توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله حيات طيبه
طلیعه طلا
7th December 2011, 08:35 AM
حيات طيبه
مقدمه
قرآن کريم آخرين و کامل ترين کتاب آسماني است که خداي تعالي براي هدايت انسان ها فرو فرستاده و از اين روي هر آن چه به کمال و نيک بختي آدميان
مربوط مي شود د راين کتاب مقدس فرو گذار نشده است. اما از آن جا که قرآن براي عالميان آمده و اکثر مردم متوسط الحال و در مراحل اوليه ي هدايت اند،
حقايق مربوط کمال نهايي و اوج کاميابي معنوي و ابدي به وصورت رموز و اشارات در سراسر آيات قرآن کريم پراکنده و پنهان گرديده و براي کشف آنها بايد
و منظري بلند پايه بر نگارستان آيات قرآن گشوده و از افق اعلي اسرار اوج عروج و معراج آدمي را مطالعه کرد.
يکي از اين اسرار قرآني و حقايق عرفاني حيات طيبه ي اولياي خداست که تنها يک بار در قرآن مجيد به صراحت از آن سخن به ميان آمده ، اما در جاي
جاي قرآن اشاراتي به لطايف درک اولياي حق بر آن رفته و سيماي زيباي آن در حجاب حکمت و جدل ترسيم شده است.
حيات طيبه زندگي پيراسته از هر ناپسندي اولياء الله است که در محضر او و در مقام قربش دنيا و آخرت صديقين را گشايش ابديت جمع کرده و آن چه
را سزاوار جود و کرم رب العالمين است ، بهره ي آنها ساخته .
طرح مسأله
« وَ لا تَشتَرَوا بِعهدِ اللهِ ثمناً قَليلاً انـَّما عنداللهِ هوَ خيرٌ لکُم إن کُنتُم تَعلَمون * ما عندَکُم ينفذُ و ما عندَ الله باقٍ وَ لنَجزينَ الذَّينَ صَبروا أجرَهُم بأَحسَنِ
ماکانوا يعمَلون * مَن عمَلَ صالحاً مُن ذَکَرٍ أو أُنثي وَ هوَ مومنٌ فَلنُحيينَّهُ حيوةً طيبةً وَ لَنَجزينَّهُم بِأحسَنُ ماکانوا يعملون* فإذا قَرَأت القُرآن فَاستَعذ بِاللهِ مِن
الشَّيطان الرَّجيم * إنَّه لَيسَ لَه سُلطانٌ عَلَي الذينَ أمنوا وَ عَلي رَبَّهُم يتَوکّلون * اِنَّما سُلطانَه عَلَي الذَّينَ يتوَلّونَه وَ الذَّينَ هُم بُه مُشرِکون» پيمان خدا را
به بهاي ناچيزي مفروشيد ، زيرا آن چه نزد خداست – اگر بدانيد- بدرستي که براي شما بهتر است * آنچه پيش شماست تمام مي شود و آنچه پيش
خداست پايدار است و قطعاً کساني را که شکيبايي ورزيدند به بهتر از آنچه عمل مي کردند ، پاداش خواهيم داد* هر کس از مرد يا زن کار شايسته کند
و مومن باشد ، قطعاً او را بازندگي پاکيزه اي ، حيات مي بخشيم . و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند ، پاداش خواهيم داد* پس هنگامي که
قرآن مي خواني از شيطان رانده شده به خدا پناه آور * زيرا او برابر کساني که ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مي کنند، تسلطي نيست * تسلط
او فقط بر کساني است که وي را به سرپرستي برگيرند و بر کساني که به خدا شرک مي ورزند. (نحل / 95 تا 100).
توضيح اين که ميان انسان و خداوند تعالي عهد و پيماني است که پاسداري از آن درهاي معنوي را گشوده و آدمي را به نزد خدا يا عالم عنديت مي رساند،
عالمي که پايدار و هميشگي بوده و زندگي و شادماني و برخورداري در آنجا هرگز تباه نمي شود.
راه يافتن به عالم عندالله پاداش صبر و بردباري مومناني است که عهد و پيمان خدا را نشکسته و به بهاي ناچيز نفروخته و به نتيجه اي بهتر از عملشان
رسيدند.
اين نتيجه و پاداش بهتر از عمل که در اثر عمل صالح مشروط به ايمان نصيب هر زن و مردي مي شود، حيات طيبه است . زندگي پاک از هر گونه نابودي
و کمبودي که ناکامي و بيم و اندوه را در آن راه دارد. پس براي چنين سعادتي بايد به وحي الاهي دست آويز شده و از وسوسه هاي شيطان گريخت . زيرا
شيطان بر مومنان اهل توکل هيچ نفوذي ندارد.
در برابر زندگي پاک الاهي، زندگي فرومايه اي زير نفوذ و سلطه ي شيطان براي کساني است که شرک ورزيده و فرمانبر شيطان هستند.
يکي از محورهاي اساسي اين آيات « حيات طيبه » است که در باره آن نظريات مختلفي مطرح شده است. مرحوم طبرسي در تفسير بزرگ مجمع البيان
برخي از آنها را بدين ترتيب بيان کرده اند:
رزق و روزي حلال
زندگي شرافتمندانه همراه با قناعت و خشنودي
بهشت پر طراوت و زيبا و زندگي خوش در آن جا
زندگي خوشبختانه در بهشت برزخي
در تفاسير ديگر «عبادت توأم با روزي حلال » و « توفيق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن » را نيز افزوده اند .
همه ي اين موارد ممکن است که صحيح باشد ، اما بخشي از واقعيت را بيان کرده اند و هيچ کدام با آيات قبل و بعد به تحليل و تبيين حيات طيبه
نپرداخته است.
در اين پژوهش مي کوشيم تا مفهوم حيات طيبه را در بستر آيات پيشين و پسين و نيز با تفسير قرآن به قرآن واکاويده و از چراغ فروزان کتاب الاهي
بر زواياي تاريک معرفت مان در اين باره ي پرتو اندازيم.
پيمان خداوند
در آيات مورد بحث از سوره ي نحل پاسداري و پايبندي به عهد الاهي کليد ورود به عالم عنديت و برخورداري از بهره ي ماندگار و جاودان عندالله معرفي
شده است . « وَلا تَشتَرَ وَ بِعَهدِ اللهِ ثَمَنَاَ قَليلاً انَّما عندَاللهِ خَيرٌ لکُم إِن کُنتُم تَعلمَون» پيمان خدا را به بهاي ناچيز و متاع کم ارزش نفروشيد که تنها آنچه
نزد خداست براي شما نيکو و پسنديده است، اگر بدانيد.( نحل/ 95)
اين پيمان همان است که خداي تعالي پس از آفرينش حضرت آدم (ع) و ذريه ي او، از همه انسان ها گرفت و آنها را شاهد اين عهد قرار داد. « و إِذ
اَخَذَ رَبُّک مِن بَني آدَمَ مِن ظهورِهِم ذرّيتَهم وَ أشهَدُ هُم عَلي اَنفُسهِم ألَستُ بِرَبَّکم قالوا بَلي شَهِدنا ...» به ياد آور زماني را که پروردگارت از پشت
فرزندان آدم ، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه خويش قرار داده ، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: آري ، گواهي مي دهيم . (اعراف/ 172)
در اين معاهده، ميثاق گيرنده خداوند و ميثاق دهنده انسان بوده و شاهد بر اين ميثاق نيز خود انسان است . « اشهد هم علي انفسهم » خدا انسان
را شاهد بر خود وي قرار داد و به او گفت : ببين که بر ربوبيت خدا و به عبوديت خويش ميثاق مي بندي . شاهد بودن انسان ، يعني مشاهده کردن
حقيقت خود که همان ربط وجودي است و شهود ربط وجودي عين اطلاع از اين است که تمام ذات و هستي او وابسته به وجود خداوند و براي خداست.
به بيان ديگر وقتي در آن عالم که عندالله بود انسان خود را مشاهده کرد، همه ي هستي خود را از آن خدا ديد و عبد بودن خود و ربوبيت خداوند را
مشاهده کرد . در روايات نيز آمده است که همه انسان ها هنگام عهد سپردن خدا را ديده و شناخته بودند .
حضرت آيت الله جوادي آملي اين عهد را عهد فطري انسان با خدا دانسته و خداگرايي فطري را ثمره ي اين شناخت و پيمان فطري بر شمرده اند .
ولي علامه طباطبايي اين عهد و پيمان را بر جنبه ي ملکوتي انسان تطبيق کرده و فرموده اند « ملکوت همه چيز آن روي باطن اشياء است که به سوي
پروردگار بوده و مشاهده ي آن ملازم با يقين است همانطور که از سخن خداوند فهميده مي شود « و کَذلِکَ نُري اِبراهيمَ مَلَکوتَ السَماواتِ وَ الارضِ وَ
ليکونَ مِنَ الموقنينَ » اين چنين ملکوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از اهل يقين باشد ( انعام / 75) ... نه از جهت شيئيت مادي که
شناخت خواص اشيا را نتيجه مي دهد ، بلکه از جهت وجودي آن ها که غير مستقل و مربوط و محتاج به پرودگاري است که او را و همه چيز را تدبير
مي کند و او پروردگار جهانيان است . انسان ها پيش از حضور در اين عالم پست مادي در ملکوت به سر مي بردند و در حضور خداوند ، او را با همه ي
عظمت و جلال و جمال مشاهده کرده و به ربوبيت اش شهادت دادند.
اعتراف و شهادت به ربوبيت خداوند يکتا بعد ديگري دارد و آن پيمان و عهد بر بندگي نکردن غير خداست . اين حقيقت در قرآن کريم اين طور بيان شده
« اَلَم اَعهَد اِلَيکُم يا بَني آدَمَ اَن لا تَعبدُ وَ الشَيطانَ إنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبين وَ اَنِ اَعبُدوني هذا صِراطٌ مستقيمٌ » اي فرزندان آدم آيا از شما پيمان نگرفتم که
شيطان را اطاعت نکنيد ، او به يقين دشمن آشکار شماست و فقط مرا بپرستيد که اين راه راست و مستحکم است ( ياسين/ 60)
روي ديگر سکه ي توحيد در ربوبيت حق تعالي ، توحيد در عبوديت انسان نسبت به مالک و مولاي خود است. قرآن کريم مردم را در نسبت با اين عهد
در مرحله ي نخست دو دسته معرفي مي کند عده اي که آن عهد ديرين را يادآور شده و راه عبوديت و فرمانبري ربّ را پيش مي گيرند« ... إِنَّما يتَذکَّرُ
اولوالاَلبابِ الذَّينَ يوفونَ بِعَهدِ الله وَ لا ينقضونَ الميثاقَ وَ الذّين َ يصِلونَ ما اَمَرَ الله بِه أَن يوصَل ... » فقط خردمندان يادآور مي شوند آنها که پيمان خدا را
پاس داشته و ميثاق را نمي شکنند . کساني که آنچه را خداوند به پيوستنش فرمان داده ، مي پيوندند و عمل مي کنند ...( رعد/ 19 – 20)
اما گروهي ديگر که پيمان الاهي را شکسته و خود را تباه کرده ؛ در زمين به فساد مي پردازند و بندگي شيطان را بر مي تابند « وَالذَّينَ ينقُضونَ عَهدَ الله
مِن بَعدِ ميثاقِه وَ يقطَعونَ ما امر الله به أن يوصلَ و يفسِدونَ في الاَرضِ » کساني که عهد خدا را پس از پيوستن فروشکسته و آنچه را خداوند به پيوستنش
فرمان داده ، مي گسلند و در زمين فساد مي گسترند. ( رعد/ 25 )
گروه دوم نيز به نوبه ي خود به دو دسته تقسيم مي شوند : کساني که مجال و فرصتي براي اصلاحشان وجود دارد و دسته اي ديگر که چنين رخصتي
براي خود باقي نگذاشته اند . د رنهايت مردم سه دسته اند صادقين که بر پيمان الاهي استوارند و راستي مي ورزند، منافقيني که پيمان شکسته ولي
فرصت پيوستن به صادقين را دارند و خداوند به سوي آنها توبه کرده و رحمت مي آورد و دسته آخر منافقين تيره دل، که راهي براي بازگشت و روزنه اي براي
جذب نور رحمت و هدايت ندارند . خداي تعالي اين سه گروه را چنين معرفي مي فرمايد: « مِن المومِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهُ عَلَيهِ فَمِنهُم مِن قَضي
نَحبَه وَ مِنهُم مِن ينتَظرُ وَ ما بَدّلوا تَبديلاً ليجزي اللهُ الصادقينَ بِصدقِهم وَ ُيعَذِّب المُنافقين إِن شاءَ أو يتوبَ عَلَيهِم إِن اللهَ کانَ غفوراً رَحيماً » از ميان مومنان
مردماني هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي ازآنها در انتظاربوده و دگرگون نمي شوند تا
خداوند راستگويان را به پاداش راستي شان رسانده و دورويان پيمان شکن را اگر بخواهد مجازات کند يا با رحمت به سوي شان باز آيد . براستي که خدا
آمرزنده و مهربان است . (احزاب / 23 و 24)
راستي در بندگي و پاسداري از پيمان الاهي و نباختن آن در برابر بهاي اندک شرط اول ورود به عالم عنديت و رسيدن به حيات طيبه است .
طلیعه طلا
7th December 2011, 08:44 AM
بهره و بهاي اندک دنيا
خداوند تعالي در قرآن مجيد پيش از آن که حيات طيبه را به عنوان جزاي نيکوي پاکان و پارسايان معرفي کند فرمود: « وَ لا تَشتَروا بِعَهدِ اللهِ ثَمناً قَليلاً
انَّما عِندَاللهِ هوَ خَيرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمون» پيمان الاهي را به بهاي ناچيز نفروشيد فقط آن چه نزد خداست براي شماا نيکو و پسنديده است اگر بدانيد(نحل / 95)
در اين آيه شريفه دو چيز در برابر هم قرار گرفته يکي « ثمن قليل» بهاي ناچيز و ديگري « عندالله » که بايد اين هر دو کاويده و شناسايي شود.
با مروري بر آيات قرآن به روشني معلوم مي گردد که « ثمن قليل» وصف دنياست . که به عنوان متاع و با تاکيد بيشتر به عبارت « متاع قليل» معرفي
شده است . زيرا لغت شناسان متاع را بهره و فايده ي محدود و فناپذير دانسته اند . دنيا که همواره در دگرگوني و در نهايت فاني شونده است متاع و
بهره اي اندک بوده و هم از اين رو خداي تعالي به رسول خود مي فرمايد: « قُل مَتاع ُالدُّنيا قَليل» بگو بهره ي دنيا ناچيز است . (نساء/ 77) و گاهي ان
را با پايداري و ابديت آخرت مقايسه کرده و مي فرمايد « فَما مَتاع الحياةُ الدُّنيا في الاخِرَةِ الاّ قَليل» پس بهره ي دنيا در برابر آخرت هيچ نيست مگر اندکي ( توبه / 38)
و هشدار مي دهد که زيان رساني شما به خودتان سرگرمي به همين بهره ي اندک دنياست، اما مشکل اصلي ما اين نيست که دگرگون پذيري و فناي دنيا
را نمي بينيم و از دست رفتني بودن و سرآمدن مهلت آن را نمي دانيم بلکه با اين همه، پيمان ملکوتي و فطرت الاهي خود را به بها و بهره ي اندک دنيا
مي فروشيم . پس بايد پرسيد که چرا فريفته ي اين متاع ناچيز شده و بهره هاي پايدار و برازنده و ارزنده ي عند الاهي را فراموش مي کنيم؟
قرآن کريم در پاسخ به اين سوال، زندگي دنيا را که در برابر حيات طيبه قرار دارد ، بازي و لعب معرفي کرده است . « وَ ما هذِهِ الحَياةِ الدُّنيا الاِ لَهو وَ لَعِب ...»
اين زندگي دنيا چيزي نيست مگر سرگرمي و بازي (عنکبوت / 64) « بازي عمل يا مجموعه ي اعمالي است که براي هدفي خيالي نظمي خيالي پيدا کرده
است ، مثل بازي کردن کودکان» و لهو کاري بي هدف و بي فايده است.
مردم در اوهام و خيالات خود زخارف و لذت هاي فاني دنيوي را بزرگ و پايدار تصوير کرده و در نتيجه از خدا و قيامت غافل مي شوند . و شيطان با راهکارهاي
متعددي به اين فريب کاري نفس دامن زده و آن را در نفس اولياء و دوستانش تقويت و تثبيت مي کند. چند نمونه از راهکارهاي شيطان عبارت است از
تسويل : چيزي را از جايگاه راستين بيرون بردن و نيکو جلوه دادن
« الَّشيطانُ سَوَُّل لَهُم » شيطان براي آنها تسويل مي کند( محمد/ 25)
تزيين : آراستن و زيبا جلوه دادن چيزي که ناقص و معيوب است . « زُينَ لَهُم الشَيطان» شيطان بريا آنها تزيين مي کند ( انعام / 43 و انفال / 48 و نحل / 63 و
نمل /24 و عنکبوت / 38)
تمنيه : برانگيختن ميل براي رسيدن به خواسته اي در آينده و به بيان ديگر برانگيختن آرزو « ... وَ يمَنّيهم وَ ما يعِدُهُم الشَيطان الاِ غروراً» ... و آرزوهاي آنها را
بر مي انگيزد و وعده شيطان غير فريبکاري نيست ( نساء / 119)
غرور: غفلت از چيزي در اثر چيز ديگر .
« وَ ما يعِدُهُم الشَيطان الاِ غرورا » و شيطان وعده نمي دهد مگر فريبکارانه ( اسراء / 64 و نساء / 119)
با اين اسباب انسان نواقص دنيا را با اين که مي بينيد ، گويا نديده و در اثر تسويل و تزيين و تمنيه و غرور شيطان و هوس هاي نفساني خود به دنيا روي آورده و
به حيات دنيا سرگرم مي شود و دنيا در حقيقت همين سراي سست موهوم و خانه ي تار عنکبوتي که براي منافقان و کافران شکل مي گيرد. پس دنيا مذموم
که جولانگاه شيطان است ، اين عالم طبيعت نيست بلکه عالم موهوم و پنداريني است که وسوسه هاي شيطاني به کمک هواهاي نفساني براي هر کس
مي سازد. اما حيات طيبه در عالم عندالله براي صادقين تحقق پيدا مي کند.
عالم عندالله
« وَلا تَشتَروا بِعَهدِ اللهِ ثَمناً قَليلاً انِّما عِندَاللهِ هوَ خَيرٌ لَکُم ان کُنتُم تَعلَمون » پيمان خداوند را به بهاي اندک نفروشيد که فقط آنچه نزد خداست براي شما
نيکو و پسنديده است ، اگر بدانيد( نحل/ 95)
از اين آيه شريفه بر مي آيد که پاسداري از پيمان فطري و ميثاق ملکوتي بهره اي عند الاهي نصيب انسان مي کند . به عبارت ديگر توفيق درک حضور
عالم عندالله و برخورداري از بهره ي آن که همانا حيات طيبه است با التزام به گرايش فطرت ميسر مي گردد . عالم عندالله يا به تعبير بزرگان عرفان عالم
« عنديت» . ويژگي هايي دارد که راه يافتگان به ان عالم ملکوتي نيز از اين ويژگي ها برخوردارند ويژگي هاي عالم عنديت در حقيقت شاخص هاي تمايز
بهره ي عند الاهي با بهره ي اندک دنيايي است و مي توان آنها را خصوصيات حيات طيبه يا ويژگي هاي زنده شدگان به حيات طيبه دانست . مهم ترين
نکته درباره ي عالم عنديت اين است که همان طور که خداوند محدود به زمان و مکان نيست محضر او و عالم عنديت نيز در بند اين امور نبوده و با پاسداري
از عهد فطري و ميثاق ملکوتي درک آن و برخورداري از حيات طيبه امکان پذير است و به اين ترتيب مي توان جلال و جمال عالم عنديت را به تماشا نشست
و در جوار قرب الاهي و جايگاه صدق در نور و سرور و سلامت و رحمت و نصرت و علم و کمال و کرامت نامتناهي حق تعالي پا ک زندگي کرد .
علامه طباطبايي تصريح مي کنند که تقدم آن جهان بر اين دنيا زماني نبوده بلکه همراه آن و محيط بر آن است . بنابراين حيات طيبه برخلاف گمان بعضي
از مفسران مخصوص پس از مرگ نيست و خير و بهره ي آن دنيا و آخرت را فرا مي گيرد . با درنگي در اشارات قرآني همه ي اين حقايق به روشني فهميده مي شود.
شاخص هاي حيات طيبه و عالم عندالله
1 – زندگي حقيقي : راه يافتگان به عالم عندالله از زندگي حقيقي در محضر خداوند که در حقيقت اثر و جلوه ي اسم « حي» سبحاني است ، برخوردارند .
« بَل أَحياءٌ عندَ رَبَّهُم يرزَقون » زنده اند و نزد پروردگارشان روزي دارند. (آل عمران / 169)
موهوم بودن حيات دنيا و حقيقي بودن حيات عندالله در قيامت براي غافلان و مجرمان معلوم مي شود ، آن گاه که فرياد حسرت برآورده و مي گويند:
« يا لَيتَني قَدَّمَت لحَياتي » اي کاش براي زندگي ام چيزي پيش فرستاده بودم. ( فجر/ 24 ) زيرا آن هنگام روزي است که « يعرَضُ الذَِين کَفَروا عَلي
النِارِ أذهَبتُم طيباتُکم في حَياتِکُم الدُِنيا وَ استمتعتُم بها فَاليومَ تُجزَونَ عَذابَ الهُونِ بِما کُنتُم تَستَکبِرون ....» کافران به آتش سپرده شده و به آنها
مي گويند پاکي هايتان را در زندگي دنيا از بين برديد و از حيات دنيا بهره اي اندک جستيد . پس امروز عذاب خارکننده را نتيجه مي گيريد براي آنچه
استکبار ورزيديد ( احقاف / 20 ) شايد در اين آيه منظور از طيبات ، پيمان پاک ملکوتي بر عبوديت حق تعالي باشد که کافران با استکبار ورزيدن در
حيات دنيا بهره ها و ثمرات آن را با رور نکرده و تباه مي کنند و در قيامت با مواجهه حيات حقيقي و کشف پوچي حيات دنيا فرياد افسوس شان بلند مي شود.
2 – فراگيرنده ي خير دنيا و آخرت : عالم عنديت نه در دوران حيات دنيايي محصور است و نه به حيات اخروي اختصاص دارد، بلکه خير آن بر دنيا و آخرت گسترده
شده و برخورداران از آن در همين دنيا بهره مند هستند . « فَعِندَ اللهِ ثَواب الدُِنيا وَ الاخرَةِ» پس پاداش دنيوي و اخروي نزد خداست ( نساء / 134) درادعيه ي
معصومين (ع) نيز آمده : « ... وَ تحيينا حَياة ً طَيبَةً في الدُّنيا وَ الاخرَة » و ما را به زندگي پاکيزه در دنيا و آخرت زنده بدار.
3 – پايداري : بهره ي عالم عندالله و حيات طيبه ابدي و ماندني بوده ، نابودي و فرسودگي و خستگي در آن راه ندارد . در همين آيات مورد بحث در سوره ي
نحل خداي تعالي پس از آن که فرمود عهد الاهي را نفروشيد چرا که بهره ي عندالله براي شما نيکو و پسنديده يا بهتر است ، براي استدلال بر اين مدعا فرمود
« ما عِندَکُم ينفَذُ وَ ما عِندَ اللهِ باقٍ » آن چه نزد شماست نابودشدني و آنچه نزد خداست ماندني است ( نحل / 96) در آيات ديگر نيز مي خوانيم : « وَ ما
عندَاللهِ خَيرٌ واَبقي» آن چه نزد خداست نيکوتر و پايدارتر است ( قصص / 60 ) و ( شوري / 36)
4 – نامحدوديت : سرچشمه ي بي کران و بي پايان همه چيز نزد خداست و حتي بهره هاي اندک دنيايي هم جلوه و جرعه اي از آن خزانه هاي بي کران
عندالله است . « اِن مِن شَيء الاّ عِندَنا خَزائِنه وَ ما نُنَزَّلَه الاّ بِقَدرٍ مَعلومٍ» چيزي نيست مگر اين که معادن آن نزد خداست و به اندازه ي معين از آن فرو مي آيد. (حجر/ 31)
به اين علت راه يافتگان به آن عالم هرچه بخواهند برايشان فراهم است و محدوديتي ندارد « لَهُم ما يشاؤونَ عِندَ رَبّهم » هر چه بخواهند براي آنها نزد
پروردگار هست ( زمر/ 34) و فراتر از اين فرمود: « لَهُم ما يشاؤون فيها و لَدَينا مَزيدٌ » برايشان هر چه بخواهند در آنجا هست و نزد ما بيش از آن است ( ق / 35)
5 – کمال وجودي : رسيدن به عالم عندالله تحول وجودي به سوي کمال است و اين طور نيست که ميان راه يافتگان به آن عالم و درجات و کمالاتشان
تمايز باشد بلکه صاحبان مقام عنديت عين کمال بوده و خودشان درجات آن عالم هستند « هُم دَرَجاتٌ عِندَالله » آنها درجاتي نزد خداوند هستند . ( آل عمران/ 163)
6 – معيار و ميزان بودن : از آن رو که در عالم عنديت نهايت کمال انساني - الاهي شکوفاست و راه يافتگان به آن جا به اوج درجات کمال تبديل شده اند.
آن عالم و برخورداران از درجات آن معيار و ميزان هستند . چنان که فرمود: « اِنّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقاکُم » گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين
شماست ( حجرات / 13) و « ذلِکُم اَقسِطُ عِندَالله » اين کار شما نزد خداوند عادلانه تر است . ( بقره / 282 ) و « هُوَ اَقسَطُ عِندَالله » او عادلانه تر
است نزد خدا ( احزاب / 5)
7 – قرآن کريم و ساير کتاب هاي قدسي در عالم عنديت بوده و راه يافتگان به ان عالم آنها را مشاهده کرده و از حقيقت آنها آگاه هستند . « وَ لَمّا جاءَ کُم
کِتابٌ مِن عِندَالله » و هنگامي که از جانب خداوند کتابي به سويشان آمد ( بقره/89) « وَ انِّکَ لتَلقّي مِن لَدُن حَکيمٍ عَليمٍ» به درستي که قرآن را از نزد حکيم
دانا دريافت مي کنيد ( نحل / 6 ) غير از قران مجيد کتاب هاي ديگر يا مراتب ديگري از کتاب الاهي نيز در عالم عندالله است « عندهُ امُّ الکتابِ » نزد او ام
الکتاب است ( رعد/ 39) و « وَ عندَنا کتابٌ حَفيظٌ» و نزد ما کتاب حفيظ يا لوح محفوظ است ( ق / 4 ) « اِنَّه في امُّ الکتاب لَدَينا لَعلي حکيمٌ » اين قرآن در
ام الکتاب نزد بلند مرتبه اي حکيم است ( زخرف / 4)
همين کتاب هاست که همه ي حقايق عالم از سرگذشت و سرنوشت نيکان و بدان تا وقايع و حوادث جهان در ان نوشته و در مراتب بالا نزد پروردگار
محفوظ است و مقربان بارگاه الاهي و اهل عالم عنديت ان را مشاهده مي کنند .
« انَّ کتابَ الَابرارِ لَفي عِليينَ وَ ما ادراکَ ما عِلّيونَ کتابٌ مَرقومٌ يشهَده المُقرَّبونَ » نوشته ابرار در عليين است و تو چه داني عليين چيست کتابي
نگاشته شده که مقربان مي بينند . ( مطففين / 18 – 21 )
8- آيات الاهي : عالم عنديت جلوه ي روشن آيات الاهي است . چنان که فرمود: « انَّما الاياتُ عندَالله » تمام آيات الاهي فقط نزد خداوند
است . ( انعام / 109 و عنکبوت / 50)
کسي مي تواند آيات الاهي را درک کند که چشمي به عالم عندالله گشوده و خبري از آن يافته باشد .
عالم سراسر آيات الاهي است اما براي کسي که خداوند را مشاهده کرده و ربط پديده هاي جهان را با حق تعالي به تماشا نشسته است .
ما معمولاً مي پنداريم که از طريق اين آيات بايد خدا را شناخت و اين ايات علت شناخت خداوند هستند. در حالي که اين شناختي غلط و معکوس است .
زيرا در حقيقت خدا علت پديده هاست . و با شناخت خداوند و درک حضور او مي توان آيات او را به درستي شناخت . راه يافتگان به عالم عنديت و
زنده شدگان به حيات طيبه ابتدا خدا را مي بينند و بعد د رآيات و نشانه هاي او جلوه اش را تماشا مي کنند.
چنان که در قرآن مجيد فرمود « سَنُريهُم آياتنا في الافاقِ وَ في اَنفُسَهُم حَتّي يتَبَينَ لَهُم اِنَّه الحَقُّ اَوَلَم يکفِ بِرَبّکَ اِنَّه عَلي کلِّ شَيء شَهيد الاِ انَِّهُم
في مِريةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم ألا إِنَّه بِکُلِّ شيء مُحيط ٍ» و نشانه هاي مان را در عالم و جان هايشان نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق
است . آيا کافي نيست که پروردگارت بر همه چيز پيدا و آشکار است . آري ، آنان از ديدار پروردگارشان در ترديد اند ، آگاه باش که بدون شک او همه
چيز را فرا گرفته است . ( فصلت / 53 و 54)
حضرت علامه طباطبايي در رسالة والولاية ضمير « انّه الحق » را به خداوند راجع دانسته و شهيد را به معناي مشهود گرفته اند د رنتيجه معنا چنين
مي شود . « هر چه را انسان مي بيند اول خدا را مي بيند ، بعد آن شي را چون « هو الظاهر » جايي براي ظهور غير نمي گذارد .
در حقيقت آيات الاهي براي يادآوري خاطره ي قلبي عهد ديرين و پيمان فطري با کسي است که او را ديده و مي شناسيم ، پس لازم نيست که به
استدلال هاي ريز و درشت عقلي آلوده شود . مگر براي کساني که ذهن خود را آلوده کرده و به حجاب شبهات گرفتار شده اند . اما آيات الاهي تنها
براي يادآوري است . و سراسر نام و نشان اويند و جلوه هاي حق تعالي را مي نمايند.
9 – علم : علم در ادبيات قرآن يعني شناخت خدا و آيات و آثار او و قرآن کريم تمام علم را نزد خا مي داند : « اِنَّما العِلمُ عِندَالله » علم فقط نزد
خداست ( احقاف / 23 و ملک / 26) و هر که به علم حقيقي مي رسد بهره اي عند الاهي يافته و به عالم عنديت راه پيدا کرده است « وَ عَلَّمناهُ
مِن لَدُنّا عِلماً » و از نزد خود به او علمي آموختيم . ( کهف / 65)
بنابراين يکي از برترين شاخص هاي حيات طيبه و ويژگي زنده شدگان به حيات طيبه علم است . اهل بيت رسول الله (ص) معدن و منبع اين علم
و سرآمد اهل حيات طيبه اند . امام باقر (ع) فرمودند: « وَ اللهِ انّا لَخُزّان اللهِ في سَمائه وَ ارضِه ، لاعلي ذَهَبٍ لاعلي فضّةٍ الاّ عَلي عِلمِه » به خدا
سوگند که ما خزانه داران خدا در آسمان و زمينش هستيم نه خزانه داري بر طلا و نقره بلکه خزانه داري علم او تعالي .
10 – نور: کساني به عالم عندالله راه پيدا مي کنند که دل و جان خود را صاف کرده و از همه ي تعلقات و تيرگي ها رها کرده و آيينه گون شده اند ،
چنين کساني را خداوند به حضور خود پذيرفته و توفيق درک عالم عنديت و زندگي در آن را به ان ها مي دهد . « وَ الذَّينَ آمنوا بِالله وَ رَسوله اولئِکَ
هُم الصِّديقون وَ الشُهداء عندَ رَبّهم لَهُم اَجرَهُم وَ نورَهُم » کساني که به خدا و رسولش ايمان آوردند آنها اهل راستي و گواهان نزد پروردگار ند که پاداش
و نورشان براي آنهاست ( حديد / 19)
اين ها کساني هستند که خدا را با تمام وجود درک کرده و آينه دار نور و نام او شده اند ، و در ميان مردم با اين نور حرکت کرده و مايه ي هدايت
خلق هستند . « اوَ مَن کانَ مَيتاً فَأحييناهُ وَ جَعلنا لهُ نوراً يمشي بِه في النّاس کَمَن مِثله في الظلماتِ لَيسَ بخارِج مِنها» آيا کسي که مرده بود پس
او را زنده کرديم و برايش نوري قرار داديم که با آن ميان مردم حرکت کند ، مثل کسي است که در تاريکي ها وامانده و راه گريزي ندارد. ( انعام / 122)
هر که از راه يافتگان به عالم عند الله به اندازه ي درک حضور حق تعالي نور او را دريافته و منعکس مي کند، اما اهل بيت عصمت و طهارت تمام نور او
را دريافته و باز تابيده و عالم را به نو ر او فروغ و روشني بخشيده اند.
ابي خالد کابلي مي گويد از امام باقر (ع) درباره اين آيه پرسيدم که : « فآمنوا بِاللهِ وَ رَسولَه وَ النُّور الذَّي انزَلنا مَعَه» پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده اش
و نوري که همراه او فرو آمد ( تغابن/ 8)
امام پاسخ فرمود: « يا خالدَ النُّور وَ اللهِ الائمةُ مِن آل ِمحمَّد (ص) الي يوم القيامة . وَ هُم وَ اللهِ نورُ الله الَّذي انزلَ و هُم والله نورُ اللهِ في السَماواتِ وَ الاَرض
وَ الله يا ابا خالِد لِنورالاِمام في قُلوبِ المومنينَ اَنورَ مِن الشَِمس المُضيئةِ بالنَّهار ، وَ هُم وَ الله ينوّرونَ قُلوب المومنين وَ يحجُب الله عَزَِوجل نورهُم عَمّن
يشاءُ فَتظلم قُلوبهم ...»
اي ابا خالد، نور به خدا قسم امامان از خاندان پيامبر (ص) تا روز قيامت هستند و به خدا قسم آن ها نور خدا هستند که نازل شده است . و به خدا سوگند
آنها نور خدا در آسمان ها و زمين هستند و به خدا اي اباخالد به سبب نور امام در قلوب مومنين روشن تر است از روشنايي خورشيد در روز و به خدا سوگند
آنها دل هاي مومنان را روشن کرده و خداي عز وجل نورشان را از هر که بخواهد پوشانده پس دل هايشان تاريک شود.
11- جايگاه راستي : کساني که آيات الاهي را فراموش مي کند در دام شيطان اسير شده و به پندار پردازي او گرفتار مي شوند « وَ مَن يعِش عَن ذِکرِ
الرَّحمنِ نُقَيض له شَيطاناً فَهُو له قَرين انَّهم ليصدّونَهُم عَن السَّبيل وَ يحسَبونَ انَّهُم مُهتَدون » هر کس از ياد خداي رحمان دل برگرداند ، شيطاني بر او
مي گماريم تا همنشين او باشد و مسلماً آنها ايشان را از راه باز داشته ، ولي مي پندارند که راه يافته اند ( زخرف/ 36 و 37 )
اين جايگاه سست دروغين در مقابل جايگاه راست و استوار اهل حيات طيبه است که« في مَقعَد صِدق ٍ عندَ مليک ٍ مُقتدرٍ » در جايگاه راستين نزد
پادشاهي توانا ( قمر/ 55) و چون ايمان پرده هاي پندار را کنار زده و شيطان را دور مي سازد ، خداوند به پيامبر مي فرمايد: « وَ بَشَّر الذَّينَ امنوا انَّ لَهم
قَدَم صدقٍ عندَ رَبّهم » به ايمان آورندگان مژده بده که براي آنها گامهاي راستي نزد پروردگار است ( يونس / 2) يعني راه درست را يافته و به جايگاه و موقعيت
راستين مي رسند . و با حق به سر مي برند نه با فريب ها و سراب ها .
12 – عبوديت : عبوديت يعني اين که يک موجود با شعور ملک ديگري باشد . هم از اين رو خداوند که مالک همه چيز است همه ي انسان ها و فرشتگان
و ساير موجودات با شعور عبد او هستند و کسي که اين عبوديت را برنتابد استکبار نورزيده است .
کساني به عالم عنديت راه پيدا مي کنند که تمام هستي خود را ملک خدا دانسته و استقلال استکبار را از پندار و رفتار خود بزدايند . « وَ مَن عِندَه لا يستَکبرونَ
عَن عبادَته وَ لا يستَحسرونَ » و کساني که نزد او هستند از بندگي او استکبار ورزيده و پندار زده و فريفته نيستند. ( انبياء /19)
در حقيقت پايداري و پاسداري و راستي ورزي بر پيمان فطري است که اهل ايمان را به حيات طيبه و جايگاه صدق مي رساند . و در مقابل پندارزدگي و
فريفتگي اهل دنيا با دروغ و خيانت به ميثاق ملکوتي و زير پا گذاشتن فطرت آغاز مي شود.
13 – کرامت : وقتي حضرت زکريا (ع) براي ديدار حضرت مريم به عبادتگاه او آمد و ميوه هاي گوناگون و تازه ديد ، پرسيد : اين ها از کجا رسيده است
« انّي لَکِ هذا» ( آل عمران/ 37) و مريم پاسخ داد : « هوَ مِن عندَالله » اين ها از عالم عندالله آمده است . ( آل عمران/ 37)
اهل حيات طيبه چون به عالم عندالله راه يافته اند از سرچشمه هاي بي پايان برخوردار بود و با توانايي و دارايي الاهي پشتيباني مي شوند .
هم از اين رو پيشامدهاي خارق العاده اي برايشان روي مي دهدکه کرامت ناميده مي شود و چون با ادعاي نبوت همراه نيست نمي توان آن را
معجزه ناميد. زيرا معجزه مخصوص پيامبران است .
14 – روزي مخصوص : اهل حيات طيبه در عالم عنديت بهره هايي دارند که نمي توان درباره ي آن گفتگو کرد. « عندَ رَبّهُم يرزقون » نزد خدا روزي دارند .
( آل عمران/ 169 )
اين رزق تنها خوراک و پوشاک و باغ و بستان نيست. بلکه واردات و دريافتهاي مخصوصي است که قلب را زنده مي کند و حيات طيبه را در عالم عندالله
تداوم مي بخشد.
15 – نصرت : سخت ترين و ترسناک ترين معرکه هايي که انسان با آن مواجه مي شود آن گاه است که شيطان بيروني و هواهاي نفساني دست به
دست هم داده و دل را به غفلت از خدا و تعلق به دنيا مي کشند . در اين هنگام تنها خدا ياور و پشتيبان بنده است « و مالنَّصر الاّ مِن عندَالله » ياري
تنها از نزد خداست ( آل عمران / 126 و انفال/ 10)
د راين جا که برادر و دوست و سپاه و لشکر ياراي ياوري ندارند تنها خداست که به انسان کمک مي کند و او را از لغزش به پرتگاه حيات دنيا و
محروميت از درک محضر حق تعالي نجات مي دهد .
16 – رحمت خاصه : خداي تعالي رحمت عام و فراگيري دارد که همه هستي و مومن و کافر از ان برخوردارند . اما رحمت خاصه مربوط به عالم
عنديت ربوده به همين علت تنها اهل حيات طيبه از آن بهره مند هستند درباره ي حضرت خضر وارد شده « آتَيناهُ رَحمَةً مِن عندَنا» به او رحمتي از
نزد خود بخشيديم ( کهف / 65 ) يا در مورد حضرت ايوب پس از آزمون دشوار بردباري و جبران و بازگشت نعمت ها مي فرمايد. « و اتَيناهُ اَهلَه وَ مثَلهُم
مَعَهُم رَحمةً مِن عِندَنا» خاندانش و همانند آنها را همراه آنان از نزد خود به او عطا کرديم ( انبياء / 84 ) و از زبان حضرت نوح مي گويد: « وَ اتاني رَحمةً
مِن عندِه » و رحمتي از جانب خود به من عطا کرده است ( هود/ 28)
پس رحمت خاصه الاهي مصاديق گوناگوني دارد : دانش حضرت خضر، بازگشت سلامتي و ثروت به حضرت ايوب به طور معجزه آسا و نبوت حضرت نوح
و همه ي اين ها اموري است که از کمال يافتن هدايت حق بر آمده .
بنابراين رحمت خاص آن گاه است که هدايت هاي الاهي موثر شده و بنده اي جايگاه شايسته ي بندگي برسد که همانا عالم عنديت و برخورداري از
بهره هاي آن و در يک کلام حيات طيبه است . رحمت عامه زمينه ها و ابزار و امکانات هدايت بوده و تباهي و روگرداني از آنها موجب قهر و غضب الاهي است
و استفاده ي صحيح از اين امکانات رحمت خاصه را در پي دارد.
17 – پاداش نيکوکاري : نيکوکاران هر چند که پاداش کامل را پس از مرگ طبيعي و گذر از اين جهان دريافت مي کنند ، اما در هر دو سرا از سرور و
امنيت و آرامش انس و ارتباط با خداي تعالي به جهت حضور در عالم عنديت و برخورداري از حيات طيبه برخوردارند « فَلَهُم اَجرَهُم عندَ رَبّهم » پاداشت
آنها نزد پروردگارشان است . و به اين مضمون آيات بسياري در قرآن کريم وجود دارد.
18 – عقوبت بدکاران : بدکاران که در اين دنيا با غفلت به سر مي برند ممکن است سرمست و شادکام باشند اما با رسيدن به حضور پروردگار
در قيامت آنها نيز نتيجه کردار ناروا و اعتقادات نادرست خويش را درک خواهندکرد. « سَيصيبُ الَّذينَ اجرَموا صِغارٌ عِندَالله » نزد خداوند خاري و ذلت
به گناهکاران خواهد رسيد. ( انعام /124 )
« اذ المُجرمونَ ناکِسوا رَئُوسَهُم عندَ رَبَّهم » هنگامي که مجرمان در حضور پروردگار سرافکنده اند . ( سجده / 12)
19 – آخرت : با توجه به دو ويژگي پيشين اين حقيقت معلوم مي شود که عالم عندالله همان عالم آخرت است . البته ويژگي هاي ديگري مثل
بقا و پايداري هم اين مطلب را به دست مي داد چرا که آخرت هم به دو وصف نيکويي و پايداري توصيف شده است « وَ الاخرةُ خيرٌ وَ اَبقي » ( اعلي / 17)
اما گذشته از اين ها قرآن کريم صريحاً مي فرمايد: « الدّار الاخرةُ عندَالله » سراي آخرت نزد خداست . ( بقره / 94) و يا « وَ الاخرةُ عندَ ربّکَ» و آخرت نزد
پروردگار توست .
( زخرف / 35) بنابراين آخرت همان عالم عندالله است و زنده شدگان به حيات طيبه هرچند که هنوز در اين جهان طبيعي حضور مادي داشته باشند
گويي ناظر قيامت و عقوبت و پاداش مردمان اند .
عالم آخرت هم اکنون موجود و بر پاست اما حجاب اوهام دنيوي مانع از ديدن باطن دنيا که آخرت است ، شده ، « يعلمَونَ ظاهراً مِن الحيات الدُّنيا
وَ هُم عَنِ الاخرَتِهُم غافلون » نمايي از زندگي پست و دنيوي را ديده و از آخرت غافل اند ( روم / 7)
بنابراين آخرت هم اکنون هست ولي در غيب آسمان ها و زمين و با فرا رسيدن قيامت تنها حجاب ها از پيش ديدگان فرو مي افتد
« لَقد کُنتَ في غَفلة ٍ مِن هذا فَکَشفنا عنکَ غَطاءَ ک فَبصُرکَ اليومَ حديدٌ » تو از اين عالم غافل بودي ما پرده ات را کنار زديم پس
امروز ديدگانت تيز بين شده است ( ق / 23)
20 – سلام : سلام به معني سلامتي و نداشتن کاستي و بيماري است اهل حيات طيبه و راه يافتگان به عالم عنديت مظهر اسم سلام خدا بوده
و از کاستي ها و بيماري ها پاک و پيراسته اند « لَهُم دار السَّلام عِندَ ربّهُم » سراي سلامت نزد پروردگارشان براي آنها ست ( انعام/ 12)
اين سلامت، سلامت قلب و جان است نه تنها جسم و تن، زيرا جسم و تن در عالم باقي و حيات پايدار و ماندگار مغلوب حم روح و قلب است.
و خداي تعالي در اين باره فرمود « يومَ لا ينفع مالٌ و لا بنون الاّ من اتي الله بِقَلبٍ سَليمٍ » روزي که دارايي و فرزندان فايده اي ندارد مگر کسي که
دلي سالم به حضور پروردگار آورد ( شعرا/ 89)
در مقابل کساني که از حيات طيبه و درک محضر الاهي محروم اند : « في قُلوبِهم مَرَضٌ فَزادَ هُم الهَ مَرضاً وَ لَهُم عَذابٌ اَليم » در دلهايشان مرض است
و خداوند بيماري و کاستي دلشان را بيشتر مي کند و برايشان عذاب دردناکي است . ( بقره / 10)
اين دلهاي بيمار حتي در قيامت هم حضور الاهي را به شايستگي درک نمي کنند و شايد بيشترين رنج آن ها روز ظهور آخرت همين باشد .
« وَ نََحشُره يوم القيامةِ أَعمي قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرتَني اَعمي وَ قَد کُنتُ بصيراً قال کذلکَ اَتَتکَ اياتُنا فَنسيتَها وَ کذلکَ اليومَ تَنسي » و در قيامت نابينا
او را بر مي انگيزيم . گويد پروردگارا چرا مرا کور محشور کردي در حالي که بينا بودم خدا گويد همان طور که آيات ما براي يادآوري آمد اما تو فراموش
کردي امروز فراموش مي شود. ( طه / 124 – 126)
طلیعه طلا
7th December 2011, 08:47 AM
صبر زمينهي حضور در عالم عندالله و تحقق و حيات طيبه
« ما عندَکُم ينقذ وَ ما عندَالله باقٍ وَ لنجزينَّ الذَّينَ صَبَروا اَجرَهم بِاحسنِ ما کانوا يعمَلون » آن چه نزد شماست نابود مي شود و آنچه
نزد خدا ست پايدار مي ماند و بدون شک کساني که صبر ورزيدند به نيکوتر از عملشان پاداش مي يابند . ( نحل / 96)
در عالم عندالله پاداشي است که بسيار نيکو تر از صبر بندگان صالح است و چه بسا نتوان آن را پاداش صبر آنها برشمرد بلکه اين
صبر زمينه ي ورود و حضور در عالم عندالله و برخورداري از آن پاداش هاي نيکوست .
اين آيه ي شريفه صبر را زمينه ساز ورود به عالم عندالله و بهرمندي از حيات طيبه معرفي نمود و از ساير فضايل نامي نياورد ، ز
يرا صبر و بردباري پايه ي عزم و اراده ي قوي و کار آمد در صحنه ي مبارزه با نفس است . صبر هنگامي معني دارد که نفسانيت
در برابر فطرت ايستادگي کرده ، عامل گرايش به دنيا با عامل گرايش به عالم عندالله رو در روي هم قرار مي گيرند و با بردباري و
پايداري بر عهد فطري و ملکوتي، نفس از پا درآمده و عامل گرايش به عالم عنديت پيروز مي شود هم از اينرو رسول خدا (ص)
در شرح حال اهل آخرت در حديث معراج فرمودند : « يموتُ النّاس مَرَّةً وَ يموتُ اَحَدهُم في کُل يومٍ سَبعين مرَّةٍ مِن مُجاهدة انفُسَهُم
وَ مخالفة هواهُم و الشَيطان الذّي يجري في عُروقهم ... فَو عِزّتي وَ جَلالي لاُحيينَّهُم حَياةً طَيبة »
مردمان يک بار مي ميرند ،ولي اهل آخرت هر کدام روزي هفتاد بار شهد شهادت را در راه جهاد با نفس و هوس ها و شيطاني که در رگ هاي آدمي در
حرکت است ، مي چشند ... به عزت و جلالم سوگند انها را به حيات طيبه زنده مي کنم.
براي حضور در عالم عندالله و تحقق حيات طيبه بايد عوامل دروني وابستگي به حيات دنيا را از بين برد و لازمه ي اين توفيق ،صبر و استقامت بر عهد
عبوديت است که موجب آزاد شدن دل از قيد و بند دنيا مي گردد و پيش از فرا رسيدن مرگ طبيعي شهادت معنوي و حيات طيبه نصيب بنده ي بردبار و
مجاهد في سبيل الله مي گردد . به اين منظور حضرت علي (ع) فرمودند : « اُخرِجوا مِن الدُّنيا قُلوبَکم قَبل اِن تُخرَجوا مِنها اَبدانُکُم » دل هايتان
را از دنيا خارج کنيد ، پيش از آن که بدن هايتان بيرون برده شود . و رسول الله (ص) فرمود: مُوتوا قَبلَ ان تَموتوا بميريد پيش از آن که بميريد .
و نيز فرمودند : « بِموتِ النَفس يکونُ حَياةُ القلبِ» با مرگ نفس ، حيات قلب تحقق مي پذيرد.
اين مرگ يا شهادت معنوي زمينه و مقدمه ي حياتي برتر و پاکيزه است . اولياي خدا با زدودن غبار کدورت ها و تيرگي ها از جان و دل ،
قلب و روح خويش را از حيات دنيايي ميرانده و از عالم دنيا خارج کرده و به درک عالم نور و نصرت و رحمت و سلامت و نامتناهي و ماندگار
عندالله رسيده اند . و خداوند اسماء و صفات خود را در آنها متجلي مي سازد . و براستي کجا مبارزه و تسلط بر نفس حقير انساني
چنين پاداش عظيمي دارد . هم از اين رو فرمود : « وَ لَنجزِينَّ الذَّينَ صَبَروا اَجرهُم بِأَحسَن ماکانوا يعمَلون » زيد بن ارقم نقل کرده است
که امام حسين (ع) فرمود:
« ما مِن شيعتِنا الاّ صِدّيقٌ شهيدٌ قلت : اِنّي يکونُ ذلکَ وَ هُم يموتون عَلي فِراشَهم ؟ فَقالَ: اَما تَتلوا کتابَ اللهِ : « والذَّين آمنوا بِالله
وَ رسُله اولئک هُمُ الصديقونَ وَ الشُهداءُ عندَ رَبَّهم » ثمَّ قالَ : لَو لَم تَکن الشَهادةُ الاّ لَِمَن قَتَل بِالسَّيف لاَقَلَّ اللهُ الشُّهداء »
از شيعيان ما نيست مگر رهپوي راستين که به شهادت رسيده است . زيد بن ارقم مي گويد که پرسيدم : چگونه است که بسياري
از شيعيان شما در بستر و به مرگ طبيعي مي ميرند ؟ اباعبدالله فرمود: آيا کتاب خدا را نخوانده اي که فرمود : آنان که به خدا و رسولش
ايمان آوردند ، ايشان راستگويان و شهيدان نزد خداوند بزرگ هستند . و اگر شهادت تنها از آن کساني بود که با شمشير مرده اند شهداي
الهي بسيار کم و معدود بودند .
در اين آيه و حديث شريف نيز به مقام « عنديت» و عالم « عند رب» اشاره شده است و شهادت معنوي و نفساني مومناني که به مراتب
بالاي ايمان رسيده و عندالله حاضرند مورد تاييد و تاکيد قرار گرفته است . در اين جا مناست است ابياتي از قصيده ي لاميه ابن فارض بياوريم:
« و عِش خالياً فَالحُبُّ راحَتُه عِني
وَ اَوَّله سُقمٌ وَ آخرُهُ قَتل
فَان شئتَ اَن تَحيا سَعيداً فَمُت به
شَهيداً وَ الاّ فَالغَرام لَهُ اَهل
فَمَن لَم يمُت في حُبِّه لَم يعِش بِه
وَ دون اجتناءِ النَّحل ما جََنَتِ النَحل
وَ قُل لِقَتيلِ الحُّب وَفَّيتَ حَقَّه
وَ للمُدّعي هَيهات مالکُحل وَ الکَحل»
اگر زندگي آسوده خواهي ، بدون محبت زندگي کن که راحتي عاشق رنج و سختي است . آغاز آن رنجوري و بيماري و فرجام آن
کشته شدن است .
اما اگر مي خواهي زندگي سعادتمندانه اي داشته باشي ، در راه عشق جان بده ، در حالي که شهيد خواهي بود و در غير اين
صورت آن را واگذار که سوختن و باختن مشتاقان جان بر کفي دارد .
کسي که در عشق نمي ميرد ، نمي رويد و زندگي نمي کند چنان که براي رسيدن به عسل شيرين بايد نيش زنبور را تحمل کرد.
و اما به شهيد راه عشق بگو که حق محبت را به نيکويي به جا آوردي و به مدعيان بگوييد چشم سياه کجا و سرمه کشيده کجا .
عموم مردم دو جهاد را مي شناسند يکي جهاد اصغر با دشمن خارجي و ديگري جهاد اکبر با هوس هاي نفساني به معناي گناهان
و عمل خلاف شرع ، اما خواص و اهل حيات طيبه سه جهاد را شناخته و جهاد با نفس به معناي ترک گناهان و هماهنگي با شريعت
بر ايشان جهاد متوسط است . جهاد اکبر آنها با خود نفس و توهم انانيت است که فتح و پيروزي اين جهاد در مقام فنا و شهادت کامل
نصيب بنده شده و پس از آن زنده شدن به حيات الاهي و تحقق حيات طيبه در عالي ترين درجه است.
يمان معيار حيات طيبه
پروردگار مهربان در قرآن عظيم مي فرمايند :
« مَن عَمل صالِحاً مِن ذَکر اَو اُنثي وَ هُو مومن فَلنُحيينه حيوة طيبة وَ لنَجزينَّهم بِاَحسن ماکانوا يعمَلون»
هر آن کس از زن و مرد مومن که با ايمان عمل نيک انجام دهد ، به حياتي پاک و طيب زنده مي کنيم و پاداش بهتر از عملشان مي دهيم ( نحل / 97)
از اين آيه و آيه پيشين به روشني بر مي آيد که بهره ي عالم عندالله که به اهل ايمان و عمل صالح مي رسد حيات طيبه است . زيرا در آيه ي 96 پايداري
عالم عنديت مقدمه ي جزاي صابران قرار گرفته و پاداش آنها با عبارت « اَحسن ما کانوا يعَملون » معرفي شده و در آيه 97 همين صبر تفصيل يافته، پايه و
پيکر آن يعني ايمان و پيامد آن يعني عمل صالح و در نهايت پاداش « احسن ماکانوا يعملون» براي آنها تکرار شده است . بنابراين ظهور آيات اين است
که آيه ي 97 تفصيل و تاکيد آيه 96 بوده و اين دو آيه شريفه با هم کامل تر مي شوند . همچنان که « الذَّين» در عبارت « الَّذين صبروا» در آيه بعد با
بيان « من ذکر او انثي » توضيح يافته « ما عند الله باقٍ» نيز با بيان « فلنحيينه حياة طيبه» روشن شده است. همچنين در دو آيه 96 و 97 « و لنجزين
الذين صبروا ... فلنحيينَّهُ » ضماير راجع به خداوند ا زغايب به متکم تغيير کرده که اين التفات و عنايت خاصه الاهي در مورد حيات طيبه مي فهماند.
در اين آيه شريفه عمل صالح که مصداق جامع آن صبر در بندگي و مخالفت با نفس است، زمينه ساز حيات طيبه و معيار نهايي آن ايمان معرفي
شده است . خداشناسي و خداجويي به عنوان دو رکن ايمان ، آگاهي و اراده انسان را به ساحت قدس ا حديت مي کشد و هنگامي که انسان
با اين دو جنبه که تمام وجود او را در بر مي گيرد به عالم پاک ربوبيت وارد شود ، در آن مقام قرب و قدس الهي حياتي ديگر مي يابد. گويي بار
ديگر متولد شده و به عالمي رسيده است که عالم طبيعت محض در برابر آن همانند رحم مادر ، در پيش اين جهان گسترده مادي و طبيعي است .
حضرت عيسي عليه السلام فرموده اند : « لَن يلج مَلَکوتَ من لَم يولَد مَرَّتين» به ملکوت آسمان ها راه نمي يابد، کسي که دو بار زاده نشود.
در اين حال که قلب مومن از محدوديت اين عالم رها مي شود و با دو بال ايمان و تقوا به آسمان پر نور ولايت الهي پر مي گشايد و از اين دنياي
دون پا مي کشد ، در ظاهرش دگرگوني زيادي پديد نمي آيد ، اما قلب و روح او وسعت يافته و به عالمي بزرگ تبديل شده و عرش رحماني را در
خود جاي مي دهد . رسول خدا (ص) فرمود :
« قَلب المومنِ عَرشُ الرَّحمنِ »
قلب مومن عرش خداي مهرگستر و بخشنده است .
صد البته اين ايمان مراتب بالا و خالص معرفت الهي است که قلب مومن را جايگاه تجليات کامل و عرش عظيم خداوند مي سازد.
ايمان همانند نور ، حالات و مراتب شديد و ضعيف و کم و زياد دارد . ايمان برخي آن قدر کم فروغ است که قلب آنان را به خوبي روشن نمي کند
و از ظلم و ظلمت به کلي پاک نمي سازد. ولي کساني هستند که ايمانشان چون خورشيد تابان عالمي را پر نور نموده ، و در جذبه ايمان و روشنايي
وجودشان قلب هاي سخت و تاريک روشني و نرمي پيدا مي کند.
بزرگان براي ايمان چهارمرتبه را برشمرده اند :
يکم : باور قبي به مضمون اجمالي شهادتين که لازمه اش عمل به بيشتر فروع است و انجام برخي از گناهان با اين مرتبه از ايمان منافاتي ندارد.
دوم : اعتقاد تفصيلي به حقايق ديني که خداي تعالي درباره اين گروه از مومنين مي فرمايد:
« اِنَّما المومنون الذَّين امنوا بِاللهِ وَ رَسولِه ثُمَّ لَم يرتابوا وَ جاهَدوا بِاَموالِهم وَ اَنفُسَهُم في سَبيلِ اللهِ اولئکَ هُم الصّادقون»
مومنان تنها کساني هستند که به خدا و رسول ايمان آورده ، سپس ترديد ها را از خانه دل بيرون ريخته و با جان و مال در راه خدا جهاد مي کنند ،
ايشان راست گويان و راست پويانند . (حجرات / 15)
سوم : اين مرتبه از ايمان در پي تسليم محض شدن در برابر امر و اراده خدا و رسول خدا (ص) پديد مي آيد ، آيات آغازين سوره مومنون در اين باره بوده و
همه اخلاق فاضله ميوه و ثمره اين مرتبه از ايمان است . در حقيقت مومن در اين مقام همه هستي را ملک خدا مي بيند و خود را خارج ا زملک و
حکومت او نمي يابد. از اين رو تسليم محض او شده و به کسب همه فضايل همت مي گمارد زيرا خود را نيز ملک خداي تعالي دانست ه و به
خواست او در امور خود تصرف مي کند.
چهارم : در اين مرتبه از ايمان ، شخص مومن به حقيقت معناي مالکيت پروردگار مي رسد و در مي يابد که مالکيت او همانند مالکيت عرفي
و بشري نيست ، بلکه در برابر او هيچ موجودي استقلال ندارد و همه چيز اعم از ذات و صفات و افعال به او وابسته بوده و در ربط مطلق به او است .
دراين مقام ، توحيد مالکيت و توحيد ذاتي حق – تبارک و تعالي- از حد تصور عادي مي گذرد پرده پندارها را مي درد و غير حق در نظر مومن
مي سوزد و مي ريزد و استقلال را از هر چه غير وجه ذوالجلال است مي زدايد و به حقيقت معناي اين آيه مي رسد که فرمود:
« کلُّ شَي هالِکٌ الاّ وَجهَه»
همه چيز نابود است مگر روي و نماي حق تعالي . ( قصص / 88 )
وقتي اين حال تمام قلب را فرا مي گيرد ، مومن در زمره اولياي خدا وارد مي شود که درباره آنها در قرآن فرموده است :
« الاّ اِنّ اولياء اللهِ لا خوفَ عَليهم وَ لا هُم يحَزنون الذّين آمنوا وّ کانوا يتّقون »
آگاه باشيد که اولياي خدا از هر بيم و اندوهي دور و رها هستند ، کساني که ايمان آورده و پروا پيشه کردند . ( يونس / 62 و 63)
طلیعه طلا
7th December 2011, 08:48 AM
تحقق حيات طيبه در ولايت الاهي
حيات طيبه با معيار ايمان و تحت ولايت الاهي در عالم عنديت تحق پيدا مي کند . چنان که فرمود : « اللهُ ولي ُالذَّينَ آمَنوا يخرِجُهُم مِن الظُّلُمات الي النُّور»
خداوند ولي کساني است که ايمان آورده و آنان را از تاريکي ها به سوي نور بيرون مي برد. ( بقره / 257)
در اين آيه شايد منظور از ظلمات عالم بر ساخته از اوهام دنيوي و مراد از نور عالم عنديت باشد که با توضيحات گذشته استدلال اين بر داشت روشن است .
در آيه ديگر خداوند مي فرمايد: « و اللهُ ولي المومنينَ » و خداوند ولي و سرپرست ايمان آورندگان است ( بقره / 256)
و بي ترديد بر حسب مراتب ايمان مراتب ولايت الاهي بالا رفته و درک حضور عالم عنديت در اوج ايمان و ولايت به طور کامل ميسر مي شود.
ولايت الاهي هم مستقيم از خداوند به بنده ي مومن مي رسد و هم با واسطه هايي که برترين اولياي خدا هستند و ولايت شان همان ولايت
خداست « انَّما وَليکم الله وَ رَسولَه وَ الذَّين آمَنوا الذَّين يقيمونَ الصَلاةَ وَ يوتونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکعون » فقط ولي شما خدا و رسول و کساني هستند
که ايمان آورده اند ، کساني که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات مي دهند ( مائده / 55)
نکته ي مهم در اين آيه شريفه مفرد بودن کلمه « ولي» در عبارت « انَّما وليکم الله ....» است . زيرا نشان مي دهد که ولايت رسول و اهل
ايمان غير از ولايت خداوند نيست . و ذکر نام آنها پس از نام خدا موجب نشد که بفرمايد انما اولياءکم ..... بنابراين ولايت رسول و افراد ويژه اي
که د رآيه ذکر شده ، تجلي ولايت خداوند يکتا بوده و غير آن نيست .
اما کساني که پس از اسم رسول معرفي شده اند با شان نزول آيه معلوم مي شود که منظور حضرت علي (ع) و سپس جانشينان معصوم
ايشان هستند . ولايت آنها بر مومنان تجلي ولايت خدا بوده و حق حيات معنوي بر مومنان دارند.
ابي بصير مي گويد از امام صادق (ع) شنيدم که مي فرمود : « انّ المُومنَ اذا ماتَ راي رَسول الله وَ عَلياً يحضُرانه وَ قالَ رَسول الله اَنا اَحَد الوالدَين وَ عَلي
الاَخر قالَ : قُلت : وَ اي موضعُ ذلکَ من کتابِ اللهِ ؟ قالَ : قوله « اعبدوا الله وَ لا تشرَکوا به شيئاً و بالوالدينَ احساناً » براستي هنگامي که مومن مي ميرد
پيامبر و حضرت علي (ع) را حاضر مي بيند و پيامبر فرمود من يکي از والدين مومن هستم و علي يکي ديگر. ابي بصير گفت؛ پرسيدم کجاي قرآن اين
سخن آمده ؟ امام صادق فرمود: « خدا را بپرستيد و به او شرک نورزيد و به والدين نيکي کنيد.»
علامه مجلسي در بيان اين روايت نوشته اند : « ... انسان يک زندگي جسماني با روح حيواني دارد و يک حيات ابدي با ايمان و علم و کمالات
روحاني که موجب دست يابي به سعادت هميشگي است و با تاکيد خداي تعالي در جاي جاي قران کريم کافران را با وصف مردگان و در گذشتگان
از اهل ايمان را به حيات توصيف نمود . چنان که فرمود: « وَلا تَحسَبَنَّ الذَّينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ امواتاً بَل اَحياءَ عِندَ رَبّهم يرزقون » ( آل عمران / 97 )
و آيات و روايت ديگر که در اين باره کم نيست.
حق والدين نسبي و جسماني واجب است زيرا در زندگي فاني دنيا و لوازم رشد و توانايي در آن دخالت داشته و موثراند .
اما حق پيامبر و امامان (ع) از دو جهت واجب است . نخست اين که آنها علت نهايي آفرينش بوده و ايجاد و بقاي عالم به خاطر آن هاست .
و آفريدگان همگي به خاطر آنها روزي داده شده باران بر آنها باريده و رنج ها از ايشان دور مي شود و تمامي اسباب را به جهت آنها خداوند
سبب ساخته است .
اما حق دوم براي حيات بزرگتري است که مردمان با راهنمايي آنها هدايت يافته واز انوار آنها برگرفته و در چشمه سار دانش آنها خداوند حيات
طيبه فناپذير را براي هميشه نصيب شان مي کند . پس ثابت شد که آنها براستي پدران روحاني هستند که پاسداري از حقوقشان و پرهيز
از قهرشان بر مردمان لازم است .
حيات طيبه در پرتو ولايت خداي تعالي و از طريق ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم صلوات الله تحقق مي يابد و جز از طريق آنها که
معدن علم و منزل نور و مهبط وحي الاهي اند نمي توان به سرچشمه حيات طيبه و محضر الاهي بار يافت آنها نشانه هاي راه و بلکه خود
راه و از اين فراتر عين عالم عندالله و کامل ترين درجات نزد خداي تعالي هستند و معرفت آنها کمال معرفت حق تعالي است.
بعضي آثار حيات طيبه
آثار حيات طيبه بي شمار است، زيرا وجود و هستي انسان در سرور و مستي قرب و لقاي ذات اقدس احديت مي سوزد و از « شراب طهور»
شهود جمال ساقي سرمدي مي نوشد و فاني مي شود و آينه دل مومن همه اوصاف الهي را در خود منجلي و متجلي مي سازد.
شهود و لقاي الاهي برترين ثمره ي حيات طيبه است که اولياي خدا در عالم عندالله از آن برخوردارند « فَمن کانَ يرجوا لقاءَ ربَّه فَليعمل عملاَ
صالحاً و لا يشرک بِعبادةِ ربَّه احداً » پس کسي که مشتاق و اميدوار ديدن پروردگار است ، بايد عمل شايسته انجام داده و در بندگي پروردگار
شرک نورزد. ( کهف / 110 ) در اين آيه شريف ديدار و شهود خداوند در گرو عمل صالح و نفي شرک يعني ايمان معرفي شده و حيات طيبه نيز
در گرو اين دو است ( نحل / 97)
بنابراين حيات طيبه و لقاي خداوند هر دو با ايمان و عمل صالح به دست آمده و ملازم هستند و چون حيات منشا و سبب حسّ وحرکت
در موجود زنده است حيات طيبه نيز سبب شهود حق تعالي و سير در تجليا انوار و اسماء اوست . قلب گشوده و گسترده و روح بلند اهل
حيات طيبه که به باطن عالم راه يافته اند ، در برابر انوار الهي گشوده وهمچون سنگ سخت و بسته و بي جان نيست ، که خداوند به پيامبر
فرمود « فَإنّکَ لا تُسمعُ الموتي» تو نمي تواني به مرده چيزي بشناني ( روم / 25) ، بلکه حقيقتاً از دل برخورداربوده ، حق شنو و انذار پذير اند
« لِينذز مَن کانَ حَياً » تا هشدار پذيرد کسي که زنده است ( يس/ 70) بنابراين مراتب پايين تر شهود حق جذبه اي پديد مي آورد که مومنان را
زنده کرده و به شهود هر چه کامل تر او مي رساند اولياي خدا با همين دل صاف و گشوده به باطن عالم و حيات طيبه رسيده و اسرار پنهان را
مي بينند و مي شنوند :
« لِمَن کانَ لَهُ قَلب اَو اَلقي السَمع وَ هُوَ شَهيدٌ» درک حقايق براي کسي است که قلب دارد و گوش شنوا به او داده شده و او بيناست. (ق / 37)
گرچه ظواهر اعمال و حرکات و سکنات آنها شبيه ديگران است اما شعور و اراده اي فوق ديگران دارند و د رآنان سرچشمه ديگري براي اين اراده و
شعور هست که همان حيات پاک انساني است . چنين افرادي علاوه برحيات نباتي و حيواني ، حيات ديگري دارند که مردم کافر فاقد آن هستند
و آن حيات پاک انساني است .
از ديگر آثار حيات طيبه شادي و آرامش دروني است که قرآن کريم در توصيف اولياي خدا و اهل حيات طيبه فرمود:
« اَلا اَِّن اَولياء اللهِ لا خوف ٌعليهم وَ لا هُم يحزَنون والذين آمنوا و کانوا يتّقون»
آگاه باشيد که اولياي خدا از هر بيم و اندوهي سلامت و آسوده اند . کساني که ايمان آورده و پرهيزکار بودند ( يونس / 62 ، 63) در آيه
ديگر مي فرمايد: « من آمَنَ باللهِ و اليوم الاخرِ و عَمِلَ صالحاً فَلا خوفٌ عليهم و لا هم يحزَنون » کسي که به خدا و روز قيامت ايمان آورد
و کارهاي شايسته انجام دهد، هيچ هراس و اندوهي ندارد . ( مائده / 69)
ترس از چيزي است که ممکن است پيش بيايد و سعادت و خوشي را تباه سازد . همچنين غم و اندوه از حادثه اي است که پيش آمده و سعادت و سرور
انسان را از بين برده است ... پس ترس زماني کاملا برطرف مي شود که آن چه داريم در معرض نابودي قرار نگيرد و حزن و اندوه هنگامي مطلقا رفع
مي شود که انسان از همه نعمت ها و کاميابي کامل برخوردار بوده و خلل و خدشه اي بر آن وارد نشود و اين خلود سعادت براي انسان و خلود و
جاودانگي انسان در سعادت است .
وقتي قلب انسان از قيد و بندهاي غير حق آزاد گردد و با نور و معرفت حق لبريز شود به نزد پروردگار کريم بار يافته و در عالم « عنديت » به فوز
و فلاح زندگي برتر و پايدارتر رسيده است .
علامه طباطبايي نوشته اند :
« خداي سبحان در کلام مجيد خود به انسان هاي الهي حيات جاويدي نسبت داده که با مردن سپري نمي شود و پس ازمرگ در تحت ولايت
خدا محفوظ است در آن زندگي سختي و فرسودگي نيست، ذلت و شقاوت وجود ندارد و صاحبان آن زندگي غرق در محبت پروردگار و خرسند
از تقرب درگاه او هستند و جز با سعادت روبه رو نمي شوند و در امنيت و سلامت و نشاط و لذتي به سر مي برند که با هيچ ترس و خطر و نابودي
آميخته نيست . چيزهايي را مي بينند و مي شنوند که ديگران از آن محرومند و عقل و اراده شان به جايي رسيده که ديگران دست از آن کوتاه
داشته اند » .
بدين ترتيب از جمله آثار حيات طيبه ، افزون بر شادي و آرامش ، شعور و بينش برتري است که باطن عالم و ملکوت زمين و آسمان ها را براي
مومنان بلند مرتبه آشکار و ظاهر ساخته است . اين توان و بصيرت شهودي از نور خداست که بر قلب آنان تابيده شده و آن را عميق و وسيع
نموده ، در نتيجه از ظلمت ظاهر به نور باطن رسيده و حياتي ديگر يافته اند .
« يا ايها الذَّين آمَنوا اَتقوا الله وَ آمنوا بِرَسوله يؤتکم کِفلَين مِن رَحمتَه وَ يجعَل لَکم نوراً تَمشون بِه »
اي کساني که ايمان آورده ايد ، تقوا پيشه کنيد و به پيامبر ايمان آوريد تا دو بهره از رحمت را دريابيد و براي شما نوري قرار دهد که با آن راه برويد .
در اين آيه اسرا بسياري نهفته است ، زيرا به مومنان مي فرمايد که ايمان بياوريد و معلوم است که در اين جا منظور مراتب برتر ايمان است . چون
در غير اين صورت امر به ايمان آوردن مجدد ، تحصيل حاصل و بيهوده خواهد بود و خداوندگار حکيم ، امر بيهوده صادر نمي فرمايند . با اين حال شرط
رسيدن و راه وصول به مراتب بالاتر ايمان، تقوا و عمل صالح است . سپس فرمود اگر پا به راه ايمان و تقوا نهيد دو بهره به شما داده مي شود . اين
دو بهره که از رحمت خداست شايد يکي شهود اوليه و جذبه آور است که ثمره ايمان بوده و ديگري شهادت که ثمره مجاهده با نفس و تقواست .
و اين دو مقدمه ي نوري است که خدا براي مومنان قرار مي دهد که همان حيات طيبه است و اين که فرمود تا با اين نور راه برويد. راه رفتن را به
عنوان نماد همه حرکات و زندگي آورد ، يعني کساني که از نور حيات طيبه برخوردارند همه حرکات و زندگي عادي شان از عمق ويژه اي برخوردار
است ، در حالي که زندگي عادي دارند . از نور و حيات مخصوصي بهرمند هستند و با آن نور راه مي روند و هر کاري را انجام مي دهند ، پيش از
هر چيز خدا را مي بينند و غير از رضاي او ، انگيزه و انديشه اي ندارد.
گريختن د ر ولايت الاهي
« فاِذا قَرَأت القرآن فَاستَعذ بِاللهِ مِن الشَيطانِ الرَجيم»
پس هنگامي که قرآن خواندي ، از شيطان رانده شده به خداوند يکتا پناه جو. ( نحل / 98)
قرآن کريم برترين رهاورد سلوک رسول خدا (ص) بوده و برترين هديه خداوند به اوليائش است و با همين نزول وحي بر قلب صالحان آنها را در ولايت خويش
حفظ مي کند . هم از اين رو به پيامبر فرمان مي دهد که بگو « انَّ وليي اللهُ الذي نَزّل الکتابَ وَ هوَ يتَوَّل الصالحين» بدون ترديد ولي من خداوند تعالي است
کسي که کتاب را فرستاده و او مولا و سرپرست شايستگان است ( اعراف / 196)
خداي تعالي با نزول وحي و الهامات قبلي بر مومنان و صالحان آنها را به عالم عنديت و درک حضور خود و برخورداري از حيات طيبه مي رساند و اين
رشته ي محکمي است که هيچ مسلماني نبايد فروگذارد تا به اصل آن در عالم عندالله رسيده و اين معاني را از خود خداوند دريافت کند.
البته شيطان هم از طريق وحي و وسوسه عده اي را در ولايت خود آورده و آنها را با راهکارهايي به حيات دنيا سرگرم کرده و از درک عالم عنديت
محروم مي سازد و در نابينايي و ناشنوايي از حق و ظلمت جهل، به بندگي خود مي کشد . و عهد الاهي را به بهاي اندک از آنها ستانده ، از يادشان
مي برد که پيمان بسته بودند « انَّ لا تَعبدوا الشَّيطان» شيطان را بندگي نکنيد ( ياسين / 60)
شيطان از راهي که خداوند هدايت مي کند براي گمراهي و ضلالت اقدام مي ورزد « انَّ الشَّياطين لَيوحون الي اولياءَهُم » به درستي که شيطان ها
بر اولياء و فرمان برانشان وحي مي فرستند . ( انعام/ 121)
يا به عبارت ديگر وسوسه مي کند « فَوَسوسَ اليه الشَّيطان» پس شيطان او را وسوسه کرد( طه / 120)
هم از اين رو خداي تعالي فرمود هنگامي که قرآن مي خواني به خدا پناه جو و اين تنها با اعوذبالله گفتن در آغاز قرائت نيست بلکه در طول قرائت
بايد همواره به خدا پناه برده و حفاظت و هدايت الاهي را با تمام وجود حس کرده و خود را به آن سپرد .
طلیعه طلا
7th December 2011, 08:49 AM
پاسداري از حيات طيبه
همان طور که معلوم شد حيات طيبه در عالم عنديت تحت ولايت الاهي تحقق يافته و حيات دنيا در عالم دنيا و تحت ولايت و سلطه ي شيطان صورت
مي پذيرد.
و بايد مراقب بود که مبادا شيطان از راه هاي هدايت الاهي نفوذ کرده و با گستردن دام ولايت خود حيات طيبه را به تباهي حيات دنيا کشاند.
نفوذ شيطان درکساني ممکن است که زمينه هاي نفساني داشته و به طور کامل در ولايت خدا نرفته اند . اما مومناني که ولايت الاهي را به شايستگي
برتافته اند راه نفوذ و سلطه ي شيطان بر آنها بسته شده است . هم از اين رو در ادامه ي آيات مورد بحث از سوره ي نحل فرمود: « انَّه لَيس لَه سُلطانَ
عَلي الذَّين آمنوا وعَلي رَبَّهم يتوکّلون»
همانا براي او ( شيطان ) بر ايمان آورندگان و اهل توکل سلطه اي نيست. ( نحل / 99)
توکل يعني اعتماد و وانهادن امور به ديگري و با توجه به اين معنا اهميت توکل در ورود به حريم ولايت الاهي روشن مي شود . زيرا توکل بنده را آماده
پذيرش تدبيرات و سرپرستي خاصه ي الاهي نموده و زمينه ساز تولّي و پذيرش ولايت حق تعالي است . در قرآن کريم آيات بسياري اين رابطه را
بيان مي کند : « هوَ مَولانا وَ عَلي اللهِ فليتوکّل المومنونَ» او مولا و صاحب اختيار ماست و مومنان بر خداوند يکتا توکل مي کنند.( توبه / 51)
« والهپ وليهما وَ عَلي اللهِ فليتَوکّل المُومنون» و خداوند ولي آن دو گروه است و مومنان بر خداوند توکل مي کنند . ( آل عمران / 122)
« انّي توکّلت علي الله رَبّي وَ رَبَّکم ما مِن دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخذ بِناصيتها ... » بي ترديد توکل مي کنم بر خداوند يکتا که مالک و مدبر من و مالک و مدبر
شماست و هيچ جنبنده اي نيست مگر اين که او زمامش را برگرفته است . ( هود/ 56)
با توجه به اين که صبر زمينه ساز تحقق حيات طيبه است و توکل نگهدارنده ي آن ترتّب آنها در آيه ي زير به خوبي قابل تبيين است . « وَ الذَّين
امَنوا وَ عَملوا الصالحاتِ لنَبوّئنّهم مِن الجَنّة غُرفاً تَجري مِن تَحتِها الاَنهار خالِدينَ فيها نِعمَ اَجر العاملينَ الذَّين صَبروا وَ علي رَبّهم يتَوکّلون » و کساني
که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام دادند ، قطعاً آنان را در اتاق هايي از بهشت جاي مي دهيم که از زير آنها جويها روان بوده و آن جا جاودان
خواهند بود . چه نيکوست پاداش اهل عمل . آنان که شکيبايي ورزيده و بر پروردگارشان توکل کردند ( عنکبوت / 58 / 59)
د راين آيات پس از اشاره به ايمان و عمل صالح که در آيه حيات طيبه هم آمده بود جايگاه راستين بهشتيان را توصيف نموده و بر ابديت و خلود آن
تاکيد کرده است و در نهايت، صبر را با صيغه ي ماضي و توکل را با فعل مضارع بيان فرمود که نشان مي دهد شکيبايي گذشته چه بسا پيش از
تحقق حيات طيبه و زمينه ساز آن بوده و توکل علاوه بر آن همراه و نگهدار حيات طيبه نيز هست و شايد مژده اي از اين آيه برآيد که تلخي صبر تا
پيش از تحقق حيات طيبه است و پس از آن که گرايش فطري بر تمايلات نفساني غلبه کرد و بنده، در ولايت خدا وارد شد، زحمت و رنج صبر از بين
مي رود. البته بايد توجه داشت که توکل از همان هنگام جهاد با نفس و آغاز حرکت از حيات دنيا به حيات طيبه لازم است . زيرا صبر از کارهايي است
که عزم و اراده ي قوي مي خواهد و در اين امور توکل لازم است . لذا در دو آيه فرمود « اِن تَصبروا وَ تَتّقوا فَانَّ ذلکَ مِن عَزم الاُمور» اگر بردباري و پرهيز کاري
پيشه کنيد آن از اراده ي قوي و عزم در کارهاست . ( آل عمران/ 186)
و در هر عزم و اراده اي هم دستور توکل داده شده است « فاذا عَزمتَ فَتَوکَّل عَلي الله » پس هنگامي که عزم و اراده کردي بر خدا توکل کن ( آل عمران /
159) بنابراين براي توفيق يافتن در جهاد با نفس و بردباري و استقامت د ر آن ميدان دشوار توکل ضروري است.
در آيه ديگر توکل را حلقه ي پيوند با حيات الاهي معرفي کرده و مي فرمايد : « وَ تَوکَّل عَلي الحي الذَّي لايموت» و توکل کن بر زنده اي که هيچ گاه
نمي ميرد( فرقان / 58)
اين آيه به روشني نشان مي دهد که توکل پيوند گاه با حيات حق تعالي و تکيه گاه حيات طيبه است زيرا از ديدگاه عرفاني « زنده کسي است که
حياتش به حيات خالقش بستگي داشته باشد » . و اين همانا حيات طيبه است در غير اين صورت حيات فيزيولوژيکي به حيات حق تعالي بستگي
ندارد بلکه رازقيت و خالقيت حضرت حق تبارک تعالي وابسته است.
هشدار و حرکت
« انَّما سُلطانَه عَلي الذَّينَ يتولَّونَه وَالّذَين هُم به مُشرِکون » تنها سلطه ي شيطان بر کساني است که ولايت او را پذيرفته و کساني که به خداوند شرک
مي ورزند ( نحل /100) .
نفوذ شيطان در کساني است که او را شريک خدا قرار داده و وسوسه هاي او را مي پذيرند يعني به علت ضعف ايمان به شرک آلوده مي شوند
« و ما يومن اَکثرهُم بِالله الاّ وَ هُم مُشرکون» و بيشتر آنان ايمان نياوردند مگر اين که ايمانشان به شرک آلوده است ( يوسف / 106)
پس اگر شيطان در ما نفوذ دارد و در انجام عمل صالح و تولي الاهي دچار مشکل هستيم به علت اين است که نفسانيت در ما باقي است و عبد محض
خداوند يکتا نشده ايم و شيطان از همين رخنه نفوذ کرده و با وسوسه ها تار و پود پندارين حيات دنيا را مي تند و ما را اسير مي کند.
پس بايد به زمينه سازي حضور در عالم عنديت و تحقق حيات طيبه همت گماشت و با صبر و استقامت به جهاد با نفس پرداخت و براي توفيق در اين راه
چاره اي نيست مگر اين که با توکل به تدريج خود را به ولايت الاهي و اولياي مصومين نزديک کنيم و دعوت آنان را با گوش جان بشنويم و بر لوح دل بنگاريم
که فرمود: « يا ايها الذَّينَ آمَنوا اَستجيبوا لله وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکُم لما يحييکُم » اي ايمان آوردندگان خدا و رسول را اجابت کنيد هنگامي که شما را فرا
مي خوانند تا زنده کنند ( انفال / 24)
نفس لوامه را مي توان با نفس اماره در گير نمود اما وقتي شيطان به کمک نفس اماره مي آيد براي نجات از سلطه ي او بايد به ولايت اوليا پناه
جست و توازن قوا را در اين ميدان جهاد ايجاد کرد تا مگر نصرت الاهي فرا رسد و رحمت خاصه شامل حال شود و دل سلامت گردد و روزنه اي رو به
آخرت گشوده شود و کرامت عند الاهي که همانا انوار و علوم بي کران و پايدار است روزي مان شود و به آيات حق درست بنگريم و در جايگاه صدق
عبوديت اسرار و اشارات کتاب مجيد را دريافته به حيات طيبه زنده شويم . بنابراين تحقق حيات طيبه بردباري ، توکل و تولّي مي خواهد تا با سير
در مدارج ايمان بر بنده ي مومن رخ نمايد. « وَ جَعلني مِمَّن ... اَحييتَه حَياة طيبةً في اَدوم السُّرور وَ اَسبَغ الکَرامَة وَ اتمَّ العَيش » . بارالها مرا از کساني
قرار بده که به حيات طيبه در شادماني هميشگي و کمال کرامت و خوشي بدون کاستي زنده کردهاي .
منبع (http://www.manaviatenovin.com/صفحه-اصلی.html)
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.