PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مکالکات ارغنون & hadi elec



ارغنون
16th February 2012, 02:50 PM
سلام

این چند وقتی که من دو عدد پست
طنزهای njavan به روایت خودم! (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?113779-%D8%B7%D9%86%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-njavan-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%21) و تبادلات شعری من و فاطیما (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?114733-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D9%85%D8%A7)


را برپا ساختم دوست عزیزیمون و جوان شاعر این مرز و بوم جناب hadi elec (http://www.njavan.com/forum/member.php?52633-hadi-elec)
خیلی دخالت نمودن این شد که یه تاپیک درست کردم که ایشون هر چقدر دوست دارن کل کل اینجا بگمارن معذرت میخوام بنگارن.و به رشد استعدادهای خویش بپردازن.

ورود افراد متفرقه به این تاپیک ممنوع نیست.
اما اگه خیلی زیاد شه مجبور میشم یه پست بزنم و با اون فرد مکالکه یا به قولی کل کل دوطرفه انجام بدم.
پیگیری و ادامه این تاپیک به شخص مذکور که همانا هادی است بستگی داره.

hadi elec
17th February 2012, 10:28 AM
سلام


این چند وقتی که بعضیا دو عدد پست
طنزهای njavan به روایت خودم! (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?113779-%D8%B7%D9%86%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-njavan-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%21) و تبادلات شعری من و فاطیما (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?114733-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D9%85%D8%A7)


را برپا ساختن این حقیر سرا پا تقصیر این شاعر به ظلمت اسیر این شرور خوشی ناپذیر و ....
خیلی دخالت نمودم (البته با هدف ارتقای سطح کیفی اشعاری که قبلا توسط شخص ارغوان بدون الف به سرایش میرسید) این شد که یه تاپیک درست کردن(با پیشنهاد همین سراپا تقصیر) که ایشونم(خودم) هر چقدر دوست دارم کل کل اینجا بگمارم معذرت میخوان، بنگارم.و به رشد استعدادهای دوستان بپردازم.


ورود افراد متفرقه خیلی میتواند خوب باشد فقط هرکی اومد خونش پای خودشه چون احتمالا از دو طرف باهاش کل کل میشه .


همانا ما از پیگیران کل کل خواهیم بود بدون قید زمان و مکان

hadi elec
17th February 2012, 10:54 AM
خب داستان این صحبت ها از تبادلات شعری من و فاطیما (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?114733-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D9%85%D8%A7)شروع شد
و میان صحبتهای دوستان من این پست رو دادم:



الا ای ارغنون و ای فاطیما
الا ای دوستان شاعر ما

سلامی بی کران بر خلق شاعر
خدایا کور کن چشم اوباما

سلامی از من ای یاران نخبه
ز من بر شاعران هر دم سلاما

برای هرچه بهتر گشتن شعر
سلامی را رسان نیما به شیما

اگر چه خسته هستم لیک گفتم
بیایم تا سلامی اید از ما

ازین کل کل نمودن ها چه حاصل؟
الا ای ارغنون و ای فاطیما[cheshmak]

و ارغنون در جواب گفت...................(خودش الان میگه)

ارغنون
17th February 2012, 11:00 AM
در همین اثنا بود که بنده به فضل رئیسان سایت مدیر شدم.
و این آقای هادی که هیچ وقت سر و کارش با من و پروفایلم نبود یهو اومد و عرض ادبی کرد...
منم شستم خبردار شد که سلام گرگ(هادی) بی طمع (بدون خواست شیرینی) نیست.
و از اونجایی که من کاملا و رسما مخالف شیرینی دادن موجود عزیز و ارزشمند زن به خلقتی نامیمون به نام مرد هستم.
پاسخ دادم:

الا یا ایها الهادی
جوانستی و بس شادی

بگفتم مثنوی اما
جواب من غزل دادی

و من هرگز نیارم کم
بدان ای هادی هادی(هادی دوم یعنی رسانا رجوع شود به elec)

نگو از غرب و از باراک(اوباما)
ننه(naneh بنا مگذار) تو رسم الحادی(ملحد بودن از دین برگشتن)

و سردردم شده مزمن
که اول بود بس حادی(حاد خلاف مزمن یعنی شدید)

نداری راه حلی تو
دوایی قرص یا پادی(پادزهر)

نباشد رسم ایرانی
نه بر عدل است و نه دادی


بباشم پارس و ایرانی
گمان بردم که تو مادی!


بباشد زن در این فرهنگ
نماد عشق و دلشادی

و شیرینی نخواهد داد
به مردان بسی رادی(جوانمرد!)


و شیرینی بخواهی داد
در آن روزی که دامادی

hadi elec
17th February 2012, 11:11 AM
از اونجایی که اینجانب ید طولایی در شیرنی گرفتن از خلق خدا دارم
بصورت کاملا زیر پوستی شروع کردم به.......


جواب مثنوی هایت غزل دادم غزل دادم
غزل دادی جواب من بسی شادم بسی شادم

غزل باشد ستون شعر و شاعر را نگه دارد
به خاطر ده تو این،بعدا نگو که رفته از یادم

شبیه ارغوان بودی نمیدانستم این را که
یکی چون ارغنون داریم و چون سابونه با صادم(شباهت ارغوان و ارغنون)

تمام شرق و غربیها همین حالا به من گویند
که پس شیرینی اش چون شد ؟ تو را گویند ای دادم(فریاد)

تمام معرفت خواهان عالم از شیرینی خاطره دارند
و شاید معرفت نبود تو را ؟ خواهی تو فریادم؟

به شعرت بسته ای اب و هزاران بیت میگویی
نکن کل کل و شیرینی بده ما را نما شادم

حضوری گر همی خواهی ز من غافل مشو حافظ
که من در انتخاب شام و شیرینی ازاد ازادم(منظور کلوچه میباشد)

اگر ناورده ای (نیاورده ای) کم تو ،،چنان اتش کشم اینجا
که تا ان سوی دریاها رود دودش، تورا اخطار من دادم




منم شستم خبردار شد که سلام گرگ(هادی) بی طمع (بدون خواست شیرینی) نیست.
دوستداران شیرینی خودشون قضاوت کنن


و از اونجایی که من کاملا و رسما مخالف شیرینی دادن موجود عزیز و ارزشمند زن به خلقتی نامیمون به نام مرد هستم.

(http://www.njavan.com/forum/showthread.php?p=319156#post319156) نامیمون که خوبه یعنی مردها میمون نیستن (لطفا یه توضیح اجمالی و زیر پوستی درباره لفظ نامیمون جهت اشنایی و اطلاع برخی دوستان ارائه کنید)

ارغنون
17th February 2012, 01:15 PM
من هم به این سادگی ها مغلوب این آقای هادی شیرینی طلب نمیشم.این بود که...

بدیدم من که سیلی شد،به شعرت آب می بندی؟
و خامُش میشود اکنون همان آتش که افکندی

ببینم من در این جَم جام که قبض آب می آید
بدین مصرف که میکردی نبینم من دگر خندی

چو این یارانه دولت برای شعر کافی نیست
بشو همسو همین اکنون به اهداف هدمندی

ستون شعر چیزی نیست که شاعر را نگه دارد
ز من بشنو تو اینها را که دادم من تو را پندی

نباشم ارغوان اما کفی بسته است صابونم
که این کفها ز صاد آید به توفیق خداوندی!

نباشد باک من از این که شیرینی دهم روزی
نبینم رادمردی را بگو از این تو خرسندی؟

در این فرهنگ ایرانی که زن دلبند می باشد
تواز حافظ چه میگویی،که داند قدر دلبندی

چو حافظ مرد می باشد و شیرینی نمیگیرد
دهد از عشوه ی دلدار بخارایی سمرقندی

نامیمون که خوبه یعنی مردها میمون نیستن
میمون معنی مبارک داره و نامیمون یعنی نامبارک استفاده از نامیمون به معنی کسی که حیوان میمون نیست کاربرد نداره شما هر گز نمیگید نافیل ناعقرب ناشتر پس نامیمون هم درست نیست در معنی حیوان.

hadi elec
17th February 2012, 01:40 PM
در ادامه خواهیم دید:



اگر دیدی که سیل امد بدان از شعر تو این شهر دریا شد
چنان بود ابکی که بهرمان صیدی ز ماهی هم مهیا شد

جواب قبض اب و برق و گازو قبض دیگر را خودت ده ! ما چرا؟
همان شاعر که دریاها ز شعرش می خروشد سر به صحرا شد

ستون شعر ما بحر و عروض و ردف و حرفی چون روی باشد
ستونی که غزلهامان به لطفش قرص و محکم چون ثریا شد

ز این کفها که میگویی هزاری دیده ام اما نفهمیدم چرا
بین تو و یک ارغوان اینگونه این کفها هویدا شد

اگر باکی نداری تو چرا بر ما نمیدادی یکی از جعبه شیرینی؟
بدان تا ماورای کل هستی هم جوابت شعر ، تنها شد

منم آن راد مردی که جوان مردان به کارم غبطه میخوردند
میان شام و شیرینی تمام شهر ، پایینش چو بالا شد

در این فرهنگ انسانی همه اعضای یک پیکر و یک جانیم
بیا و شیرنی ات را ده که شاید نوبت من هم به فردا شد

اگر حافظ سمرقند و بخارا می دهد جیبش پر از پول است
ز جانش میدهد انکس که جیبی پر شپش دارد، این رسم دنیا شد[golrooz]

ارغنون
17th February 2012, 01:55 PM
و از اونجایی که تعصب من بر حافظ عزیز زیاد می باشد...

چو جیب تو شده پر از شپشهای همایونی
چه غم کم گردد از حالت به یک جعبه ز شیرینی

نبود است حافظ خوش گو ز بی دردان پُرمانی(Money)
که او خو کرده پیش از تو به درویشی و مسکینی

اگر بخشد بخارا را و شاید هم سمرقندی
ز فرهنگش بود اینها که دلدارست سیمینی

اگر از شعر من پرشد جهان هم غرق ماهی شد
بود از خیر اشعارم که باشد شعر میمونی(مبارک)

ندانم من چه می خواهی که این ترفیع ناممکن
بدارد ماجراهایی از آن روز نخستینی

نخواهم من تو را دادن خوارکی یا که شیرینی
اگر هم روزگاری را به این رویا تو بنشینی(تحصن کنی)

hadi elec
17th February 2012, 01:59 PM
برای تنوع غالب عوض شد



در اینجا، اخره بازی، نداری وقت بگریزی
چرا از این خساست ها تو لبریزی؟

هزاران بیت خواهی گفت و من هم نیز
بیا یک لحظه با شیرنی و صد چیزمیز

بیا با روی خوش بنشین میان ما
به چایی ها و شیرینی نکش مارا

مدیری بس خسیسو خشک زیبا نیست
به جز چایی خوشی ها چیست؟

ارغنون
17th February 2012, 02:03 PM
برای تنوع غالب عوض شد

البته اون چیزی که عوض میشه قالبه وگرنه که من همیشه غالبم و هادی مغلوب
ایشون دیگه یارای گفتن غزل نبودن و قافیه کم داشتن این بود که با کمال بی میلی از مثنوی استفاده کردن.
که افتادن ستون! همانا نشانه ی باختن می باشد.

ستون شعر تو افتاد و این است آخر بازی
بخواهم من ز تو اکنون یکی فالوده شیرازی(به عنوان جایزه)

چو پایان آمد اشعارت، غزلهایت کجا میشد؟
چو در فکر گذر بودی نه در فکر براندازی

اگر این وقت اعلا را به من میدادی و باهم
به جای این همه کل کل به جای شعر پردازی

بسی شیرینی و چایی گرفته بودی و اکنون
ز هر کس که بیندیشی ز مردان سرافرازی

ولی چون باختی اکنون و پایان شد غزلهایت
بباشی ساکت و خسته ،نوایی تلخ بِنوازی(benvazi)

hadi elec
17th February 2012, 02:07 PM
اینجا بود که دیدم ارغنون زیاد به غزل مینازه برای همین طویل الغزلی سروده و منتشر کردم
او دیگر حرفی برای گفتن نداشت
و بازی را به اخر رسیده میپندارید...........


به این شعری که میگویم کنم اینک تو را بیدار
رباعی ها غزل ها مثنوی ها را ستون پندار

نه پایانی برای این غرلها نیست اما تو
برای رفع خستگی جای غزل این قطعه را بردار

نه فالوده دهم بر تو که اسوده نهم بر تو
هزاران منت از شعرم که میخوانی تو یکصدبار

هزاری وقت دادم تا که شیرینی دهی ما را
چنان لبریزی از خشکی که میدادی مرا ازار

ندارم من امیدی بر تو که پیوسته بگریزی
خدایا جان من بهرش هزارانی غزل بگذار(دعای خیر)

نه من هرگز نمیبازم غزلها تازه میسازم
غزل پیکار من با توست تو بر خاطرت بسپار

غزل طعم هزاران شیرنی دارد بهر من اما
نمیدانم چرا اینگونه تو جو بگرفته ای اینبار

چه خوش باشی؟ چرا اینگونه میباشی؟
مرا قدرت زیادت شد، نداری از من امار؟(زیادت شد=زیاد شد)

غزل در دست من موم است رو اوازه ام بشنو
به پایان غزلهایم مشو دلخوش، مشو ای یار

مرا یک روز حافظ گفت کای هادی عجب گفتی!
بباید حک کنند این نکته هایت را به هر دیوار

برو از کل کل با من تو دوری کن که میسوزی
هزاران اتش از ذوقم زنم بر کوهی از خروار

اگر افتد شرر بر جان این خروار خواهی دید
ادمها ز قهر من به زیر صد هزاران قطعه از اوار

خداوندا به این دختر تو قدری از سخاوت ده
بیا نیلو بیا بهرت کنم من جلوه ای ایثار

بیا شیرینی ات را من دهم ، خوب است؟
یقین دارم نمیدانی که تو خوابی و یا بیدار[sootzadan]

ارغنون
17th February 2012, 02:11 PM
اینجا بود که دیدم ارغنون زیاد به غزل مینازه برای همین طویل الغزلی سروده و منتشر کردم
او دیگر حرفی برای گفتن نداشت
و بازی را به اخر رسیده میپندارید...........

و البته همه میدونیم که آن خشت بود که پرتوان زد.یعنی طولانی گفتن هنر نیست! بلکه هنر اینه که معنی در کوتاهترین حالت بیان شه.


ز آن اول بدانستم که احساس از تو بیرون است(بی احساسی)
غزل نبود چو شمشیری و جنگیدن بسی دون است.

بگویم شعر را من که می باشم پر از احساس
تو با اشعار می جنگی و شعرت رزم پر خون است

کجا حافظ به آن احساس و طبع نازک و شیرین
به تو گوید که هادیا غزلهایت چه موزونست!( قافیه هات خوبه رو وزن بیشتر کارکن!)

ندارد نکته ای این ها(شعرات) که حک گردد به دیواری
سکوتی را گزین حالا غلوهایت چو افزون است.

دعاهایت برای خود که از الطاف آن معبود(خدا)
غزلهایم فراوان و هنرهایم چو جیحون است

سخاوت بهر ما باشد بسی بسیار این را دان(بدان)
شرر بر کس نشاید زد که اینها کار مفتونست(دیوانه مخصوصا قدرت طلب!)

بدانم من بدین خوبی که خوابم یا که بیدارم
بشو بیدار اول تو که پیروزیم بسی سون(soon) است

hadi elec
17th February 2012, 02:16 PM
و البته همه میدونیم که آن خشت بود که پرتوان زد.یعنی طولانی گفتن هنر نیست! بلکه هنر اینه که معنی در کوتاهترین حالت بیان شه.

و البته همه میدونن که جور کردن قافیه های زیاد در یک شعر بلند (غزل یا قصیده) کاری بس مشکل است که ناتوانان این عرصه بیخودی میگن هنر در کوتاه گفتن است

از این فصل و تواضیحش(توضیحات) عبور میکنیم


ادامه:




ز احساسم نپرسیدی ز این احساس شیرینم
زبانم بس غزل گوید به جز این هم نمی بینم

اگر شعری بگفتی بهر کل کل بوده و من هم
هزاران پند و اندرزت نمودم بشنو ایینم

ز حافظ ها گذر کن از بر دیوار سرد پر نمور غم
سکوتم را شنو من خسته از انها و از اینم

دعا کردم رها کردی جفایی بر وفا کردی
غزل ها خسته اند و من ببین غمگین غمگینم

خدایت صد هنر داده هزاران سفره بگشاده
و من اینجا برای شیرینی اهسته بنشینم

چه خوش باشد اگر در خواب خوش باشم
نمیخواهم دگر بیداریم را ، پلک سنگینم




و پس از این مرحله بود که حریف میدان را خالی کرد و دیگر برای ادامه تلاشی نکرد
چون تلاشش بی نتیجه می بود قطه به یقین

ارغنون
17th February 2012, 02:20 PM
و البته همه میدونن که جور کردن قافیه های زیاد در یک شعر بلند (غزل یا قصیده) کاری بس مشکل است که ناتوانان این عرصه بیخودی میگن هنر در کوتاه گفتن است

از این فصل و تواضیحش(توضیحات) عبور میکنیم


ادامه:
مطمئنا نظامی در آوردن قافیه مشکل نداره.
و این که هر وقت لازم بود جور میشه اینجا بود که من یاد دگر پستم افتادم که خیلیا منتظر ادامش بودن ولی من وقت نمی کردم ادامش بدم...
اولش نوشتم:
بیانیه شماره 1:مقصر تمامی تاخیرات در پاسخ دادن به این پست شخص حقیقی و حقوقی هادی از نوع الک میباشد که وقت مرا در این پست به شدت گرفت.
تبادلات شعری من و فاطیما (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?114733-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D9%85%D8%A7)

ارغنون
17th February 2012, 05:20 PM
و پس از این مرحله بود که حریف میدان را خالی کرد و دیگر برای ادامه تلاشی نکرد
چون تلاشش بی نتیجه می بود قطه به یقین
در این مرحله شما اذعان نمودی که

چه خوش باشد اگر در خواب خوش باشم
نمیخواهم دگر بیداریم را ، پلک سنگینم
پس دیگه خودتون گفتین که بیدار نمیشی منم دیدم به آدم خواب که شیرینی نمیدن و قضیه منتفی شد.ضمن اینکه در پست دیگری مشغول بودم.بالاخره مدیریت هست و کلی مشکلات...
حالا اگه دوست داری اینم جوابت...

برو کاری کن و دیگر نشین غمگین و آهسته
که گردی زین عبث رفتار بسی غمگینتر و خسته

گذشت از عمر تو بسیار و گشتی پیر و بی دندان
دگر دنبال شیرینی نگرد و نشکن آن پسته

نبوده پند و اندرزت که بسپارم به خاطر من
اگر چه پیر و فرتوتی و از عمرت بسی رفته

از این قول و غزلهایی که بوده بهر کل کلها
تو گرآگاه و هشیاری گرفتی مغز آن هسته

ولی افسوس من زین رو که باشد آرزویت این
که ناآگه بمانی تو و درغلفت تو ای خفته

hadi elec
17th February 2012, 06:05 PM
در این مرحله شما اذعان نمودی که

پس دیگه خودتون گفتین که بیدار نمیشی منم دیدم به آدم خواب که شیرینی نمیدن و قضیه منتفی شد.ضمن اینکه در پست دیگری مشغول بودم.بالاخره مدیریت هست و کلی مشکلات...
حالا اگه دوست داری اینم جوابت...

برو کاری کن و دیگر نشین غمگین و آهسته
که گردی زین عبث رفتار بسی غمگینتر و خسته

گذشت از عمر تو بسیار و گشتی پیر و بی دندان
دگر دنبال شیرینی نگرد و نشکن آن پسته

نبوده پند و اندرزت که بسپارم به خاطر من
اگر چه پیر و فرتوتی و از عمرت بسی رفته

از این قول و غزلهایی که بوده بهر کل کلها
تو گرآگاه و هشیاری گرفتی مغز آن هسته

ولی افسوس من زین رو که باشد آرزویت این
که ناآگه بمانی تو و درغلفت تو ای خفته

بهونه شما اصلا قابل قبول نیست
از اونجا که خودت از اول در خواب هستی و کلا در خواب جواب مبدادی باید بدونی که خواب بودن و خوابیدن به معنی تموم شدن صحبتها نیست


هزاری من دعا کرد تو را شاید خساست ها
شوند از تو جدا اما تو گویی این دعا پر شد

یکی گفتم دو تا گفتی به سوم هم چه ها گفتی
زمان پند و اندرزی نمانده عمر ما سر شد

تو برنایی و من پیرم و این شد در خیالاتت
خساست ها هویدا شد و اینک حرف اخر شد

همانا انکه خود را در فراز عرش میبیند
نداند انکه مسکین شد نه بر ملت چودلبر شد

همانا رسم خوش باشد به وقت شاد، شیرینی
نمیدانی و این کل کل ز کل کل هم فراتر شد

اگر مُردم بدان حالا که شیرنی ارزشش هیچ است
چه خوش باشد خوشی هامان که پر پر شد

همه خواندند و ما هم نکته ها گقتیم اما تو
تو می دانی خسیسی را فلک این نکته از بر شد

hadi elec
17th February 2012, 07:20 PM
بیانیه شماره 1:مقصر تمامی تاخیرات در پاسخ دادن به این پست شخص حقیقی و حقوقی هادی از نوع الک میباشد که وقت مرا در این پست به شدت گرفت.
تبادلات شعری من و فاطیما (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?114733-تبادلات-شعری-من-و-فاطیما)


خب پس از بیانیه فوق جمعی از هواداران من تکذیبیه منتشرکردن که در ذیل اون شعر من هم بود ارشیو = طنزهای njavan به روایت خودم! (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?113779-طنزهای-njavan-به-روایت-خودم!)



تکذیبیه: تمام موارد فوق الذکر قویا تکذیب میشوند و نقدی صریح بر انتشار دهنده کذبیات عنوان شده ارائه خواهدشد (دندان میشکنیمhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif)
بیاینه جمعی از حامیان hadi elec


زمان بگذشت و وقت نقد تو شد
گمانم مثنوی در عقد تو شد (اشاره به استفاده زیاد شخص مذکور از مثنوی)

ندانم خواب هستی یا که بیدار
ولی هشیاری و هشیار و هشیار

شدی نقاد بس طنازه اینجا
بگفتی شعر های تازه اینجا

همه صدها تشکر کرده اندت
خدا درهای ذوقی را نبندت

چرا با مثنوی بسیار گویی؟
چرا بهر ستون هرگز نجویی؟(مراجعه شود به همون لینکی که بالا گفته شده)

هزاری ذوق داری مرحبایت
هزارانی تشکر هم برایت

همه از طنز تو صد حال بردند
خدا رحمت کند انان که مردند(پیام اخلاقی کاملا زیر پوستیhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif)

به تیغ نقد خود سر ها زنی تو
خدا رو شکر نی مردی، زنی تو

به تالار پزشکی بوده همکار
خداوندا تو تالارش نگه دار

مدیری لایق و پر شور و شاعر
مدیریت برازندت بود این حرف اخر

ارغنون
17th February 2012, 07:22 PM
خب پس از بیانیه فوق جمعی از هواداران من تکذیبیه منتشرکردن که در ذیل اون شعر من هم بود ارشیو = طنزهای njavan به روایت خودم! (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?113779-طنزهای-njavan-به-روایت-خودم!)

در این حین ما که همچنان در عجب مانده بودیم که این هادی طرفداراش کجا بود مسمطی گفتیم که تمامی بندهاش خطاب به طرفداران هادی بود.



عجب داری طرفداران رادی------------------------------------------------------------------بیانیه بدادیم و بدادی
چه گویم من بر این تکذیب،شادی؟---------------------------------------------------------------------برد باد آنچه را آورد بادی

مسمط*گویم اینک من به دادی**
سلامی بر طرفداران هادی

مبارک باشد این عقد من و او----------------------------------------------------------------------------------بود این مثنوی یک مرد خوشرو؟
و آیا هست مردی خوب و خوشخو؟-----------------------------------------------------------------------------ولی یادم بیامد هم ز یک سو...

خدایا این جواب فال من کو؟
بگردید ای وفاداران هادی
بباشد توی فالم نام شویم----------------------------------------------------------------------حمیدش نام و من در فکر اویم
همین نام است ؟او را بجویم***--------------------------------------------------------------که شد آشفته ذهنم مثل مویم

بپرس از مثنوی این را که گویم
بپرسید ای هوادارن هادی

تو هم عقدت مبارک با ستونی****---------------------------------------------------------------که در خشکی و سفتی همچو اونی
پناهنده ز دانش سایت چونی؟*****-------------------------------------------------------------"جو"یش چون جا نشد اینجا بخونی

نشد این شعر آبی و نونی
کجا شد مزد مزدوران هادی؟
دهم اینجا تو را من یک تذکر--------------------------------------------------------------------------بیا اکنون بخوانش با گروه کر******
که چون با جنبه اند اهل تفکر--------------------------------------------------------------------------------از این نقد لطیفم شد تشکر

به شعرت میدهم من نیز اسکر*******
بده تو سهم همکاران هادی


--------------------------------- توضیحات:
* مسمط قالب شعری است که می بینید برای اطلاعات بیشتر (http://fa.wikipedia.org/wiki/مسمط)
**داد ایهام دارد به معنی جستجوی دادخواهی یا فریاد زدن
***شاعر تردید دارد که این مثنوی شخصی حمید نام است یا خیر؟
****به همان لینک تبادلات شعری مراجعه شود.شاعر فوق الذکر به ستون علاقه ی بسیار دارد.
*****daneshju.ir/forum دانش سایت دانش را به سکون شین بخوانید.
******' گروه را با سکون ها بخوانید
*******اصل واژه فرنگی است!score به معنای امتیاز!

hadi elec
17th February 2012, 07:29 PM
به تالار پزشکی بوده همکار
خداوندا تو تالارش نگه دار

مدیری لایق و پر شور و شاعر
مدیریت برازندت بود این حرف اخر
خب دوستان ما این همه تعریف و تمجید کردیم از این خانوم+دعای خیر
ایشون هم همش در پی تخریب چهره من در اذهان عمومی بود

بعد از اون شعر و برای اینکه نظم اونجا بهم نخوره
من به عنوان اخرین جواب ایو گفتم




دندان سالم به ما بدهید و فک شکسته تحویل بگیرید
(جهت به هم نریختن نظم مطالب اینجا این آخرین پست من در این تاپیک خواهد بود)

طرفداران من هم تند و هم تیزن-----مبادا از برای ترس تو بر کوه بگریزن
همه از بهر صلح و دوستی ایند------همه بهر ستون از عشق لبریزن
طرفداران تو ایا میان جمع میایند؟-----و یا با مثنوی چون تو گلاویزن؟
به جنگ افتد اگر کارم بدان دختر------بهاریم و یارانت خزانی و چو پاییزن

ندارم قصد کل کل من ولی داری
چرا اتش به این کاشانه بگذاری؟

برای عقد خود هم شیرینی بر ما ندادی تو--------خسیسی تو خسیسی تو خسیس بی نمادی تو
نه من گمره شدم حالا، نمادت مثنوی باشد-------خسیسی تو خسیسی تو ولیکن با سوادی تو
یکی گفتی که خواهم دادو بعدش هم ندادی تو-------چرا خالی بگویی تو؟ مگر که حزب بادی تو؟
از این کل کل نمیترسم که بر بادت دهم روزی--------مسمط شاخ غولی نیست ،بگو که از چه شادی تو؟

به دانشجو، پژوهش، نخبگان ،با خلق همراهم
چه ربطی این سخن ها داشت؟ حواسم را نمیکاهم

(اشاره به بی ربط بودن بحث دانشجو به بحث خودمون و اینکه من حواسم از صحبتمون با این چیزا پرت نمیشه)


توضیحات:


1- شاعر (ارغنون) به سفسته روی اورده است
2- نام درست سایت daneshju.ir/forun میباشد
(البته هیچ ربطی نداشت که شاعر بخواد بحث سایت دیگه ای رو اینجا باز کنه)

hadi elec
17th February 2012, 07:31 PM
و اینک ادامه ماجرا:




ارغنون:

برو کاری کن و دیگر نشین غمگین و آهسته
که گردی زین عبث رفتار بسی غمگینتر و خسته

گذشت از عمر تو بسیار و گشتی پیر و بی دندان
دگر دنبال شیرینی نگرد و نشکن آن پسته

نبوده پند و اندرزت که بسپارم به خاطر من
اگر چه پیر و فرتوتی و از عمرت بسی رفته

از این قول و غزلهایی که بوده بهر کل کلها
تو گرآگاه و هشیاری گرفتی مغز آن هسته

ولی افسوس من زین رو که باشد آرزویت این
که ناآگه بمانی تو و درغلفت تو ای خفته


جواب من :

هزاری من دعا کرد تو را شاید خساست ها
شوند از تو جدا اما تو گویی این دعا پر شد

یکی گفتم دو تا گفتی به سوم هم چه ها گفتی
زمان پند و اندرزی نمانده عمر ما سر شد

تو برنایی و من پیرم و این شد در خیالاتت
خساست ها هویدا شد و اینک حرف اخر شد

همانا انکه خود را در فراز عرش میبیند
نداند انکه مسکین شد نه بر ملت چودلبر شد

همانا رسم خوش باشد به وقت شاد، شیرینی
نمیدانی و این کل کل ز کل کل هم فراتر شد

اگر مُردم بدان حالا که شیرنی ارزشش هیچ است
چه خوش باشد خوشی هامان که پر پر شد

همه خواندند و ما هم نکته ها گقتیم اما تو
تو می دانی خسیسی را فلک این نکته از بر شد


الان نوبت ارغنون میباشد.

ارغنون
17th February 2012, 07:46 PM
خب دوستان ما این همه تعریف و تمجید کردیم از این خانوم+دعای خیر
ایشون هم همش در پی تخریب چهره من در اذهان عمومی بود

بعد از اون شعر و برای اینکه نظم اونجا بهم نخوره
من به عنوان اخرین جواب ایو گفتم

از ترکیب بند ایشون هم متشکریم!
ما که قصد تخریب کسی رو نداریم.فقط تذکر میدیم! مثلا املای صحیح واژه سفسطه است.
.................................................. ..........
ندارم قصد تخریبی نگویم شعر درباری
کجا گفتم ز تو من بد که داری میکنی زاری

اگر شیرینیت کام است دهم من بر تو ای هادی
همان روزی که با اعضا رویم از بهر دیداری

قرار نخبگان باشد به ماه 2 ز سال نو
بیایم من در آن مجمع اگر نبود مرا کاری

نشو از دست من غمگین که اینها بهر شوخی بود!
اگر خواهی تو شیرینی ندارم من از این عاری!


کنم تعریف من از تو به وقت نقد تو هادی
اگر تخریب گشتی تو همین حالا میگم sorry

hadi elec
18th February 2012, 07:48 PM
از ترکیب بند ایشون هم متشکریم!
ما که قصد تخریب کسی رو نداریم.فقط تذکر میدیم! مثلا املای صحیح واژه سفسطه است.
.................................................. ..........
ندارم قصد تخریبی نگویم شعر درباری
کجا گفتم ز تو من بد که داری میکنی زاری

اگر شیرینیت کام است دهم من بر تو ای هادی
همان روزی که با اعضا رویم از بهر دیداری

قرار نخبگان باشد به ماه 2 ز سال نو
بیایم من در آن مجمع اگر نبود مرا کاری

نشو از دست من غمگین که اینها بهر شوخی بود!
اگر خواهی تو شیرینی ندارم من از این عاری!


کنم تعریف من از تو به وقت نقد تو هادی
اگر تخریب گشتی تو همین حالا میگم sorry

هی میگه شیرنی میدم و هی نمیده
دوستان خودتون قضاوت کنید
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



سر درد امده به سراغم چه گویمت؟
اتش فتاده به همه باغم چه گویمت؟

شیرنی ات شود ارزانیت که من
بیرون بیامده ز دماغم چه گویمت؟

پایین بیا دگر خر ابلیس لنگ شد
دیشب شکسته پای الاغم چه گویمت؟

دیوانه گشته ام و تو انگار شادمان
امد خبر ز سوی کلاغم چه گویمت؟

فریاد میزنم که بسی خسته ام ز حشو
سر درد امده به سراغم چه گویمت؟(شاعر سردرد بدی دارد)

ارغنون
18th February 2012, 08:02 PM
هی میگه شیرنی میدم و هی نمیده
دوستان خودتون قضاوت کنید
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



سر درد امده به سراغم چه گویمت؟
اتش فتاده به همه باغم چه گویمت؟

شیرنی ات شود ارزانیت که من
بیرون بیامده ز دماغم چه گویمت؟

پایین بیا دگر خر ابلیس لنگ شد
دیشب شکسته پای الاغم چه گویمت؟

دیوانه گشته ام و تو انگار شادمان
امد خبر ز سوی کلاغم چه گویمت؟

فریاد میزنم که بسی خسته ام ز حشو
سر درد امده به سراغم چه گویمت؟(شاعر سردرد بدی دارد)
چو سنت رفته بالاتر ز پنجاه
طبیعی باشد این درد و دوصد آه

نمیدانم که با این حال و اوضاع
و دندانهای مصنوعی و پرتاه(تاه زنگی است که بر چیزی کهنه نشیند مثل پوسیدگی دندان)

چه می خواهی ز شیرینی تو آخر
نرو با این همه امراض به بی راه

سلامت بهترین باشد به دنیا
نشو با قند بیش از حد تو گمراه

اگر چه من به قولم پایبندم
چو خوبم من درخشم همچونان ماه

hadi elec
18th February 2012, 10:12 PM
چو سنت رفته بالاتر ز پنجاه
طبیعی باشد این درد و دوصد آه

نمیدانم که با این حال و اوضاع
و دندانهای مصنوعی و پرتاه(تاه زنگی است که بر چیزی کهنه نشیند مثل پوسیدگی دندان)

چه می خواهی ز شیرینی تو آخر
نرو با این همه امراض به بی راه

سلامت بهترین باشد به دنیا
نشو با قند بیش از حد تو گمراه

اگر چه من به قولم پایبندم
چو خوبم من درخشم همچونان ماه

شدم پنجاه و چند ساله بگو موی سپیدت کو؟(منظور= من اگر 50 سالمه موهام سفید نیستن)
تویی که غر زنی بر ما بگو دیگر امیدت کو؟

تو تنهایی ولی گفتی که دامادی رسد حالا
بگو بر ما که داماد مهندس کو؟ حمیدت کو؟

و آن سرو چمان تو که ابرویش کمان باشد
رشادت کن به ارشادم بگو که آن رشیدت کو؟

به پیشانی تو را بنوشته که در فکر او هستی
برای پاک گردانیدنش برگو اسیدت کو؟

دگر اهسته میگویی غزل ها را نمیبویی؟
بگو حالا دگر ما را ، غزلهای شدیدت کو؟

ارغنون
19th February 2012, 10:15 PM
شدم پنجاه و چند ساله بگو موی سپیدت کو؟(منظور= من اگر 50 سالمه موهام سفید نیستن)
تویی که غر زنی بر ما بگو دیگر امیدت کو؟

تو تنهایی ولی گفتی که دامادی رسد حالا
بگو بر ما که داماد مهندس کو؟ حمیدت کو؟

و آن سرو چمان تو که ابرویش کمان باشد
رشادت کن به ارشادم بگو که آن رشیدت کو؟

به پیشانی تو را بنوشته که در فکر او هستی
برای پاک گردانیدنش برگو اسیدت کو؟

دگر اهسته میگویی غزل ها را نمیبویی؟
بگو حالا دگر ما را ، غزلهای شدیدت کو؟

شدیدالحن چون بودم بگفتی با بسی زاری
به تخریبت نیم خرسند بگشتم من بسی sorry

غزل را من نمی کوبم که کوبش کار دارکوب است
غزل گویم و افروزم به ابیاتش همی ناری(نار یعنی آتش)

بیاید این حمید ما به روزی خوش و من مشتاق
بباشد این به فال من تو قصد کند و کو داری؟

نگویم سن بالایت بباشد از گذار سال
که دل باید جوان باشد تو بشنو این سخن باری

حمید من، مهندس باشد و خوش تیپ و خوش اخلاق
بیاید او به روزی زود، تو را نبود بدین کاری(یعنی با کی اش کار نداشته باش)

hadi elec
20th February 2012, 08:58 PM
شدیدالحن چون بودم بگفتی با بسی زاری
به تخریبت نیم خرسند بگشتم من بسی sorry

غزل را من نمی کوبم که کوبش کار دارکوب است
غزل گویم و افروزم به ابیاتش همی ناری(نار یعنی آتش)

بیاید این حمید ما به روزی خوش و من مشتاق
بباشد این به فال من تو قصد کند و کو داری؟

نگویم سن بالایت بباشد از گذار سال
که دل باید جوان باشد تو بشنو این سخن باری

حمید من، مهندس باشد و خوش تیپ و خوش اخلاق
بیاید او به روزی زود، تو را نبود بدین کاری(یعنی با کی اش کار نداشته باش)

بیا بگذر ز کل کل ها که امد وقت سانسوری
که سانسوری کند ما را بسی غرقه به مهجوری

عزیزی گفته من را که نباید کل کلی گویی
از این پس شعر خوش گویم نه دیگر شعر ناجوری

خبر های جدیدت کو بیا ای ارغنون حالا
بگو از سردی و جو تراکم ناپذیر و سوز دیجوری

در این سرما که تن چون بید اشفته همی لرزد
تمام عشق بنهفته به یک کتری پر اب و به یک قوری

یکی گر اید و این گفت گوی ما ببیند با خودش گوید
نه بر ان بی نمک بودن نه حالا هم به این شوری

امان از درد سانسوری اما از شام مهجوری
گمانم از همین قوری بیاید صوت زنبوری

ارغنون
21st February 2012, 08:32 PM
بیا بگذر ز کل کل ها که امد وقت سانسوری
که سانسوری کند ما را بسی غرقه به مهجوری

عزیزی گفته من را که نباید کل کلی گویی
از این پس شعر خوش گویم نه دیگر شعر ناجوری

خبر های جدیدت کو بیا ای ارغنون حالا
بگو از سردی و جو تراکم ناپذیر و سوز دیجوری

در این سرما که تن چون بید اشفته همی لرزد
تمام عشق بنهفته به یک کتری پر اب و به یک قوری

یکی گر اید و این گفت گوی ما ببیند با خودش گوید
نه بر ان بی نمک بودن نه حالا هم به این شوری

امان از درد سانسوری اما از شام مهجوری
گمانم از همین قوری بیاید صوت زنبوری

به تحریمات اشعارم نباشم من چنان راضی
تو بشنو از من این اخبار که گویم من به تو رازی

چرا سانسور می گردد سخنهای چنین طنزی
چرا ساکت شوم اکنون مگر بلبل شود غازی؟

اگر این حرفها چرت است و گفتاراتِ ازاد است
بدارم اعتراضاتی که(چه کسی) میگردد کنون قاضی؟

اگر هم چرت می باشد و شعر اصلا نباشد این
چرا گیری با ما دادند میان این همه ماضی؟(شعرای قدیمی تالار)

hadi elec
22nd February 2012, 12:38 AM
به تحریمات اشعارم نباشم من چنان راضی
تو بشنو از من این اخبار که گویم من به تو رازی

چرا سانسور می گردد سخنهای چنین طنزی
چرا ساکت شوم اکنون مگر بلبل شود غازی؟

اگر این حرفها چرت است و گفتاراتِ ازاد است
بدارم اعتراضاتی که(چه کسی) میگردد کنون قاضی؟

اگر هم چرت می باشد و شعر اصلا نباشد این
چرا گیری با ما دادند میان این همه ماضی؟(شعرای قدیمی تالار)

گذر کردم ز کل کل ها ز بس کردی معطل ها
کنم مجمل مفصل ها ولی اهسته اهسته

زمان شعر نو امد زمین خورد و ولو امد
"بیا" رفت و "برو" امد ولی اهسته اهسته

بگویم حرف خود حالا ولی قبلش کنم لالا
تو پرچم را بزن بالا ولی اهسته اهسته

ندارد حرف حق فریاد نباشد شعر من بر باد
ولیکن میروم از یاد ولی اهسته اهسته

در این چندی که اینجایم هزاران جلوه بنمایم
در این خانه بگشایم ولی اهسته اهسته

ارغنون
22nd February 2012, 07:43 PM
گذر کردم ز کل کل ها ز بس کردی معطل ها
کنم مجمل مفصل ها ولی اهسته اهسته

زمان شعر نو امد زمین خورد و ولو امد
"بیا" رفت و "برو" امد ولی اهسته اهسته

بگویم حرف خود حالا ولی قبلش کنم لالا
تو پرچم را بزن بالا ولی اهسته اهسته

ندارد حرف حق فریاد نباشد شعر من بر باد
ولیکن میروم از یاد ولی اهسته اهسته

در این چندی که اینجایم هزاران جلوه بنمایم
در این خانه بگشایم ولی اهسته اهسته

معطل من کجا کردم در این بار تلافی ها
پر است اشعار عالیَت نکات انحرافی ها

"ولی آهسته آهسته" بوَد گویا ردیف شعر
"مفصلها" و "آمد" چی؟ندانم زین قوافی ها

نباشی شاعر ماهر که کم آری به قافی یه
تو دقت کن کمی افزون به اوقات اضافی ها

هزاران جلوه را کم کن تو در قافیه دقت کن
شکسته قامت شعرت در این بحران کافی ها

نخواهی رفت از افکار اگر باشی کمی جدی!
کمی جدی و کم میکن سخنهای گزافی ها

Sa.n
22nd February 2012, 08:04 PM
سلام دوستان
کنم تحسین شما هارا
کردید حیران شما مارا



...............................


گویی اشعار زیبا و ترانه
گویی شعر های عارفانه



......................................



بسی من نتوانم کنم شاعری
اماانگار شما خیلی ماهری



..........................................




مرا که شعر گویی بس زود است و دشوار
زنوکاران که خواهد کار بسیار(خودم= نوکار)


.................................................. .........


مرا توش هنر می باید اندوخت
حدیث زندگی می باید آموخت




.......................................



بباید هر دو پام محکم نهادن
از آن پس فکر بر پا ایستادن

ممنونم دوستان خوبم [golrooz]

hadi elec
22nd February 2012, 08:10 PM
معطل من کجا کردم در این بار تلافی ها
پر است اشعار عالیَت نکات انحرافی ها

"ولی آهسته آهسته" بوَد گویا ردیف شعر
"مفصلها" و "آمد" چی؟ندانم زین قوافی ها

نباشی شاعر ماهر که کم آری به قافی یه
تو دقت کن کمی افزون به اوقات اضافی ها

هزاران جلوه را کم کن تو در قافیه دقت کن
شکسته قامت شعرت در این بحران کافی ها

نخواهی رفت از افکار اگر باشی کمی جدی!
کمی جدی و کم میکن سخنهای گزافی ها

سوادت نم کشیده ارغنوناااااااااا
نبودی شاعری خوب و تواناااااااااااااا

غزل نبود همانی که بگفتم
حمیدت را سلام از ما رسانااااااااااااااااااا



گذر کردم ز کل کل ها** ز بس کردی معطل ها** کنم مجمل مفصل ها
ولی اهسته اهسته

زمان شعر نو امد **زمین خورد و ولو امد** "بیا" رفت و "برو" امد
ولی اهسته اهسته

بگویم حرف خود حالا **ولی قبلش کنم لالا **تو پرچم را بزن بالا
ولی اهسته اهسته

ندارد حرف حق فریاد** نباشد شعر من بر باد** ولیکن میروم از یاد
ولی اهسته اهسته

در این چندی که اینجایم** هزاران جلوه بنمایم** درِ این خانه بگشایم
ولی اهسته اهسته

ارغنون
22nd February 2012, 08:16 PM
سوادت نم کشیده ارغنوناااااااااا
نبودی شاعری خوب و تواناااااااااااااا

غزل نبود همانی که بگفتم
حمیدت را سلام از ما رسانااااااااااااااااااا



تو هم گر مثل من تا ساعت هشت
درون مترو و له میشدی مَشت
نمی ماند از سواد شعریت هیچ
که هر چی بود گویا داده است نشت!

بلدرچین
23rd February 2012, 02:52 PM
افرین ارغنون.خواستی بیا با منم مکالمه کن...

hadi elec
24th February 2012, 02:46 PM
(جدی نگیرید)[sootzadan]

گفتم به یار بی خِردم:"این چه عاشقیست؟"
گفتا:" نمیشود دل ما را رها کنید؟؟؟؟؟"

گفتم:" رها کنم و رها میکنم" و شد!
حالا دلی نمانده به ما اشنا کنید؟

از بس مجردم دهنم کف نموده است
بر یک تاهل این دل ما مبتلا کنید

یک ماه پیش ناله سکه به عرش رفت
فریاد سکه را خفه و بیصدا کنید

ظرفش به صبح و شام بشورید و بعد هم
دستان یار خود همه پر از طلا کنید

hadi elec
26th February 2012, 10:21 PM
گویا دوباره رفته و کل کل رها شده
گویا نمانده او و ز اینجا جدا شده

بشنو نوای یک دل تنها که خسته شد
از بی وفا زمانه ، دلش تا به تا شده

شب امد و مکالکه دیگر بروز نیست
باشد که شب شود که شبم اشنا شده

انقدر قافیه ز پس قافیه بـــــــــــرم
اما نه قافیه ، غزلم بی شما شده

عیبی ندارد و غم این را نمیخورم
تا بوده تا که هست همین ها روا شده

ارغنون
2nd March 2012, 06:26 PM
گویا دوباره رفته و کل کل رها شده
گویا نمانده او و ز اینجا جدا شده

بشنو نوای یک دل تنها که خسته شد
از بی وفا زمانه ، دلش تا به تا شده

شب امد و مکالکه دیگر بروز نیست
باشد که شب شود که شبم اشنا شده

انقدر قافیه ز پس قافیه بـــــــــــرم
اما نه قافیه ، غزلم بی شما شده

عیبی ندارد و غم این را نمیخورم
تا بوده تا که هست همین ها روا شده

چو باشد اعتراض اینجا نشانهایی ز گمراهی
زبان من چو پر باشد ز الطاف شهنشاهی

بگفتم من چو بدرودی به این زیبا فروم روزی
همان روزی که از چاله بفیتادم به یک چاهی

شب آمد گفتگوهامان به پایان شد ولی دیگر
نبینم من دگر نوری ز کوکب یا که چون ماهی

به یاد من بکن دیگر گذاری توی ماضی ها
بزن خندی به این کل کل اگر خواهی تو گهگاهی

hadi elec
2nd March 2012, 07:01 PM
چو باشد اعتراض اینجا نشانهایی ز گمراهی
زبان من چو پر باشد ز الطاف شهنشاهی

بگفتم من چو بدرودی به این زیبا فروم روزی
همان روزی که از چاله بفیتادم به یک چاهی

شب آمد گفتگوهامان به پایان شد ولی دیگر
نبینم من دگر نوری ز کوکب یا که چون ماهی

به یاد من بکن دیگر گذاری توی ماضی ها
بزن خندی به این کل کل اگر خواهی تو گهگاهی

فریاد میزنم ز گلو تا صدا را رها کنم
مرغ نفس نشسته من او را هوا کنم

این نیست رسم عاشقی که تو داری و میروی
باید که ماند ، شوری شدیدی به پا کنم

انان که در خیال تو نبودند مرده اند
من زنده ام که تو را هی صدا کنم

یاران نگاه سرد و ثقیلی به من کنند
سنگینی نگاه ،دیده، صبوری چرا کنم؟

این جا دگر هوا نه هوای خوش است و من
دیگر نمیشود به کسی دل خود اشنا کنم

ای شب اگر به اخر دنیا رسیده ام
روزی به پای افتاب تو را من فدا کنم

ارغنون
7th March 2012, 10:49 PM
فریاد میزنم ز گلو تا صدا را رها کنم
مرغ نفس نشسته من او را هوا کنم

این نیست رسم عاشقی که تو داری و میروی
باید که ماند ، شوری شدیدی به پا کنم

انان که در خیال تو نبودند مرده اند
من زنده ام که تو را هی صدا کنم

یاران نگاه سرد و ثقیلی به من کنند
سنگینی نگاه ،دیده، صبوری چرا کنم؟

این جا دگر هوا نه هوای خوش است و من
دیگر نمیشود به کسی دل خود اشنا کنم

ای شب اگر به اخر دنیا رسیده ام
روزی به پای افتاب تو را من فدا کنم
شوری از تو نمی بینم
چون که با ماندن رها نمی شود شور
و چه شوری به پا می کند آنکسی که شور می زند.
نه آن کسی که سکوت می کند.
.............................
شعر نو!
حالا که این تاپیک اومده به شعر طنز! لطفا یک کم نمکش رو زیاد کن بی نمک!

hadi elec
9th March 2012, 02:29 AM
شوری از تو نمی بینم
چون که با ماندن رها نمی شود شور
و چه شوری به پا می کند آنکسی که شور می زند.
نه آن کسی که سکوت می کند.
.............................
شعر نو!
حالا که این تاپیک اومده به شعر طنز! لطفا یک کم نمکش رو زیاد کن بی نمک!

نمک ریزم میان دیگ کل کل؟
مگر آخر نمکدانم من اینجا؟

بیا یک دم و شوری را تو بر پا کن
مگر همچون یه گلدانم من اینجا؟

به من چه شور اینجا ساده گشته
سکوتت شور ما را کهنه کرده
بیا و شور و غوغایی به پا کن
نه اینکه از میان بوته ها تشویق در تشویق در برپا شدن از بهر شور و غوغایی در اینجا کن

............................
ما بی نمک
با نمکها بیان نمک پخش کنن!

ارغنون
9th March 2012, 07:45 AM
نمک ریزم میان دیگ کل کل؟
مگر آخر نمکدانم من اینجا؟

بیا یک دم و شوری را تو بر پا کن
مگر همچون یه گلدانم من اینجا؟

به من چه شور اینجا ساده گشته
سکوتت شور ما را کهنه کرده
بیا و شور و غوغایی به پا کن
نه اینکه از میان بوته ها تشویق در تشویق در برپا شدن از بهر شور و غوغایی در اینجا کن

............................
ما بی نمک
با نمکها بیان نمک پخش کنن!

همیشه گفته اند اقوام نزدیک
که شیرین عقل! باشی دختر نیک

گهی گفتند شور آفرینی
و یا هستی تو در حد المپیک

نفهمیدم من آخر ترش باشم؟
و یا شوری بپاشم توی هر دیک؟

اگر دانسته ای بر ما بگویش
که دانی نکته ها فنها و تکنیک

تو فنی خوانده ای جان برادر!
من اینجا دکترم بر حسب تفکیک

hadi elec
9th March 2012, 02:07 PM
همیشه گفته اند اقوام نزدیک
که شیرین عقل! باشی دختر نیک

گهی گفتند شور آفرینی
و یا هستی تو در حد المپیک

نفهمیدم من آخر ترش باشم؟
و یا شوری بپاشم توی هر دیک؟

اگر دانسته ای بر ما بگویش
که دانی نکته ها فنها و تکنیک

تو فنی خوانده ای جان برادر!
من اینجا دکترم بر حسب تفکیک

هزارانی هزاری فن بدانم
ولی آگه نیم از فن تو من

ندانم من ز شیرینی ز شوری
ندارم کار ها با ظن تو من

نمیدانم نمیدانم ندانم
نمیدانم مرام کار تو من

حمیدت را سلام از رساناااااااااا
شدم خسته بسی بیمار تو من

ارغنون
9th March 2012, 09:32 PM
هزارانی هزاری فن بدانم
ولی آگه نیم از فن تو من

ندانم من ز شیرینی ز شوری
ندارم کار ها با ظن تو من

نمیدانم نمیدانم ندانم
نمیدانم مرام کار تو من

حمیدت را سلام از رساناااااااااا
شدم خسته بسی بیمار تو من

چه کارت هست با این حمیدم
که بی او مثل یک شاخه شیویدم!

چه گویی از چنین فرد عزیزی
تمام هستی و شاید امیدم


از آن روزی که گشتم من مدیوم!
به اظهارات روح آمد پدیدم

جواب فال من بوده همیشه
من اینها را از ارواحی شنیدم...

hadi elec
9th March 2012, 09:48 PM
چه کارت هست با این حمیدم
که بی او مثل یک شاخه شیویدم!

چه گویی از چنین فرد عزیزی
تمام هستی و شاید امیدم


از آن روزی که گشتم من مدیوم!
به اظهارات روح آمد پدیدم

جواب فال من بوده همیشه
من اینها را از ارواحی شنیدم...

الا ای شاخه شیوید حمیدی
چه جز لفظ سلام از ما شنیدی؟

ز ارواح و اجنه ها گذر کن
که میدانم حمیدت را ندیدی

ز بس گفتی حمیدم وای حمیدم
مزاجم شد به طوفان شدیدی

اگر دیدی حمیدت را سلام کن
بگو به به سلام اقا حمیدی

ولی حالا چرا یک دم تو هستی
و یک دم هم دوباره ناپدیدی؟

ارغنون
9th March 2012, 09:58 PM
الا ای شاخه شیوید حمیدی
چه جز لفظ سلام از ما شنیدی؟

ز ارواح و اجنه ها گذر کن
که میدانم حمیدت را ندیدی

ز بس گفتی حمیدم وای حمیدم
مزاجم شد به طوفان شدیدی

اگر دیدی حمیدت را سلام کن
بگو به به سلام اقا حمیدی

ولی حالا چرا یک دم تو هستی
و یک دم هم دوباره ناپدیدی؟

سلامت مال خود آقای هادی
نمی خواهم کنی او را منادی

که من دارم بسی حس تملک!
به این آقا حمید از بامدادی

به آن صبح دل انگیز بهاری
به آن روح عزیز و نیک و رادی

که اسرارش به من گفتست این روح
از این رو من بگشتم فرد شادی!

زبانم شد به طنز و شعر بس باز
از آن وقتی که وردم یاد دادی

در این کشور که در دولت بیاید
از ارواح و اجنه حرف و یادی

چه داری انتظار از من رفیقا
که باشم دور از این ارواح نادی

hadi elec
10th March 2012, 11:42 AM
سلامت مال خود آقای هادی
نمی خواهم کنی او را منادی

که من دارم بسی حس تملک!
به این آقا حمید از بامدادی

به آن صبح دل انگیز بهاری
به آن روح عزیز و نیک و رادی

که اسرارش به من گفتست این روح
از این رو من بگشتم فرد شادی!

زبانم شد به طنز و شعر بس باز
از آن وقتی که وردم یاد دادی

در این کشور که در دولت بیاید
از ارواح و اجنه حرف و یادی

چه داری انتظار از من رفیقا
که باشم دور از این ارواح نادی


عجب داری ادب در این قضایا
ادب ده بر همین دختر خدایا

سلامم را ببین او پس فرستاد
شکسته قلب من ای داد و بیداد

حمیدت را رفاقت بود با ما
از این پس میکشم پیوسته اورا

برو دنبال روح و خالی بندی هایش
و لالایی بخوان از بهر خوابش

تو با اینها دگر رفتی سر کار
ز میلیون فرصتی داری تو یکبار

برو دیگر به ما چه ،خسته هستیم
دگر زار و غمین دلخسته هستیم

ارغنون
10th March 2012, 03:35 PM
عجب داری ادب در این قضایا
ادب ده بر همین دختر خدایا

سلامم را ببین او پس فرستاد
شکسته قلب من ای داد و بیداد

حمیدت را رفاقت بود با ما
از این پس میکشم پیوسته اورا

برو دنبال روح و خالی بندی هایش
و لالایی بخوان از بهر خوابش

تو با اینها دگر رفتی سر کار
ز میلیون فرصتی داری تو یکبار

برو دیگر به ما چه ،خسته هستیم
دگر زار و غمین دلخسته هستیم

زبان طنز گویا حالیت نیست
ادب مانند نقش قالیت نیست

ادب این نیست کز ناسازگاری
کلامی در میان اصلا نیاری

تو در گفتار تادیبم چرایی؟
که بر روحم ببستی افترایی....

بگفتی روح من خالی ببسته؟
بدان تهمت زدن یک کار پَسته

شکسته وزن شعرت بیت چاهار
برفتم من و خوردم قدری ناهار

بدان طنز است شمشیر تیزی
بخور قدری کلپچ و گاه دیزی!

hadi elec
10th March 2012, 05:45 PM
زبان طنز گویا حالیت نیست
ادب مانند نقش قالیت نیست

ادب این نیست کز ناسازگاری
کلامی در میان اصلا نیاری

تو در گفتار تادیبم چرایی؟
که بر روحم ببستی افترایی....

بگفتی روح من خالی ببسته؟
بدان تهمت زدن یک کار پَسته

شکسته وزن شعرت بیت چاهار
برفتم من و خوردم قدری ناهار

بدان طنز است شمشیر تیزی
بخور قدری کلپچ و گاه دیزی!

نه همین طنز نباشد که تو میپنداری
نه عزیزم نبود این که تودر سرداری

روح خالی بند و پولگیر و جفاگر
که را حق گفته این سان اشکاری؟

شکسته قلب من وزنم رها کن
سلامم پس بدادی؟ ز من بیزاری؟

دادو فریاد که در محفل ما رندی نیست
تا کنارش بروی اید تو را بیداری

زبانت تیز گشته و سرت میشکنم
تو خودت خواهی دید وقت یک دیداری

نخوردم من کلپچی ولی چایی زیاد است
تو برو بازی کن با منچو اتاری

ارغنون
13th March 2012, 09:23 AM
نه همین طنز نباشد که تو میپنداری
نه عزیزم نبود این که تودر سرداری

روح خالی بند و پولگیر و جفاگر
که را حق گفته این سان اشکاری؟

شکسته قلب من وزنم رها کن
سلامم پس بدادی؟ ز من بیزاری؟

دادو فریاد که در محفل ما رندی نیست
تا کنارش بروی اید تو را بیداری

زبانت تیز گشته و سرت میشکنم
تو خودت خواهی دید وقت یک دیداری

نخوردم من کلپچی ولی چایی زیاد است
تو برو بازی کن با منچو اتاری

"نه همین طنز نباشد" شده دوبله منفی
پس شده مثبت و طنز است نزن تو حرفی!

hadi elec
13th March 2012, 09:28 AM
"نه همین طنز نباشد" شده دوبله منفی
پس شده مثبت و طنز است نزن تو حرفی!

نخیرم منفی اندر منفی بهر تاکیدش بود
من که خیلی خوبم اما بس فراوانی تو بد[bamazegi][bamazegi]

ارغنون
13th March 2012, 09:31 AM
نخیرم منفی اندر منفی بهر تاکیدش بود
من که خیلی خوبم اما بس فراوانی تو بد[bamazegi][bamazegi]


اندکی فکر نما چون که رجز کافیه
وزن تو رفت ولی خوب بود قافیه

hadi elec
13th March 2012, 09:38 AM
بد و بود است به شهر تو مگر قافیه؟
اندکی فکر نما چون که رجز کافیه

بله بسیار قشنگ باشد چون حرف "رَوی" دارد
اسرار غزل بشنو سخت است اگر در نروی دارد

ارغنون
13th March 2012, 07:31 PM
گفتم که طنز گویی؟
گفتی بله بگویم!

گفتم که کاردانی
گفتی که ره بپویم

گفتم که درس خوانی؟
گفتی ببوده خویم

گفتم که چیست کارت
گفتی که کارجویم!

گفتم ز شعر دانی؟
گفتی گهی ببویم

گفتم سحر که باشد؟؟
گفتی به فکر اویم!

گفتم قمر که باشد؟
گفتی به جست و جویم!

گفتم دگر عزیزان!
گفتی به چشم رویم!(به روی چشم)

گفتم حمید گفتی...
باشد دروغ سویم!

در فکر آن بماندم
گر چه بماند شویم!

صد نام دختر آید
در شعر تو نگویم

لیکن تو گفته باشی
آشفته گشت مویم

hadi elec
13th March 2012, 07:45 PM
گفتم که طنز گویی؟
گفتی بله بگویم!

گفتم که کاردانی
گفتی که ره بپویم

گفتم که درس خوانی؟
گفتی ببوده خویم

گفتم که چیست کارت
گفتی که کارجویم!

گفتم ز شعر دانی؟
گفتی گهی ببویم

گفتم سحر که باشد؟؟
گفتی به فکر اویم!

گفتم قمر که باشد؟
گفتی به جست و جویم!

گفتم دگر عزیزان!
گفتی به چشم رویم!(به روی چشم)

گفتم حمید گفتی...
باشد دروغ سویم!

در فکر آن بماندم
گر چه بماند شویم!

صد نام دختر آید
در شعر تو نگویم

لیکن تو گفته باشی
آشفته گشت مویم

ابر و باد و مه و خورشید و فلک را گفتی
تا که گمراه کنی ز کار خود ملت را

داد و فریاد چرا بهر حمیدت داری
خسته کردی با هوار خود ملت را

این همه تق و توروق امده بر ما حالا
بنشانده ای به پای سه تار خود ملت را

خسته از بازی این شعر و غزل گردیدم
خاکی کردی ز غبار خود ملت را

ما که هیچی شیرنی ندیدیمو در فکریم
لااقل عیدی بده ز بهار خود ملت را[bamazegi]

(ذوقم داره کور میشه)

hadi elec
18th March 2012, 11:44 AM
یکی طنز گفتم مثنوی باید بخوانی
یکی ذوق دارم ارغنون باید بدانی



یکی در سینه دردی سخت دارد
یکی در سر خیالی تخت دارد

یکی میمیرد از درد جدایی
یکی گوید که شلغم پخته خواهی

یکی از گشنگی فریاد دارد
یکی در سر هزاری باد دارد

یکی از زندگی سیراب گشته
یکی با یک دل خوش خواب گشته

یکی با هر نفس صد آه گوید
یکی بر شصت پایش چاره جوید

یکی از عمق دل گوید خدایا
یکی اسپند سوزد بر بلایا

یکی بر نان خشکی آب میزد
یکی هم سنگ بر مهتاب میزد

ارغنون
18th March 2012, 12:59 PM
یکی طنز گفتم مثنوی باید بخوانی
یکی ذوق دارم ارغنون باید بدانی



یکی در سینه دردی سخت دارد
یکی در سر خیالی تخت دارد

یکی میمیرد از درد جدایی
یکی گوید که شلغم پخته خواهی

یکی از گشنگی فریاد دارد
یکی در سر هزاری باد دارد

یکی از زندگی سیراب گشته
یکی با یک دل خوش خواب گشته

یکی با هر نفس صد آه گوید
یکی بر شصت پایش چاره جوید

یکی از عمق دل گوید خدایا
یکی اسپند سوزد بر بلایا

یکی بر نان خشکی آب میزد
یکی هم سنگ بر مهتاب میزد

مثنوی گویی بگویم مرحبا
پس نگیری احتمالا هم وبا

لیک آخر من نفهمیدم چرا؟
پند دادی شما با این مرا؟

من بباشم دومی یا اولی
در جواب چی بگویم من بلی؟

hadi elec
18th March 2012, 01:07 PM
مثنوی گویی بگویم مرحبا
پس نگیری احتمالا هم وبا

لیک آخر من نفهمیدم چرا؟
پند دادی شما با این مرا؟

من بباشم دومی یا اولی
در جواب چی بگویم من بلی؟


نه تو را پند ندادم یارا
من نه پندی بدهم نه که چایی به تو با یک کله قندی بدهم
این فقط صحبتی از فاصله هاست
فاصله هایی که میان همه افتاده و ما بی خبریم
گاه با صحبت طنز
گاه با یک غزل و قطعه و حتی دو سه بیتی تنها
گاه نو گویم و نیما به زبان یاد کنم


نفست پر ز هوای کودکی

ارغنون
18th March 2012, 01:29 PM
نه تو را پند ندادم یارا
من نه پندی بدهم نه که چایی به تو با یک کله قندی بدهم
این فقط صحبتی از فاصله هاست
فاصله هایی که میان همه افتاده و ما بی خبریم
گاه با صحبت طنز
گاه با یک غزل و قطعه و حتی دو سه بیتی تنها
گاه نو گویم و نیما به زبان یاد کنم


نفست پر ز هوای کودکی

باشه اقا من قبولش می کنم
منتها بر من جوابی ده شما
از چه رو اینجا نوشتی این شما
ربط آن با کل کل ما چیست.ها؟

hadi elec
18th March 2012, 01:41 PM
باشه اقا من قبولش می کنم
منتها بر من جوابی ده شما
از چه رو اینجا نوشتی این شما
ربط آن با کل کل ما چیست.ها؟

خب تو گفتی طنز برگو طنز گفتم گرچه لتخ است
قافیه را مـــــــــــــــن نبازم قافیه با تلخ بلخ است

mina_bushehr
19th March 2012, 11:31 PM
عيد آمد و موسم بهاران هم روش / پيران همه سرخوش و جوانان هم روش / اي حضرت دوست،«احسن الحال» فرست / در حاشيه، عيدي عزيزان هم روش / از رهگذر بهار، «حوّل حالي» / یک جو دل پر صفا و ايمان هم روش

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد