h.jabbari
15th September 2012, 11:58 AM
مفاهیم کاهش ارزش تحت استانداردهای حسابداری سرقفلی
پديدآورندگان: منیژه رامشه
دكتر مهدی عربصالحی
مقدمه
حسابداری سرقفلی، یکی از موضوعهای بحثبرانگیز حسابداری بوده که از دیرباز مورد توجه جامعه حسابداری قرار گرفته و رویههای متفاوتی در طول زمان برای این مسئله در پیش گرفته شده است. پیش از پذیرش گسترده استانداردهای بینالمللی در سالهای اخیر، آزادی عمل در مورد حسابداری سرقفلی، شرکتها را به انتخاب رویهای که به مطلوبترین نتیجه منجر میشد، تشویق میکرد.تشکیل هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری با هدف یکپارچهسازی و هماهنگی رویههای حسابداری در سراسر جهان، اقبال عمومی کشورهای مختلف به استانداردهای این مرجع در سالهای اخیر و نیز تلاشهای مشترک هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا1و هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری2 جهت همگرایی استانداردهای وضعشده در حوزههای مختلف، منجر به حذف بسیاری از تفاوتها و موارد سوءاستفاده قبلی در حوزه حسابداری سرقفلی شده است. اما مقایسه میان استانداردهای این دو مرجع نشان میدهد که هنوز همگرایی کاملی در حوزه حسابداری سرقفلی، میان آنها پدید نیامده است (Callaghan and Treacy, 2007).
از سوی دیگر، نتایج تحقیقات مختلف، برخی عوامل بالقوه فرصتطلبی تحت قوانین این استانداردها را آشکار کردهاند، این امر حاکی از آن است که همچنان راه برای سوءاستفاده مدیریت باز بوده و استانداردها از کیفیت لازم برخوردار نیستند. با پذیرش گسترده استانداردهای بینالمللی، نگاه نظری به موضوع سرقفلی نیز تغییر جهت داده است؛ محققان و صاحبنظران در این حوزه به جای ایجاد مباحث نظری جهت انتخاب رویههای مختلف حسابداری سرقفلی، به بررسی جنبههای مختلف استانداردهای جدید در این زمینه پرداخته و به نظریهپردازی در مورد مفروضات این مجموعه مبادرت كردهاند. این مقاله ضمن ارائه مفاهيم کاملی از استانداردهای جدید هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری و هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در حوزه سرقفلی، نتایج تحقیقات مختلفی را که بهمنظور شناخت دقیقتر جنبههای مختلف آنها و تعیین عوامل بالقوه فرصتطلبی تحت آنها صورت گرفته است، بیان میكند.
استانداردهای حسابداری سرقفلی
استانداردهای حسابداری مالی امریکا
هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا در ژوئن 2001، بیانیه استاندارد حسابداری مالی شماره 3141 (SFAS 141) با عنوان «ترکیبهای تجاری» و بیانیه استاندارد حسابداری مالی شماره 142 با عنوان «سرقفلی و سایر داراییهای نامشهود» را منتشر کرد. در استاندارد شماره 141 مازاد بهای تمامشده یک واحد تحصیلشده بر خالص مبالغ تخصیصیافته به داراییها و بدهیهای درخور شناسایی آن واحد، بهعنوان یک دارایی تحت عنوان سرقفلی شناسایی میشود. استاندارد شماره 142 سرقفلی را یک دارایی نقصانناپذیر با عمر نامحدود دانسته که نباید مستهلک شود.
طبق این استاندارد، ابتدا سرقفلی حاصل از فرایند تحصیل باید براساس فرایندی منطقی به واحدهای گزارشگر تخصیص یابد. سرقفلی واحد گزارشگر باید بهصورت سالانه مورد آزمون کاهش ارزش قرار گیرد. آزمون کاهش ارزش طبق این استاندارد، یک فرایند دو مرحلهای است. در اولین مرحله آزمون بهمنظور تعیین زیان کاهش ارزش بالقوه، ارزش منصفانه واحد گزارشگر با ارزش دفتری آن (شامل سرقفلی تخصیصیافته) مقایسه میشود.
اگر ارزش منصفانه واحد گزارشگر بیش از ارزش دفتری آن باشد، سرقفلی واحد کاهش ارزش نداشته و اجرای مرحله دوم آزمون لازم نخواهد بود. اما اگر ارزش دفتری واحد گزارشگر مازاد بر ارزش منصفانه آن باشد، مرحله دوم آزمون جهت اندازهگیری زیان کاهش ارزش سرقفلی لازمالاجرا خواهد بود. در مرحله دوم، ارزش منصفانه تلویحی4 سرقفلی با ارزش دفتری آن مقایسه میشود. اگر ارزش دفتری سرقفلی مازاد بر ارزش منصفانه تلویحی آن باشد، زیان کاهش ارزش معادل این مازاد باید شناسایی شود. ارزش منصفانه تلویحی سرقفلی باید به همان شیوهای که مبلغ سرقفلی در فرایند ترکیب تجاری تعیین میشود (مازاد ارزش منصفانه واحد گزارشگر بر خالص داراییهای واحد گزارشگر به استثنای سرقفلی)، محاسبه شود.
استانداردهای بینالمللی حسابداری
هیئت تدوین استانداردهای بینالمللی حسابداری، استاندارد بینالمللی گزارشگری مالی شماره 3 با عنوان «ترکیبهای تجاری» را در 31 دسامبر 2004 منتشر کرد. در این استاندارد سرقفلی تحصیلشده در یک ترکیب تجاری بهصورت «مازاد بهای تمامشده ترکیب تجاری بر منافع واحد تحصیلکننده در ارزش منصفانه خالص داراییهای قابل تشخیص واحد تحصیلشده» تعریف شده است كه از تاریخ تحصیل باید بهعنوان دارایی شناسایی شود. این استاندارد، استهلاک سرقفلی تحصیلشده را ممنوع و ملزم میکند که سرقفلی جهت بررسی کاهش ارزش بهصورت سالانه مطابق استاندارد شماره 36 مورد آزمون قرار گیرد.
استاندارد بینالمللی شماره 36 باعنوان «کاهش ارزش داراییها» در 31 دسامبر 2004 منتشر شد. طبق این استاندارد بهمنظور انجام آزمون کاهش ارزش، سرقفلی تحصیلشده در یک ترکیب تجاری از تاریخ تحصیل باید به هر یک از واحدهای ایجادکننده وجوه نقد تخصیص یابد. طبق این استاندارد، یک واحد ایجادکننده وجوه نقد که سرقفلی به آن تخصیص یافتهاست، باید بهصورت سالانه و نیز هر زمان دیگری که نشانهای بر وجود کاهش ارزش آن وجود داشته باشد، مورد آزمون کاهش ارزش قرار گیرد. اگر مبلغ بازیافتنی واحد بیش از ارزش دفتری آن (كه شامل سرقفلی تخصیصیافته به آن نیز هست) باشد، در این حالت واحد مزبور و سرقفلی تخصیصی آن، کاهش ارزش نداشته است. اما برعکس، اگر مبلغ دفتری واحد مازاد بر مبلغ بازیافتنی آن باشد، زیان کاهش ارزش شناسایی خواهد شد.
استانداردهای ایران
در سال 1384، پروژه هماهنگی استانداردهای ملی حسابداری با استانداردهای بینالمللی شروع شد. استاندارد حسابداری شماره 19 با عنوان «ترکیبهای تجاری» که جزء استانداردهای تجدیدنظرشده است، جایگزین استاندارد حسابداری شماره 19 قبلی شد. در این استاندارد هر گونه مازاد بهای تمامشده ترکیب تجاری نسبت به سهم واحد تحصیلکننده از ارزش منصفانه داراییها و بدهیهای قابل تشخیص در تاریخ انجام معامله بهعنوان یک دارایی با نام سرقفلی شناسایی و به بهای تمامشده پس از کسر استهلاک انباشته و زیان کاهش ارزش انباشته منعکس میشود (کمیته تدوین استانداردهای حسابداری، 1386).
کاهش ارزش سرقفلی طبق استانداردهای حسابداری مالی امریکا
هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا معتقد است مستهلک نکردن سرقفلی و متعاقب آن آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی منجر به ارائه دقیقتر سود خالص، ارزیابی دقیقتر سرقفلی و بهبود شفافیت صورتهای مالی خواهد شد و توانایی استفادهکنندگان در ارزیابی قدرت سوداوری و جریانهای نقدی آینده واحد تجاری را بهبود خواهد بخشید. بهرغم این ادعاها، برخی صاحبنظران معتقدند که استاندارد شماره 142 منجر به انحرافهای عمده مدیریت در انجام براوردها و مفروضات تحت این استاندارد خواهد شد. مواردی نظیر شناسایی واحدهای گزارشگری، تخصیص داراییها، بدهیها و سرقفلی به این واحدها، شناسایی حوادثی که منجر به برقراری آزمونهای کاهش ارزش میاندورهای میشود و اندازهگیریهای ارزش منصفانه از جمله براوردها و مفروضاتی هستند که زمینه سوءاستفاده و فرصتطلبی شرکتها تحت این استاندارد را افزایش داده و درها را به سوی مدیریت سود باز خواهند کرد.
قبل از استانداردهای شماره 141 و 142، در استانداردهای امریکا دو روش خرید و اتحاد منافع برای حسابداری ترکیب واحدهای تجاری وجود داشت. انتظار میرفت که شرکتها مگر در صورت وجود معیارهای قانونی تعیینشده در بیانیه اصول حسابداری شماره 165 (APB 16) که در آن صورت ملزم به استفاده از روش اتحاد منافع بودند، از روش خرید استفاده کنند. تاثیر مساعدتر روش اتحاد منافع بر صورت سودوزیان، برخی شرکتها را بر آن میداشت تا معاملات را به گونهای طراحی کنند که بتوانند از حسابداری اتحاد منافع استفاده کنند.
در اواخر دهه 1990، کمیسیون بورس و اوراق بهادار6 (SEC) در واکنش به افزایش ترکیب واحدهای تجاری، نگرانی خود از کاربرد نامناسب و سوءاستفاده از روش اتحاد منافع را ابراز و مطرح کرد که در اغلب موارد دیدهشده در خصوص معاملاتی که بهوضوح شرایط بیانیه اصول حسابداری شماره 16 را نداشتهاند، از حسابداری اتحاد منافع استفاده شده است. هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در واکنش به این نگرانی کمیسیون بورس و اوراق بهادار، در سپتامبر 1999 پیشنویس استاندارد شماره 201 7 (ED 201) در مورد ترکیبهای تجاری و داراییهای نامشهود را منتشر کرد.
در این پیشنویس، پیشنهاد شده بود که روش حسابداری اتحاد منافع حذف و ترکیبهای تجاری با استفاده از روش خرید انجام شود. تحت روش خرید، سرقفلی تحصیلشده میبایست برای حداکثر 20 سال مستهلک میشد. در حدود 60 درصد از شرکتها مخالف حذف روش اتحاد منافع بودند. در واقع، پیشنویس استاندارد شماره 201 جز هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا، حامی دیگری در نظرسنجی کنگره نداشت. اکثر اعضای کنگره در هر دو نظرسنجی از هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا خواستند كه یا در تصمیم خود در حذف روش اتحاد منافع تجدید نظر كند و یا روشهای دیگری برای حسابداری سرقفلی و داراییهای نامشهود ارائه دهد.
از اینرو هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در فوریه 2001، پیشنویس استاندارد اصلاحی شماره 201 را که در آن پیشنهاد جایگزینی استهلاک سرقفلی با یک رویکرد کاهش ارزش شده بود، منتشر کرد. هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در این پیشنویس نیز همچنان بر موضع خود مبنی بر حذف روش اتحاد منافع استوار بود. این پیشنهاد اصلاحی (حذف اتحاد منافع، کاهش ارزش سرقفلی) بهصورت چشمگیری بیش از پیشنهاد اولیه (حذف اتحاد منافع، استهلاک سرقفلی) مورد پذیرش واقع شد. در حدود 70درصد شرکتها در پاسخ به این پیشنویس استاندارد اصلاحی از رویکرد کاهش ارزش حمایت کرده بودند.
سرانجام هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا در ژوئن 2001، استانداردهای شماره 141 و 142 را منتشر کرد که بهموجب این دو استاندارد همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، روش حسابداری اتحاد منافع حذف و روش کاهش ارزش برای سرقفلی بهکار گرفته شد (Ramanna, 2007).
مطالعهای سیاسی- اقتصادی و با تمرکز در مراحل تدوین استاندارد شماره 142 به بررسی این موضوع که آیا انجام آزمونهای کاهش ارزش در این استاندارد، زمینه فرصتطلبی شرکتها را افزایش خواهد داد یا خیر، انجام شد (Ramanna, 2007). شواهد گرداوریشده نشان داد که مدافعان اتحاد منافع که در مقابل پیشنهاد اولیه هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا مبنی بر حذف اتحاد منافع مخالفت میکردند، بعدا در میان کسانی قرار گرفتند که از قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 حمایت میکردند.
رامانا (Ramanna) معتقد است اگر هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا و کمیسیون بورس و اوراق بهادار راجع به اینکه اتحاد منافع مورد سوءاستفاده قرار گرفته و شرکتهای سوءاستفادهگر در میان حامیان اتحاد منافع قرار دارند، درست نتیجهگیری کرده باشند، بنابراین عامل بالقوه فرصتطلبی همچنان در استاندارد شماره 142 محفوظ بوده و این شرکتها این بار با سوءاستفاده از قوانین کاهش ارزش در این استاندارد به فرصتطلبی و بهرهبرداری در جهت منافع خویش دست میزنند. وی با توجه به شواهد گرداوریشده نشان داده که حمایت شرکتها برای آزمونهای کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 بهعلت افزایش عامل بالقوه اختیار و اعمالنظر تحت این استاندارد است. وی در ادامه بر اساس نتایج بهدستآمده سه ویژگی اصلی شرکتهایی را که احتمال اعمال نظرهای شخصی در آنها تحت قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 بیش از سایر شرکتهاست، تشریح کرده است.
• شرکتهای با واحدهای گزارشگر بزرگتر و بیشتر
تحت استاندارد مزبور، سرقفلی شناساییشده در فرایند تحصیل باید بر مبنای چگونگی تحقق سرقفلی در بین واحدهای گزارشگر، بین آن واحدها تخصیص یابد. سرقفلی، معمولاً منافع مورد انتظار توسط شرکت تحصیلکننده را نشان میدهد. از آنجا که این منافع بهطور معمول بهوسیله واحدهای گزارشگر بهوجود میآیند، تخصیص سرقفلی به معنای جدا کردن منافع پیوسته خواهد بود. از اینرو، چنین تخصیصی اختیاری و تاییدناپذیر است. بنابراین در صورتی که شرکت تحصیلکننده واحدهای گزارشگر بزرگتر و بیشتری داشته باشد، انعطافپذیری آن در تخصیص سرقفلی و قدرت اعمال نظر مدیریت، در شناسایی کاهش ارزشهای آینده بیشتر خواهد بود.
• شرکتهای با نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری بالاتر
بر اساس استاندارد شماره 142، بعد از تخصیص سرقفلی به واحدهای گزارشگر، آزمون کاهش ارزش برای واحدهای گزارشگر که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری آنها کمتر از یک است، الزامی است. در این استاندارد بهطور تلویحی فرض شده که همه مازاد ارزش منصفانه یک واحد بر ارزش دفتری آن، بهعلت سرقفلی تحصیلشده است. بنابراین واحدهایی که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری بالاتری دارند، ممکن است زیانها را به سرقفلی تحصیلشده جذب کنند که این امر آزادی عمل بیشتری برای اجتناب از کاهش ارزشهای آینده به آنها خواهد داد.
• شرکتهای با سهم بالاتر از خالص داراییهای دارای ارزش بازار اتکاناپذیر
طبق استاندارد مزبور، در واحدهای گزارشگر که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری آنها کوچکتر از یک است، هنگامی که ارزش منصفانه ضمنی سرقفلی کمتر از ارزش دفتری تاریخی آن باشد، ثبت زیانهای کاهش ارزش الزامی است. از آنجا که ارزش منصفانه سرقفلی بهصورت مستقیم در دسترس نیست، ارزش آن از طریق تفاوت میان ارزش منصفانه کل واحد گزارشگر و ارزش منصفانه خالص داراییهای واحد جز سرقفلی تخصیصیافته به آن محاسبه میشود. بنابراین شرکتهایی که واجد سهم بالاتری از خالص داراییهایی هستند که ارزشهای تاییدناپذیر دارند (نظیر ماشینآلات و تجهیزات تخصصی) انعطافپذیری بیشتری در تخمین ارزش منصفانه خالص دارییها و بالتبع سرقفلی داشته و قدرت اعمال نظر بیشتری در تعیین کاهش ارزشها خواهند داشت.
این پژوهشگر معتقد است شرکتهایی با سه ویژگی پیشگفته انگیزههای بیشتری برای لابیهای سیاسی جهت قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 داشتهاند؛ چرا که تحت این قوانین، عامل بالقوه اختیار و اعمال نظر برای این شرکتها افزایش یافته و زمینه فرصتطلبی بیشتری برای آنها نسبت به سایر شرکتها مهیا خواهد بود.
از جمله موارد سوءاستفاده قابل بحث در این زمینه، مدیریت سود تحت استاندارد شماره 142 است که در تحقیقات مختلفی به آن پرداخته شده است. مدیریت سود، تلاش مدیریت شرکت برای اثرگذاری بر سود گزارششده کوتاهمدت است که به دلایل مختلفی از قبیل تاثیرگذاری بر ارزش بازار سهام، افزایش پاداش مدیران، کاهش احتمال نقض توافقهای وام و مصون ماندن از مداخلات قوانین دولتی صورت میگیرد.
بسیاری از مدیران معتقدند سود گزارششده، تصمیمهای سرمایهگذاران و بستانکاران را تحت تاثیر قرار خواهد داد؛ از اینرو با بهکارگیری روشهای مختلف مدیریت سود در شرایط مختلف، در پی بهبود آثار سود گزارششدهاند. یکی از این روشها، بهکارگیری وان بزرگ است. این روش به معنای زیاد نشان دادن یکباره هزینهها در مقابل درامدها بهمنظور کاهش داراییهاست. این امر منجر به کاهش هزینههای آینده خواهد شد. این روش معمولاً در سالی که سودها کم است و یا سودی وجود ندارد، بهکار گرفته میشود و معمولاً منجر به افزایش و یا هموارسازی سودهای آینده خواهد شد. در نتیجه این امکان وجود دارد که مدیریت با بهکارگیری استاندارد شماره 142 و شناسایی زیان کاهش ارزش سرقفلی در زمانی که عملیات شرکت در حال افول و یا اساساً بالاتر از انتظارات تحلیلگران باشد با بهکارگیری تکنیک وان بزرگ، دست به مدیریت سود بزند (Sevin and Schroeder, 2005).
در سال 2004 تحقیقی با هدف بررسی این موضوع که آیا پذیرش استاندارد شماره 142 میتواند منجر به كاربرد روش وان بزرگ جهت مدیریت سود در شرکتها شود، انجام گرفت (Jordan and Clark, 2004). هدف دیگری که این دو محقق دنبال میکردند، تعیین اندازه شرکتهایی بود که با بهکارگیری این روش، بیشتر تحت تاثیر این استاندارد قرار میگرفتند. به همین منظور، دو دسته شرکت (کوچک و بزرگ) در سالهای پیش و پس از پذیرش استاندارد شماره 142 مورد مطالعه قرار گرفتند. در این تحقیق شرکتهایی که مجموع داراییهای آنها کمتر از 450 میلیون دلار بود، بهعنوان شرکتهای کوچک و شرکتهایی که مجموع داراییهای آنها برابر یا بیش از 450 میلیون دلار بود، بهعنوان شرکتهای بزرگ در نظر گرفته شدند.
نتایج تحقیق مزبور بهشرح زیر است:
• بخش عمدهای از شرکتهای کوچک در سال پذیرش استاندارد شماره 142 نسبت به سال قبل، زیان گزارش کردهاند. این در حالی است که نسبت سالبهسال تعداد شرکتهای بزرگی که زیان گزارش کردهاند، پیش و پس از پذیرش این استاندارد تغییر عمدهای نداشته است.
• نسبت زیان کاهش ارزش سرقفلی به داراییها، فروش و سود (زیان) عملیاتی برای شرکتهای کوچک، به مراتب بیشتر از این نسبت برای شرکتهای بزرگ بوده است.
• مقایسه نسبتهای شاخص وان بزرگ نظیر بازده داراییها و بازده فروش در میان شرکتهای کوچکی که زیان کاهش ارزش سرقفلی را شناسایی میكنند و آنهایی که شناسایی نمیکنند، تفاوت عمدهای را نشان میدهد. شرکتهایی که زیان را شناسایی میکنند، نسبتهای بهمراتب پایینتری دارند؛ در حالی که این مقایسه برای شرکتهای بزرگ نشاندهنده این است که طی زمان تفاوت عمدهای میان نتایج مقایسه نسبتهای این دو گروه (شرکتهای بزرگی که زیان کاهش ارزش را شناسایی میكنند و آنهایی که شناسایی نمیکنند) وجود نداشته است.
بنابراین میتوان چنین استنباط کرد که پذیرش استاندارد شماره 142 راه را برای مدیریت سود هموار کرده و از جمله آثار منفی آن بهکارگیری استراتژی وان بزرگ توسط شرکتهای کوچکتر بوده است. برخی تحلیلگران در تایید نتایج حاصل از این تحقیق معتقدند پذیرش استاندارد شماره 142 تاثیر بیشتری بر شرکتهای کوچکتر خواهد داشت؛ زیرا اولاً در شرکتهای کوچکتر نسبت سرقفلی به کل داراییها در مقایسه با شرکتهای بزرگتر، عدد بزرگتری است و ثانیاً، حساسیت سوداوری شرکتهای کوچکتر نسبت به زیان کاهش ارزش، بیش از شرکتهای بزرگ است.
لازم به ذکر است که نتایج تحقیقات مختلف در خصوص اینکه چه شرکتهایی بیشتر تحت تاثیر این استاندارد قرار گرفته و با بهکارگیری روش وان بزرگ به سوءاستفاده از آن میپردازند، متفاوت بوده است. از اینرو لازم است تحقیقات گستردهتر و دقیقتری در این زمینه صورت گیرد تا نتایج اتكاپذیرتری حاصل شود. ولی آنچه در این میان از اهمیت ویژهای برخوردار است، وجود عوامل بالقوه فرصتطلبی و سوءاستفاده مدیریت تحت قوانین کاهش ارزش این استانداردهاست. این موضوع مورد توجه هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا قرار گرفته و تلاشهایی نیز در جهت ارتقای کیفیت استاندارد مزبور صورت گرفته است.
کاهش ارزش سرقفلی طبق استانداردهای بینالمللی حسابداری
از آنجا که استفاده گسترده از استانداردهای بینالمللی بهتازگی انجام شده، راجع به آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی تحت این استانداردها، تحقیقات کافی انجام نشده و لذا بهخوبی درک نشدهاند. بهعلاوه، کاهش ارزش سرقفلی نشاندهنده حوزهای است که در آن همگرایی کاملی میان چارچوب استانداردهای بینالمللی و اصول پذیرفتهشده حسابداری امریکا حاصل نشده است. این بدان معناست که نتایج مطالعات تمرکزیافته بر استانداردهای مربوط وضعشده توسط هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا که تاکنون منتشر شدهاند، بهصورت کامل به استانداردهای بینالمللی عمومیت نمییابد. در حالیکه معماری استانداردهای بینالمللی در ابعاد گسترده بهنسبت ساده بهنظر میرسد، بازرسی دقیقتر بهویژه از مقررات مربوط به استاندارد بینالمللی شماره 36 (کاهش ارزش داراییها)، پیچیدگی زیاد آن را آشکار میسازد. این پیچیدگی بهویژه در تعیین اینکه آیا کاهش ارزش اتفاق افتاده است یا خیر، بیشتر خواهد بود. در این راستا، استاندارد مربوط واحد تجاری را به انجام سه اقدام اساسی که قبلاً بهصورت کامل تشریح شد، راهنمایی میکند:
الف) تخصیص سرقفلی به واحدهای ایجادکننده وجوه نقد،
ب) مقایسه مبلغ بازیافتنی واحد ایجادکننده وجوه نقد با مبلغ دفتری واحد، و
ج) مازاد ارزش دفتری واحد بر مبلغ بازیافتنی آن بهعنوان زیان کاهش ارزش ابتدا به سرقفلی و سپس به سایر داراییهای واحد تخصیص مییابد.
اخیراً مطالعهای بر اساس اطلاعات افشاشده مجموعهای از بزرگترین شرکتهای استرالیا طی سال 2006 انجام گرفت (Carlin and Finch, 2007). هدف از انجام این مطالعه، حرکت به سمت نظریهپردازی در زمینه انتخابهای اساسی بود که زیربنای انجام آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی تحت استانداردهای بینالمللی هستند. نتایج تحقیق مزبور، سه موضوع اساسی را که میتواند در تحقیقات گسترده آینده بهعنوان متغیرهای مهم و درخورتوجه در نظر گرفته شوند، روشن میسازد.
درجه اجتماع واحدهای ایجادکننده وجوه نقد
بررسی در نمونه مورد نظر نشان میدهد تعداد واحدهای ایجادکننده وجوه نقد که جهت انجام آزمونهای کاهش ارزش مورد استفاده قرار گرفته و در صورتهای مالی آنها افشا شده، در سطح شرکتهایی که از نظر اندازه و نیز نوع و قلمرو فعالیت اساسا مشابهند، بسیار متفاوت است. بنابراین انتخاب این واحدها و درجه ترکیب و اجتماع آنها تحت یک واحد در سطح شرکتهای مشابه، بسیار متفاوت است. این امر نشان میدهد زمانی که واحدهای ایجادکننده وجوه نقد با هدف آزمون کاهش ارزش تعریف و انتخاب میشوند، این انتخاب بهصورتِ تصادفی انجام نمیگردد.
بهعنوان یک مثال ساده، اگر در یک شرکت دو بخشی را که میتوانیم بهصورت دو واحد ایجادکننده وجوه نقد مستقل در نظر بگیریم (در حالی که یکی عملیات بسیار سودآور و باثبات داشته و بخش دیگر حاشیه پایینتری داشته و نتایج عملیات آن ثبات کمتری داشته باشد) در قالب یک واحد ایجادکننده وجوه نقد با یکدیگر ترکیب کنیم، ممکن است نتایج ثابت و سودآور یک بخش، تغییرپذیری ذاتی بخش دیگر را هموار کند. بنابراین بر اساس تحقیق صورتگرفته بهنظر میرسد که درجه اجتماع واحدهای ایجادکننده وجوه نقد یک متغیر مهم در مطالعات تمرکزیافته بر آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی باشد.
سطح و پراکندگی نرخهای بهره مورد استفاده در تعیین مبلغ بازیافتنی
نتایج تحقیق مزبور نشان میدهد که شرکتهای کمی از شرکتهای مورد تحقیق به افشای نرخهای بهره بهکاررفته در تنزیل جریان وجوه نقد پرداختهاند و از میان همین تعداد معدود نیز بیشتر تنها از یک نرخ بهره بهعنوان مبنایی برای تنزیل جریانهای نقدی تخمینی برای همه واحدهای ایجاد وجوه نقد در سازمان استفاده کردهاند. در حالی که طبق استاندارد بینالمللی شماره 36، نرخ بهره پذیرفتهشده در یک واحد ایجادکننده وجوه نقد باید مربوط به ریسک تجاری آن واحد خاص باشد و نباید از هزینه سرمایه کل شرکت در این جهت استفاده شود. بر اساس حساسیت زیاد جریانهای نقدی تنزیلشده نسبت به نرخ بهره، حتی اختلافات جزئی میان نرخهای بهره واقعی و آنچه در تنزیل جریانهای وجوه نقد مورد استفاده واحد قرار میگیرد، موضوعی نگرانکننده است. بنابراین بهنظر میرسد که این متغیر نیز از جمله موارد مهمی است که در تحقیقات آینده باید مورد توجه قرار گیرد.
شخصیت موسسه حسابرسی واحد تجاری
نتایج تحقیق مزبور نشان میدهد که درجه پذیرش و قبول موارد افشای مربوط به آزمونهای کاهش ارزش الزامی در استاندارد بینالمللی شماره 36 توسط حسابرسان بهصورت قابلتوجهی بستگی به شخصیت موسسه حسابرسی و واحد تجاری صاحبكار خواهد داشت. محققان این تحقیق معتقدند از آنجا که موسسههای حسابرسی که جهت انجام این مطالعه مورد استفاده قرار گرفتند، جزء 4 موسسه بزرگ حسابرسی بودهاند و مطالعات انجامشده نشان میدهند که نتایج حسابرسی موسسههای بزرگ کیفیت مشابهی دارند (Krishnan,1994)، نتیجه حاصل از این مطالعه در این بخش، نتیجه تعجبآوری است.
آنها بر این باورند که اگرچه به نظر میرسد شمول این متغیر در این دسته واضح و روشن نباشد، ولی محققانی که بهصورت دقیقی به بررسی این عامل بپردازند به نتایج جالبی دست خواهند یافت. تحقیق مزبور، عوامل سهگانه پیشگفته را از جنبههای مهم و انتخابهای اساسی قوانین کاهش ارزش سرقفلی تحت استانداردهای بینالمللی دانسته و معتقد است جهت نظریهپردازی در مجموعه قوانین کاهش ارزش، توجه ویژهای به این عوامل باید مبذول شود.
نتیجهگیری
مشکل سرقفلی در دنیای حسابداری مشکل جدیدی نیست و دانشگاهیان و محققان آن را از دهه 1890 مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. تلاشهای گستردهای که در سالهای اخیر توسط هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا و هیئت تدوین استانداردهای بینالمللی حسابداری برای ارائه مجموعه منحصر به فردی از استانداردهای حسابداری با کیفیت مناسب صورت گرفته از یک سو و اقبال عمومی کشورها از استانداردهای بینالمللی از سوی دیگر، نویدبخش حل مشکلات سرقفلی و یکپارچگی رویههای مورد استفاده آن در کشورهای مختلف خواهد بود (فروغی و رامشه، 1389).
قوانین کاهش ارزش سرقفلی تحت استاندارد شماره 142 و استاندارد بینالمللی شماره 36 از جمله موارد عدم توافق حسابداری سرقفلی تحت مجموعه استانداردهای این دو مرجع بوده و عوامل بالقوه فرصتطلبی و سوءاستفاده تحت مجموعه این قوانین، آنها را به یکی از بحثبرانگیزترین جنبههای این استانداردها تبدیل کرده است که توجه خاص و ویژه مراجع استاندارد گذاری مذکور برای حل مشکلات موجود را میطلبد.
در نهایت بسیار با اهمیت است که روشهای حسابداری سرقفلی هرچند یکبار مورد مرور و بازنگری قرار گیرد تا اگر موضوع جدیدی در مورد سرقفلی بهوجود آمد، در استانداردها منظور و تغییرات لازم جهت پوشش نیازهای ایجادشده اعمال گردد.
پانوشتها
1- Financial Accounting Standards Board (FASB)
2- International Accounting Standards Board (IASB)
3- Statement of Financial Accounting Standards No.141
4- Implied Fair Value
5- Accounting Principle Board No.16
6- Securities and Exchange Commission (SEC)
7- Exposure Draft No. 201
منابع
• فروغی داریوش و منیژه رامشه، حسابداری سرقفلی از منظر بینالملل، دانش و پژوهش حسابداری، سال ششم، شماره 20، 1389
• کمیته تدوین استانداردهای حسابداری، استانداردهای حسابداری شماره 1 تا 32، سازمان حسابرسی، نشریه شماره 60، استانداردهای شماره 17 و 19، 1386
• Accounting Principles Board (APB), Opinions 16, Business Combinations, 1970
• Accounting Principles Board (APB), Opinions 17 , Intangible Assets, 1970
• Callaghan S., and M. Treacy, Towards Convergence: IFRS to US GAAP Differences, Accountancy Ireland, Vol. 39, No. 6, 2007, pp. 10-15
• Carlin T. M., and N. Finch, Towards a Theory of Goodwill Impairment Testing Choices under IFRS, The Journal of Theoretical Accounting Research, Vol. 3, No. 1, 2007, pp. 74-97
• Financial Accounting Standards Board (FASB), Statement of Financial Accounting Standards, Business Combinations, No. 141, 2001
• Financial Accounting Standards Board (FASB), Statement of Financial Accounting Standards, Goodwill and Other Intangible Assets, No. 142, 2001
• Gynther R., Some Conceptualising on Goodwill, The Accounting Review, Vol. 44, No. 2, 1969, pp. 247-255
• International Accounting Standards Board (IASB), International Financial Reporting Standard, Business Combinations, No. 3, 2004
• International Accounting Standards Board (IASB), International Accounting Standard, Impairment of Assets, No. 36, 2004
• International Accounting Standards Board (IASB), International Accounting Standard, Intangible Assets, No. 38, 2004
• Jordan C. and S. Clark, Big Bath Earnings Management: The Case of Goodwill Impairment under SFAS No. 142, Journal of Applied Business Research, Vol. 20, No. 2, 2004, pp. 63-9
• Krishnan J., Auditor Switching and Conservatism, The Accounting Review, Vol. 69 (1), 1994, pp. 200-215
• Leake P., Commercial Goodwill: Its History, Value and Treatment in Accounts, Gee & Co, London, 1948
• Miller M., Goodwill-an Aggregation Issue, The Accounting Review, Vol. 48, No. 2, 1973, pp. 280-291
• Nelson R., The Momentum Theory of Goodwill, The Accounting Review, Vol. 28, No. 4, 1953, pp. 491-499
• Ramanna K., The Implications of Unverifiable Fair-Value Accounting: Evidence from the Political Economy of Goodwill Accounting, Journal of Accounting and Economics, 2007
• Seetharaman A., M. Balachandran, and A. S. Saravanan, Accounting Treatment of Goodwill:Yesterday, Today and Tomorrow-Problems and Prospects in the International perspective, Journal of Intellectual Capital, Vol. 5, No. 1, 2004, pp. 131-152
• Sevin S., and R. Schroeder, Earnings Management: Evidence from SFAS No.142 Reporting, Managerial Auditing Journal, Vol. 20, No. 1, 2005, pp. 47-54
• Wines G., R. Dagwell, and C. Windsor., Implications of the IFRS Goodwill Accounting treatment, Managerial Auditing Journal, Vol. 22, No. 9, 2007, pp. 862-880
پديدآورندگان: منیژه رامشه
دكتر مهدی عربصالحی
مقدمه
حسابداری سرقفلی، یکی از موضوعهای بحثبرانگیز حسابداری بوده که از دیرباز مورد توجه جامعه حسابداری قرار گرفته و رویههای متفاوتی در طول زمان برای این مسئله در پیش گرفته شده است. پیش از پذیرش گسترده استانداردهای بینالمللی در سالهای اخیر، آزادی عمل در مورد حسابداری سرقفلی، شرکتها را به انتخاب رویهای که به مطلوبترین نتیجه منجر میشد، تشویق میکرد.تشکیل هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری با هدف یکپارچهسازی و هماهنگی رویههای حسابداری در سراسر جهان، اقبال عمومی کشورهای مختلف به استانداردهای این مرجع در سالهای اخیر و نیز تلاشهای مشترک هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا1و هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری2 جهت همگرایی استانداردهای وضعشده در حوزههای مختلف، منجر به حذف بسیاری از تفاوتها و موارد سوءاستفاده قبلی در حوزه حسابداری سرقفلی شده است. اما مقایسه میان استانداردهای این دو مرجع نشان میدهد که هنوز همگرایی کاملی در حوزه حسابداری سرقفلی، میان آنها پدید نیامده است (Callaghan and Treacy, 2007).
از سوی دیگر، نتایج تحقیقات مختلف، برخی عوامل بالقوه فرصتطلبی تحت قوانین این استانداردها را آشکار کردهاند، این امر حاکی از آن است که همچنان راه برای سوءاستفاده مدیریت باز بوده و استانداردها از کیفیت لازم برخوردار نیستند. با پذیرش گسترده استانداردهای بینالمللی، نگاه نظری به موضوع سرقفلی نیز تغییر جهت داده است؛ محققان و صاحبنظران در این حوزه به جای ایجاد مباحث نظری جهت انتخاب رویههای مختلف حسابداری سرقفلی، به بررسی جنبههای مختلف استانداردهای جدید در این زمینه پرداخته و به نظریهپردازی در مورد مفروضات این مجموعه مبادرت كردهاند. این مقاله ضمن ارائه مفاهيم کاملی از استانداردهای جدید هیئت استانداردهای بینالمللی حسابداری و هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در حوزه سرقفلی، نتایج تحقیقات مختلفی را که بهمنظور شناخت دقیقتر جنبههای مختلف آنها و تعیین عوامل بالقوه فرصتطلبی تحت آنها صورت گرفته است، بیان میكند.
استانداردهای حسابداری سرقفلی
استانداردهای حسابداری مالی امریکا
هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا در ژوئن 2001، بیانیه استاندارد حسابداری مالی شماره 3141 (SFAS 141) با عنوان «ترکیبهای تجاری» و بیانیه استاندارد حسابداری مالی شماره 142 با عنوان «سرقفلی و سایر داراییهای نامشهود» را منتشر کرد. در استاندارد شماره 141 مازاد بهای تمامشده یک واحد تحصیلشده بر خالص مبالغ تخصیصیافته به داراییها و بدهیهای درخور شناسایی آن واحد، بهعنوان یک دارایی تحت عنوان سرقفلی شناسایی میشود. استاندارد شماره 142 سرقفلی را یک دارایی نقصانناپذیر با عمر نامحدود دانسته که نباید مستهلک شود.
طبق این استاندارد، ابتدا سرقفلی حاصل از فرایند تحصیل باید براساس فرایندی منطقی به واحدهای گزارشگر تخصیص یابد. سرقفلی واحد گزارشگر باید بهصورت سالانه مورد آزمون کاهش ارزش قرار گیرد. آزمون کاهش ارزش طبق این استاندارد، یک فرایند دو مرحلهای است. در اولین مرحله آزمون بهمنظور تعیین زیان کاهش ارزش بالقوه، ارزش منصفانه واحد گزارشگر با ارزش دفتری آن (شامل سرقفلی تخصیصیافته) مقایسه میشود.
اگر ارزش منصفانه واحد گزارشگر بیش از ارزش دفتری آن باشد، سرقفلی واحد کاهش ارزش نداشته و اجرای مرحله دوم آزمون لازم نخواهد بود. اما اگر ارزش دفتری واحد گزارشگر مازاد بر ارزش منصفانه آن باشد، مرحله دوم آزمون جهت اندازهگیری زیان کاهش ارزش سرقفلی لازمالاجرا خواهد بود. در مرحله دوم، ارزش منصفانه تلویحی4 سرقفلی با ارزش دفتری آن مقایسه میشود. اگر ارزش دفتری سرقفلی مازاد بر ارزش منصفانه تلویحی آن باشد، زیان کاهش ارزش معادل این مازاد باید شناسایی شود. ارزش منصفانه تلویحی سرقفلی باید به همان شیوهای که مبلغ سرقفلی در فرایند ترکیب تجاری تعیین میشود (مازاد ارزش منصفانه واحد گزارشگر بر خالص داراییهای واحد گزارشگر به استثنای سرقفلی)، محاسبه شود.
استانداردهای بینالمللی حسابداری
هیئت تدوین استانداردهای بینالمللی حسابداری، استاندارد بینالمللی گزارشگری مالی شماره 3 با عنوان «ترکیبهای تجاری» را در 31 دسامبر 2004 منتشر کرد. در این استاندارد سرقفلی تحصیلشده در یک ترکیب تجاری بهصورت «مازاد بهای تمامشده ترکیب تجاری بر منافع واحد تحصیلکننده در ارزش منصفانه خالص داراییهای قابل تشخیص واحد تحصیلشده» تعریف شده است كه از تاریخ تحصیل باید بهعنوان دارایی شناسایی شود. این استاندارد، استهلاک سرقفلی تحصیلشده را ممنوع و ملزم میکند که سرقفلی جهت بررسی کاهش ارزش بهصورت سالانه مطابق استاندارد شماره 36 مورد آزمون قرار گیرد.
استاندارد بینالمللی شماره 36 باعنوان «کاهش ارزش داراییها» در 31 دسامبر 2004 منتشر شد. طبق این استاندارد بهمنظور انجام آزمون کاهش ارزش، سرقفلی تحصیلشده در یک ترکیب تجاری از تاریخ تحصیل باید به هر یک از واحدهای ایجادکننده وجوه نقد تخصیص یابد. طبق این استاندارد، یک واحد ایجادکننده وجوه نقد که سرقفلی به آن تخصیص یافتهاست، باید بهصورت سالانه و نیز هر زمان دیگری که نشانهای بر وجود کاهش ارزش آن وجود داشته باشد، مورد آزمون کاهش ارزش قرار گیرد. اگر مبلغ بازیافتنی واحد بیش از ارزش دفتری آن (كه شامل سرقفلی تخصیصیافته به آن نیز هست) باشد، در این حالت واحد مزبور و سرقفلی تخصیصی آن، کاهش ارزش نداشته است. اما برعکس، اگر مبلغ دفتری واحد مازاد بر مبلغ بازیافتنی آن باشد، زیان کاهش ارزش شناسایی خواهد شد.
استانداردهای ایران
در سال 1384، پروژه هماهنگی استانداردهای ملی حسابداری با استانداردهای بینالمللی شروع شد. استاندارد حسابداری شماره 19 با عنوان «ترکیبهای تجاری» که جزء استانداردهای تجدیدنظرشده است، جایگزین استاندارد حسابداری شماره 19 قبلی شد. در این استاندارد هر گونه مازاد بهای تمامشده ترکیب تجاری نسبت به سهم واحد تحصیلکننده از ارزش منصفانه داراییها و بدهیهای قابل تشخیص در تاریخ انجام معامله بهعنوان یک دارایی با نام سرقفلی شناسایی و به بهای تمامشده پس از کسر استهلاک انباشته و زیان کاهش ارزش انباشته منعکس میشود (کمیته تدوین استانداردهای حسابداری، 1386).
کاهش ارزش سرقفلی طبق استانداردهای حسابداری مالی امریکا
هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا معتقد است مستهلک نکردن سرقفلی و متعاقب آن آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی منجر به ارائه دقیقتر سود خالص، ارزیابی دقیقتر سرقفلی و بهبود شفافیت صورتهای مالی خواهد شد و توانایی استفادهکنندگان در ارزیابی قدرت سوداوری و جریانهای نقدی آینده واحد تجاری را بهبود خواهد بخشید. بهرغم این ادعاها، برخی صاحبنظران معتقدند که استاندارد شماره 142 منجر به انحرافهای عمده مدیریت در انجام براوردها و مفروضات تحت این استاندارد خواهد شد. مواردی نظیر شناسایی واحدهای گزارشگری، تخصیص داراییها، بدهیها و سرقفلی به این واحدها، شناسایی حوادثی که منجر به برقراری آزمونهای کاهش ارزش میاندورهای میشود و اندازهگیریهای ارزش منصفانه از جمله براوردها و مفروضاتی هستند که زمینه سوءاستفاده و فرصتطلبی شرکتها تحت این استاندارد را افزایش داده و درها را به سوی مدیریت سود باز خواهند کرد.
قبل از استانداردهای شماره 141 و 142، در استانداردهای امریکا دو روش خرید و اتحاد منافع برای حسابداری ترکیب واحدهای تجاری وجود داشت. انتظار میرفت که شرکتها مگر در صورت وجود معیارهای قانونی تعیینشده در بیانیه اصول حسابداری شماره 165 (APB 16) که در آن صورت ملزم به استفاده از روش اتحاد منافع بودند، از روش خرید استفاده کنند. تاثیر مساعدتر روش اتحاد منافع بر صورت سودوزیان، برخی شرکتها را بر آن میداشت تا معاملات را به گونهای طراحی کنند که بتوانند از حسابداری اتحاد منافع استفاده کنند.
در اواخر دهه 1990، کمیسیون بورس و اوراق بهادار6 (SEC) در واکنش به افزایش ترکیب واحدهای تجاری، نگرانی خود از کاربرد نامناسب و سوءاستفاده از روش اتحاد منافع را ابراز و مطرح کرد که در اغلب موارد دیدهشده در خصوص معاملاتی که بهوضوح شرایط بیانیه اصول حسابداری شماره 16 را نداشتهاند، از حسابداری اتحاد منافع استفاده شده است. هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در واکنش به این نگرانی کمیسیون بورس و اوراق بهادار، در سپتامبر 1999 پیشنویس استاندارد شماره 201 7 (ED 201) در مورد ترکیبهای تجاری و داراییهای نامشهود را منتشر کرد.
در این پیشنویس، پیشنهاد شده بود که روش حسابداری اتحاد منافع حذف و ترکیبهای تجاری با استفاده از روش خرید انجام شود. تحت روش خرید، سرقفلی تحصیلشده میبایست برای حداکثر 20 سال مستهلک میشد. در حدود 60 درصد از شرکتها مخالف حذف روش اتحاد منافع بودند. در واقع، پیشنویس استاندارد شماره 201 جز هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا، حامی دیگری در نظرسنجی کنگره نداشت. اکثر اعضای کنگره در هر دو نظرسنجی از هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا خواستند كه یا در تصمیم خود در حذف روش اتحاد منافع تجدید نظر كند و یا روشهای دیگری برای حسابداری سرقفلی و داراییهای نامشهود ارائه دهد.
از اینرو هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در فوریه 2001، پیشنویس استاندارد اصلاحی شماره 201 را که در آن پیشنهاد جایگزینی استهلاک سرقفلی با یک رویکرد کاهش ارزش شده بود، منتشر کرد. هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا در این پیشنویس نیز همچنان بر موضع خود مبنی بر حذف روش اتحاد منافع استوار بود. این پیشنهاد اصلاحی (حذف اتحاد منافع، کاهش ارزش سرقفلی) بهصورت چشمگیری بیش از پیشنهاد اولیه (حذف اتحاد منافع، استهلاک سرقفلی) مورد پذیرش واقع شد. در حدود 70درصد شرکتها در پاسخ به این پیشنویس استاندارد اصلاحی از رویکرد کاهش ارزش حمایت کرده بودند.
سرانجام هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا در ژوئن 2001، استانداردهای شماره 141 و 142 را منتشر کرد که بهموجب این دو استاندارد همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، روش حسابداری اتحاد منافع حذف و روش کاهش ارزش برای سرقفلی بهکار گرفته شد (Ramanna, 2007).
مطالعهای سیاسی- اقتصادی و با تمرکز در مراحل تدوین استاندارد شماره 142 به بررسی این موضوع که آیا انجام آزمونهای کاهش ارزش در این استاندارد، زمینه فرصتطلبی شرکتها را افزایش خواهد داد یا خیر، انجام شد (Ramanna, 2007). شواهد گرداوریشده نشان داد که مدافعان اتحاد منافع که در مقابل پیشنهاد اولیه هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا مبنی بر حذف اتحاد منافع مخالفت میکردند، بعدا در میان کسانی قرار گرفتند که از قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 حمایت میکردند.
رامانا (Ramanna) معتقد است اگر هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا و کمیسیون بورس و اوراق بهادار راجع به اینکه اتحاد منافع مورد سوءاستفاده قرار گرفته و شرکتهای سوءاستفادهگر در میان حامیان اتحاد منافع قرار دارند، درست نتیجهگیری کرده باشند، بنابراین عامل بالقوه فرصتطلبی همچنان در استاندارد شماره 142 محفوظ بوده و این شرکتها این بار با سوءاستفاده از قوانین کاهش ارزش در این استاندارد به فرصتطلبی و بهرهبرداری در جهت منافع خویش دست میزنند. وی با توجه به شواهد گرداوریشده نشان داده که حمایت شرکتها برای آزمونهای کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 بهعلت افزایش عامل بالقوه اختیار و اعمالنظر تحت این استاندارد است. وی در ادامه بر اساس نتایج بهدستآمده سه ویژگی اصلی شرکتهایی را که احتمال اعمال نظرهای شخصی در آنها تحت قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 بیش از سایر شرکتهاست، تشریح کرده است.
• شرکتهای با واحدهای گزارشگر بزرگتر و بیشتر
تحت استاندارد مزبور، سرقفلی شناساییشده در فرایند تحصیل باید بر مبنای چگونگی تحقق سرقفلی در بین واحدهای گزارشگر، بین آن واحدها تخصیص یابد. سرقفلی، معمولاً منافع مورد انتظار توسط شرکت تحصیلکننده را نشان میدهد. از آنجا که این منافع بهطور معمول بهوسیله واحدهای گزارشگر بهوجود میآیند، تخصیص سرقفلی به معنای جدا کردن منافع پیوسته خواهد بود. از اینرو، چنین تخصیصی اختیاری و تاییدناپذیر است. بنابراین در صورتی که شرکت تحصیلکننده واحدهای گزارشگر بزرگتر و بیشتری داشته باشد، انعطافپذیری آن در تخصیص سرقفلی و قدرت اعمال نظر مدیریت، در شناسایی کاهش ارزشهای آینده بیشتر خواهد بود.
• شرکتهای با نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری بالاتر
بر اساس استاندارد شماره 142، بعد از تخصیص سرقفلی به واحدهای گزارشگر، آزمون کاهش ارزش برای واحدهای گزارشگر که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری آنها کمتر از یک است، الزامی است. در این استاندارد بهطور تلویحی فرض شده که همه مازاد ارزش منصفانه یک واحد بر ارزش دفتری آن، بهعلت سرقفلی تحصیلشده است. بنابراین واحدهایی که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری بالاتری دارند، ممکن است زیانها را به سرقفلی تحصیلشده جذب کنند که این امر آزادی عمل بیشتری برای اجتناب از کاهش ارزشهای آینده به آنها خواهد داد.
• شرکتهای با سهم بالاتر از خالص داراییهای دارای ارزش بازار اتکاناپذیر
طبق استاندارد مزبور، در واحدهای گزارشگر که نسبت ارزش منصفانه به ارزش دفتری آنها کوچکتر از یک است، هنگامی که ارزش منصفانه ضمنی سرقفلی کمتر از ارزش دفتری تاریخی آن باشد، ثبت زیانهای کاهش ارزش الزامی است. از آنجا که ارزش منصفانه سرقفلی بهصورت مستقیم در دسترس نیست، ارزش آن از طریق تفاوت میان ارزش منصفانه کل واحد گزارشگر و ارزش منصفانه خالص داراییهای واحد جز سرقفلی تخصیصیافته به آن محاسبه میشود. بنابراین شرکتهایی که واجد سهم بالاتری از خالص داراییهایی هستند که ارزشهای تاییدناپذیر دارند (نظیر ماشینآلات و تجهیزات تخصصی) انعطافپذیری بیشتری در تخمین ارزش منصفانه خالص دارییها و بالتبع سرقفلی داشته و قدرت اعمال نظر بیشتری در تعیین کاهش ارزشها خواهند داشت.
این پژوهشگر معتقد است شرکتهایی با سه ویژگی پیشگفته انگیزههای بیشتری برای لابیهای سیاسی جهت قوانین کاهش ارزش در استاندارد شماره 142 داشتهاند؛ چرا که تحت این قوانین، عامل بالقوه اختیار و اعمال نظر برای این شرکتها افزایش یافته و زمینه فرصتطلبی بیشتری برای آنها نسبت به سایر شرکتها مهیا خواهد بود.
از جمله موارد سوءاستفاده قابل بحث در این زمینه، مدیریت سود تحت استاندارد شماره 142 است که در تحقیقات مختلفی به آن پرداخته شده است. مدیریت سود، تلاش مدیریت شرکت برای اثرگذاری بر سود گزارششده کوتاهمدت است که به دلایل مختلفی از قبیل تاثیرگذاری بر ارزش بازار سهام، افزایش پاداش مدیران، کاهش احتمال نقض توافقهای وام و مصون ماندن از مداخلات قوانین دولتی صورت میگیرد.
بسیاری از مدیران معتقدند سود گزارششده، تصمیمهای سرمایهگذاران و بستانکاران را تحت تاثیر قرار خواهد داد؛ از اینرو با بهکارگیری روشهای مختلف مدیریت سود در شرایط مختلف، در پی بهبود آثار سود گزارششدهاند. یکی از این روشها، بهکارگیری وان بزرگ است. این روش به معنای زیاد نشان دادن یکباره هزینهها در مقابل درامدها بهمنظور کاهش داراییهاست. این امر منجر به کاهش هزینههای آینده خواهد شد. این روش معمولاً در سالی که سودها کم است و یا سودی وجود ندارد، بهکار گرفته میشود و معمولاً منجر به افزایش و یا هموارسازی سودهای آینده خواهد شد. در نتیجه این امکان وجود دارد که مدیریت با بهکارگیری استاندارد شماره 142 و شناسایی زیان کاهش ارزش سرقفلی در زمانی که عملیات شرکت در حال افول و یا اساساً بالاتر از انتظارات تحلیلگران باشد با بهکارگیری تکنیک وان بزرگ، دست به مدیریت سود بزند (Sevin and Schroeder, 2005).
در سال 2004 تحقیقی با هدف بررسی این موضوع که آیا پذیرش استاندارد شماره 142 میتواند منجر به كاربرد روش وان بزرگ جهت مدیریت سود در شرکتها شود، انجام گرفت (Jordan and Clark, 2004). هدف دیگری که این دو محقق دنبال میکردند، تعیین اندازه شرکتهایی بود که با بهکارگیری این روش، بیشتر تحت تاثیر این استاندارد قرار میگرفتند. به همین منظور، دو دسته شرکت (کوچک و بزرگ) در سالهای پیش و پس از پذیرش استاندارد شماره 142 مورد مطالعه قرار گرفتند. در این تحقیق شرکتهایی که مجموع داراییهای آنها کمتر از 450 میلیون دلار بود، بهعنوان شرکتهای کوچک و شرکتهایی که مجموع داراییهای آنها برابر یا بیش از 450 میلیون دلار بود، بهعنوان شرکتهای بزرگ در نظر گرفته شدند.
نتایج تحقیق مزبور بهشرح زیر است:
• بخش عمدهای از شرکتهای کوچک در سال پذیرش استاندارد شماره 142 نسبت به سال قبل، زیان گزارش کردهاند. این در حالی است که نسبت سالبهسال تعداد شرکتهای بزرگی که زیان گزارش کردهاند، پیش و پس از پذیرش این استاندارد تغییر عمدهای نداشته است.
• نسبت زیان کاهش ارزش سرقفلی به داراییها، فروش و سود (زیان) عملیاتی برای شرکتهای کوچک، به مراتب بیشتر از این نسبت برای شرکتهای بزرگ بوده است.
• مقایسه نسبتهای شاخص وان بزرگ نظیر بازده داراییها و بازده فروش در میان شرکتهای کوچکی که زیان کاهش ارزش سرقفلی را شناسایی میكنند و آنهایی که شناسایی نمیکنند، تفاوت عمدهای را نشان میدهد. شرکتهایی که زیان را شناسایی میکنند، نسبتهای بهمراتب پایینتری دارند؛ در حالی که این مقایسه برای شرکتهای بزرگ نشاندهنده این است که طی زمان تفاوت عمدهای میان نتایج مقایسه نسبتهای این دو گروه (شرکتهای بزرگی که زیان کاهش ارزش را شناسایی میكنند و آنهایی که شناسایی نمیکنند) وجود نداشته است.
بنابراین میتوان چنین استنباط کرد که پذیرش استاندارد شماره 142 راه را برای مدیریت سود هموار کرده و از جمله آثار منفی آن بهکارگیری استراتژی وان بزرگ توسط شرکتهای کوچکتر بوده است. برخی تحلیلگران در تایید نتایج حاصل از این تحقیق معتقدند پذیرش استاندارد شماره 142 تاثیر بیشتری بر شرکتهای کوچکتر خواهد داشت؛ زیرا اولاً در شرکتهای کوچکتر نسبت سرقفلی به کل داراییها در مقایسه با شرکتهای بزرگتر، عدد بزرگتری است و ثانیاً، حساسیت سوداوری شرکتهای کوچکتر نسبت به زیان کاهش ارزش، بیش از شرکتهای بزرگ است.
لازم به ذکر است که نتایج تحقیقات مختلف در خصوص اینکه چه شرکتهایی بیشتر تحت تاثیر این استاندارد قرار گرفته و با بهکارگیری روش وان بزرگ به سوءاستفاده از آن میپردازند، متفاوت بوده است. از اینرو لازم است تحقیقات گستردهتر و دقیقتری در این زمینه صورت گیرد تا نتایج اتكاپذیرتری حاصل شود. ولی آنچه در این میان از اهمیت ویژهای برخوردار است، وجود عوامل بالقوه فرصتطلبی و سوءاستفاده مدیریت تحت قوانین کاهش ارزش این استانداردهاست. این موضوع مورد توجه هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا قرار گرفته و تلاشهایی نیز در جهت ارتقای کیفیت استاندارد مزبور صورت گرفته است.
کاهش ارزش سرقفلی طبق استانداردهای بینالمللی حسابداری
از آنجا که استفاده گسترده از استانداردهای بینالمللی بهتازگی انجام شده، راجع به آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی تحت این استانداردها، تحقیقات کافی انجام نشده و لذا بهخوبی درک نشدهاند. بهعلاوه، کاهش ارزش سرقفلی نشاندهنده حوزهای است که در آن همگرایی کاملی میان چارچوب استانداردهای بینالمللی و اصول پذیرفتهشده حسابداری امریکا حاصل نشده است. این بدان معناست که نتایج مطالعات تمرکزیافته بر استانداردهای مربوط وضعشده توسط هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا که تاکنون منتشر شدهاند، بهصورت کامل به استانداردهای بینالمللی عمومیت نمییابد. در حالیکه معماری استانداردهای بینالمللی در ابعاد گسترده بهنسبت ساده بهنظر میرسد، بازرسی دقیقتر بهویژه از مقررات مربوط به استاندارد بینالمللی شماره 36 (کاهش ارزش داراییها)، پیچیدگی زیاد آن را آشکار میسازد. این پیچیدگی بهویژه در تعیین اینکه آیا کاهش ارزش اتفاق افتاده است یا خیر، بیشتر خواهد بود. در این راستا، استاندارد مربوط واحد تجاری را به انجام سه اقدام اساسی که قبلاً بهصورت کامل تشریح شد، راهنمایی میکند:
الف) تخصیص سرقفلی به واحدهای ایجادکننده وجوه نقد،
ب) مقایسه مبلغ بازیافتنی واحد ایجادکننده وجوه نقد با مبلغ دفتری واحد، و
ج) مازاد ارزش دفتری واحد بر مبلغ بازیافتنی آن بهعنوان زیان کاهش ارزش ابتدا به سرقفلی و سپس به سایر داراییهای واحد تخصیص مییابد.
اخیراً مطالعهای بر اساس اطلاعات افشاشده مجموعهای از بزرگترین شرکتهای استرالیا طی سال 2006 انجام گرفت (Carlin and Finch, 2007). هدف از انجام این مطالعه، حرکت به سمت نظریهپردازی در زمینه انتخابهای اساسی بود که زیربنای انجام آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی تحت استانداردهای بینالمللی هستند. نتایج تحقیق مزبور، سه موضوع اساسی را که میتواند در تحقیقات گسترده آینده بهعنوان متغیرهای مهم و درخورتوجه در نظر گرفته شوند، روشن میسازد.
درجه اجتماع واحدهای ایجادکننده وجوه نقد
بررسی در نمونه مورد نظر نشان میدهد تعداد واحدهای ایجادکننده وجوه نقد که جهت انجام آزمونهای کاهش ارزش مورد استفاده قرار گرفته و در صورتهای مالی آنها افشا شده، در سطح شرکتهایی که از نظر اندازه و نیز نوع و قلمرو فعالیت اساسا مشابهند، بسیار متفاوت است. بنابراین انتخاب این واحدها و درجه ترکیب و اجتماع آنها تحت یک واحد در سطح شرکتهای مشابه، بسیار متفاوت است. این امر نشان میدهد زمانی که واحدهای ایجادکننده وجوه نقد با هدف آزمون کاهش ارزش تعریف و انتخاب میشوند، این انتخاب بهصورتِ تصادفی انجام نمیگردد.
بهعنوان یک مثال ساده، اگر در یک شرکت دو بخشی را که میتوانیم بهصورت دو واحد ایجادکننده وجوه نقد مستقل در نظر بگیریم (در حالی که یکی عملیات بسیار سودآور و باثبات داشته و بخش دیگر حاشیه پایینتری داشته و نتایج عملیات آن ثبات کمتری داشته باشد) در قالب یک واحد ایجادکننده وجوه نقد با یکدیگر ترکیب کنیم، ممکن است نتایج ثابت و سودآور یک بخش، تغییرپذیری ذاتی بخش دیگر را هموار کند. بنابراین بر اساس تحقیق صورتگرفته بهنظر میرسد که درجه اجتماع واحدهای ایجادکننده وجوه نقد یک متغیر مهم در مطالعات تمرکزیافته بر آزمونهای کاهش ارزش سرقفلی باشد.
سطح و پراکندگی نرخهای بهره مورد استفاده در تعیین مبلغ بازیافتنی
نتایج تحقیق مزبور نشان میدهد که شرکتهای کمی از شرکتهای مورد تحقیق به افشای نرخهای بهره بهکاررفته در تنزیل جریان وجوه نقد پرداختهاند و از میان همین تعداد معدود نیز بیشتر تنها از یک نرخ بهره بهعنوان مبنایی برای تنزیل جریانهای نقدی تخمینی برای همه واحدهای ایجاد وجوه نقد در سازمان استفاده کردهاند. در حالی که طبق استاندارد بینالمللی شماره 36، نرخ بهره پذیرفتهشده در یک واحد ایجادکننده وجوه نقد باید مربوط به ریسک تجاری آن واحد خاص باشد و نباید از هزینه سرمایه کل شرکت در این جهت استفاده شود. بر اساس حساسیت زیاد جریانهای نقدی تنزیلشده نسبت به نرخ بهره، حتی اختلافات جزئی میان نرخهای بهره واقعی و آنچه در تنزیل جریانهای وجوه نقد مورد استفاده واحد قرار میگیرد، موضوعی نگرانکننده است. بنابراین بهنظر میرسد که این متغیر نیز از جمله موارد مهمی است که در تحقیقات آینده باید مورد توجه قرار گیرد.
شخصیت موسسه حسابرسی واحد تجاری
نتایج تحقیق مزبور نشان میدهد که درجه پذیرش و قبول موارد افشای مربوط به آزمونهای کاهش ارزش الزامی در استاندارد بینالمللی شماره 36 توسط حسابرسان بهصورت قابلتوجهی بستگی به شخصیت موسسه حسابرسی و واحد تجاری صاحبكار خواهد داشت. محققان این تحقیق معتقدند از آنجا که موسسههای حسابرسی که جهت انجام این مطالعه مورد استفاده قرار گرفتند، جزء 4 موسسه بزرگ حسابرسی بودهاند و مطالعات انجامشده نشان میدهند که نتایج حسابرسی موسسههای بزرگ کیفیت مشابهی دارند (Krishnan,1994)، نتیجه حاصل از این مطالعه در این بخش، نتیجه تعجبآوری است.
آنها بر این باورند که اگرچه به نظر میرسد شمول این متغیر در این دسته واضح و روشن نباشد، ولی محققانی که بهصورت دقیقی به بررسی این عامل بپردازند به نتایج جالبی دست خواهند یافت. تحقیق مزبور، عوامل سهگانه پیشگفته را از جنبههای مهم و انتخابهای اساسی قوانین کاهش ارزش سرقفلی تحت استانداردهای بینالمللی دانسته و معتقد است جهت نظریهپردازی در مجموعه قوانین کاهش ارزش، توجه ویژهای به این عوامل باید مبذول شود.
نتیجهگیری
مشکل سرقفلی در دنیای حسابداری مشکل جدیدی نیست و دانشگاهیان و محققان آن را از دهه 1890 مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. تلاشهای گستردهای که در سالهای اخیر توسط هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی امریکا و هیئت تدوین استانداردهای بینالمللی حسابداری برای ارائه مجموعه منحصر به فردی از استانداردهای حسابداری با کیفیت مناسب صورت گرفته از یک سو و اقبال عمومی کشورها از استانداردهای بینالمللی از سوی دیگر، نویدبخش حل مشکلات سرقفلی و یکپارچگی رویههای مورد استفاده آن در کشورهای مختلف خواهد بود (فروغی و رامشه، 1389).
قوانین کاهش ارزش سرقفلی تحت استاندارد شماره 142 و استاندارد بینالمللی شماره 36 از جمله موارد عدم توافق حسابداری سرقفلی تحت مجموعه استانداردهای این دو مرجع بوده و عوامل بالقوه فرصتطلبی و سوءاستفاده تحت مجموعه این قوانین، آنها را به یکی از بحثبرانگیزترین جنبههای این استانداردها تبدیل کرده است که توجه خاص و ویژه مراجع استاندارد گذاری مذکور برای حل مشکلات موجود را میطلبد.
در نهایت بسیار با اهمیت است که روشهای حسابداری سرقفلی هرچند یکبار مورد مرور و بازنگری قرار گیرد تا اگر موضوع جدیدی در مورد سرقفلی بهوجود آمد، در استانداردها منظور و تغییرات لازم جهت پوشش نیازهای ایجادشده اعمال گردد.
پانوشتها
1- Financial Accounting Standards Board (FASB)
2- International Accounting Standards Board (IASB)
3- Statement of Financial Accounting Standards No.141
4- Implied Fair Value
5- Accounting Principle Board No.16
6- Securities and Exchange Commission (SEC)
7- Exposure Draft No. 201
منابع
• فروغی داریوش و منیژه رامشه، حسابداری سرقفلی از منظر بینالملل، دانش و پژوهش حسابداری، سال ششم، شماره 20، 1389
• کمیته تدوین استانداردهای حسابداری، استانداردهای حسابداری شماره 1 تا 32، سازمان حسابرسی، نشریه شماره 60، استانداردهای شماره 17 و 19، 1386
• Accounting Principles Board (APB), Opinions 16, Business Combinations, 1970
• Accounting Principles Board (APB), Opinions 17 , Intangible Assets, 1970
• Callaghan S., and M. Treacy, Towards Convergence: IFRS to US GAAP Differences, Accountancy Ireland, Vol. 39, No. 6, 2007, pp. 10-15
• Carlin T. M., and N. Finch, Towards a Theory of Goodwill Impairment Testing Choices under IFRS, The Journal of Theoretical Accounting Research, Vol. 3, No. 1, 2007, pp. 74-97
• Financial Accounting Standards Board (FASB), Statement of Financial Accounting Standards, Business Combinations, No. 141, 2001
• Financial Accounting Standards Board (FASB), Statement of Financial Accounting Standards, Goodwill and Other Intangible Assets, No. 142, 2001
• Gynther R., Some Conceptualising on Goodwill, The Accounting Review, Vol. 44, No. 2, 1969, pp. 247-255
• International Accounting Standards Board (IASB), International Financial Reporting Standard, Business Combinations, No. 3, 2004
• International Accounting Standards Board (IASB), International Accounting Standard, Impairment of Assets, No. 36, 2004
• International Accounting Standards Board (IASB), International Accounting Standard, Intangible Assets, No. 38, 2004
• Jordan C. and S. Clark, Big Bath Earnings Management: The Case of Goodwill Impairment under SFAS No. 142, Journal of Applied Business Research, Vol. 20, No. 2, 2004, pp. 63-9
• Krishnan J., Auditor Switching and Conservatism, The Accounting Review, Vol. 69 (1), 1994, pp. 200-215
• Leake P., Commercial Goodwill: Its History, Value and Treatment in Accounts, Gee & Co, London, 1948
• Miller M., Goodwill-an Aggregation Issue, The Accounting Review, Vol. 48, No. 2, 1973, pp. 280-291
• Nelson R., The Momentum Theory of Goodwill, The Accounting Review, Vol. 28, No. 4, 1953, pp. 491-499
• Ramanna K., The Implications of Unverifiable Fair-Value Accounting: Evidence from the Political Economy of Goodwill Accounting, Journal of Accounting and Economics, 2007
• Seetharaman A., M. Balachandran, and A. S. Saravanan, Accounting Treatment of Goodwill:Yesterday, Today and Tomorrow-Problems and Prospects in the International perspective, Journal of Intellectual Capital, Vol. 5, No. 1, 2004, pp. 131-152
• Sevin S., and R. Schroeder, Earnings Management: Evidence from SFAS No.142 Reporting, Managerial Auditing Journal, Vol. 20, No. 1, 2005, pp. 47-54
• Wines G., R. Dagwell, and C. Windsor., Implications of the IFRS Goodwill Accounting treatment, Managerial Auditing Journal, Vol. 22, No. 9, 2007, pp. 862-880