PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درد و دل غزلی



غزل بارون
9th February 2012, 10:43 PM
میدانی آیا؟

سکوت من از همه دردهای جهان بدتر است

در خود ریخته ام غصه هایم را

میدانی چرا؟

هرگز نخواستم تورا بسوزانم

کمکم کن

به یاد بسپار این خنده هایم را

شاید فردایی نباشد...

یا شاید باشد اما...

آری حقیقت ست این زندگی

دل نبند به این زندگی

دل خوش نکرده ام لحظه ای به حرفایت حتی

میدانم میگویی این نیز بگذرد

بگذرد اما با کشتن احساسم

با کشتن روحم

حقیقت اینست که من...

فراموش نکن این لحظات را

این حرف ها را

اشک هایم نیز میخشکد روزی

چشمه اشک من روزی خشک گردد

نگرانم نباش

بگذرد به راحتی

اما من باز هم...

نمی دانم که نمیدانی

هرگز درد هایم را ندیدی

این درد در غزل هایم پنهان خواهد ماند

تا روز مرگ

گذشتن زیباست نه؟!!!!

بگذر فقط سنگ دستانت را به قلبم نکوبان

باز هم میگویم در یادم ذهنم خواهی ماند

کاشانه ات در دلم باقی خواهد ماند


نوشته غزل بارون

mina_bushehr
10th February 2012, 11:31 AM
دلم تنگ است...
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است ...!
سکوت از کوچه لبریز است ...
صدایم خیس و بارانی ست....
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی ست ....!

mina_bushehr
10th February 2012, 11:31 AM
هميشه عاشق تنهاست‌
و دست عاشق در دست ترد ثانيه هاست‌
و او و ثانيه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانيه ها روی نور می خوابند
و او و ثانيه ها بهترين كتاب جهان را به آب می بخشند
و خوب می دانند كه هيچ ماهی هرگز هزار و يك گره ی رودخانه را نگشود...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد