PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسي و تحليل خسرو و شيرين نظامي و فرهاد و شيرين وحشي(قسمت دوم)



نارون1
29th July 2012, 06:12 PM
آگاهي خسرو از ماجراي عشق شيرين و فرهاد



آگاهي خسرو از عشق شيرين و فرهاد از ديگر حوادث و كردارهاي دو منظومة مزبور است . طريقة آگاهي خسرو از اين ماجرا در هر دو منظومه يكسان است و اندك تفاوتي درعكس العمل خسرو از شنيدن اين خبر دارد .

در منظومة نظامي ، محرمي از نزديكان درگاه خسرو ، خبر عشق فرهاد به شيرين را به عرض شاه مي رساند و سخني چند از آتش اشتياق فرهاد به شيرين براي خسرو نقل مي كند. نكته قابل توجه اين است كه وقتي خسرو اين خبر را مي شنود ، ميلش به شيرين دو چندان مي گردد . چون دو بلبل در عشق يك گل بهتر مي سرايند . گويي خسرو باور نداشته كه شيرين مي تواند عاشقان بي شماري داشته باشد لذا با شنيدن اين خبر ، ميلي وافر نسبت به شيرين پيدا مي كند.



خسرو به محض شنيدن اين خبر دست به كار مي شود و عزم جزم مي كند. نزديكان را به درگاه مي خواند و با آنها در كار فرهاد به شور مي نشيند و سرانجام تصميم برآن مي گيرند كه فرهاد را به مناظره با خسرو بخوانند و با زر و مال چشم دل او را بسته ، از عشقش منع كنند.



وقتي خسرو درعرصه جدال و مناظره با عاشق شوريده مغلوب ، قصد مي كند سد و مانعي ديگر در برابر فرهاد قرار دهد و لذا پيشنهاد مي كند :





كه ما را هست كوهي بر گذرگاه
ميان كـــوه راهــــي كنــــد بايــــد



كه مشكل مي توان كردن بدو راه
چنانكـــــه آمـــد و شـــد را بشــايــد







فرهاد تقاضاي خسرو را مي پذيرد و شرطي مي نهد كه اگر در گشودن راه پيروز گشت ، ديگر خسرو راه رسيدن او به شيرين را مسدود نكند و دست از شيرين بردارد. خسرو در خشم مي شود اما چون كندن كوه را امري محال مي يابد ، مي پذيرد. طولي نمي كشد كه قوت عشق فرهاد را از اين آزمون سخت به پيروزي نزديك مي كند ، ولي چون خسرو در اين مرحله نيز خود را بازنده حس مي كند ، توطئه مرگ دروغين شيرين را ترتيب مي دهد و بدين طريق فرهاد را از بين مي برد.



چنانچه گفته شد ساخت و شكل اين ماجرا در دو منظومة داستاني نظامي و وحشي يكي است ولي تفاوتهايي نيز در آن به چشم مي خورد. در منظومة وحشي نيز ايامي را كه خسرو نزد شكر سپري مي كند به او خبر آمدن استادي قوي دست از چين به نام فرهاد را مي دهند و اين كه او بيستون را كاخي براي شيرين ساخته و براي اين كار پر ارج خود مزدي و پاداشي از شيرين نمي خواهد :



چو مزدوران ندارد زرپرستي
كه هست از باده ديگر به مستي


وقتي خسرو از اين ماجرا با خبر مي شود « شاپور » وزير و نديم خويش را مي خواهد و با او در اين امر مشورت مي كند . اما شاپور كه رازدار خسرو و در عين حال هوادار شيرين است ، سعي مي كند فكر شاه را از هر گونه لوث و ناراستي نسبت به شيرين پاك كند و اين عمل شيرين را فقط آزموني براي سنجش عشق خسرو به خود بداند.



و سرانجام پس از شور و مشورت با شاه :


به افسون راي خسرو را برآن داشت
كه مي بايد به شيرين نامه بنگاشت




نامه اي كه خسرو براي شيرين مي نويسند بسيار جالب و خواندني است. وقتي شيرين نامه خسرو را مي خواند تصميم مي گيرد به نامه خسرو پاسخ دهد و نامه اي زيبا و آتشين براي خسرو مي نويسد و به دروغ خود را از نسبت عشق فرهاد مبري و پاك مي خواند كه :





مگر با هر كه فرمايد كسي كار
مگــر از كار فرمـــــا گــر به مــزدور








نهاني با ويش گرم است بازار
رود لطفـــــي ز تهمت نيســت معــذور




سپس شيرين با ناز و غمزة عاشقانه مي نويسد :




اگر چه با كسي كاري ندارم
وليكــن آنچـه در مكنــون شــاه است



كه برناكرده سوگندي بيارم
خــدا دانــد كـــه شيرين بـي گناه است








در ادامه ، بعد از وصال ، صابر ابياتي براين منظومه مي افزايد و در آن فرهاد و شيرين را به وصال مي رساند.


از تفاوت هاي موجود در اين ماجرا از زبان دو استاد دلسوختة گنجه و بافق ، يكي اين است كه وقتي خبر عشق فرهاد را به خسرو مي دهند ، نظامي حرفي از عشق شيرين به بيان نمي آورد چون واقعاً نظامي قصد داشته و مطمئن بوده كه اين عشق يكسويه است و فقط فرهاد است كه شيدا و دلداده شده و سر به كوه و بيابان نهاده و انس با وحوش گرفته و شيرين فقط محبتي نسبت به او دارد نه چيزي ديگر. ولي در منظومه وحشي وقتي خبر عشق فرهاد را براي خسرو نقل مي كنند در ادامه مي گويند :





چنين گويند با آن كس كه گفته
كه شيريـن گوشــة چشمــي نموده است






نباشد اعتمادي بر شنفته
بكلــي خاطـــر او را ربـــــوده اســـت




از تفاوت هاي ديگر اين ماجرا آن است كه وقتي خسرو از اين موضوع مطلع مي گردد بزرگان و نزديكان را مي خواند و با آنان در اين باره مشورت مي كند ولي در منظومة وحشي ، خسرو با شنيدن اين خبر ، شاپور را كه نديم و وزير خويش است مي خواند و با او در اين باره راي مي زند.


نكته ديگر عكس العمل خسرو و تصميم او براي مقابله با اين عشق است . در خسرو و شيرين ،‌خسرو عزم مي كند كه فرهاد را به مناظره بخواند و با زر او را بفريبد تا از عشق شيرين دست بكشد و چون خود را عاجز در مناظره مي بيند چاره اي ديگر مي انديشد و فرهاد را وادار به كندن كوه بيستون مي كند ، و پس از احساس عجز در اين مرحله نيز با توطئه اي فرهاد به هلاكت مي رساند.

در حالي كه در منظومة وحشي خسرو را با فرهاد كاري نيست تمام عتاب و خطاب او با شيرين است . اوست كه براي شيرين نامه مي نويسد و پاسخ از وي مي خواهد و شيرين نيز نامة او را بي پاسخ نمي گذارد و اين عشق را تهمتي بيش نمي داند و خود را بي گناه معرفي مي كند.


كار نظامي درعكس العمل خسرو پسنديده تر و زيباتر و مقرون تر به وادي عشق صنعتگري شوريده و زيبايي پرخواستار مي باشد. نظامي با اين عمل خويش ثابت مي كند كه عشق هر كاري مي كند و هرمانعي را از سر راه برمي دارد ولو اگر اين عشق يكطرفه باشد. ديگر اين كه نظامي با اين كار نيز در پي اثبات پاكي عشق فرهاد به شيرين است و وقتي خسرو ، فرهاد را در برابر خود مي بيند چاره اي مي انديشد . به عبارت ديگر نظامي خواسته است با آوردن فرهاد به عرصة داستان خسرو را از خواب غفلت بيدار كند تا چون شيدايان و شيفتگان به هر قيمتي معشوق را از دست ندهد و خود را بر فرهاد غالب كند.







وصال



وصال و رسيدن به معشوق غايت هر عشقي است خواه مجازي و خواه حقيقي . هم در خسرو و شيرين نظامي وصال صورت مي پذيرد و هم در فرهاد و شيرين وحشي . با اين تفاوت كه در منظومة نظامي خسرو به وصال شيرين مي رسد ولي در منظومة وحشي فرهاد به وصال شيرين مي رسد.


لطف تعبيري مي توان در اين دو وصال بيان داشت و آن اين است كه در منظومة نظامي و هم در منظومة وحشي قهرمان اصلي داستان به وصال زيباي ارمن مي رسد و اين خواستة آفريننده داستان است . قهرمان وحشي كه شباهتي زياد به خود وحشي دارد ، فرهاد است و قهرمان نظامي خسرو.


وصال خسرو به شيرين به واسطة شاپور و نازك انديشي او صورت مي گيرد ولي وصال فرهاد بدون واسطه و به ميل و رغبت شديد عاشق و معشوق صورت مي پذيرد.



نظامي براي تبديل هوسنامة خود به وفانامه و اثبات قهرماني خسرو در از خودگذشتگي واثبات وفاداري شيرين، مرگ خسرو و شيرين را به قلم مي كشد. « قصه خودكشي شيرين دردخمة خسرو پرويز ظاهراً پرداختة تخيل داستان پرداز آن نباشد. چرا كه اين قصه با اندك تفاوت در شاهنامه هم هست. به نظر مي آيد روايت به همين صورت در نواحي شروان و گنجه ششهرت داشت و خاقاني شاعر معاصر نظامي هم يك جا در طي مكتوبي از « گريه شيرين بر دخمه پرويز » ياد مي كند كه در واقع برخلاف آنچه از يك روايت بلعمي برمي آيد شيرين در هنگام توقيف خسرو حيات داشت و در خارج از بازداشتگاه شاه به سر مي برد خسرو هم
هر چند به رضايت شيرويه كشته شد اما قاتلش به هيچ وجه او را مخفيانه يا در بستر خواب نكشت . آشكارات و بر سبيل قصاص خون پدر كشت. روايت نظامي در باب آن ديوچهري كه نيم شبان از روزن خوابگاه شاه رفت و او را كشت مأخذ تاريخي ندارد و شخص شيرويه قاتل پدر نيست . »12


در روايت نظامي پس از وصال شيرين و خسرو و قتل خسرو ، شيرويه دل به شيرين مي سپارد و عاشق او مي شود و دست طمع سوي او دراز مي كند ولي شيرين دست رد بر سينة او مي زند و در نهايت خود را در دخمة خسرو مي كشد. البته اين ماجرا نبايد واقعي باشد . چون اگر خسرو پس از 38 سال فرمانروايي كشته شده باشد و شيرين پس از سه سال فرمانروايي او به درگاه خسرو آمده باشد ، در سالي كه شيرويه اظهار عشق به او مي كند نبايد كمتر از پنجاه سال داشته باشد و زني كه پا به سن پنجاه سالگي گذاشته آنچنان زيبايي در او نمي توان سراغ يافت كه دل جواني چون شيرويه را بي تاب از عشق و شيدايي كند.

احتمال دارد اين قصه را براي پرحادثه كردن داستان خسرو و شيرين برآن افزوده باشند تا وفاداري و پاكي شيرين را اثبات كرده باشند.

وصال شيرين و خسرو در منظومة پير گنجه و فرهاد و شيرين در مثنوي وحشي دلسوخته داراي اطناب است . توصيفات فراوان نظامي و وحشي در اين ماجرا قابل توجه و تحسين برانگيز است ،‌ و نشانگر استادي و مهارت اين دو استاد فرزانه
در توصيف مجالس بزم و سرور مي باشد . البته از توصيف در بخش شيوه بيان و يا سبك صاحبان دو منظومه بحث كامل خواهد شد.
حال و هواي زفاف خسرو و شيرين متناسب با حال و هواي درگاه شاهانه است ولي وصال و زفاف فرهاد با شيرين داراي حال و هواي دو دلدادة از تعلق رسته و پشت پا بر بود و نبود عالم زده مي باشد.





شيوة بيان و تصاوير شعري



شيوه بيان و سبك شاعر و آفرينش تصاوير شعري امري فردي و شخصي است . هر شاعري سبكي مخصوص به خود دارد به عبارت ديگر در شعر هر شاعري ، ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه باعث امتياز آن شاعر از شاعر ديگر مي گردد . سبك آن مهر و نشان يا امضايي است كه شاعر يا نويسنده برپاي اثر خود مي زند .


اما با اين همه از آن جا كه شاعران يك دوره ممكن است از زبان ، آداب و رسوم ، سنن و جو سياسي و اجتماعي مشتركي برخوردار باشند ، خودبخود همين اشتراك موجب ايجاد تشابهاتي بين شيوة بيان آنان مي گردد و سبك شناسان و صاحبنظران باتوجه به همين وجوه مشترك ، شاعران يا نويسندگاني را تحت عنوان سبك و شيوة خاص شاعري يا نويسندگي چون سبك عراقي يا خراساني و … قرار مي دهند و ويژگيهايي را بصورت عام وهمگاني براي شعر يا نشرآنان ذكر مي كنند و اين جاست كه بحث سبك دوره اي پيش مي آيد.


در مقابل هر سبك دوره اي سبكي فرد يو خاص وجود دارد و آن بدين معناست كه هر شاعر يا نويسنده و به طور مطلق هر هنرمندي چون نگرش خاصي نسبت به جهان آفاقي و انفسي دارد و اين نگاه با نگاه ديگران احتمالاً تفاوت دارد ، با همين نگرش به درك وقايع دو جهان برون و درون مي پردازد و سپس اين ادراك را با استفاده از واژه ها و تركيب ها و تعبيرهايي بيان مي كند و آلت يا ابزار بيان او در انتقال اين ادراك ، زبان و قواي مختلف زبان است.


باتوجه به آنچه گفته شد ، اختلاف در سبك شخصي يا شيوه بيان هنرمندان قابل توجيه و باوركردني مي گردد. پس مي توان گفت در سبك برخي از شاعران ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه آنان را از شعراي ديگر ممتاز مي كند.



در ميان شاعران ادب فارسي ، شاعر يا شاعراني را كه بتوان صاحب سبك و شيوة بيان خاص و توأم با ابتكار و خلاقيت دانست ، بسيار اندك و شايد به تعداد انگشتان دست باشند. از اين شاعران صاحب سبك اگر بخواهيم دو شعر را نام ببريم يكي وحشي و ديگري نظامي است. نظامي در سبك عمومي يا دوره اي آذربايجان ، سبك و شيوة بيان خاص و نويني ايجاد كرد و وحشي نيز با سبك واسوخت در عرصة ادب عصر صفويه درخشيد .


نظامي و وحشي را اگر بخواهيم از نظر سبكي با هم مقايسه كنيم و تشابه اين دو شاعر را بيان كنيم كمي دشوار مي نمايد ؛ چون هم سبك دوره اي اين دو شاعر با يكديگر تفاوت دارد و هم سبك شخصي آن دو با يكديگر متفاوت است. نظامي داراي سبك آذربايجاني است و وحشي داراي سبك واسوخت و به توسح داراي سبك هندي روشن است.


