PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرمانده شهید مرتضی تیموری



Joseph Goebbels
29th October 2011, 09:20 PM
فرمانده واحد تخریب لشکر 14 امام حسین (ع) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاطرات
مرتضی علیخانی:
بعد از عملیات فرمانده کل قوا، به شهرک دارخوین رفتم و از آنجا با برادر امیر آقا و بابایی توسط فردی به نام بشیر به محمدیه (خط شیر) رفتم و از آنجا حدود پنج کیلومتر پیاده روی کردیم تا به خط اول خودمان برسیم. برادر بشیر ما را به داخل یک سنگر برد و به برادر موحد دوست معرفی کرد. او چند سوال از سوابق ما کرد. گفتیم که قبلا در سپاه بلوچستان بودیم و بعد به کردستان رفته و اکنون به جبهه جنوب آمده ایم. و برادر موحد به ما پیشنهاد کار کردن در گروه تخریب را داد و چون در مورد گروه تخریب اطلاعی نداشتیم، گفتم کار این گروه چیست؟ ایشان ما را به وظایف گروه تخریب آشنا کرده و ادامه داد: شما به آن گروه بروید و آموزشهای لازم را برادر تیموری، مسئول گروه، به شما خواهند داد. هوا خیلی گرم بود. تا عصر در همان سنگر ماندیم و برادر موحد ما را به سنگر گروه تخریب برد و به برادر تیموری معرفی کرد. سه روز در آن سنگر بودیم. بعد از ظهر روز سوم، برادر تیموری به ما گفت آماده شوید، آماده شدیم و پس از طی مسافتی به کانالی رسیدیم. این کانال در زیر خاکریز خودکی به طرف عراقیها امتداد داشت. وارد آن کانال شدیم و از خاکریز به آن طرف رفته و با رعایت مسائل امنیتی خودمان را به میدان مین رساندیم.
برادر تیموری گفت: شما باید همین جا آموزش ببینید! ما را داخل میدان مین برد و خودش شروع به سیخک زدن کرد تا اینکه یک مین ضد تانک پیدا کرد و ضمن آموزش آن را خنثی ساخت، سپس از ما خواست تا آن کار را ادامه دهیم. ما نیز مشغول خنثی کردن مینها شدیم. پس از مدتی عراقیها متوجه ما شدند و شروع به ریختن آتش کردند. در همین حین برادر تیموری از ما خواست که به عقب برگردیم. من به وی گفتم: مگر نمی خواهی ما مین خنثی کنیم؛ خلاصه با اصرار ایشان به عقب برگشتیم. به هر حال اولین کلاس آموزش ما در گروه تخریب، در میدان مین و زیر آتش دشمن برگزار شد.
فتح المبین
یک شب قبل از عملیات فتح المبین، بنا بود عملیات شود. رفتیم و مقداری مینها را خنثی کردیم اما گردانهای عمل کننده نیامدند. نزدیک صبح به عقب برگشتیم. دیدم برادر مرتضی تیموری در شیار خوابیده. گفتم: چرا عملیات نشد؟ گفت به تاخیر افتاد! برو و فعلا استراحت کن! از بس خسته بودم، تا ساعت 4 بعد از ظهر خوابیدم، وقتی بیدار شدم و نماز خواندم، برادر تیموری گفت: امشب عملیات است و باید حتما برویم، ولی از آن مسیر که دیشب رفته ای نمی روی، بلکه باید بروی و مسیر آن برادر تخریبچی را که دیشب رفت و مجروح شد و سپس اسیر شد، باز کنی و آنگاه مرا به نیروهای گروه آن برادر معرفی کرد.
من آن مسیر را فقط یک شب به اتفاق برادر خرازی رفته بودم و آشنایی چندانی با مسیر نداشتم. به هر حال با توکل به خدا حرکت کردیم. جلو رفتیم، به سیم خاردار اول میدان رسیدیم؛ به یکی از برادران گفتم: من خنثی می کنم و تو هم پشت سر من بیا، رویف اول منور، ردیف دوم منور، ردیف سوم، رسیدیم به مینی که تاکنون ندیده بودم! خدایا سیم تله آن را بچینم یا نه! سیم تله را لمس کردم، دو سیم آن کشش و دو سیم قطع کشش است. افتادم روی مین و آن را داخل شکمم گرفتم و سیمها را به امید خدا قطع کردم! گفتم: اگر قرار باشد مین منفجر شود، تنها خودم از بیم بروم! خوشبختانه اتفاقی نیافتاد.
مین را با صلیبش بالا آوردم، کنار گذاشتم. این مین از نوع سوسکی بود. البته در عملیات طریق القدس این مین را پیدا کرده بودند، ولی چون من آن وقت مجروح بودم، آشنایی با آن نداشتم. خود را روی زمین چسباندم، دیدم جلو نگهبان عراقی هستم. خوب گوش دادم، دیدم دارد با ضامن اسلحه بازی می کند. خاطرم جمع شد! چیزی که نباید فراموش کرد، ذکر «وجعلنا» بود. این ذکر نیروی عجیبی به ما می داد! به همین شکل معبر را باز کرده و رسیدیم به سیم خاردارهایی که در جلوی خاکریز دشمن کشیده شده بود و حدود پانزده متر با دشمن فاصله داشت و حالا عراقیها را به خوبی می دیدم! به وسیله قرص شب نما معبر خود را مشخص کردم. سرانجام گردان رسید و به خط دشمن زد و خط سقوط کرد.

وقتی داشتیم برای عملیات ثمامن الائمه (ع) آماده می شدیم، بچه های یکی از محورهای همجوار، از داخل نهر شادگان با موتور سیکلت رفته بودند تا خط سوم دشمن و اسیر شده بودند و همه داشتند تصمیم می گرفتند که آیا عملیات انجام دهیم یا نه؟ برادر مرتضی تیموری گفت: من که گشت می روم و انشاالله با گرفتن اسیر از دشمن باز می گردم و به اتفاق شش نفر دیگر، از داخل نهر شادگان تا خط سوم دشمن رفت و به مدت شش شب در آنجا کمین کرد. شب ششم حدود بیست نفر از افراد رده بالای دشمن به گشت می آیند و برادر تیموری آنها را به تله انداخت و چند نفر آنها را با خود آورد و از آنها اطلاعاتی کسب شد. از جمله اطلاعات این بود که صدام آمده و گفته است اگر پانزده روز دیگر ایرانیها حمله نکنند، در این منطقه دیگر حمله ای نخواهد داشت و اطلاعات خوبی بود. عملیات بزرگ ثامن الائمه (ع) پس از پانزده روز انجام و آبادان از محاصره نیروهای دشمن خارج شد.

صبح اولین روز عملیات ثامن الائمه (ع) من به اتفاق چهار نفر از برادران گروه پیاده و با دو قبضه آرپی جی هفت و دو موشک آن به جلو رفتیم و در این هنگام برادر تیموری پل مادر را که بر روی رودخانه کارون بود، منفجر کرد. من به اتفاق آن چهار نفر به طرف جاده ماهشهر رفتم. وقتی به نزدیکی جاده رسیدیم، ستون تانک های دشمن را که حدود شصت دستگاه بود، مشاهده کردیم. جلوتر رفته و با شلیک دو موشک آرپی جی هفت، دو دستگاه از آن تانکها را منهدم کردیم. خدمه بقیه تانکها، وقتی این صحنه را مشاهده کردند، از تانکها بیرون آمدند و پا به فرار گذاشتند. ما به حرکت خودمان ادامه دادیم تا به پنج کیلومتری آبادان رسیدیم و در آنجا با رزمندگانی که از داخل شهر آبادان به دشمن حمله کرده بودند، کمک کردیم.
نیروهای دشمن نیز هیچ راه فرادی نداشتند، در محاصره افتادند. ما در آن علیات حدود دو هزار نفر از نیروهای دشمن را به هلاکت رساندیم و غنایم بسیاری به دست آوردیم.

از آنجا که در عملیات فرمانده کل قوا، تعدادی از نیروهی عراقی موفق شده بودند موقع فرار عرض رودخانه کارون را طی کنند، برای جلوگیری از این کار در عملیات ثامن الائمه (شکستن حصر آبادان) طرح به آتش کشیدن رودخانه کارون توسط برادر تیموری به اجرا در آمد.
برای این کار از پالایشگاه اهواز درخواست مقدار زیادی نفت سیاه شد. برادران پر تلاش در پالایشگاه اهواز، با ترمیم کردن خطوط لوله نفت که در امتداد جاده اهواز – آبادان بود، نفات سیاه را به منطقه محمدیه رساندند. پس از محاسبه سرعت آب و سرعت نفت سیاه روی آب و دیگر اقداماتی که در جهت اجرا کردن این طرح می بایست انجام شود، برادران گروه تخریب، بمبهای ساعتی را روی تیوپ هایی نصب کردند و روی آب انداختند. بمبهای ساعتی به گونه ای تنظیم شده بود که در راس ساعت دوازده شب عمل کنند. در راس ساعت مقرر، بمبها عمل کرده و رودخانه به آتش کشیده شد.
این طرح از چند نظر حائز اهمیت بود. یکی اینکه از فرار عراقیها به آن طرف رودخانه جلوگیری می کرد، دیگر اینکه دست نیروهای عراقی، از عقبه خود قطع شد و از طرف دیگر این کار موجب شد تا نیروهای خودی روحیه بگیرند و با این عمل و انهدام پل مارد توسط برادر تیموری، ارتباط نیروهای دشمن از یکدیگر قطع شد و تمام آنها در محاصره افتاده، کشته و یا اسیر شدند.

مرتضی رضوی:
در عملیات طرق القدس (بستان) برادر تیموری در میدان مین مجروح شد و مسئولیت عملیات خنثی سازی میادین مین، بخصوص در جبهه الله اکبر که از پیچیده ترین و مشکل ترین میدانهای مین بود، به عهده من گذاشته شد و مسئولیت ایجاد هشت معبر برای حمله به دشمن را به عهده گرفتم. بیست روز قبل از حمله بستان، دستور خنثی سازی میادین مین به ما ابلاغ شد و ما شروع به کار کردیم. با توجه به موفقیتهایی که ما قبلا در خنثی سازی میادین مین به دست آورده بودیم، ارتش عراق میدانهای مین وسیع‌تری را احداث کرده بود، ولی با شجاعت بی نظیر بچه ها و با یاری خداوند منان، معبر ها با موفقیت و بدون آنکه دشمن هوشیار شود، باز شد.
از طرف دیگر، چون احتمال می رفت که دشمن بعد از عملیات، از طرف پل سابله اقدام به پاتک کند، نیروهای گروه تخریب، علی رغم اینکه عراقیها، آن طرف پل، موضع گرفته بودند و با آتش شدید خود هر حرکتی را در اطراف پل سابله متوقف کردند، اقدام به منهدم کردن پل سابله نمودند و در این عملیات حدود پنج هزار مین ضد تانک و نه هزار مین ضد نفر خنثی شد که این موفقیتها از الطاف خفیه الهی بود.

اصغر شفیعیون:
برای شناسایی به آن طرف کارون رفتیم و مسافتی را با موتور و سپس با پای پیاده و بعضی مواقع بدون کفش و لباس در آب حرکت می کردیم. برادر مرتضی تیموری پیشتاز بود؛ هم برای کمک به نیروهای اطلاعات آمد و هم برای شناسایی میادین مین و موانع دشمن. در محورهای جبهه محمدیه باز هم برادر تیموری جلوی همه حرکت می کرد. حتی شبی که دشمن رد پایی در نهر سلیمانیه، از کار پیدا کرده بود و قصد کمین ما را داشت، برادر مرتضی تیموری و مهدی زیدی به میدان مین رفتند و موقع برگشت، برادر تیموری مهر و فندک خود را در میدان جا گذاشت و بعد که یکی از عراقیها را اسیر کردیم، آنها را در جیب او یافتیم. برادر تیموری با تجربه و مهارتی که داشت، طرح به آتش کشیدن رودخانه کارون را اجرا کرد و مانع فرار دشمن به آن طرف رودخانه گردید.

مرتضی علیخانی :
قبل از عملیات فتح المبین من و برادر تیموری برای گشت و شناسایی به منطقه ای که بعد از عملیات به باغ اکبر جزی معروف شد، رفتیم. برادر خرازی و برادر حبیب اللهی نیز همراه ما آمدند. مسئول گشت برادر تیموری بود. تا نزدیک دشمن رفتیم و راه را گم کردیم. برادر خرازی گفتند: من اینجا می مانم و شناسایی می کنم، شما به عقب برگردید. برادر تیموری از برادر خرازی خواست که به عقب برگردد و به اصرار او همگی برگشتیم. صبح در دیدگاه متوجه شدیم که در 30 متری عراقیها بوده ایم!
حاج حسین خرازی فرمانده بزرگ لشکر امام حسین که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
برادر حاج رضا حبیب اللهی، مسئول عملیات سپاه سوم صاحب الزمان که در عملیات والفجر مقدماتی مفقود گشت.
مرتضی تیموری، بنیانگذار واحد تخریب، در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
مهدی زیدی از نیروهای واحد اطلاعات عملیات بود و در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.




آثار منتشر شده درباره ی شهید
اندکی پس از شروع جنگ، دشمن در اثر مقاومت دلیران سپاه توحید، از پیشروی در خاک میهن اسلامی بازمانده و زمینگیر شد و ناچار در سراسر جبهه ها از حالت آفندی در آمده و حالت پدافندی به خود گرفت و مجبور شد برای حفاظت از خطوط پدافندی خود و جلوگیری از نفوذ دلیر مردان لشکر اسلام، تدابیری را اتخاذ کند که تصمیم به ایجاد موانع و استحکامات، از جمله میادین مین، سیمهای خاردار، بشکه های فو گاز و غیره در جلوگیری خطوط پدافندی خود گرفت. از طرف دیگر نیروهای اسلام نیز جهت نفوذ به خطوط دشمن بعثی از سرزمین‌های ایران اسلامی، می بایست این ترفند نظامی را خنثی کنند، تا بتوانند به مواضع آنها رسیده و با نبردی بی امان، آنها را مجبور به عقب نشینی سازند. با توجه به مطالب ذکر شده، فرماندهان جنگ به این فکر افتادند که افرادی مسئولیت این کار خطیر و حساس را به عهده بگیرند و اقدام به خنثی سازی میادین مین و ایجاد معبر در استحکامات دشمن کنند.
نقطه شروع واحد تخریب در جبهه دار خوین بود که برادر مرتضی تیموری، مسئول قسمت شناسایی و تخریب منطقه دار خوین که به گشت و شناسایی می رود، ناگهان چشمش به یک رشته سیم خاردار می افتد و با احتیاط جلو رفته و متوجه می شود که اینجا میدان مین است. مین هایی که دشمن در آن منطقه کاشته بود. از نوع ضد تانک بود که به طور کامل استتار نشده بودند. ایشان در آن گشت، موفق به خنثی سازی آن نمی شود و به عقب می آید و این کار را دو سه روز ادامه می دهد و به داخل میدان مین رفته و سعی می کند آن را خنثی سازد، ولی در این کار توفیقی حاصل نمی شود، لذا مین را برداشته و پشت خاکریز خودی می آورد و در آنجا موفق به خنثی سازی آن می شود. ناگفته نماند که مرتضی تیموری با مین آشنایی مختصری داشته است، ولی چون نوع مینهایی که دشمن بعثی به کار می برد، با مینهای ایرانی تفاوت داشت، ایشان خنثی سازی مین را با کمی تاخیر انجام می دهد. از آن پس برادر تیموری نه تنها مسئولیت گروه تخریب جبهه دارخوین را داشت، بلکه در هر منطقه ای از جنوب که رزمندگان اسلام می خواستند برای حمله و ضربه زدن به دشمن بعثی اقدام به باز کردن معبر در میدان مین کنند، از ایشان کمک می گرفتند.
وظیفه مهم گروه تخریب، در جنوب، ابتدا با هشت نفر شروع شد و با گذشت زمان، تعداد دیگری از رزمندگان به این گروه پیوستند و از این پس گروه تخریب به واحد تخریب تغییر نام داد و کار آنها گسترده تر شد و در جریان عملیاتهای سپاه، وظایف متنوعی را تقبل کردند.
با تغییر نام تیپ مقدس امام حسین (ع) به لشکر، این لشکر دارای سه تیپ عملیاتی شد که هر کدام از این تیپها دارای واحد تخریب جداگانه شدند و به انجام وظیفه پرداختند. در کنار واحد های تخریب لشکر نیز هماهنگ کننده واحدهای تخریب، تاسیس شد. واحد تخریب لشکر امام حسین (ع) در طول هشت سال دفاع مقدس، سهم زیادی در جریان عملیات سپاه اسلام داشت و توانست با باز کردن معبر حساس در عملیاتهایی چون فرمانده کل قوا، ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، رمضان، محرم، والفجر ها، خیبر، طلائیه، کربلای 4 و 5 و دیگر عملیات، حماسه هایی جاویدان بیافریند. برادران پر تلاش و مخلص واحد تخریب، علاوه بر باز کردن معابر در میادین مین دشمن بعثی، وظایفی چون ایجاد استحکامات در جلوی نیروهای اسلام، جهت جلوگیری از نفوذ احتمالی دشمن و همچنین انهدام تاسیسات، جاده ها و پلهای مواصلاتی برای جلوگیری از پاتکهای نیروهای عراقی را به عهده داشتند و توانستند با توکل به خدا، این وظیفه خطیر را به نحو احسن به انجام برسانند و نقشه های دشمن بعثی را نقش بر آب سازند.
منبع: تاریخچه واحد تخریب لشکر 14 امام حسین (ع)،نشر کنگره بزرگداشت سرداران،امیران و23000شهید اصفهان




آثار باقی مانده از شهید
در عملیات «فرمانده کل قوا» خمینی روح خدا، برادران گروه تخریب، از یک ماه قبل از عملیات وارد منطقه گردیده و موفق شدند تمام خطوط مین گذاری شده دشمن را کاملا خنثی سازند.
در این عملیات، برادران گروه تخریب، عملیات خنثی سازی میدان مین را در زیر آتش شدید گلوله های دشمن بعثی با موفقیت کامل به انجام رساندند و با ساختن کوکتل مولوتوف، به کمک دیگر برادران رفته و چندین تانک و سنگر دشمن را به آتش کشیدند.

حدود هفت ماه از آمدنم به جبهه می گذشت. روزی برادر تیموری که همراه با یک دیده بان به منطقه تحت نفوذ دشمن رفته بود، زخمی برگشت و گفت: به سیم تله مین برخوردیم. بعد از این حادثه بود که تصمیم گرفتم به گروه تخریب بپیوندم. محل آموزش ما در میدان های مین بود و در پیروزی عملیات فرمانده کل قوا در جبهه دارخوین، واحد تخریب نقش اساسی داشت و این اولین عملیات گسترده سپاه اسلام در جنگ بود که در محافل نظامی به شگفتی از آن یاد شد، زیرا ما توانسته بودیم میادیم گسترده مین دشمن را خنثی سازیم.

در عملیات ثامن الائمه (ع) (شکست حصر آبادان) چندین میدان مین دشمن را که بعضی از آنها در پشت نیروهای عراقی قرار داشت، خنثی کردیم و رزمندگان اسلام توانستند به راحتی از آن عبور کنند و حصر آبادان را بشکنند. این دو پل استراتژیک دشمن که بر روی رودخانه کارون زده شده بود با یک عملیات معجزه آسا منهدم شد و در نتیجه منهدم شدن این دو پل توسط گروه تخریب، قدرت هر گونه تحرک و ضد حمله از دشمن سلب گردید و به همین جهت می توان عملیات حصر آبادان را تنها عملیاتی دانست که دشمن نتوانست ضد حمله کند.
در این عملیات، نیروهای تخریب، حدود هزار مین دشمن را خنثی کردند.

منبع : http://www.sajed.ir/new/commandant/357-1388-10-24-08-57-29/8132.html (http://www.sajed.ir/new/commandant/357-1388-10-24-08-57-29/8132.html)

طلیعه طلا
29th October 2011, 09:36 PM
تخریب چی ها و غواص ها جزء اون دسته از گروه ه ها هستند که شنیدن و خوندن زندگی نامه شون ،ذهن آدم رو مستمرا به خودش مشغول می کنه...
یه لحظاتی این فکر به ذهنم می رسه که آیا این ها موجودات زمینی و واقعی بودند ؟ من که اون موقع ها نبودم ،اما پذیرفتن سبک و روش زندگی اون ها یه کمی برام سخته ...
چقدر آدم می تونه رو خودش کار کنه و این همه خوبی رو کسب کنه ...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد