PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پايان نفرت انگيز دلبستگي دختر جوان به «مدعي دروغين عرفان» در چت روم



بلدرچین
7th March 2012, 02:12 PM
پايان نفرت انگيز دلبستگي دختر جوان به «مدعي دروغين عرفان» در چت روم
فرد شيادي که با ادعاي ارتباط با ملائک و آگاهي از آينده افراد، با پرسه زني در فضاي چت روم دختر جواني را اغفال کرده و مورد سوء استفاده قرار داده بود، توسط مأموران پليس فتا دستگير شد
فرد شيادي که با ادعاي ارتباط با ملائک و آگاهي از آينده افراد، با پرسه زني در فضاي چت روم دختر جواني را اغفال کرده و مورد سوء استفاده قرار داده بود، توسط مأموران پليس فتا دستگير شد. به گزارش خراسان ماجراي دستگيري اين مدعي دروغين عرفان از آن جا آغاز شد که چند روز قبل دختر جواني اهل يکي از شهرهاي استان مازندران، شکايتي را به پليس تقديم و عنوان کرد: هنگامي که در فضاي اينترنت مشغول چت و گفت وگو بودم با فردي آشنا شدم که ادعا مي کرد با فرشتگان و ملائک در ارتباط است. وي افزود: اين متهم با به کار بردن الفاظ عارفانه و ذکر برخي حرف ها و عبارات مدعي شد که از آينده من باخبر است و به همين دليل مسائلي را درباره آينده من عنوان کرد. شاکي عنوان کرد: اين فرد شياد توانست با حيله گري خاص خود مرا خام کند و متقاعد سازد که ارتباط خود را با او بيشتر کنم، بنابراين پس از آن که چندين بار در چت با يکديگر گفت وگو کرديم، با هم شماره تلفن رد و بدل کرديم و از آن پس ارتباطات تلفني ما آغاز شد. پس از گذشت مدتي اين تماس ها به ملاقات حضوري انجاميد تا جايي که وي در يکي از ملاقات ها از من سوء استفاده کرد و از اين روابط به طور مخفيانه عکس گرفت. دختر جوان افزود: مدعي دروغين عرفان سپس از من خواست که به هر طريقي که شده با او ازدواج کنم ولي من مخالفت کردم و او مرا تهديد کرد که اگر با اين ازدواج مخالفت کنم تصاوير گرفته شده از روابطمان را در اينترنت منتشر مي کند. ادامه گزارش حاکي است پس از دريافت اين شکايت به دستور سرهنگ رستمي رئيس پليس فضاي توليد و تبادل اطلاعات استان مازندران، گروهي از مأموران زبده پليس، مأمور تحقيق و بررسي درباره اين پرونده و همچنين شناسايي و دستگيري متهم شدند. مأموران با رديابي و بررسي ايميل هاي ارسالي فرد شياد، مخفيگاه وي را شناسايي و وي را به طور غافلگير کننده اي، دستگير کردند. متهم نيز در اعترافات خود گفت: از آن جا که با علوم غريبه آشنا بودم با پرسه زدن در اينترنت و اتاق هاي چت با دختران جوان ارتباط برقرار مي کردم و سپس با به کار بردن الفاظ عارفانه در صدد فريب دختراني که خرافاتي و زودباور بودند برمي آمدم. در پي دستگيري متهم تحقيقات درباره ارتکاب جرايم ديگر نيز از سوي وي ادامه دارد.يکي از کارشناسان پليس فتا به خراسان گفت: بسياري از مجرمان براي انجام اقدامات مجرمانه خود، به اينترنت روي مي آورند و در اين ميان فضاي چت روم نيز، مکاني است که افراد بدون داشتن کمترين اطلاعي از هويت يکديگر با هم ارتباط برقرار مي کنند. اين کارشناس افزود: کلاهبرداران و افراد شياد حداکثر سوء استفاده از اين فضا را مي کنند و چه بسا افراد زود باور را فريب مي دهند. وي گفت: اگر جوانان و نوجوانان هوشياري لازم را نداشته باشند فضاي چت روم مي تواند به فضاي خطرناکي تبديل شود به گونه اي که شيادان به راحتي مي توانند با استفاده از الفاظ متفاوت، چرب زباني و ادعاهاي واهي جوانان و به خصوص دختران جوان را فريب دهند.


-------------------------------------------



موج وحشت در نگاه طعمه هاي «کفتار شهر»
بيش از ۵۰ دختر خردسال که مورد آزار «کفتارشهر» قرار گرفته اند در حالي او را شناسايي کردند که وحشت و اضطراب در چشمانشان موج مي زد و از ترس جرأت نگاه کردن به «شيطان صفت ارابه سوار» را نداشتند.لحظات به کندي سپري مي شد، دخترک در حالي که ترس سراسر وجودش را فراگرفته بود، گوشه چادر مادرش را در دست مي فشرد. لب هايش مي لرزيد و هراسان و نگران اطراف را مي پاييد. در اتاق که باز شد دخترک جيغ بلندي کشيد و فرياد زد «خودشه مامان!» و در حالي که چهره معصومش را با گوشه چادر مادر مي پوشاند در ميان هاي هاي گريه گفت: «من مي ترسم! بگو اعدامش کنند!» مادر دست پرمهري بر سرفرزندش کشيد و او را از اتاق بيرون برد اما «کفتارشهر» آرام و خونسرد در گوشه اتاق نشسته و با چشمان از حدقه درآمده اش، نظاره گر موج وحشت در چشمان دختري بود که بي رحمانه او را مورد آزار قرار داده بود. ساعتي بعد وقتي دختر ۹ ساله کمي آرام گرفت و در کنار پليس احساس امنيت و آرامش کرد لب به سخن گشود و با همان لحن کودکانه اش گفت: آن روز در حال رفتن به مدرسه بودم که اين پيرمرد (کفتارشهر) با پيکان سفيدرنگ کنارم ايستاد و آدرس مدرسه... را از من پرسيد گفتم من خودم به همان مدرسه مي روم او در حالي که در خودرو را باز مي کرد گفت: پس بنشين تا با هم برويم. وقتي داخل خودرو نشستم ديدم او از مسير مدرسه منحرف شد. به او گفتم: «مدرسه من آن طرف است» اما او گفت: «از دوربرگردان دور مي زنيم.» ولي باز هم از دوربرگردان عبور کرد و در مقابل اعتراض من گفت: از دوربرگردان ديگر برمي گرديم! ولي باز هم با سرعت از آن محل رد شد و گفت: «ماشين سواري دوست داري؟» با اين که من خيلي دوست داشتم ماشين سواري کنم اما به خاطر اين که خيلي ترسيده بودم گفتم: نه! نه! دوست ندارم! دوباره گفت: موتورسواري چطور! يک لحظه با خودم فکر کردم و گفتم چرا موتورسواري دوست دارم چون احساس کردم اگر او براي پيدا کردن موتورسيکلت ماشينش را نگه دارد من مي توانم فرار کنم ولي او گفت: ولش کن! ماشين سواري بهتر است! با هم دوري مي زنيم و برمي گرديم. دخترک در حالي که هنوز بغض گلويش را مي فشرد و از يادآوري تلخ ترين صحنه هاي زندگي اش وحشت داشت ادامه داد: او از بولوار خيام به سمت صدمتري رفت و من ديگر مي دانستم که پيرمرد قصد دزديدن مرا دارد و او در حالي که مدام سيگار مي کشيد به طرف جاده قديم قوچان رفت ديگر اعصابم خرد شده بود که سيلي به صورت خودم زدم و با فرياد خواستم مرا پياده کند ولي او با بي رحمي و با پشت دست سيلي محکمي به صورتم زد و گفت: ساکت باش! وگرنه تو را جلوي سگ ها مي اندازم. با اين جمله ديگر وحشت کرده بودم و خيلي مي ترسيدم. صدايم درنمي آمد فقط آرام گريه مي کردم تا اين که او مرا به داخل خانه خرابه اي در يکي از روستاهاي منطقه فردوسي برد و... وقتي فرياد مي کشيدم جلوي دهانم را به زور مي گرفت و من از ترس فقط اشک مي ريختم.او به من گفت: من داخل ماشين مي نشينم تو بيا! اما وقتي از خرابه بيرون آمدم ديگر او را نديدم. چوپاني در همان اطراف مواظب گوسفندانش بود وقتي وضعيت مرا ديد به او گفتم تو را به خدا به من کمک کنيد! آن چوپان مرا راهنمايي کرد که به پاسگاه پليس بروم و گفت: اگر من با تو بيايم گوسفندانم گم مي شوند. من با همان وضعيت پياده به راه افتادم تا اين که به در يک خانه روستايي رسيدم و در زدم. زني در را باز کرد و من در حالي که گريه مي کردم ماجرا را برايش توضيح دادم او يک ليوان آب قند به من داد و مرا نزد همسرش برد. آن ها با شماره تلفني که من در اختيارشان گذاشتم با پدرم تماس گرفتند که بعد از آن پدرم به دنبالم آمد و مرا به خانه برد. از آن روز به بعد ديگر از آدم هاي پير مي ترسم. خيلي از درس هايم عقب ماندم. الان هم از او مي ترسم بگوييد زودتر اعدامش کنند تا بچه هاي ديگر را ندزدد و...پس از اظهارات اين دختر بي گناه، «کفتارشهر» مورد بازجويي قرار گرفت او ضمن اعتراف صريح به ربودن دختربچه مذکور در ادامه ماجرا گفت: همه حرف هاي اين دختر را قبول دارم.پدر يکي ديگر از قربانيان «کفتارشهر» پس از اعلام شکايت از وي گفت: ۲ سال قبل وقتي دخترم از مدرسه به منزل بازنگشت خيلي نگران شدم تا اين که ساعاتي بعد فردي از يک مرغداري تماس گرفت وقتي به آن جا رفتم متوجه شدم که مردي حدود ۶۰ ساله دخترم را در راه مدرسه سوار پيکان کرده و او را به اطراف يکي از روستاهاي ييلاقي مشهد برده است. وي ادامه داد: اين مرد شيطان صفت پس از آزار دخترم او را ترسانده و بعد همان جا رهايش کرده بود. پس از اين ماجرا من خيلي از خودروهاي پيکان را بررسي کردم ولي متاسفانه نتوانستم آن خودرو را با مشخصاتي که دخترم مي داد پيدا کنم.يکي ديگر از شاکيان اين پرونده نيز گفت: اين مرد شيطان صفت (کفتارشهر) دخترم را به بهانه پرسيدن آدرس مدرسه سوار خودرو کرده و در يک ساختمان در حال احداث مورد آزار قرار داده است و من از مسئولان و دستگاه قضايي مي خواهم که اين فرد را به اشد مجازات محکوم کنند تا درس عبرتي براي ديگران و احساس آرامشي براي خانواده ها باشد.


جزئيات ديگري از پرونده کفتار شهر
رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي با تشريح جزئيات ديگري از پرونده «کفتارشهر» به خراسان گفت: به دليل اين که متهم دخترهاي خردسال بين ۶ تا ۱۰ سال را مورد آزار قرار مي داد آن ها نمي توانستند مشخصاتي از اين فرد به پليس ارائه کنند و همين موضوع شناسايي متهم را با مشکل مواجه کرده بود. سرهنگ کارآگاه حسين بيدمشکي افزود: تا اين که چندي قبل دختر ۹ ساله اي که طعمه اين متهم شده بود مشخصاتي ارائه کرد که مي توانست مورد بهره برداري پليس قرار گيرد. وي گفت: با توجه به حساسيت موضوع گروه ۴۰ نفره اي از کارآگاهان را پس از ارائه آموزش هاي لازم و برگزاري جلسات توجيهي مامور رسيدگي به اين پرونده کرديم که اين گروه به سرپرستي سرهنگ احمد غفاري فر (رئيس پليس آگاهي غرب مشهد) عمليات اطلاعاتي و فني خود را براي شناسايي متهم آغاز کردند و من از آن ها خواستم با استفاده از تمامي امکانات موجود، هرچه سريع تر اين فرد را دستگير کنند تا به سزاي اعمال خويش برسد.سرهنگ بيدمشکي خاطرنشان کرد: گروه ويژه عملياتي پس از گذشت ساعاتي از پيگيري تنها سرنخ پرونده، موفق شدند شماره پلاک پيکان سفيد رنگ را به دست آورند و با هماهنگي معاون دادستان عمومي و انقلاب مشهد براي دستگيري وي اقدام کنند.رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي اضافه کرد: پس از کنترل محل هاي تردد احتمالي متهم، کارآگاهان خودرو اورا در جاده قديم قوچان شناسايي و در يک عمليات غافلگيرکننده وي را دستگير کردند. وي گفت: اين پيرمرد ۶۰ ساله فکر نمي کرد روزي در چنگ قانون اسير شود .




-------------------------------------------


مقتول با خون خود نام قاتل را نوشت

مرد طلا فروش قبل از اينکه در اثر خونريزي ناشي از جراحات جان خود را از دست دهد با انگشتان آغشته به خون نام قاتل را بر روي ديوار نوشت و عامل جنايت پس از سرقت شش كيلو طلا در جاده تبريز ـ تهران دستگير شد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، سرهنگ مداحي رييس پليس آگاهي آذربايجان شرقي در تشريح اين خبر گفت: بدنبال گزارش وقوع قتل صاحب زرگري از طريق فوريت هاي پليسي 110 بعلت حساسيت، رييس اداره مبارزه با جرائم جنايي به همراه تيم ويژه جنايي و عوامل بررسي صحنه جرم و عوامل کلانتري در محل حاضر شدند.
وي گفت: عوامل در محل مشاهده کردند فردي به هويت عليرضا در داخل کارگاه زرگري خود بوسيله ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده است.
وي افزود: صحنه توسط عوامل کلانتري 16 تبريز حفظ شده و پس از کنترل صحنه و اعلام به قاضي ويژه قتل، عوامل بررسي صحنه اقدام به جمع آوري آثار و دلايل صحنه کردند که در اين حين مشاهده شد مقتول قبل از اينکه در اثر خونريزي ناشي از جراحات جان خود را از دست دهد با انگشتان آغشته به خون کلماتي نظير نام قاتل را بر روي ديوار نوشته است.
سرهنگ مداحي ادامه داد: اين نوشته سر نخ خوبي براي دستيابي به مجرم گرديد به اين ترتيب که قاتل و مقتول همديگر را مي شناختند.
وي گفت: پيرامون اين نام ها از آشنايان و برادران مقتول بررسي به عمل آمده و نهايتاً چند نفر از بين آنان شناسايي شد و ادامه تحقيقات احتمال ارتکاب قتل توسط يکي از مظنونين را تقويت نمود که يک مغازه‌دار در نزديکي کارگاه مقتول بود.
وي ادامه داد: پيرامون فرد مورد نظر تحقيقات ادامه يافت و مشخص شد متهم روز حادثه به مغازه خود مراجعه و سپس آنجا را ترک نموده است.
مداحي گفت : پس از شناسايي محل سکونت مظنون، اکيپي از عوامل انتظامي به محل اعزام شده و مشخص گرديد نامبرده به همراه خانواده اش با خودروي شخصي منزل را ترک نموده اند.
اين مقام انتظامي تاكيد كرد: با فعال نمودن گشت‌هاي پليس آگاهي خودرو مظنون در نزديکي محل سکونت متهم بدون سرنشين پارک شده که با انتقال خودرو پليس، آثار انگشتان آغشته به خون و قطرات خون در داخل آن مشاهده گرديد.
سرهنگ مداحي تصريح کرد: با شناسايي چند تن از بستگان متهم و انجام تحقيقات مشخص گرديد برخي از بستگان وي از جريان اطلاع دارند و با راهنمايي همسر وي بخشي از طلا و جواهرات و مقاديري از پول هاي مسروقه کشف و ضبط گرديد.
وي گفت: با ادامه تلاشها جهت دستگيري متهم با انجام کارهاي تحقيقاتي محل اختفاي وي در جاده تبريز- تهران شناسايي شده و با اعزام اکيپ نامبرده در کمتر از 24 ساعت دستگير گرديد و در بازرسي از وي مقاديري وجه نقدي و چک و طلاجات مسروقه از وي کشف گرديد.
وي ضمن اشاره به کشف جمعاً شش کيلو طلا و جواهرات و مبلغ 128 ميليون ريال وجه نقد و سه قطعه چک از قاتل اظهار داشت: در تحقيقات پليسي و قضايي متهم به سرقت و قتل ارتکابي اعتراف نمود و با صدور قرار روانه زندان گرديد.
رييس پليس آگاهي استان در خاتمه تصريح کرد: بررسي ها نشان مي دهد علت قتل بلند پروازي خانواده قاتل بوده که بدهي هاي هنگفتي را به وي تحميل نموده و قاتل جهت رهاي از بدهي ها و رسيدن به پول خواسته راه صدساله را در يک شب بپيمايد و دست به چنين جنايت هولناکي بزند.


-------------------------------------


بي تفاوتي شوهر و خيانت همسر

تصور مي کردم اگر مدل آرايش سروصورتم را عوض کنم شوهرم به زندگيمان دلگرم خواهد شد و براي همين هم ابروهايم را تاتو کردم. اما او مثل هميشه خونسرد و بي تفاوت، با ديدن چهره ام مسخره ام کرد و گفت: قيافه اجق وجق خودت را با اين کار خيلي خنده دار و مضحک کرده اي. شهاب هميشه مثل برج زهر مار بود و هر روز کلافه و بي حوصله، خستگي هاي کارش را به خانه مي آورد و اعصابم مرا نيز خط خطي مي کرد. او حتي حوصله نداشت براي چند دقيقه در کنارم بنشيند تا با هم حرف بزنيم. زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: من و شوهرم پنج سال زير يک سقف زندگي سرد و بي روحي را سپري کرديم و او که غرور خيلي زيادي دارد تا به حال حتي براي يک بار هم مرا همراه خود به خيابان و پارک نبرده است و هر وقت مي خواهم حرفي بزنم با لحني تند مي گويد اين پول ها را بگير و همراه خواهر و مادرت به بازار برو و هرچه دوست داري براي خودت بخر.افسوس که او هيچ وقت درک نکرد اولين و مهم ترين خواسته يک زن جوان از شوهرش نگاه عاشقانه و توجه صميمانه است و من اعتراف مي کنم که تشنه محبت و توجه شوهرم بودم. متاسفانه با اين وضعيت تنها دلخوشي ام به فرزندم بود و شهاب هم چنان درگير کار و گرفتاري هاي خودش بود. شايد باور نکنيد او تمام خواسته هاي عاطفي، جسمي و نيازهاي خود را با رفتاري مغرورانه طلب مي کرد و اصلا به عواطف، نيازها و خواسته هايم توجهي نداشت. در اين وضعيت احساس تنهايي و افسردگي عجيبي داشتم و با ديدن زوج هاي جواني که با هم قدم مي زدند و رفتار دوستانه اي داشتند حرصم در مي آمد.زن جوان قطرات اشک را از روي گونه هايش پاک کرد و افزود: حدود ۷ماه قبل متوجه نگاه معني دار پسر جواني شدم که در يک فروشگاه کار مي کرد. نمي دانم با کدام عقل دلباخته حرف هاي چرت و پرت او شدم و ابتدا از طريق پيامک بازي با او خودم را سرگرم مي کردم. اما اين پسرجوان با چرب زباني و تعريف و تمجيد از من مرا شيفته خودش کرد. از زبان او که پسري نامحرم بود بارها و بارها جمله «دوستت دارم» را شنيدم و از خودم پرسيدم چرا شوهرم تا به حال اين جمله را به زبان نياورده است.نمي خواهم با اين حرف ها کار خطايي که کرده ام را توجيه کنم چون من زندگي ام را از دست داده ام. ولي به عنوان فردي شکست خورده از تمام زوج هاي جوان خواهش مي‌کنم قدر زندگي خود را بدانند. براي همديگر احترام قائل شوند و به هم عشق بورزند تا هيچ وقت تنها نمانند .


----------------------------------------



اعدام قاتل دختر جوان در ملاء‌عام

مرد جواني كه دختري را به عنوان مسافر سوار خودرو كرده‌ و او را با ضربات چاقو به‌قتل رسانده ‌بود صبح امروز در ملاءعام اعدام مي‌شود. به گزارش خبرنگار ما، چهار آذرماه سه سال قبل ماموران پليس با تماس شهروندان مطلع شدند جسد دخترجواني كنار خيابان در نزديكي كانال آب در فرديس كرج رها شده ‌است. زماني كه ماموران به محل رسيدند شهروندان به پليس گفتند يك پيكان را ديدند كه در آن باز شد و راننده دختر جوان را از داخل آن بيرون انداخت. در حالي‌كه پليس بررسي‌هاي لازم در صحنه جرم را انجام مي‌داد يكي از شهروندان به ماموران گفت چند عدد از شماره پلاك پيكان را يادداشت كرده است. اين اعداد مي‌توانست سرنخ مهمي باشد. وقتي ماموران درخصوص اين شماره استعلام‌هاي لازم را انجام دادند متوجه شدند اين خودرو سرقتي است. صاحب خودرو به پليس گفت: چند روز است ماشينم را دزديده‌اند و من به پليس هم خبر داده‌ام البته پيش از اين هم پليس به من گفت با ماشينم زورگيري شده ‌است. در شاخه ديگري از تحقيقات ، پليس هويت مقتول را مورد بررسي ‌قرار داد و مشخص شد اين دختر 23ساله الهه نام داشت و احتمالا قبل از اينكه به قتل برسد با عامل يا عاملان قتل درگيري داشته، چرا كه زخم‌هاي دفاعي در بدن او مشخص بود. ماموران بعد از چندين هفته جست‌وجو توانستند اتومبيل مسروقه را شناسايي و سرنشينان آن را كه دو مرد جوان به نام‌هاي عباس و مهدي بودند بازداشت كنند. اين اتفاق در حالي رخ داد كه ماموران متوجه شدند شكايت‌هاي متعددي از اين دو مرد به اتهام زورگيري و كيف‌قاپي به دادسرا ارايه شده‌است. بنابر اين فرضيه قتل الهه با انگيزه سرقت قوت گرفت. وقتي دو متهم مورد بازجويي قرار گرفتند به قتل اعتراف كرده و گفتند انگيزه‌شان از اين قتل دزديدن اموال الهه بوده است. مهدي- متهم اصلي پرونده- به ماموران گفت: كار ما دزديدن ماشين بود و پيكان را هم با روشي كه هميشه به كار مي‌برديم سرقت و مدتي با ماشين مسافربری كرديم. آن روز هم الهه را به عنوان مسافر سوار كرديم. دو مرد ديگر هم سوار ماشين بودند. ما به سمت كرج حركت كرديم. همسر برادرم در بيمارستاني در كرج بستري بود و من مي‌خواستم او را ببينم. در بين راه دو مرد پياده شده و الهه و ما در ماشين تنها شديم. با توجه به اينكه او دختر جوان و ريزنقشي بود بنابراين نمي‌توانست مقاومت كند. دوستم خودرو را نگه ‌داشت، من پياده شدم و روي صندلي عقب نشستم بعد چاقو را از جيبم بيرون آورده و به سمتش گرفته و از او خواستم هرچه دارد بدهد. اما او اين كار را نكرد و با پرخاشگري سعي كرد من را دور كند. دوستم به كمكم آمد. نتوانستيم حريف اين دختر شويم. او در يك لحظه چاقو را از من گرفت، يك ضربه به من و يك ضربه به دوستم زد تا بتواند فرار كند. من خيلي عصبي شده بودم. چاقو را دوباره از او پس گرفتم و ضرباتي را پشت‌سرهم به بدن الهه وارد كردم. او غرق در خون شد و ديگر نمي‌توانست كاري بكند. وسايلش را برداشتم و در حالي‌كه دختر جوان داشت جان مي‌داد از دوستم خواستم سرعت ماشين را كم ‌كند و در يك فرصت مناسب جسم نيمه‌جان الهه را به زمين انداختم و فرار كرديم. بعد از آن قتل چندبار سرقت كرديم تا اينكه بازداشت شديم. با توجه به اين اعترافات و مدارك موجود در پرونده، كيفرخواست عليه متهمان صادر و پرونده براي رسيدگي به شعبه 113 دادگاه كيفري ‌استان‌تهران فرستاده ‌شد. متهمان بعد از حضور در اين شعبه هم اعترافات خود را تكرار كردند، در نهايت هيات قضات وارد شور شدند و مهدي، متهم رديف اول را به جرم قتل الهه به قصاص و متهم ديگر را به حبس محكوم كردند. اين حكم مورد تاييد هيات قضات ديوان‌عالي كشور قرار گرفت تا اينكه چندي پيش به مادر الهه خبر دادند قرار است مهدي به زودي قصاص شود و از او خواستند تا زمان اجراي حكم در زندان اوين باشد اما مادر الهه حاضر نشد به زندان اوين برود. اين زن گفت: دختر من در فرديس كرج كشته شده و قاتلش هم بايد همان‌جا قصاص شود. بنابراين وقتي از من خواستند به زندان اوين بروم اين كار را نكردم. در اين مدت تلاش زيادي كردم تا بتوانم اجازه اجراي حكم در ملاءعام آن هم در محل قتل را بگيرم و بعد از رفت‌ و آمدهاي زياد بالاخره موفق شدم اين كار را انجام بدهم. او تاييد كرد صبح امروز مهدي در فرديس كرج در ملاءعام اعدام خواهد شد. اين زن گفت: اين مرد بايد به مجازاتش برسد و كساني كه فكر خطايي دارند بدانند چه سرنوشتي خواهند داشت. منبع: شرق

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد