ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سو استفاده در اثر خدمت ومحبت زیاد.نظر شما؟؟ درد مشترک



M@hdi42
10th September 2012, 08:19 PM
سلام




من میخوام راجب موضوعی صحبت کنم که در جمله زیر خلاصه میشه :

هر چی ادم خادم تر و محبت کننده باشه بی قرب تره و انتظارات ازش بیشتر میشه.


خب شاید متوجه نشده باشین بذارین بیشترباز کنم موضوع رو.

یک مثال بزنم:

پارسال دایی بنده دراثرسرطان حنجره فوت کردن و من هم چون دوسش داشتم تو فاتحه اش سنگ تموم گذاشتم و چای وخرما و مراسمات مختلف (3-7-40-سالگرد و.....) رو چرخوندم و سعی بر دلداری دادن به بقیه کردم و و و که مثلا ناراحت نشن و... اینهمه غرور جووونی خودمو فراموش کردم وهرچی گفتن رو بدون چون و چرا قبول کردم. با اینهمه کار به نیت خوب و کمک به بقیه (منت نمیزارم هاااا چجون هنوزم معتقدم در برابر محبت های داییم کم کردم) کم کم احساس کردم بقیه دیگه اینها رو وظیفه ذاتی من میدونستن و کارهای خودشونو به من میدادن انجام بدم(با پر رویی)و اینکه اعتبار وقربم کم شده و به جای اینکه منو به عنوان یه ادم خاکی و کمک کننده در مواقع غم بشناسن به عنوان نوکر وبرده میشناختن منم دیگه کفری شده بودم و اون جمله معروف رو که میگه:

http://www.mardoman.net/files/hope/6.jpg



با قدرت تمام دیگه حتی یک قند کوچولو روجابجا نکردم و با قدرت زدم تو ذوقشون که من اینکارا رو برای خوبی انجام دادم ولی شما دارین از این نیت خوب استفاده ی سوء میکنین. کم کم اون مسخره بازیهای فامیل رو خاتمه دادم و بهشون نشون دادم که وقتی خوبی میکنیم وظیفم نیست و کسی بیخود کرده سوء استفاده کنه. ونتیجه گرفتم بیخودی خدمت صادقانه نکنم.



حالا شما نظرتونوبگین و تجربیات خودتونو به اشتراک بزارین تا استفاده کنیم

sahar19
10th September 2012, 08:34 PM
منم کااااااااااااااااملا با این نظرت موافقم. واقعا همینه.والا قبلنا اینجوری نبود ولی الان به یکی محبت بدون منت میکنی فکر میکنن وظیفته ولی اگه حتی یه کار کوچیکو منتشو بزاری هی هم بگی یه عمر ازت تشکر میکنن!!!!!!!!!!! زمونه بدی شده....

sayed mojtaba
10th September 2012, 08:35 PM
سلام
من این احساسو در برابر دوستانم تو دانشگاه دارم به طوری که هر کاری براشون انجام میدم که بیشتر به هم نزدیک بشیم نتیجه عکس میدهاما در عوض اونی که بهشون توجه نمی کنه بیشتر مورد توجه هست
نمیدونم چی بکم[tafakor][tafakor][tafakor]

reza-1369
10th September 2012, 08:40 PM
داداش شاید باورت نشه منم یه قضیه دارم عین تو.
یادم هشت سال پیش داییم با خانواده می رفتن مکه منم به اندازه ای به داییم علاقه داشتم که واقعآ همه فامیل مونده بود.حدود هزار خورده ای مهمون اومده بود منم میوه و شیرنی پخش میکردم.انقدر دویده بودم سه تا پیرهن عوض کردم چون خیس اب شده بودن.
کاری به اینا ندارم دایی بود اونم بهم علاقه داشت پشتمم همیشه عین شیر وامیستاد.حرفایی که به خانواده نمی تونستم بگم با داییم در میان می گذاشتم اما بقیه چش دیدن مارو و این همه محبت نداشتن .نمی دونم بهش چیا گفتن یا چیا خوروندن روزی شد که ..................
از اون روز به بعد حتی خونه اون فک و فامیلا نمیرم چه برسه کمک کردن.
بقول خودت:هر چی ادم خادم تر و محبت کننده باشه بی قرب تره و انتظارات ازش بیشتر میشه.
از قدیم گفتن دایی جماعت فامیل نمیشه[nishkhand][nishkhand][nishkhand]

حسین متقی
10th September 2012, 08:42 PM
خب به نظر من این مسئله طبیعیه و نیازی به اینهمه ناراحتی نداره
با رفتارامون باید رفتار بقیه رو نسبت به خودمون نورمال کنیم

آسد مرتضي
10th September 2012, 08:43 PM
سلام به آقا مهدی
قبول دارم که بعضی مواقع رفتار افراد باعث دلسردی آدم تو انجام کارها و حتی پشیمونی میشه ولی باید ببینیم که هدف از انجام اون کار چیه.اگه هدف برا ما ارزش داشته باشه نباید به این جور چیزا اهمیت بدیم.میدونم خیلی سخته ولی واقعیته.
من خودم هم تو اکثر این مواقع خیلی شاکی میشم ،شاید کار ها رو انجام بدم ولی آخرش کلی داد بی داد میکنم ولی خودم آخرش که فکر میکنم میبینم من که کار رو برا اونا نکردم که حالا از اونا توقع داشته باشم.سعی میکنم تا اونجایی که جا داشته باشه بی اعتنا باشم

وحید 0319
10th September 2012, 08:49 PM
سلام ...من کارخودمو میکنم ...هرکیم ازم توقع بیجا داشته باشه ....خیلی رک بهش میگم توقع شما زیاده لطفا از توقع خودتون کم کنین......

M@hdi42
10th September 2012, 08:53 PM
سلام به آقا مهدی
قبول دارم که بعضی مواقع رفتار افراد باعث دلسردی آدم تو انجام کارها و حتی پشیمونی میشه ولی باید ببینیم که هدف از انجام اون کار چیه.اگه هدف برا ما ارزش داشته باشه نباید به این جور چیزا اهمیت بدیم.میدونم خیلی سخته ولی واقعیته.
من خودم هم تو اکثر این مواقع خیلی شاکی میشم ،شاید کار ها رو انجام بدم ولی آخرش کلی داد بی داد میکنم ولی خودم آخرش که فکر میکنم میبینم من که کار رو برا اونا نکردم که حالا از اونا توقع داشته باشم.سعی میکنم تا اونجایی که جا داشته باشه بی اعتنا باشم



سلام به سید خودمون

ببین این حرف شما درسته اما بحث من این نیست که مثلا کسی از من تشکر کنه یا انتظاری داشته باشم که در صورت عدم اون ناراحت بشم بلکه بحث اینه که سوای تشکر و..... ازادم سو استفاده میشه و ادم دیگه از خوبی کردن پشیمون میشه. کلا فرد سبک میشه و به جای اینکه اون کار خوب جلوه کنه کم کم نوکری کردن برای بقیه و از خودگذشتگی به بخشی از وظایف شخص تبدیل میشه در نتیجه دیگه کارهایبعدی شخص هم فقط وظیفه جلوه میکنه نه لطف.

homeyra
10th September 2012, 08:54 PM
نتیجۀ اخلاقی که از تجربه های دوستان میشه گرفت: هر وقت مهمونی رفتین،دست به سیاه و سفید نزنید...[bamazegi]

به نظرم هرکسی از این تجربه ها توی زندگیش داره مثلا من ی دوستی داشتم توی زمان دبیرستان که خیلی هواشو داشتم طوری که همۀ مدرسه حتی معاون و مدیر و مشاور میدونستن،خیلی دوسش داشتم،(یکم هم نمیتونس از پس خودش بربیاد)این دوست ما یک ویژگی ای داشت این بود که خیلی دقیقه نودی بود،طوری ک توی پیش دانشگاهی من ی سری از مسایلو بهش یادآوری میکردم،خلاصه اینکه ی سری از کارها شد وظیفه.همه میدونن ی بچه پیش دانشگاهی مشکلات خودشو داره،حالا ما علاوه بر کارای خودمون باید کارای اونم انجام میدادیم،از ثبت نام آزمونای آزمایشی و دانشگاه آزاد بگیییییییییییر تا .............آخرشم بعد قبولی تو دانشگاه،دُمشو گذاشت رو کولشو رفت،انگار نه انگار....بد دوره ،زمونه ای شده مادر....واسه کسی بمیر که برات تب کنهsh_omomi37

reza-1369
10th September 2012, 08:58 PM
سلام به سید خودمون

ببین این حرف شما درسته اما بحث من این نیست که مثلا کسی از من تشکر کنه یا انتظاری داشته باشم که در صورت عدم اون ناراحت بشم بلکه بحث اینه که سوای تشکر و..... ازادم سو استفاده میشه و ادم دیگه از خوبی کردن پشیمون میشه. کلا فرد سبک میشه و به جای اینکه اون کار خوب جلوه کنه کم کم نوکری کردن برای بقیه و از خودگذشتگی به بخشی از وظایف شخص تبدیل میشه در نتیجه دیگه کارهایبعدی شخص هم فقط وظیفه جلوه میکنه نه لطف.

منم موافقم.
راستش ادم بعدش احساس می کنه به عنوان یه ابزار بهش نگا میشده.

saamaaneh
10th September 2012, 09:00 PM
یه جمله معروف هست که میگه : خوبی که از حد بگذرد ابله خیال بد کند
این شده آویزه گوش من ، من به شخصه از این موضوع خیلی رنجیدم ، اما فهمیدم هرکسی رو هر چه قدرم دوس داشتی به اندازه محبت کن.
در مورد حرف آقا سید مرتضی هم که میگه هدف مهمه موافقم اما نباید این هدف باعث بشه دیگرون ازمون سواستفاده کنن.
فقط در آخرم بگم آقا مهدی از جسارت تون خوشم اومد که نگذاشتید این سواستفاده ادامه پیدا کنه.

mehrab123
10th September 2012, 09:13 PM
اول برای درگذشت متاسف[narahat]
دوم
جملات دوستان کافی و وافی بود و جایی برای حرف هایم نماند.
اما مهدی جان یک مسئله هست این که تو خاستی کار خوب بکنی، هر کس بخواهد کار خوب انجام دهد اگر خالصانه باشد خداوند اورا در دل مردم جای میدهد.ولی مسئله تنها این نست، چونکه خداوند نگفته تما وقتت را برای دیگران بگذار تو تاحدی اشتباه کردی البته تا حدی مطمئنا خداوند کار نیکت را در حق ان خانواده فراموش نخواهد کرد.[golrooz]

M@hdi42
10th September 2012, 09:13 PM
خدا وکیلی این قضیه ومشابهات بسیار فراوونش باعث شد دیگه محبت بیش از حد به کسی نکنم حتی بابام.حتی نتیجه گرفتم با اینکه ادم خوش اخلاقی هستم باید بعضی وقتا حسابی بد اخلاق و بی اعصاببشم تا اون خوش اخلاقی هم به شیوه ای عادی تبدیل نشه. نتایج بعدی رو بعدا میگم

نارون1
10th September 2012, 09:16 PM
آره والا آقا مهدی .......خیلی آدم ناراحت میشه

درته برا تشکر و ... اینکارا و محبت رو نمیکنی ولی آدم حداقل توقع داره ، این محبت رو درک کنن و به حساب اینکه وظیفه هست حساب نکنن

چون ما میتونیم اونکار رو نکنیم ولی به اختیار خودمون و از روی محبت انجام میدیم

منم به بعضی از فامیلامون خیلی محبت میکردم و به احترام اونا به بچه هاشون حتی ، ولی دیدم نه مثل اینکه داره یواش یواش شخصیتم میره زیر سوال

دیگه گفتم شرمنده ........نه اینکه بی احترامی کنما ، نه .......ولی دیگه به اون شدتم محبت نمیکنم......

محبت برا هرکس به اندازه ظرفیتش ....... یعنی برا بعضیا واقعا هرچی محبت کنی کم کردی .... خانواده در اولویتن

Rez@ee
10th September 2012, 09:19 PM
ظاهرا همه مون در این زمینه یه تجربه مشترک داریم.
منم این موضوع رو لمس کردم و مثل بقیه جلوی این امر رو گرفتم .

من فکر می کنم این موضوع طبیعیه.در این سوء استفاده بیشتر خود ادم مقصره تا اطرافیان.
درک همه یکی نیست و هر کس به موضوعات اطرافش یه جور نیگا می کنه.
دقیقا اون وقتی که تو داری از ته دل کاری رو داوطلبانه انجام میدی،ممکنه کسی پیدا بشه که باورش شده این لطف وظیفه توست.

اصلا لازم نیست که این تجربه تلخ رو در رابطه با هر کسی جدا گانه بدست بیاریم.

فقط کافیه برای روابطمون قانون بذاریم .

mozhgan.z.1368
10th September 2012, 09:48 PM
با خودت بگو من واسه داییم این کارا رو میکنم مهم روح اونه که از من راضی باشه بقیه چه اهمیتی دارن بزار بگن هر جور رفتار کنن
ولی این قضیه رو قبول دارم تا میتونی باید میانه رو باشی محبت زیاد هم ادما رو انگار خسته میکنه

mehrab123
10th September 2012, 09:49 PM
زندگی براساس محبت بنا شده در زندگی ارایه به اسم خشکی و بد اخلاقی نیست.
درخت ازمحبت زنده است و اگر قرار بود از زمین اب ننوشد و خود را خشک جلوه دهد ازو هیزم میساختند.
با محبت و خوبی روح در انسان متولد میشود . هنگامیکه دست بدعا میشوی و اهی در بساط نداری چه حالی داری ؟
اگر محبت جدی و از عمق قلب باشد سیگنال های عشقی بصورت متافیزیک منتقل و طرف مقابل احساس ارامش خواهد کرد
و بدین واسطه امواج محبت دوطرفه بلوتوث میشود. یادت باشد اگر کسی از کار خالصانه تو احساس شادی روح افزا نکرد وجود خشکی دارد و ازو فاصله گیر چراکه خداوند از روح خود در ما دمید و اگر تو به وجود پستی خوبی کرده ان خوبی طرد و بلایی چون هابیل سرت خواهد امد. بیشتر ازین سرت درد نیاید تمام اینها مقدمه که مهدی جان خودت باش خودت کار به من یا هیچ کس نداشته باش که خداوند فطرتی به ازمن در تو نهاده.

والسلام علیکم ورحمته الله و برکاته
شرکت مایکروسافت[khanderiz]

[golrooz]

maha rezaei
10th September 2012, 10:18 PM
همه ی حرفای زدنی رو زدین.اگه واسه ارتباطمون با همه ی افراد حد ومرز قائل شیم دیگه این ناراحتی ها ایجاد نمیشه.وقتی به کسی محبت می کنیم درسته خودمون حس خوبی داریم ولی باید حواسمون باشه که این حس خوب زیادیش هم میزنه زیره دلمون .

بلدرچین
10th September 2012, 10:23 PM
ازین کارها با ما خیلی کردن.کلی محبت و آخر...[ghahr]

م.محسن
10th September 2012, 11:06 PM
دوست عزیزمونsaamaaneh (http://www.njavan.com/forum/member.php?261884-saamaaneh) به نکته خوبی اشاره کردند که نشأت گرفته از تجربه بزرگانمونه و اونم



خوبی که از حد بگذرد ابله خیال بد کند
این که شما هرکاری برای دایی مرحومت از دستت بر میومده انجام دادی نشونه قدرشناس بودنته و اینکه با قدرت جلوی فامیل ایستادی نشونه درایتت. بنا بر این خودت رو سرزنش نکن
تو اون شرایط معمولاً احساس بر عقل چیره میشه و آدم کمتر به تحرکات اطرافیانش توجه می کنه ولی بعد از این مرحله مهمه که شما با اقتدار از اون عبو ر کردید.
من خودم با فامیل اینقدر از این مسائل داشتم و جوابشون رو محترمانه به صورت حاضر جوابی دادم که هیچ کس جرأت نمیکنه جلوی من حرفی بزنه

SaSaMc2
11th September 2012, 04:11 AM
سلام رفيق...[golrooz]

روحشون شاد...[golrooz]

اون پرانِ دولول رو بردار بزن هرچي فك و فاميل هست شيفت دليت كن...[cheshmak]

قديما اينجوري نبود...

هر روز داريم توي چاه عميق تري فرو ميريم...

اگر آدما رو به دو دسته تقسيم كنيم...

يه عده ساده و خاكي و سر براه و با مرام هستند...

يه عده ي ديگه هم بچه زرنگ و تيز و بز و كرخر...

اگر يه لطفي در حق كسي كني كه ساده هست...

زرنگا به چشم احمق به آدم نيگاه ميكنن...

اگرم اون لطفت به بچه زرنگا باشه...

تو لطفي نكردي اونا زرنگي كردن گوشِت رو بريدن...

انگار رو ارّه نيشتي...

نه راهِ رفتي مونده و نه نرفت...

براي هر رابطه اي ديگه بايد يه سيركل جدا در نظر بگيري...

اگه كسي گلي به سرت زد دسته گل بريز رو پاش...

اگر نزد، دسته بيل ورندار و قلم پاش و نشكن...

از كنارش بگذر...

طوري كه انگار وجود نداره...

✿elnaz✿
11th September 2012, 01:59 PM
سلام
موافقم منم خونه ي مامانبزرگم كه ميرم فاميلاي بابام اينطورين مهموني كه بشه ولي خب بيشتر مامانبزرگم رو درنظر ميگيرم ولي بقيه كه ببينم دارن سو استفاده ميكنن خيلي كم پاميشم.
ولي برا شوهرخالم كه فوت كردن كمكي هم ميكردم خالم و تمام فاميل خيلي تشكر ميكردن كلا همه با هم كمك ميكرديم فقط ي نفر نبود.

s@n@z
11th September 2012, 06:18 PM
راستش من هم از وقتی که کوچولو بودم هر وقت مهمون داشتیم و مهمونی میرفتیم و ... مثل کوزت کار میکردم حتی خاله هام تو مهمونی ها به جای این که دختر های خودشونو صدا کنن برای کمک به من میگفتن ، اتفاقا منم اصلا ناراحت نمیشدم چون خیلی دوسشون داشتم و دارم ولی از وقتی که دانشگاه قبول شدم و به خاطر اینکه خونه خودمون تا دانشگاه 3 ساعت راه بود رفتم خونه پدر بزرگم و اونجا هم همه کارهای خونه خاله و پدر بزرگم افتاد گردن من ،البته اون موقع از اینکه به خالم کمک میکردم خیلی هم خوشحال بودم ولی بعد یک سال فهمیدم همون خاله بامعرفتم که از صبح تا شب جلو روم قربونم میرفت چه حرفایی که پشت سرم نگفت
منم خیلی راحت وسایلمو جمع کردم اومدم شهر خودم الانم روزی 3 ساعت تو ماشین میشینم میرم 3 ساعت هم میام ولی دیگه اونجا نمیمونم اعصابم هم راحته فقط بدیش اینه که تو خواب هم حس میکنم تو ماشین نشستم [shaad]
البته هنوزم حاضرم به دیگران کمک کنم حتی اگه فکر کنن وظیفمه فقط به شرطی که پشت سرم غیبت نکنن [alaghemand]

z.v
11th September 2012, 08:04 PM
معمولا آدم وقتی یه کاری رو برای کسی میکنه حداقل انتظارش اینه که اونا بفهمن که تو آدم بامرام ومعرفتی بودی که اینکارارو کردی ویه تشکر خشک وخالی بکنن.یکی از دوستان گفته بود آدم هرکاری برای خانوادش بکنه کم کرده ولی من ازوقتی خواهرم ازدواج کرده بااینکه ازش ۱۲سال کوچیکترم ولی همیشه هرکاری داشته کمکش کردم مثل یه خواهر بزرگترولی..........اصلا انگارنه انگار..................خب دیگه همه ی اینا طبیعیه حتما ومنم همیشه همه ی اینکارا رو وظیفه ی خودم میدونم حتی اگه اونا نفهمند.چون من یه انسانم و وقتی به کسی لطفی میکنم به خودم آرامش رو هدیه کردم.چون وظیفه ی بدست آوردن آرامش خودمو که دارم.نه؟

چامه
11th September 2012, 08:09 PM
من هم موافقم و دلیل این موضوع اینه که گرف مقابل من دلیل کار من رو یاد نگرفته
یعنی چیزی از نوع دوستی نمی دونه من بارها و بارها این اتفاق برام افتاده تمومش کردم ولی دلم گاقت نیاورده و دوباره تکرار کردم
درست هم همینه شاید دونفر از من یاد بگیرند و کم کم زیاد میشیم[cheshmak]

M@hdi42
11th September 2012, 09:46 PM
سلام دوباره وممنون از ابراز همدردی دوستان. عوارض این مسئله میدونین چیه؟ ببینید واقعا مرز خوبی و وظیفه داره برام قاطی میشه مثلا اینکارو میکنم مثل قبل نیست که همینجوری خالصانه کار کنم بلکه صد بار چک میکنم ببینم کسی واقعا اینکارو وظیفه من میدونه یا لطف من.البته من کمبود محبتیا تشکر یا .... ندارم و خدا شاهده انتظار کوچکترین لطف و تشکر و .... ندارم ولی فقط و فقط انتظار دارم کسی به من بی احترامی نکنه و لطف منو بی ارزش نکنه. امروز تو خونه داشتیم کار میکردیم (خونه جدید که داریم میسازیم) بعد خب استاد کار پلاستر کار داشت پشت خونه کار میکرد و کار هم کندراکتی بود ( یعنی متری پولش حساب میشه و کارگر خودشو داره و وظیفشه کار رو تکمیل شده تحویل بده) منم بدون وظیفه (خیلیتو امر کارگری مهمه.اینو دوستانی که اطلاع دارن بهتر میدونن) چند بار براشون سیمان وماسه بردم که کمکی کرده باشم بدون اینکه کارگری شغلم باشه و اینکه من نظارت میکردم. بعد از دو ساعت کوفتگی رفتم طبقه بالا پیش سرامیسک کار و اون کار میکرد و منم باهاش گپ میزدم تا اینکه پلاستر کاره اومد با لحنی سربالا و پر رویی گفت: فلانی چرا ماسه و.... نیاوردی؟ ما چند دقیقه هست که معطل توییم. منم دیدم اینجوری نمیشه و زدم تو ذوقش که فلانی برو کارتو بکن و خجالت نمیکشی کار خودتو میخوای گردن من بندازی و... که بفهمه جواب ادم پر رو وپر توفع همینه که با لحن خودشون بهشون جواب بدین. ببینید اینی که من میگم رو پیبگیرین که موف خواهید شد: 1-بی دلیل برای هر کسی خوبی نکنین. 2- برای کسی خوبی کنین که قبلا نشون داده قدر دانه. 3-از گذشته درس بگیرین و برای ادم هایی که میخوان همه رو بدوشن خوبی نکنین. 4-اگه کسی بعد از مسئله مربوطه پر رویی کرد وخواست ازتون سو استفاده کنه همون جا جوابشو بدین حتی اگه توجمع بزرگی باشه (اینو بعدا میفهمین چرا) 5- به همه بدبین نباشین شاید کسی نا خواسته حرفی رو بزنه برای همین همیشه اگاه باشین اطرافتون چی میگذره و کسانی رو که عمدی تیکه میپرونن رو ازبقیه جدا بگیرین. 6- بیش از اندازه حتی به باباتون هم خدمت ومحبت نکنین چون پیشش سبک میشین 7- سعی کنین همیشه یک مقداری غرور به خرج بدین (باور کنین لازمه) و.....

م.محسن
11th September 2012, 10:31 PM
1-بی دلیل برای هر کسی خوبی نکنین. 2- برای کسی خوبی کنین که قبلا نشون داده قدر دانه. 3-از گذشته درس بگیرین و برای ادم هایی که میخوان همه رو بدوشن خوبی نکنین. 4-اگه کسی بعد از مسئله مربوطه پر رویی کرد وخواست ازتون سو استفاده کنه همون جا جوابشو بدین حتی اگه توجمع بزرگی باشه (اینو بعدا میفهمین چرا) 5- به همه بدبین نباشین شاید کسی نا خواسته حرفی رو بزنه برای همین همیشه اگاه باشین اطرافتون چی میگذره و کسانی رو که عمدی تیکه میپرونن رو ازبقیه جدا بگیرین. 6- بیش از اندازه حتی به باباتون هم خدمت ومحبت نکنین چون پیشش سبک میشین 7- سعی کنین همیشه یک مقداری غرور به خرج بدین (باور کنین لازمه) و.....


دیگه به اون حد تجربه رسیدید که تموم نکات لازم رو خودتون گفتید
متأسفانه ما مردم تو رابطه بین خودمون اون حد و مرزها رو رعایت نمیکنیم

MJA70
11th September 2012, 11:10 PM
مردم اغلب بی انصاف،بی منطق وخودمحورند...ولی آنان را ببخش...
اگرمهربان باشی،تورا به انگیزه های پنهان متهم میکنند...ولی مهربان باش...
اگرشریف و درست کارباشی،فریبت میدهند...ولی شریف ودرستکار باش...
نیکی های امروزت را فراموش میکنند...ولی نیکوکار باش...
بهترین های خود را به دنیا ببخش...حتی اگر هیچگاه کافی نباشد...
و درنهایت میبینی،که هرآنچه هست همواره میان تو وخداوند است،نه میان تو و مردم......(کوروش کبیر)

MJA70
11th September 2012, 11:15 PM
زیاد خوب نباش...
زیاد دم دست هم نباش...
زیاد که خوب باشی،دل آدم هارو میزنی...
آدم ها این روزها عجیب به خوبی ویکرنگی آلرژی پیدا کرده اند...
زیاد که باشی،زیادی میشوی........

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد