نارون1
17th February 2012, 04:46 PM
یادگیری، اساس رفتار آدمی میباشد. اكثر رفتارهای آدمی حاصل یادگیری میباشد. انسان از طریق یادگیری روی محیط خود تاثیر میگذارد و از آن تاثیر میپذیرد.[1] فرآیند یادگیری از آغاز تولد انسان شروع میشود و تا پایان عمر او ادامه دارد و ساحتهای فراوانی از یادگرفتن، سخن گفتن، رفتار اجتماعی، پرورش عقلانی، عاطفی و روحی و اخلاقی و ... را شامل میشود.
http://www.nwlink.com/%7Edonclark/leader/ahold/piaget.jpg
یكی از نظریهپردازان یادگیری، ژان پیاژه روانشناس، کودکشناس و فیلسوف فرانسوی است.
پیاژه در نهم اگوست سال 1896 در نیوشاتل سوئیس به دنیا آمد و در 1980 درگذشت. او دكتری خود را در سن 21سالگی در زیستشناسی و سپس در روانشناسی دریافت كرد و سه سال به تحصیل روانشناسی و فلسفه در زوریخ و سوربن پرداخت. وی در فلسفه و شناختشناسی بررسیهای ژرف و ارزندهای انجام داد و تا 30سالگی بیش از 20 مقاله درباره نرمتنان و ... نوشت.[2]
پیاژه پس از ورود به ژنو در 1921 برای به عهده گرفتن مدیریت مطالعات در یك مؤسسه، با همكاری برخی دیگر از همكارانش، گروهی را برای تحقیق در زمینه روانشناسی دین تشكیل داد.[3] وی موثرترین نظریه را در اواسط قرن بیستم درباره رشد كودك به وجود آورد.[4] هر چند كه پیاژه را از نظریهپردازان یادگیری به شمار نمیآورند، ولی تحقیقات و پژوهشهای وی در رابطه با مراحل رشد و تكامل روانی كودك و نوجوان، او را در شمار روانشناسان یادگیری شناختی قرار داده است.[5] نظریه او به "یادگیری رشدشناختی"[6] و نیز شناختشناسی تكوینی(Genetic Epistemology) معروف است.[7]
مکتب روانشناختی مورد تعلق نظریه یادگیری پیاژه
روانشناسان همواره تلاش داشتهاند كه فرایند یادگیری را تبیین كنند و در قالب نظریاتی به توضیح تئوریك این فرآیند بپردازند. البته این تلاشها نیز چون هر تولید علمی دیگری كه در چرخه دانشزایی به وجود میآید، معمولاً تحت تاثیر رویشگاه نظری و پارادایمهای مورد تعلق خاطر نظریهپردازان است. نظریه پیاژه، مانند تولمن، بندورا و نورمن، متعلق به پارادایم شناختی است. این پارادایم را افلاطون ابداع كرد و از طریق دكارت، كانت و روانشناسان قوای ذهنی (قوای نفسانی) به ما رسیده است.
این پارادایم، ماهیت شناختی یادگیری را مورد تاكید قرار میدهد.[8] در هرحال روانشناسان پیرو فرضیه شناختی، اعتقاد دارند كه یادگیری را -بهویژه در انسان- نمیتوان به شیوه رضایتبخشی بر حسب تداعیهای شرطی تبیین كرد.
به نظر آنها یادگیرنده در حافظه خود یك شناختی را تشكیل میدهد كه حافظ و سازماندهنده اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلفی است كه در موقعیت یادگیری روی میدهد.[9] شناختگرایان به طور كلی بیشتر به اطلاعاتی كه از ادراك، بینش و شناخت یادگیرنده حاصل میشوند تكیه میكنند.[10] اما با این وجود، برخی معتقدند نظریه پیاژه، وجوه مشترک فراوانی با نظریات کارکردگرایانی چون ثورندایک، اسکینر و هال دارد؛ زیرا بیش از هر نظریه دیگری بر مبانی نظری داروینیسم متکی است و کارکردگرایان نیز به سبب تاکید بر رابطه بین یادگیری و سازگاری با محیط، منعکس کننده تاثیر داروینیسم هستند.[11]
تشریح نظریه یادگیری پیاژه
پیاژه، یادگیری را بر اثر رشد و تكامل ذهنی و داد و ستد با محیط اجتماعی و مادی امكانپذیر میداند و برهمین اساس است که رشد روانی و فكری یادگیرندگان را معلول چهار چیز میداند:
1. رشد طبیعی و زیستی؛
2. تجربه در محیط مادی و فیزیكی؛
3. تجربه در محیط اجتماعی؛
4. تعادل.[12]
پیاژه، رشد ذهنی كودك و نوجوان را در چهار مرحله زیر تقسیمبندی میكند:
دوره اول، مرحله حسی- حركتی (Sensorie Motor)
مرحله حسی- حركتی، از تولد تا دو سالگی را شامل میشود. در این مرحله، كودك نمیتواند دنیای خارج را در ذهن خود درونی سازد و لذا فعالیتهای شناختی او به اعمال حسی و حركتی محدود میشود.[13] پیاژه این مرحله را به شش مرحله فرعی تقسیم میكند:
1- مرحله فعالیت بازتابی؛ این مرحله كه از تولد تا یكماهگی میباشد، شامل فعالیتهای خود به خودی و كلی ارگانیسم و همچنین بازتابهایی است كه از فعالیتهای كلی ارگانیسم جدا شدهاند و در برخی موارد نیز فعالیت كاركردی عرضه میكنند. یعنی بازتابهایی كه بهتدریج از بین نمیروند و یا به همان صورت اولیه باقی نمیمانند و در اثر تمرین رشد مییابند و موجب پیدایش الگوهای همسانساز میشوند. مثلاً در روز تولد، كودك نمیتواند پستان، یا پستانك را درست بمكد، اما به سرعت میآموزد كه وضع لب و دهان خود را با آن منطبق كند و حتی بعداً میتواند با حركت دادن سرو دهان آن را بیابد.[14]
2- مرحله اولین واكنشهای دوری؛
این مرحله از حدود یك تا چهار ماهگی را شامل میشود. منظور از این اصطلاح آن است كه، كودك پس از انجام یك عمل به صورت تصادفی، به تكرار آن میپردازد. مانند باز و بسته كردن انگشتان یا مكیدن انگشتان.[15]
3- مرحله واكنشهای دوری ثانویه؛
این دوره نیز از چهار تا هشتماهگی را شامل میشود. در این مرحله، دومین واكنشهای دوری ظاهر میشوند. تفاوت این واكنشها با اولین واكنشهای دوری در این است كه اینها عادتهای حركتی را تغییر میدهند، نه بازتابها را و ضمناً این واكنشها علاوهبر بدن كودك، محیط را هم شامل میشوند. یعنی كمتر بر بدن كوك متمركزند و بیشتر متوجه محیط هستند و از اینرو به آنها واكنشهای ثانوی میگویند. مثلاً زمانیكه در این مرحله به كودك جغجغهای داده میشود، ابتدا نمیداند كه تكان دادن آن تولید صدا میكند، اما بعد از آنكه آن را به تصادف تكان داد و صدای آن را شنید، به تكرار این عمل میپردازد.
4- مرحله هماهنگی طرحوارههای ثانوی؛
این مرحله نیز از هشتماهگی تا دوازدهماهگی را دربر میگیرد. در این مرحله، دومین واكنشهای دوری هماهنگ میشوند. و طرحوارههای[16] پیچیدهتری را به وجود میآورند كه پیاژه آن را طرحوارههای ثانویه مینامد. هماهنگی بین اعمال (طرحوارهها) به مرحلهای میرسد كه كودك میتواند مانعی را برطرف كند تا به شیئ مورد نظر خود برسد، یا از طریق واسطه قرار دادن یك شیئ به هدف مورد نظر خود دست یابد.[17]
5- مرحله سومین واكنشهای دوری؛ این مرحله نیز از دوازده ماهگی تا هیجده ماهگی را شامل میشود. در این مرحله، مفهوم بقاء شیئ در نزد كودك كامل میشود؛ یعنی اگر شیئی را از حوزه دید او دور سازیم، موجودیت آن شیئ برای كودك حفظ خواهد شد. یعنی شیئ پنهان شده را نه در محل اولیه، بلكه در هر جا كه پنهان كنیم، در همانجا به دنبال آن خواهد گشت.
6- مرحله ابداع وسایل جدید از طریق فعالیتهای ذهنی؛ آخرین مرحله فرعی دوره حسی- حركتی از هیجدهماهگی را شامل میشود. این مرحله، مرحله گذر به دوره بعدی است. در این دوره، كودك میتواند جنبههایی از محیط را به صورت ذهنی بازنمایی كند. و قادر میشود وسایل جدید را نهتنها از راه آزمایش و خطای عینی و عملی، بلكه از راه تركیبهای درونیشده كه منجر به درك ناگهانی میشود، بیابد.[18]
دوره دوم: مرحله تفکر پیشعملیاتی (Preoperational Thinking)
مرحله تفکر پیشعملیاتی پیاژه تا هفتسالگی را شامل میشود. علت نامگذاری این مرحله به پیشعملیاتی، آن است كه كودكان در این مرحله هنوز قادر به تفكر عملیاتی، یا تفكر منطقی نیستند.[19] این مرحله دارای دو مرحله فرعی به شرح زیر است:
الف- تفكر پیشمفهومی(Preconceptual Thinking) ؛ از حدود دو تا حدود چهارسالگی است. در ضمن این دوره، كودكان به اساس مفهومآموزی دست مییابند. آنها طبقهبندی اشیاء را برحسب شباهتهایشان آغاز میكنند، اما از لحاظ مفاهیمشان مرتكب خطا میشوند؛ لذا به باور آنان همه مردان "بابا" و همه زنان "ماما" و همه اسباببازیها "مال من" هستند. منطق كودكان در این دوره از تحول نه قیاسی است، نه استقرایی، بلكه تمثیلی است. مثالی از این نوع استدلال چنین است: «گاوها حیوانهای بزرگ چهارپا هستند. آن حیوان بزرگ و چهارپاست؛ پس آن یك گاو است.»[20]
ب- تفكر شهودی (Intuitive Thinking)؛ از حدود چهار تا حدود هفتسالگی است. در ضمن این دوره، كودكان مسایل را به طور شهودی حل میكنند، نه بر طبق نوعی قانون و منطق. شاخصترین ویژگی تفكر كودكان این دوره این است كه هنوز به مفهوم بقاء یا نگهداری ذهنی (Conservation) دست نیافتهاند. نگهداری ذهنی به صورت توانایی درك این مطلب تعریف شده است كه شماره، طول، مقدار، یا مساحت اشیاء باقی میماند، صرفنظر از اینكه اشیاء به صورتهای مختلف به كودك نشان داده شوند.[21] پیاژه، بر این مسئله یكسوگرایی نام مینهد، كه به سبب ناتوانی كودك در نگهداشت عدد، اندازه و حجم پدید میآید. مثلاً نمیتواند تشخیص دهد كه یك كیلو آهن با یك كیلو پنبه برابر است.[22]
دوره سوم: مرحله عملیات محسوس (Concrete Operations)[23]
این دوره از هشتسالگی تا یازدهسالگی را شامل میشود. در این مرحله از رشد، فعالیت كودك در رابطه با محیط عینی و محسوس است. كودك توانایی انجام اعمال منطقی را كسب میكند، اما این اعمال را به امور محسوس و عینی میتواند انجام دهد، نه به امور فرضی و پدیدههای انتزاعی.
در این مرحله، برخلاف مراحل قبل، كودكان نیازی به انجام اعمال كوشش و خطا ندارند، بلكه میتوانند اعمال را پیشبینی كنند و نتایج آنها را از پیش حدس بزنند. با كمك علائم میتوانند امور مختلف را طبقهبندی و ردیف كنند، خواندن را یاد بگیرند، حساب كنند و بنویسند. ظرفیتهای شناختی این مرحله از رشد، به کودک اجازه میدهد كه ارتباط خود با دیگران را بهتر كند و اجتماعیتر شود. او میفهمد كه دیگران اعتقادات و علایق و زمینههای ذهنی متفاوتی دارد. او میتواند خود را به جای دیگران بگذارد و حالت و احساس آنان را بفهمد. در این مرحله است كه كودك اولین گفتوگوهای مستقل خود با دیگران را سازمان میدهد. این نوع گفتگو برای او همراه با فهم ایجاد ارتباط دوجانبه است. همچنین، او برای اولینبار قادر میشود كه تا اندازهای جریانهای فكری خود را مرور كند.
دوره چهارم: مرحله عملیات صوری (Formal Operations)
این دوره، از دوازده تا پانزدهسالگی را شامل میشود. در این دوره، كودك بهتدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب میكند و بر قوانین صوری مسلط میشود. بدین جهت این مرحله را مرحله عملیات صوری نام گذاشتند و اندیشههای نوجوانان در این مرحله از رشد، علاوهبر اشیاء محسوس، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل میشوند و لذا نوجوانان در این مرحله قادر میشوند، تفكر عملی مبتنیبر روش فرضیهای- قیاسی را به كار بندند. یعنی میتوانند به طرح فرضیه بپردازند و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس، به وارسی فرضیه خود اقدام كنند. نوجوانان در این مرحله، درباره افكار و ذهنیات خود فكر میكنند و به همین جهت آرمانهایی برای خود و آیندهشان میسازند. نوجوان در این سنین میتواند در مقابل افكار و اظهار نظرهایی كه مغایر با واقعیتهاست مخالفت و استدلال نماید.[24]
منابع
[1]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، تهران، برگزیده، 1376، چاپ اول، ج2، ص69.
[2]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، علیاكبر سیف، تهران، دوران، 1389، چاپ شانزدهم، ص352 و پارسا، محمد؛ روانشناسی یادگیری (بر بنیاد نظریهها)، تهران، بعثت، 1372، چاپ دوم، ص253 و کدیور، پروین؛ روانشناسی تربیتی، تهران، سمت، چاپ نهم، 1385، ص22 و آذربایجانی، مسعود و موسوی اصل، سیدمهدی؛ روانشناسی دین، قم، سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387، چاپ دوم، ص24.
[3]. آذربایجانی، مسعود و موسوی اصل، سیدمهدی؛ پیشین، ص24.
[4] كریستنسن، یان و واگنر، هاگ و هالیدی، سباستین؛ روانشناسی عمومی، ابولقاسم بشیری و دیگران، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، چاپ اول، ص446.
[5]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص101-100.
[6]. همان، ص100.
[7]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص266.
[8]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص90-89.
[9]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص93.
[10]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص44.
[11]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص90-89.
[12]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، پیشین، ص101-100.
[13]. همان، ص102-101.
[14]. همان، ص102.
[15]. همان، ص103.
[16]. توانایی عمل كردن به طریقی معین، طرحواره(schema) نامیده شده است. برای نمونه، طرحواره به چنگ گرفتن به توانایی كلی فرد در به چنگ گرفتن اشیاء اشاره میكند. طرحواره یكی از اصطلاحات بسیار مهم نظریه پیاژه است: هرگنهان بی.آر و السون متیو اچ، نظریههای یادگیری، پیشین، ص354.
[17]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، پیشین، ص103.
[18]. همان، 104.
[19]. همان.
[20]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص359-358.
[21]. همان، ص359.
[22]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص 105.
[23]. همان، 106-105.
[24]. همان.
http://www.nwlink.com/%7Edonclark/leader/ahold/piaget.jpg
یكی از نظریهپردازان یادگیری، ژان پیاژه روانشناس، کودکشناس و فیلسوف فرانسوی است.
پیاژه در نهم اگوست سال 1896 در نیوشاتل سوئیس به دنیا آمد و در 1980 درگذشت. او دكتری خود را در سن 21سالگی در زیستشناسی و سپس در روانشناسی دریافت كرد و سه سال به تحصیل روانشناسی و فلسفه در زوریخ و سوربن پرداخت. وی در فلسفه و شناختشناسی بررسیهای ژرف و ارزندهای انجام داد و تا 30سالگی بیش از 20 مقاله درباره نرمتنان و ... نوشت.[2]
پیاژه پس از ورود به ژنو در 1921 برای به عهده گرفتن مدیریت مطالعات در یك مؤسسه، با همكاری برخی دیگر از همكارانش، گروهی را برای تحقیق در زمینه روانشناسی دین تشكیل داد.[3] وی موثرترین نظریه را در اواسط قرن بیستم درباره رشد كودك به وجود آورد.[4] هر چند كه پیاژه را از نظریهپردازان یادگیری به شمار نمیآورند، ولی تحقیقات و پژوهشهای وی در رابطه با مراحل رشد و تكامل روانی كودك و نوجوان، او را در شمار روانشناسان یادگیری شناختی قرار داده است.[5] نظریه او به "یادگیری رشدشناختی"[6] و نیز شناختشناسی تكوینی(Genetic Epistemology) معروف است.[7]
مکتب روانشناختی مورد تعلق نظریه یادگیری پیاژه
روانشناسان همواره تلاش داشتهاند كه فرایند یادگیری را تبیین كنند و در قالب نظریاتی به توضیح تئوریك این فرآیند بپردازند. البته این تلاشها نیز چون هر تولید علمی دیگری كه در چرخه دانشزایی به وجود میآید، معمولاً تحت تاثیر رویشگاه نظری و پارادایمهای مورد تعلق خاطر نظریهپردازان است. نظریه پیاژه، مانند تولمن، بندورا و نورمن، متعلق به پارادایم شناختی است. این پارادایم را افلاطون ابداع كرد و از طریق دكارت، كانت و روانشناسان قوای ذهنی (قوای نفسانی) به ما رسیده است.
این پارادایم، ماهیت شناختی یادگیری را مورد تاكید قرار میدهد.[8] در هرحال روانشناسان پیرو فرضیه شناختی، اعتقاد دارند كه یادگیری را -بهویژه در انسان- نمیتوان به شیوه رضایتبخشی بر حسب تداعیهای شرطی تبیین كرد.
به نظر آنها یادگیرنده در حافظه خود یك شناختی را تشكیل میدهد كه حافظ و سازماندهنده اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلفی است كه در موقعیت یادگیری روی میدهد.[9] شناختگرایان به طور كلی بیشتر به اطلاعاتی كه از ادراك، بینش و شناخت یادگیرنده حاصل میشوند تكیه میكنند.[10] اما با این وجود، برخی معتقدند نظریه پیاژه، وجوه مشترک فراوانی با نظریات کارکردگرایانی چون ثورندایک، اسکینر و هال دارد؛ زیرا بیش از هر نظریه دیگری بر مبانی نظری داروینیسم متکی است و کارکردگرایان نیز به سبب تاکید بر رابطه بین یادگیری و سازگاری با محیط، منعکس کننده تاثیر داروینیسم هستند.[11]
تشریح نظریه یادگیری پیاژه
پیاژه، یادگیری را بر اثر رشد و تكامل ذهنی و داد و ستد با محیط اجتماعی و مادی امكانپذیر میداند و برهمین اساس است که رشد روانی و فكری یادگیرندگان را معلول چهار چیز میداند:
1. رشد طبیعی و زیستی؛
2. تجربه در محیط مادی و فیزیكی؛
3. تجربه در محیط اجتماعی؛
4. تعادل.[12]
پیاژه، رشد ذهنی كودك و نوجوان را در چهار مرحله زیر تقسیمبندی میكند:
دوره اول، مرحله حسی- حركتی (Sensorie Motor)
مرحله حسی- حركتی، از تولد تا دو سالگی را شامل میشود. در این مرحله، كودك نمیتواند دنیای خارج را در ذهن خود درونی سازد و لذا فعالیتهای شناختی او به اعمال حسی و حركتی محدود میشود.[13] پیاژه این مرحله را به شش مرحله فرعی تقسیم میكند:
1- مرحله فعالیت بازتابی؛ این مرحله كه از تولد تا یكماهگی میباشد، شامل فعالیتهای خود به خودی و كلی ارگانیسم و همچنین بازتابهایی است كه از فعالیتهای كلی ارگانیسم جدا شدهاند و در برخی موارد نیز فعالیت كاركردی عرضه میكنند. یعنی بازتابهایی كه بهتدریج از بین نمیروند و یا به همان صورت اولیه باقی نمیمانند و در اثر تمرین رشد مییابند و موجب پیدایش الگوهای همسانساز میشوند. مثلاً در روز تولد، كودك نمیتواند پستان، یا پستانك را درست بمكد، اما به سرعت میآموزد كه وضع لب و دهان خود را با آن منطبق كند و حتی بعداً میتواند با حركت دادن سرو دهان آن را بیابد.[14]
2- مرحله اولین واكنشهای دوری؛
این مرحله از حدود یك تا چهار ماهگی را شامل میشود. منظور از این اصطلاح آن است كه، كودك پس از انجام یك عمل به صورت تصادفی، به تكرار آن میپردازد. مانند باز و بسته كردن انگشتان یا مكیدن انگشتان.[15]
3- مرحله واكنشهای دوری ثانویه؛
این دوره نیز از چهار تا هشتماهگی را شامل میشود. در این مرحله، دومین واكنشهای دوری ظاهر میشوند. تفاوت این واكنشها با اولین واكنشهای دوری در این است كه اینها عادتهای حركتی را تغییر میدهند، نه بازتابها را و ضمناً این واكنشها علاوهبر بدن كودك، محیط را هم شامل میشوند. یعنی كمتر بر بدن كوك متمركزند و بیشتر متوجه محیط هستند و از اینرو به آنها واكنشهای ثانوی میگویند. مثلاً زمانیكه در این مرحله به كودك جغجغهای داده میشود، ابتدا نمیداند كه تكان دادن آن تولید صدا میكند، اما بعد از آنكه آن را به تصادف تكان داد و صدای آن را شنید، به تكرار این عمل میپردازد.
4- مرحله هماهنگی طرحوارههای ثانوی؛
این مرحله نیز از هشتماهگی تا دوازدهماهگی را دربر میگیرد. در این مرحله، دومین واكنشهای دوری هماهنگ میشوند. و طرحوارههای[16] پیچیدهتری را به وجود میآورند كه پیاژه آن را طرحوارههای ثانویه مینامد. هماهنگی بین اعمال (طرحوارهها) به مرحلهای میرسد كه كودك میتواند مانعی را برطرف كند تا به شیئ مورد نظر خود برسد، یا از طریق واسطه قرار دادن یك شیئ به هدف مورد نظر خود دست یابد.[17]
5- مرحله سومین واكنشهای دوری؛ این مرحله نیز از دوازده ماهگی تا هیجده ماهگی را شامل میشود. در این مرحله، مفهوم بقاء شیئ در نزد كودك كامل میشود؛ یعنی اگر شیئی را از حوزه دید او دور سازیم، موجودیت آن شیئ برای كودك حفظ خواهد شد. یعنی شیئ پنهان شده را نه در محل اولیه، بلكه در هر جا كه پنهان كنیم، در همانجا به دنبال آن خواهد گشت.
6- مرحله ابداع وسایل جدید از طریق فعالیتهای ذهنی؛ آخرین مرحله فرعی دوره حسی- حركتی از هیجدهماهگی را شامل میشود. این مرحله، مرحله گذر به دوره بعدی است. در این دوره، كودك میتواند جنبههایی از محیط را به صورت ذهنی بازنمایی كند. و قادر میشود وسایل جدید را نهتنها از راه آزمایش و خطای عینی و عملی، بلكه از راه تركیبهای درونیشده كه منجر به درك ناگهانی میشود، بیابد.[18]
دوره دوم: مرحله تفکر پیشعملیاتی (Preoperational Thinking)
مرحله تفکر پیشعملیاتی پیاژه تا هفتسالگی را شامل میشود. علت نامگذاری این مرحله به پیشعملیاتی، آن است كه كودكان در این مرحله هنوز قادر به تفكر عملیاتی، یا تفكر منطقی نیستند.[19] این مرحله دارای دو مرحله فرعی به شرح زیر است:
الف- تفكر پیشمفهومی(Preconceptual Thinking) ؛ از حدود دو تا حدود چهارسالگی است. در ضمن این دوره، كودكان به اساس مفهومآموزی دست مییابند. آنها طبقهبندی اشیاء را برحسب شباهتهایشان آغاز میكنند، اما از لحاظ مفاهیمشان مرتكب خطا میشوند؛ لذا به باور آنان همه مردان "بابا" و همه زنان "ماما" و همه اسباببازیها "مال من" هستند. منطق كودكان در این دوره از تحول نه قیاسی است، نه استقرایی، بلكه تمثیلی است. مثالی از این نوع استدلال چنین است: «گاوها حیوانهای بزرگ چهارپا هستند. آن حیوان بزرگ و چهارپاست؛ پس آن یك گاو است.»[20]
ب- تفكر شهودی (Intuitive Thinking)؛ از حدود چهار تا حدود هفتسالگی است. در ضمن این دوره، كودكان مسایل را به طور شهودی حل میكنند، نه بر طبق نوعی قانون و منطق. شاخصترین ویژگی تفكر كودكان این دوره این است كه هنوز به مفهوم بقاء یا نگهداری ذهنی (Conservation) دست نیافتهاند. نگهداری ذهنی به صورت توانایی درك این مطلب تعریف شده است كه شماره، طول، مقدار، یا مساحت اشیاء باقی میماند، صرفنظر از اینكه اشیاء به صورتهای مختلف به كودك نشان داده شوند.[21] پیاژه، بر این مسئله یكسوگرایی نام مینهد، كه به سبب ناتوانی كودك در نگهداشت عدد، اندازه و حجم پدید میآید. مثلاً نمیتواند تشخیص دهد كه یك كیلو آهن با یك كیلو پنبه برابر است.[22]
دوره سوم: مرحله عملیات محسوس (Concrete Operations)[23]
این دوره از هشتسالگی تا یازدهسالگی را شامل میشود. در این مرحله از رشد، فعالیت كودك در رابطه با محیط عینی و محسوس است. كودك توانایی انجام اعمال منطقی را كسب میكند، اما این اعمال را به امور محسوس و عینی میتواند انجام دهد، نه به امور فرضی و پدیدههای انتزاعی.
در این مرحله، برخلاف مراحل قبل، كودكان نیازی به انجام اعمال كوشش و خطا ندارند، بلكه میتوانند اعمال را پیشبینی كنند و نتایج آنها را از پیش حدس بزنند. با كمك علائم میتوانند امور مختلف را طبقهبندی و ردیف كنند، خواندن را یاد بگیرند، حساب كنند و بنویسند. ظرفیتهای شناختی این مرحله از رشد، به کودک اجازه میدهد كه ارتباط خود با دیگران را بهتر كند و اجتماعیتر شود. او میفهمد كه دیگران اعتقادات و علایق و زمینههای ذهنی متفاوتی دارد. او میتواند خود را به جای دیگران بگذارد و حالت و احساس آنان را بفهمد. در این مرحله است كه كودك اولین گفتوگوهای مستقل خود با دیگران را سازمان میدهد. این نوع گفتگو برای او همراه با فهم ایجاد ارتباط دوجانبه است. همچنین، او برای اولینبار قادر میشود كه تا اندازهای جریانهای فكری خود را مرور كند.
دوره چهارم: مرحله عملیات صوری (Formal Operations)
این دوره، از دوازده تا پانزدهسالگی را شامل میشود. در این دوره، كودك بهتدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب میكند و بر قوانین صوری مسلط میشود. بدین جهت این مرحله را مرحله عملیات صوری نام گذاشتند و اندیشههای نوجوانان در این مرحله از رشد، علاوهبر اشیاء محسوس، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل میشوند و لذا نوجوانان در این مرحله قادر میشوند، تفكر عملی مبتنیبر روش فرضیهای- قیاسی را به كار بندند. یعنی میتوانند به طرح فرضیه بپردازند و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس، به وارسی فرضیه خود اقدام كنند. نوجوانان در این مرحله، درباره افكار و ذهنیات خود فكر میكنند و به همین جهت آرمانهایی برای خود و آیندهشان میسازند. نوجوان در این سنین میتواند در مقابل افكار و اظهار نظرهایی كه مغایر با واقعیتهاست مخالفت و استدلال نماید.[24]
منابع
[1]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، تهران، برگزیده، 1376، چاپ اول، ج2، ص69.
[2]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، علیاكبر سیف، تهران، دوران، 1389، چاپ شانزدهم، ص352 و پارسا، محمد؛ روانشناسی یادگیری (بر بنیاد نظریهها)، تهران، بعثت، 1372، چاپ دوم، ص253 و کدیور، پروین؛ روانشناسی تربیتی، تهران، سمت، چاپ نهم، 1385، ص22 و آذربایجانی، مسعود و موسوی اصل، سیدمهدی؛ روانشناسی دین، قم، سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387، چاپ دوم، ص24.
[3]. آذربایجانی، مسعود و موسوی اصل، سیدمهدی؛ پیشین، ص24.
[4] كریستنسن، یان و واگنر، هاگ و هالیدی، سباستین؛ روانشناسی عمومی، ابولقاسم بشیری و دیگران، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، چاپ اول، ص446.
[5]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص101-100.
[6]. همان، ص100.
[7]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص266.
[8]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص90-89.
[9]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص93.
[10]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص44.
[11]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص90-89.
[12]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، پیشین، ص101-100.
[13]. همان، ص102-101.
[14]. همان، ص102.
[15]. همان، ص103.
[16]. توانایی عمل كردن به طریقی معین، طرحواره(schema) نامیده شده است. برای نمونه، طرحواره به چنگ گرفتن به توانایی كلی فرد در به چنگ گرفتن اشیاء اشاره میكند. طرحواره یكی از اصطلاحات بسیار مهم نظریه پیاژه است: هرگنهان بی.آر و السون متیو اچ، نظریههای یادگیری، پیشین، ص354.
[17]. قلیپور، فرضالله؛ كلیات روانشناسی، پیشین، ص103.
[18]. همان، 104.
[19]. همان.
[20]. هرگنهان، بی.آر و السون، متیو اچ؛ نظریههای یادگیری، پیشین، ص359-358.
[21]. همان، ص359.
[22]. قلیپور، فرضالله؛ پیشین، ص 105.
[23]. همان، 106-105.
[24]. همان.