دهند. اگر عرصهاي از زندگي وجود داشته باشد كه ديگران در آن مداخله نداشته باشند، اين عرصه نبايد لزوما با ديگران تقسيم شود. با وجود اين، افراد بايد در زندگي طوري رفتار كنند كه اگر همسرشان تمايل داشت در مورد بخشي از زندگي آنها اطلاعاتي كسب كند، بتوانند بدون پنهانكاري آن را نشان دهند. چه بسا با اين شيوه صحيح زندگي، اعتماد بين افراد در سطح بهتري هم قرار بگيرد.
نكته قابل توجه اين است كه به هر شخصي بايد متناسب با رابطه و صميميتي كه با ما دارد اعتماد كرد. به دوستان در حد دوست و به اعضاي خانواده در حد بيشتري بايد اعتماد نشان داد. مشخص كردن جايگاه افراد ميتواند سطوح اعتماد را مشخص كند.
چگونه ميتوان اين سطوح را تعيين كرد؟
همان طور كه گفتم، اين حريمها هستند كه سطوح اعتماد را مشخص ميكنند. عامل ديگري كه ميتواند به شناخت اين سطوح كمك كند؛ شناختي است كه ما برحسب حسن نيت افراد به دست ميآوريم. اين كه تشخيص دهيم ديگران از اعتماد ما سوءاستفاده نخواهند كرد، ميتواند به ما نشان دهد كه بايد به چه كسي تا چه ميزان اعتماد كرد.
اعتماد والدين به فرزندان چگونه شكل ميگيرد و وظيفه فرزندان در اين ميان چيست؟
يكي از عوامل، ايجاد فضايي امن است. خيلي وقتها ما از فرزندانمان مي خواهيم حرفهايشان را به ما بزنند يا زماني كه مشكلي پيش ميآيد يا دچار دردسري ميشوند، به ما بگويند. در مقابل، فرزند ما هم اين كار را انجام ميدهد. اين در حالي است كه به محض گفتوگوي آنها در مورد مسائلشان، شروع به قضاوت ميكنيم.
در اين شرايط، فرزند ما ديگر نميتواند به ما اعتماد كند چون احساس ميكند در فضاي والدينش ديگر امنيت ندارد؛ به جاي اينكه ما با او همدلي و همفكري كنيم، شروع به يافتن نكات مثبت و منفي درباره او كردهايم.
ارائه نادرست راهحل، نصيحت كردن و قضاوت كردن بزرگترين دشمنان اعتماد هستند. گاهي ما ارزشهايي شخصي داريم و ميخواهيم فرزندانمان را به پيروي از آنها مجبور كنيم، در اين شرايط، اگر فرزندانمان از آنها تخطي كنند، بشدت آنها را مورد سرزنش و سوال قرار ميدهيم. در اين حالت فرزندانمان ياد ميگيرد براي اينكه سرزنش و طرد نشوند و مقبوليت و محبوبيت نزد ما داشته باشد، شروع به پنهان كاري كنند. زماني كه فرزندانمان شروع به اين كار كنند كه خود واقعيشان را از ما پنهان كنند، همان شرايطي است كه فضاي اعتماد از بين رفته است. بنابراين پذيرش، نبود قضاوت و همدلي و اينكه ما بتوانيم از پنجره و چشمان طرف مقابل، دنيا را ببينم و نه از ديد خودمان، ميتواند به ايجاد فضاي اعتماد كمك كند. اعضاي خانواده بايد به درك متقابل به عنوان يك كليد طلايي نگاه كنند. بايد طوري رفتار كنيم كه فرزندانمان آزاي بيان داشته باشند.
امروزه فرزندان به دليل شرايط تحصيلي و شغلي و تخصصي شدن كارها، قبل از تشكيل خانواده درگير كارهاي بيرون از منزل ميشوند و اين مساله ميتواند خانوادهها را نگران كند؛ در اين شرايط خانواده بايد چه کار کند تا اعتمادها همچنان پا برجا بماند؟
اول اينكه من به عنوان پدر ، مادر يا مربي، وظايفي دارم؛ يكي از مهمترين وظايف اين است كه فرزندم را به گونهاي تربيت كنم كه وقتي من نيستم، بتواند خودش را اداره كند. تصور حضور نداشتن ما در كنار فرزندمان در شرايط دشوار ميتواند يك سنگ محك براي ما باشد. البته در بررسي اين شرايط بايد معيار سن را در نظر داشت. اگر الگوي تربيتي ما، الگوي سلامتي باشد، هنگامي كه فرزندمان وارد جامعه ميشود، ميتواند از خودش مراقبت كند. يكي از مفاهيم تربيتي حائز اهميت همان مراقبت فردي هركس از خودش است.
يكي از اشتباهات رايج والدين اين است كه به دليل آموزشهاي ناقص به فرزندشان براي آنها محدوديت ايجاد ميكنند؛ در حالي كه اين كار نتيجه معكوس دارد. ما با ايجاد محدوديت تنها ولع ايجاد رابطه خارج از خانه را ايجاد ميكنيم.
شيوههاي تربيتي ما بايد آنچنان قوي باشد كه خود فرزندان درگير مشكلات بيرون از خانه نشوند. يعني اگر ما به فرزندانمان آموزش ندهيم و براي اينكه آسيب نبينند، فقط آنها را در خانه زنداني كنيم در واقع ما براي بچهها حكم زندانبان پيدا ميكنيم. آنها كمكم از ما متنفر ميشوند و محيط بيرون برايشان جذابيت بيشتري پيدا ميكند.
نقش والدين در قبال دوستان فرزندشان چيست وچگونه بايد به آنها اعتماد كنند؟
مهمترين وظيفه والدين، اين است كه شبكه اجتماعي امن براي فرزندشان ايجاد كنند. يعني ما خيلي وقتها ميگوييم فرزندم دوستان بدي دارد و حق ندارد با آنها ارتباط داشته باشد، اما اين فايده ندارد و ما بايد به فرزندمان كمك كنيم تا دوستان خوبي داشته باشد و وجود اين دوستان خوب سبب شود كه او به دوستان نامناسب نياز نداشته باشد.
چگونه بايد اين مساله بيان شود تا در قبال آن مقاومت ايجاد نشود؟
اين طور نبايد باشد كه والدين تنها بگويند خوشم نيامد. اين يكي از وظايف والدين است که با دوستان بچهها آشنا شوند.
آنها بايد ديدگاههايشان را در مورد دوستان فرزندشان طي تعاملات و گفتوگوهايي كه با آنها دارند، بيان كنند.يك شيوه اين است كه طرح مساله كنند. يعني با فرزندشان صحبت كنند و بگويند دوست تو اين ويژگيها را دارد كه ميتواند روزي برايت مسالهساز باشد. همچنين در نهايت خواسته خود را بيان كنند. براي مثال بگويد با توجه به اينكه تو با او دوست هستي و با او ارتباط داري منافعي كه از اين دوستي حاصل ميشود در مقابل ضررهاي آن كمتر است.والدين بايد هوشياري بدهند تا فرزندشان يك الگو داشته باشد.
آيا اين تصور كه وقتي اعتماد از بين ميرود ديگر جبران نميشود درست است؟ براي اين مشكل چه راهحلي وجود دارد؟
اعتماد ميتواند رشد كند و در عين حال ميتواند آسيب ببيند.وقتي كه اعتماد آسيب ميبيند، ترميم شرط بسيار مهم است.
بازگرداندن اعتماد مراحلي دارد؛اول اينكه وقتي من رفتاري کردهام كه اعتماد شما را سلب كرده است، بايد خطايم را بپذيرم. يعني بايد بگويم در اينجا اشتباه كردهام. اما اگر بگويم نه اين كاري كه من كردهام، درست بوده و روي آن پافشاري كنم، ديگر طرف مقابل به من اعتماد نميكند. چون فكر ميكند رفتار شما باز هم تكرار ميشود.
گام دوم اين است كه عذرخواهي كنيم؛ گاهي ما ميفهميم اشتباه كردهايم، اما فكر ميكنيم اگر به آن اعتراف كنيم ارج و بزرگي خود را از دست ميدهيم. در حالي كه اين سبب خواهد شد كه من براي فرزندانم الگويي باشم.
ولي اگر قرار باشد من فكر كنم حالا هم كه فهميدهام اشتباه كردهام، جلوي او نبايد به روي خودم بياورم، اين سبب ترميم اعتماد نمي شود.
ديگر اينكه در جهت جبران خطايي كه كردهام، گامي بردارم يعني بعد از اينكه از شما عذرخواهي كردم بايد براي جبران، كاري انجام دهم. به اين ترتيب نشان دهم كه از كرده خودم پشيمان هستم.
عذرخواهي به تنهايي مساله را حل نخواهد كرد، بنابراين به اقدامات عملي و ترميمي نياز است.
چه كار كنيم كه روابط خانوادگي ما همواره گرم و صميمي باقي بماند و روابط خارج از خانواده باعث از بين رفتن اعتماد بين ما نشود؟
ما در روابط خانوادگي موفق و پايدار بايد سعي كنيم هميشه پرداختي مثبت و فرصتي براي سرمايهگذاريهاي عاطفي داشته باشيم و هيچگاه توجهاتمان را از يكديگر كم نكنيم. ضمن آنكه از مهمترين دلايل ناراحتيهاي خانوادگي، بيحوصلگي است. اگر كانون خانواده با بيتفاوتيهاي ما روز به روز ضعيف شود در نهايت موجب ميشود كه هر كدام از اعضاي خانواده به دنبال منبع عاطفي جديدي بيرون از منزل باشند. اين گونه اتفاقات در فضاهايي كه زن و شوهر يكديگر را فراموش ميكنند بيشتر اتفاق خواهد افتاد.
رابطه مانند يك موجود زنده ميماند كه به مراقبت دائمي احتياج دارد. افزايش رابطه عاطفي بين زوجين و خود بسندگي و مراقبت آنها باعث خواهد شد تا رابطه سالمتري به وجود بيايد.
چه راهكارهايي براي جلب اعتماد والدين براي كودكان و نوجوانان وجود دارد؟
كودكان و نوجوانان اگر صادقانه با والدينشان گفتوگو كنند، خواستههايشان را بگويند و نگرانيهايشان را مطرح كنند ميتوانند اعتماد والدينشان را جلب كنند
از ديگر نكات اين که همان اندازه كه ميخواهند گوينده باشند، گوش هم بدهند. يعني بايد سعي كنند دنياي والدينشان را هم بفهمند و از پنجره آنها به دنيا نگاه كنند. در اين شرايط است كه روابط بين ما بهبود پيدا خواهد كرد.ضمن اينكه بچهها باور دارند كه متفاوت بودن حق آنهاست، اما اين حق را تنها براي خودشان قائل هستند.
آنها تصور ميكنند حق دارند انديشهها، باورها و ارزشهاي والدينشان را زير سوال ببرند يا به آنها توهين كنند اما اين در حالي است كه والدينشان بايد به افكار، ارزشها و خواستههاي آنها احترام بگذارند.
اينها از عوامل آسيب روابط خانوادگي هستند. ما نبايد تلاش كنيم ديگران را تغيير بدهيم و به شكل خودمان در بياوريم و نبايد اينگونه باشد كه بگوييم باورهاي شما اشتباه است و باورهاي ما صحيح است.
اگر همانديشي اتفاق بيفتد و ما به باورهاي يكديگر احترام بگذاريم فضاي احترام و اعتماد ايجاد خواهد شد.
عامل ديگر، احترام متقابل است. يعني در فضايي كه به طور طبيعي احترام وجود دارد اعتماد هم ميتواند رشد كند.
عامل بعدي اظهار محبت است. بعضي بچهها فكر ميكنند والدين وظيفه دارند به آنها اظهار محبت كنند اما فكر نميكنند خودشان هم چنين وظيفهاي دارند. وقتي بچهها نسبت به والدينشان اظهار محبت نميكنند، فضاي احترام آسيب خواهد ديد.
نكته آخر اينكه بچهها بايد مشاركت در فضاي جمعي را بپذيرند و پذيرش مسووليت داشته باشند. در اين حالت والدين نسبت به توانايي آنها مطمئن خواهند شد. خانه نبايد براي فرزندان صرفا جايي براي گرفتن خدمات باشد. بلكه اعضاي خانواده بايد در يك همزيستي سالم، يكديگر را در جهت رسيدن به اهدافشان كمك كنند.
منبع: جام جم