از سوي ديگر وحشي با نظامي حدود چهار قرن فاصلة زماني دارد و همين فاصله در زبان ، آداب و رسوم ، فرهنگ و تمدن ايراني و نگرشها و برداشتها تفاوت و دگرگوني ايجاد كرده است . اگر تشابهي در سبك و شيوة بيان اين دو شاعر باشد از اتحاد موضوع و مضامين دو منظومه آنان ناشي مي گردد و همچنين از اقتفاي آگاهانة وحشي از نظامي.


با اين حال ابتدا سبك دوره اي نظامي وسپس سبك شخصي او را بررسي مي كنيم و پس از آن همين بررسي را دربارة وحشي انجام مي دهيم و پس از آن به مقايسه سبك و شيوة‌ بيان اين دو شاعر در دو منظومة معروف آنان مي پردازيم.






سبك شخصي يا فردي نظامي


نظامي شاعر فحل سبك آذربايجاني است كه صاحب سبك است و چنانكه مي دانيم خود و آثارش مورد تقليد شاعران بعد از او قرار گرفته اند.


يكي از نكات قابل توجه در سبك نظامي اين است كه او عمدتاً به داستان پردازي توجه داشته و در اين عرصه در بيان احساسات وعواطف لطيف خود كوشيده است و خود را مثل ديگران در امور پست و كوچكي چون تقاضا و مدح و هجو ، مشغول نكرده است ، و به همين دليل موضوعات شعري نظامي نسبت به موضوعات شاعران ديگر از جاذبه و كشش بيشتري برخوردارند. نظامي غير از غنا به حماسه نيز پرداخته است و در همين منظومه خسرو و شيرين به اشعار حماسي نيز برمي خوريم. نظامي از ميان صور خيال شعري ، استعاره را برگزيده است و او استاد بي بديل استعاره است.


زبان شعري نظامي زباني كاملاً تصويري و كنايي است . يعني او برخلاف شعر حرفي ، تنها قصد انتقال پيام ندارد بلكه با به كاربردن صور خيال متعدد و پروراندن معاني در كارگاه خيال خود تصوير و فضاهايي را ترسيم مي كند كه خواننده يا شنونده نهايت بهره و حظ را ببرد

نارون1
29th July 2012, 06:15 PM
سبك وحشي بافقي



وحشي خود مبدع سبك دوره اي واسوخت است. و همان ويژگيها و امتيازاتي كه شعر وحشي دارد ، سبك واسوخت نيز دارد.


واسوخت از سبكهاي فرعي سبك وقوع است كه به دست تواناي بابافغاني شيرازي بنيان نهاده شد و سبك واسوخت شاخه اي از اين سبك است . وقوع و واسوخت از سبكهاي ادبي حد واسط عراقي و هندي مي باشند. زبان شعر واسوخت نه چون زبان سبك عراقي فصيح و بليغ است و نه مثل زبان سبك هندي كاملاً عاميانه . بي توجهي به زبان و ورود لغات عاميانه و عدم توجه به درستي جملات و تركيبات در آن مشهود است . بسامد مختصات زبان خراساني در اين سبك به حداقل رسيده و زبان زدوده تر ، تازه تر و پاكتر شده است.


از نظر ادبي ، شعر واسوخت ساده است و چندان از بديع و بيان استفاده نمي كند .مگر از صنايع عادي و مستعمل بديعي . تشبيهات و استعاره هاي تكراري زياد دارد. شعر واسوخت از اين جهت از ردة اشعار ساده و روان و قابل فهم شعر فارسي است و درست نقطه مقابل شعر شوار و مبهم است.


وحشي بدون ترديد از شاعران بزرگ عهد صفوي است . ارزش وحشي در آن است كه مضمونها و نكته هاي شاعرانة دقيق و احساسها و عواطف رقيق خود را ونگرش عارفانه خود را به جهان درون و بيرون بازباني ساده و به دور از هر گونه ابهام بيان كرده است. زبان او در اين بيان به زبان تخاطب نزديك است و گاه گويي سخن روزانة خود را مي گويد.




مقايسة خسرو و شيرين نظامي و فرهاد و شيرين وحشي از نظر بيان و تصاوير شعري



هر دو منظومه نظامي ووحشي داراي بياني ساده و روان و جذاب هستند. طوري كه خواننده با خواندن اين دو منظومه هم از داستان لذت و حظ مي برد و هم از ترنم و زيبايي ابيات محظوظ مي گردد. اگر بخواهيم زبان و بيان اين دو اثر را به جويباري تشبيه كنيم مي توانيم بگوييم جويبار منظومة فرهاد و شيرين داراي بستري هموار و پر شيب است كه آب معني در آن روان و شتابان است و بدون كوچكترين تلاش معني به ذهن خواننده و شنونده مي آيد. اما جويبار كلام نظامي هم داراي شيب تندي است كه اين تندي نغمه اي خاص و ترنمي زيبا به آن مي بخشد اما در سر راه اين جويبار پر شيب ، گردنه ها و پيچ و خم هايي از صور خيال دل انگيز بخصوص استعاره نهاده شده كه از سرعت انتقال معني مي كاهد.


در هر حال شيوه بيان تصويري و كنايي نظامي يا به عبارت ديگر بيان استعاري نظامي مقداري فهم معني را برخواننده دشواركرده است و زبان او را كاملاً‌ ادبي ساخته است . تا جايي كه بايد پرده هاي لفظ را كنار زد تا عروس معني را به تماشا نشست. اين پرده ها استعاره ها ، تشبيهات و صور خيال دل انگيز شعر نظامي اند .


هر دو سراينده در شرح حوادث ومناظر و حالات عاشق و معشوق و شخصيت ها و قهرمانان اصلي داستان گرايش به اطناب دارند. هر چنداين اطنابها ممل نيستند و آنقدر قدرت بيان وز يبايي و رواني كلام در آنها وجود دارد كه هرگز خواننده دچار ملال و آزردگي خاطر نمي گردد ، اما بحقيقت مي توان بسياري از اين ابيات و توصيفها را ـ بدون وارد شدن خلل به ساختار و چهارچوب داستان ـ حذف كرد . ناگفته نماند كه بيشترين اطناب در توصيفات اين دو منظومه است.





گرايش به توصيف در پرورش معني و مطلب



يكي از شيوه هاي مرسوم پرورش مطلب توصيف است . منظور از توصيف آن است كه در مخاطب يا شنونده تصوري از موصوف پديد آورد كه مقصود ومطلوب گوينده است . نحوة توصيف بستگي زيادي به مقصود گوينده دارد و اينكه به موصوف به چه اعتباري بنگرد وكدام جنبه از جنبه هاي او را مي خواهد برجسته سازد . توصيف مطلوب و پسنديده آن است كه تعدادي از عناصر و اجزاي موصوف را در قالب نظمي فضايي بريزد و به آنها انگاره بخشد.


در دو منظومه مزبور توصيف مطلوب و پسنديده فراوان است و منجر به اطناب مي شود. همانطور كه گفته شد يكي از عناصر و انواع اطناب ، توصيف است . از اين گونه است توصيف حالات مختلف شيرين ، خسرو ، فرهاد ، شبديز ، كوه ، صحرا ، قصر ، مناظر طبيعي ، زفاف ، معاشقه و … مثلاً پرسش و پاسخ خسرو با شيرين بعد ازمرگ فرهاد ، مجلس آرايي خسرو ، سرود و آواز خواني باربد و نكيسا در منظومة نظامي داراي بهترين توصيفات مي باشند.


نامه خسرو به شيرين ، خواندن نامه خسرو ، پاسخ شيرين به خسرو ، توصيفات مكرر عشق از زبان وحشي و وصال ، تفرج شيرين در صحرا و بالأخره وصال فرهاد و شيرين در منظومه وحشي بهترين توصيفات را درخور جاي داده اند.




گفتگوي طولاني



گفتگوي طولاني نيز از مقولة اطناب است. گفتگوي طولاني در ويس و رامين نيز وجود دارد و حدود هزار بيت از اين منظومه را به خود اختصاص داده است. با عنوان پاسخ ويس به رامين و رامين به ويس ، احتمالاً نظامي نيز از اين شيوه فخرالدين اسعدگرگاني مجذوب شده است و در خسرو و شيرين خود نيز طبع آزمايي كرده و با عنوان پاسخ خسرو به شيرين و پاسخ شيرين به خسرو ، گفتگوي طولاني اين دو دلداده را توصيف مي كند و شرح مي دهد.


اين تشابه بايد عمدي باشد چون نظامي يك بار ديگر نيز در مناظره خسرو با فرهاد اين شيوه را به كار برده است. آن جا كه نكيسا و باربد زبان حال دو دلداده را بيان مي كنند اين شيوه مشهود است .
وحشي نيز به تبع نظامي از اين شيوه بهره برده است و گفتگوهاي مفصلي از فرهاد و شيرين ساخته است. آن جا كه شيرين به بيستون مي رود و جايي كه سخن از كندن بيستون و بناي كاخي مي رود .


نوعي گفتگو در منظومه وحشي وجود دارد كه يكي از شخصيت هاي داستان گفتگوي دو دوست را نزد خود تداعي مي كند بدون اين كه طرف مخاطب وجود داشته باشد يعني تداعي سخن با فعل گفتي و نگفتي بدون پاسخ شخصيت مقابل :





نگفتي چون برفتي كام از ناز
نگفتي باوفا طبعم قرين است
نگفتي گشت خواهم آشنا من
نگفتي دل ستانم جانت بخشم
نگفتي راز تو با كس نگويم
نگفتي خسروان از من به تابند
نگفتــــي يكدلــــم بـــا ره نشينـــان

نگفتم عمر رفته نايدم باز
نگفتم عادت بختم نه اين است
نگفتم راست است اما نه با من
نگفتي اين نبخشي آنت بخشم
نگفتم گويي اما پيش رويم
نگفتم ره نشينان تا چه يابند
نگفتـــم پيـــش آنـــان واي اينــــان





ديوان وحشي بافقي/ ص 2-541





لغات و تركيبات


بي ترديد شاعران و نويسندگان يكي از بزرگترين واژه سازان و تركيب آفرينان زبان هستند و اينان هستند كه به زبان غنا و پرباري مي بخشند بخصوص اگر شاعر يا نويسنده اي ديدگاه و انديشه و فكر نويي داشته باشد.
هر هنرمندي ممكن است ديد و نگرش خاص و نويي به جهان آفاق و انفس داشته باشد و در ادراك حقايق علاوه بر نگرش نو ، در كارگاه تخيل خويش واقعيت هستي و جهان درون خويش را به گونه اي خاص تعبير كند چون طبيعت بالقوه در اختيار و سلطة هنرمند است . حال براي بيان نگرش و واقعيت ادراك شده خود دو راه پيش مي گيرد : يا از قواي زباني موجود در گنجينة زبان كمك مي گيرد و يا خود دست به خلق واژه ها و تركيبات نو مي زند كه بتواند آنچه را دريافته به گونه اي دقيق بيان كند.



نظامي از هنرمنداني است كه جهان انديشه و تفكر نويي دارد و براي انتقال اين انديشه ، واژه ها و تركيبات تازه ابداع مي كند. تركيب سازي از ويژگيهاي زبان نظامي است . بخصوص در مخزن الاسرار به انبوهي از واژه ها و تركيب هاي نوبرمي خوريم كه براي اولين بار از طبع نازك و خلاق او تراويده اند. اين ويژگي در خسرو و شيرين نظامي نيز مشهود است.


غناي واژگاني نظامي به هيچ وجه با فرهاد و شيرين وحشي قابل مقايسه نيست. وحشي به جاي اين كه خود به خلق واژه ها و تركيبات و عناصر زباني بپردازد سعي مي كند از گنيجة واژگاني زبان و ادب پيش از خود بهره بگيرد هر چند تركيب و لفظ نو نيز در منظومه او به چشم مي آيد ولي بسامد آن اندك است. درعوض نظامي انسان را زير باران واژه ها و تركيبات غرق مي كند و كلام در دست او چوم موم است.



از واژه ها و تركيبات نوي وحشي در منظومة فرهاد و شيرين مي توان به نمونه هاي زير اشاره كرد :





سرو سمن سا (546 ديوان )
سگ افكن ( 543 ديوان )
مي آشام ( 505)
غبار توتياساي (495)
لب عذرآوري ( 493)
غبار امن (493)
گرگ آشتي (545)
گلگون سوار (543)
پابست (505)
شوخ فسون ساز (494)
نسق بند رسوم (493)
خير باد (486)
حورا و شان ( 543)
پستان اجل ( 519)
تابان كوره (486)
منشور هنر (493)
وستعگه كام (493)
(13)





اما همانطور كه گفته شد در اين مقولة وحشي با نظامي به هيچ وجه قابل مقايسه نيست . هر قسمت از منظومة خسرو و شيرين را كه ورق بزنيم واژه ها و تركيبات تازه در آن موج مي زند . براي نمونه مي توان به موارد زير اشاره كرد :





هفت فغفور(خمسة نظامي/ص101)
خنجر زباني ( 101)
سپند مادرانه (103)
درياي فرهنگ (118)
ديوار زردي ( 119)
تن روز (119)
شش انداز (121)
راست آمد(284)
مرغ نيم كشت(283)
افيون خورمهتاب (284)
كيمياي صبح (251)

طغان شاه سخن(101)
موي معاني(101)
هاتف دل(111)
جان درازي(119)
غوري غلام(119)
طاعت خانه(121)
خرگاه شش طاق(122)
به آمد )284)
سنگ بردل زدن (283)
لفظ مادگان(284)
داور داور(284)
فراخان قلم (101)
روي درگوشه كردن(102)
رواق همت (111)
حصارلاجوردي(119)
سرشب(119)
زندان سراي پيچ درپيچ(123)
خيزران دم (125)
جينس افروخته (285)
پرگار ابرو (283)
دامن پاكي(284)
خون برخون نشسته (284)

نارون1
29th July 2012, 06:30 PM
تصاوير شعري يا صورتهاي خيال



همانطوري كه مي دانيم آنچه كلام منظوم يا بهتر بگوييم آنچه سخن را شاعرانه مي كند تصاوير شعري يا صورت هاي خيال دل انگيز آن است كه از تصرف شاعرانه در واقعيت خارج نشأت مي گيرد و محاكات هاي شاعرانه هستند محاكات با لفظ و مي دانيم كه اگر كلام منظومي عاري از صور خيال باشد آن را نظم گويند به عبارت ديگر كلام منظوم عادي نظم است و كلام منظوم ادبي ، شعر است.


پس شعر كلامي است كه داراي صور خيال است. اگر هنرمندي واقعيتي رادرك كند و آن را با استفاده از قواي مختلف زبان ، بيان كند ، كلام او عادي است ولي اگر همين هنرمند در سر راه واقعيت ادراك شده تا بيان كارگاه تخيل را قرار دهد و در آن جا واقعيت را درتخيل خود بپرورد و صورتي از خيال و كسوتي از تخيل بپوشاند و بعد به بيان آورد كلام او ادبي و تخيلي مي گردد.



صور خيال در واقع نمودهاي گوناگون تخيل است كه شامل مباحثي از قبيل تشبيه ، استعاره ، مجاز و كنايه ، سمبول ، تمثيل ، آركي تايپ و هريك از انواع و شاخه هاي آنها مي شود و مي توان بطور كلي هر بياني را كه در آن به نوعي تشخيص و برجستگي وجود دارد و سبب اعجاب و شگفتي آدمي مي گردد ، صورتي از خيال بدانيم كه امروزه اغلب آن را با كلمة تصوير بيان مي كنند.



معمولاً هر شاعري در كاربرد يك ياد و صورت از اين صورتهاي ذهني چهارگانه استاد و سرآمد است و به عبارت ديگر يك يا دو صورت ذهني و تخيلي در شعر او داراي بسامد و فركانس بالايي است . به عنوان مثال منوچهري را شاعر تشبيه مي دانند و نظامي را شاعر استعاره.


طبعاً فراواني يك عنصر خاص و ويژه در يك اثر ، موجب تكرار خواهد بود. بديهي است وقتي از ميان صور خيال شعري تنها يك صورت چون استعاره كاربرد بالايي در شعر نظامي پيدا مي كند ، شعر او را از تكرار مصون نمي دارد. اما انصافاً‌ بايد گفت كه استعاره هاي نظامي با وجود فراواني تكرار ، بسيار زيبا و دلنشين و دل انگيز است به گونه اي كه تكرار ، آثار نظامي بخصوص خسرو و شيرين را متوجه خطري نمي كند.


گاهي در ميان تصويرهاي شعري نظامي ،‌ تصويرهاي مهجور مي بينم كه كلام او را دچار تقصيد مي كند . از عوامل پيچيدگي تصاوير ذهني نظامي ، يكي مهجور بودن نوع تصويراست و يكي ضعيف بودن علاقه هاي مجاز و وجه شبه و جامع در مجاز است و تشبيهات و استعاره ها . ديگري دشوار بودن مفهوم ومعناي شعر .



خم گيسوش تاب از دل كشيده
به گيسو سبزه را بر گل كشيده


همان / ص 123

سبزه استعاره براي زلف يا مو و گل استعاره براي صورت يا رخسار



نهاد از حوصله زاغ سيه پر
به زير پر طوطي خاية زر


همان / ص 119


زاغ سيه استعاره از براي شب و خايه زر استعاره از خورشيد .




چومشكين جعد شب را شانه كردند
چراغ روز را پروانه كردند


همان / ص 128

شكر استعاره از لب . بادام استعاره از چشم .فندق استعاره از دهن . عناب استعاره از لب سرخ.





استعارة كنايي از ديگر تصاوير پر كاربرد شعر نظامي بخصوص خسرو و شيرين است . از اين قرار است :




چو شد پرداخته فرهاد را چنگ
كه اي كوه ار چه داري سنگ خاره
ز بهـــر من تو لختــــــي روي بخــراش





ز صورت كاري ديوار آن سنگ
جوانمردي كن و شو پاره پاره
بـــه پيش زخــم سنگينم سبـك باش





خسرو و شيرين / ص 22


وگر بي ميل شد پستان گردون
چرا بخشد تو را شير و مرا خون


خسرو و شيرين / ص 223



تشبيه از ديگر تصاوير پر كاربرد و پر بسامد شعر نظامي است :




به الماس مژه ياقوت مي سُفت
شباهنگام كز صحراي اندوه
زدي برپاي آن صورت بسي بوس
تو در سنگي چو گوهر پاي بسته
وز آنجا بر شدي بر پشتة كوه
بــه يــــاد آرم چـــو شيــر خوشگــواران



ز حال خويشتن با كوه مي گفت
رسيدي آفتابش بر سر كوه
برآوردي زعشقش ناله چون كوس
من از سنگي چوگوهر دل شكسته
به پشت اندر گرفته بار اندوه
فراموشـــــم مكــن چـون شيرخواران





همان / ص 222ـ 223




كنايه از ديگر تصاوير يا آرايه هاي شعري نظامي است :


هوا بر باد داده خرمنش را
گرفته خون ديده دامنش را


خسرو و شيرين / ص 188


شباهنگام كز صحراي اندوه
رسيدي آفتابش بر سر كوه


همان / ص 222




وگر بي ميل شد پستان گردون
چرا بخشد تو را شير و مرا خون


همان / ص 223





زبان تركن بخوان اين خشك ابر را
به روز روشن آر اين تيره شب را


همان / ص 223




اگر من تيغ بر حيوان كنم تيز
نه شبديزم جوي سنجد نه پرويز


همان / ص 225





مرا در عاشقي كاري است مشكل
كه دل بر سنگ بستم سنگ بر دل


همان / ص 225




فلك را از سرخنجر زباني
تراشيدي ز سر موي معاني


همان / ص101




گهي دندان به دست سنگ داده
گهي لب بر سر سنگي نهاده


همان / ص 100




كالهي بر نظامي كار بگشاي
ز نفس كافرش زنار بگشاي


همان / ص 101



منم روي از جهان در گوشه كرده
كفي پست جوين ره توشه كرده


همان / ص 102




به فتح هفت كشور سربر‌ آرد
سر نُه چرخ را در چنبر آرد


همان / ص 103





تصاوير شعري وحشي بافقي


همانطور كه پيش از اين دربارة سبك وحشي يا واسوخت سخن به ميان آمد ، اين سبك از نظر ادبي ( ميزان استفاده شاعر از بديع و بيان ) ساده است و چندان از بديع و بيان استفاده نمي كند مگر از صنايع عادي و مستعمل بديعي چون تشبهيات و استعارات تكراري.


در شعر وحشي نيز تصوير شعري فراوان است اما به هيچ وجه اين تصاوير چه از نظر ميزان و چه از نظر كيفيت و شكل و محتواي هنري با تصاوير نظامي قابل مقايسه نيستند.


وحشي بي ترديد به دنبال اين بوده كه سوزدرون و احساسات و عواطف رقيق خود را به زبان شعر بيان كند و در آخر نتيجه اي از داستان فرهاد و شيرين ارائه دهد و در بند چگونگي بيان و تصويري كردن كلان نبوده است.

در شعر وحشي انواع استعاره ها چون مصرحه و مكنيه يا كنايي به كار رفته اند.

همچنين انواع تشبيهات و كنايات و مجازها شعر او را تصويري ساخته اند ولي اين تصاوير بسيار ساده و روشن هستند و عموماً قابل فهم. به عبارت ديگر تصاوير او آشنا هستند و چون تصاوير نظامي بديع و گاه غريب نيستند. اغلب تصاوير شعري وحشي در توصيفات اونمايان است و داراي بسامد بالايي هست. از تصاوير پر بسامد فرهاد و شيرين وحشي استعاره و تشبيه است . اما استعاره ها و تشبيهات او ساده و قابل فهم و معمولي هستند.





استعاره :


به گلگون بر نشست آن سرو آزاد
چو سايه در پيش افتاد فرهاد


سرو آزاد استعاره از شيرين.


ديوان و حشي / ص 508




شكفت از گفتة فرهاد آن ماه
به سان غنچه از باد سحرگاه


همان / ص 105

ماه استعاره از شيرين ( صورت و چهرة شيرين ) .





وز آن پس لعل شكر بار بگشود
به صد شيريني او را كرد بدرود


همان / ص510

لعل شكر بار استعاره براي لب .





مهي كش در دل و جان است منزل
ز آب و گل كجا بگشايدش دل


همان / ص 510

مه استعاره از شيرين .





گلي كش نالة دلها خوش آيد
سرود كبك و رّاجش نشايد


همان / ص 510


گل استعاره از شيرين




چو گردد لعل شيرينم شكر بار
به سردست لشكر بيني مگس وار


همان / 512


لعل شيرين استعاره از لب شيرين.





همي ترسم كزين درد نهاني
به باغت ره برد باد خزاني


همان / ص 513


باغ استعاره از وجود شيرين و باد خزاني استعاره از ضعف و فرتوتي








تشبيه :





شود از آفتاب عشق جانان
به گلگون بر نشست آن سرو آزاد
يكي كوه از بلندي آسمان رنگ
هزاران چون مجره جويبارش
به از كهــف از شرافــت هــر شكافــــش



تن چون سنگ او لعل بدخشان
چو سايه در پيش افتاد فرهاد
از و خورشيدو مه را شيشه برسنگ
هزاران جدي و ثور از هر كنارش
هــزاران قلـــه همچــون كــوه قافش






همان / ص 508




كمند زلف مشكين تو دامم
شراب لعل نوشينت به جامم


همان / ص 509


شكفت از گفتـة فرهــاد آن ماه
به ســان غنچــه از باد سحــرگاه

به ساغر چهره رامي كرد گلگون
لبش خندان چو ساغر دل پر از خون


همان / ص 510






كنايه



چو دست او فروشويد ز هـر كار
برآرد بر ســر كارش دگـــــر بار

يكي كوه از بلندي آسمان رنگ
از او خورشيد و مه را شيشه برسنگ


همان / ص 508




چه جاي كوه اگر همت گمارم
اگر درياست گرد از وي برآرم


همان / ص 510





رسد چــون كار آن مشكو به انجام
كشد رخت اندر آن آن ماه خود كام

همي كش در دل و جان است منزل
ز آب و گــل كجـــا بگشايدش دل


همان / ص 510





دماغ از آب مي چون شستشو كرد
به دايه از غم دل گفتگو كرد


همان / ص 512




با تأمل در مثالها و شواهدي كه از دو منظومه خسرو و شيرين و فرهاد و شيرين ارائه شد ، تفاوت اين دو منظومه در تصاوير شعري يكي در ميزان استفاده از تصاوير است و ديگري در روشني و ابهام و سادگي و پيچدگي اين تصاوير است . ميزان تصاوير منظومه نظامي به مراتب بيشتر از فرهاد و شيرين است ولي اين تصاوير در منظومة وحشي ساده و معمولي ومستعمل هستند در حالي كه تصاوير نظامي بديعتر ، هنري تر و پيچيده تر از تصاوير وحشي مي باشند.


هدف از بيان تصاوير شعري اين دو شاعر به مقايسه تصاوير و نگاه آنان است و تصاوير ذكر شده فقط نمونه اي از تصاوير شعري آنهاست كه نحو آشكار مي تواند شيوه و توان اين دو را در تصوير پردازي بنمايد.






آراستن كلام به حكمت عاميانه



از وجوه تشابه اثر نظامي و وحشي اشاره به ضرب المثل ها ، سنن و آداب و رسوم خاص يا رايج زمان و شاعران است كه به كلام تنوع وتحرك مي بخشد و همچون چاشني لذيذ به هضم كلام و پيام و انديشه نهفته در داستان يا ماجرا كمك مي كند.


در خسرو و شيرين مي خوانيم :


به شرط آن كه گر بويي دهد خوش
نهد بر نام من لعلي در آتش


كليات خمسه نظامي / ص 3




نعل در آتش افكندن كنايه از بي قرار گردانيدن كسي در عشق ديگري است . در علوم مكنونه رسم است كه بر روي نعل اسب نام محبوب و معشوق را با بعض او راد نويسند و آن را در آتش نگاه دارند. معتقدند تا زماني كه آن نعل در آتش باشد محبوب شديداً دلباختة عاشق باشد و گويند براي رهايي از آن تأثير بايد آن نعل را از آتش درآورند و سوراخ كنند.



فرهنگ فارسي دكتر معين ذيل واژه نعل


كفن پوشيد و تيغ تيز برداشت
جهان فرياد رستاخيز برداشت


همان / ص 120



كفن و تيغ به دست گرفتن كنايه از كمال عذرخواهي نزد شاهان است. كفن را براي مرگ پوشيدن و تيغ را به دست شاه دادن براي كشتن يعني جانم در گرو شماست . خواهي ببخش ، خواهي بكش . خسرو نيز در برابر پدر خود هرمز ازخطايي كه كرده است ، كفن و تيغ به دست مي گيرد و نزد پدر مي رود.



من از شفقت پسند مادرانه
به دور صبحدم كردم روانه


همان / ص 103



سپند دود كردن از رسوم شايع در گذشته و حال است.





در آوردند مرغان دهل ساز
سحرگاه پنج نوبت را به آواز


پنج نوبت : نوبت پنج وقت كه بر در پادشاهان زنند و اين از عهد سلطان سنجر مقرر شده است پيش از آن سه نوبت مي زدند و بعد از آن هفت نوبت ، پنج وقت مقاره كه در شبانه روز بر در سراي سلطان مي زدند :

در منظومه وحشي نيز حكمت عاميانه يا اشاره به رسم و عادت يا ضرب المثل روز فراوان است :


بر اين كهسار تاب اي ماهتابم
فرو نارفته از كوه آفتابم


ديوان و حشي / ص 542


آفتاب از كوه فرو رفتن كنايه اي است كه به صورت مثل رايج در آمده است . يعين به پايان نرسيدن عمر.


ز قسمت بيش نتوان خورد هرگز
ز مدت پيش نتوان برد هرگز


همان / ص 557




مثلي است كه روزي هر كس مقدر است و مرگ و اجل هر كس معهود.


زبان زين گفتگو بربند يك چند
كه طوطي از زبان مانده است در بند


همان / ص 561


مثلي است چون « خوردگاونادان ز پهلوي خويش »





شما گويا نداريد اين مثل ياد
كه باشد دزد طبع آدميزاد


همان / ص 486




نفس و سرشت دزد و رهزن انسان است به قول سنايي :


چو علم آموختي از حرص آنگه ترس كاندر شب
چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا

به كار خويش هر يك صد هنرمند
به هر انگشت هر يك صد هنر بند


همان / ص 488


مثل : از هر انگشتش صد هنر مي ريزد ، يا در هر انگشتش صد هنر دارد.





ذكر نكته هاي اخلاقي ، فلسفي و عرفاني



گريز زدن از روايت و توصيف به بيان نكات اخلاقي ، فلسفي و عرفاني ، از ويژگي هاي پيشينه دار ادب فارسي است و نكتة تازه و نويي نيست كه بتوان خالق را سرايندگان دو منظومة مزبور دانست . فردوسي خصوصاً در پايان تراژدي ها ، مولوي در لابلاي حكايات و قصص مثنوي . بيهقي در پايان وقايع و حوادث تاريخي و … اثرشان را به اين ويژگي آراسته اند و بايد آن را از ويژگيهاي شعر متعهد دانست .


ياد مرگ و بيان بي وفايي و ناپايداري جهان و ستايش عدل و داد ، سفارش به پاسداري و حفظ ارزشهاي والاي انساني به هنگام تلخي ها و سختي ها و ارائه موعظه ها از جمله موضوعات و مضامين مشترك در دو منظومه نظامي ووحشي مي باشند.


اين ويژگي همچون ويژگي هاي ديگر در اين دو اثر در خسرو و شيرين نظامي رنگ و لعاب بيشتري دارد. هرچند با توجه به هدف خاص وحشي در خلق فرهاد و شيرين ، ذكر نكته هاي عرفاني بخصوص كشش ها و دلدادگي هاي عرفاني با چاشني عشق الهي در منظومه وحشي بيشتر از منظومه نظامي است.


همچنين گريز زدن به نكته هاي اخلاقي و فلسفي و عرفاني در منظومة نظامي از روند منظم و منسجمي برخوردار است . بدين معني كه نظامي به عنوان مثال در پايان مرگ ها و تلخي ها و سختي هاي زندگي يا حوادث خاص همچون فردوسي طوسي از جوشش احساس وعاطفه به بيان اين نكات مي پردازد ولي وحشي مولوي وار به ضرورت و اقتضاي حال و موضوع به بيان اين مسائل و نكات اخلاقي مي پردازد.


اينك به ذكر نمونه هايي از هر يك از اين دو اثر مي پردازيم :


فرهادوقتي با شنيدن مرگ شيرين ديده بر اين جهان فاني مي بندد ، نظامي اين گونه داد سخن سر مي دهد :




زمانه خود جز اين كاري نداند
چو كار افتاده گردد بي نوايي
به هر شاخ گلي كو در زند چنگ
چنان از خوشدلي بي بهره گردد
چنان تنگ آيد از شوريدن بخت
عنان عمر از اينسان در نشيب است
كسي يابد ز دوران رستگاري
مسيحا وار در ديري نشيند
جهان ديو است و وقت ديو بستن
مكن دوزخ به خود بر خوي بد را
چـــو دارد خــوي تــو مـــردم سرشتــي



كه اندوهي دهد حالي ستاند
درش در گيرد از هر سو بلايي
به جاي گل ببارد بر سرش سنگ
كه در كامش طبرزد زهر گردد
كه بربايد گرفتش زين جهان رخت
جواني را چنين پا در ركيب است
كه بر دارد عمارت زين عماري
كه با چندان چراغش كس نبيند
به خوشخويي توان زين ديو رستن
بهشت ديگران كن خوي خود را
هــم اين جــا و هم آن جــا در بهشتي




كليات خمسه نظامي / ص 213
وحشي در ذكر دلخستگي شيرين از رفتن خسرو نزد لشكر مي گويد :


خبر دادند شيرين را كه خسرو
از آن پيمان شكن يار هوس كوش
دو جا غيرت كند زورآزمايي
يكي آن جا كه بيند عاشق از دور
دگــر جايــي كـــه معشــوق وفـــاكيـش



به شكر كرده پيمان هوس نو
تف غيرت نهادي در جگر نوش…
چنان گيرد كزو نتوان رهايي
ز شمع خويش بزم غير پر نور
ببينــد نــز گلـــي با بلبل خويــــش





كليات وحشي / ص 81-480



به خسرو جنگ در پيوسته مي راند
خود اندر پيش و آن پوشيده رويان
بلي كان را كه اندوهي است در پي
همــــــي دانــد كــه افتــد پيـش و راند




گهي تند و گهي آهسته مي راند
سراسميه ز پي تازان و پويان
نمي داند كه چون ره مي كند طي
چــه دانـــد تا كــه آيد يا كــه مانــد




كليات وحشي / ص 486



دو چيز آمد كمند هوشمندان
يكي جودي كه بي منت دهد كام
برو گــر زيــن دو در ذاتت يكـــي نيسـت



كزان بندند پاي ارجمندان
يكي خلقي كه بي نفرت زند گام
كــه در دستت كمنــد زيركـــي نيست




كليات وحشي / ص 489



نتيجه


تطبيق كامل اين دو منظومه همان طور كه در متن اشاره باشد امري محال است .
نظامي در منظومة خود مثلثي از عشق را مطرح مي كند كه در دو سوي آن خسرو و فرهاد قرار دارند و در يك سوي آن شيرين به عبارت ديگر نظامي عشق دو مرد به يك زن را بيشتر مد نظر داشته است. همان طور كه از نام داستان نظامي پيداست ، ماجرا حول و حوش افعال و اعمال خسرو ـ كه شخصيت اصلي داستان نظامي است ـ دور مي زند و كشاكش عشق جوهر اصلي داستان است .

در حالي كه وحشي با ابتكاري كه از خويش نشان داده است ، فرهاد را به عنوان شخصيت اصلي وارد داستان نموده است و خسرو در روند منظومه وحشي نقش تعيين كننده اي ندارد. اين حقيقت را آغاز داستان وحشي اثبات مي كند . داستان او درست از ورود فرهاد به صحنه عشق شيرين آغاز مي شود و با عشق و شرح نسبت عشق و بيان درد و رنج عشق ادامه مي يابد تا اين كه وصال دو دلداده سرمي گيرد .



اين كار وحشي و طريقة آغاز داستان او به وحشي اين قدرت و قوت را مي دهد تا فضاي بازتري براي تفسير عشق . آن هم عاشق پاك و عاري از هوس ، داشته باشد. هر چند شهرت عشق جاوداني فرهاد حاصل تلاش و كوشش نظامي است ،و اگر عشق فرهاد به شيرين تا امروز به گونه اي تمثيلي در دفتر عشق و عاشقي ثبت شده است , مديون نظامي است.


نظامي به پاس عشق و علاقة‌ خود نسبت به آفاق و تشكر از پايمردي او در عشق و محبت ، جدال بين شيرين كه شخصيت تمثيلي آفاق است با خسرو كه شولاي بي رنگ حاكم در بند مي باشد ، را ترسيم كرده است و اگر نظامي بخش تاريخي قصه را نيز فراموش نكرده است ، بي ارتباط با غايت و هدف نظامي نبوده است . در حالي كه وحشي چنين غايت و هدفي ندارد و به اين دليل نيز منظومة وحشي از واقعيت هاي تاريخي خالي است.


وحشي در آغاز منظومه هدف غائي خود را شرح عشق مي داند و بس . اگر وحشي در كليت تاريخي استان ابتكاري به خرج داده و ماجرا را از ورود فرهاد به عرصه عشق آغاز كرده است . اين كار او در ادب فارسي شكل ابتكاري ندارد كاري است كه عطار در منطق الطير ، مولوي در مثنوي و سنايي در حديقه الحقيقه و ديگران كرده اند.


آيا شيوه وحشي جز از شيوه عطار در منطق الطير است . عطار براي اين كه شدت و حدّت عشق و توصيف وادي عشق را بهتر نمايش دهد ، داستان شيخ صنعان را در منظومه خود درج مي كند و كار وحشي نيز جز اين نيست. او هم براي بيان عشق و شرح نسبت عشق داستان عشق فرهاد و شيرين را وسيله بيان غرض خويش مي سازد. و علت انتخاب عشق فرهاد به شيرين به دليل پاكي و بي آلايشي عشق اوست ، و همان طور كه در تحليل منظومه اشاره كردم ، فرهاد رمز و سمبول سالك و مريد واقعي راه عشق است.


اما اين حقيقت را نيز نبايد ناديده گرفت كه كار وحشي اگر تكراري از كار عطار و مولوي باشد .


همين غايت وحشي و نظامي ، تفاوت هاي چشمگيري را در دو منظومة مزبور ايجاد كرده است . هر چند وحشي در شيوه بيان و كار خويش از نظامي تقليد كرده است و اين تقليد در حوادث و ماجراهاي مشترك و شيوة بيان و تصاوير شعري دو شاعر بلند آوازة ادب فارسي آشكار است.


نظامي در منظومة خود داستان بلندي را آفريده هر چند كه درونمايده و چكيده آن در روايات تاريخي منقول است . ولي با ابتكاري كه نظامي در بازسازي و بيان اين قصه به خرج داده است بايد گفت كه داستان مزبور آفريدة خود نظامي است . در حالي كه وحشي داستان كوتاهي از عشق شيرين و فرهاد آفريده است و به قول معروف فقط يك برش يا صحنه اي از زندگي اين دو شخصيت بلند آوازه منظومه خود را به قلم كشيده است . شايد اگر وحشي نيز سير تاريخي داستان را رعايت مي كرد ، آنگاه بهتر مي توانستيم اين دو منظومه را بررسي و با يكديگر تطبيق كنيم.


گذشته از پس و پيش كردن برخي از حوادث و ماجراهاي داستان ، تفاوتي در اين قسمت بجز ماجراي وصال دو دلداده به چشم نمي آيد. نام و عنوان شخصيت هاي هر دو منظومه يكي است و گاه ويژگيها و خصوصيات برخي شخصيت ها در هر دو اثر مانند يكديگر است چون شخصيت خسرو و شخصيت شاپور و حتي شخصيت شيرين . تنها تفاوت عمده در شخصيت فرهاد آشكار مي گردد كه نگارنده در بررسي شخصيت فرهاد به اين تفاوت اشاره نمود.


در شيوة بيان و تصاوير شعري نيز تشابه فراواني در كار نظامي و وحشي وجود دارد. مثلاً كلام نظامي تصويري است كلام وحشي نيز تصويري است . در برخي صحنه ها و توصيفات هم نظامي راه اطناب را مي پيمايد و هم وحشي . آن طور كه تعهد شاعري به نظامي فرمان مي دهد كه چاشني پند و اندرز و موعظه و اخلاق را آميخته كلام كند به وحشي نيز اين فرمان را صادر مي كند.


اگر كلام نظامي مملو از مثل ها ، آداب ، رسوم و گاه خرافات است. كلام وحشي نيز از اين خصيصه بي بهره نيست . تنها تفاوت عمدة نظامي و وحشي در شيوة بيان و تصاوير شعري در زبان آنهاست . زبان نظامي كاملاً ادبي است . تصاوير او پيچيده ، هنري و زبان او مملو از اصطلاحات ، تركيبات و واژه هاي نو و خود ساخته است . كلام در دست نظامي چون موم است . اگر نظامي براي بيان احساس و ادراك خود دست به ساخت و تركيب مي زند . كلام وحشي عادي و تا اندازة زيادي به زبان محاوره و تخاطب نزديك است .

نارون1
29th July 2012, 06:34 PM
فهرست منابع و مآخذ :



ـ آيين نگارش ، احمد سميعي ، چاپ اول ، مركز نشر دانشگاهي , تهران ، 1366
ـ اشارتها و بشارتها در گنجينة راز نظامي ، عبدالحسين موحد ، چاپ اول ، انتشارات امير كبير ، تهران ، 1367
ـ انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي ، حسين رزمجو ، چاپ دوم ، انتشاارت آستان قدس رضوي ، مشهد ، 1372
ـ پير گنجه در جستجوي ناكجا آباد ، عبدالحسين زرين كوب ، چاپ اول ، انتشارات سخن ، تهران ، 1372
ـ تاريخ ادبيات در ايران ، ذبيح ا… صفا ، ج 2 ، چاپ دهم ، انتشاارت فردوسي ، تهران ، 1371
ـ جام جهان بين ، محمد علي اسلامي ندوشن ، چاپ پنجم ، انتشارات جامي ، تهران ، 1370
ـ دربارة ادبيات و نقد ادبي ، خسرو فرشيدورد ، جلد اول ، چاپ اول ، انتشارات اميركبير ، تهران ، 1363
ـديوان خاقاني ، به تصحيح سيد ضياءالدين سجادي ، چاپ چهارم ، تهران ، زوار ، 1373.
ـديوان سنايي ، به تصحيح مدرس رضوي ، چاپ سوم ، تهران ، كتابي :‌ سنايي ، 1362.
ـ سبك شناسي 2 ، سيروس شميسا ، چاپ دوم ، انتشارات مرواريد ، تهران ، 1375
ـ فرهنگ اصطلاحات ادبي ، سيما داد ، چاپ دوم ، انتشارات مرواريد ، تهران ، 1375
ـ فرهنگ فارسي ، محمد معين ، چاپ هشتم ، انتشارات امير كبير ، تهران ، 1371
ـ قصه ، داستان ، رمان ، جمال ميرصادقي ، انتشارات آگاه ، تهران ، 1360
ـ كليات ديوان وحشي بافقي به كوشش نعمت احمدي ، چاپ اول ، انتشارات گلشايي ، تهران ، 1361
ـ كليات خمسة نظامي ،‌تصحيح معيني فر ، چاپ دوم ، انتشارات زرين ، تهران ، 1362
ـ حسينعلي يوسفي ، « بررسي تطبيقي ويس و رامين و خسرو و شيرين ، ادبستان ، سال سوم ، شماره 36 ، آذر 71 ، صفحات 180-184.
ـ محمد فشاركي ، تقصيد در بعض صور ذهني شعر نظامي ، رشد ادب فارسي ، سال هفتم ، شمارة 28‌، بهار 1371 ، صفحات 8-12.




پانوشت :



1- گذشته پانصد و هفتاد و شش سال نزد برخط خوبان كس چنين فال
2- پيرگنجه در جستجوي ناكجا آباد ، عبدالحسين زرين كوب ، چاپ اول ، تهران ، سخن ، 1372 ، ص 94.
3- پير گنجه در جستجوي ناكجا آباد ، ص 95-96
4- كليات ديوان وحشي ، به كوشش نعمت احمدي ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات گلشايي ، 1361 ، ص23
1- ر ك :‌ پير گنجه در جستجوي ناكجا آباد ، ص 101-102
2- پيرگنجه در جستجوي ناكجا آباد . ص 104
3- اطلاق ترانه بر اين وزن به دليل آن است كه تمامي دوبيتي ها به اين وزن سروده شده اند.
4- پيرگنجه در جستجوي ناكجاآباد ، ص 106-107
5- جام جهان بين ، محمدعلي اسلامي ندوشن ، چاپ پنجم ، تهران ، جامي ، 1370 ، ص109
6- پيرگنجه در جستجوي ناكجا آباد ، ص 104
7- پيرگنجه در جستجوي ناكجا آباد ، ص 106
8- پيرگنجه در جستجوي ناكجاآباد ، ص98
9- واژه ها و تركيبات ياد شده از فرهاد و شيرين وحشي ، وصال است.
10- رك : محمد فشاركي ، « تعقيد در بعضي صور ذهني شعر نظامي » ، رشد ادب فارسي ، سال هفتم ، شماره28 ، بهار 1371 ، ص 8-16
11- فرهنگ فارسي ،‌ تأليف محمد معين ، چاپ هشتم ، تهران ، اميركبير ، 1371 ، ذيل واژة نعل
12- ديوان خاقاني ، به تصحيح سيد ضياءالدين سجادي ، چاپ چهارم ، تهران ، زوار ، 1373 ، ص3
13- ديوان سنايي ، به تصحيح مدرس رضوي ، چاپ سوم ، تهران ، كتابخانه سنايي ،1362 ، ص55

نارون1
29th July 2012, 06:35 PM
منبع :

چشمه سخن

به كوشش حميد طاهري استاديار زبان و ادب فارسي دانشگاه رازي

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد