PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چه گوارا



بلدرچین
5th March 2012, 08:20 PM
هشتhttp://images.google.de/images?q=tbn:kVphciZgsGVlLM:http://havanajournal.com/images/uploads/che-guevara-2.jpg (http://images.google.de/imgres?imgurl=http://havanajournal.com/images/uploads/che-guevara-2.jpg&imgrefurl=http://diavoloinme.splinder.com/archive/2005-11&h=314&w=400&sz=26&hl=de&start=31&tbnid=kVphciZgsGVlLM:&tbnh=97&tbnw=124&prev=/images?q=che&start=18&ndsp=18&svnum=10&hl=de&lr=&sa=N) اكتبر سالروز جان باختن «چه گوارا»، انسان تسلیم ناپذیر

جنبش كمونیستى جهان در دل خود انسان هایى را پرورش داده است كه هر یك به سهم خود نقش سترگى را در پیشبرد امر انقلابات كارگرى و رهائى بخش خلق هاى ستم دیده ایفاء نموده اند. انسان هایى كه هر یك پرچمدار مبارزات قهرمانانه اى بودند كه با نظر و عمل شان سرمایه هاى جهانى را به چالش جدى كشانده اند كه بدون شك بعد از گذشت دهه ها از مرگ شان، یاد آنان همچنان زنده و پایدار و رعشه بر اندام استثمارگران و سودجویان مى اندازد. «ارنستو چه گوارا» از جمله آن انسان ها و كمونیست هاى بزرگى بود كه توانست با مبارزه ى خویش علیه ى سرمایه داران جهانخوار، تأثیر بسزائى بر روى همه ى آزادیخواهان و جویندگان راه رهائى توده ها بر جاى بگذارد و بهمین اعتبار نام و آوازه ى وى در میان میلیون ها انسان در كره ى زمین بیادگار مانده است.

«چه گوارا» در یك خانواده ى متوسط شدیداً متمایل به چپ تولد یافت. از همان دوران نوجوانى به مطالعه ى آثار ماركسیستى روى آورد و بدین طریق به ریشه ى نابسامانى ها و نابرابرهاى موجود در جامعه پى برد. پزشكى كه علاقمند بود تا دوران زندگى خود را در كنار زحمت كشان و مبارزه علیه ى نظام هاى گندیده ى حاكم سپرى نماید. بدین سان در عنفوان جوانى به جنبش 26 ژوئیه ى تحت رهبرى فیدل كاسترو پیوست و در سال 1956 بهمراه تعداد دیگرى از جنگجویان كوبائى كه براى رهائى كارگران و زحمت كشان به قصد برپائى جنگ انقلابى از مكزیك راهى كوه هاى “سیرا ماسترا”ى كوبا گردیدند، شد.
با این اوصاف «چه گوارا»ى قهرمان، پا به پاى دیگر جنگجویان و در سنگر انقلابیون كوبا توانست طى 3 سال نبرد سخت و بى امان، حكومت وابسته ى باتیستا را از تاج و تخت اش بزیر كشد و حاكمیت كارگران و زحمت كشان را در پهنه ى از جهان برقرار نماید. انقلاب بعد از 3 سال نبرد بى وفقه در كوبا و در سال 1959 به ثمر نشست و توده هاى ستم دیده توانستند، طعم آزادى و رهائى از ستم ِسرمایه داران جهانخوار را بچشند. انقلاب در كوبا به سرانجام رسید؛ امّا «چه گوارا» كار خود را پایان یافته تلقى ننموده و علیرغم داشتن پست هاى متفاوت و كلیدى در كوبا، رخت سفر بست تا به كمك دیگر محرومان بشتابد و عاقبت در سال 1965 در چارچوب و تعهد به وظایف انترناسیونالیستى اش طى نامه اى به فیدل كاسترو نوشت كه: “سایر ملل جهان به كوشش هاى ناچیز من نیازمندند. من مى توانم كارهایى را كه تو به دلیل گرفتارى در كوبا قادر به انجام شان نیستى، انجام دهم. من از تمام مسئولیت هایم در كوبا صرف نظر مى كنم و مى روم، امّا شما را هرگز از یاد نمى برم. حتى اگر آخرین ساعت عمر من زیر آسمان كشور دیگرى پیش آید، آخرین افكار من در مورد مردم كوبا و بخصوص تو است”.
بدین سان وى در آغاز به كنگو رفت و از آنجا راهى بولیوى گردید و جنگ چریكى دیگرى را علیه ى جنایتكاران سازمان داد، تا اینكه بالاخره در تاریخ 8اكتبر 1967، «چه گوارا» ى قهرمان در نبردى نابرابر اسیر دشمن گردیده و به رگبار بسته مى شود و جان خود را از دست مى دهد.دشمنان تلاش بى شمارى را انجام داده اند تا مرگ و جسد وى را از اذهان عمومى پنهان نگه دارند. از اعلان مرگ وى در هراس بودند و جسد بى جان «چه گوارا» را به پایه هاى هلیكوپتر بسته و در نزدیكى پیست فرودگاه “والد گراند” دفن نموده تا به باور خویش مانع ى گرامى داشت و تجمعات توده اى گردند؛ امّا غافل از آنكه توده هاى ستم دیده و محرومان، هرگز اپثارگرى هاى فرزندان شان را از یاد نبرده و همواره خاطره و راهشان را پاس مى دارند.براستى در سالروز مرگ «چه گوارا»ى بزرگ، این سئوال مطرح مى باشد كه چرا این انسان آزاده، رزمنده و انقلابى توانست در دل میلیون ها كارگر و زحمت كش جاى باز كند و سر مشق میلیون ها جوان كمونیست و انقلابى در سرتاسر دنیا گردد؟بى گمان انطباق تئورى و پراتیك، تعهد عمیق به آرمان هاى والاى كارگران و زحمت كشان، كینه ى طبقاتى به استثمارگران و پاى بندى به وظایف انترناسیونالیستى مى تواند پاسخ صحیح به سئوال فوق باشد. در بستر چنین تعهد و وفادارى عملى به منافع ى كارگران و زحمت كشان مى باشد كه «چه گوارا» در میان انسان هاى آزادیخواه و مترقى از جایگاه ویژه اى برخوردار مى گردد؛ بى دلیل نیست كه میلیون جوان و كمونیست، نام و راه او را گرامى مى دارند و با صدایى رسا فریاد بر مى آورند كه چه گواراى قهرمان هرگز نمرده و در میان ماست و همواره زنده است

بلدرچین
5th March 2012, 08:22 PM
نام کامل:ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
زادروز:14 ژوئن 1928
زادگاه:روساریو-استان سانتافه-آرژانتین
مرگ:9 اکتبر 1967
محل مرگ:لا ایگوئرا-بولیوی
دین:آتئیست
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ارنست چه گوارا در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در آرژانتین زاده شد.در ۱۹۵۳ از مدرسه پزشکی فارغ التحصیل و سپس راهی سفر به دیگر کشورهای آمریکا شد.در ۱۹۵۴زمانی که در گواتمالا بود با پشتیبانی از حکومت جاکوب آربنز (Jacob Arbenz) که منتخب مردم بود قدم به عرصه مبارزات سیاسی گذاشت .آربنز در نتیجه توطئه و مداخلات تجاوزگرایانه سیا سرنگون شد و "چه" به مکزیک گریخت.اندکی بعد به فیدل کاسترو و دیگر انقلابیونی پیوست که با جنبش ۲۶ ژوئیه در پی براندازی دیکتاتور کوبا "فولژنسیو باتیستا" (Fulgencio Batista) بودند.

گوارا در دسامبر ۱۹۵۶ از جمله مبارزانی بود که به منظور آغاز مبارزه چریکی از عرشه کشتی کوچک گرانما (Granma)قدم به خاک کوبا گذاشتند. او که در اساس پزشک گروه بود هم چون یک فرمانده ارتش شورشی ظاهر شد.

در پی سقوط باتیستا در ۱۹۵۹ چه گوارا یکی از رهبران مرکزی حکومت تازه کارگران و دهقانان شد و پستهای دولتی متعددی چون ریاست بانک ملی و وزارت صنایع به او واگذار شد. چه گوارا بارها به نمایندگی کوبا در مجامع مختلف چون سازمان ملل متحد و دیگر مجامع بین المللی شرکت کرد.او در مقام یکی از رهبران جنبش ۲۶ ژوئیه به برگزاری گردهمایی های گروه های سیاسی ـ که سرانجام در ۱۹۶۵ به بنیادگذاری حزب کمونیست کوبا انجامید ـ یاری رساند.

گوارا در اوایل ۱۹۶۵ از همه مسئولیت ها و پست های دولتی کناره گرفت و به منظور کمک به پیشبرد مبارزه های ضدامپریالیستی و ضد سرمایه داری در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد و همراه داوطلبانی که بعدها در بولیوی به او پیوستند نخست به کنگو (زئیز) رفت و جنبش ضدامپریالیستی آن کشور به رهبری پاتریس لومومبا شرکت جست.از نوامبر ۱۹۶۶ تا اکتبر ۱۹۶۷ جنبش چریکی بولیوی را بر ضد دیکتاتوری نظامی آن کشور رهبری کرد. گوارا در ۸ اکتبر ۱۹۶۷در عملیات رزمی (CIA) به دست نظاميان بوليوي زخمي و دستگير و روز بعد تيرباران شد.

برگرفته از مقدمه كتاب "خاطرات ارنست چه گوارا"
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

کنگو

در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک رهبر پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو وجود داشت عرضه کند. باتوجه به رییس جمهور آلجرینایی کنگو احمد بن بلا چه گوارا فکر میکرد که آفریقا یک حلقه ضعیف نظام امپریالیسمی است و توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رییس جمهور مصری جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطهٔ برادرانهای با وی داشت برنامهٔ چه گوارا را در مورد جنگ در کنگو ناعاقلانه دید و به وی در مورد اینکه چهره اش تبدیل به یک چهرهٔ تارزانی شود هشدار داد و وی را محکوم به شکست میدانست . علی رغم هشدارهای وی چه گوارا راهنمای عمل کوبان با پشتیبانی حرکت سیمبا . مارکسیست که همزمان با بحرا کنگو اتفاق افتاده بود شد.
سربازان مزدور آفریقای جنوبی که رهبریشان را مایک هوارا بر عهده داشت که با ارتش کنگو کار میکرد در صدد خنثی کردن برنامههای چه گوارا برآمدند . آنها میتوانستند ارتباطات چه گوارا را ببینند و خطوط ارتباطی وی را تحریم کنند . با وجود اینکه چه گوارا در تلاش برای مخفی نمایاندن حضورش در کنگو بود دولت آمریکا از موقعیت مکانی وی و فعالیتهایش آگاه بود. سازمان امنیت جهانی از تمامی سخن پراکنیهای داخلی و خارجی وی که به وسیلهٔ تجهیزات برون مرزی یو اس ان اس والدز که یک سیستم پستی شنیداری شناور بر روی اقیانوس هند بود جلو گیری میکرد.
هدف چه گوارا صادر کردن انقلاب کوبا بوسیلهٔ تربیت دادن جنگجویان محلی سیمبا در مکتب مارکسیست و نظریه فوکو و استراتژیهای جنگی پارتیزانی بود.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اخرین نامه ارنستو به مادرش

یک بار دیگر دنده هاى رزى نانت _ اسب دن کیشوت _ را بر پاشنه هایم

احساس مى کنم و سپر به دست راه مى افتم. من اعتقاد دارم نبرد تنها

راه کسانى است که براى آزادى خود مى جنگند، من به پیمان خود عمل


میکنم. بعدها ممکن است بسیارى از آدم ها مرا یک ماجراجو خطاب

کنند. این دروغ نیست، من یک ماجراجو هستم اما از نوعى دیگر.از

آنهایى که براى اثبات ایمانشان زندگى رابه بازى مى گیرند. ممکن است

زندگى من در این مسیر به پایان برسد، من دنبال مرگ نمىگردم اما

احتمال رویارویى با آن وجود دارد پس شاید این آخرین خداحافظى من

باشد. حالا یک تمایل شدید که من آن را با شور و شوق یک هنرمند

صیقل داده ام، پاهاى لرزان و ریه هاى خسته ام را استوار نگه مى دارد

. من مى روم. گه گاه این فرمانده کوچک قرن بیستم را یاد کنید و از پسر

یاغى خود بوسه اى را بپذیرید.»
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اعدام

در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوههای آند)، چهگوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی میشد- درآمدند و دستگیر شدند. روز بعد چه توسط سربازان بولیویایی تران پس از شکنجه اعدام می گردد. چه به قاتل خود می گوید:

می دانم تو برای کشتن من آمده ای. مرا بکش. تو یک مرد را می کشی.



جلاد از شنیدن این جمله خجالت می کشد و شروع به تیر اندازی با یک مسلسل نیمهخودکارمی کند . ابندا ساق پای چه را هدف قرار می دهد و سپس دستان او را .در این هنگام چه بر روی زمین می افتد و دست خود را گاز می گیرد (شاید برای جلوگیری از گریه ) .در نهایت جلاد تیری به گردن و سینه چه میزند. به جلاد توصیه شده بود که به سر وی شلیک نکند تا چنین به نظر آید که او در درگیری کشته شده است بقایای جسد چه گوارا در ۱۹۹۷ (میلادی) پیدا شد و به کوبا انتقال یافت. در سانتا کلارابنای یادبودی به افتخار او ساخته شدهاست. او پیروزیهای شگرفی در این شهر در جریان جنگهای انقلابی کوبا آفریده بود. فیدل کاسترو میگوید:

در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم.یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

میراث چه گوارا:

چهل سال بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحثهای ادامهدار در جهان است. خیلی از صاحبنظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام میبرد و او را الهامدهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی میداند که آزادی را دوست دارند، همچنين ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر میدانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد میکرد. چه گوارا یک قهرمان ملی دوستداشتنی برای کوبائیان باقی میماند و تصاویر وی روی سکههای فلزی کوبایی را زینت دادهاست و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز میکنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانههای محبوب است و به چند زبان اجرا شده است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را به خاطر میسپارند موزههای بیشماری از چه کشور را پر کردهاست و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه گوارا برای بعضی از بولیویاییها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و میپرستند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چه گوارا به روایت سودربرگ:

سال‌ها پس از مرگ «ارنستو چه گوارا »، در زمانی که هنوز پوسترهای چه گوارا فروش می‌رود و چهرهٔ کاریزماتیک این چریک مارکسیست انقلابی بر روی تی‌شرت‌های جوانانه چاپ می‌شود، می‌توان پیش‌بینی کرد که ساخت فیلمی بر اساس زندگی او بسیار قابل توجه خواهد بود. حتی اگر نام‌های مشهوری چون «استیون سودربرگ» و «بنیتیو دل تورو» در این پروژه دست‌اندرکار نبودند؛ بازهم تنها نام چه گوارا کافی بود تا این فیلم زیر ذره بین سینمادوستان قرار بگیرد. «فیدل کاسترو» و «رائول کاسترو» هم از جمله رهبران و مردان تاریخی هستند که در فیلم تصویر شده‌اند، کسانی که علاقه‌مندان سیاست بین‌الملل هر روز خبری درباره‌شان می‌خوانند. درامِ زندگی‌نامه‌ای استیون سودربرگ دربارهٔ ارنستو چه‌گوارا برای اولین بار در جشنوارهٔ کن به نمایش درآمد. این فیلم که بخش دوم از یک سه‌گانه است، به همراه قسمت اول با نام «آرژانتین» (دربارهٔ انقلاب کوبا) به صورت یک فیلم چهارساعته در کن نمایش داده شد و منتقدان و داوران آن را تحسین کردند. دل تورو جایزه بهترین بازیگر مرد را برای بازی در هر دو فیلم از کن برد و سودربرگ هم نامزد نخل طلا شد. دل تورو جایزه‌اش را به خود چه گوارا و همچنین سودربرگ تقدیم کرد و در هنگام دریافت جایزه‌اش گفت سودربرگ کسی بود که همهٔ ما را به سمت این فیلم هل داد. گفتنی است که دل تورو یکی از تهیه‌کنندگان فیلم هم هست. فیلم در جشنواره‌های معتبر دیگری هم به عنوان فیلمی که حتماً باید دید شناخته شد؛ از جمله در چهل و ششمین جشنوارهٔ فیلم نیویورک و سی و سومین جشنوارهٔ تورنتو.

فیلم مقطع زمانی تلاش چه گوارا برای ایجاد انقلابی در بولیوی تا مرگ حماسی او را پوشش می‌دهد. فیلمنامه به طور مشترک به قلم «پیتر بوچمان»، «بن وان درمین» و خود سودربرگ نوشته شده است. سودربرگ در گفت‌وگویی با سی. ان. ان عناصر زندگی نامه‌ای چه گوارا را برای ساخت فیلم عالی توصیف می‌کند. او می‌گوید چه گوارا یکی از شگفت‌انگیزترین زندگی های قرن بیستم را داشته است. در هنگام تحقیق برای هر دو فیلم، سودبرگ فیلم مستندی ساخت از مصاحبه با برخی از افرادی که در کنار چه در کوبا و بولیوی جنگیده بودند. در اصل فقط یک فیلمنامهٔ یکپارچه وجود داشت اما سودربرگ فهمید که فیلم را باید به دو قسمت تقسیم کند. منبع اصلی اقتباس فیلمنامه کتاب خاطرات چه از دوران انقلاب کوبا و اقامت او در بولیوی بود. در کنار این، سودبرگ به مصاحبه‌هایی تکیه کرد که با کسانی انجام شده بود که در هر دو دورهٔ زندگی چه او را می‌شناختند. بعد از آن هر کتابی که موجود بود و به کوبا و یا بولیوی مربوط می‌شد خواند.

هر دو فیلم با بودجهٔ متوسطی ساخته شده‌اند؛ چیزی در حدود 61 میلیون دلار برای هر دو فیلم. جالب اینجاست که فیلم‌ها بدون سرمایه‌گذاری امریکایی یا قرارداد پخشی با شرکت‌های امریکایی به سرانجام رسیده‌اند. وایلد بانچ کمپانی تولید و پخش فرانسوی است که 75 درصد بودجه فیلم را عهده دارد شده است. سودربرگ فیلمبرداری هر دو فیلم را به صورت پشت سر هم در یک دورهٔ زمانی 90 روزه انجام داده است. فیلمبرداری در ماه می 2007 در پورتوریکو آغاز شد و بیشتر دیالوگ‌های فیلم هم به زبان اسپانیایی گرفته شد. استیون سودربرگ مثل بیشتر فیلم‌هایش، فیلمبرداری این کار را هم خودش انجام داد. موسیقی فیلم را «آلبرتو ایگلسیاس» ساخت و فیلم با زمان نهایی 131 دقیقه روی پرده آمد.

واکنش‌های اولیهٔ منتقدان درهم و برهم بود. در عین حال به نوشتهٔ شاهدان عینی کم نبودند منتقدانی که با چهره‌هایی برافروخته از سالن نمایش فیلم در جشنوارهٔ کن بیرون آمدند. «تاد مک کارتی» به فرم کنونی فیلم اشکالاتی وارد می‌داند و در سایت ورایتی می‌نویسد «به عنوان فیلمی تجربی سنگ بزرگی است، چرا که باید هم استانداردهای هنری را کسب کند و هم تجاری را. زمان زیاد و طاقت‌فرسای فیلم هم مقایسه‌ای ناگزیر به وجود می‌آورد میان این فیلم و دیگر فیلم‌های بلند حماسی تاریخی مثل لورنس عربستان یا سرخ‌ها. متأسفانه، فیلم چه حماسی نیست، فقط زیادی طولانی است.»

پیتر برادشاو در نقدی که در گاردین منتشر شده می‌نویسد: «شاید باید این فیلم را به مثابه شاهکار معیوب این کارگردان محسوب کنیم: فیلم شیفتهٔ شخصیت اصلی‌اش است اما از نظر ساختاری از هم گسیخته است. قسمت دوم فیلم به وضوح روان‌تر و محکم‌تر از قسمت اول (آرژانتین) است اما در عین حال به طرز ناامیدکننده‌ای محتاط و محافظه‌کار است و هیچ تمایلی ندارد که به دنیای درونی چه گوارا نزدیک شود»

اما ریچارد کورلیس منتقد مشهور مجله تایم برخلاف بیشتر منتقدان که از بازی دل تورو تعریف کردند، با تصویری که دل تورو از چه گوارا نشان می دهد مشکل دارد. کورلیس می نویسد:«دل تورو که اغلب در سبک بازی‌اش از اوج شروع می‌کند و بلندپروازی می‌کند، درست مثل یک چترباز که از بالای آسمان‌خراشی می‌پرد، اینجا در این فیلم گنگ است، الهامات احساسی کمی از خود نشان می‌دهد و به نظر می‌رسد اینجا متین و موقر شده. چه گوارا در این فیلم به جای آنکه با مهارت‌های مبارزاتی دشوار و هوش‌ربایش تعریف شود با نفس‌تنگی‌اش نشان داده می‌شود.»

سودربرگ در مصاحبه‌اش با سی. ان. ان به انتقادات پاسخ می‌دهد. او می‌گوید که فیلمی خلاف عرف فیلمسازی ساخته است:«به نظر من خنده‌دار است که بیشتر چیزهایی که دربارهٔ فیلم‌ها می‌نویسند این است که چقدر قراردادی هستند و آن‌وقت وقتی فیلمی قراردادی نیست عده‌ای از منتقدان ناراحت می‌شوند. نکتهٔ اصلی دربارهٔ فیلم این است که ما سعی کردیم این حس را به شما بدهیم که دور وبر این آدم (چه) بودن چطور چیزی است» البته سودربرگ بعد از جشنوارهٔ کن تغییراتی در فیلم اعمال می کند از جمله اینکه صحنه دست دادن چه گورا و فیدل کاسترو را به فیلم اضافه می‌کند.

مانولا دارگیس پس از دیدن فیلم در جشنوراهٔ نیویورک در روزنامهٔ نیویورک تایمز نقدی می‌نویسد که بسیار قابل توجه است. او می نویسد: «در خلال فیلم، آقای سودربرگ، زیبایی وحشی مناظرش را با تصویر قهرمانانهٔ چه مخلوط می‌کند. چه می‌جنگد، متفکرانه و با شتاب می‌خواند و می‌نویسد، و از دهقانان و سربازان پرستاری می‌کند.» به باور این منتقد چه می‌برد و می‌بازد اما همچنان در یک چیز ثابت باقی می‌ماند و آن روند رهبری کاریزماتیک بودن است. چه در مأموریت‌های غیر ممکن و لذت کار کردن و فرماندهی ثابت باقی مانده است. منتقد نیویورک تایمز همچنین اشاره می‌کند که سودربرگ زیرکانه از نمایش جنبه‌های منفی شخصیت چه گوارا طفره رفته است. از جمله افزایش اعمال خشونت در او و جنگ‌های بی‌پایانش. او معتقد است بدون شک چریک فیلمی سیاسی است حتی اگر در خلال نمایش سیاست عملی بر ماجراهای رومانتیک تأکید کند؛ چرا که این فیلم هم مانند تمام فیلم‌ها، برای فروش کردن و پول درآوردن ساخته شده است.

اما از منتقدانی که نظر مثبتی راجع به فیلم داشته‌اند می‌شود به اندرو او هیر از مجلهٔ سالون اشاره کرد. او می‌نویسد:« چیزی که سودربرگ موفق به ساخت آن شده فرایندی باشکوه از زایش و مرگ است. سودربرگ کسی است که توانسته اثر پیچیده‌ای بسازد که جان مک کین، باراک اوباما و رائول کاسترو هنوز گرفتارش هستند. به اندازهٔ کافی وقت داریم تا دربارهٔ مفاهیم سیاسی فیلم و کمبودهای آن صحبت کنیم، وقت داریم تا به بازخوانی حوادث تاریخی که سودربرگ حذف کرده است بپردازیم یا به این یا آن خطای ایدئولوژیک اشاره کنیم. سودربرگ چیزی ساخته است که مردم همهٔ دنیا دوست دارند آن را تماشا کنند و مشتاق هستند که درباره‌اش حرف بزنند، چیزی که به طرز عجیبی لازم و ضروری به نظر می‌آید، چیزی درهم و برهم و تمام نشده و سرگرم کننده.»

راجر ایبرت هم فیلم را جزو فهرست بهترین فیلم‌های سال 2008 خودش قرار داده است. اما جیمز روچی منتقد مجله سینماتیکال پا را یک قدم از راجر ایبرت جلوتر می گذارد و فیلم چه را بهترین فلم سال 2008 می‌خواند.

بلدرچین
5th March 2012, 08:30 PM
ای کاش در هر سرزمینی هزاران چه گوارا وجود داشت...
چه گوارا اسطوره ای متعلق به تمام جهان و رقم زننده ی فصلی درخشان از تاریخ مبارزه در راه آزادی و عدالت است. اسطوره ای که هرگز کهنه نخواهد شد و از یاد نخواهد رفت. چهل سال از کشته شدن وی به دست دژخیمان امریکای شمالی و مزدوران ارتش بولیوی می گذرد، اما سال به سال زنده تر می شود و هم چون درختی سترگ و برومند بر سرتاسر زمین سایه می گسترد. زیرا زمین هم چنان همان زمینی است که چه گوارا آن را گرفتار سیطره ی امریکای شمالی می دید و نمی پسندید. آیا اگر چه گوارا در کوبا مانده بود و از سمت های رسمی خود استعفا نمی کرد و به بولیوی نمی رفت، باز هم چنین شأنی داشت؟ گمان نمی برم. احتمالاً این شمایل زنده و بالنده که در تمام جهان مظهر جنگ چریکی و مبارزه ی آزادی بخش و نبرد با امپریالیسم شده است، مدیون همان مرگ مظلومانه در بولیوی است. من سال هاست که به این نکته می اندیشم: «چرا چه گوارا به بولیوی رفت؟» و جز این پاسخی پیدا نمی کنم که: «به بولیوی رفت تا کشته شود و سرمشق جاودانه ای برای تمام انقلابی ها باشد.» چه گوارا انقلابی بود و پیروزی حاصل از انقلاب کوبا را که خود در آن سهم عظیمی داشت، با تمام وجود ادراک کرد و حتی لذت ناشی از پیروزی انقلاب را در موضع قدرت کاملاً چشید و خود را در کسوت وزیر صنایع کوبا یافت، اما ترجیح داد انقلابی بماند و متوقف نشود، زیرا آرمان او نبرد در راه آزادی تمام بشریت بود. چه گوارا پیش از پیروزی انقلاب کوبا، در کنگو علیه امپریالیسم به مبارزه ی مسلحانه کمر بسته بود و بی گمان اگر در بولیوی نیز به پیروزی دست می یافت، پس از سر و سامان دادن به حکومت انقلابی، به یکی دیگر از کشورهای همسایه می رفت و مبارزه ی مسلحانه را از سر می گرفت، زیرا امریکای لاتین را یک پارچه می دید و به آزادی یک یا دو کشور از آن، بسنده نمی کرد و بی گمان اگر می توانست سراسر امریکای لاتین را از قید استعمار و استثمار امپریالیسم آزاد کند، نبرد خود را در آسیا و افریقا از سر می گرفت. چه گوارا می دانست که بولیوی چه گونه کشوری است و مردم آن چگونه مردمی هستند و سران احزاب کمونیست بولیوی را نیز به خوبی می شناخت و به احتمال زیاد می دانست که در بولیوی کشته خواهد شد؛ اما از مواجه شدن با مرگ رو برنگرداند و دلیرانه به قتلگاه شتافت. آیا نمی توانست در سرزمینی دیگر و فی المثل در آرژانتین که زادگاه وی بود، بخت خود را بیازماید و در آن جا آتش جنگ چریکی را برافروزد؟ چرا، می توانست. اما مردی به عظمت چه گوارا، که می داند دیر یا زود کشته خواهد شد، دربند گزینش سرزمینی خاص از میان کشورهای قربانی امپریالیسم، نمی ماند. او می داند که متأسفانه عمر انسان مبارز بسیار کوتاه تر از بلندای آرمان های عدالت خواهانه ی اوست، از همین رو فرصت وی صرف پی افکندن برج و بارویی شود از یاد و نامی جاودانه که تمثیل ابدی مبارزه در راه آزادی بشریت باشد. چنین فرصتی در اختیار بسیاری از مبارزان قرار دارد، اما کمتر کسی جرات می کند که آن را برگزیند و همه ی دستاوردهای خود را در راه آن قربانی کند. پیروزی همیشه نشانه ی سربلندی و گردن فرازی انسان مبارز باقی نمی ماند، بلکه آزمونی می شود که در آن انسان مبارز مورد ارزیابی مجدد قرار می گیرد. آزمونی تلخ و دشوار که غالباً در گوهر وجود مبارزان رخنه می کند و بسیاری از آن ها را رسوا کرده و به دشمنان پیشین ـ دشمنان آزادی و عدالت ـ ملحق می کند. محدود مبارزانی که نخواسته اند به دشمنانِ آرمان های خود ملحق شوند و پس از پیروزی در یک نبرد، بی آن که ناچار باشند، خود را به نبردی تازه ملزم کرده اند، سرآمدی دارند که همانا ارنستو چه گواراست. اگر چه گوارا به بولیوی نمی رفت، این گونه مبارزان به صورت مثالیِ مبارزه ی بی وقفه، مبارزه تا سر حد مرگ، مبارزه برای مبارزه، مبارزه ی نامحدود، دست پیدا نمی کردند. گویی زمان برای این گونه مبارزان در پی ارمغان می گشت و می خواست نمونه ای خدشه ناپذیر به آن ها نشان بدهد و ارنستو را برگزید تا از آن پس، هیچ کس جرات نداشته باشد انسان انقلابی و مبارز را به قدرت طلبی محکوم کند مگر پس از آن که به قدرت برسد و متوقف شود و به کسوت همان ستمگرانی درآید که پیش از این با آن ها مبارزه کرده است. آن چه ارنستو چه گوارای بزرگ را بزرگ تر کرده و روز به روز بر این بزرگی می افزاید، همین عظمت استثنائی اوست که هم در قاعده ی مبارزه، و هم در قاعده ی پیروزی و قدرت یافتن پس از مبارزه، به استثنایی ابدی تبدیل شده است، چندان که از حد و مرز تمام ایدئولوژی ها و احزاب گذشته و به نمونه ی آرمانی انسان مبارز بدل شده است. منش و بینش و کنش ارنستو چه گوارا یکسره استثنایی است و در محدوده ی هیچ یک از ایدئولوژی های پیش و پس از وی نمی گنجد. هرچند به ظاهر مارکسیست می نماید، اما گفتار و کردار وی نشان می دهد که این ایدئولوژی را از آن رو برگزیده است که آئینی ستیزنده تر از آن برای برانگیختن مردم نمی شناسد:
«انقلاب کوبا مارکس را از نقطه ای انتخاب می کند که علم خود را کنار می گذارد و سلاح انقلابی اش را برمی دارد. او را نه در موضع تجدیدنظر طلبی، بلکه در مبارزه با پدیده هایی که پس از مارکس مطرح شد می بینیم، تلاش می کنیم که مارکس خالص را بیرون بکشیم و او را در موضع مبارزه قرار دهیم»(1)
چگونه می توان فیلسوفی را که مدت هاست از جهان رفته، خالص کرد و در موضع مبارزه قرار داد؟ خالص کردن به چه معناست؟ بی گمان چه گوارا به این نتیجه رسیده بود که آثار کارل مارکس و تفاسیر و شروح آن ها به نقطه ی بازدارندگی رسیده اند و باعث شده اند که مدعیان مارکسیسم، مبارزه را از یاد ببرند و به لفاظی و سخن پردازی بسنده کنند. مارکس می گفت که: «تا کنون فیلسوفان جهان را تفسیر کرده اند، اکنون باید آن را تغییر دهند» و چه گوارا تلویحاً می گوید: «تاکنون مارکسیست ها مارکس را تفسیر کرده اند، اکنون باید مارکس را تغییر دهند.» خالص کردن مارکس و در موضع مبارزه قرار دادن وی به معنی تغییر اوست. چه گوارا چه در نظر و چه در عمل پایبند به حدود مارکسیسم نبود و الّا هرگز وارد بولیوی نمی شد. او مبارزه را نتیجه ی غایی مارکسیسم می دانست، از همین رو به نتیجه کار داشت و پیروی و تقلید را در شأن انسان مبارز نمی دید. بی گمان چه گوارا می دانست که کارل مارکس در اندیشه های خود هیچ حسابی برای جنگ چریکی باز نکرده است، بنابراین نمی توانست در این راه خود را به مارکس وابسته بداند یا به تفسیرهای دیگران از مارکسیسم محدود شده و چنان که دلخواه دیگران است، مبارزه کند.
***
این نکته که پس از شکست اغلب احزاب کمونیست و غلبه ی مجدد امریکای شمالی و امپریالیسم بر جهان، چه گوارا هم چنان می درخشد، به چه معناست؟ بسیاری از مارکسیست ها فراموش شده اند و امروز حتی نام و یاد لنین برانگیزاننده نیست، اما چه گوارا فارغ از هرگونه ایدئولوژی برای هر انسان آزاده ای گرامی است. چرا؟ برای این که به بشریت ثابت کرد انسان می تواند نه تنها از حدود ایدئولوژی خود فراتر برود، بلکه محدودیت های بشری خود را نیز پشت سر بگذارد و بر آن ها چیره شود. سوسیالیسم در منظر ارنستو چه گوارا به این معنی بود که انسان از انسان بهره کشی نکند و مبارزه نه برای پیروزی، برای بیدار کردن ملت های ستم دیده بود. من با این که هیچ نسبتی با ایدئولوژی مطرح شده در سخن رانی های چه گوارا ندارم، شخص او را بسیار دوست می دارم. آموزگار مبارزه ی آزادی بخش من حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام است، اما تردید ندارم که اگر چه گوارا در سال شصت و یک هجری و در میان مسلمانان می زیست، بی درنگ به یاری آموزگار شیعیان می شتافت، زیرا آزاده بود به همان معنایی که مولای ما اباعبدالله مطرح کرده است. به هرحال ارنستو چه گوارا فراموش نخواهد شد و نام و یاد وی معیاری است برای این که انسان خود را ارزیابی کند تا بداند که در کدام جانب ایستاده است؟ در جانب کِنِدی و امپریالیسم و ادامه دهندگان راه کِنِدی (مثلاً جرج بوش) یا در جانب عدالت و آزادگی و مبارزه برای رهاییِ آنسان های ستم دیده؟ من هر بار که چه گوارای شهید را به یاد می آورم، به شدت از امریکای شمالی و هواخواهانش منزجر می شوم. ای کاش در هر سرزمینی هزاران چه گوارا وجود می داشت، انسان هایی که بتوانند برای دفاع از حقوق دیگران خود را به کام مرگ دراندازند. جهان بدون امثال چه گوارا تاریک تر و سردتر از پیش به نظر می رسد، اما بی گمان روزی فرا خواهد رسید که تاریکی و سرمای امپریالیسم برای همیشه از زمین رخت بر بسته باشد. بی گمان چنین خواهد شد و در آن روز نام و یاد چه گوارا درخشش بیشتری خواهد یافت، زیرا یک سره بر مرگ چیره شده است، زیرا به ما آموخت که دیگران را بیش خود دوست بداریم و برای زندگی آن ها مرگ را برگزینیم.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد