PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله داستان هاوخاطرات افرادمبتلا به ایدز(قسمت1)



MJA70
7th April 2012, 11:59 PM
جرمش بي پناهي
من،شهربانو 25 ساله، ايدز دارم!
" بله! من ايدز دارم. باورت مي شود؟ من که مادر پسري چهار ماهه هستم. من که تازه 25 سالگي را آغاز کرده ام... " اين حرفها را زني مي زند که تنها جرمش بي پناهي است. شهربانو حتي نمي داند معناي بيماري اش چيست و گرفتار چه درد هولناکي شده است.
آخرين برآوردها در ايران نشان مي دهد که بيش از 85 هزار ايراني به ويروس HIV مبتلا هستند که توسط مراجع رسمي شناسايي نشده اند و دليل اصلي آن عدم خوداظهاري و يا ناآگاهي مبتلايان به اين بيماري است. در اين ميان حکايت شهربانو حکايت ديگري است. سرنوشت او سرنوشت زني 25 ساله است که دو سال پيش از اين به اميد يافتن زندگي بهتر خانواده نابسامان خود را رها کرده و به تهران آمده و در نخستين لحظات مادر شدنش پي به مثبت بودن آزمايش ايدزش برده است.
براي ملاقات با شهربانو و شنيدن سرنوشت او راهي کانون حمايت از کودکان کار در خيابان مولوي مي شوم، سرو صداي بچه ها از سر کوچه شنيده مي شود. دختر و پسر از هر سني مي تواني در اين کانون ببيني. به زحمت از دست بچه ها خلاص مي شوم. شهربانو در يکي از اتاقهاي کانون منتظرم است. برخلاف دستان و صورت يخ زده اش خونگرم و صميمي است. دلش نمي خواهد از او عکس بگيريم.
چه دليلي باعث شد تا در زندگي اول با شکست مواجه و از خانه پدري فراري شوي؟
- من فرزند يک پدر از کار افتاده بودم و خانواده مان از لحاظ اقتصادي شرايط نا مناسبي داشتند. 6 خواهر و سه برادر دارم که هيچ وقت محبتي از آنان نديدم. به اصرار خانواده با يک از اهالي روستايمان ازدواج کردم و با کارهاي کشاورزي زندگي را سپري مي کرديم اما پس از مدتي به دليل نا آگاهي و عدم شناخت خودم از زندگي و دخالتهاي پدرم و خانواده همسرم زندگيمان از هم پاشيد. با وجود اينکه قصد جدا شدن از همسرم را نداشتم اما پدر و برادرم بدون اطلاع من درخواست طلاق دادند و بعد از يکسال از آغاز زندگي مشترکمان از هم جدا شديم. در خانه پدرم زنداني بودم و اجازه بيرون رفتن نداشتم. تا اينکه تصميم گرفتم خانه پدري ام را ترک کنم و بدون هيچ پولي راهي تهران شدم. چند بار در متروي تهران قصد خود کشي داشتم. حتي يکي دو بار خواستم اقدام کنم اما مردم و ماموران مانع شدند در نهايت پس از مدتي بي سرپناهي از طريق کلانتري با انجمن حمايت از کودکان کار آشنا شدم و به خوابگاهي من را معرفي کردند.
چرا تصميم گرفتي با فردي که مي دانستي معتاد است ازدواج کني؟
- زندگي را با هر سختي سپري مي کردم که با همسر دومم آشنا شدم. همسرم اعتياد داشت اما به گفته خودش پنجسال بود که ترک کرده بود. مدتي از آشنايي ما گذشت تا اينکه به اصرار همسرم با خانواده اش ملاقات کردم اما آنان براي اينکه رضايت به ازدواج ما دهند تصميم به تحقيق گرفتند و خوشبختانه نتيجه تحقيقات مثبت بود در نهايت من را به عنوان عروس خانواده پذيرفتند. مراسم عقد و عروسي به سرعت برگزار شد و زندگي مشترکم را با همسر دومم آغاز کردم و هنوز يکماه از مراسم عروسي نگذشته بود که ناخواسته باردار شدم. اميدم به زندگي دو چندان شده بوده، از زندگيم راضي بودم و هر روز هزار بار خدا را شکر مي کردم اما خوشي ما چندان دوام نياورد و کم کم متوجه حالات غيرعادي در همسرم شدم. وضعيت جسماني همسرم رو به وخامت بود. هر کجا که همسرم را برديم متوجه علت بيماري آن نشدند. در نهايت پس از ماهها آزمايش پزشکان تشخيص دادند که همسرم مبتلا به بيماري ايدز است. از بد روزگار بيماري همسرم فقط ايدز نبود و او در کنار اين بيماري مشکل مغزي و به هپاتيت B نيز مبتلا شده بود. همسرم مدتي است که در بيمارستان بستري شده و هر ماه 500 هزار تومان هزينه درمانش است. با وجود اينکه همسرم 34 ساله است اما همه مي گويد پير شده و بيشتر از سنش به نظر مي آيد. اما باز خدا را شکر مي کنم که در کنارم است.
چه زماني متوجه شدي که مبتلا به HIV شده اي و آيا همسرت از موضوع بيماري خود خبر داشت؟
- خانواده همسرم از بيماري پسرشان اطلاع داشتند اما به خاطر بارداريم موضوع را از من پنهان کردند. اما در ماه آخر بارداري پزشکان از خانواده همسرم خواستند تا جهت انجام برخي آزمايشات مراجعه کنم. بعد از آزمايشهاي بسيار مشخص شد که جواب آزمايش من هم مثبت است و من هم گرفتار بيماري ايدز شده ام. بيماري که که اسمش چارچوب بدنم را مي لرزاند.به من گفتند بايد به صورت سزارين فرزندم را زايمان کنم. چرا که با زايمان طبيعي امکان سرايت اين بيماري به فرزندم را افزايش مي دهد.در مورد سئوال دومتان بايد بگويم قبل از آشنايي به طور کامل از اعتياد و زندگي اول همسرم خبر داشتم و در مورد زندگيش هيچ دروغي به من نگفت. چرا که حتي همسرم هم از بيماريش بي اطلاع بود و درواقع من با شناخت کامل همسرش شدم.
از زماني که متوجه شدي به دليل بيماري امکان شير دادن به فرزندت را نداري چه احساسي داشتي؟
- بعد از دنيا آمدن پسرم وقتي به هوش آمدم به من اجازه ندادند که فرزندم را شير بدهم. اصرار کردم تا علتش را بگويند و وقتي خانواده همسرم ماجرا را تعريف کردند باورم نمي شد. با وجود اينکه نمي توانم به بچه ام شير بدهم اما همين که تا الان نتيجه آزمايشهاي پسرم منفي بوده خدا را شکر مي کنم. اما با اين وجود بايد فکر درمان خودم و همسرم باشم و هر چند بيمارستان امام خميني(ره) سه نوع از داروهاي همسرم را رايگان مي دهد اما براي بقيه داروها مشکل دارم و بايد به دنبال کاري باشم.
کمکهاي بهزيستي تا کنون چگونه بوده و آيا کفاف هزينه ها را مي دهد؟
- تا کنون بهزيستي فقط شير خشک بچه ام را تامين کرده و هيچ کمک ديگري به من نکرده است در حالي که من حتي قادر به پرداخت کرايه خانه ام هم نيستم و از طرفي صاحبخانه هم جوابم کرده است. همسرم را خيلي دوستش دارم چون من را از سردرگمي و بي پناهي نجات داد و بايد بگويم عاشق همسر و فرزندم هستم و آرامشي که در خانواده خودم پيدا نکردم امروز در زندگي با همسرم بدست آوردم و مديون آن هستم.
رفتار اطرافيان و دوستانت زماني که متوجه شدند مبتلا به اين بيماري شده اي چگونه بود ؟
- در حال حاضر فقط خانواده همسرم در جريان بيماري من هستند و خانواده خودم هيچ اطلاعي از وضعيت من ندارند و نمي خواهم هيچوقت باخبر شوند.
اگر روزي فرزندت بپرسد که به چه دليل مبتلا شدي آيا حقيقت را به آن مي گويي؟
- اگر عمري باشد و بزرگي پسرم را ببينم طوري مي گويم که قانع شود که بي تقصيرم.
حرف آخر
- دو سال از زماني که خانواده ام را ترک کردم مي گذرد دلم براي مادرم تنگ شده، مي خواهم يکبار براي هميشه خانواده ام را ببينم تا متوجه شدند که ازدواج کرده ام و از زندگي خودم راضي هستم.من هميشه از محبت پدرم محروم بودم. پدرم هيچوقت پاي درد و دل من ننشست و هميشه بين و من و بقيه بچه ها فرق مي گذاشت.

ایدز یک “بیماری” است، “جرم” نیست.[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد