PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خبر آتش زدن منزل میرحسین توسط خاتمی وکروبی!



diamonds55
27th January 2009, 04:23 AM
ابطحی نوشت:وقتی یکی خیلی رفتارش خارج از عرف می­شود، می­گویند یکی جلو او را بگیرد. حالا هم تو رو خدا یکی از دولتی­ها برای حفظ آبروی خودشان جلو این خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی را بگیرد. هر روز گاف می­دهند. حداقل یک بزرگتری، چیزی بالای سرشان بگذارید
محمد علی ابطحی در سایت شخصی خود نوشته است:
وقتی یکی خیلی رفتارش خارج از عرف می­شود، می­گویند یکی جلو او را بگیرد. حالا هم تو رو خدا یکی از دولتی­ها برای حفظ آبروی خودشان جلو این خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی را بگیرد. هر روز گاف می­دهند. حداقل یک بزرگتری، چیزی بالای سرشان بگذارید. یک سایت طنز (http://www.itanz.com/news/2008/12/post_60.php) هست که هر روز در مورد مسائل سیاسی مطالب بامزه می­نویسد. چند روز پیش یک طنز در مورد من و آقای کروبی و آقای خاتمی نوشته بود و خیلی هم تابلو بود که طنز است. در کنار دروغ­های بامزه­ای که معمولاً چاپ می­کند و چند روز پیش هم خبر دروغ مدرک آقای خاتمی را منتشر کرد، دیروز هم این طنز را به عنوان خبر روی خروجی خبرگزاری فرستاد. اینجا (http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-151/8711064671142903.htm)ببینید. این قدر این جماعت برای اختلاف­افکنی بین اصلاح­طلبان دستپاچه­اند که به آبروی کاری خود و همکارانشان هم توجه نمی­کنند.




http://www.ayandenews.com/files/fa/news/1387/11/7/2329_173.jpg



متن کامل طنز آی طنز: "سید محمدعلی ابطحی، در وب‌سایت شخصی خود خبر از انصراف میرحسین موسوی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده داد.
ابطحی که پرخواننده‌ترین وب‌سایت شخصی فارسی‌زبان را دارد و از نزدیکان سید محمد خاتمی است، امروز در وبلاگ خود نوشت:
«امروز صبح به اتفاق آقای خاتمی و آقای کروبی برای دیدار با آقای میرحسین موسوی به منزل ایشان رفتیم. در بین راه آقای خاتمی می‌گفتند که خدا کند آقای موسوی برای نجات مملکت بیاید تا این بار از روی دوش من برداشته شود. آقای کروبی هم موکدا می‌گفتند که اگر آقای موسوی بیاید و شانس ایشان برای کسب آرای بیشتر، بیشتر باشد به نفع ایشان کنار می‌روند و تمام امکانات حزب اعتماد ملی را در اختیار ایشان قرار خواهند داد. من هم در حالی که از این دو بزرگ اصلاحات با موبایلم عکس می‌گرفتم گفتم که ای کاش این خلوص نیت و بی اعتنایی به جاه دنیا که شما دارید را همه‌ی شخصیت‌های سیاسی داشتند.
به منزل آقای موسوی که رسیدیم طبق معمول به سالن نقاشی ایشان رفتیم تا ببینیمشان؛ اما بر خلاف همیشه نبودند و در دفترشان بودند. گفتند که برویم آنجا. اما آقای کروبی روی زمین نشستند و گفتند یا همینجا یا هیچ جا. آقای خاتمی هم که مردد بود همانجا ایستاد. پرسنل آنجا رفتند و آقای موسوی را صدا زدند. تا ایشان بیاید تصمیم گرفتم چند عکسی برای خوانندگان وبلاگم از منزل مهندس موسوی بگیرم. همانطور موبایل به دست داشتم یکی یکی در اتاق‌ها را باز می‌کردم که یکی از بر و بچه‌های دفتر گفت یک اهنی اوهونی... ببند اون در مبال رو برادر! »
محمدعلی ابطحی در ادامه به گفتگوی موسوی با خاتمی و کروبی پرداخته و نوشته است: «آقای خاتمی به آقای موسوی گفتند: شما الان برای نجات مملکت هم که شده باید تشریف بیاورید والا من مجبورم کاندیدا شوم. آقای کروبی هم گفتند: من بارها گفته‌ام و باز هم می‌گویم که اگر شما بیایید و رای بیشتری داشته باشید من کنار می‌روم ولی نمی‌دانم شما چرا امتناع می‌کنید. من هم گفتم: من خواهش می کنم صراحتا بگویید چرا علی‌رغم اصرار ما حاضر نیستید برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوید تا من به خوانندگان وبلاگم اطلاع‌رسانی کنم.
مهندس میرحسین موسوی هم گفت کی گفته که من نمی‌خواهم بیایم؟ که در این لحظه آقای کروبی سرفه‌اش گرفت و دو قلب چای و حبه‌ی قندی که در لپشان داشتند را روی صورت مهندس موسوی پاشیدند. آقای خاتمی هم به رعشه افتادند. من هم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و پرسیدم: چی گفتید؟!
آقای موسوی می‌خواستند چیزی بگویند که آقای کروبی از فرصت استفاده کردند و شروع کردند به پاره کردن تابلوهای نقاشی روی دیوار. آقای خاتمی هم نتوانستند احساسات خودشان را کنترل کنند و در حالی که به سر و صورت خود چنگ می انداختند و اشک بر روی گونه‌هایشان جاری بودند دنبال شمع و کبریت می‌گشتند.»
ابطحی پس از شرح مبسوط از بین رفتن تمام تابلوهای مهندس موسوی و آتش سوزی مختصر منزل وی در انتها می نویسد: «آتش به پشت لباس مهندس موسوی گرفته بود و ایشان این طرف و آنطرف می‌دوید و متاسفانه عکس‌هایی که با دوربینم می‌گرفتم تار می‌افتاد. آقای خاتمی خیلی با وقار ایستاده بودند و به آقای موسوی که داشتند مثل پروانه دور ایشان می‌دویدند می‌گفتند : استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم.
اما آقای کروبی داشتند دنبال بیل می‌گشتند تا مهندس را خاموش کنند که متاسفانه پیدا نشد. آب‌پاش موبایل من هم از کار افتاده بود. عاقبت آقای خاتمی مجبور شدند که از عبای پشم شترشان برای خاموش کردن مهندس موسوی استفاده کنند. البته قبلش از آقای موسوی قول شرف گرفتند که اگر عبایشان کوچکترین آسیبی دید آقای موسوی یکی عین آن را برایشان بخرند و ضمنا عبای سوخته را بگذارند دست ایشان بماند...
عاقبت مهندس موسوی خاموش شدند. ایشان را روی زمین دراز کردیم. خیلی نک و نال می‌کردند. آقای کروبی گفتند: حیف که نمی‌توانید کاندید بشوید والا رای خوبی داشتید و من هم به نفعتان کنار می‌رفتم. آقای خاتمی هم گفتند حالا که وضعیت اینطور شده مجبورم که برای نجات مملکت وارد میدان شوم. مهندس موسوی همانطور که زیر لب ناله می‌کردند گفتند ولی من کِی گفتم نمی‌آیم؟ در این وقت من سُر خوردم و با شکم روی ایشان افتادم. صدای خورد شدن دنده‌های ایشان بلند شد.عذرخواهی کردم و بلند شدم اما باز پایم لیز خورد و افتادم. ایندفعه شش تا از مهره‌های کمر ایشان جابجا شد... دیگر نای بلند شدن نداشتم و نفس‌های مهندس موسوی هم داشت به شماره می‌افتاد که به زحمت گفتند: باشد؛ اشتباه کردم؛ نمی‌آیم.»
ابطحی در وب‌سایت خود ضمن ابراز تاسف از انصراف مهندس موسوی به علت مشکلات شخصی و وضعیت نامناسب جسمانی در انتها نوشت: « در بین راه هر سه نفر از نیامدن مهندس موسوی شدیدا متاسف بودیم. من گفتم ای کاش تمام سیاسیون مملکت ما مثل شما اینقدر به جاه و مقام بی اعتنا بودند. آقای کروبی گفتند واقعا همینطور است و از آقای خاتمی پرسیدند راستی چرا شما اعلام کاندیداتوری نمی‌کنید؟ حیف که صحبتشان ناتمام ماند و شاید به خاطر اینکه من می‌خواستم بین این دو بزرگوار در عقب ماشین جابه‌جا شوم، آقای کروبی با فشار از در ماشین پرت شدند بیرون.»"

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد