PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسی و تحلیل خسرو وشیرین نظامی و شیرین و فرهاد وحشی بافقی ( قسمت اول )



نارون1
29th July 2012, 12:56 PM
مقدمه :
يكي از انواع شعر فارسي ، نوع غنايي است . شعر غنايي ، شعري است كه مستقيماً احساسات و عواطف شخصي و خصوصي شاعر را بيان مي كند ، و شعري است كه بيانگر عشق شاعر ، پيري او و تأثر وي از مرگ خويشان و دوستان وي است ، و از وطن پرستي و بشر دوستي و خداشناسي او سخن مي گويد.


بطور كلي شعر غنايي هم بر اشعار عاشقانه اطلاق مي شود و هم بر اشعار تراويده از احساسات و عواطف شاعر اطلاق مي گردد و اگر مرثيه يا سوگ سروده را از دستة اشعار غنايي ذكر مي كنند ، صرفاً بدين دليل است كه مرثيه تراوش احساس و عواطف شاعر در مرگ و فقدان ديگري است.


از آن جا كه اين نوع شعر در يونان باستان با نواختن سازي به نام لير ( Lyre ) همراه بوده است ، به اين سبب آن را ليريك (Lyrique ) يا آوازي و غنايي مي خوانند.
در ادب اروپايي يا فرنگي اشعار غنايي كوتاه هستند و از اين جهت داراي محدوديت مي باشند و تقسيمات آنها بيشتر بر اساس صورت ظاهري يا قالب آنهاست . ولي در ادب فارسي چنين محدوديتي وجود ندارد و اشعار غنايي بلند و شيوا چون ويس و رامين فخرالدين اسعدگرگاني و ليلي و مجنون و خسرو و شيرين نظامي و فرهاد و شيرين وحشي در آسمان ادب فارسي مي درخشند ، و در ادب فارسي تقسيمات اشعار غنايي اغلب بر اساس محتوا و درون مايه است.


چون در شعر غنايي ، داستانهاي منظوم عاشقانه جلوه و نمودي ديگر دارند ؛ و همچنين اين اشعار در ادب ديرينه سال فارسي جايگاه خاصي دارند . گاه اين داستانها در لابلاي آثار حماسي و گاه به گونه اي مستقل پديد آمده اند. اين داستانها از آن جا كه به ترسيم دنياي مشترك وعمومي آدمي پرداخته اند و عشق را كه در جملگي ذرات هستي ساري و جاري است به تصوير كشيده اند ، از ديرباز خريداران و طرفداران فراواني داشته اند.


نكته اي كه ذكر آن بيش از ارائه شيوة كار خويش ضروري به نظر مي رسد ، آن است كه چون وحشي بافقي توفيق اتمام منظومة فرهاد و شيرين را نيافت و كار او را دو شاعر ديگر به نامهاي وصال شيراي و صابر ادامه دادند ، لذا لازم ديدم براي اين كه بهتر به بررسي تطبيقي اين اثر با سروده نظامي نايل گردم ، ابيات سروده وصال و صابر را نيز بررسي نمودم كه شيوة كار خود را به ترتيب زير بيان مي دارم :
ابتدا با اختصار تمام اين دو منظومة گرانسنگ را معرفي نمودم ، و از آن جا كه درون مايه اين دو ، عشق و شرح نسبت عشق است ، بحثي از عشق ، بخصوص عشق از ديدگاه نظامي و وحشي ترتيب دادم و بعد از آن به مقايسه اين دو اثر پرداخته ، اختلافها و اشتراكهاي آن دو را در چهار بخش زير عرضه داشتم :



1- بررسي وزن دو منظومه و چگونگي آغاز و انجام آنها.


2- بررسي شخصيت ها و قهرمانان اصلي داستان چون شخصيت فرهاد ، خسرو ، شيرين و شاپور . در اين بخش به معرفي شخصيت هاي مشترك در دو منظومه پرداخته ايم.


3- بررسي ماجراها و حوادث داستان در دو منظومه . در اين بخش نيز از بررسي ماجراها و حوادث خاص هر يك از منظومه ها خودداري شده است.


4- شيوة بيان و تصاوير شعري نظامي و وحشي . در اين بخش ، ابتدا به معرفي سبك دوره اي و شخصي هر يك از دو شاعر مزبور پرداخته ام و سپس به بيان ويژگي هاي سبكي آنان خصوصاً در دو منظومة مورد مطالعه پرداخته ام.






خسرو شيرين نظامي


مثنوي خسرو و شيرين دومين منظومه از خمسه يا پنج گنج نظامي است كه در سال 576 به پايان رسيده است .1 تعداد ابيات آن 6500 است كه به بحر « هزج مسدس مقصور محذوف » سروده شده است. اين منظومه به « اتابك شمس الدين محمد جهان پهلوان ايلدگز » ( 567-581 ) تقديم گرديده است . پس از سال 576 نيز گويا شاعر در آن تجديد نظري كرده و علاوه بر جهان پهلوان ، نام‌‌ « طغرل ارسلان سلجوقي » (573-590) و « قزل ارسلان ايلدگز » (581-587) را نيز در منظومة خويش آورده است.


اين مثنوي در ماجراي عشقبازي خسرو پرويز با شيرين سروده و ساخته گرديده است . اين داستان از جمله داستانهاي اواخر عهد ساساني است كه در كتابهايي چون « المحاسن و الاضداد‌» جاحظ و « غرر اخبار ملوك الفرس » ثعالبي و « شاهنامه » فردوسي آمده است، دراين روايت ها ، شيرين كنيزكي ارمني است كه خسرو با او در عهد هرمز ، عشق مي بازد و همين كنيزك بعدها از زنان مشهور حرمسراي خسرو مي گردد ، در صورتي كه در خسرو و شيرين نظامي ، شيرين از شاهزادگان است.


« در تعدادي از نوشته هاي مورخان اسلامي كه ظاهراً از مآخذ پهلوي يا منقولات آنها آگهي داشتند ، هيچ نشاني از اصل قصه وجود نداشت . نه حمزة اصفهاني از داستان شيرين ياد كرده بود نه مؤلف « اخبار الطوال» ـ كه آن همه اطلاعات دربارة داستان خسرو و پرويز نقل مي كند از ذكر نام شيرين خالي است ـ هم در روايت مسعودي در مروج الذهب چيزي از اين قصه ياد نمي كند … در تاريخ بلعمي هم كه قبل از فردوسي چيزي به بيان مي آورد ، شيرين را همچون كنيزكي از جمله زنان او مي خواند … »2



در روايت نظامي از ميان قهرمانان داستان ،‌ اشراف با شيرين است و اين ناشي از آن است كه نظامي فقط به روايتي كه در سرزمين ارمن رايج بوده است تكيه دارد و با اين عمل خواسته از منابع ديگر چون شاهنامه فردوسي دور بماند. نظامي عمداً قصد دوري از فردوسي را داشته است و در عين حال خواسته به خوانندگان و شنوندگان اين داستان نشان دهد كه جاي اين داستان در اثر فردوسي خالي است . چون فردوسي موقع سرودن اين داستان شصت سال داشته و ذكر چنين داستانهاي عاشقانه با سن و سال و حال و هواي او سازگار نبوده است ، و شور و حال جواني را مي طلبيده است.


نظامي در قسمتهاي مختلف و عناصر گوناگون اين داستان دخل و تصرف كرده است . مثلاً احتمال دارد شاپور را خودنظامي بنابراين كه عشق واسطه اي مي خواهد ، آفريده باشد و نام او را از خاطره دو تن از سرداران خسرو پرويز كه در بعضي جنگها با او بودند به نام هاي « شاپور ابرگان » و « شاپور انديگان » گرفته باشد و احتمال دارد شخصيت « بزرگ اميد » نيز از ساخته هاي خود نظامي باشد و آن را جانشين بزرگمهر كرده باشد كه مربي و استاد خسرو است ؛ چون در روايت ديگر نشاني از آن نيست. باربد نيز كه از نقش داران ماجراي خسرو و شيرين است ، بنا به روايت فردوسي در عهد جواني خسرو و آغاز جلوس او هنوز به دربار پادشاه راه نيافته بوداست. 3


« بر اساس تحقيقي كه « ميخائيل زند » عضو آكادمي اتحاد شوروي و ايرانشناس مشهور


در مورد نظامي به عمل آورده است ، نظامي ،‌ منظومة خسرو و شيرين ، خصوصاً عشق پاك و بي آلايش شيرين نسبت به فرهاد را به پاس عشق زن نخستينش « آفاق » سروده است . آفاق كه به عنوان برده به دربار حاكم «‌ دربند » فرستاده شده بود با شجاعت تن به هوسهاي حاكم نمي دهد و حاكم نيز از عشق آفاق و نظامي با اطلاع بود . براي گرامي داشت شاعر نسبت به هديه مخزن الاسرار ، كنيزك را به او مي بخشد . » 4



قراين و شواهد بسياري در قصة خسرو و شيرين نظامي وجود دارد كه نشان مي دهد روايت نظامي مبتني بر عناصر حكايات عاميانه است چون خوابي كه خسرو در آغاز داستان مي بيند كه نياي او به او مژده پادشاهي مي دهد. عاشق شدن به صورت ناديده هم يكي از ويژگي هاي قصه هاي عاميانه است و در روايت نظامي هم عشق خسرو به شيرين از حكايت شاپور اتفاق مي افتد ، شير كشتن پهلواني چون خسرو نيز از ضرورت هاي قصه هاي عاميانه است .



اعتقاد به وجود پري ها و نقش آنان در رويدادهاي روزانه از ديگر ويژگيهاي قصه هاي عاميانه است . در اين قصه نيز دربارة نقشي كه شاپور از خسرو مي كشد ، شيرين و همسالهاي او احتمال مي دهند در اين نقشزني پريان دست دارند و آن تصوير را كار پري مي پندارند.



رويدادهاي اتفاقي چون برخورد خسرو با شيرين در لحظه اي كه شيرين خود را در آب مي شويد ، از نشانه هاي تخيّل عاميانه است. جوي شير كندن فرهاد و كوهكني او نيز تنها در تخيل عاميانه گنجايي دارد هر چند كه در بعضي از مأخذ ديگر ( جز نظامي ) هم آمده است . فلسفه خوشباشي و عشق پاك خسرو و شيرين نيز ريشه در تخيل عاميانه داردكه از اين عشق در جاي خود بحث خواهد شد . 5

نارون1
29th July 2012, 01:01 PM
فرهاد و شيرين وحشي بافقي وحشي دو مثنوي به استقبال از خسرو و شيرين حكيم گنجه دارد : « ناظر و منظور » و « فرهاد و شيرين »‌. ناظر ومنظور را در سال 966 به پايان برد و تعداد ابيات آن 1569 است و مثنوي دوم او يعني خسرو و شيرين كه از شاهكارهاي ادب دراماتيك پارسي است ،‌ در زمان حيات شاعر شهرت بسيار يافت ؛ اما وحشي آن را به پايان نبرد و باقي آن را « وصال شيرازي » شاعر معروف قرن سيزدهم ( متوفي1262 ) با افزودن 1251 بيت به پايان برد. اما روزگار فرصت را از او ربود و شاعري به نام صابر 304 بيت ديگر بر آن افزود و به اتمامش رساند .


مثنويهاي وحشي بخصوص فرهاد و شيرين او ـ كه بي شك در نوع خود بي نظير است ـ داراي همان زبان گرم و دلپذير و سادة « ويس ورامين » فخرالدين اسعدگرگاني است .


بدون ترديد ، وحشي يكي از شاعران مبرّز دوران صفوي است كه به خاطر سبك ويژه و خاص خويش در سخنوري اهميت دارد. ارزش وحشي آن است كه انديشه ها و احساسات نازك وعواطف و مضمونها و نكته هاي شاعرانة دقيق را در زباني بسيار ساده و نزديك به زبان محاوره بيان كرده است و گاه اين سادگي ونزديكي به حدي مي رسد كه گويي يك گفتار روزانه است . زبان و شيوه بيان انديشه او ريشه در چشمة پاك و زلال و زاينده زبان گفتار دارد ، و آنقدر صادقانه سخن مي گويد كه سازها ، سوزها ، رازها و حالها در كلام او بخوبي جلوه گر مي شوند.



همانگونه كه گفته شد شاعري به نام صابر ابياتي به فرهاد و شيرين وحشي و وصال افزود. چون او معتقد بود :


ولي زان قصه چيزي بود باقي كه پر شد ساغــر هر دو ز ساقي
ز دور جــام مرد افكن فتادند سخن از لب ، ز كف خامه نهادند
« ديوان وحشي / ص551»



و به اين دليل او قصد دارد فرهاد را به وصال شيرين برساند واين قول را از زبان شيرين به فرهاد مي دهد و درست ابيات خود را از جايي شروع مي كند كه وصال به پايان رسانده است.
هدف نظامي از سرودن داستان خسرو و شيرين بيان عشق و چند و چون آن است :




مرا چون مخزن الاسرار گنجي
وليكن در جهان امروز كس نيست
هوس پختم به شيرين رستگاري
حديث خسرو وشيرين نهان نيست
كمر بستــه به عشــــق اين داستان را




چه بايد در هوس پيمود رنجي
كه او را در هوسنامه هوس نيست
هوسناكان غم را غمگساري …
وزان شيرين تر الحق داستان نيست
صــلاي عشـــق در دام جهـــــــان را




كليات خمسه نظامي / ص112و114



وحشي نيز در نظم فرهاد و شيرين هدفش را اين گونه بيان مي كند :




مرا زين گفتگوي عشق بنياد
غرض عشق است وشرح نسبت عشق
دروغي مي سرايم راست مانند
كه هر نوگل كه عشقم مي نهد پيش
چه فرهاد و چــــه شيرين اين بهانــه است




كه دارد نسبت از شيرين و فرهاد
بيان رنج عشق و محنت عشق
به نسبت مي دهم با عشق پيوند
نوايي مي زنم بر عادت خويش
سخـــن اين است ديگــر ها فسانه است




ديوان وحشي /ص 479 و480



در منظومه خسرو و شيرين نظامي همه جا سخن از شجاعت شيرين است. هدف غائي نظامي شخصيت بخشيدن به زن ( در اين داستان آفاق ) است . يادوارة زني تنها كه به دنبال غرور انساني خود و درهم گسستن سرنوشت حاكم بر زنان همدورة خويش است . زن كه آلت و وسيلة خوشگذراني و لهو لعب حاكمان و شاهان است و ارزشي جز بازيچه دست مرد بودن ندارد. زن در منظومة نظامي به عنوان انساني شكنندة سنتهاي پوسيده و تهي قد علم مي كند و به دنبال هويت واقعي و از دست رفتة خويش است.



نظامي به پاس عشق و علاقة خود به آفاق و قدرداني از پايداري او در عشق ، جدال و نزاع بين شيرين كه شخصيت تمثيلي آفاق است با خسرو كه نمادي بي رنگ از حاكم دربند است ، را ترسيم كرده است و در اين راه بخش حماسي و تاريخي قصه را نيز فراموش نكرده است و ناچار در خط تاريخ و حقيقت زمان آن تكيه كرده است. هدف غائي وحشي همان است كه در آغاز مي گويد:«غرض عشق است وشرح نسبت عشق ـ بيان رنج عشق ومحنت عشق»ودر نيل به هدفِ خود از واقعيت هاي تاريخي به دور مي ماند و حتي قصه را از عشق فرهاد به شيرين آغاز مي كند و فقط از عشق مي گويد .

نظامي غايتي ديگر دارد :



مرا مقصود از اين شيرين فسانه
چو شكــر خســــــرو آمد بر زبانـــم





دعاي خسروان آمد بهانه
فســـــون شكر و شيريـــن چه خوانــم








درونمايه هر دو منظومه عشق است . عشقي پاك كه در هر دو منظومه ، مراتب و مدارجي دارد و بهتر است در اين موهبت بيشتر و مفصلتر سخن بگوييم.

از اين كه عشق مدار و موضوع عمدة دو داستان است شك و گماني وجود ندارد . چون نظامي قبل از بيان و پرداخت داستان سخن از عشق و وصف آن مي گويد ، و اين يكي از موارد مشابهت اين دو منظومة بي نظير است . وحشي نيز سخن از عشق سر مي دهد .

منتهي هر يك با زبان و سبك مخصوص خويش . در اين مورد وحشي راه اطناب در پيش مي گيرد و نظامي با ايجاز عشق را معرفي مي كند و مي گويد :




مرا كز عشق به نايد شعاري
فلك جز عشق محرابي ندارد
غلام عشق شوكانديشه اين است
جهان عشق است وديگر زرق سازي
اگر بي عشق بودي جان عالم
كسي كز عشق خالي شد فسردست
اگر خـــــود عشـــق هيچ افسـون نداند




مبادا تازيم جز عشق كاري
جهان بي خاك عشق آبي ندارد
همه صاحبدلان را پيشه اين است
همه بازيست الاّ عشقبازي
كه بودي زنده در دوران عالم
گرش صدجان بودبي عشق مُردست
نه از ســـوداي خـــويشت وارهانــــــد





كليات خمسه نظامي / ص 113





وحشي نيز در توصيف عشق زيبا مي گويد :




يكي ميل است با هر ذرّه رقاص
رساند گلشني را تا به گلشن
اگر پويي ز اسفل تا به عالي
ز آتش تا به باد از آب تا خاك
همين ميل است اگر داني همين ميل
سر اين رشته هاي پيچ در پيچ
هميــن ميل است كاهـــــن را درآموخـت




كشان هر ذره را تا مقصد خاص
دواند گلخني را تا به گلخن
نبيني ذره اي زين ميل خالي
ز زير ماه تا بالاي افلاك
جنيبت در جنبيت خيل در خيل
همين ميل است وباقي هيچ در هيچ
كه خـــود را برد و برآهــن ربا دوخت …




ديوان وحشي / ص 473



عشق شيرين در منظومة نظامي عشقي پاك است و نظامي اگر خسرو و شيرين را در آغاز داستان از هم دور نگه مي دارد به خاطر اين است كه اين عشق پاك در مرحلة كامجويي بي فرجام متوقف نماند و ناز شيرين نيز براي خسرو به اين خاطر است كه با حفظ پاكي خود ، خسرو را از عشق آلوده به گناه پاك نگه دارد . چالش و چالشگري بين عاشق و معشوق بر سرتاسر اين قصه سايه دارد و در تمام قصه هيچ جا نيست كه معشوق و عاشق در مقابل هر كار ، هر حيله و هر انديشه يكديگر ، واكنشي مشابه انجام ندهند.



عشق خسرو و شيرين عشقي دو طرفه است « ماجرايي كه شيرين با فرهاد پيدا مي كند از جانب خسرو با عشقي كه او نسبت به شكر اصفهاين اظهار مي نمايد ، پاسخ مي يابد. اين كه عشق خسرو به شكر ، عشق شاه كشور به يك روسپي ـ اما يك روسپي پاكدامن ـ است به هر حال براي او مايه ننگ است اما عشقي هم كه شيرين در حق فرهاد اظهار مي كند با آن كه از هر گونه تهمتي عاري است ، چيزي نيست كه نزد بزرگان كشور بدگماني و ناخرسندي به وجود نياورد. اين عشق درحقيقت انعكاس شور و هيجان بيخودانة‌اين پيكر تراش شيداگونه چيزي نيست اما اين عشق براي خسرو هم كه در قدرت و ثروت و زيبايي ، خود را سرآمد سران عصر مي داند ماية سرافكندگي است . »6


در آخر ، در هوسنامة نظامي پس از جدال و نزاع فراوان ، عشق بر كامجويي و هوسراني پيروز مي گردد.


پژوهش در اين درونمايه مشترك نشان مي دهد كه اگر نظامي با سرودن اين قصه عشق مجازي را به عشق حقيقي و خالي از هوس تبديل كرد ، وحشي آن را به عشق عرفاني و الهي بدل كرد و فرهاد را سمبولي از عارف و سالك و شيرين را نمادي از دوست ساخت . هم عشق وحشي و هم عشق وصال ،‌ عشقي كامل و از هوس پاك است :




نخستين شرط عشق است آزمودن
بسا كس كز هوس باشد نظر باز
ببايد آزمودش تا كدام است
به او گر نرد ياري مي توان باخت
وگــــــر دســت هــوس باشد درازش




نشايد هر كسي را در گشودن
بسا كز عشق باشد خانه پرداز
هوس يا عاشقي او را چه كام است
نگه را گرم جولان مي توان ساخت
تـــوان از ســـــر به آســـان كرد بازش





ديوان وحشي / ص 505



از آن جا كه مدار و ثقل داستان فرهاد و شيرين ، عشق است ، بيشتر توصيفات نيز مربوط به عشق است . هر چند كه توصيف طبيعت و شخصيت هاي اصلي و فرعي داستان نيز در آن نمودار است ولي توصيف عشق به حدي قوي است كه منظومه را در اين خصوص به اطناب و درازگويي مي كشاند.


صابر عشق پاك فرهاد و شيرين را مي آلايد و آن را به بوس و كنار و هوسراني بدل مي كند.



در اين مقال قصد داريم اين دو منظومه ( خسرو و شيرين نظامي و فرهاد و شيرين وحشي ) را كه داراي درونمايه و موضوع و مضموني مشترك هستند ، با يكديگر مقايسه كنيم و با بررسي تطبيق آن دو و بيان وجوه افتراق و تشابه به شناخت بيشتر آنها نايل شويم.

نارون1
29th July 2012, 01:06 PM
مقايسه ، يكي از رايجترين الگوهاي پرورش مطالب و معني است . در اين روش وجوه تشابه و تفاوت و فرقهاي كمي و كيفي دو منظومه مورد نظر معلوم مي گردد ، و مقايسه معمولاً ميان دو امري صورت مي پذيرد كه بتوان آنها را در مجموعه و دستگاه واحدي قرار داد.



مقايسه از اين جهت كه مفهومي را در برابر مفهومي ديگر قرار مي دهد ، روشنگر است و در اين راه اگر مقصود تأكيد بر وجوه افتراق دو مفهوم باشد بهتر است وجوه قرابت و تشابه آن دو به هم بيشتر باشد و اگر مقصود تأكيد بر وجوه تشابه و تجانس آن دو باشد خويشاوندي نه چندان نزديك هم كافي است .


در اين پژوهش اين دو منظومه را از جهات كلي چون :‌

وزن ، آغاز و انجام داستان ، شخصيت ها ، حوادث و ماجراهاي داستان و شيوة بيان و زبان و سبك و تصاوير شعري مقايسه مي كنيم و نقاط مشابه و مفارق آن دو را بيان خواهيم داشت.


پيش از پرداختن به بحث اصلي ذكر اين نكته پسنديده ا ست كه وجود شباهت هاي فراوان در درونمايه و شخصيت ها و حوادث صرفاً نشانگر تقليد وحشي از نظامي نيست هر چند اين حقيقت را نيز نمي توان انكار كرد كه نظامي با داستان پردازي خود و خلق خمسه يا پنج گنج خويش تأثيري فراوان در آثار بعد از خود داشته است ، اما تفاوتهاي بسياري نيزدر اين دو منظومه وجود دارد و كار وحشي نيز خالي از ابداع و ابتكار نيست .


وحشي با كوله بار تجربه چهار قرن ادب فارسي ، چهرة فرهاد و شيرين و خسرو را طوري ترسيم كرده است كه مشكل مي توان بين تيپ و شخصيت اين قهرمانان در منظومه وحشي با تيپ و شخصيت آنان در منظومة نظامي نقد و يا نقبي زد و آنها را به هم پيوند داد.

نگاه حساس و زودرنج وحشي و قلب عاشق او حتي فرهاد كوهكن را از بيستون جدا مي كند و به مرغزار و چمنزار مي آورد و گفت و گويي رويارو با شيرين رقم مي زند. ( مثلاً اگر در عرصه ادب فارسي بخواهيم عنصري شاعر را با فرخي مقايسه كنيم ، چون تشابه اين دو از نظر سبك و شيوة بيان و زبان بسيار است بايد تأكيدها بر وجوه فارق و مميز آنها باشد ؛ اما اگر بخواهيم فرضي را با صائب تبريزي مقايسه كنيم بيشتر به دنبال وجوه تشابه آنها مي گرديم . )


ارسطو مي گويد شاعر به سه چيز محاكات مي كند : لفظ ، وزن و لحن . محاكات با لفظ همان آفرينش عناصر خيال و ايماژ است كه با تصرف شاعرانه در جهان خارج به گونه ابداعي و به همت نيروي تخييل زاده مي شود و محمل و مركب انتقال عواطف و تجربه ها و مكاشفات شاعرانه است .

از طرف ديگر مخاطب و خواننده نيز بايد به آن درجه بي خويشي و جذبه شاعرانه برسد تا بتواند صور خيال و عواطف و عوالم ارائه شده شاعر را دريابد و اين جاست كه نياز به تخييل پيش مي آيد. تخييل مخاطب را به جذبه و بي خويشي مي برد و زمينه ظهور خيال و صورت هاي خيال آفريده شاعر را در نظر مخاطب فراهم مي كند. محاكات با وزن براي پيدايي و ظهور تخييل است .

اگر وزن مناسب تخيل و مضمون و معني شعر نباشد تخيلي مناسب و گويا و بسامان خلق نمي شود و شاعر در انتقال دريافت هاي خود ناكام مي ماند . شاعران بزرگ و نابغه به لطيفه تناسب وزن و درونمايه آگاهند و هميشه سعي دارند تناسبي مؤثر و گويا در مضمون و محتوا با وزن وجود داشته باشد . وزني كه نظامي و وحشي در سرايش دو منظومه مورد نظر ما به كار گرفته اند ، در انتقال كامل انديشه و پيام و مضامين آن دو موفق است و تناسب زيبايي بين تخييل و خيال دو منظومه هويدا است.





وجوه تشابه :



1-وزن دو منظومه و چگونگي آغاز هر دو :




به نام آن كه هستي نام از او يافت
خدايي كافرينش در سجودش
تعالي الله يكي بي مثل و مانند
فلك بر پاي دار و انجم افروز
جواهــر بخــش فكـرت هاي باريــك






فلك جنبش ، زمين آرام ازو يافت
گواهي مطلق آمد بر وجودش
كه خوانندش خداوندان خداوند
خرد را بي ميانجي حكمت آموز
بــه روزآرنــــدة شبهـــاي تاريــــــك




(آغاز خسرو و شيرين )





الهي سينه يا ده آتش افروز
هرآن دل راكه سوزي نيست دل نيست
دلم پر شعله گردان سينه پر دود
كرامت كن دروني درد پرورد
بــــه ســوزي ده كلامــــم را دوايــــــي







در آن سينه دلي و آن دل همه سوز
دل افسرده غير از آب و گل نيست
زبانم كن به گفتن آتش آلود
دلي دروي درون درد و برون در
كـــــز آن گرمـــي كند آتش گدايــــي




(آغاز داستان فرهاد و شيرين )




ابيات فوق كه از آغاز دو منظومه ذكر شدند ، دو وجه تشابه با يكديگر دارند :


اول آنكه هر دو در بحر عروضي واحدي سروده شده اند ، بحر هزج مسدس محذوف يا ترانه 7 كه وزني بسيار لطيف ، زيبا ، گوشنواز و دلنشين و مانند جويباري روان است . البته جويباري روان و خوش زمزمه كه آواي غم سر مي دهد ، غم عشق و غم شور و غم شوق كه شيريني وصال است.


پيداست كه انتخاب اين وزن و اين قالب شعري براي منظومه هاي عاشقانه اي چون ويس و رامين ، خسرو و شيرين ، فرهاد و شيرين و … آگاهانه و تعمدي بوده است . نظامي به استقبال از ويس و رامين اين وزن را برگزيده و وحشي در استقبال از نظامي . دوم اين كه ، هر دو اثر به يك شيوه آغاز مي شوند : نظامي داستان را با نام خدا آغاز مي كند:


به نام آن كه هستي نام ازو يافت
فلك جنبش زمين آرام ازو يافت



بعد در ذكر توحيد باري تعالي ، بحثي در چگونگي آفرينش جهان و بيان پاره اي نكات فلسفي و آنگاه ستايش حضرت ختمي مرتبت ، پيامبر اكرم ، مدح ممدوحان و انگيزه نظم كتاب ، سخني در عشق و توصيف آن و بعد آغاز داستان.



نظامي پس از مدح و ستايش پيامبر اكرم در ستايش « طغرل ارسلان » و اتابك اعظم شمس الدين ابوجعفر محمد بن ايلدگز و بعد در مدح « شاه مظفرالدين قزل ارسلان » ، سخن سرمي دهد و پس از بيان توصيفاتي در عشق ، داستان را


اين گونه آغاز مي كند :



چنين گفت آن سخنگوي كهن زاد
كه چون شد ماه كسري در سياهي
جهـــان افـروز هرمـــــزداد مي كـرد







كه بودش داستانهاي كهن ياد
به هرمز داد تخت پادشاهي
به داد خــــــود جهــان آباد مي كرد …




وحشي ، سخن را با راز و نياز به درگاه معبود و محبوب آغاز مي كند كه اين راز و نياز و مناجات موزونترين مناجات بي تكلف در ادب فارسي است . سپس به مدح حضرت رسول مي پردازد و بعد سخناني در مدح مولي علي عليه السلام و در ستايش سخن و سخنوري و ستايش خموشي و سكوت در عشق و در وصف عشق و سختي راه عشق و سپس به نقل داستان فرهاد و شيرين مي پردازد و داستان را اين گونه آغاز مي كند :




چو خسرو جست از شيرين جدايي
بغايت خاطر شيرين غمين ماند
ز بي ياري دلي بودش چنان تنگ
خبـــر دادند شيريــــن را كه خســرو




معطل ماند شغل دلربايي
از آن بي رونقي اندوهگين ماند
كه بودي با در و ديوار در جنگ …
به شكــــر كرده پيمــان هـــوس نو …






در آغاز داستان وحشي ، تفاوتي با آغاز داستان نظامي به چشم مي آيد : نظامي داستان را از به دنيا آمدن خسرو آغاز مي كند يعني شخصيت اصلي داستان را به وجود مي آورد و آن را مي پرورد و در ادامة‌داستان آن را با ماجراهاي گوناگون درگير مي كند و داستان را تا مرگ و خاتمه زندگي او و شيرين به اتمام مي رساند ، و همين ، داستان خسرو و شيرين نظامي را به يك رمان يا داستان بلند تبديل مي كند. در حالي كه داستان وحشي شبيه يك داستان كوتاه است چون در آن صاحب داستان يا اثر با طرح منظم ، شخصيت اصلي را در يك واقعه اصلي ـ عشق شيرين و فرهاد ـ نشان مي دهد .


داستان كوتاه برشي از يك داستان بلند است كه گوينده به گوشه اي از زندگي شخصيت و احياناً شخصيت هاي اصلي مي نگرد و آن را بيان مي كند.


وحشي با زندگي خسرو و شيرين و شروع عشق آنان و ماجراهاي زندگي پيش از عاشقي آنان كاري ندارد . او فقط قصد دارد شيرين و فرهاد را در معركه عشق ببيند و هدف خاصي را كه در سر دارد جامة عمل بپوشاند . او عشقي را كه به پاكي پرهاي صداقت بين فرهاد و شيرين چالش دارد ، وصف مي كند و قصد و غرض او هم چيزي جز بيان عشق و سختي راه عشق نيست و چون عشق خسرو ، عشق الهي و خالي از هوس نيست باعث مي گردد كه خسرو شخصيت اصلي داستان نباشد.

او و تكميل كنندگان منظومة وي با زندگي و در نهايت مرگ خسرو كاري ندارند . فقط غرضشان توصيف عشقي است كه خالي از هر گونه هوس است و اين جاست كه فرهاد حكم يك مريد و سالك را پيدا مي كند و شيرين سمبلي از دوست و محبوب واقعي مي گردد. اين ادعاي اخير در معرفي شخصيت فرهاد وحشي روشن مي گردد.


تفاوت ديگر اين دو منظومه در خصوص آغاز داستان و مقدمه چيني براي اين آغاز ، مدح مولاي متقيان علي عليه السلام در منظومة وحشي است كه مثنوي نظامي از آن خالي است و اين ناشي از آن است كه وحشي شاعري شيعي و معاصر صفويان بوده است و بنا بر اخلاص و ارادتي كه نسبت به امامان شيعه داشته است كلام را مزين به زيور مدح و ثناي اولين امام جهان شيعه مي كند .


برمي گرديم به نقطة شروع اين دو منظومه . همانطور كه گفته شد وحشي قصه را از جدايي و دوري شيرين از خسرو شروع مي كند . شايد وحشي با اين كار خواسته است فضاي بازتري براي تفسير عشق داشته باشد. زيرا حرمان و گسستن را در خور مقام عشق نمي داند. هجران جوهر اصلي داستان است و وحشي به دنبال بيان هجري نيست كه بعد از خيانت پديد آمده باشد .


تفاوت ديگر در اين قسمت آن است كه مدح شاه و سلطان در منظومة وحشي به چشم نمي آيد چون او اثر خود را به شاه يا سلطاني هديه نكرده است ؛ حتي در سراسر داستان بيتي به عنوان مدح سروده نشده است.

نارون1
29th July 2012, 01:16 PM
بررسي شخصيت هاي دو منظومه :



در داستان ، شخصيت يا قهرمان ساخته شده مانند اشخاص حقيقي است كه از ويژگي هايي برخوردار است و با اين ويژگيها در داستان و صحنه نمايشي ظاهر مي گردد. اعمال و رفتار و كرداري كه از شخصيت هاي داستان سر مي زند بايد تناسب و سازگاري با خصايل و ويژگي هاي خاص آنان داشته باشد . شخصيت داستاني از حيث نقشي كه در داستان ايفا مي كند ، انواعي دارد چون : شخصيت اصلي ، مخالف ، قراردادي ، نوعي ، تمثيلي و نمادين .


تعدد و تنوع شخصيت هاي منظومه خسرو و شيرين بيشتر از فرهاد و شيرين است و اين عللي دارد چون نزديكي داستان نظامي به رمان و شباهت داستان وحشي به داستان كوتاه در اين دو منظومه شخصيت هاي واحد و مشتركي داريم كه گاه خصوصيات و ويژگي هاي آنان يكي است و گاه با هم تفاوت كلي و جزيي دارند. شخصيت هايي در منظومة نظامي وجود دارند كه در منظومه وحشي اثري از آنان نيست مثل بزرگ اميد ، ميهن بانو ، شيرويه و … اينك به بررسي شخصيت هاي مشترك در اين دو اثر مي پردازيم :



شيرين :



در منظومه نظامي همه جا سخن از شجاعت شيرين است و در حقيقت هدف غائي نظامي شخصيت بخشيدن به زن است . شيرين نظامي زني است زيبا رو ، كشيده قامت ، بلند گيسو ، فسونگر ، دارنده تمام ويژگيهاي يك معشوق ادبي ، شيرين زبان ـ كه وجه تسميه آن است ـ ، برادر زادة شاه ارمن ،‌عاشقي واقعي كه عشقش به دور از هوا و هوس است ، وفادار ، آشنا به آداب و رسم و رسوم شاهي ، محترم ، دوستدار رسم و رسوم زناشويي و …



شيرين وحشي نيز تمام ويژگي هاي شيرين نظامي را دارد ولي در شمايل زني قائم به ذات نمودار است . وي كه بعد از اظهار عشق فرهاد ، در مقام امتحان او برمي آيد در گفتگويي زيبا شركت مي كند. زني كه شيرين به جاي او نشسته زني نيست كه بر پيشانيش مهر كنيزي خورده باشد و لياقتش صيغه شدن و وسيله اي براي لذت جويي باشد.

شيرين انساني است كه هويت اصلي خود را كشف كرد است ، رفتارهاي كليشه اي قبلي را دور انداخته است . او با شخصيتي ديگرگون از شيرين نظامي به دنبال محبوبي است كه ارزش واقعي او را درك كرده باشد. معشوق شيرين به خاطر خوشگذراني انتخاب نمي شود او مردي است كه در پيوند با او تا پايان عمر نسبت به او وفادار مي ماند.


شيرين وحشي عشقبازي را از ارضاي لذت شهواني و حيواني آدم جدا مي داند :




بگفت از عشقبازي چيست مقصود
بگفتش مي تــوان با دوســت پيوسـت





بگفتا رستگي از بود و نابود
بگفت آري اگــر از خـــود تـــوان رست







شيرين نظامي هيچ چيز از خسرو كم ندارد. او نيز به اندازة خسرو اهل تفريح و دوستدار شكار است . اگر خسرو شهريار عالم است، شيرين تاج ارمن است . اگر خسرو با تصوير خويش شيرين را محو عشق خويش مي سازد، شيرين نيز با توصيفي ساده كه از جمالش مي شود ، شاهزادة جوان را كه هزاران عاشق ديوانه و صدها زيباروي دلداده در حرم دارد ، سرگشته و حيران خود مي كند.



« … به هر حال } در منظومه نظامي { مسوول تمام ديوانه بازيهاي عاشقانه خسرو است اما او در عين حال عشقي كه به خسرو دارد داعي توجه دادن او به وظايف اخلاقي نيز مي كند واين است كه شاه را در گيرو دار لحظه هاي شادي و عشرت از رامش به دانش نصيحت مي كند. »



شيريني كه ذوق روحاني نظامي نمي خواست زيبايي او يكسره صرف عشق و عشرت شود در روايت نظامي براي اين كه يادآور آفاق نظامي شود به يك وجدان ملامتگر شاه تبديل مي يابد كه گاه در اوج لحظه هاي غرور و بيخودي بر پهلوي شاه مي زند و او را الزام به تأمل و انديشه در كار جهان مي كند تا جايي كه خسرو وزير مشاور خود ،‌ بزرگ اميد را ـ كه يادآور وزير نياي بزرگ خود بزرگمهر است ـ به نزد خود مي خواند و از او مي خواهد كه چيزي در احوال عالم و اسرار جهان بياموزد. »



« با تمام جزر و مد حوادث و رويدادها كه در قصه هست در سراسر آن سيماي شيرين
به نحو بارزي بر تمام اشخاص و مناظر داستان سايه مي اندازد . در واقع در ميان تمام جلال و شكوه دربار خسرو پرويز هيچ چيز درخشانتر و چشمگيرتر از وجود شيرين نيست . » 8


شيرين در پايان داستان نظامي چهرة يك قهرمان را به خود مي گيرد . قهرماني در عشق و قهرماني در وفاي زنانه .

اگر خسرو پرويز به دست فرزند در خون مي غلطد راضي نمي شود شيرين را از خواب ناز بيدار كند ، در عوض شيرين نيز دست خون آلود و وسوسه انگيز شيرويه را پس مي زند و در دخمة خسرو ، جگرگاه خويش را مي درد و در كنار دوست جان به جان آفرين تسليم مي كند.


شيرين در منظومة وحشي نسبت به خسرو عشقي قابل تقدير و ارزنده ندارد. او ادعا مي كند كه در عشق خسرو پابرجاست اما اين پابرجايي تا حدي است كه عشق خسرو بنياد هوس آلود نداشته باشد. ولي اين سخن شيرين نيز كه شرطي در عشق خسرو مي نهد چندان استوار و درست نيست. عشق فرهاد به شيرين ، اين عشق و وفاداري را نسبت به خسرو سست كرده است ؛ وقتي خسرو به شكر روي مي آورد و فرهاد اظهار عشق به شيرين مي كند ،

شيرين مي گويد :




مرا هم نيست با خسرو شماري
اگر بنياد مهرش بر هوس بود
وگر بر عشق كارش را مداراست
ز شكر كام شيرينش تمناست
چنين مي گفــت و از عشــق فسونگـر





ندارم بر دل از وي هيچ باري
ازو چندان كه بردم رنج بس بود
به هر جا هست مهرش پايدار است
به هر جا مي رود اينش تمناست
زبانش ديگـــــر و دل بـــود ديگــــــر





ديوان و حشي / ص 513



بله در زبان اگر عشق خسرو آلوده به هوس نباشد مهرش برجاست پس در دل ، عشق فرهاد سرزمين دل او را تسخير كرده است .





خسرو :



در منظومه نظامي خسرو پادشاهي است زيبا رو چون يوسف مصري ، هنرمند است و داراي روحي كنجكاو ، اهل خرد و علم ، شيوا سخن و باريك بين ، عبرت آموز ، قوي و سترگ ، چرخ انداز ، كمان گير ، نيزه زن ، پهلوان و در عين حال هوسباز.



خسرو طالب شوكت و قدرت است و خودخواه و حق به جانب. در عين عاشقي و ادعاي عشق ورزي نيز خواهان سلطنت و چيرگي است ، و مي خواهد كه محبوب را رام خود كند و مطيعش سازد. او مي خواهد خود را بر شيرين تحميل كند. چون شيرين براي حفظ آبرو و شرف خود از خواهش او سرباز مي زند ، او را ترك مي كند و بدترين جفاها را در حق او انجام مي دهد و با مريم و شكر عشق مي بازد. خسرو در ژرفاي دل محبوب را دوست دارد.


خسرو از حضيض خودنگري ـ در پايان منظومه ـ سير كرد و در بحبوحة كام و هوس به اوج قلة غيرنگري عروج كرد. خسرو در منظومه نظامي نقش اصلي را دارد.


در منظومة وحشي نيز خسرو تمام ويژگيهاي فوق را دارد ولي شخصيت او در اين منظومه تحت الشعاع شخصيت فرهاد قرار مي گيرد و كمرنگ مي شود. خسرو در روند داستان وحشي نقش تعيين كننده اي ندارد. يعني از اين جهت درست بر خلاف خسروي نظامي است . چون در منظومه نظامي شخصيت اصلي ، خسرو پرويز است و كشاكش عشق او جوهر اصلي داستان است . و اين از ابتكارات وحشي است كه فرهاد را به عنوان شخصيت اصلي وارد داستان مي كند.


در منظومة نظامي خسرو شولاي بي رنگ حاكم دربند است و شيرين شخصيت تمثيلي آفاق است. خسرو در پايان قصه نظامي چهره و سيماي يك قهرمان را پيدا مي كند ، يك قهرمان عشق . چون آن دم كه به دست فرزند در خون مي غلطد حتي راضي به بيدار كردن شيرين از خواب خوش نمي شود و شيرين هم پاسخ اين قهرماني خسرو را در پاسخ منفي به هوس ناپاك شيرويه و دريدن پهلو و جگرگاه دردخمه خسرو مي دهد و او نيز چهره و سيماي يك قهرمان را درعشق و وفاداري پيدا مي كند.


خسرو مردي عياش و عشرت پيشه است . و اين ويژگي خسرو در جاي جاي اثر نظامي هويداست . در منظومة نظامي ماجراهاي مشترك و واحدي ديده مي شود و در حقيقت تكرار يك ماجرا در دو صحنه براي خسرو كه هر دو صحنه دال بر عشرت پيشگي خسرو است ، آفريدة تخيل خود نظامي است .

البته قسمت هاي عمدة داستان خسرو وشيرين زاييدة تخيل خود نظامي است ، و نظامي با زهد ذاتي و علاقة وافري كه به تهذيب قهرمانان اصلي خود داشته ، كوشيده تا آنان را پاك و قابل احترام جلوه دهد.« معذلك خيلي جاي حرف باقي است . موضوع كتاب گوشه اي از زندگي كسي است كه پادشاه و زيبا و جوان است و به اتكاء اين صفت ها به خود اجازه مي دهد كه هر كار دلش خواست بكند و هيچ مانعي در برابرش نايستد.


اين مرد يكي از خصوصياتش اين است كه از زن سيري ندارد. مثلاً در يكي از مجالس رسمي كه همة كله داران اطراف و امرا و بزرگان كشور نشسته اند و آدم انتظار دارد كه در چنين مجلسي مهمترين مسائل مملكتي مطرح شود ، ناگهان از آنان مي پرسد :


« در كجا مي شود زنهاي خوبي كه براي همخوابگي مناسب باشند ، سراغ گرفت » و هر يك از آنها جوابي مي دهد تا آن كه يكي ، از زني اصفهاني به نام «شكر» نام مي برد ، كه خواهد توانست نظر پادشاه را برآورده كند. »9


خسرو شخصاً به سراغ اين زن مي رود و اورامي يابد ، و انتظار دارد كه همان شب اول با او هم آغوش گردد ، ولي شكر ، كنيزكي را شبانه كه به او شباهت دارد ، به آغوش خسرو مي فرستد و خسرو بدون اين كه متوجة اين فريب گردد ،‌با او هم آغوش مي شود . بعد كاشف به عمل مي آيد كه اين زن چندين كنيز دارد و هركس كه به سراغ او مي رود ،‌ با او همين معامله را مي كند و بدين شيوه پسنديده خود را عفيف و دست نخورده نگه مي دارد.



چنين ماجرايي در زفاف خسرو با شيرين نيز رخ مي دهد ، وقتي شيرين رضا به ازدواج با خسرو مي دهد ، خسرو در شب زفاف چندان شراب مي نوشد كه از پاي در مي آيد ، و شيرين به شوخي و شايد براي تنبيه او ، عجوزه اي را كه مادرخوانده اش بود ،‌به جاي خود به بستر خسرو روانه مي سازد.

نظامي قصد نيالودن عشق را در سر مي پرورد و پاي بند عشق عذري است كه دستمايه تمام شاعران پيش از اوست. در فرهاد و شيرين ، فرهاد اين تعهد ومسووليت را به عهده مي گيرد و وقتي شيرين از فرهاد مي پرسد كه اگر تو ميل بوس و كنار داري مرا حرفي نيست فرهاد مي گويد : « كام خسرو كام من نيست »




كز اين جا برگذشتي حد كس نيست
بجز خسرو كسي را اين هوس نيست


ديوان وحشي / ص 559



سپس فرهاد مي گويد من عاشق عشق شيرينم :


بگفت اي عشق تو منظور جانم
كرم فرما به اين خدمت مخوانم


ديوان وحشي/ ص506




فرهاد :


مهندسي استاد و فرزانه است . اهل چين است . زورمند و بالا بلند و عاشقي كور و كر است . براي رسيدن به شيرين حاضر است هر كاري انجام دهد. كوه بكند ، جوي شير بسازد و براي اين رنج و سختي مزدي نمي پذيرد و وقتي شيرين در برابر ساختن جوي شير گوشوارش را به او تقديم مي كند ،آن را به پاي شيرين مي افشاند .

درد عشق قامتش را خم مي كند. عشق چنان در جان او ريشه دوانده كه مجنون وار سر به صحرا مي نهد و انس با وحوش بيابان مي گيرد . او حاضر است براي رسيدن به شيرين هر كاري انجام دهد . وقتي خسرو شرط كوه كني را به او توصيه مي كند ، با جان و دل مي پذيرد . شدتِ عشقِ او را نظامي در مناظرة با خسرو وصف مي كند.


عشق فرهاد يكسويه است . شيرين او را دوست دارد ولي عاشق او نيست. در منظومة نظامي فرهاد با شنيدن مرگ دروغين شيرين كه توطئه اي است از سوي خسرو براي از بين بردن او ، جان مي دهد و مي ميرد و خسرو به تمسخر و طنز تعزيت نامه اي براي شيرين مي نويسد و او را تسليت مي دهد.


دل بستن خسرو به شكر با ماجراي شيرين با فرهاد پاسخ مي يابد. عشق شيرين به فرهاد ، شيرين را كمك مي كند تا در عاشقي از قيد نام و ننگ برهد و در اين كار خود را بالادست خسرو نشان دهد. عشق شيرين به فرهاد هر چند از هر گونه تهمتي عاري است ولي چزي نيست كه نزد بزرگان كشور پسنديده باشد. اين عشق در حقيقت انعكاس شور و هيجان بيخودانة اين پيكر تراش ماهر دست چيزي نيست و ارجي ندارد ولي براي خسرو كه خود را سرآمد مردان در ثروت و قدرت مي داند ماية سرافكندگي است.

هويت فرهاد در منظومة نظامي مشخص نيست. بعضي فرهاد را اسپهبد خسرو خوانده اند و مي گويند كه او همان « فرهان » يا «‌ فرخوان » معروف شهر براز است و اين با توجه به قراين و شواهد متعدد قابل قبول نيست .

« … احتمالاً در اواخر عهد ساساني جامعان اخبار سعي كرده اند خاطرة شيرين ، ملكة خسرو و مادر خواندة يزدگرد سوم را از اتهام به عشق يك صنعتگر بي نام و نشان تطهير كنند و قصه را با نام يك سپهبد خسرو مقرون نمايند. »10


فرهاد وحشي بر خلاف فرهاد نظامي نقش اصلي داستان را بر عهده دارد و هدف وحشي ، توصيف عشق پاك و بي آلايش اوست و به همين دليل است كه وحشي داستان خود را درست از صحنه ورود فرهاد به عرصة عشق شيرين آغاز مي كند.وحشي ديگر به دنبال خسرو نيست كه او را درگير و دار عشق مانع اصلي بداند.

فرهاد كوهكن نيست بلكه پيكره سازي است هنرمند با قلبي حساس و مالامال از عشق . آدمي است متواضع و پشت پا زده به تعلقات دنيوي . فرهاد براحتي مي تواند خود وحشي باشد. زيرا وحشي نيز چون فرهاد هنرمند است و يكه تاز ادب عصر خويش . او شعر را براي دل خويش مي گويد نه براي مدح شاهان و دريافت صله و عطا . همان طور كه فرهاد براي دل خود هنرنمايي و نقش آفريني مي كند. وحشي منظومه خود را به كسي تقديم نكرده است و به ذوق خود سروده است ؛ درست مثل عملكرد فرهاد كه كوه را براي مزد و زر نكنده است.



وحشي از روي علم و عمد فرهاد را مستغني معرفي مي كند و مي گويد :




چه مايه زر كه ما بر باد داديم
بـه ذوق كار فرمـــا كار ســـــازيـــم




از آن روزي كه بازو برگشاديم
ز مـــزد كارفرمــــــا بــي نيازيــــــم






فرهاد وحشي نيز چون نظامي عشقي پاك و عاري از هوس دارد. فرهاد ، شيرين را به خاطر كامجويي دوست ندارد . او عاشق عشق شيرين است و اين سخن در پاسخ فرهاد به كنيزكان شيرين آشكار است :




… در اين سودا چرا باشد زيانم
در اين كار او سزد كانديشه دارد
هوسناك است آن كز رنجش يار
هوس چون راه ناكامي نپويد
مرا كام دلــــي زان دلستان نيســــت





كه او نازك دل و من سخت جانم
مرا در بارسنگ او شيشه دارد
بينديشد كه با هجران فتد كار
به هر كاري مراد خويش جويد
چـــه كام دل دلـــي انـــدر ميان نيست







ديوان وحشي / ص 507-8




در منظومه وحشي ، فرهاد در پرسش شيرين خود را اين گونه معرفي مي كند كه : « من شهزاده چين بودم ؛ پدر و مادر من بت پرست بودند. پدرم مرا نزد برهمن خادم بتخانه كرد و من آنجا از او بت تراشي آموختم و شش سال در بتخانه ماندم تا اين كه بتي ساختم و هر چه در چين گشتم ، چون آن ، بتي نديدم تا اين كه به اين جا آمدم. فرهاد از بت صورت به بت معني سفر كرد و شيرين را بت معني يافت :






سفر كردم ز صورت سوي معني
چه بودي باز چشمش بازگشتي
وصال از ديدة جانت گشاده است
هوس هاي دل ديوانة تو
ز صــورت هاي بي معنـــي رميـــدي




ترا ديدم بديدم روي معني
هم از صورت به معني بازگشتي
ترا نيز اين چنين كاري فتاده است
همه بت بوده در بتخانة تو …
چنان ديـــدي كـــه در معنـــي رسيدي






ديوان وحشي / ص 547 ـ548



به نظر نگارنده اگر در ديوان وحشي ( مثنوي فرهاد و شيرين ) فرهاد ، شاهزاده معرفي شده است به خاطر اين است تا اين شخصيت اصلي در عشق چيزي كمتر از خسروي نظامي نداشته باشد . شرح حال فرهاد كه در بالا ذكر شد وجود فرهاد را تبديل به يك وجود و شخصيت رمزي مي كند و چنين استنباط مي شود كه با قراين موجود در مثنوي وحشي ، فرهاد رمز مريد و سالك و عارف از خود رهيده باشد. حتي در جايي كوه كندن فرهاد رمزي از كندن كوه وجود خود او مي باشد تا از پا در آيد و به يار رسد. ابيات زير اشاره آشكار بر ادعاي فوق دارد :





اشارت رفت از آن ماه پريزاد
مگر كوه وجود كوهكن بود
كه يعني خويش را از پا در انداز
اگر خواهي به وصلم آشنايي
تــو را كوهـي شدست اين وهم و پندار




كه آن كوه افكند از تيشه فرهاد
كه او را كوه كندن امر فرمود
وز آن پس با جمالم عشق مي باز
مرا جا در درون جان نمايي
مــرا خواهــي ز راه ايــن كـــــوه بردار





ديوان و حشي / ص 509


در مثنوي فرهاد و شيرين وحشي ، فرهاد به وصال شيرين مي رسد و تا پايان داستان فرهاد زنده است و در كنار شيرين . ولي در منظومه نظامي فرهاد به وصال شيرين نمي رسد و با توطئه دست به خودكشي مي زند.







شاپور :


در منظومة نظامي ، شاپور مردي است نديم و راز دار و محرم خسرو ، شاپور مسبب آتش عشق خسرو و شيرين نسبت به يكديگر است . اوست كه با وصف زيباييهاي شيرين ، خسرو را غياباً دلبسته و عاشق شيرين مي كند و با قراردادن تصوير زيباي خسرو با قلم ساحر خويش ، ملك دل شيرين را از آن خسرو مي كند و در ادامة ماجراي خسرو با شيرين ، مشاور و رايزن خسرو است.


شاپور ، هم راز دار خسرو است و هم غمخوار شيرين است . راهنمايي هاي او سبب مي شود كه خسرو روشي صحيح در برخورد با شيرين اتخاذ كند. شاپور جهانگرد است ، نقاشي بزرگ و زبردست و گوي برده از ماني است . رسام و سخنگوست.


در منظومة وحشي نيز ، شاپور تمام ويژگيهاي يك شخصيت مثبت و پسنديده رادارد. او فرزانه و داناست و هميشه راي و انديشه شاه را از ابديها دور مي دارد ، و وقتي خسرو خبر عشق شيرين و فرهاد را با او در ميان مي نهد ، به شاه هشدار مي دهد كه به يك خبر ـ كه احتمال دروغ بودنش مي رود نبايد به يار بدبين شد.او به شاه مي گويد كه شيرين خطاكار نيست .

شيرين به عشق و وفاداري نسبت به خسرو مشهور و زبانزد است . تو به خاطر اين كه شيرين حاضر نشده بدون عهد و پيوند با تو سر بر يك بالين نهد ، او را ترك گفتي و رو به شكر اصفهاني آوردي. شيرين مي خواهد كه شاه نظري ديگر نسبت به زنان خود به شيرين داشته باشد. شيرين با اين ترفند خواسته است عشق شاه را به خود بيازمايد . همچنين اين شاپور است كه خسرو را از كشتن فرهاد برحذر مي دارد .



نكته ديگر اين كه تعداد حوادث و ماجراها و صحنه هايي كه شاپور در آن ها نقش آفريني دارد ، در منظومة وحشي بسيار كمتر از منظومه نظامي است . دليل روشن است . آغاز منظومة وحشي درست از ورود فرهاد به صحنه حوادث شروع مي شود . در حالي كه نظامي كار خود را از زادن خسرو شروع مي كند.



شاپور يكي از شخصيت هاي منظومه وحشي نيز هست

نارون1
29th July 2012, 01:22 PM
شكر :


شكر از شخصيت هايي است كه در دو منظومة مورد بررسي نقش كمتري ايفا مي كند و فقط در يك صحنه وارد اين نمايش بزرگ مي شود و نقش آفريني مي كند . اين صحنه نيز وقتي است كه خسرو به هوس رو به عشق شكر مي آورد و همان طور كه گفته شد شيرين با اظهار عشق به فرهاد اين عمل خسرو را پاسخ مي دهد.


اين قصه فرعي عشق خسرو به شكر يا بهتر بگوييم عشق شاه كشور به يك روسپي ـ اما پاكدامن ـ براي خسرو ماية ننگ است ولي در هر حال پاسخي است به عشق شيرين به يك صنعتگر بي نام و نشان.
استاد فقيد دكتر زرين كوب معتقد است كه سابقة شكر اصفهاني كه در اصفهان عشرتخانه اي دارد و خود نيز به عنوان يك روسپي زيبا آوازه دارد ، به نظر مي رسد تصويري از سابقة شيرين در منبع و مآخذ فردوسي باشد

.

« … اما در روايت نظامي كه شيرين مي بايست ملكة ارمن باشد و تا پايان ماجرا پاكدامني خود را حفظ كند ، ناچار سابقه بايد به يك خوبروي ديگر ـ كه نامش هم بتواند احتمال خلط با نام وي را توجيه نمايد ـ منسوب مي شود. اين كه ما فروغي در « محاسن اصفهان » در باب شيرين خاطرنشان مي كند كه اوصاف جميلة او دل كسري را كسر مي داد و او را مخفي به اصفهان آورد و به كرّات به ناشناخت بر سبيل امتحان با او عشق باخت و … » در واقع خلاصة ماجراي خسرو با لشكر را بدان گونه كه در روايت نظامي آمده است ، به شيرين منسوب مي كند و احتمال وحدت هويت شكر را با شيرين قابل تصور مي سازد. »11


ماجراي شكر اصفهاني در روايت نظامي آب و تاب بيشتري از ماجراي او در روايت وحشي دارد. علاوه بر بيان نقش مستقيم شكر در دو منظومه ، نام او به كرات در ابيات اين دو منظومة گرانسنگ به چشم مي خورد.

از شخصيت هاي ديگر اين دو منظومه كه بتوان به تحليل و تعريف نقش آنان پرداخت ، شخصيت قابل توجهي به نظر نمي رسد.

مثل نقش كنيزان شيرين كه نقش فرعي در اين دو منظومه دارند. البته برخي ديگر از شخصيت ها مثل بزرگ اميد ، مريم ، باربد ، نكيسا ، شيرويه و … كه شايسته بررسي و نقد و تحليل مي باشند ، از آن جهت كه در منظومة وحشي نام و يادي از آنها به ميان نيامده است ، از پرداختن به آنها خودداري مي كنيم.


نتيجه اي كه در اين بخش از بررسي ( بررسي شخصيت هاي دو منظومه ) مي گيريم اين است كه درست است نام و عنوان شخصيت هاي مشترك در دو منظومة مورد بررسي يكي است اما خصوصيات و ويژگيهاي آنان غير از شاپور با يكديگر متفاوت است . فرهاد وحشي با فرهاد نظامي تفاوت دارد. شيرين وحشي آن شيريني نيست كه وفادار و تا پايان عمر دل در گرو عشق خسرو داشته باشد.

و اين تفاوتها را خواننده در خلال ماجراها و حوادث آمده در دو منظومه در مي يابد. خسرو نيز با اين كه در هر دو اثر از شخصيت و خصوصيات اخلاقي واحدي برخوردار است اما برخلاف منظومة نظامي در اثر وحشي ، شخصيت اصلي را به عهده ندارد بلكه فرهاد اين نقش اصلي را در تمام صحنه ها و ماجراهاي داستان را به عهده دارد. شيرين نظامي در عشق خسرو وفادارتر ، مستحكم تر و پسنديده تر از شيرين وحشي است.

درحالي كه اين وفاداري و استحكام در عشق را شيرين در منظومة وحشي نسبت به فرهاد دارد. عشق شيرين به فرهاد در داستان نظامي يكسويه است و عشق او در منظومة وحشي ، عشقي كاملاً‌ دو سويه و پاك و قابل تقدير است.








حوادث داستان



پيداست وقتي شخصيت هاي دو منظومة داستاني مشابه يكديگر باشند ، اغلب يا برخي حوادث مشابه و همانند خواهند بود. در دو منظومة نظامي و وحشي و ، هم حوادث مستقل داريم چون عشق و ازدواج خسرو با شكر و هم حوادث وابسته در طول داستان كه به ماجراي غايي ختم مي شوند.


همانطور كه پيش از اين گفته شد ، چون نظامي به روايت تاريخي داستان خسرو و شيرين پاي بند است و به خاطر اين كه منظومة داستاني نظامي شبيه به يك رمان است ، حوادث و ماجراهاي منظومه نظامي بيشتر و متعدد تر نيست به حوادث منظومة داستاني وحشي است. مثلاً در منظومة نظامي رفتن خسرو به مرغزار ، رفتن شاپور به ارمن ، ترسيم چهره خسرو به دست شاپور ، جنگ خسرو با بهرام گور ، ازدواج خسرو با مريم ، جوي شير كندن فرهاد ،

كشته شدن خسرو به دست شيرويه ، مرگ مريم ، خودكشي شيرين و حوادث ديگر ، افزون بر حوادث منظومة وحشي است . به عبارت ديگر حوادث ياد شده در منظومة وحشي ذكر نشده اند.


از حوادث ياد شده در منظومة نظامي ، برخي به شخصيت هاي اصلي و فرعي مشترك در دو منظومه مربوط مي شود كه وحشي به آنها اشاره نكرده است چون جوي شيركندن فرهاد ، مرگ شيرين ، مرگ فرهاد و برخي به شخصيت هايي مربوط مي شود كه نام و ياد آنها در منظومة وحشي ذكر نشده است چون مرگ مريم ، ازدواج خسرو با مريم ، اظهار عشق شيرويه به شيرين و ماجراي بزرگ اميد و طرب نوازي نكيسا و باربد و …


اينك به ذكر اين حوادث مشترك و تحليل و بررسي آنها مي پردازيم :



ظهور فرهاد در عرصه داستان و حوادث وابسته به او :



ظهور فرهاد در منظومة خسرو و شيرين حال و هواي ديگري به اين منظومه مي بخشد. فرهاد وقتي شيرين را مي بيند و سخنان او را مي شنود ، قرار از كف مي دهد و عاشق بي قرار او مي شود تا جايي كه سرگشته كوه و بيابان مي گردد و مجنون وار با وحوش انس مي گيرد و در نهايت در راه پرخون عشق كشته مي شود. ظهور فرهاد در داستان در كندن جوي شير براي شيرين است .

حادثة ظهور فرهاد فضايي خاص به داستان نظامي مي دهد و همانطوري كه پيش از اين گفته شد ، اين ظهور و عشق بازي شيرين با فرهاد پاسخي به عشق خسرو به شكر . چون همان اندازه كه ماجراي عشق خسرو به زني بد نام به نام شكر مايه ننگ و عار خسروست و نزد بزرگان ناپسند است ،‌ عشق شيرين به يك صنعتگر بي نام ونشان نيز مايه ننگ شيرين است و اين نيز در نزد بزرگان كشور پسنديده نيست. شايد ماجراي عشق شيرين به فرهاد به او كمك كند تا خود را از قيد نام و ننگ برهاند چون عاشقي با نام سازگاري ندارد و عاشق رسواي دهر است.



ظهور فرهاد در منظومة وحشي بعد از عشق خسرو به شكر است و مأموريت فرهاد در داستان وحشي بناي قصري براي شيرين است . در حالي كه مأموريت فرهاد در خسرو و شيرين نظامي كندن جويي براي انتقال شير به بارگاه شيرين است.


در منظومة نظامي فرهاد قبل از عشق خسرو به شكر در عرصة حوادث داستان ظاهر مي شود و عشق خسرو به شكر حتي بعد از مرگ فرهاد انجام مي گيرد. در حالي كه در منظومة وحشي فرهاد بعد از دل دادن شاه هوسران به شكر وارد داستان مي شود درست نقطة شروع داستان وحشي بافقي.



به نظر نگارنده ظهور فرهاد در منظومة وحشي موجه تر و پسنديده تر است . وقتي شاهي با آن عظمت و بزرگي تنها به خاطر تلاش شيرين براي حفظ پاكدامني او شيرين را ترك مي كند و دل به زني بدنام مي سپارد پس بايد فرهادي پيدا شود با آن خصوصيات كه جانش را فداي شيرين كند. شيرين دوست دارد خسرو با ديدي ديگر به او نگاه كند و تفاوتي خاص بين او و زنان ديگر حرمسرايش قائل شود ولي خسرو مي خواهد از شيرين كام بگيرد.


وقتي هدف وحشي بيان عشق است و سختي هاي راه عشق و قصه هايي چون خسرو و شيرين را فسانه اي بيش نمي داند ، مجبور است كه عاشقي شيدا و ديوانه ساري چون فرهاد را به معرض آورد تا بتواند اين هدف و غايت وحشي را جامة عمل بپوشاند.





كوه كندن فرهاد



ماجراي كوه كندن فرهاد در منظومة نظامي ووحشي با يكديگر متفاوت است . در منظومه خسرو و شيرين پيشنهاد كوه كني فرهاد از سوي خسروست و در منظومه وحشي از سوي شيرين است و اين خود قابل توجه است . اگر خسرو مي خواهد كه فرهاد كوهي بكند ، فقط به خاطر اين است كه مي داند اين كار شدني نيست و فرهاد قادر به اين كار نيست .

اين پيشنهاد خسرو بهانه اي است براي نابودي فرهاد كه او را رقيب خويش در عشق زيباي ارمن مي داند.


هدفي كه در ماجراي كوه كني فرهاد در خسرو و شيرين مطرح است نابودي فرهاد و ويراني كاخ با عظمت عشق فرهاد است تا جايي كه وقتي خسرو پيروزي فرهاد را در اين آزمون سخت مي بيند چاره اي ديگر مي انديشد و با طرح توطئة دروغين مرگ شيرين ، او را از پاي در مي آورد و نابود مي كند.


در منظومة وحشي اين پيشنهاد از سوي شيرين است . شيرين مي خواهد با تراشيدن كوه بيستون براي خود كاخي بسازد اما كاخي از عشق و به بلنداي عشق . اگر دقت كنيم تضاد هدف و غايت را در اين ماجراي واحد مي بينيم .كوه كني فرهاد زمينه ساز عشق او به شيرين است ولي كوه كني فرهاد نظامي زمينه ساز يا بهتر بگوييم عامل نابودي فرهاد است . پيشنهاد مورد بحث در منظومة نظامي از سوي دشمن است اما در منظومه وحشي از سوي دوست است.


خسرو كاخ عشق شيرين را با عشق به شكر فرو ريخت و به همين خاطر شيرين در پي آن است كه با كندن بيستون كاخي نو از عشقي پاك بنا كند. هدف خسرو و شيرين در پيشنهاد فوق آزمون فرهاد است ولي آزمون شيرين ، آزموني است براي ورود سلطان عشق و محبت فرهاد به سراپردة قلب شيرين.



در منظومة وحشي ماجراي كوه كني فرهاد رمز وسمبولي است كه صاحب منظومه به آن اشاره مي كند :




اشارت رفت از آن ماه پريزاد
مگر كوه وجود كوهكن بود
كه يعني خويش را از پا در انداز
اگر خواهي به وصلم آشنايي
تــو را كوهــي شدست اين وهم وپندار





كه آن كوه افكند از تيشه فرهاد
كه او را كوه كندن امر فرمود
وز آن پس با جمالم عشق مي باز
مرا جا در درون جان نمايي
مرا خواهـــي ز راه ايــن كــــــوه بردار






ديوان وحشي ص 509



پس از اين كوهكني مايه وصال فرهاد به شيرين است . ولي آن كوهكني مايه فراق هميشگي او ازدوست و ديدار اوست. خيلي زيباست وقتي كوه وجود كنده شد و از سر راه برداشته شد آنگاه وجود انسان تبديل به قصر و كاخي با عظمت مي شود كه دوست در آن جا سرير شاهي بنا مي كند و بر ملك وجود يار حكومت مي كند.




ماجراي خسرو و شكر اصفهاني



ماجراي عشق و هوسراني خسرو با شكر در دو منظومة نظامي و وحشي از چند جهت تفاوت دارد . يكي آن كه عشقبازي خسرو با شكر در منظومة وحشي قبل از ظهور و پيدايش فرهاد در عرصة داستان است و به عبارت ديگر وقتي شيرين عيش و دلربايي را معطل مي بيند و خسرو او را ترك مي كند به عشق فرهاد دل مي بندد.

در حالي كه در منظومة نظامي اين ماجرا بعد از ظهور و حتي پس از مرگ فرهاد رخ مي دهد.


ديگر اينكه وحشي ماجراي خسرو با شكر را با اشاره اي مختصر در حد يك بيت پيام دار كه « خبر دادند شيرين را كه خسرو ـ به شكر كرده پيمان هوس نو » بيان مي كند در حالي كه نظامي آن را به شكل داستاني كه چندين ماجراي كوچك را در دل دارد طرح مي كند و تعداد ابيات مربوط به اين ماجرا و ماجراهاي وابسته به آن را به چندين صفحه مي رساند.


نكتة ديگر اين كه اين اقدام شيرين و دل نهادن به عشق فرهاد در داستان وحشي موجه تر جلوه مي نمايد تا در منظومه نظامي . شيرين در داستان وحشي بهانه اي دارد براي كار خويش و آن بهانه اين است كه خسرو با اين كه زيباي ارمن را در كنار خويش دارد ، تنها به خاطر حفظ عفت شيرين در همبستر نشدن با خسرو ، او را ترك مي كند و به سراغ شكر اصفهاني مي رود ، ولي در منظومه نظامي چنين توجيهي نيست.


شايد اين گونه به نظر رسدكه نظامي براي اين كه عشق شيرين به فرهاد پاسخي بيابد ماجراي شكر را طرح مي كند در حالي كه خسرو نيز آگاه است كه عشق فرهاد يكسويه است و شيرين اصلاً عشقي سوزان چون عشق فرهاد نسبت به فرهاد ندارد. حال اگر اين گونه هم باشد ديگر شيرين عاشق شيداي صنعتگر خود را از دست داده است و ديگر لزومي ندارد خسرو با اين كه بزرگترين مانع او از سر راهش برداشته شده است بار ديگر دل به عشق يك روسپي ولو پاكدامن بسپارد . چون اين عشق هر چه باشد عيب و ننگي براي شاه كشورخواهد بود و انزجار و مخالفت بزرگان را در پي خواهد داشت.



ادامه در قسمت دوم....

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد