PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر دل نوشته های شاینی!!!!!!!!!



shiny7
14th August 2012, 03:30 PM
**دلنوشته های **shiny



غصه بی رنگ می شه
وقتی کنارم می مونی
زندگیم قشنگ می شه
وقتی که یارم می مونی
عاشق ودیوونه می شم
وقتی می گی دوستم داری
خراب و ویرونه می شم
وقتی که تنهام می ذاری
بمون پیشم همین و بس
تورو کم دارم ونفس
از همون روزی که اومدی
برام شدی تو همه کس
بی تو طوفانه دلم
شهر خراباته دلم
باتو محشر می کنم
دریا بی کرانه دلم
روح تو آبی و پاک
جنس تنم از جنس خاک
آبی پاکت رنگ عشق
با تو غصه ها می شن هلاک
بی تو پرپر می شه شب
تنم می سوزه توی تب
آخه ستاره ها کجان؟
نداره رنگی دیگه شب
آی آدمای بی خبر!
عاشق شدم بایک نظر
رنگ دلم رو می شناسین
به رنگ سرخی سحر
خونه دلم!خونه دلم!
آخ که چه ویرونه دلم
اگه کنارم بمونی
آرومه آرومه دلم
بی تو نگاهم سرد سرد
تموم جونم پر درد
این دل دیوونه بازم
خاطره هاشو دوره کرد...

shiny7
8th June 2013, 06:47 PM
بی کس وتنها...حتی آسمان هم سلام نمی کند...
روی گردان از این جماعت بی روحم...
از این جماعت خودخواه,دلسرد,ازاین جماعت که لب هایشان می خندد ولی در دل شراب کینه می جوشانند...
ازاین جماعت عقل در چشم روی گردانم...
تنهایی ام را کسی درک نمی کند...حتی دیوارهای اتاق من...
حتی پنجره کوچک تنهایی ام,که هر شب در تلاش است تا ماه را ببیند...
اما من میبینم که ماه هم سلام نمی کند...
اوهم انگار روی گردان است...

shiny7
8th June 2013, 06:50 PM
*شاپرک غم دارم*
*غم آوارگی و دربه دری*
*غم تنهایی و از همه جا بی خبری*
*لبهایم آه است*
*چشمانم ابر است*
*به هر طرف که بنگری*
*پر ز ماتم درد است*
*شاپرک نورم کن*
*نوری از جنس نفس*
*برهان این تن را*
*از حصار این قفس*
*پر پروازم ده*
*پری از جنس بلور*
*که توانم رفتن*
*رفتنی سوی حضور*



- - - به روز رسانی شده - - -


ای کاش کنارم بودی
شاهد اشک هایم بودی
می شنیدی ناله هایم را
که بی پروا
دراوج سکوت لب هایم
می خواندم نامت را
ای کاش کنارم بودی
تکیه گاه لحظه غم بار
آشنای این چشم های تار
ای کاش کنارم بودی
دور می کردی ز قلبم درد دوری را
می شکستی آینه هایی که در آن من
لحظه لحظه بی درنگ
چهره ام را غرق تنهایی می دیدم
ای کاش کنارم بودی
تا که لیلی وار
بی صبرانه
مستانه
عشق را از قعر شب های نگاهم
جاری بر سبز روح بی کرانت می کردم
ای کاش کنارم بودی
معنی یک لحظه احساس رهایی را
در اعماق آغوش پر نورت درک می کردم
بوی عطر آشنایت
بوی باران
بوی گرم با وفایی
آهسته
آرام آرام
قدم در کنج خلوتگاه احساسم گذاشت
ای کاش کنارم بودی



- - - به روز رسانی شده - - -

دوستای خوبم اگه می شه نظر بدید
خوشحالم میکنید!!
مرسی!!!![alaghemand]

shiny7
8th June 2013, 07:04 PM
نگاه کن...که چگونه از قعر شب های تاریک و سیاه...تا اوج سحرآگین رویاها پر کشیدم...

ودر بی کران افق های افسون گر عشق...نقش آهنگ خیالت را کشیدم...

نگاه کن...که چه معصومانه گلبرگ لطیف نگاه پر معنای من...

با موجی از گرمای چشمان پر مهرت شبنم آگین شد...

وشب های پر نورم با مرور صدای جان بخشت عطر آگین شد...

نگاه کن...من بی نهایت های راه پر نقش و نگار عشق را در شعر سبز و پرخروش چشم هایت میبینم...

من بهای این چنین بی دل شدن را از خواندن متن دقیق لبخند هایت می گیرم...

نگاه کن...ذهن بی تابم دم آ دم رنگ آرام حضورت را بر دیوار پیچک خورده قلبم می زند...

برقی از شوق و شرار حس بودن باز بر رنگ سفید پاکی روحم می زند...

shiny7
8th June 2013, 07:06 PM
به یادم بیاور آن روز بارانی را*که قطره های اشک حسرت روی گونه هایم لیز می خورد*
وتو پنداشتی که گونه هایم را طرحی از دانه های سرد خیس باران آذین بندی کرده است*
وندانستی نگاهم بی قرار در پی یک لحظه معنا کردن برگشتنت دوید*
فریب آرزوی با تو بودن باز در کنج خیال سبز رنگم رویش کرد*
باری از احساس امید دوباره دیدنت غریبانه گوشه صحن وسیع قلب بی تابم نشست*
می دانم...می دانم هرگز گمان نمی بردی این گونه مجنون وار در آرزوی وصل تو روز ها را بر دامن پرچین شب های هجران بدوزم*
می دانم تو نمی دانستی که از این پس دیگر یک لحظه بی تو خواهان تپش های تند و پر شور قلب درد آلودم نیستم*

shiny7
8th June 2013, 07:14 PM
بازهم ثانیه ها لج کردند.باز هم شب بی قرار ملاقات سحر شد

باز دل من درد آلود قصه تکراری دلتنگ شدن شد

باز هم زمان افسار خود را به دست سرنوشت داد

و سرنوشت چه ظالمانه با احساسات پاک من و تو بازی کرد

باز چشم خیال به آسمان تاریک تنهایی اش زل زد

باز انگار حرفی ناگفته در شیروانی نم خورده قلبم جان باخت

باز هم قلم بی اراده روی سفیدی مغز کاغذ لیز خورد

باز هم انگشتان دستم تکیه خورده به عصای قلم رقصشان گرفت

باز هم خطوط پر معنای کلمات یکی از برگ های خالی دفترچه دلتنگی هایم را نقاشی کرد

باز هم صدای ناقوص نبودنت در مغزم سوت کشید

shiny7
8th June 2013, 07:47 PM
عزیز بی وفا!دلم برای تماشای لبخند های دل نشینت لک زده...

دلم برای گوش سپردن به صدای جان نوازت لک زده...

بی وفای دور از من!دلم لک زده برای معنی کردن آن کلام شیرینی

که در عمق نگاه های عاشقت گنجانده ای...

عزیز بی وفا!دلم می لرزد که شاید مرا فراموش کرده باشی...

دلم می لرزد که شاید این جدایی گندم زار قلبت را صحرایی خشک وسوزان کرده باشد...

بی وفا!دلم می لرزد نکند سختی فراغ روحت را برنجاند و تو را وادار به دست کشیدن از عشقت کند...

ای یار بی وفای من!تمام آرزوی من این است:

هر کجا هستی جام سلامت و شهد شادی و همای سعادت قرینت باشد...

حتی اگر...بی وفایی و از من دوری...حتی اگر...حتی اگر مرا به یاد نیاوری...

حتی اگر دلم را بشکنی و مرا برنجانی...

تو خوش باشی و عیشت کامل...مهم نیست که من بی تو چه زجری می کشم...

shiny7
8th June 2013, 07:58 PM
زنده بمان!!
شاید این بار سهمت از آسمان دست های خدا باشد...

زنده بمان!!
شاید فردا همان روزی باشد که مردم لبخند هایت را با سبد های نرگس پاسخ می دهند...

زنده بمان!!
شای بعد از این خواب شیرین شب هایت را در بیداری تماشا کنی...

زنده بمان!!
شای از امروز به بعد نفس های کسی تشنه دیدارت شد...

امروز را هم زنده بمان!!
شاید از این پس صدای قهقهه رود خبر از شادی ماهی بدهد...

زنده بمان!!
شاید صبح فردا دست گرم خورشید بذر امید را در گلدانشکسته قلبت به بار بنشاند...

باز هم زنده بمان!!
شاید که نه,این بار حتمی است!
فردا روزی است که آهنگ صدایت از شوق خواهد لرزید...
وقتی که رو به آسمان می ایستی و خدا را شکر می کنی...
آری!..

آنقدر زنده ماندی تا که سر انجام...
فردای آن شب های بی تابی رسید...

shiny7
9th June 2013, 06:09 PM
به دادم برس!
به داد من که اینجا,خسته از مصیبت غربت
کنج بی کسی ام را شعر می کنم
من که از زلزله غم زمانه,به دست های گره گشای تو پناه آورده ام

نجاتم بده!
نجاتم بده مرا که جز تو کسی را برای لحظه های نجوا کردن ندارم
منی که هر روز هنگام مرگ خورشید
پشت کوچه احساس
به دنبال حضورت می گردم

به دادم برس!
به داد این طوفان زده نگاه گیرایت
به داد این دل خسته روح باخته دلتنگ برس

جریان شعر هایم باز رنگ بی تابی به خود گرفت
به دادم برس!

نجاتم بده از این همه سیلاب اشک های بی پایان
قبل از آنکه در اعماق بی کران قصه غصه هایم غرق شوم
نجاتم بده!

shiny7
9th June 2013, 06:11 PM
ای وای!باز هم دلتنگی سایه اش را روی نیلوفر احساسم انداخته...

باز هم پوست مهتاب از ضعف و بیماری رنگ باخته...

ای وای!ببین چگونه باد و بوران گلدان کوچک قلبم را شکست...

ببین چگونه باز بغضی فرو خورده در ساقه لطیف هنجره ام نشست...

ای وای!چرا نمی توانم از هر نوری,عبوری,شعری بسازم...

چرا نمی توانم زیر جریان سحر آهنگ خدا را بنوازم...

ای وای!دوباره شب محکوم به قتل ستاره های خواب شد...

دوباره دل تنهای ماه برای ملاقات کهکشان بی تاب شد...

ای وای!نمی شود در این حوالی زیر اشک ابرها بی چتر بود...

نمی شود با نسیم بهشت مناجات کرد و بی حرف بود...

ای وای!چطور می توانی به پای غصه های سبز گیاه ننشینی...

چطور می توانی این همه دوری ماه از زمین بی کس را نبینی...

ای وای!می بینی امشب دلم حرف های بی کلام زیادی دارد...

می بینی ولی امشب هم کسی حوصله حرف هایم را ندارد...

shiny7
9th June 2013, 06:14 PM
هر از گاهی یادم می رود چه کسی هستم...یادم می رود در چه مسیری هستم...یادم می رود کاروان زمان مرا به سمت رهایی سوق می دهد...
و یا شاید نه!شاید هنوز در مسیر کاروان زمان پیچ های تند و سر بالایی هایی هست که باید طی کرد...باید این صعب العبورها را با دشنه بردباری هموار کرد...چرا که شاید در پس این راه ها...دشت رهایی زیر نور عدالت حق جلوه گر شود...پس تو هم با من در این کاروان همسفر شو...تو ای آشنای خاطرات بهاری...دست هایت را به من بده...و پا به پای این مسافر تنها بیا...تا که با هم به تماشای گذر از جاده ها بنشینیم...و در سحرگاه پر از ذوق رهایی...با هم از افق های خیال اوج بگیریم...بیا تا با هم از تولد ثانیه...تا انتهای بی انتهای آسمان پر بکشیم...بیا تا با هم در راه حقیقت بمیریم...


1.5.1391

shiny7
11th June 2013, 05:41 PM
شب یاد آور آهنگ حزن انگیز آن فرشته تنهاست
که شب ها را تا خود سحر بالای سرت بیدار می ماند
شعر دلتنگی هایش را در گوشت زمزمه می کند تا بخوابی
ستاره ها یاد آور برق چشمان فرشته اند
که با هر بار دیدنت
حتی از دور
حتی برای یک لحظه
شور وصف ناپذیری تمام وجود بی قرارش را فرا می گیرد
نسیم یاد آور نفس های فرشته است
که هر وقت غصه برای قلبت نقشه ای بکشد
فرشته با التهاب نفس هایش دست به دعا می برد
از خدایش
از خدایت
می خواهد که غم هایت را رسوا کند
شعر یاد آور روح خسته فرشته است
که روز و شب هزاران بار
فریاد پر از سکوتش
روح زخمی اش را ویران می کند
بیچاره فرشته.....



- - - به روز رسانی شده - - -


کبریت جرقه ای زد
رفت و آتش به جان شمع زد
شمع سوخت
خوشحال بود
می سوخت و شاد بود
با خودش می گفت
الان پروانه به شوق من بر می گردد
سوخت و منتظر ماند
چیزی از عمرش باقی نمانده بود
سوخت
این بار دلش سوخت
پروانه نبود
خبری از بال های رنگینش نبود
شمع سوخت
آب شد دلش
آب شد همه وجودش
ته کشید و هیچ اثری از پروانه ندید
عاقبت با دلتنگی شعله اش خاموش شد
آه...کمی آن طرف تر یک پروانه از پیله بیرون دوید...

shiny7
11th June 2013, 05:43 PM
دلکم غصه نخور...عمر غم کوتاه است...و شقایق بی شک...قبل مرگ دشت ها...داغ بر دل خواهد زد...و نفس هست هنوز...این خودش امید است...این خودش شادابیست
دلکم این اطراف...پرسه می زد دیشب...قاصدک با گریه...اشک او حاصل بود...از خبر نور دعا...که کمی آن سو تر...نفسی آزادش کرده بود...دلکم می دانم...که دعا نورش را...به تو می تاباند...دل من روشن شد...نور روشن کردش...دلکم می دانم...لحظه ای مانده به صبح...لحظه ای مانده به مرگ دم صبح غصه ...دلکم بی تاب نباش...عمر غم کوتاه است...و نوازش در راه...نوازش دستان خدا

shiny7
11th June 2013, 05:44 PM
تو نگاهم میکنی

من بی قرارت می شوم

می فشاری دستهایم

رام رامت می شوم

می زنم بر بام نیلگون آسمان

طرحی از خیال سبز رنگ "بودنت"

با نگاهت به آسمان سلامی می کنی

من پر می شوم از هوای دلپذیر "بودنت"

می نوازی چنگ و می خوانی غریب

باز عاشق می شوم

صحنه ای ناب از نگاه من به تو

همچو دشتی از شقایق می شوم

می نشانی قند لبخند بر لبت

می درخشد در نگاهم آفتاب

اما تو اینبار محو تماشا می شوی

می درخشد در دیدگانت دو شهاب

می رسی اینبار با شوقی عجیب

از جدایی از مسیری دور و سخت

شعله عشق من و تو روشن است

با تو رفتن تا بهشت هم نیست سخت



اردیبهشت 1392

shiny7
11th June 2013, 07:58 PM
اين رسم عاشقي نبود

اشك منو در بياري

بري و توي غصه ها

يكه و تنهام بذاري

اين رسم دلداري نبود

دلو سپردم دست تو

مثل يه ماهي بود ولي

ليز خورد و رفت از دست تو

طفلكي ماهي دلم

موند تك و تنها روي خاك

نفس نداشت بدون آب

مرد و سپرديش تو به خاك!!

حالا كه مرده اون ولي

تو گاهي يادش مي كني

با خاطرات قلب من

با سختي سازش مي كني

ولي نگفتي با خودت

كه چي سر خودش اومد؟؟

با مرگ ماهي دلش

با سرنوشت كنار اومد؟؟

برو زندگيت برس

سپردمت من به خدا!!

ناله ماهي دلم

حتما رسيده به خدا!!...



اردیبهشت 1392

shiny7
11th June 2013, 08:00 PM
سکوت
شب
من
بی تو
درد
زجر
تداعی این سوال وحشتناک
چرا؟؟...
و باز هم بی جواب
بی جواب
سوزش
و اشک جاری شد
من
خسته
خدایم!!...
زمینت بوی نا می دهد!!
بهشت که نه...
جهنمت را هم بدهی راضیم!!...
اینجا کسی
چیزی
جایی
زیبا نیست!
حتی خودم!!
خود زمینی ام را هیچ دوست ندارم!!
هیچ کس را دوست ندارم!!
من
سبزه
پیچک
بنفشه های کنار خیابان های وحشی
آسمان
ابرها
کوه
دریا
باران
خدا من باران
من اینها را دوست دارم!!
زمین نمی خواهم!!
تن قفس است
جای من اینجا نیست!!
خسته ام!!
خدا!!...
من فقط
فقط تو را می خواهم!!....
.
.
.
شب
سکوت
من
خدایا...




فروردین 1392

shiny7
11th June 2013, 08:03 PM
نرم نرمک کمرنگ تر می شوی
نرم نرمک می روی از خاطرم
من بهاری می شوم
سبز سبز
تازه
پاک
بی نظیر
ابرهای غصه ام
می چکد
سیل خروشان می شود
تا که آزادم کند
شاد شاد
بی غبار
می بارم آرام
نرم نرمک
باران
تا که سبز باشم چون بهار
می روی از خاطرم
نرم نرمک
همچون بارش های سیل آسای من
بارش های باران
در بهار...



22.1.1392

shiny7
11th June 2013, 08:07 PM
باز هجوم کلمات در هم و برهم...
جمله هایی نا تمام و حرفایی مبهم...
و من حیران و سرگردان از این آشفتگی بی پایان!...
بی قرار...
اندوهی بزرگ...
کل پستوی دلم را پر کرده...
و ماه از گوشه طاق پنجره خاک خورده نگاه مبهوتم پیداست...
شب بی رمق راه می رود...
خیلی وقت است برای رسیدن به صبح می رود...
می رود...
ولی هرگز نمی رسد...
تا نزدیکی سحر که می شود وقت برگشتنش است...
و باز هم قصه جدایی...
فرجامی سوخته...
شب بی رمق است...
و من محتاج سحر...
آه خسته ام از بی رمق گام برداشتنت!!...
ثانیه ها به طرز جان کاهی کند و آهسته و یخ بسته حرکت می کنند...
بس کنید!!...
کلماتم همه یک صدا جمله می شوند...
و از قله هنجره ام به پایین می پرند:

بی تابم...من...محتاج سحرم!!...

عبدالله91
12th June 2013, 04:22 AM
سلام.خسته نباشین

خیلی جالبن

میبخشین که وقفه میفته اما یه کم از رنگ های تیره تر استفاده بکن تا بتونیم راحت بخونیم.بعضیا واقعا دیده نمیشن مجبوریم کنترل a رو بزنیم تا انتخاب شه بعد دیده بشه؛ مثلا اینو ببینین:
نرم نرمک کمرنگ تر می شوی
نرم نرمک می روی از خاطرم
من بهاری می شوم
سبز سبز
تازه
پاک
بی نظیر
ابرهای غصه ام
می چکد
سیل خروشان می شود
تا که آزادم کند


حالا اینو ببینین باهاش قیاس کنین:


نرم نرمک کمرنگ تر می شوی
نرم نرمک می روی از خاطرم
من بهاری می شوم
سبز سبز
تازه
پاک
بی نظیر
ابرهای غصه ام
می چکد
سیل خروشان می شود
تا که آزادم کند


یا اینو نگاه کنین:


«دلکم غصه نخور...عمر غم کوتاه است...و شقایق بی شک...قبل مرگ دشت ها...داغ بر دل خواهد زد...»

«دلکم غصه نخور...عمر غم کوتاه است...و شقایق بی شک...قبل مرگ دشت ها...داغ بر دل خواهد زد..»



میبخشین دخالت کردما.

البته میبخشین که نظر ندادم چون میخوام بیشتر بخونم ینی چندین بار میخونم. هر وقت درکشون کردم نظر میدم البته تلاش رو زیاد کردن در هر کاری و در هر نقطه ای از پیشرفت باشی لازمه .

shiny7
12th June 2013, 07:07 PM
دلم میخواست قطره ای از باران بودم

تا در یک روز بارانی وقتی از پشت پنجره اتاقت بارش باران را تماشا می کنی

روی شیشه پنجره می نشستم و تا وقتی که با گرمای نفس هایت بخار می شدم

چهره معصومت را تماشا می کردم...

دلم می خواست یک شاخه گل سرخ بودم

که روزی یک دوست عزیز به تو هدیه می کرد

تا مرا در گلدانی کنج اتاقت بگذاری و تا وقتی که در گلدان پژمرده می شدم

به تماشای کارهای روزمره ات بنشینم...

دلم می خواست یک قطعه موسیقی بودم

تا آن روز که تو دل گرفته می شدی به سراغم بیایی و تا وقتی که من نواخته می شدم

روحت را آرامش می بخشیدم و روی لبت لبخندی نرم می نشاندم...

دلم می خواست که من نسیمی خنک بودم

تا وقتی پنجره اتاقت را باز می کنی با بی تابی در اتاقت چرخ بزنم و بوی عطرت را دزدانه همه جا پخش کنم...

دلم می خواست تکه کاغذ سفیدی بودم

تا هر وقت حرفی برای نگفتن داشتی روی تنم حرف دلت را حک کنی

وتا وقتی که خط های وجود کاغذی ام تمام می شد گرمای دستان پر مهرت را احساس کنم...

دلم می خواست من همه پاسخ ها بودم

تا هر وقت سوالی در ذهنت نقش می بست من بی درنگ در ذهنت قدم بگذارم تا ابد در یادت باقی بمانم...

تو بگو...

دلت می خواست من برایت چه باشم؟

که باشم؟

تا هر لحظه که خواستی با تمام وجود نحیفم بی درنگ در کنارت باشم؟...



21.5.1391

shiny7
12th June 2013, 07:20 PM
بی تو یک شب دلم آرام نداشت

چشمم از دوری تو خواب نداشت

اشک بر گونه من جاری بودم

روحم ازدوری تو شاکی بود

ای کاش که بر من نظری می کردی

فکر جسم خسته ام می کردی

صدها بار هر شب گویم من

آه ای کاش به من تو یک نظر می کردی!!

shiny


http://uc-njavan.ir/images/mjm94ff0a7qrhcijunhp.jpg

shiny7
12th June 2013, 07:23 PM
http://uc-njavan.ir/images/j9de2i5tp3l66wey0wmc.jpg

رفتنت خاکستری بود

روحم بی رنگ

جسمم بی رنگ

و طعم زندگی از آن لحظه به بعد بی رنگ

هر آنچه فکرش را بکنی بعد رفتنت بی رنگ

آنقدر ساده و بی تفاوت رفتی که گاه می اندیشم

حضورم در نگاهت بود بی رنگ!!

shiny7
12th June 2013, 07:24 PM
این شعر رو خودم خیلی دوستش دارم و برام خیلی محترمه!!

http://uc-njavan.ir/images/qpaf6uz79l4itvuilyzn.jpg


از هر نفسی به تو نزدیک ترم

و از هر معنایی به تو شبیه تر

از هر گامی به تو رسیدنی ترم

و از هر آشنایی به تو قریب تر

تو ای زاد روز نگاه های محترم عشق!!

با دل بی کرانم غریبی مکن!!

تو که همچون باران الهی روحم را از هر چه دلتنگی بود شستی

لبم را به گلخند شیرین محبت بشکاف

به تو نزدیک ترم از هر کلامی و هر اقدامی

به تو نزدیک ترم از هر شکوهی و هر خیالی

به تو نزدیک ترم از نهایت کمال زندگی

به تو نزدیک ترم از عشق

نزدیک ترم از خواستن

نزدیک ترم از هر آنچه در آن تو نظر کرده باشی

یا هر آنچه تو از آن گذر کرده باشی

و از هر آنچه نوایی از حضور تو داشته باشد

مهربان بی همتا

دلم را به رنگ آسمان رنگ کن!!

دلم را به هوای با طراوت نفس هایت بهاری کن!!

دلم را به نور درخشان عشق روشن کن!!

دلم را به بودن و ماندنت در کنارم مطمئن کن!!

سوگند می خورم تمام شادی قلبم را در روزهای فرح بخش کنار تو بودن یک جا جمع کنم

و همه را با جان و دل به تو تقدیم کنم

تو هم قسم بخور در آن شب هایی که کنج چشم های پر فروغم به هجوم غصه ها تر شد

سنگ صبورم باشی

تکیه گاهم باشی

شانه استواری باشی برای من که اشک هایم را بر آن جاری کنم

و دست هایی گرم که گونه های نمناکم را پاک کند

تو ای تمام تمنای دل پر درد من!!

نزدیک ترم من به هر آنچه در خیال های رنگین ذهنت پرسه می زند

باور نمی کنی اما من حتی نزدیک ترم از تو به روح پاکت

من از تو نیز به تو نزدیک ترم!!...



3.6.1391

shiny7
12th June 2013, 07:27 PM
این رو هم خیلی زیاد دوستش دارم!!

http://uc-njavan.ir/images/d683jjco01vp8kok1nqn.jpg

عجیب دلم بی قرار توست

نیلگون آسمان به نام توست

خیال روی من به یاد توست

آرام جان من صدای توست

شب ها ستاره هم کلام توست

جان بی قرارم وصل جان توست

دلم عجیب در هوای توست

تمام شعر هایم برای توست

کنار من همه دنیا به کام توست

فرشته سحر نگه دار جام توست

شهد عشق بین ما شراب توست

وفای چشم های من گواه توست

خورشید هم بدان خاک پای توست

زوال من مساوی فنای توست

عجیب این دلم بی قرار توست!!



7.6.1391

shiny7
13th June 2013, 09:17 PM
خیلی حس قشنگیه وقتی تو سایت داری چرخ می زنی و یهو میبینی بالای صفحه ات نوشته:

جهت اطلاع شما...یک پیغام بازدیدکنندگان

وقتی بازش می کنی می بینی از طرف کسیه که اصلا انتظارشو نداشتی!!


http://uc-njavan.ir/images/c9sx6i1yymrm835dx1ri.jpg

23.3.1392

shiny7
16th June 2013, 04:28 PM
این یکی رو هم خیلی زیاد دوست می دارم!!

http://uc-njavan.ir/images/i17vamsuxwtojjhzrr6.png

مدتیست که ذهنم سوت و کور است

ماه در کوچه های تاریک خیالم پرسه می زند

ستاره بر لبم می نشیند اما...

دلم ابریست

ار ترنم کلام خود نامطمئنم و از حرف های خودم دلگیر

حس می کنم ناخواسته دشنه به دست گرفته ام و زخم بر قلب دیگران می زنم

گاه مثل کودکی خردسال بهانه می گیرم و با تلنگری کوچک اشک هایم سرازیر می شوند

مثل قطره های باران که از ابر سیاه می چکند...

آن لحظه دلم نمی خواهد هیچ کس مرا ببیند

مثل خورشیدخجالت می کشم و خودم را پشت ابرها پنهان می کنم...

گاهی دستی بر شانه ام می خورد یا که آغوشی مرا بغل می زند

و یا شانه ای تکیه گاهم می شود

تا شبیه به قهوه ای داغ روح زخم خورده ام را آرام و منگ کند...

ولی من فرار می کنم!!

نه از آن آغوش داغ

نه از آن دست های گرم...

از آن حس زننده و ویرانگر که مدام می دود در کلبه ذهنم

از آن فکر هراس انگیز...

از...

بگذریم!...

باز ساکت می شوم

شبیه کویر در شب...

فقط ستاره ها در آسمان تاریک نگاهم سوسو می زنند

بگذار تا رازی را برایت فاش کنم!!

از ستاره های نگاهم بی تفاوت مگذر...

حرف ها دارد!!...

فقط کافیست بیاموزی بخوانی

ماه اما در نگاهم نیست

در دلم جا دارد

ماه من عشق من است

خوب می دانم من

که چه بی تاب شده!!...

می بینم این روزها کمی کم نور شده

پا برهنه می دوم دم پنجره دلم...

و کمی فکر خوب

کمی امید

کمی محبت به روی ماهم می پاشم!!

باز نورانی شد...

ای خدا کاری کن

ماهم از دست نرود...


16.9.1391

shiny7
17th June 2013, 04:18 PM
بودن تو این سایت به من فهموند

که اگه خواستی دوست واقعیتو بشناسی

چند روزی ازش خبر نگیر

ببین اونم یادش میوفته که ازت خبر بگیره!!؟

http://uc-njavan.ir/images/09ixju4x8p99y3bnry6.gif


27.3.1392

shiny7
6th July 2013, 03:44 PM
http://uc-njavan.ir/images/ecj0m5ei41krmlk85fk.jpg

دلم میگیرد...

خیلی زیاد!

و این روزها بیشتر و بیشتر!...

خواب که میبینم...

هراسان به سراغ تعبیرش می رم...

و باز هم تعبیر همیشگی...

همه تعبیرشان یکیست!...

تعبیرشان تویی...

که در راهی...

که می آیی...

کی؟...

نمی دانم!...

دلم شور تو را می زند...

نگرانت هستم...

چه می کنی؟!...

کجایی؟!...

چرا ندای تک تک سلول های وجودم را نمی شنوی که یکصدا...

با تمام وجود...

بودنت را فریاد می زنند...

آمدنت را التماس می کنند!...

آآآه...

دلم بی قرار است...

بی قرار "بودنت"...



15.4.1392

shiny7
7th July 2013, 10:56 PM
http://uc-njavan.ir/images/krixawu2wlp4qinp6h.jpg

ای کاش می شد خیلی راحت از کنار بعضی چیزها گذشت...
یا از کنار بعضی کس ها!!...
ولی باز ناخودآگاه میری سمت خیاااال!!!...
یکم خیره خیره نگاه میکنی...
تو فکر میری...
غرق خیال...خیال همونی که نمی خوای بهش فکر کنی!!
بعد یهو حواست جمع خودت میشه!!
هی!!
داری بهش فکر می کنیا!!
سرتو تکون میدی...
که از یادت بره...
باز میری تو فکر...
خدا...
چطوری می شه از کنار بعضی چیزا گذشت...
یا بعضی آدما!!
و بااااز خیال!!...


خرداد 92

shiny7
8th July 2013, 10:16 PM
سخت می لرزد این دلم!
وقتی تا چند قدمی وعده گاهمان می آیم...
و تا می رسم تو رفته ای!!...
سخت می تپد این دلم!
وقتی از دور میبینمت که به سمت من می آیی...
ولی تا نزدیک تر می شوم میبینم که به سمت دیگری می رفتی...
و من اشتباه فکر می کردم!!...
از این اشتباه هم...
سخت دلم می گیرد!!.....

http://uc-njavan.ir/images/v6588mzb11qo92k3cw3.jpg

16.4.92

shiny7
8th July 2013, 10:57 PM
http://uc-njavan.ir/images/8x8pox3f8z6i75df0qhq.jpg

کمی دورتر از من بایست!
می خواهم خوب تماشایت کنم...
خوب خوب رفتنت را برانداز کنم!...
لحظه ای درنگ...
دوباره ایستادنت را...
و اینکه سرت را برمی گردانی...
به حال مستاصل ماندنت را می خواهم با همین دو چشم تار و نمناکم ببینم!!!...
و آرزویم...آه آرزویم این بود قطره اشکت را که رقصان از گونه ات می چکید وقت رفتن...ببینم
و ناباورانه باور کنم که تو...
نخواستی بری و قلبت هنوز اینجاست!!...
دلبند من...
کمی دورتر بایست...
بگذار به آخرین آرزوی قبل از رفتنت...آخرین آرزوی قبل از مرگم برسم...

shiny

16.4.92

shiny7
8th July 2013, 11:44 PM
سخت دلت مشغول است!!!!
به کی؟
به کجا؟!
نگاهت به من است!...
ولی فقط نگاهت به من است!!!...
در عمق نگاهت برقی هست از شوق!!...
شوق به کی؟
به چی؟!
حرف می زنم می گویی گوشت با من است!...
ولی فقط گوشت با من است!!!...
در سرت صدایی می چرخد!!...
صدای کی؟!
به من می گویی دلبندم دوستت دارم!...
ولی فقط به من می گویی دوستت دارم!!!...
دلبندت کیست؟
کجاست؟!

http://uc-njavan.ir/images/q6vsf10uct1m9hdpnsl.jpg

عزیز من!...
مرا نادان فرض نکن!!...از ظاهرت پیداست باطنت کجاست!
پیش کیست!
آزادی برو!!!...
ولی هیچ وقت...
هیچ وقت به تظاهر با کسی نباش...
چون از ظاهرت...باطنت پیداست!!...


17.4.92

shiny7
9th July 2013, 11:04 PM
http://uc-njavan.ir/images/8nu1jejnyxi0ndf02ut0.jpg

تحمل میکنی...
سخت است میدانم...
نمی خواهی ببیند کسی اشک هایت را...
پنهان کردنش سخت است میدانم...
می شکنی در خود نمی خواهی کسی بشنود صدایت را...
سکوتی بدتر از فریاد داری...
و این خاموشی جانکاه هم سخت است میدانم...
در دلت صد ها هزار حرف نگفته صدها آرزو و رویا داری...
نمیشد پیش هیچ کس نجوایش کنی...
میدیدی هیچکس درک نخواهد کرد رویایت را...
و تنهایی از این بابت برایت سخت دشوار است می دانم...
ولی من این را نیز می دانم...
خدایی هست آن بالا...
یا نه...
همین جاها...
دلش دریاست می دانم!...
و با او سخت ها اصلا سخت نیست می دانم!!


17.4.92

shiny7
5th September 2013, 11:36 PM
شانه هایم خسته اند...
بار سنگینی به دوشم می کشم...
بار سنگین جدایی...
نور امید جهان...
پس کدامین سحر جمعه شما می تابی؟!...


[golrooz][golrooz][golrooz]تقدیم به حضرت ولی عصر(عج)[golrooz][golrooz][golrooz]


http://uc-njavan.ir/images/gtmnzk0uywd5a3oq3o.jpg

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


15.6.1392

shiny7
8th October 2013, 07:57 PM
http://uc-njavan.ir/images/4fqv20o8ldpo2pxml5ba.jpg


عجب دنیای کوچکیست!!!

درست 4 قدم که بر می دارم اتاقم ته می کشد!!!

و من می مانم و دیواری که رو به رویم گذاشته اند!!!

عقب تر می روم...

دوباره درست با 4 قدم اتاقم تمام می شود!!!

از نو شروع می کنم!!!

باز 4 قدم و باز دیواری سخت....

بغض می کنم....

و اشک جاری می شود!!!

آنقدر پای دیوار سخت گریه می کنم تا دیوار نم بر می دارد!!!

با خودم می گویم...

خدا رحمی به دلم کن!!

و باز هم اشک و اشک و اشک...

بی رمق پای دیوار سخت خوابم می برد!!!

چه رویای شیرینی!!!

منن...

و قدم هایی بی شمار...

در راهی بی انتها....

و نور گرم خورشید....

و بوی گل!!!

بیدار که می شوم جا می خورم!!!

آنقدر اشک ریخته ام که دیوار سخت...سخت نم زده و ریخته!!!

و راهی بی انتها رو به روی من!!

خورشید طلایی در آسمان است...

خدا...

چه زود جواب دل های شکسته را می دهی!!!.....


shiny

16.7.92

shiny7
22nd January 2014, 11:11 PM
"..."

حالی است که این روز ها دارم!!

نه تعریفش می توان کرد

و نه معنایی برایش هست

و نه حتی کلمه ای یا جمله ای توان معنا کردنش را دارد!

هر کس که به من می رسد

حالم را می پرسد

و من می گویم خوب هستم

بدون اینکه دیگر حتی معنی دقیقش را بدانم!!

نه حال خنده هست

و نه بهانه ای برای گریه

راستش را بخواهی بهانه که هست اما...

نمی دانم جای چی این وسط خالیست

که پر پر می زنم معنایش کنم...

درکش کنم...

لمسش کنم...

حسش کنم...

ببینمش یا دست کم بشنومش!!

نمی دانم...

نمی دانم...

تنها می دانم که حالم چیزی شبیه به "..." است!!!




همین الان!! (2.11.92)

shiny7
22nd January 2014, 11:13 PM
http://uc-njavan.ir/images/uyqzzmnf13aygb2zma65.jpg

shiny7
23rd January 2014, 06:23 PM
http://uc-njavan.ir/images/t2eiomvyqnm0axl83rym.jpg




خداحافظ کبوتر جون

داری میری از این زندون

چشات پر از شوق پروازه

درای قفس به روت بازه

تو می ری و رها می شی

تو قلب ابرا جا می شی

منم که اینجا می مونم

ببین دلگیر و داغونم

دلم تنگ روزاییه

که توش عشقا طلاییه

همون روزای بارونی

همون روزا که می دونی

کناره پنجره می شینم

غروب خورشیدو می بینم

دلم با غصه ها سر کرد

کبوتر جون پیشم برگرد



3.11.92

shiny7
28th October 2014, 07:24 PM
http://uc-njavan.ir/images/iwwze9jgxzv9vk6aipz.gif


می نویسم کوچه کوچه فکر هایم را

می نوازم قطره قطره اشک ها را با سه تار

می چکم من ذره ذره از لب دیوار ذهنت

شاعرم من.شاعر شعر مسیر گام هایت در افق های خیالم

می کشم سخت و به زحمت حجم سنگین خیالت را به دوش خسته ام!

می برد با خود صدای بال های اشتیاقم روح هر دل خسته را

می پرد رنگ سکوت شهر پر آشوب قلب هر شیدا دلی

می زنم من نرم نرمان نقش تاثیری عمیق از جلوه لبخند مهرم بر سرای رنگ رنگ هر دلی

دشت سر سبزم.پرم از خلوت واژه به زیر سایه نورانی احساس

می بارم آسمان تا آسمان با قدم هایم بدون چتر خیس بردباری

من همان ابر بهارم

می تپم با بی قراری بر وجود روشن شیشه که نقش بسته بر چهار گوش قلب پنجره

می جهد شعر شور انگیز رسیدن در خیالم

حال دیگر شاد شادم!

ماهتابم!

ماه شادم!




shiny*17/2/1393

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد