PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هشت موضوع جالب از زندگي انيشتين



reza-1369
23rd August 2012, 11:26 AM
1- او با سربزرگ متولد شد


وقتي انيشتين به دنيا آمد، خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ، تا آنجائيکه مادر وي تصور مي کرد فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت.

2- حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شد نبود


مطمئنا انيشتين مي توانسته که کتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ کند، اما براي به ياد آوري چيزهاي معمولي واقعاً حافظه ضعيفي داشته است. بطور مثال: فراموش کردن، سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش مختص دانستن آن «تولد» براي بچه هاي کوچک بود.



3- از داستانهاي عملي-تخيلي متنفر بود


انيشتين از داستانهاي تخيلي بيزار بود، زيرا احساس مي کرد آنها باعث تغيير درک عامه مردم از علم مي شوند و درعوض به آنها توهم باطلي که از چيزهايي که حقيقتاً نمي توانند اتفاق بيفتند مي دهد. به بيان او «من هرگز به آينده فکر نمي کنم، زيرا آن به زودي مي آيد.» به اين دليل او احساس مي کرد کساني که بطور مثال بشقاب پرنده ها را مي بينند، بايد به تجربه هايشان را براي خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودي دانشگاه رد شد


در سال 1895 ميلادي در سن 17 سالگي، انيشتين که قطعاً يکي از بزرگترين نوابغ دنيا است، در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تکنيک سوئيس رد شد. در واقع او بخش علوم و رياضيات را پشت سر گذاشت ولي در بخشهاي باقي مانده مثل تاريخ و جغرافيا رد شد. وقتي که بعدها از او در اين رابطه سوال شد، او گفت: «آنها بي نهايت کسل کننده بودند» و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سؤالات در خود احساس نمي کرد.

5- علاقه اي به پوشيدن جوراب نداشت


انيشتين در سنين جواني دريافته بود که شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب مي شود، پس تصميم گرفت که ديگر جوراب به پا نکند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر اين، او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايند ديگران لباس نمي پوشيد، او عقيده داشت يا مردم او را مي شناسند و يا نمي شناسند. پس اين مورد قبول واقع شدن (آن هم از روي پوشش) چه اهميتي مي تواند داشته باشد؟!



6- او فقط يکبار رانندگي کرد


انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان اش کمک مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي کرد، بلکه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت. انيشتين سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد و بيشتر اوقات راننده اش بطور دقيقي آنها راحفظ مي کرد. يک روز انيشتين در حاليکه در راه دانشگاه بود، با صداي بلند در ماشين گفت: خيلي احساس خستگي مي کند؟ راننده اش پيشنهاد داد آنها جايشان را عوض کنند و او جاي انيشتين سخنراني کند و انيشتين به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود، زيرا انيشتين تنها در يک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي که قرار بود در آن سخنراني کند؛ کسي او را نمي شناخت و طبعاً کسي نمي توانست او را از راننده اصلي تميز دهد. او قبول کرد، اما کمي ترديد در مورد اينکه پس از سخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد! در درونش داشت.
به هر حال سخنراني عالي انجام شد، ولي تصور انيشتين درست از آب درآمد. دانشجويان در پايان سخنراني انيشتين جعلي شروع به مطرح کردن سؤالات خود کردند. در اين حين راننده باهوش گفت: «سؤالات به قدري ساده هستند که حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ بگويد.» سپس انيشتين از ميان حضار برخاست و به راحتي به سؤالات پاسخ داد، به حدي که باعث شگفتي حضار شد.

7- الهام گر او يک قطب نما بود


انيشتين در سنين جواني يک قطب نما به عنوان هديه تولدش از پدرش دريافت کرده بود. وقتي او به طرز کار قطب نما را مشاهده مي نمود، سعي مي کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام اين کار بسيار شگفت زده شد و تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درک کند.

8- راز نهفته در نبوغ او


بعد از مرگ انيشتين در سال 1955 ميلادي، مغز او توسط توماس هاروي براي تحقيقات برداشته شد اما اين کار به صورت غيرقانوني انجام شد. بعدها پسر انيشتين به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروي تکه هايي از مغز انيشتين را براي دانشمندان مختلف در سرتاسر جهان فرستاد. از اين مطالعات، دريافت مي شود که مغز انيشتين در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنين مغز انيشتين مقدار کمي چين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته که اين مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را با يکديگر فراهم مي سازد. علاوه بر اينها، مغز او داراي تراکم و چگالي زيادي بوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همکاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات بوده است.

jojo topol
23rd August 2012, 11:35 AM
خیلی چیز جالبی بود زندگی جالبی داشته کاش یه روزم یکی زندگی ما رو بنویسه

نسیم بهآر
23rd August 2012, 11:38 AM
جالب بود

مرسی[golrooz]

kahrupay
23rd August 2012, 12:48 PM
ناراحت نشید ولی صدهزار بار اینو خوندم![nishkhand]
ولی به هر حال ممنون

m.g.s.t.r
23rd August 2012, 01:58 PM
1-

6
بعد از مرگ انيشتين در سال 1955 ميلادي، مغز او توسط توماس هاروي براي تحقيقات برداشته شد اما اين کار به صورت غيرقانوني انجام شد. .
ولي من يه جا خونده بودم كه بدنش را براي پيشرفت علم اهدا كرده بود!!!!!!!!!!!!!

سمانه بیات
23rd August 2012, 04:39 PM
ممنون .جالب بود

roziye
23rd August 2012, 04:46 PM
جالب بود [tashvigh][tashvigh][tashvigh][tashvigh]

reza-1369
23rd August 2012, 05:51 PM
ناراحت نشید ولی صدهزار بار اینو خوندم![nishkhand]
ولی به هر حال ممنون

کسی هم اجبار نکرد که بیای و دوباره بخونی که مطمئنم که نخوندی!!!!!!!!!!!بازم ممنون.

reza-1369
23rd August 2012, 06:12 PM
ولي من يه جا خونده بودم كه بدنش را براي پيشرفت علم اهدا كرده بود!!!!!!!!!!!!!

نه اینی که من گذاشتم ترجمه شده یه منبع معتبر است.به زبان آلمانی نوشته شده بود.

mahia_z
23rd August 2012, 06:57 PM
خیلی جالب بود ممنون

davoud13
23rd August 2012, 07:00 PM
سلام
آلمانیم بلدی رضا.خیلی خوبه. انیشتن شانسم داشته چون اگه تو این جایی که من میگم بود باید عربی و معارف هم علاوه بر تاریخ جغرافی امتحان میداد آخه رشته ریاضی چه ربطی به عربی داره بعدشم چون کنکور قبول نشده بوده میره سربازی بعد تو سربازی سیگاری میشد بعد سربازیم میره تهرانیکاراگوئه کار کردن همینطور که درحال رفتن با اتوبوس بوده چشمش میوفته به تلویزیون 14 که فیلم سینمایی گذاشته { حالا چی فرقی نمیکنه چون تو همشون 1دختر اینور 1پسر اونور ته همشونم معلوم حالا شما فکر کن اون فیلمی که اسمشو نمیدونم(همونی که الشهاب الحسینی بن دروگبا با یک دختره تو دانشگاه همش پتیخن فکر کنم اسمش فیلمش المحیاساحل عاج بود) } همینطوری که فیلم میبینه به کلش میزنه که بره دانشگاه حالا آزادم دانشگاه خوبیه ولی مخارجش؟ خلاصه واسه شام که پیاده میشه سیگارشو که میشه به این فکر میوفته برگرده باباشو لخت کنه آره جونم برات بگه انیشتن 4سال که نه 6سال درس میخونه مدرکشو میگیره درحالی که دیگه الان به جای سیگار سیگاری میزنه و با رکورد 20قرص ترامادول رکورددار دانشگاهشونه و این نشون میده که اون حسابی زحمت کشیده و داره میره تهرانیکاراگوئه کار کردن ولی خوب کو کار همه افغانی تازه میفهمه چه اشتباهی کرده کاش از همون اول میرفت پایه یک می گرفت شاید یک خسرویی هم پیدا میشد اون ازش باج بگیره...ا!این داستان صرفا طنز و تخیلی بود سبکه خاصی هم نداره ولی تا دلت بخواد تلمیح داره.خلاصه به کسی برنخوره این داستان برپایه اتفاقات خیالی برای یک جوونی که متولد کشور سومالیانا نوشته شده این وضعیت خیالی بد هم تو همون سومالیانا وجود داشته.

به من میگم آدم منحرف از چی به چی میرسه...!وقت میخوان جو رو خراب کنن.

kahrupay
23rd August 2012, 07:22 PM
کسی هم اجبار نکرد که بیای و دوباره بخونی که مطمئنم که نخوندی!!!!!!!!!!!بازم ممنون.

100درصد مطمئن باشید ولی خواستم به دعوت شما احترام بگذارم سو تفاهم نشه.
ممنون

علی محمد همتی
23rd August 2012, 11:35 PM
1- او با سربزرگ متولد شد


وقتي انيشتين به دنيا آمد، خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ، تا آنجائيکه مادر وي تصور مي کرد فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت.

2- حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شد نبود


مطمئنا انيشتين مي توانسته که کتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ کند، اما براي به ياد آوري چيزهاي معمولي واقعاً حافظه ضعيفي داشته است. بطور مثال: فراموش کردن، سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش مختص دانستن آن «تولد» براي بچه هاي کوچک بود.



3- از داستانهاي عملي-تخيلي متنفر بود


انيشتين از داستانهاي تخيلي بيزار بود، زيرا احساس مي کرد آنها باعث تغيير درک عامه مردم از علم مي شوند و درعوض به آنها توهم باطلي که از چيزهايي که حقيقتاً نمي توانند اتفاق بيفتند مي دهد. به بيان او «من هرگز به آينده فکر نمي کنم، زيرا آن به زودي مي آيد.» به اين دليل او احساس مي کرد کساني که بطور مثال بشقاب پرنده ها را مي بينند، بايد به تجربه هايشان را براي خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودي دانشگاه رد شد


در سال 1895 ميلادي در سن 17 سالگي، انيشتين که قطعاً يکي از بزرگترين نوابغ دنيا است، در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تکنيک سوئيس رد شد. در واقع او بخش علوم و رياضيات را پشت سر گذاشت ولي در بخشهاي باقي مانده مثل تاريخ و جغرافيا رد شد. وقتي که بعدها از او در اين رابطه سوال شد، او گفت: «آنها بي نهايت کسل کننده بودند» و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سؤالات در خود احساس نمي کرد.

5- علاقه اي به پوشيدن جوراب نداشت


انيشتين در سنين جواني دريافته بود که شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب مي شود، پس تصميم گرفت که ديگر جوراب به پا نکند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر اين، او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايند ديگران لباس نمي پوشيد، او عقيده داشت يا مردم او را مي شناسند و يا نمي شناسند. پس اين مورد قبول واقع شدن (آن هم از روي پوشش) چه اهميتي مي تواند داشته باشد؟!



6- او فقط يکبار رانندگي کرد


انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان اش کمک مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي کرد، بلکه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت. انيشتين سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد و بيشتر اوقات راننده اش بطور دقيقي آنها راحفظ مي کرد. يک روز انيشتين در حاليکه در راه دانشگاه بود، با صداي بلند در ماشين گفت: خيلي احساس خستگي مي کند؟ راننده اش پيشنهاد داد آنها جايشان را عوض کنند و او جاي انيشتين سخنراني کند و انيشتين به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود، زيرا انيشتين تنها در يک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي که قرار بود در آن سخنراني کند؛ کسي او را نمي شناخت و طبعاً کسي نمي توانست او را از راننده اصلي تميز دهد. او قبول کرد، اما کمي ترديد در مورد اينکه پس از سخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد! در درونش داشت.
به هر حال سخنراني عالي انجام شد، ولي تصور انيشتين درست از آب درآمد. دانشجويان در پايان سخنراني انيشتين جعلي شروع به مطرح کردن سؤالات خود کردند. در اين حين راننده باهوش گفت: «سؤالات به قدري ساده هستند که حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ بگويد.» سپس انيشتين از ميان حضار برخاست و به راحتي به سؤالات پاسخ داد، به حدي که باعث شگفتي حضار شد.

7- الهام گر او يک قطب نما بود


انيشتين در سنين جواني يک قطب نما به عنوان هديه تولدش از پدرش دريافت کرده بود. وقتي او به طرز کار قطب نما را مشاهده مي نمود، سعي مي کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام اين کار بسيار شگفت زده شد و تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درک کند.

8- راز نهفته در نبوغ او


بعد از مرگ انيشتين در سال 1955 ميلادي، مغز او توسط توماس هاروي براي تحقيقات برداشته شد اما اين کار به صورت غيرقانوني انجام شد. بعدها پسر انيشتين به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروي تکه هايي از مغز انيشتين را براي دانشمندان مختلف در سرتاسر جهان فرستاد. از اين مطالعات، دريافت مي شود که مغز انيشتين در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنين مغز انيشتين مقدار کمي چين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته که اين مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را با يکديگر فراهم مي سازد. علاوه بر اينها، مغز او داراي تراکم و چگالي زيادي بوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همکاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات بوده است.
انیشتین به چه چیز فکر می کرد ما به چی؟[entezar2]

طلیعه طلا
24th August 2012, 09:54 AM
سلام
ممنونم از دعوت

نهمین مورد : آلبرت انيشتين،صلح طلب جنگ!، به FDR اصرار كرد كه بمب اتمي را بسازد!

در سال 1939 Leo Szilard فيزيكدان پس از اطلاع از شورش نازي هاي آلمان آلبرت را متقاعد كرد كه با نوشتن نامه اي به Franklin Delano Roosvelt(FDR او را نسبت به نازي هاي آلمان هشدار دهد و اينكه نازي هاي در حال پيشرفت دادن به بمب هاي اتمي خود هستند و به آمريكا هم اصرار كرد كه بمب هاي اتمي خود را گسترش دهد.
نامه Szilard و آلبرت اغلب بعنوان يكي از دلايلي ذكر مي شود كه پروژه مرموز منهتن به منظور پيشرفت پروژه بمبهاي اتمي آمريكا توسط روزولت شروع بكار كرد.
اگر چه بعدا آشكار شد كه بمباران كردن Pearl Harbor در سال 1941 شايد بيشتر موثر واقع شد تا نامه اي كه آلبرت به منظور تحريك دولت وقت آمريكا براي گسترش بمبهاي اتمي خود بكار برد.
جالب است بدانيد ارتش آمريكا به هيچ عنوان از آلبرت انيشتين براي كمك به اين پروژه دعوت نكرد هرچند آلبرت انيشتين بسيار باهوش بود ولي ارتش عقيده داشت كه آلبرت يك ريسك امنيتي براي اين پروژه است!




دهمین مورد : قصه مغز آلبرت انيشتين:
بعد از مرگ آلبرت در سال 1955، مغز آلبرت بدون اجازه از خانواده اش توسط Thomas Stoltz Harvey بيرون آورده شد."هاروي" مغز آلبرت را به خانه اش برد و آنرا داخل يك ظرف شيشه اي دهان گشاد نگهداري كرد، هر چند او بعد بدليل انجام اين كار از محل كارش كه مخصوص تشريح اجساد بود اخراج شد.


چند سال بعد،"هاروي" از Hans پسر بزرگ آلبرت براي مطالعه و بررسي مغز پدرش اجازه گرفت و تكه هائي از مغز آلبرت را براي دانشمندان مختلف در سرتاسر دنيا فرستاد.يكي از اين دانشمندان به نام Marian Diamond بود كه در دانشگاه UC Berkeley بود و او با مطالعه قسمتي از مغز آلبرت متوجه شد كه او در مقايسه با يك شخص نرمال، بطور قابل توجهي سلولهائي از مغزش كه مسئول تركيب كردن و مرتب كردن اطلاعات هست وجود دارد.
در مطالعه اي ديگر، Sandra Witelson از دانشگاه MC Master فهميد كه مغز آلبرت داراي كمبود يك چين خاصي از مغزش است كه شكاف Sylyian ناميده مي شود.
"ويتلسون" مشاهده كرد كه اين استخوان بندي غير معمول اجازه مي دهد به اعصابها در مغز آلبرت كه بهتر با ديگران رابطه برقرار كند.
نتايج مطالعه ديگري نشان مي داد كه مغز آلبرت آن آويختگي جداري زيرين كه اغلب درگير توانائيهاي رياضيات هست را بزرگتر از انسانهاي معمولي دارا بود...

reza-1369
24th August 2012, 12:26 PM
100درصد مطمئن باشید ولی خواستم به دعوت شما احترام بگذارم سو تفاهم نشه.
ممنون

خوش باش داداش من.

kahrupay
24th August 2012, 12:40 PM
خوش باش داداش من.

بسیار خب پس حالا من هم یه مطلب اضافه می کنم امیدوارم تکراری نباشه!
هیتلر برای سر انشتین جایزه تعیین کرده بود و افرادی که به دنبال این کار به خانه ی ایشون ریختن جز یه چاقوی زنگ زده چیزی پیدا نکردن![nishkhand]

mozhgan.z.1368
24th August 2012, 02:59 PM
ممنون خیلی جالب بود به نظر من این چیزا رو همیشه باید بخونی و مطالعه کنی
تا بهتر خودت بشناسی و درس بگیری

علی محمد همتی
24th August 2012, 04:39 PM
یه جمله به انیشتین میگم:کوشی که ببینی چه فکرایی مشغولتن!!!:-/

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد