PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقدی درباره فیلم عرفانی (چشمه)



hyper neo
31st July 2012, 12:41 PM
بسم الله الرحمن الرحیم .
فیلم : چشمه
کارگردان : دارن ارنوفسکی
محصول : 2006
بودجه : 35 میلیون دلار
فروش :75 میلیون دلار
بازیگران : هیو جکمن و راشل ویسز

http://myup.ir/images/40371235605720650319.jpg

فیلم چشمه در سه داستان موازی دنیال میشود که اکثر مخاطبان انرا سه داستان به فاصله 500 سال از هم میپندارند که تصور غلطی است . دو داستان این فیلم در ذهن بازیگران رقم میخورد و یکی زندگی واقعی را نشان میدهد . داستان اول که مربوط به رانده شدن اسپانیا از امریکای شمالی به فسمت های امریکای مرکزی و جنوبی است که توسط یک داروغه رقم میخورد که عضو فرقه ی اپوس دئی که از فرقه های متعدد مسیحیت است میباشد . داستان دوم که مربوط به توماس نقش اول فیلم است در یک حباب در فضا اتفاق میفتد که توماس در ان منتظر است تا به ستاره ی شیبالبا برسد . داستان سوم که در دنیای امروز اتفاق می افتد ماجرای تلاش یک محقق برای از بین بردن تومور مغزی همسرش ایزی است .
چشمه بیشتر از ان که شنیده شود نیازدارد که دیده شود یا به تعبیر دیگر سینمای چشم است نه گوش به همین خاطر بیننده راحت تر با اثر ارتباط برقرار میکند تا اینکه منتظر شنیدن کلمات قلمبه سلمبه باشد . موضوع هر سه داستان فیلم چگونگی مقابله با مرگ است و دغدغه ی همیشگی انسان را در تقابل با مرگ نشان میدهد ...ایا واقعا مرگ را میتوان به تاخیر انداخت یا برای همیشه از ان فراری شد ؟ فیلم چشمه بیشتر از انکه فلسفی و دینی باشد یک فیلم عارفانه است اما چه نوع عرفانی ؟در طول بحث با این عرفان اشنا خواهیم شد.
فیلم با جمله ای کتاب افرینش شروع میشود

http://myup.ir/images/73038495773171387526.jpg


((بدین ترتیب او ادم و حوا را بیرون کرد و در سمت شرقی باغ عدن فرشتگانی قرار داد تا با شمشیر اتشینی که به هر طرف میچرخید راه درخت حیات را محافظت کنند )) سقوط انسان ایه ی 24
سپس وارد داستان اول میشویم انجایی که سرباز وفادار ملکه به هرم گمشده ی مایان ها میرسد و در انجا با محافظ هرم درگیر میشود که محافظ هرم میگوید : مرگ راهی به سوی ترس است . به محض اینکه شمشیر خود را به سمت توماس میاورد او را در داخل حباب میبینیم که در حال تمرکز است .

http://myup.ir/images/17802278455432209490.jpg

در واقع توماس در فضا نیست در حباب ذهن خود گرفتار است و در ذهن خود به دنبال شفا دادن به یک درخت است که در حال مرگ است . چیزی که مانع خروج توماس از حباب میشود این است که درخت که نمادی از همسر او در ذهنش است مانع ازادی ذهن او میشود . اینکه چرا از یک درخت در ذهن عارفانه توماس استفاده میشود دلیلش این است که ما در این فیلم شاهد عرفان یهودی کابالا هستیم که نماد ان یک درخت است .

http://myup.ir/images/76166190583336742475.jpg


این تصویر سکانسی از فیلم است که بارها تکرار میشود که ما در تصویر 1 و 2 توماس را بدون مو و در تصویر 3 با مو میبینیم در در واقع توماس در تصویر 1 و 2 در ذهن خود گرفتار است و در تصویر 3 از عرفان خود خارج میشود و مشغول صحبت با همسر خود میشود . توماس هنوز نمیداند که باید با همسر خود که توموری در مغز دارد باشد یا اینکه تلاش خود را برای پیدا کردن راهی برای از بین بردن تومور همسرش در فضای کاریه خودش صرف کند . در تصویر 4 همسر تام به سمت در خروجی میرود و در نور ناپدید میشود که این هم یکی از خط های اصلی داستان است چرا که در جهان بینی کابالا نور منبع همه چیز است و ما باید به سمت ان برویم

http://myup.ir/images/62345504483998841505.jpg

اما تفاوت در اینجاست که در عرفان اسلامی نور یا همان خدا واحد است اما در عرفان کابالا نور متکثر است و این در مرحله ی اول با اولین اصل اسلام یعنی توحید منافات دارد . در طول فیلم ما بارها شاهد این هستیم که بازیگران به سمت نور میروند و یا درواقع نور تابیده شده انها را دعوت به سمت خود میکند . وقتی توماس از مداوای تومور حیوان ازمایشی نا امید میشود به نوری که به سمتش تابیده میشود نگاه میکند و با کمی تمرکز راه حل مداوای حیوان را می یابد :

http://myup.ir/images/52917340988582888870.jpg

صحنه ی مواجه شدن نور و بازیگران تقریبا در بیشتر سکانس های فیلم وجود دارد و نشان از تعالی یافتن بازیگران برای رسیدن به حد اعلای عرفان خویش است .

http://myup.ir/images/31065368067238929933.jpg

در سکانس بعدی توماس به خانه میرود همسرش برای او از شیبالبا میگوید به گفته همسر توماس شیبالبا دنیای مردگان تمدن مایان هاست و مایان ها معتقدند که انجا مردگان دوباره زنده خواهند شد ر تصویر 3 دوباره دنیای ذهنی تام را میبینیم که در ذهن خود تام به سمت شیبالبا میرود تا درختی که همراه دارد ( همسرش) را نجات دهد . در تصویر 4 تا متوجه بی حسی بدن همسر خود میشود که حس گرما و سرما را نمیگیرد و میخواهد با پزشک همسرش صحبت کند که همسرش جلوی او را میگرد چرا که میگوید : من احساس بهتری دارم ...در واقع با این جمله همسر تام میخواهد بفهماند که از تن خود جدا شده و در عالم عرفانی خویش زندگی میکند کاری که اکثر عرفا انجام میدهند در جهان ما هستند ولی ذهنشان در عوالم بالا سیر میکند .

http://myup.ir/images/37118179540649449778.jpg

تصاویر بالا مربوط به داستان شماره ی 1 است که ایزی همسر تام ان را نوشته و از او درخواست کرده ان را بخواند اما داستان ایزی در واقع داستان خود او و همسرش است که به عنوان یک رمان ایزی ان را مینویسد شباهت های داستان اصلی و نوشته ایزی به شرح زیر است .

داروغه = تومور مغزی ایزی
سرزمین امریکای شمالی = بدن ایزی
تام در نقش سرباز = تام در نقش پزشک

داروغه در داستان ایزی سعی در گرفتن زمین های ملکه دارد و ملکه از سرباز خود تامی برای دفاع از سرزمین کمک میطلبد و در واقعیت تومور مغزی سعی در نابودی ایزی دارد و تام در نقش پزشک برای نجات همسرش تلاش میکند . ایزی رمان را به تام میدهد و از او میخواهد که ان را بخواند و فصل اخرش را به اتمام برساند . در تصویر 2 تام وارد قصر ملکه میشود که کاملا شبیه فضای عرفانی است و سپس ملکه راه حل نجات خودش را بیان میکند پیدا کردن درخت حیات که که تورات امده است و به سرباز خود میگوید که با پیدا کردن درخت حیات هر دو تا ابد زندگی خواهند کرد در تصیر شماره ی 4 دوباره شاهد وارد شدن نور به صحنه هستیم در تصویر 5 توماس و همسرش ر روی زمین شطرنجی میبینیم که نماد دوالیسم بین ملکه و توماس است دوگانه‌انگاری وصفی یا خاصه‌ای که تنها به وجود یک جوهر یا همان یگانه‌انگاری غیر تحویلی قائل است اما معتقد است که جوهر فیزیکی دو نوع ویژگی دارد: ذهنی و فیزیکی. ملکه در این قسمت فیزیکی است و توماس ذهنی .

http://myup.ir/images/83265340876659909447.jpg

در سکانس بعدی ایزی و تام را در موزه میبینیم که در این سکانس ایزی برای تام از جد بزرگ مایان ها میگوید که خودش را فدا کرده است تا این دنیا شکل بگیرد در واقع این دنیا را او ساخته است و ایزی میخواهد به درجه عرفان او برسد اما شباهت مایان ها به کابالا چیست ؟
جایگاه انسان در این عالم اغلب درخشان و برجسته است و او را مایه ی دوام فرایند افرینش میخوانند . ادبیات رازالود به این نکته اشاره دارد که مفهوم ((انسان به صورت خدا خلق شد ))یک مبناست و معنایش این است که انسان قادر است بدون اتکا به دیگری دست به کار افرینش بزند . یکی از بدیع ترین داستان ها در ادبیات تلمودی بسیاری از مسائل اساسی این عرصه را منعکس میکند . این داستان شرحی از مشاجره ی میان ربی الیعزر بزرگ و بیشتر علما به سرکردگی ربی یهوشوع بر سر مسائل مربوط به طهارت و نجاست است . منشا نزاع در ظاهر پرسشی کم اهمیت بود ایا ظرف سفالی را میتوان در تعریف ظروف شکستنی که نجاست پذیر نیستند جای داد ؟ وقتی که حکیمان از پذیرش نظر ربی الیعزر خودداری کردند او برای اثبات درستی نظریه اش نیروهای طبیعی را به کمک طلبید و فریاد زد (( بگذارید تا درخت خرنوب از جای خود ریشه کن شود . ای اب مسیر خود را تغییر ده )) در پاسخ ربی یهوشوع ابراز داشت ((تو نمیتوانی به درخت خرنوب استناد کنی ))سپس ربی الیعزر به اسمان خطاب کرد تا ثابت کند که فتوای او باید پذیرفته شود در این لحظه صدایی اسمانی به گوش رشید که میگفت ((شما از فرزندم الیعزر چی میخواهید ؟او کسی است که احکامش مورد پذیرش عالمیان است)) ربی یهو شوع در حالی که بر دیدگاه خود اصرار میورزید گفت ((تورات دیگر در اسمان نیست خدا ان را به انسان داد و این انسان ها هستند که درباره ی این موضوع تصمیم خواهند گرفت )).
زان پس بیشتر عالمان بر خلاف نظر ربی الیعزر فتوا دادند این نتیجه گیری از این داستان که انسان در دیدگاه تلمود خالق است . حتی در بعضی از قسمت های تلمود امده :
یکی از حکیمان از الیاس نبی پرسید که در ان واقعه خداوند چه فرمود و الیاس نبی پاسخ داد ((خداوند لبخندی زد و فرمود پسران من بر من غلبه کردند بلی پسران من پیروز شدند))
بر باور تلمود انسان خالق است و ربی یهوشوع میگوید : تورات دیگر در اسمان نیست خدا ان را به انسان داد و این انسان ها هستند که درباره ی این موضوع تصمیم خواهند گرفت یعنی ما خودمان افریننده هستیم ...که این دیدگاه شاید از اولین متون مکتوب راجع به اومانیسم باشد که انسان را محور تصور میکنند و دیگر ابعاد را نسبت به ان تعریف میکنند نتیجه میگیریم که در عرفان کابالا ما به خدا نیازی نداریم و خود میتوانیم به درجه ی خدایی برسیم .
در تصویری که ایزی همسر تام به زمین می افتد دوباره زیره نور قرار دارد و در تصویر بعد که در بیمارستان است تخت او روی زمین شطرنجی قرار گرفته است که باز نماد افتراق بین توماس و ایزی است که هنوز واحد نشده اند . ایزی باور دارد که باید بمیرد و طبق افسانه های مایان ها دوباره بتواند خلق بشود اما توماس نمیخواهد مرگ همسر خود را باور کند درست همان طور که در داستان اول در قصر ملکه باور ندارد که حرف ملکه واقعیت دارد و باید با به دست اوردن درخت حیات او را زنده نگه دارد نه با جنگیدن .
اما این وحدت بین ایزی و توماس چگونه به وجود میاید ؟ ایزی رمان نا تمام خود را به او میدهد تا ان را به اتمام برساند و بعد ما شاهد هستیم که ایزی میمیرد ! و در حباب ذهنی توماس در فضا درختی که همراه اوست میمیرد .
در مراسم خاکسپاری ایزی که در برف انجام میشود نمادیست از وحدت بین تفکر ایزی و توماس که بلاخره بعد از دوالیسم که در زمین شطرنجی رخ میداد این بار ایزی و توماس در زمینی سفید رنگ در کنار هم قرار میگیرند .

http://myup.ir/images/94724030914540924742.jpg


حالا که توماس یا ایزی به وحدت رسیده اند توماس رمان همسرش را با اتمام میرساند در تصویره 3 توماس از حباب ذهنی خود جدا میشود و در تصویر 4 حبابی که خود در ان قرار دارد به اندازه ی حباب قبلی میشود که نشان از ازادی ذهنی توماس دارد البته نمای دوربین چنین تصویری به ما میدهد همان طور که گفتم فیلم چشمه سینمای چشم ماست نه گوش ما . در داستان شماره ی 1 توماس به درخت حیات میرسد و مثله افسانه ی مایان ها از سینه ی او گل و گیاه بیرون می اید در داستان 3 که ذهن اوست او جزئی از یک ستاره میشود و ستاره ای را خلق میکند و در داستان واقعی بر سر قبر همسرش دانه ای میکارد تا همچون خودش که در ذهنش توانست چیزی را خلق کند این دانه نیز نمادی از خلق کردن ایزی باشد.

فیلم چشمه در عصری ساخته شد که به ان ترنس مدرنیسم میگوییم عصری که انسان غربی باطن راز الود را میخواهد و تلاش میکند به سمت غیب برود غیبی که سلهاست انسان متدین ان را میشناسد و کمبودش را احساس نمیکند اما هالیود با معرفی عرفان های خود سعی در جبران کمبود این حقیقت دارد .

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد