PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ژانرهای داستانی در شاهنامه فردوسی



بلدرچین
22nd September 2012, 11:15 AM
ژانرهای داستانی در شاهنامه فردوسی

محمد جواد رجب زاده / کارگردان / کارشناس ارشد پژوهش هنر
بخش اول: دورنمای شاهنامهبراستی که هر گاه از شاهنامه سخن به میان می آید , پیش از همه یل سیستان را به یاد می آورد که سده های پیاپی با دشمنان سرزمینش پیکار می کرده است . ولی باید در نظر داشت " "شاهنامه" تنها حدیث رسم نیست . شاهنامه رستم نامه نیست , همانگونه که شاهنامه نیز نبوده است . شاهنامه "پهلوان نامه" است. "پهلوان " به معنی اصل کلمه , واژه پهلوان از پارتیان مایه گرفته است و پارتها قوم دلیر ایرانی بودند که توانسند ایران را از استیلای سلوکیها به در آورند و استقلال و شکوفایی آنرا زنده کنند . کارکرد اینان صفتی برای کسانی شد که به دفاع از بقا و آرامش مردم ایران بر می خاستند . شاهنامه نامه کارکرد اینان است."شاهنامه با مبارزه نیک و بد آغاز می شود , به دوران پهلوانی می رسد و این دوره نیز به پایان می رسد , حال آنکه ستیز نیک و بد نیز از میان نمی رود . پهلوانی در شاهنامه مرحله اوج و خاص این مبارزه است. "مردمان حماسه های اساطیری در اساس شاهان و پهلوانانند , حماسه وصف رفتار و کردار اینان است. شرکت قشر های بعدی جامعه در آن تنها در موارد استثنایی به چشم می خورد , شاهنامه فردوسی پیرو این قاعده است." دورنمای شاهنامه سه بخش دارد : بخش اسطوره ای که نیروهای اهریمنی بی میانجی و مستقیم به پیکار با انسان دست می زنند و در سرنوشت آدمیزادگان دخالت می کنند . بخش پهلوانی, که در آن نقش اهریمنی به دشمن ایران واگذار می گردد و " بخش تاریخی که شاعر به گاه آفرینش آن تا اندازه ای بسیار به تاریخ وفادار مانده , اخبار و روایتها را با خرده سنجی بسیار بر می گزیند . "گذر از اسطوره به حماسه به یکباره صورت نمی گیرد . مبارزه با ضحاک از چارچوب اسطوره در می آید و رنگ اجتماعی و مبارزه با ستم به خود می گیرد و نقش درخشان مبارزان این مهم را کاوه آهنگر و فریدون به عهده دارند . پیروزی فریدون بر ضحاک آغازگاهی برای مبارزه نیک و بد در درون جامعه ایران و تشکیل تبار پهلوانی جامعه است ." شاهنامه پیش از همه نامه ای پهلوانی است , پیکر و دلاوری داستانهای اساسی آن است . برای همین هم هست که بخش پهلوانی , هسته اصلی آن را تشکیل می دهند "ولی می توان به شاهنامه به عنوان کلی به هم پیوسته نیزنگاه کرد . در این صورت " داستانی است تو در تو که در آن انسان در چهره های گوناگون خویش ازکیومرث تا یزد گرد,درآینده وروند است" از این روی داستانهای مختلف و گوناگون آن بعنوان اپیزود های جدا در بافت و شکل کلی شاهنامه جا افتاده و تشکیل یک کل منسجم را می دهند .داستانها و اپیزود های شاهنامه را می توان به دسته های زیر تقسیم کرد . الف- داستانهای اساطیری ب- داستانهای پهلوانی پ- داستانهای تاریخی ت- داستان های سیاسی و اجتماعی ث- داستانهای غم انگیز ج- داستانهای شاد چ- داستانهای عاشقانه الف – داستانهای اساطیری" اسطوره یا واژه ایستوره یا "هیستریای" یونانی , مترادف کلمه "میت" به معنای تاریخ و سرگذشت , بیانگر پدیده های طبیعی به صورت خدایان , قهرمانان , پهلوانان و ... است . اساطیر یادی از رخداده های تاریخی و قهرمانی هستند که به صورت خاطره هایی در اذهان باقی مانده اند . هدف اسطوره بیان واقعیتهای جهان است و اسطوره ها نحوه اندیشه و فکر مردم را در برابر ماوراءالطبیعه و وظایف بشر نمایان می سازند . "داستانهای اسطوره ای داستانهایی را گویند که پیش از تاریخ در ذهن آدمیان شکل گرفته است و تلاش انسان در توجیه جهان و واقعیات آنرا نشان می دهد.در شاهنامه به داستانهای اساطیری همچون داستانهای یونان باستان بر نمی خوریم و شاعر ایرانی پیش از آغاز با بیان رئوس کلی , جهان بینی خود را مشخص می کند او سخن را با نیایش خدای یکتا آغاز می کند و به ستایش خرد , آفرینش عالم و مردم و ... می پردازد. شاعر در مقدمه داستانهای شاهنامه از آنجا که می داند داستانها با خرد نزدیکی ندارند از خواننده می خواهد:" تو این را دروغ و فسانه ندان به یکسان روشن زمانه مدانازو چند اندر خورد با خرد دگر برره رمز معنی برد"" از سوی دیگر درونمایه محور ی این حماسه بزرگ , درونمایه اساطیری است زیرا در شاهنامه , ستیز بی امان انسان و سرنوشت , کوشش و بخشش و اختیار و جبر . به بهترین وجه به تصویر کشیده شده است . تسلط این درونمایه تمامیت شاهنامه را غنایی اساطیری بخشیده است. " برای نمونه از داستانهای اساطیری می توان پیدایش آتش , ضحاک ماردوش و به آسمان رفتن کاووس را نام برد . ب- داستانهای پهلوانی و رزمیداستانهای پهلوانی شاهنامه , آن دسته از داستانهای این منظومه است که در آنها دلاوریها , شجاعتها ی پهلوانان میهنی به نمایش در می آید , مانند داستانهای سام و اژدهای رود کشف , جنگ رستم و افراسیاب , هفت خوان رستم.پ- داستانهای تاریخی در مورد داستانهای تاریخی می توان بخش سوم شاهنامه را نام برد که با کشته شدن رستم و پایان پذیرفتن بخش پهلوانی شکل می گیرد . ولی باید توجه داشت که داستانهای تاریخی به آن دسته از داستانها اطلاق می شود که شاعر در نقل آنها وسواس کامل داشته است تا چیزی پس و پیش نشود و ساخت رویداد ها مطابق با روایات تاریخی باشد . مانند داستان یزدگرد وآسیابان. ت- داستانهای سیاسی و اجتماعی می توان گفت که برخی از داستانهای شاهنامه بیانیه روشنفکری میهن پرستانه سده چهارم است و اندیشه شاعر را درباره حوادث دورانش نشان می دهد . ستم در شاهنامه موجب دوری فره ایزدی از پادشاه می شود . در چند داستان سخن از شورشهای مردم علیه شاهان بیدادگر است و تقریبا هر جا پادشاهی پشت به آئین و داد می کند مردم بر او می شورند . از جمله این داستانها داستان ضحاک است که چون مردم از جور او به تنگ می آیند به رهبری کاوه آهنگر بر او خروج می کنند و سرانجام فریدون را بر جای او می نشانند . ث- داستانهای غم انگیزدر این داستانها ماجراهایی که بر قهرمان داستان می گذرد , خواننده را چنان متاثر می سازد که گاه اشک از دیدگان او سرازیر می شود .در این داستان ها عاقبت خوشی برای قهرمان پیش نمی آید . همه این داستانها نمایش تلخ مظلومیت انسان است . مانند داستانهای رستم و سهراب , رستم و اسفندیار , فرود, سیاوش. ج- داستانهای شاد فرجام پاره ای از داستانهای شاهنامه خوش است و می توان این داستانها را نقطه مقابل داستانهای غم انگیز دانست . از این دست می توان به داستانهای گلنار و اردشیر , شاپور و دختر مهرک , بهرام و آسیابان و دختران او بیژه و منیژه اشاره کرد . چ- داستانهای عاشقانه شاهنامه حماسه ملی ایران , عرصه جلوه های گوناگون زندگی است که گرد محور اصلی حماسه یعنی دلاوریها و فداکاریهای پهلوانان در راندن دشمنان آب و خاک , ظلم ستیزی و دستیابی به جهانی آکنده از عدل و داد و تهی از زشتی و پلشتی به نمایش در می آید."اگرچه شاهنامه با کین آغاز می گردد و با کین پایان می پذیرد , در میانه با مهر نیز آمیزش و آویزشی دل انگیز دارد . "در متن پاره ای از داستانهای رزمی شاهنامه چون داستان رستم و سهراب گاهی به رویدادهای عاشقانه برخورد می کنیم " ولی جای داستانهای مستقل عاشقانه نیز خالی نیست . از این دست است داستال زال و رودابه و سیاوش و سودابه و بیژن و منیژه در قسمت پهلوانی و داستانهای اسکندر و قیدافه , گلنار و اردشیر , بهرام و آرزو , بهرام و سپینود , شیرین و شیروی در بخش تاریخی شاهنامه"شاید بتوان به جرأت گفت در داستانهای مستقل عاشقانه نیز عشق و دلدادگی رویدادی جانبی است , چرا که این روابط عاشقانه از یکسو بدنبال لشکرکشی ها و دلاوریهای پهلوانان پدید می آید و از سوی دیگر سبب درگیریها و جنگهای تازه ای می شود که نهایتا به سربلندی ایرانیان در برابر دشمنان می انجامد . با این حال دو داستان عاشقانه شاهنامه , یکی زال و رودابه و دیگری بیژن و منیژه حال و هوای دیگری دارد و بسیار زیبا سروده شده است . " عاشقانه های دیگر حوادث کوتاه و زود گذری هستند که محور آنها عشق و دلدادگی است و خود چند دسته اند :1- یا زود به ازدواج می انجامد : کاووس و سودابه , رستم و تهمینه , گشتاسب و کتایون که اهمیت آنها در پیامد آنهاست . 2- یا بی سر انجام می ماند : سهراب و گردآفرید. 3- یا از یک سوی آلودگی به خیانت و گناه است : سودابه و سیاوش . "شیرین و شیروی که اتفاقا یکی نگاتیف دیگری است , فرجام دلدادگی ناکامی است . قهرمان زن هر دو داستان به ناکام یکی به دست جهان پهلوان و دیگری به دست خویش کشته می شوند و در هر دو داستان مایه اصلی عشق حرام است , عشقی میان فرزند و زن پدر . در یکی زن پدر عاشق است و فرزند معشوق و در دیگری بعکس فرزند عاشق است و زن پدر معشوقه"ویژگی مهم داستانهای عشقی شاهنامه ظاهر قهرمانان است که همه زیبایند و اوصاف زیبایی معشوق است که عاشق از شنیدن آن ندیده دل به معشوق می بندد. توصیف معشوق در این داستانها گاه تحت تأثیر حال و هوای حماسه است . چنان که شاعر ظرافت و لطافت معشوق را در برابر سلاحهای جنگی قرار می دهد و به کمان و زره و خنجر تشبیه می کند : دو ابرو کمان و دو گیسو کمند به بالا به کردار و به سرو بلند دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان تو گفتی همی بشکفد هر زمان سر زلف جعدش چو مشکین زره فکنده ست گویی گره بر گره یکی دیگر از راه های دل بستن به معشوق به واسطه نخستین نگاه است . سهراب چون خُود از سر گرد آفرید بر می گیرد به دیدن جمال او دل به وی می سپارد . سودابه به طور تصادفی روزی ناپسری خویش سیاوش را در کاخ می بیند و به او دل می بازد .منیژه پس از آنکه بیژن را زیر سرو بن می بیند , در همان نگاه نخستین دل به او می بندد." ازدواج و حوادث عاشقانه های بخش پهلوانی شاهنامه بدون استثنا تماما در سرزمین بیگانه رخ می دهد. " زال در سرزمین کابلستان دچار عشق رودابه دختر مهراب , شاه کابل می شود . کاووس , سودابه دختر شاه هاماوران را به همسری خود در می آورد . تهمینه دختر شاه سمنگان , در کاخ پدر خود رستم را به همسری برمی گزیند . . سهراب که ظاهرا پهلوانی تورانی است , در سرزمین ایران فریفته گرد آفرید ,دختر گژدهم پهلوان ایرانی می شود . . مادر سیاوش نیز که از سرزمین توران به ایران فرار کرده است , توسط پهلوانان ایرانی پیدا می شود و به دربار کاووس برده می شود . بیژن نیز پهلوان ایرانی است که در سرزمین توران به دام عشق منیژه دختر افراسیاب گرفتار می شود . جریره دختر پیران و فرنگیس دختر آفراسیاب , در توران زمین به همسری سیاوش در می آیند.آمیزشهایی که میان مردان ایرانی و زنان تورانی انجام می گیرد ( همچون ازدواج سیاوش با فرنگیس و جریره و بیژن با منیژه ) بر اختلاف های بنیادین میان ایران و توران تأثیری ندارد.آمیزشهای پهلوانان ایرانی نیز با زنان بیگانه است و معمولا بیشتر قهرمانیها (رستم و خانواده اش) پرهیزکاریها ( سیاوش , کیخسرو) و انسجام و یکپارچگی شخصیت ( رستم , کیخسرو) در شاهنامه از کسانی مایه می گیرند که زاده یک چنین آمیزش نژاد های نیک و بدند . زال خواست خود (ازدواج با رودابه ) را با استناد به یک اصل انسانی و اجتماعی استدلال می کند . استدلالی که توجهش به حفظ و افزایش هستی آدمیان است . جهان را فزایش ز جفت آفرید که از یک فزونی نیاید پدیدابراز عشق در شاهنامه همراه با جسارت زنان و پاکدامنی است ( به غیر از مورد سودابه ) " پیشقدم بودن زنان در ابراز عشق و همسر گزینی که در عاشقانه ها و نیز ازدواج هایی که در بخش پهلوانی حماسه ملی ایران – جز در مورد کاووس و سودابه و سهراب و گرد آفرید – به چشم می خورد , از سوی بعضی به زن سروری یا مادر سالاری تعبیر شده است . " و شاید بتوان گفت عدم ابراز عشق از سوی پهلوانان ایرانی وقف کردن خود به اهداف ملی است و از این رو پهلوانان نمی توانند به جای خدمت به مردم و وطن در خدمت خواهشهای نفسانی خویش باشند . در مورد کاووس باید گفت او پهلوان نیست و از خصلتهای پهلوانی به دور است . سهراب نیز نه پهلوان ایرانی بلکه " پهلوانی ست که در توران زمین پرورش یافته است , سرزمینی اهریمنی که در آن از جوانمردی و آئین ایزدی نشانی نیست".

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد