PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خبر محبت بيش از حد زن به همسرش جدايي را رقم زد



golden3
17th November 2011, 08:31 AM
محبت‌هاي بيش از اندازه زن جوان به همسرش موجب از هم پاشيدن زندگي مشتركشان شد.
http://38.74.1.150/Thumbnails/pics/1387/8/Social/wh120-270.JPG
به گزارش خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، زني جوان در دادگاه خانواده حضور يافت كه چهره‌اش مسن‌تر از سن حقيقي‌اش به نظر مي‌آمد. رييس شعبه از اين زن جوان خواست تا دليل ارائه دادخواست طلاق را توضيح دهد. او گفت: شايد از معدود كساني باشم كه با نارضايتي كامل دادخواست طلاق را به دادگاه ارائه كرده‌ام زيرا به همسرم علاقه‌مند هستم اما به دليل ترس از حرف ديگران راضي به اين امر شدم.

وي ادامه داد: از اوايل ازدواج به شدت به همسرم علاقه‌مند بودم و حتي تا امروز ذره‌اي از علاقه‌ام به او كم نشده است اما همسرم از علاقه شديد من نسبت به خودش با خبر شده و از آن سوء استفاده مي‌كند. اين بزرگ‌ترين نقطه ضعف من در زندگي است كه همسرم هر كاري مي‌خواهد انجام مي‌دهد و من سكوت كنم.

زن جوان اضافه كرد: از همان اوايل ازدواج بيش از حد به همسرم محبت مي‌كردم. هر روز صبح كه مي‌خواست به محل كارش برود كفش‌هايش را مقابل پاهايش جفت مي‌كردم. حتي روزهايي كه با يكديگر دعوا مي‌كرديم، باز هم از انجام اين كار امتناع نمي‌كردم.

وي مدعي شد: بعد از گذشت دو سال از زندگي‌مان متوجه شديم كه نمي‌توانيم فرزندي داشته باشيم. با اينكه من واقعا علاقه‌مند بودم حس مادري را تجربه كنم اما به دليل علاقه‌اي كه به همسرم داشتم، زندگي با او را به داشتن فرزند ترجيح دادم.

اين زن كه 26 سال سن داشت، افزود: با همه مشكلات كنار آمدم و نگذاشتم اين مشكلات كمرم را خم كند اما همسرم تمام محبت‌هاي من را در 6 سال زندگي مشترك ناديده گرفت. گاهي اوقات به اين نتيجه مي‌رسم كه محبت‌هاي بيش از حد من باعث به وجود آمدن مشكلات در زندگي‌مان شد.

مرد جوان نيز در حالي كه به آرامي مقابل قاضي دادگاه نشسته بود، گفت: همسرم فردي مهربان است اما مهرباني بيش از حد او گاهي اوقات مرا به مرز جنون مي‌رساند. او فكر مي‌كند كه من كودك هستم و او وظيفه دارد از من نگهداري كند.

وي كه 29 سال سن داشت، ادامه داد: من هم به همسرم علاقه‌مند بودم اما نمي‌توانستم همانند او ابراز علاقه كنم. او با اين تفكر اشتباه زندگي‌مان را خراب كرد. از كارها و رفتارش خسته شدم. به همين دليل از او خواستم كه دادخواست طلاق بدهد تا در ميان اقوام و دوستان آبرويش حفظ شود و همه فكر كنند او من را نمي‌خواهد، نه من او را.

مرد جوان با بيان اينكه مي‌خواهم هرچه زودتر از اين زندگي رهايي پيدا كنم، افزود: همسرم چند سال با اينكه مي‌دانست مشكل بچه‌دار نشدنمان از من است، در كنارم به زندگي ادامه داد اما وقتي محبت‌هاي بيش از حد او را مي‌ديدم، بيشتر از او فاصله مي‌گرفتم. گاهي اوقات دچار عذب وجدان مي‌شدم. مي‌خواهم از او جدا شوم تا راحت‌تر به زندگي ادامه دهم.

به گزارش ايسنا، قاضي دادگاه بعد از شنيدن ادعاهاي اين زوج، ابتدا از آنان خواست با رفتن نزد مشاور از جدايي صرف نظر كنند اما مرد مصمم به طلاق بود و به اين ترتيب رييس شعبه راي به طلاق داد.

majidparsa
17th November 2011, 08:56 AM
باید انسان در محبت کردن متعادل باشه

Mr.Geo22
17th November 2011, 12:32 PM
به نظر من اگه مرد لجبازی نمیکرد و پیش مشاور میرفتن میتونستن جزو خوشبخت ترین ها باشند...

خب به خاطر عشقش از بچه گذشته این خوشحالی داره نه عذاب وجدان!

اگه پیش مشاور میرفتن هم رن میتونست رفتارش رو متعادلتر کنه و یاد میگرفتن که با هم درددل کنن و مواردی که باهاشون مشکل داشتن رو با هم درمیون بزارن تا به بهترین شکل حلش کنن هم مرد میتونست از این حس عذاب وجدان کاذب خلاص بشه...

متاسفم که هنوز مردم ما یاد نگرفتن که میشه بدون درخواست طلاق دادن هم پیش مشاور رفت و مشکل رو از همون مرحله اول حل کرد!

حیف این زندگی که تباه شد!!!

[afsoorde]

نازخاتون
17th November 2011, 01:33 PM
واقعا که خوشی زده زیر دل این آقا .... حالا اگر یه همسر داشت که بهش بی توجه بود باز هم درخواست طلاق می داد که به خاطر بی توجهی این خانم نمی تونم باهاش زندگی کنم...... [tafakor]

نارون1
17th November 2011, 02:26 PM
تو یکی از کتابهای باربارا دی آنجلس ....گفته شده بود که
یک خانمی به باربارا مراجعه کرده بود و گفته بود که من به همسرم خیلی توجه می کنم همش رسیدگی میکنم ....لباسهاشو میشورم و نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره و همش بهش محبت بسیار می کنم ......

حالا میخواد همسرم از من جدا بشه و بره یک زن دیگه ای بگیره ......

باربارا در جواب بیان می کند که :
چطور وقتی یک پسر وقتی به سن جوانی میرسه دلش میخواد بره مستقل بشه و زن بگیره ....

وقتی شما برای شوهرتان مادری می کنید ....انگار به موقعیتی میرسند که میخواهند از مادرشان جدا بشن ...

بهتر است برای همسرتان ، همسری کنید نه مادری .....
مردها به مسئولیت پذیری و استقلال نیاز دارن .....

در هر چیزی باید تعادل رعایت بشه ....

Mr.Geo22
18th November 2011, 03:16 PM
تو یکی از کتابهای باربارا دی آنجلس ....گفته شده بود که
یک خانمی به باربارا مراجعه کرده بود و گفته بود که من به همسرم خیلی توجه می کنم همش رسیدگی میکنم ....لباسهاشو میشورم و نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره و همش بهش محبت بسیار می کنم ......

حالا میخواد همسرم از من جدا بشه و بره یک زن دیگه ای بگیره ......

باربارا در جواب بیان می کند که :
چطور وقتی یک پسر وقتی به سن جوانی میرسه دلش میخواد بره مستقل بشه و زن بگیره ....

وقتی شما برای شوهرتان مادری می کنید ....انگار به موقعیتی میرسند که میخواهند از مادرشان جدا بشن ...

بهتر است برای همسرتان ، همسری کنید نه مادری .....
مردها به مسئولیت پذیری و استقلال نیاز دارن .....

در هر چیزی باید تعادل رعایت بشه ....


درود

کاملا" تایید میشه...
مردها هیچ وقت نمیخوان که همسرشون نقش مادرشون رو داشته باشه, نمیخوان هیچ کس دیگه ای باشه, میخوان فقط همسرشون باشه و عاشقش باشن...

تو این مثالی که زدید کاملا مشکل اصلی نمود پیدا میکنه!

نرفتن پیش مشاور!!!

اگه خونواده های ما یاد بگیرن که برای حل مشکلاتشون پیش مشاور برن هیج وقت مشکلاتی که به راحتی قابل حل شدن هستند بیخودی ریش ندوونده و رشد نمیکنن...

به امید فردایی بهتر[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد