PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله درگیری‌های سوریه افشاگر محور شرارت امریکا



داداشی
11th July 2012, 11:23 PM
مردم دنيا بايد بسيار سپاسگزار سوريه باشند. براي اين که اين کشور ناآرام در اين دوران مشقت‌زا در حال افشاي يک حقيقت مهم است. خونريزي‌ها، غارتگري‌ها و خشونت هايي که مردم سوريه در حال تحمل آن هستند، به جهانيان اين توانايي را داده که با وضوح کامل پي به يک حقيقت عمده ببرند. اين حقيقت که چه کسي و چه چيزي عامل اصلي خشونت‌ها است.

و اين عامل حقيقي خشونت ‌نه تنها سوريه بلکه تمام جهان را تحت تاثير قرار داده است. شعارهاي مکرر غرب عليه اسلام گرايان تندرو، کشورهاي ياغي، رژيم‌هاي فاسد و ابرقدرت‌هاي تماميت خواه را مبني بر اين که آن‌ها "دشمن" مردم آزادي خواه هستند، فراموش کنيد.

اين نظام سرمايه داري فاسد، استثمارگر و ثروت اندوز براي طبقه قدرتمند و اقدامات جنگ طلبانه امپرياليستي که امريکا و متحدانش بر اساس همين نظام آن را سرلوحه کار خود قرار داده‌اند، چيزي است که سوريه و باقي جهان را به فقر، درگيري و فاجعه کشانده است.

از قضا، ده سال پيش بود که جرج دبليو بوش رئيس جمهور وقت امريکا (يا نويسنده متن سخنراني وي)، براي اولين بار عبارت "محور شرارت" را به کار برد. بوش سال ۲۰۰۲ در جريان سخنراني سالانه خود براي کنگره امريکا در مورد سه کشور هشدار داد که "به شدت به دنبال دستيابي به سلاح‌هاي کشتار جمعي" هستند و ضمن "صدور تروريسم"، "تحت حاکميت گروه کوچکي از افراد غيرمنتخب" هستند. وي از عراق، ايران و کره شمالي به عنوان "محور شرارت" نام برد.

دولت بوش، بعدها در راستاي رويکرد خصمانه خود نسبت به کشورهاي جهان، کشورهاي کوبا، ليبي و سوريه را نيز مشمول لفظ "نيروهاي شيطاني" قرار داد.

البته رئيس جمهور امريکا، به عنوان يک قدرت متکبر و سرمست از غرور، هيچ مدرکي براي اثبات اين اتهام قبيحانه ارائه نداد؛ اتهامي که همچنان يکي از بنيادهاي سياست خارجي امريکا به شمار مي آيد چرا که هرگز اين کشور به طور رسمي از اين ادعا عقب نشيني نکرده است.

اگر رسانه‌هاي صنفي و شرکتي غرب، به جاي اين که سخنگوي متملق طبقه قدرتمند باشند، بر اساس ادعاي خود واقعا مستقل بودند، با توجه به ملاحظات تاريخي به اصلاح اتهام زني امريکا مبني بر محور شرارت بودن کشورهاي مذکور مي‌پرداختند.

رسانه‌ها احتمالا ديده ‌بودند که به دنبال کودتاي خونين سازمان سيا عليه عبدالکريم قاسم، دولت امريکا صدام حسين ديکتاتور را در عراق بر سر قدرت نشاند. زماني که بوش پسر سخنراني ننگين خود را ايراد کرد، مردم عراق از اثرات جنگي ويران کننده رنج مي‌بردند که بوش پدر در سال ۱۹۹۱ بر آن‌ها تحميل کرده بود؛ آن‌ها همچنين ۱۰ سال تحريم‌هاي فلج کننده‌ اقتصادي امريکا را که جان بيش از يک ميليون کودک عراقي را گرفت، متحمل شده بودند. تحريم‌هايي براي سرنگوني مشتري سابق امريکا که زماني از سوي مادلين آلبرايت، وزير امور خارجه وقت اين کشور اين گونه توصيف شد: "هزينه‌اي که ارزشش را داشت."

درباره ايران نيز، بازوهاي به اصطلاح حقيقت گوي غرب مي‌توانستند مردم را از اين موضوع آگاه کنند که بعد از سرنگوني محمد رضا شاه پهلوي، ديکتاتور مورد حمايت واشنگتن، توسط مردم ايران، دولت اين کشور توانست استقلال سياسي و اقتصادي خود را از استبداد امريکايي بدست بياورد.

بعد از سرنگوني دولت منتخب محمد مصدق نخست وزير وقت ايران توسط سازمان سيا و ام‌آي ۶ به دليل جسارت ورزيدن آن براي حفظ ثروت نفتي ايران براي مردم اين کشور به جاي رفتن آن به جيب سرمايه داران غربي، امريکا در سال ۱۹۵۳ شاه را همراه با پليس مخفي وي موسوم به ساواک به عنوان يک پادشاه مطلق در ايران روي کار آورد.

درباره کره شمالي و رژيم کمونيست منزوي آن، رسانه‌هاي غربي مي‌توانستند با اشاره به اين که اين کشور آسيايي هرگز با همسايگان خود وارد جنگ نشده و هيچ ارتباط تاييدشده‌اي با تروريسم بين المللي ندارد، تهمت بوش به اين کشور مبني بر محور شرارت بودن را در معرض نقد و قضاوت قرار دهند. در واقع، مي‌توان تيرگي و عدم توسعه کره شمالي را تا حد زيادي به جنگ تجاوزگرانه امريکا عليه شبه جزيره کره در اوايل دهه ۵۰ ميلادي نسبت داد. جنگي که در جريان آن مردم کره شمالي ناچار شدند براي فرار از بمباران جهنمي امريکا در غارها زندگي کنند. مردم کره شمالي به طور رسمي همچنان در معرض خطر نابودي توسط امريکا قرار دارند چرا که اين کشور بعد از پايان درگيري ها، هرگز حاضر نشد پيمان آتش بس موقت را امضا کند.

رسانه‌هاي ضعيف غرب هرگز اين حقيقت آشکار را تصديق نخواهند کرد: علت واقعي اين که امريکا "محور شرارت" را ابداع کرد، اين بود که روايت جعلي خود را که اخيرا "جنگ عليه ترور" خوانده مي‌شود، تقويت کند.

طبقه حاکم در امريکا و متحدان آن به منظور توجيه نظامي گري و تجاوز خارجي خود نياز به نوعي دشمن خارجي دارند. براي بيش از چهار دهه، "امپراطوري شيطاني شوروي" به راحتي دشمن خوانده مي‌شد. اين امر به امريکا و متحدان آن اجازه داد که به نام "مبارزه با کمونيسم" و "دفاع از جهان آزاد" به کشورها در سراسر جهان حمله کرده و آن‌ها را تحت انقياد خود در آورند؛ در حالي که دستورکار مخفي و حقيقي اين حملات به دست آوردن کنترل منابع طبيعي براي شرکت‌هاي غربي بود.

امريکا و هم پيمانان اروپايي اين کشور از سال ۱۹۴۵ تا دهه ۹۰ ميلادي، به مداخلات نظامي آشکار و پنهان در بيش از ۵۰ کشور در سراسر جهان پرداختند که گستره آن از امريکاي لاتين تا کارائيب و از آفريقا تا خاورميانه و آسيا مي رسيد. اين معادل ميانگين يک حمله در هر سال است. برآورد مي‌شود شمار تلفات ناشي از کودتاها، براندازي‌ها، جنگ‌هاي واسطه‌اي و جنگ‌هاي همه جانبه تحت رهبري امريکا مانند جنگ ويتنام بيش از ۱۰ ميليون کشته باشد. هلوکاستي غربي در خدمت سرمايه داري.

با فروپاشي ناگهاني اتحاد جماهير شوروي در سال ۱۹۹۰-۹۱، قدرت‌هاي غربي بايد يک دشمن جديد مي يافتند تا بتوانند ساز و کار امپرياليستي خود را مطابق معمول توجيه کنند.

اين آغاز داستان "جنگ عليه ترور" و مشتقات آن مانند "محور شرارت" و "سلاح‌هاي کشتارجمعي" بود. به جاي اين که بعد از پايان جنگ سرد، صرفه جويي ناشي از صلح و کاهش نظامي گري حاصل شود، دکترين امنيت ملي امريکا که بر نوع حاکميت غربي حکم فرماست، اجازه ادامه يافتن پيدا کرد چرا که امريکا و متحدانش اکنون يک "دشمن جديد" داشتند. بنابر اين بودجه‌هاي نظامي تريليون دلاري به بهاي کاهش توسعه اجتماعي، ادامه يافته و اساساً مداخله نظامي در امور کشورهاي مستقل "به نام دفاع از جهان آزاد" مطالبه مي‌شود. امريکا بيش از کل هزينه‌ تمام کشورهاي ديگر در جهان در امور نظامي، هزينه مي‌کند؛ حتي اگر جامعه اين کشور به دليل فقر وارد بحران اقتصادي شود.

مساله اي که در معرفي رسمي محور شرارت به آن اشاره نشد، اين بود که کشورهاي مذکور داراي بعضي صفات مهم‌تر ديگري بودند. آن‌ها از نظام سياست خارجي غرب مستقل هستند (و يا در مورد کشوري مانند ليبي، "بودند") و به ويژه صراحتا و سرسختانه منتقد حمايت امريکا و اروپا از تجاوز جنايتکارانه و چند دهه‌اي اسرائيل عليه مردم فلسطين و ديگر کشورهاي خاورميانه مي‌باشند. علاوه بر اين، عراق، ايران و ليبي از بزرگ‌ترين ذخاير نفت و گاز جهان برخور دارند.

بنابر اين، برچسب "محور شرارت" فقط راهي براي حفظ دکترين رو به انحطاط امنيت ملي امريکا و متحدان آن نيست، بلکه راهي براي منزوي کردن، بد جلوه دادن و "تغيير رژيم" در کشورهاي مذکور نيز هست. تغيير رژيم اين کشورها به رژيم‌هايي که در مقابل ديکته‌هاي اقتصادي و سياسي واشنگتن و سرمايه داري جهاني، سر خم مي‌کنند.

از شش عضو اصلي محور شرارت ادعا شده توسط دولت بوش، کوبا و کره شمالي به واسطه تحريم‌هاي غرب در قرنطينه قرار گرفته و از روابط متوازن بين المللي و توسعه دور افتاده‌اند. از چهار کشور ديگر، عراق و ليبي نيز مورد حمله نيروهاي تحت امر امريکا قرار گرفته ‌و به منظور خدمت به منافع غرب نابود و دوباره ساماندهي شده‌اند. ايران و سوريه، دو کشور باقي مانده نيز تحت هجوم تحريم‌هاي اقتصادي و عمليات تجاوزگرانه مخفي غرب قرار دارند.

روسيه و چين اين هفته بر پيشنهاد معقول خود مبني بر اين که مردم سوريه بايد بتوانند بدون دخالت خارجي در مورد آينده سياسي خود تصميم گيري کنند، تاکيد کردند. حتي به نظر مي‌رسد کوفي عنان، نماينده ويژه اتحاديه عرب که در گذشته همسو با دولت‌هاي غربي عمل مي‌کرد، از اين پيشنهاد حمايت کرده است. در واقع، عنان در جريان سفر خود به تهران با علي اکبر صالحي وزير امور خارجه ايران در مورد لزوم توقف مداخله غرب در امور سوريه و صدور سلاح به اين کشور موافق بود.

موضع امريکا و متحدان آن چيست؟ واشنگتن، لندن، پاريس و متحدان آن‌ها يعني ترکيه و حکومت هاي پادشاهي‌ حاشيه خليج فارس، ضمن رد راه حل داخلي براي سوريه، وعده داده‌اند حمايت مالي و مادي از گروه‌هاي مسلح را افزايش دهند؛ گروه‌هايي که طي ۱۶ ماه اخير به اقدامات تروريستي براندازانه پرداخته اند.

محور تحت امر امريکا اصرار دارد بشار اسد، رئيس جمهور سوريه بايد فورا به دستور آن‌ها از قدرت کنار برود. هيلاري کلينتون، در اظهاراتي که بيشتر به گفته‌هاي همدم يک جنايتکار مافيايي شباهت دارد گفته است روسيه و چين به دليل موضع (معقول) خود "هزينه خواهند پرداخت". وي همچنين اين هشدار شيطاني را مطرح کرد که زمان براي اسد "رو به پايان است" و اگر انتقال سياسي قدرت بر اساس شرايط امريکا در سوريه رخ ندهد، مردم اين کشور با "تهاجمي فاجعه بار که نه تنها براي سوريه بلکه براي تمام منطقه فاجعه بار خواهد بود"، روبرو خواهند شد.

اين طرز فکرو ادبيات يک دولت سرکش فاشيست است.

آن چه در سوريه در حال رخ دادن است، يک تراژدي دردآور و جانسوز است. اما نکته مثبت در مورد آن اين است که جهان مي‌تواند اين حقيقت آشکار را ببيند که چه کساني دقيقا "محور شرارت" را تشکيل مي‌دهند. اظهارات رئيس جمهور وقت امريکا اکنون به شکلي تداعي مي‌شوند که هرگز وي تصور آن را نمي‌کرد، زيرا چيزي که جهان اکنون در سوريه شاهد آن است، محور شرارت امريکا است. اين حقيقت ما را ملزم مي‌کند که به دهه‌هاي گذشته نگاه کنيم و منبع اصلي خشونت، درگيري و جنگ را در طول تاريخ معاصر تشخيص دهيم. اين حقيقت ما را مجاب مي‌کند که به زمان حال با چشماني باز نگاه کنيم تا پي ببريم چرا فقر، انحطاط اجتماعي و بدبختي در کنار ثروت، قدرت و اقدامات جنگ طلبانه طبقه بالا قرار دارد. محور قدرت‌هاي تحت امر امريکا، خدمت‌رسان به طبقه‌اي خاص و برگزيده، در حال غارت جوامع خود و هر کشور ديگري که در مسير سلطه آن‌هاست، هستند و دانستن اين حقيقت مي‌تواند ما را رهايي بخشد.

درباره‌ي نويسنده: فينيان کانينگام کارشناس امور خاورميانه و شمال آفريقاست و در نوشته‌هايش به مسايلي همچون امپرياليسم و جنگ، سياست اقتصادي، تاثيرات زيست محيطي، علم و فن‌آوري و حقوق بشر مي‌پردازد. وي پيشتر در بحرين مستقر و شاهد تحولات سياسي در اين کشور پادشاهي حاشيه خليج فارس در سال ۲۰۱۱ و سرکوب معترضان دموکراسي‌خواه توسط نيروهاي سعودي بود. وي به خاطر نگاه منتقدانه خود نسبت به نقض حقوق بشر توسط اين رژيم خودکامه از بحرين تبعيد شد. کانينگام با روزنامه‌هاي ميرور، آيريش تايمز و اينديپندنت و سايت تحليلي گلوبال ريسرچ همکاري دارد. وي اصالتا اهل بلفاست ايرلند است و اکنون در شرق آفريقا در حال نوشتن کتابي درباره بحرين و بيداري اسلامي است.


pressTV

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد