غزل بارون
5th February 2012, 09:15 PM
محکم تر از همیشه به خود نهیب میزنم
میگویم آیا این من هستم
در آیینه به خود خیره میشوم
ازخود میترسم
چقدر شکسته شدم
شاید همین دلیل فرار تو بود
اما دانستی آیا
این شکستگی و پیری من از چه بود؟!
میدانی میدانم که میدانی
هیچ به درد من نگاه کردی
بغض فرو خورده ام راحس کردی؟!
درک کردی مرا آیا وقتی بذر زیبای دوستی را در دلم نهادی و کاشتی؟!
نمیدانم تا کی میتوانم تحمل کنم درد قلبم را که با تیر زهرآلودت همراه شده
و دم برنمیاورد
و حتی ذره ای گله ندارد
وباز هم میگویم میسوزم در عشقت
و من این سوختن را بی نهایت دوس میدارم
عزیزم
میدانی دل چیست؟!
عزیز هیچ می دانی سخت است به فرموشی سپرده شدن
اما باز هم برایم مقدسی
باز هم برایت می نویسم
و میگویم در قلبم من همیشه خانه ای داری
در ان خانه با همه بی محبتی هایت به رویت باز هم باز است...
نوشته:غزل بارون
سایت نخبگان جوان
میگویم آیا این من هستم
در آیینه به خود خیره میشوم
ازخود میترسم
چقدر شکسته شدم
شاید همین دلیل فرار تو بود
اما دانستی آیا
این شکستگی و پیری من از چه بود؟!
میدانی میدانم که میدانی
هیچ به درد من نگاه کردی
بغض فرو خورده ام راحس کردی؟!
درک کردی مرا آیا وقتی بذر زیبای دوستی را در دلم نهادی و کاشتی؟!
نمیدانم تا کی میتوانم تحمل کنم درد قلبم را که با تیر زهرآلودت همراه شده
و دم برنمیاورد
و حتی ذره ای گله ندارد
وباز هم میگویم میسوزم در عشقت
و من این سوختن را بی نهایت دوس میدارم
عزیزم
میدانی دل چیست؟!
عزیز هیچ می دانی سخت است به فرموشی سپرده شدن
اما باز هم برایم مقدسی
باز هم برایت می نویسم
و میگویم در قلبم من همیشه خانه ای داری
در ان خانه با همه بی محبتی هایت به رویت باز هم باز است...
نوشته:غزل بارون
سایت نخبگان جوان