PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رقابت سکون ندارد



artadokht
24th February 2012, 07:47 PM
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درختمدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید.

وقتی بیدار شدمتوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادیمیمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.

فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرشرا خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشتو دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.

به فکرش رسید... که کلاهخود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها رابطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اشتعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمدچگونه برخورد کند.

یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیردرختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.

او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهشرا برداشت,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمینانداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.

یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.



















نکته : رقابت سکون ندارد

!nesa
24th February 2012, 07:55 PM
مرسی.[tashvigh][tashvigh]
بامزه بود.[khande]

babaee.me
24th February 2012, 08:03 PM
جالب بود و آموزنده[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد