نارون1
11th July 2012, 09:40 AM
http://www.preventivemedicine.ir/cms/images//intuition.jpg (http://nimamohyeddin.com/index.php?option=com_content&task=view&id=282&Itemid=119)
چارلز مک کریری از انستیتو تحقیقات پس یکوفیزیکال در آکسفورد نسبت به تغییرات فیزیولوژیکی که بعضی از محققین بعنوان شاهدی برای رودی دادن تله پاتی عرضه میکنند شکاک است. او ترجیح میدهد میان «دستگاه فیزیولوژیکی بعنوان وسیله تعیین حالت ادراک فوق حسی آگاهانه و دستگاه فیزیولوژیکی بعنوان تشخیص دهنده ادراک فوق حسی» تمایزی اساسی قائل شود (224). این بدان معنی است که او در مورد خود تله پاتی مطمئن نیست اما معتقد است که امکان دارد شرایطی را که در آن تله پاتی روی خواهد داد تشخیص دهیم. مک کریری اینها را به اینصورت لیست میکند : امواج پیوسته آلفا اغلب اندکی شتاب میگیرند، کشش ماهیچه کاهش یافته ، و فشار کربن اکسید افزایش می یابد.
اگر حالت فیزیولوژیک معین و کاملاً تعریف شده ای وجود داشته باشد که در آن احتمال وقوع تله پا تی به بیشترین حد برسد، در اینصورت باید برای بعضی اشخاص امکان داشته باشد بهمان طریق که میتوان طرز تولید امواج آلفا یا پائین آوردن دلخواه فشار خون را یاد گرفت خود را برای تشخیص این حالت تربیت کنند.
شاید این همان شهود است. یعنی توانایی تشخیص حالت تله پاتیک و بکار بردن این دانش در ذکر عبارت : « نمیدانم چرا، اما بدلم یقین آمده که ... » این بدان معنی است که شهود دانش خودآگاه مبهمی است از ادراک ناخودآگاه اطلاعات تله پاتیک.
در بسیاری از آزمونهای تله پاتی، آزمایش شوندگان درباره بعضی حدسها یا تأثرات احساس ویژه ای داشتند و میگفتند که بعضی را از بقیه «بهتر حس میکنند» یا اینکه «گمان دارند» کارها بخوبی پیش میرود. اغلب ثابت میشد که این گمانها صحیح است ، اما تقریباً اطلاعات کافی برای اثبات وجود چنین ارتباطی در دست نیست . فرضاً باید بتوان آزمونهنا را طوری طرح کرد که آزمایش شونده تا زمانی که این احساس شهودی از «درستی» را حس نکرده است از حدس زدن خودداری کند. اما تاکنون هیچگونه آزمونی از این نوع انجام نشده ، و اتصال بین تله پاتی و شهود همچنان پیچیده و مبهم باقی مانده است.
امکان دارد بین ایندو اصلاً ارتباطی هم نباشد. یکی از بازیهایی که اریک برن روانپزشک با بیمارانی دارد که هر روز ملاقات میکند حدس زدن سن ، شغل، نشانی ، و وضع خانوادگی آنهاست. بنظر میرسد که او درین امر تا حد قابل ملاحظه ای موفق شده است، و گفتنه شده است که او برای بدست آوردن اطلاعات از تله پاتی استفاده میکند، اما خود او احساس میکند که شهودش مبتنی بر سرنخهای حواس طبیعی است .
او اظهار نظر میکند که « همه چیز بطور خودکار درست در زیر سطح خودآگاهی مرتب میشوند؛ عواملی که بطور نیمه خودآگاه درک شده اند بیرون کشیده شده ، بطور خودکار جابجا میشوند، و در برداشت نهائی که آخر سر همراه با مقداری عدم قطعیت بکلام در میآید ، جمع بندی میشوند.» (24) برن ادعا میکند که میتواند بگوید چه موقع شهودش خوب کار میکند و ایجاد شرایط لازم برای حدس زدن موفق مستلزم «تماسی باریک شده و متمرکز با واقعیت خارجی» است که مشابه حال «هوشیاری رها» در یک ارتباط تله پاتی موفق است، اما ممکن است جریان ازین قرار باشد که هم اطلاعات تله پاتیک و هم تأثرات و برداشتهای تصعیدی وقتی که ذهن در این حالت است دریافت میشوند. ما میدانیم که تحت هیپنوتیزم ، ناخودآگاه میتواند چیزهایی باورنکردنی را فراخواند، از قبیل تعداد پله هایی را که در ملاقات شخص دیگری در دفتر کارش در هفته گذشته طی شده یا تعداد تیرهای چراغ برق را در خیابان ؛ اما هیچگونه اطلاعی نداریم که این قبیل اشیاء چرا و چه موقع جمع آوری میشود.
بنظر میرسد که بسیار بیشتر از آنچه ما گمان میکرده ایم اطلاعات محیط زیست وارد ناخودآگاه می شود، و سد مابین فرآیندهای خودآگاه و ناخودآگاه ، یکی از آن صافی های حیاتی است که ما را از فرو رفتن در باتلاق احساس ها در امان می دارد. اگر چنین باشد، عجیب نیست که شکستن و عبور از سدّ برای ما مشکل باشد : زندگی ما وابسته به دست نخورده ماندن آنست.
هنگام تشکیل رویا و توهم تراوشی از این سد بوقوع می پیوندد و ممکن است شهود رخنه ای دیگر باشد، که در مواقع اضطراری که بعض اطلاعات ممکن است برای بقا حیاتی باشند اتفاق میفتد. بیشتر اوقات ، شهودات محصول تجربه گذشته اند خاطرات ، آرزوها، امیدها ، و ترسهایی که در ناخودآگاه انبار شده اند، اما گاه ممکن است حاوی اطلاعات کاملاً جدیدی باشند، که از تله پاتی بدست آمده باشد.
شاید استفاده ناچیز ما از شهود ناشی از پیچیدگی زندگیهای خودآگاه ما باشد. ما آنرا جانشینی بر روش منطقی عقل بحساب می آوریم و میل داریم مردم را تقسیم کنیم به دسته ای که بیشتر انگیزشی – براساس شهود – عمل میکنند و دسته ای که برای تمام تصمیمها موضعگیری عقلانی دارند. فرهنگ عامه به زنان قدرت شهود بیشتری نسبت میدهد، اما برای چنین ادعایی شواهد چندانی در دست نیست.
گرچه شاید زنان تنها به این علت که کمتر از مردان امکانات رشد عقلانی در اختیار داشته اند مجبور بوده اند شهودی تر باشند. بنظر میرسد در گونه هایی از جانوران که توانایی تفکر کمتر و خودآگاه ساکن تری دارند این سدها بسیار کوتاهتر شده و در بسیاری از گونه ها اصلاً وجود ندارد، اما این بدان معنا نیست که آنهنا بینائی تمایز بین «خود» و «ناخود» را از دست داده اند.
هر کدام از چلچله هایی که روی یک سیم نشسته اند فاصله خود را از دو پرنده مجاورش تقریباً به اندازه 15 سانتی متر نگاه میدارد؛ برای مرغان دریائی این فاصله سی سانتی متر است ، و فواصل انفرادی میان فلامینگوهنا حدود شصت سانت. انسان همین قسم دوایر نامرئی را دور بدن خود میکشد، و قطر این دایرنه ها نمایاننده خوبی از حالت انگیزش اوست. اگوست کنزل روانپزشک کشف کرده است که فضای شخصی حول هر فرد معمولی کاملاً معادل استوانه ای است که بطور تقریب در تمام جهات تا 45 سانتی متر گسترده است (176).
هر کدام از ما بوضوح ازین ناحیه محافظت میکنیم، و کنزل دریافت است که این فضا برای آنان که تمایل به خشونت دارند بسیار بزرگتر است. وقتی او سعی میکرد به زندانیانی که سوابق خشونت دارند نزدیک شود، درمی یافت که آنها او را در فاصله نود سانتی متری متوقف میکنند. او نشان داد که وقتی سنجیده و بعمد باین فضا تجاوز و فاصله را کم میکند تنش و خصومت بنحو محسوسی افزایش می یابد. ناحیه شخصی آنها از پشت سرشان هم تا حدود صد و بیست سانتی متری ادامه داشت، و هر گونه نزدیک شدن از این سو را تهدید خاصی تلقی میکردند.
این ناحیه تا حدی تحت کنترل خودآگاه است. وقتی در آسانسور یا اتوبوسی فشرده می شویم، با احتیاط تمام خصومت را حذف میکنیم و حرکات و اشاراتی برای خود ترتیب میدهیم که در تله ای که حضور افراد مجاورمان برای ما ایجاد کرده به ایشان اطمینان دوباره بدهیم. این امکان نیز وجود دارد که در شرایط مزبور بوسیله درک شهودی متقابل تمایلات افراد مجاور، از پرخاشگری احتراز نمائیم. درینجا لازم نیست تله پاتی یا هر نوع دریافت فوق حسی دست اندرکار باشد بلکه اطلاع ناخودآگاه از دیگران کافی است.
نتایج کار روی میدانهای حیاتی بیانگر آنست که یک گروه از مردم با هم میدان مرکبی تولید میکنند که شخصیت مجزایی دارد و پیوستن یک فرد به یک گروه فقط بطور کمی به میدان نمی افزاید بلکه اغلب طرح کلی آنرا تغییر میدهد. بعکس، همه ما احساس خلاء و کمبودی را که از خروج یک فرد از یک گروه میتواند بوجود آید می شناسیم ، هر چند ممکن است این فرد در هیچ تصمیمی نقش فعالی هم نداشته باشد ؛ شخصیت گروه ، موضوع اصلی صحبتها ، و فعالیت گروه همگی ممکن است تغییر یابند، و حتی شاید محفل بکلی منحل شود.
بنظر میرسد در چنین حوزه ای از هشیاری جمعی است که شهود فعالترین نقش خود را بازی میکند. شهود ، چه به تله پاتی ربطی داشته باشد چه نداشته باشد، بهرحال مطمئناً وسیله مفیدی برای دستیابی به منابع اطلاعات دریافت شده از محیط زیست درناخودآگاه و سایر ساز و کارهای آن فراهم میکند.
چارلز مک کریری از انستیتو تحقیقات پس یکوفیزیکال در آکسفورد نسبت به تغییرات فیزیولوژیکی که بعضی از محققین بعنوان شاهدی برای رودی دادن تله پاتی عرضه میکنند شکاک است. او ترجیح میدهد میان «دستگاه فیزیولوژیکی بعنوان وسیله تعیین حالت ادراک فوق حسی آگاهانه و دستگاه فیزیولوژیکی بعنوان تشخیص دهنده ادراک فوق حسی» تمایزی اساسی قائل شود (224). این بدان معنی است که او در مورد خود تله پاتی مطمئن نیست اما معتقد است که امکان دارد شرایطی را که در آن تله پاتی روی خواهد داد تشخیص دهیم. مک کریری اینها را به اینصورت لیست میکند : امواج پیوسته آلفا اغلب اندکی شتاب میگیرند، کشش ماهیچه کاهش یافته ، و فشار کربن اکسید افزایش می یابد.
اگر حالت فیزیولوژیک معین و کاملاً تعریف شده ای وجود داشته باشد که در آن احتمال وقوع تله پا تی به بیشترین حد برسد، در اینصورت باید برای بعضی اشخاص امکان داشته باشد بهمان طریق که میتوان طرز تولید امواج آلفا یا پائین آوردن دلخواه فشار خون را یاد گرفت خود را برای تشخیص این حالت تربیت کنند.
شاید این همان شهود است. یعنی توانایی تشخیص حالت تله پاتیک و بکار بردن این دانش در ذکر عبارت : « نمیدانم چرا، اما بدلم یقین آمده که ... » این بدان معنی است که شهود دانش خودآگاه مبهمی است از ادراک ناخودآگاه اطلاعات تله پاتیک.
در بسیاری از آزمونهای تله پاتی، آزمایش شوندگان درباره بعضی حدسها یا تأثرات احساس ویژه ای داشتند و میگفتند که بعضی را از بقیه «بهتر حس میکنند» یا اینکه «گمان دارند» کارها بخوبی پیش میرود. اغلب ثابت میشد که این گمانها صحیح است ، اما تقریباً اطلاعات کافی برای اثبات وجود چنین ارتباطی در دست نیست . فرضاً باید بتوان آزمونهنا را طوری طرح کرد که آزمایش شونده تا زمانی که این احساس شهودی از «درستی» را حس نکرده است از حدس زدن خودداری کند. اما تاکنون هیچگونه آزمونی از این نوع انجام نشده ، و اتصال بین تله پاتی و شهود همچنان پیچیده و مبهم باقی مانده است.
امکان دارد بین ایندو اصلاً ارتباطی هم نباشد. یکی از بازیهایی که اریک برن روانپزشک با بیمارانی دارد که هر روز ملاقات میکند حدس زدن سن ، شغل، نشانی ، و وضع خانوادگی آنهاست. بنظر میرسد که او درین امر تا حد قابل ملاحظه ای موفق شده است، و گفتنه شده است که او برای بدست آوردن اطلاعات از تله پاتی استفاده میکند، اما خود او احساس میکند که شهودش مبتنی بر سرنخهای حواس طبیعی است .
او اظهار نظر میکند که « همه چیز بطور خودکار درست در زیر سطح خودآگاهی مرتب میشوند؛ عواملی که بطور نیمه خودآگاه درک شده اند بیرون کشیده شده ، بطور خودکار جابجا میشوند، و در برداشت نهائی که آخر سر همراه با مقداری عدم قطعیت بکلام در میآید ، جمع بندی میشوند.» (24) برن ادعا میکند که میتواند بگوید چه موقع شهودش خوب کار میکند و ایجاد شرایط لازم برای حدس زدن موفق مستلزم «تماسی باریک شده و متمرکز با واقعیت خارجی» است که مشابه حال «هوشیاری رها» در یک ارتباط تله پاتی موفق است، اما ممکن است جریان ازین قرار باشد که هم اطلاعات تله پاتیک و هم تأثرات و برداشتهای تصعیدی وقتی که ذهن در این حالت است دریافت میشوند. ما میدانیم که تحت هیپنوتیزم ، ناخودآگاه میتواند چیزهایی باورنکردنی را فراخواند، از قبیل تعداد پله هایی را که در ملاقات شخص دیگری در دفتر کارش در هفته گذشته طی شده یا تعداد تیرهای چراغ برق را در خیابان ؛ اما هیچگونه اطلاعی نداریم که این قبیل اشیاء چرا و چه موقع جمع آوری میشود.
بنظر میرسد که بسیار بیشتر از آنچه ما گمان میکرده ایم اطلاعات محیط زیست وارد ناخودآگاه می شود، و سد مابین فرآیندهای خودآگاه و ناخودآگاه ، یکی از آن صافی های حیاتی است که ما را از فرو رفتن در باتلاق احساس ها در امان می دارد. اگر چنین باشد، عجیب نیست که شکستن و عبور از سدّ برای ما مشکل باشد : زندگی ما وابسته به دست نخورده ماندن آنست.
هنگام تشکیل رویا و توهم تراوشی از این سد بوقوع می پیوندد و ممکن است شهود رخنه ای دیگر باشد، که در مواقع اضطراری که بعض اطلاعات ممکن است برای بقا حیاتی باشند اتفاق میفتد. بیشتر اوقات ، شهودات محصول تجربه گذشته اند خاطرات ، آرزوها، امیدها ، و ترسهایی که در ناخودآگاه انبار شده اند، اما گاه ممکن است حاوی اطلاعات کاملاً جدیدی باشند، که از تله پاتی بدست آمده باشد.
شاید استفاده ناچیز ما از شهود ناشی از پیچیدگی زندگیهای خودآگاه ما باشد. ما آنرا جانشینی بر روش منطقی عقل بحساب می آوریم و میل داریم مردم را تقسیم کنیم به دسته ای که بیشتر انگیزشی – براساس شهود – عمل میکنند و دسته ای که برای تمام تصمیمها موضعگیری عقلانی دارند. فرهنگ عامه به زنان قدرت شهود بیشتری نسبت میدهد، اما برای چنین ادعایی شواهد چندانی در دست نیست.
گرچه شاید زنان تنها به این علت که کمتر از مردان امکانات رشد عقلانی در اختیار داشته اند مجبور بوده اند شهودی تر باشند. بنظر میرسد در گونه هایی از جانوران که توانایی تفکر کمتر و خودآگاه ساکن تری دارند این سدها بسیار کوتاهتر شده و در بسیاری از گونه ها اصلاً وجود ندارد، اما این بدان معنا نیست که آنهنا بینائی تمایز بین «خود» و «ناخود» را از دست داده اند.
هر کدام از چلچله هایی که روی یک سیم نشسته اند فاصله خود را از دو پرنده مجاورش تقریباً به اندازه 15 سانتی متر نگاه میدارد؛ برای مرغان دریائی این فاصله سی سانتی متر است ، و فواصل انفرادی میان فلامینگوهنا حدود شصت سانت. انسان همین قسم دوایر نامرئی را دور بدن خود میکشد، و قطر این دایرنه ها نمایاننده خوبی از حالت انگیزش اوست. اگوست کنزل روانپزشک کشف کرده است که فضای شخصی حول هر فرد معمولی کاملاً معادل استوانه ای است که بطور تقریب در تمام جهات تا 45 سانتی متر گسترده است (176).
هر کدام از ما بوضوح ازین ناحیه محافظت میکنیم، و کنزل دریافت است که این فضا برای آنان که تمایل به خشونت دارند بسیار بزرگتر است. وقتی او سعی میکرد به زندانیانی که سوابق خشونت دارند نزدیک شود، درمی یافت که آنها او را در فاصله نود سانتی متری متوقف میکنند. او نشان داد که وقتی سنجیده و بعمد باین فضا تجاوز و فاصله را کم میکند تنش و خصومت بنحو محسوسی افزایش می یابد. ناحیه شخصی آنها از پشت سرشان هم تا حدود صد و بیست سانتی متری ادامه داشت، و هر گونه نزدیک شدن از این سو را تهدید خاصی تلقی میکردند.
این ناحیه تا حدی تحت کنترل خودآگاه است. وقتی در آسانسور یا اتوبوسی فشرده می شویم، با احتیاط تمام خصومت را حذف میکنیم و حرکات و اشاراتی برای خود ترتیب میدهیم که در تله ای که حضور افراد مجاورمان برای ما ایجاد کرده به ایشان اطمینان دوباره بدهیم. این امکان نیز وجود دارد که در شرایط مزبور بوسیله درک شهودی متقابل تمایلات افراد مجاور، از پرخاشگری احتراز نمائیم. درینجا لازم نیست تله پاتی یا هر نوع دریافت فوق حسی دست اندرکار باشد بلکه اطلاع ناخودآگاه از دیگران کافی است.
نتایج کار روی میدانهای حیاتی بیانگر آنست که یک گروه از مردم با هم میدان مرکبی تولید میکنند که شخصیت مجزایی دارد و پیوستن یک فرد به یک گروه فقط بطور کمی به میدان نمی افزاید بلکه اغلب طرح کلی آنرا تغییر میدهد. بعکس، همه ما احساس خلاء و کمبودی را که از خروج یک فرد از یک گروه میتواند بوجود آید می شناسیم ، هر چند ممکن است این فرد در هیچ تصمیمی نقش فعالی هم نداشته باشد ؛ شخصیت گروه ، موضوع اصلی صحبتها ، و فعالیت گروه همگی ممکن است تغییر یابند، و حتی شاید محفل بکلی منحل شود.
بنظر میرسد در چنین حوزه ای از هشیاری جمعی است که شهود فعالترین نقش خود را بازی میکند. شهود ، چه به تله پاتی ربطی داشته باشد چه نداشته باشد، بهرحال مطمئناً وسیله مفیدی برای دستیابی به منابع اطلاعات دریافت شده از محیط زیست درناخودآگاه و سایر ساز و کارهای آن فراهم میکند.