نارون1
27th April 2012, 07:55 PM
درآمدي بر نظم اجتماعي
مهدی یاراحمدی خراسانی
اشاره: اميرمؤمنان(ع) در وصيتي خطاب به فرزندانشان مي فرمايند: « شما (دو فرزندم حسن و حسين) و همگى فرزندانم و هر كس كه نامه ام به او برسد را سفارش مى كنم به ملاحظه كردن از خدا و نظم در امور» بر اساس آنچه امام مي فرمايند مخاطب اين وصيت، همه ي كساني هستند كه اين نامه و اين وصيت به آنها مي رسد؛ يعني ما هم مخاطب كلمات اميرالمومنين(ع) هستيم.
در معارف اسلامی تقوا با نظم آمده است. اساتید اخلاق اسلامی تقوا را نظم فردی و نظم را تقوای جمعی میدانند. اینکه سفارش میکنند «در جماعت خلوت کنید» به همین معنی است که بتوانید هر چیزی را در جای خودش انجام دهید. تقوا یعنی انسان جایگاه و موقعیت خودش ر ا بفهمد و تکلیفش را در آن موقعیت ادا کند؛ و در حالت کلی آدم باید بفهمد در این عالم آمده است که چه بکند، و همان کند.
مقدمه
مقوله نظم اجتماعی از مباحثی است که در طبقه بندی موضوعات جامعه شناختی، نقطه مقابل جامعه شناسی تغییرات اجتماعی و بویژه در تعارض با مباحث تغییرات عمیق و انقلابات اجتماعی است. نظم یعنی هر چيزي در جای حقیقی خود باشد. براساس حديث ذكر شده این دو –یعنی نظم و تقوا- بر هم اثر میگذارند و از هم اثر میپذیرند.
آدمهای منظم هستند که میتوانند زندگی خود را مدیریت کنند و انسانهای باتقوا هستند که در تشکیلات میتوانند منظم و گروهی کار کنند. در مباحث نظم اجتماعي، دو سؤال عمده وجود دارد:
1. نظم اجتماعي چگونه به وجود مي آيد؟
2. تداوم نظم اجتماعي چگونه ممكن است؟ منظور از سؤال اول اين است كه اولين جوامع چگونه شكل گرفته است.
اما در سؤال دوم، از شكل گيري جامعه سؤال نمي كنند، مسئله اين است كه اين نظم به وجود آمده ـ به هر دليل ـ چگونه درهم نمي ريزد؟
امروزه سؤال اول چندان اهميتي ندارد؛ چرا كه زندگي اجتماعي به هر حال، شكل گرفته است. اما سؤال دوم، اساسي است؛ زيرا علي رغم وجود بحران هاي ويرانگر اجتماعي و سياسي، جوامع همچنان پابرجا هستند.
تعريف نظم
نظم، ترتیب دادن به هر چیز و يک نوع رابطه ي هماهنگ ميان اجزاي يک مجموعه، براي تحقق يافتن هدف مشخصي است. به گونه اي که هر جزيي از اجزاي مجموعه، مکمّل ديگري بوده و فقدان هر يک سبب مي شود که مجموعه، هدف خاص و اثر مطلوب را از دست بدهد. نظم اولین قانون جهان است.
به بيان ديگر واقعيت نظم در يک پديده ي طبيعي، جز اين نيست که اجزاي مختلفي از نظر کيفيّت و کميّت دور هم گرد آيند، تا در پرتو همکاري اجزاي آن، هدف مشخص تحقّق يابد. مضمون نظم، انديشه چيزهايي را كه هر يك به جاي مطلوب نشستهاند و دقيقاً مرتب گشتهاند، در ذهن متبادر ميسازد. از اين رو نظم، در حد گروههاي انساني، به معناي آرامش، انتظام و اطاعت است.
تبيين مفهوم نظم اجتماعي
نظم اجتماعي به معناي اطاعت تمامي اعضاي يك جامعه از هنجارها، ارزشها و قوانيني است كه اساس و قوام جامعه هستند. كه یکی از عوامل برقراری آن رعایت حقوق اجتماعی است.
اگر مردم به حقوق یکدیگر احترام بگذارند، و حقوق فرد و جامعه رعایت شود نظم اجتماعی تحقّق می یابد. پس از اينكه انسان ها زندگي اجتماعي تشكيل دادند، عامل تداوم اين زندگي اجتماعي چيست؟
اسلام چه سازوكارهايي انديشيده است تا نظم اجتماعي برهم نريزد؟ عامل ثبات و نظم اجتماعي در عمل كردن به قوانين پديد مي آيد. در جوامع بدوي، قوانين تدوين شده ثبات كمتري داشتند، اما قوانين جوامع متمدن از ثبات نسبي برخودار است، و هر قدر جامعه پيشرفته باشد، مي تواند قوانين مستحكم تري تدوين كند. ضامن اجراي قوانين، هم دروني است و هم بيروني كه همان حكومت است. اما آيا هر قانوني قادر است نظم اجتماعي مطلوب را در جامعه ايجاد كند؟ پاسخ علّامه طباطبائي به اين پرسش منفي است. از نظر ايشان، با اين قوانين نمي توان به حد مطلوب نظم اجتماعي دست يافت.
اختلاف اساسي اسلام با نظريه هاي جامعه شناسي در مورد «نظم اجتماعي»، در انسان شناسي و ضمانت اخلاقي براي برقراري نظم اجتماعي است. بدون اعتقاد به مبدأ و معاد، اخلاق معناي صحيحي ندارد. بيشتر نظريه پردازان غربي انسان هايي معتقد نيستند.
پس تكيه كردن آنان بر «اخلاق» به عنوان ضمانت اجراي قوانين و نيز تكيه بر «مذهب» به عنوان عامل پيوند ميان افراد جامعه، در مكاتب سكولاريستي قابل دفاع نيست. مفهوم نظم اجتماعي ميتواند به طور مستقيم هماهنگي، تعادل و انسجام روابط اجتماعي را برساند كه مجموعه افراد جامعه را از طريق فعل و انفعال و ساز و كارهاي اقتصادي و سياسي به سوي زندگي مشترك جلب ميكند و حيات جمعي را امكان پذير ميسازد.
رويكردهاي اصلي جامعه شناسي در تشريح نظم اجتماعي
اغلب نظم اجتماعي به نظم رايجي گفته ميشود كه اطاعت همگان را از يك نظم ارزشي رايج به منظور مرجح داشتن طبقات و قشرهاي اجتماعي ممتاز، اولويت ميبخشد. اساس چنين نظمي بر اين انديشه استوار است كه ثروت اساسي يك جامعه را صلح و آرامش تشكيل ميدهد. نتيجهاي كه از آن گرفته ميشود اين است كه همه اعضا بايد خواه ناخواه در برابر نظام سياسي اجتماعي، يا شكلي از سازمان اجتماعي سرتمکین فرو آورندكه خود موجبات تداوم نابرابريها و بی¬عدالتی¬ها و تنازعات اجتماعي را فراهم ميآورد.
در زمينه توضيح نظم اجتماعي در جامعه سه رويكرد اصلي در جامعه شناسي وجود دارد:
1- رويكرد فايده اي:
اين رويكرد كه جايگاه كمتري در نظريات جامعه شناسي دارد و بيشتر در تئوريهاي اقتصادي مطرح است ميگويد: به نفع خود افراد است كه نظم اجتماعي را به خصوص در جوامع پيچيدهاي كه تقسيم کار در آنها وافر است و مردم متقابلاً به يكديگر وابستهاند حفظ كنند.
2- رويكرد فرهنگي:
نقش هنجارها و ارزشهاي مشترك را مورد تأكيد قرار ميدهد.
3- رويكرد تحميلي:
قدرت و سلطه را به صورتهاي گوناگون نظامي، قضائي، معنوي، اقتصادي در ايجاد نظم تأكيد ميكند. بين نظريه پردازان جامعه شناسي ماركس و وبر از مفسران رويكرد تحميلي هستند.
مهدی یاراحمدی خراسانی
اشاره: اميرمؤمنان(ع) در وصيتي خطاب به فرزندانشان مي فرمايند: « شما (دو فرزندم حسن و حسين) و همگى فرزندانم و هر كس كه نامه ام به او برسد را سفارش مى كنم به ملاحظه كردن از خدا و نظم در امور» بر اساس آنچه امام مي فرمايند مخاطب اين وصيت، همه ي كساني هستند كه اين نامه و اين وصيت به آنها مي رسد؛ يعني ما هم مخاطب كلمات اميرالمومنين(ع) هستيم.
در معارف اسلامی تقوا با نظم آمده است. اساتید اخلاق اسلامی تقوا را نظم فردی و نظم را تقوای جمعی میدانند. اینکه سفارش میکنند «در جماعت خلوت کنید» به همین معنی است که بتوانید هر چیزی را در جای خودش انجام دهید. تقوا یعنی انسان جایگاه و موقعیت خودش ر ا بفهمد و تکلیفش را در آن موقعیت ادا کند؛ و در حالت کلی آدم باید بفهمد در این عالم آمده است که چه بکند، و همان کند.
مقدمه
مقوله نظم اجتماعی از مباحثی است که در طبقه بندی موضوعات جامعه شناختی، نقطه مقابل جامعه شناسی تغییرات اجتماعی و بویژه در تعارض با مباحث تغییرات عمیق و انقلابات اجتماعی است. نظم یعنی هر چيزي در جای حقیقی خود باشد. براساس حديث ذكر شده این دو –یعنی نظم و تقوا- بر هم اثر میگذارند و از هم اثر میپذیرند.
آدمهای منظم هستند که میتوانند زندگی خود را مدیریت کنند و انسانهای باتقوا هستند که در تشکیلات میتوانند منظم و گروهی کار کنند. در مباحث نظم اجتماعي، دو سؤال عمده وجود دارد:
1. نظم اجتماعي چگونه به وجود مي آيد؟
2. تداوم نظم اجتماعي چگونه ممكن است؟ منظور از سؤال اول اين است كه اولين جوامع چگونه شكل گرفته است.
اما در سؤال دوم، از شكل گيري جامعه سؤال نمي كنند، مسئله اين است كه اين نظم به وجود آمده ـ به هر دليل ـ چگونه درهم نمي ريزد؟
امروزه سؤال اول چندان اهميتي ندارد؛ چرا كه زندگي اجتماعي به هر حال، شكل گرفته است. اما سؤال دوم، اساسي است؛ زيرا علي رغم وجود بحران هاي ويرانگر اجتماعي و سياسي، جوامع همچنان پابرجا هستند.
تعريف نظم
نظم، ترتیب دادن به هر چیز و يک نوع رابطه ي هماهنگ ميان اجزاي يک مجموعه، براي تحقق يافتن هدف مشخصي است. به گونه اي که هر جزيي از اجزاي مجموعه، مکمّل ديگري بوده و فقدان هر يک سبب مي شود که مجموعه، هدف خاص و اثر مطلوب را از دست بدهد. نظم اولین قانون جهان است.
به بيان ديگر واقعيت نظم در يک پديده ي طبيعي، جز اين نيست که اجزاي مختلفي از نظر کيفيّت و کميّت دور هم گرد آيند، تا در پرتو همکاري اجزاي آن، هدف مشخص تحقّق يابد. مضمون نظم، انديشه چيزهايي را كه هر يك به جاي مطلوب نشستهاند و دقيقاً مرتب گشتهاند، در ذهن متبادر ميسازد. از اين رو نظم، در حد گروههاي انساني، به معناي آرامش، انتظام و اطاعت است.
تبيين مفهوم نظم اجتماعي
نظم اجتماعي به معناي اطاعت تمامي اعضاي يك جامعه از هنجارها، ارزشها و قوانيني است كه اساس و قوام جامعه هستند. كه یکی از عوامل برقراری آن رعایت حقوق اجتماعی است.
اگر مردم به حقوق یکدیگر احترام بگذارند، و حقوق فرد و جامعه رعایت شود نظم اجتماعی تحقّق می یابد. پس از اينكه انسان ها زندگي اجتماعي تشكيل دادند، عامل تداوم اين زندگي اجتماعي چيست؟
اسلام چه سازوكارهايي انديشيده است تا نظم اجتماعي برهم نريزد؟ عامل ثبات و نظم اجتماعي در عمل كردن به قوانين پديد مي آيد. در جوامع بدوي، قوانين تدوين شده ثبات كمتري داشتند، اما قوانين جوامع متمدن از ثبات نسبي برخودار است، و هر قدر جامعه پيشرفته باشد، مي تواند قوانين مستحكم تري تدوين كند. ضامن اجراي قوانين، هم دروني است و هم بيروني كه همان حكومت است. اما آيا هر قانوني قادر است نظم اجتماعي مطلوب را در جامعه ايجاد كند؟ پاسخ علّامه طباطبائي به اين پرسش منفي است. از نظر ايشان، با اين قوانين نمي توان به حد مطلوب نظم اجتماعي دست يافت.
اختلاف اساسي اسلام با نظريه هاي جامعه شناسي در مورد «نظم اجتماعي»، در انسان شناسي و ضمانت اخلاقي براي برقراري نظم اجتماعي است. بدون اعتقاد به مبدأ و معاد، اخلاق معناي صحيحي ندارد. بيشتر نظريه پردازان غربي انسان هايي معتقد نيستند.
پس تكيه كردن آنان بر «اخلاق» به عنوان ضمانت اجراي قوانين و نيز تكيه بر «مذهب» به عنوان عامل پيوند ميان افراد جامعه، در مكاتب سكولاريستي قابل دفاع نيست. مفهوم نظم اجتماعي ميتواند به طور مستقيم هماهنگي، تعادل و انسجام روابط اجتماعي را برساند كه مجموعه افراد جامعه را از طريق فعل و انفعال و ساز و كارهاي اقتصادي و سياسي به سوي زندگي مشترك جلب ميكند و حيات جمعي را امكان پذير ميسازد.
رويكردهاي اصلي جامعه شناسي در تشريح نظم اجتماعي
اغلب نظم اجتماعي به نظم رايجي گفته ميشود كه اطاعت همگان را از يك نظم ارزشي رايج به منظور مرجح داشتن طبقات و قشرهاي اجتماعي ممتاز، اولويت ميبخشد. اساس چنين نظمي بر اين انديشه استوار است كه ثروت اساسي يك جامعه را صلح و آرامش تشكيل ميدهد. نتيجهاي كه از آن گرفته ميشود اين است كه همه اعضا بايد خواه ناخواه در برابر نظام سياسي اجتماعي، يا شكلي از سازمان اجتماعي سرتمکین فرو آورندكه خود موجبات تداوم نابرابريها و بی¬عدالتی¬ها و تنازعات اجتماعي را فراهم ميآورد.
در زمينه توضيح نظم اجتماعي در جامعه سه رويكرد اصلي در جامعه شناسي وجود دارد:
1- رويكرد فايده اي:
اين رويكرد كه جايگاه كمتري در نظريات جامعه شناسي دارد و بيشتر در تئوريهاي اقتصادي مطرح است ميگويد: به نفع خود افراد است كه نظم اجتماعي را به خصوص در جوامع پيچيدهاي كه تقسيم کار در آنها وافر است و مردم متقابلاً به يكديگر وابستهاند حفظ كنند.
2- رويكرد فرهنگي:
نقش هنجارها و ارزشهاي مشترك را مورد تأكيد قرار ميدهد.
3- رويكرد تحميلي:
قدرت و سلطه را به صورتهاي گوناگون نظامي، قضائي، معنوي، اقتصادي در ايجاد نظم تأكيد ميكند. بين نظريه پردازان جامعه شناسي ماركس و وبر از مفسران رويكرد تحميلي هستند.