PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طنز طنز های مجلات ...



طلیعه طلا
20th November 2011, 09:58 AM
http://www.faralinx.com/uploadedimages/farabit_729b04b2cae6e01876005c636c3d81b77ef1805b_1 2079343831.gif





آزادي بيان

تنها جايي كه آزادي بيان و انديشه به‌طور كامل رعايت مي‌شود، دستشويي است. در و ديوار پر است از شعارهاي سياسي و تصاوير خارج از محدوده.

پيشنهاد مي‌شود شهرداري خودش در دستشويي‌ها وايت‌برد (تخته‌سياه) و ماژيك بگذارد، تا نويسندگان به در و ديوار نپرند.


تصحيح و توضيح

در يكي از روزنامه‌هاي صبح مصاحبه‌اي كرده بودند با دكتر داريوش صبور درباره ادبيات و عرفان. مصاحبه خوبي بود و غلط چاپي نداشت، غير از اينكه

به جاي «داريوش» چاپ شده بود «منوچهر». ما فكر كرديم لابد با برادر ايشان مصاحبه كرده‌اند، اما عكس، عكس خودشان بود.

اين روزنامه در شماره بعد اشتباه خود را تصحيح كرد و نوشت: نام واقعي دكتر صبوري داريوش است، نه منوچهر. در شماره بعد خوانديم: نام فاميل

مهندس صبوري، صبور است. بدين وسيله از ايشان و خوانندگان گرامي پوزش مي‌طلبيم.

همين روزنامه در شماره بعد توضيح داده بود كه داريوش صابري دكتر است، نه مهندس.

در شماره بعد هم نوشته بود كه دريوش صابري با آقاي كيومرث صابري هيچ‌گونه نسبتي ندارد.

در شماره بعدي روزنامه خوانديم: داريوش صحيح است، نه دريوش. آن كه در يوش است نيماست!



داروهاي نشاط‌آور

بعضي از مسؤولان از افزايش مصرف داروهاي نشاط‌آور در كشور ابراز نگراني كرده‌اند. مي‌گويند كساني كه چند بار از اين مواد استفاده كنند، در آنها

مي‌توان علائمي چون بهت‌زدگي، منگي، افسردگي، اختلال خواب، تمايل به مصرف مجدد، اضطراب و خودبزرگ‌بيني را مشاهده كرد.

به نظر ما خيلي‌ها در جامعه ما بي‌آنكه قرص شادي بالا انداخته باشند، همه اين علائم را دارند، مخصوصاً خودبزرگ‌بيني را. مگر اينكه نوع ديگري از داروهاي

نشاط‌آور مصرف كرده باشند، داروهايي به شكل حب يا آب شنگولي.

بيت:
شب است و شاهد و شمع و شراب و شيريني

بقيه‌اش را خودتان بسراييد!


نقد ادبي
منتقد ادبي در جلسه بررسي كارنامه شعري شاعر معاصر، آقاي الف:

- اين شاعر، سياست‌زده است و همه چيز را از بالا نگاه مي‌كند. زندگي فردي انسان در شعر او جايي ندارد. او فرد را در خدمت جمع مي‌خواهد و

اين چنين فرديت انسان را به مسلخ مي‌كشاند.

همان منتقد ادبي در جلسه بررسي كارنامه شعري شاعر معاصر، آقاي ب:

- اين شاعر در برج عاج خود نشسته است و از دنيا بي‌خبر. او غير از خود كسي را نمي‌بيند. انسان و اجتماع در شعر او حضور ندارد. چشم‌انداز او تا

نوك دماغ اوست. اگر دماغش دراز شود، چشم‌انداز او هم وسيع‌تر مي‌شود.



باغ ميوه

- مي‌داني فرق گلستان و بوستان چيست؟

- گلستان باغ گل است و بوستان باغ ميوه.

- كاملاً تأييد مي‌شود، چون چند وقت پيش رفته بودم به بوستان لاله، آن قدر روي بدنم با چوب و چماق ميوه كاشتند كه حد ندارد. يك دانه گردو روي

سرم سبز شده، يك بادمجان زير چشمم كاشته شده، سيب آدم كه خودم دارم، رنگم مثل پرتقال زرد شده و يك هندوانه هم از اينجايم زده بيرون.


بحران مخاطب


دو نفر كه مي‌خواهند با هم گفتگو كنند، معمولاً رو‌بروي هم مي‌ايستند يا مي‌نشينند. حتي اگر با تلفن و موبايل هم صحبت كنند و پشت‌شان به هم باشد،

تصورشان اين است كه روب‌روي هم ايستاده‌اند.


بعضي وقت‌ها چاره‌اي نيست و ديالوگ از عقب صورت مي‌گيرد. مثلاً در تاكسي وقتي راننده با مسافر عقبي صحبت مي‌كند، پشتش به اوست. البته او از

توي آينه مي‌تواند مخاطب خود را ببيند. مخاطب هم اگر كمي گردنش را دراز كند مي‌تواند چهره راننده را ديد بزند، مشروط بر اين كه به درد ديد زدن بخورد.

فرق زمان ما با زمان قديم اين است كه راننده نمي‌تواند وارونه بنشيند و با مخاطبانش صحبت كند، اما در زمان قديم ملانصرالدين مي‌توانست وارونه سوار

خرش بشود و مخاطبانش را بشناسد.

راننده چاره‌اي ندارد جز اين كه پشت به مخاطب بنشيند، اما در زمان ما عده‌اي عمداً پشت به همنوعان خود مي‌كنند، آن هم نه در يك شهر بخصوص، بلكه در

همه شهرها.

در ديالوگ از عقب گاهي پشت مخاطب به شماست و گاهي پشت شما به مخاطب. در حالت اول كه بيشتر در ادارات و بيمارستان‌ها اتفاق مي‌افتد، شما دنبال

مدير و يا پزشكي راه مي‌افتيد و هي از او سؤال مي‌كنيد و او بي‌آن‌كه رو نشان دهد، شما را به اين و آن حواله مي‌دهد. در حالت دوم، مخاطب پشت سر شما

قرار دارد و هي از شما سؤال مي‌كند و شما هم هي بايد جواب بدهيد. در مورد اول اگر مخاطب دهانش پس كله‌اش باشد، شما مي‌توانيد او را ببينيد، اما در

مورد دوم نمي‌توانيد.



تذكر

روي در پاركينگ خانه‌اي با خط درشت نوشته بودند:

توقف = پنچري+ شكستن رينگ و قالپاق

خوب است ننوشته‌اند: توقف = پنچري+ انفجار ماشين!


اطفاي حريق

مبناي مطالب اين شماره ما اخبار جرايد است. در جريده‌ي شريفه‌اي آمده است: «دو آتش‌نشان جوان در يكي از كشورهاي خارجي پس از خاموش

كردن آتش مهيبي، با يكديگر ازدواج كردند.»

نتيجه‌ي غيراخلاقي: لابد خواسته‌اند آتش ديگري را خاموش كنند.



خنده

بعضي‌ها به خاطر غم و غصه نمي‌خندند، بعضي‌ها به خاطر قرض و قوله، بعضي‌ها به خاطر غرق شدن كشتي‌هايشان در دريا و بعضي‌ها

به خاطر خواندن مطالب ما.

نخنديدن بعضي‌ها نيز به خاطر خرابي دندان است. اين افراد اگر مرد باشند مي‌توانند سبيل خود را بلند كنند و روي لب‌هاي‌شان بريزند و راحت بخندند.

بعضي‌ها نيز نمي‌خندند، به اين دليل كه مي‌ترسند فكشان پياده شود.


منبع (http://www.persian-language.org/literature-fun-fulltext-333.html)

طلیعه طلا
20th November 2011, 10:35 AM
انتقال رستوران هتلي بالاي سردرش اين تابلو را زده بود:

«غذاهاي سنتي عاملي براي انتقال فرهنگ ملي.»


ما فكر مي‌كنيم از اين طريق فرهنگ ملي به جاي اينكه انتقال پيدا كند، دفع مي‌شود.




قبضه

در خبري خوانديم كه مأموران نيروي انتظامي از مكاني «دو قبضه» وافور كشف كرده‌اند.

ما تا حالا نمي‌دانستيم كه واحد شمارش وافور، قبضه است و فكر مي‌كرديم قبضه را براي شمارش اسلحه به‌كار مي‌برند.

مثل اينكه وافور به اسلحه بي‌شباهت هم نيست. شبيه گرز نيست كه هست. فشنگ ندارد كه دارد، آدم را كله‌پا نمي‌كند كه مي‌كند.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد