PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در آشپزخانه ی زبان فارسی



طلیعه طلا
13th January 2012, 08:53 AM
در آشپزخانه ی زبان فارسی

(درباره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)



http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcS3nC1NpBzgG7R8r21ottgfQ-Gi175Ay-WIPtFdI6fx5kXW3gx4Dx1sGQUmuA






درنگی در زبان فارسی و گفت و گوی روزمره ی فارسی‌زبانان و نگاهی به شمار عبارات و استعاراتی که در این زبان برای فعل «خوردن» و انواع

خوراکی ها به کار می رود، موجب شگفتی هر پژوهنده ای می‌گردد. گرچه می­توان حدس زد که در همه ی فرهنگ­ها استعاراتی در رابطه با خوردن

و خوراکی ها موجود باشد. لیکن خوردن و مسایل مربوط به آن، چون آن با فرهنگ و زبان فارسی آمیخته شده است که می‌توان ادعا کرد که حذف این

استعاره‌ها از زبان فارسی، ارتباط فارسی زبانان را با واقعیت مادی اگر نه گسسته، بلکه دست کم به شدت مختل می‌ سازد و شرح بسیاری از حالات

روحی ـ روانی و موقعیت‌های گوناگون اجتماعی را اگر نه ناممکن، دست کم بسیار محدود می‌سازد. ذهن فارسی‌زبانان در موقعیت‌های گوناگون و بسیار

متفاوت زندگی روزمره از عبارات ساخته شده از فعل خوردن استفاده می‌کند و ما برای نمایاندن دامنه گسترده ی این کاربرد، تنها نمونه‌هایی از آن ها

را در زیر می آوریم :




ـ در زبان های اروپایی هنگامی که کسی از گفتار یا کردار شخص دیگری بیش تر از گفتار یا کردار خود جانب داری می‌کند، عبارتی را از عرصه دین به

عاریه می‌گیرند و او را «مسیحی‌تر از پاپ» می‌خوانند. فارسی­ زبانان برای گفتن همین واقعیت عبارتی از حوزه آشپزخانه را ترجیح می‌دهند و او را

«کاسه ی داغ‌تر از آش» می‌ نامند.



ـ افعال زیبای «نوشیدن» و «آشامیدن» به دست فعل «خوردن» چون آن از صحنه ی زبان روزمره رانده شده‌است که فارسی زبانان چای، شیر، شربت و

همگی مایعات و نوشابه‌ها را نمی‌آشامند یا نمی‌نوشند، بلکه «می‌خورند» و عرصه ی کاربرد این فعل به مایعات محدود نشده و «هوا» را هم شامل

می‌گردد.و ایشان برای «هوا خوردن» است که به دامن طبیعت می‌روند،



ـ برای ذهن فارسی‌زبانان حال کسی که مجبور است تاوان عمل خوشایندی را که از او سرنزده است بدهد، با مقایسه با حال کسی که «آش نخورده و

دهان سوخته» دارد، آسان و قابل درک می‌شود.



ـ در زبان فارسی هر چیز که نامناسب باشد، چنگی به دل نمی‌زند و «دندان‌گیر» نیست



ـ «برای چیزی دندان تیز کردن» نیز به معنی قصد تصاحب کردن آن چیز است.



ـ ذهنیتی که عبارت «مورچه چیه که کله‌پاچه‌ش باشه» را پرورانده است، بسیار حیرت‌انگیز است. دست کم آن که تصویری شگفت آورتر از

«کله‌پاچه ی مورچه» در هیچ جا وجود ندارد.



ـهنگامی که کسی در برابر دو گزینه قرار می‌گیرد که یکی از آن‌ها کاملن بی‌ارزش و دیگری کم ارزش است و او دومی را بر می گزیند، انگیزه ی رفتار

خود را با «کاچی به از هیچی» بیان می کند.



ـ و برای بیان «مشکل کردن بی هوده‌ی کارها»، از تصویر بدیع «چرخاندن لقمه دور سر» بهره می گیرد..



ـ دست زدن به کاری که زحمت آن بیش تر از توانایی کسی باشد: « لقمه ی بزرگ تر از دهان برداشتن» است.




ـ «آشی که یک وجب روغن روی آن باشد»، برای فارسی زبان تهدیدی ترسناک است.



ـ از پس کسی برآمدن: را «یک لقمه ی چپ کردن».می نامد.



ـ عاقبت ِ ناخوشایند عمل یا رفتار خوشایند، مانند لرز کسی است که خربزه خورده باشد.




ـ آن هنگام که مسئولیت انجام دادن یا ندادن کاری متوجه کسی باشد، یا اعمالی که انجام دادن یا ندادن آن‌ها نتیجه ی یکسانی داشته باشد،

یادآور «آش کشک خاله» است.



ـ برای توضیح رفتار کسی که در کارهای گوناگون دخالت بیش از حد می‌کند، او را به «نخود هر آش» تشبیه می‌کنند.



ـ «نه به این شوری شور و نه به این بی‌نمکی» با آن که به ذائقه مربوط است، لیکن توصیه‌ای به آشپزها نیست، بلکه نشان‌دهنده عدم وجود

تعادل در رفتارهای گوناگون انسان است.



ـ یکی دیگر از نشانه‌های عدم تعادل در رفتار آدمی آن است که با خوردن یک غوره سردی‌اش بشود و با خوردن یک کشمش گرمی‌اش.



ـ اعتدال یا رعایت انصاف آن است که رفتار آدمی طوری باشد که: «نه سیخ بسوزد نه کباب».




ـ. آجیل مشکل‌گشا در «فرهنگ بزرگ سخن» این‌گونه تعریف شده است: «آجیلی که آن را به نیت برآورده‌شدن حاجت‌ها و رفع گرفتاری‌ها بین مردم

پخش می‌کنند». (جالب آن که آجیل به صورت مجازی معنی «رشوه» هم می‌دهد. فرهنگ سخن آجیل‌خوری را به معنای رشوه گرفتن و آجیل‌دادن را به

معنای رشوه دادن ثبت کرده است).



از جمله خوردنی­های دیگری که کاربرد مشکل­ گشایی دارد، می­توان از آش و شله‌زرد نذری نیز نام برد.



ـ در فرهنگ ایرانی دو موقعیت مناسب برای شناخت دوست شناسایی شده است. یکی در سفر و دیگری «سر سفره».



ـ ساده‌ترین کار در زبان فارسی کاری است که به خوردن مرتبط است: مثل «آب خوردن»



ـ و فرد وقتی به درجه بالایی از بدبختی می‌رسد دیگر «آب خوش از گلویش پایین نمی‌رود».


ـ سماق مکیدن به معنی وقت را در انتظار بی هوده تلف کردن است. از این گذشته مزه ی آن ترش است و باعث ازدیاد ترشح دهان می‌ گردد. مقام ترشی

در مقایسه با مزه‌های اصلی، یعنی شیرینی، شوری ( مثلا خیارشور) یا حتی تلخی (قهوه) در پایین‌ترین رده قرار دارد و عبارت «ترش‌رو» نیز به معنی

«عبوس» است.



ـ. برای ترغیب فارسی‌زبان به تحمل و صبر، باید به او وعده ی حلوا داد. گر صیر کنی ز غوره حلوا سازی.



ـ مراسم نامزدی یا عقد که پیش‌مرحله ی زندگی مشترک دو انسان است در زبان مردم به «شیرینی‌خوران» مشهور است. دادن این عنوان به این مراسم،

خوردن شیرینی را گویی هدف اصلی این مراسم می داند.



ـ احترام به شکم، فارسی زبان را وامی‌دارد که در وقت خوردن پلو زیباترین لباس خود را بپوشد و «لباس پلوخوری» در زبان روزمره به معنی زیباترین لباس

است.


­
«در دیزی بازه، حیای گربه كجا رفته ؟» در ستایش شرم به عنوان یکی از ارزش های درو.نی شده ی انسان به کار می رود.



ـ شخصی که در راه رسیدن به چیزی از فرط اشتیاق یا دست‌پاچگی گرفتار خطری می‌ گردد و یا صدمه‌ای «می‌خورد» از هول «حلیم» توی دیگ افتاده است.



به این عبارات نیز توجه کنید: «حلیم خود را به هم زدن» به معنی به کار خود پرداختن و کاری به کار دیگران نداشتن، «حلیم کسی را هم‌زدن» به معنی

دخالت کردن در کار کسی، و «برای حلیم خود روغن داغ کردن» به معنی به نفع خود کار کردن است.



ـ «مرد خانواده» انسانی است که هزاران استعداد و قابلیت دیگر نیز دارد اما به ترین مرد خانواده آن است که «نان‌آور» خانواده است. و بقیه اعضای خانواده ی

او «نان خور» او به شمار می آیند.



ـ وقتی می‌خواهند زوجی را به داشتن فرزند تشویق کرده و از نگرانی آنان بکاهند می گویند: «هرآن کس که دندان دهد، نان دهد».



ـ استعاره ی «خوردن کفگیر به ته دیگ»: به معنی فقیر و بی‌پول شدن یا ورشکست شدن است. علامت فقیر شدن شخص ثروتمند، خوردن کفگیر او (یعنی

وسیله کشیدن پلو) به ته دیگ است و دوران پلوخوری او گذشته است.



ـ علامت توانمندی نیز آن است که «دست کسی به دهانش برسد».



ـ هر عمل انسان با نتیجه ی آن تناسب مشخصی دارد و «هرچقدر که پول بدهد آش می‌خورد».



ـ در ذهن فارسی زبان، هنگامی که تغییری در وضعیت و موقعیت های نامطلوب ایجاد نمی گردد، باز «همان آش و همان کاسه!» است.



ـ و انسان ِ با تجربه را انسانی می‌داند که سرد و گرم زندگی را «چشیده» باشد.



ـ و اگر کسی که بخواهد از فکر، عقیده یا تصمیم کسی در مورد مسئله خاصی سردربیاورد، باید ببیند که «مزه دهان او» چیست.



ـ بسیاری از چیزها نیز مزه دارند، از جمله شکست که تلخ است. یا آدم‌های شوخ‌طبع که «بامزه» یا «بانمک» هستند و یا آدم‌های لوس که بی‌مزه یا

بی‌نمک هستند. یعنی قوه چشایی به عنوان ابزاری کمکی در شناخت مطرح است.



ـ شیر اولین خوراک انسان است و مزه ی شیر اولین مزه‌ای است که قوه چشایی انسان آن را ادراک می‌کند. صفت شیرین در زبان فارسی به همین مزه نظر دارد. همه پدیدها و وقایعی که به این صفت

موصوف شود، ذهن فارسی زبان را به مزه‌ی نخستین چیزی که خورده است، متوجه می‌سازد. طعم پیروزی (مانند شیر) شیرین است. طعم خربزه، باقلوا و

حلوا هم همین‌طور. بعضی از بچه‌ها هم شیرین هستند. همچنین صحبت‌کردن یا لهجه ی بعضی‌ها شیرین است.خود زبان فارسی نیز هنگامی که پ را

جانشین ف کنند، به قند و شکر و عسل تبدیل می‌شود!



ـ شخص بداخلاق را نمی‌شود با یک من عسل هم خورد!



ـ کار فرد متملق و چاپلوس نیز چیدن بادمجان دور قاب است.



ـ برای کسی «تره خرد کردن» یا «سبزی پاک کردن» نیز به معنی تملق‌گویی و چاپلوسی‌کردن است که امروزه شکل منفی آن یعنی «تره خرد نکردن برای

کسی» یا «سبزی خرد نکردن برای کسی» رایج است، که معنی ِ برای کسی اهمیت قایل نشدن، کسی را تحویل نگرفتن و یا قدرت او را به رسمیت

نشناختن دارد.



ـ شکم ِ همواره سوگوار را با خوردن خوراکی های بادآورده « از عزا درمی آورند»



ـ «شکم‌سیر» نیز از مفاهیم سیاسی رایج در میان هنرمندان متعهد است. شکم سیر یعنی کسی که در رفاه است و خبری از حال گرسنگان ندارد.



ـ همان کسانی که دایمن از شکم و خوردن سخن می گویند، «از سرشکم حرف زدن» را سخن بی هوده گفتن معنی می‌کنند.



ـ شکم را صابون زدن به معنی به خود وعده ی خوردن دادن و خود را آماده «لفت و لیس» کردن می باشد.



ـ هنگامی که دخالت دو شخص در یک کار نتیجه ای نا خواسته به ‌بار می‌آورد، در ذهن فارسی‌زبان این عبارت را زنده می‌کند که «وجود دو آشپز، آش را یا

شور می کند یا بی‌نمک ».



ـ «کباب شدن دل یا جگر » به معنی متأثر شدن از واقعه‌ای دردناک از قدیم در زبان فارسی رواج داشته است . به گفته ی فردوسی: مبادا که تاج از تو گریان

شود/ دل انجمن بر تو بریان شود. همچنین از مولانا: زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم/ زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم. جمله ی

«دلم سوخت» باید حالت روحی و روانی پیچیده‌ای را به شنونده نشان بدهد و «دلم کباب شد» تشدید همین حالت است. همچنین «کباب‌کردن کسی» و

یا «جلزولز درآوردن از کسی» از جمله ی تهدیدات رایج است.



ـ «تلخ­ گوشت» نیز صفتی برای انسان بداخلاق به شمار می رود.



ـ و آدم فرصت طلب نیز همیشه نان را به نرخ روز می خورد



و هنگامی که غذا خارج از اندازه خوش مزه باشد، فارسی زبان « انگشتانش را هم با آن می خورد».



فعل «خوردن» در زبان فارسی دارای اهمیتی استثنایی و جایگاهی منحصر به فرد می باشد. استفاده‌های «مجاز» از این فعل آن‌قدر متعدد است که

حذف شان از این زبان، زبان فارسی را مختل می‌ سازد. از این رو هیچ فعل دیگری در زبان فارسی با فعل «خوردن» قابل مقایسه نیست و همان‌ گونه که

انسان بدون «خوردن» از پای می‌افتد، حذف فعل «خوردن» زبان فارسی را یکسره ازکار می‌اندازد و به رابطه آن با واقعیت مادی و زندگی روزمره آسیب

می زند. فارسی زبانان بدون این فعل دیگر نمی توانند « غم بخورند» و از « افسوس خوردن » بر هر چیزی باز می مانند. ، دیگر نمی توانند «سوگندی

بخورند» و یا «خودخوری» نمایند. کسی نیز نمی‌تواند با پرحرفی خود «مغز آنان را بخورد». «جیگر» کسی را نمی‌توانند بخورند و یا حماقت شخص ابلهی را

نتیجه «خوردن مغز خر» بدانند.



شماراین گونه عبارات و استعاره‌ها بسیار زیاد است و پرداختن به همه ی آن‌ها فرصت بیش تری می‌خواهد. ما در پایان ­ برای قانع ساختن خوانندگان

دیرباورمان آنان را به «فرهنگ بزرگ سخن» تالیف آقای حسن انوری اشاره داده و توجه آن‌ها را به معنی فعل «خوردن» در آن جا جلب می نماییم:



قسم، سوگند، حق، گول و فریب، سرما، سر (مأیوس شدن)، غوطه، تاب، غم، خود، رشوه، شلاق، کتک، فحش، توسری، صدمه، افسوس، «خون ‌خود»،

جوش، حرص، مغزخر (حماقت)، مغز یا سر کسی را (به معنی زیاده روی در حرف‌زدن)، حسرت، غبطه‌، مال، عصبانیت یا خشم (فروخوردن). گرما و سرما،

شکست، رنج و سختی (فردوسی: ز دشمن جهان پاک من کرده‌ام، بسی رنج و سختی که من خورده‌ام). [ و از استفاده‌هایی مانند «لباس بدن را می‌خورد»

و «اتومبیل بنزین می‌خورد» و «بقال سرکوچه تومنی پنج‌زار می‌خورد و نیز از مشتقات «خوردن به معنی اصابت کردن» مانند: زمین خوردن، چاقوخوردن،

تیرخوردن و چشم‌خوردن و مانند آن می گذریم ].



کوتاه سخن آن که، اگر همه ی انواع استفاده از فعل «خوردن» را که ما بسیاری از آن ها را نیز ناکفته گذاشته ایم، در نظر بگیریم، می‌توان ادعا کرد که

فارسی زبانان از هنگامی که به دنیا می‌آیند تا هنگامی که می‌میرند درحال خوردن هستند. نگاهی به تنها فهرست بالا، هر خواننده‌ای را از نیرو و توان

دستگاه گوارشی این گروه از مردم جهان شگفت زده می‌سازد.


منبع (http://members.aon.at/rivoco/shekam3.html)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد