PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهید آيت‌الله عطاء الله اشرفی اصفهانی



Joseph Goebbels
29th October 2011, 08:37 PM
نماینده ولی فقیه در استان کرمانشاه وامام جمعه کرمانشاه سال 1281 ه ش در سده ( خميني‌شهر ) اصفهان در خانواده‌اي روحاني و عالم متولّد شد. وي يگانه فرزند ذكور مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمين ميرزا اسدالله، نوه‌ي مرحوم حجت‌الاسلام ميرزا محمدجعفر از علماي معروف سده بود. جدّ اعلاي ايشان از علماي جبل‌عامل بوده‌اند.
مادر ايشان از سادات و علويّات معروف اصفهان از خانواده‌ي مؤيدي از سادات صحيح‌النسب بود. جدّ امي ايشان از ساداتي بود كه به داشتن كرامات بسيار معروف مردم اصفهان بود.
آيت‌الله اشرفي دو خواهر ابويني و پنج خواهر ابي دارد. پدر ايشان از ائمه‌ي جماعات و اهل منبر و داراي كمالات علمي و تقوايي بود. وي در سن هفتاد و پنج سالگي به رحمت خداوند پيوست. اشرفي تحصيلات ابتدايي و مقدماتي را در سده ( خميني‌شهر ) نزد مرحوم سيدمصطفي تلمّذ كرد. استعداد فراوان و حافظه‌ي قوي داشت، طوري‌كه كتاب نصاب‌الصبيان را در نُه سالگي از حفظ مي‌دانست. در سن دوازده سالگي براي ادامه‌ي تحصيل راهي اصفهان شد و طي قريب ده سال دروس ادبيات و سطح فقه و اصول و همچنين يك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتيد بنام اين شهر آموخت.
بعضي اساتيد معروف ايشان در شهر اصفهان عبارتند از: مرحوم آيت‌الله سيدمهدي درچه‌اي برادر مرحوم آيت‌الله سيدمحمدباقر درچه‌اي استاد بزرگ مرحوم آيت‌الله بروجردي، مرحوم آيت‌الله سيدمحمد نجف‌آبادي، مرحوم فشاركي، مرحوم مدرس.
اشرفي دوران طلبگي خود را با نهات عسرت و مشقّت اقتصادي گذراند. در مدت ده سالي كه در حوزه‌ي اصفهان بود، در هفته با دو قِران امرارمعاش مي‌كرد و هر هفته طول راه ميان اصفهان و زادگاهش را كه دوازده كيلومتر است، پياده مي‌پيمود. خود مي‌فرمود: « دوشنبه خوراكم تمام مي‌شد، سه‌شنبه دو ريال پولم را خرج مي‌كردم، چهارشنبه را كه آخرين روز تحصيل بود، بدون پول و غذا مي‌گذراندم. »
مكرر مي‌فرمود: « من به نحوي درس خوانده‌ام كه در اين زمان، احدي حاضر نيست حتي يك‌صدم آن را هم تحمل كند. »
در اين رابطه نمونه‌هايي از فشار زندگي و عدم توانايي مالي خودشان را شرح مي‌دادند.
به دو نمونه از آن‌ها اشاره مي‌كنم:
« زماني در حجره‌اي با سه نفر ديگر در مدرسه‌ي نوريه‌ي اصفهان زندگي مي‌كرديم. بسياري از روزها نه چاي داشتيم، نه نفت و قند. براي مطالعه در شب از نور چراغ نفتي توالت‌هاي مدرسه استفاده مي‌كردم. در روزهاي جمعه به يكي از مساجد دورافتاده‌ي اصفهان مي‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌هاي يك هفته را دوره مي‌كردم. در مدت دوازده ساعتي كه يك‌سره آن‌جا مطالعه مي‌كردم، غذاي من فقط مقداي دانه‌ي ذرت برشته بود؛ چيز ديگري نداشتم. »
« در مدرسه‌ي رضويه‌ي قم مدتي با يك نفر طلبه هم‌حجره بودم و اين شخص وضع مالي خوبي داشت. او هميشه از غذاي طبخ‌شده استفاده مي‌كرد ولي من قادر به تهيه‌ي آن نبودم. در اين مدتي كه من با اين شخص در يك اتاق بوديم، ابداً متوجه من نشد من كِي شام و كِي ناهار مي‌خورم. من در حين مطالعه مقداري نان خالي در كنار كتاب‌ها قرار مي‌دادم و يك طرف ديگر را مقداري كتاب روي هم مي‌گذاردم تا او متوجه نشود و من در حالي كه روي كتاب قرار گرفته بودم، در حين مطالعه از آن نان خالي لقمه‌لقمه استفاده مي‌كردم و اما وقتي او موقع غذاخوردنش مي‌رسيد، غذاي طبخ‌شده را حاضر مي‌كرد و به بنده هم تعارف مي‌كرد. من در جواب مي‌گفتم: غذا صرف كرده‌ام ... »
از ابتداي شروع به تحصيل تا پايان تحصيلات سطح فقه و اصول، من حتي يك كتاب ملكي از خودم نداشتم؛ تمام كتاب‌هايي كه در اختيارم بود، وقفي بود. »
هر گاه از اين گونه مطالب و شدت فشار زندگي دوران جواني و تحصيلات خود بيان مي‌فرمود، ما با يك دنيا تعجب و شگفتي سخنان ايشان را باور مي‌داشتيم. اجمالاً اگر انسان علم را با مشقّت بياموزد، قدر آن را نيز مي‌داند؛ اما اين‌گونه مشكلات اقتصادي و مالي براي تحصيل علم، باوركردني نيست و انسان شنيدن آن را هم نمي‌تواند تحمل كند؛ چه رسد به چشيدن آن.

در سن بيست سالگي براي ادامه‌ي تحصيل و نيل به مقامات عاليه‌ي علمي و درجه‌ي اجتهاد، در سال 1343 هجري قمري رهسپار قم گرديد. ابتدا مدت يك سال در مدرسه‌ي رضويه اقامت گزيد. پس از آن در معيت آيت‌الله حاج شيخ‌عبدالجواد جبل عاملي، به مدت دو سال در مدرسه‌ي فيضيه در حجره‌ي فوقاني شمالي سكونت كرد. سپس به حجره‌ي 21 شمالي تحتاني فيضيه انتقال يافت. مدت بيست سال متوالي از عمر خود را به طور مجرد در همين حجره گذراند. در تمام طول مدت بيست و سه ساله‌ي اقامت در قم تنها سه يا چهار ماه با خانواده بود و بقيه‌ي اين سنوات را تنها و مجرد به سر آورد.
علت تنهايي ايشان در اين مدت طولاني، تنگ‌دستي و فشار زندگي بود كه حتي توانايي اجاره كردن يك اتاق را نداشت. زيرا ورود او به قم در زمان حيات مرحوم آيت‌الله حائري، مؤسس حوزه‌ي علميه‌ي قم بود و ايشان به طلاب جديدالورود شهريه نمي‌دادند. يعني اوضاع طوري نبود كه بتوانند بدهند. پس از فوت آيت‌الله حائري و رياست مراجع و آيات ثلاث ( مرحوم آيت‌الله خوانسازي و آيت‌الله حجت و آيت‌الله صدر ) هم به علت شهريه‌ي مختصري كه مي‌دادند، ايشان نمي‌توانست خانواده‌ي خود را به قم بياورد. در اين زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهريه دريافت مي‌كردند. پس از ورود مرحوم آيت‌الله بروجردي قدس‌سره به قم نيز كه شهريه‌ي طلاب فاضل و متأهل به مبلغ چهل و پنج تومان مي‌رسيد، باز هم اين مبلغ حتي زندگي پانزده روز يك خانواده را تأمين نمي‌كرد. روي اين جهت آيت‌الله اشرفي به طور مجرد در مدرسه‌ي فيضيه‌ي قم زندگي مي‌كردند و هر چند ماه چند روزي جهت ديدار فرزندان و خانواده‌ي خود به اصفهان مي‌رفتند.
آيت‌الله اشرفي تقريباً يك سال در جلسه‌ي درس مرحوم آيت‌الله حائري قدس‌سره شركت داشته‌اند و پس از مرحوم آيت‌الله حائري چند سالي از محضر آيات ثلاث ( مرحوم آيت‌الله حجت كوه‌كمره‌اي، مرحوم آيت‌الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري، مرحوم آيت‌الله سيدصدرالدين صدر ) بهره‌مند شده‌اند. بيشتر مطالب درس اين سه بزرگوار را نوشته‌اند كه اكثر جزوات فقه و اصول درس آقايان موجود است.
آيت‌الله اشرفي پس از ورود به حوزه‌ي علميه‌ي قم مورد توجه خاص فضلا و علما به خصوص آيات و مراجع ثلاث قرار مي‌گيرند و با توجه به موقعيت استثنايي آن زمان و شدت فشار روحي از طرف رژيم رضاخان پهلوي به طلاب و حوزه‌هاي علميه و روحانيون، ايشان تمام اين مشكلات را متحمّل شده، با استقامت بي‌نظير خود به تحصيل ادامه مي‌دهند و حتي در امتحانات اجباري كه از سوي رژيم پهلوي تنظيم گشته بود، شركت مي‌كنند و موفق مي‌شوند جواز پوشيدن عمامه و لباس را دريافت دارند.
اجتهاد در سن چهل سالگي
اشرفي با همه‌ي مشكلات و مسايل آن زمان، در تحصيل علوم اسلامي و ديني جديّت فرمود و پس از اندك‌زماني از فضلا و مدرّسين نامي و برجسته‌ي حوزه‌ي علميه‌ي قم به شمار آمد و بسيار مورد توجه مراجعِ تقليد آن زمان قرار گرفت. او به خصوص بسيار مورد لطف و عنايت مرحوم آيت‌الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري بود؛ طوري كه آثاي خوانساري اغلب بي‌آن‌كه قبلاً اطلاعي دهد، به حجره‌ي ايشان مي‌آمد و گاه علاوه بر شهريه‌ي مختصر رسمي كه به همه‌ي طلاب مي‌داد، مبلغي به ايشان مرحمت مي‌فرمود.
اولين اجازه‌ي اجتهاد صادره از سوي اين عالم مجاهد و متقي به آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني داده شد. در آن هنگام شهيد اشرفي چهل ساله بود. پيش از آن نيز شهيد اشرفي چندين اجازه در امور حسبيه از آقاي خوانساري دريافت داشته بود. عين حكم اجتهاد، همچنين اجازه‌ها و حكم امامت جمعه‌ي ايشان در پايان همين بخش آمده است.
مرحوم آيت‌الله خوانساري در آن زمان در مدرسه‌ي فيضيه، اقامه‌ي نماز جماعت مي‌كرد و در غياب ايشان حضرت امام خميني كه در آن زمان از فضلاي معروف و زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه‌ي محصّلين و طلاب حوزه بود، به نيابت ايشان به امامت جماعت مي‌ايستاد. در غياب حضرت امام خميني نيز با اصرار طلاب و فضلا، آقاي اشرفي اقامه‌ي جماعت مي‌كرد كه در يك نوبت امام خميني نيز به ايشان اقتدا كردند.
پس از رحلت مرحوم آيت‌الله خوانساري نماز جماعت در مدرسه‌ي فيضيه توسط آيت‌الله حاج شيخ محمدعلي اراكي ( اب الزوجه‌ي مرحوم آيت‌الله خوانساري ) منعقد گشت و باز در غياب ايشان، هر وقت شهيد محراب در قم تشريف داشتند، به نيابت از ايشان هم اقامه‌ي جماعت مي‌فرمودند. من خود به ياد دارم هر گاه ايشان به نماز جماعت در مدرسه‌ي فيضيه مي‌ايستاد، بدون استثنا همه‌ي طلاب و فضلا اقتدا مي‌كردند. زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه بود. اين امر از پيام تاريخي امام نيز كاملاً مشهود است كه فرمود: « من قريب به شصت سال بود ايشان را مي‌شناختم » اين جمله، گوياي همين مطلب است كه امام در زمان مرحوم آيت‌الله حائري و آيات ثلاث با شهيد محراب آشنا بودند و روي ايشان، شناخت كامل داشتند.

آيت‌الله بروجردي بنا به درخواست جمعي از فضلا و مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي قم از بروجرد به قم تشريف آوردند. شهرت مرحوم آيت‌الله بروجردي پس از مرحوم آيت‌الله العظمي اصفهاني ( حاج سيد ابوالحسن موسوي ) بيش از ساير علما بود و مقام علمي ايشان بر احدي مخفي نبود.
از جهت بيان نيز كم‌نظير بود. پس از ورود ايشان به حوزه‌ي علميه‌ي قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندك‌زماني توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب كرد، به نحوي كه بزرگان علما و مراجع تقليد فعلي نيز به درس ايشان حاضر شدند و از درس ايشان كسب‌فيض كردند.
آيت‌الله اشرفي به نحوي شيفته‌ي درس و بيان مرحوم آيت‌الله بروجردي شد كه فرمود: « من پس از اندك‌زماني ناگزير دروس ديگر مراجع تقليد را رها كردم و جديّت و كوشش نمودم كه مطالب آيت‌الله بروجردي را جمع‌آوري و مطالعه كنم. » لذا طي مدت دوازده سال كه آيت‌الله اشرفي در محضر درس ايشان حضور مي‌يافت، تمامي دورس آن مرحوم را مي‌نوشت و اين نوشته‌ها موجود است؛ ولي متأسفانه او نتوانست آن‌ها را به چاپ برساند.
شهيد محراب پس از اندك‌زماني با مرحوم آيت‌الله بروجردي مناسبات نزديك يافت، طوري كه مرتب به ديدار ايشان مي‌رفت. هر وقت شهيد اشرفي به اصفهان مي‌رفت و باز مي‌گشت، مرحوم آيت‌الله بروجردي به ديدار شاگرد خود به حجره‌ي او در مدرسه فيضيه مي‌آمد، همچنين ساير مراجع تقليد به خصوص مرحوم آيت‌الله خوانساري.
مرحوم آيت‌الله بروجري در يكي از ديدارهايشان با آيت‌الله اشرفي به ايشان مي‌فرمايد: « شنيده‌ام شما جزوه‌ي درس فقه و اصول را خوب مي‌نويسيد » در پاسخ اظهار مي‌دارد: « گمان نمي‌كنم چنين باشد. حسن‌ظن آقايان و حضرت‌عالي است و چنين نيست. »
مرحوم بروجردي با اصرار، يك جزوه از درس فقه را مي‌گيرند و مي‌برند و پس از چند روز براي ايشان تقديرنامه مي‌فرستند.
او پس از مدتي، فوق‌العاده مورد توجه مرحوم آيت‌الله بروجردي قرار مي‌گيرد؛ طوري كه اگر ملاقات ايشان به تأخير مي‌افتاد، گله مي‌فرمود و اگر نام ايشان و آقاي جبل‌عاملي كه از مدرسين معروف قم و هم‌درس ايشان بود، در محضر آيت‌الله بروجردي برده مي‌شد، مرحوم بروجردي مي‌فرمود: « مگر ايشان در قم هستند؟ » و اين حكايت از آن داشت كه آيت‌الله بروجردي به حسب علاقه‌ي زياد مايل بود بيشتر، اين دو نفر را ملاقات كند. در اعياد مذهبي كه مردم به ملاقات آيت‌الله بروجردي مي‌رفتند، به شهيد محراب و بعض ديگر از فضلا اظهار مي‌شد نزديك بنشينند تا ايشان را ببينند. بعدها شهيد محراب به دستور مرحوم آيت‌الله بروجردي در كرمانشاه ( باختران ) رخت اقامت افكند. اتفاق افتاد كه آيت‌الله اشرفي از آيت‌الله بروجردي تقاضاي اجازه‌ي مسافرت مي‌كرد و ايشان اجازه نمي‌فرمود. مدت سه سال درخواست اين اجازه را تكرار مي‌كرد و ايشان موافقت نمي‌فرمود و اظهار مي‌داشت: « وجود شما در كرمانشاه بسيار نافع است و من اجازه نمي‌دهم. » و شهيد محراب هم‌، چون فوق‌العاده به استاد خود علاقمند بود، مايل نبود بدون اذن ايشان مسافرت كند. حتي بعد از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي قدس سره نيز گاهي كه به فكر مسافرت مي‌افتاد، خواب مرحوم آقاي بروجردي را مي‌ديد كه در خواب مي‌فرمود: « صلاح است در كرمانشاه بمانيد » و ايشان از مسافرت منصرف مي‌گشت.
شهيد محراب و امتحانات حوزه‌ي علميه‌ي قم
مرحوم آيت‌الله بروجردي براي تشويق محصّلين زحمت‌كش حوزه‌ي علميه‌ي قم، تصميم گرفتند برنامه‌ي امتحانات عمومي طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسي امتحانات عمومي مقرّر گرديد. در اين رابطه چند نفر از مدرّسين و فضلاي حوزه‌ي علميه از جمله فقيه عالي‌قدر آيت‌الله منتظري، شهيد محراب آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني، آيت‌الله جبل‌عاملي، آيت‌الله روحي‌يزدي، مرحوم آيت‌الله فكوري يزدي و چند نفر ديگر مأموريت يافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول را شروع كنند. براي كساني كه قبول مي‌شدند، شهريه‌ي بيشتري مقرّر مي‌گرديد.
شهيد اشرفي تا جايي كه به خاطر دارم، مدت سه سال تا زمان اعزام ايشان به باختران در برگزاري امتحانات در حوزه‌ي علميه شركت داشت. البته بعد از آمدن شهيد محراب به باختران نيز امتحانات به طور رسمي در حوزه‌ي علميه‌ي قم همه‌ساله انجام مي‌شود و نتيجه‌ي مطلوبي گرفته شده است.
دوران اقامت شهيد محراب در قم
آيت‌الله اشرفي به مدت بيست و سه سال به طور دائم در حوزه‌ي علميه‌ي قم اقامت داشت. در طول اين مدت به تعليم و تعلّم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لايقي را نيز تربيت كرد. عمده توجه ايشان در حوزه‌ي علميه‌ي قم، حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتيد خود بود. تصور نمي‌كنم در زمان خودشان كسي به قدر ايشان نوشته‌هاي درسي داشته باشد.
همان‌طور كه خود مي‌فرمود دوازده سال متوالي از محضر آيت‌الله بروجردي كسب‌علم كرده و تمام دروس را نوشته‌اند. ده سال نيز در محضر درس آيت‌الله حجت كوه‌كمره‌اي و آيت‌الله خوانساري حاضر مي‌شده‌اند و اين دروس را نيز يادداشت كرده‌اند. جزوات درسي ايشان موجود است اما براي چاپ نيازمند هم‌كاري و هم‌فكري بعضي فضلاي حوزه‌هاي علميه است.
اشرفي درس مرحوم آيت‌الله بروجردي را با تني چند از شخصيت‌ها مباحثه مي‌كرد. از جمله‌ي ايشان آيت‌الله فقيه عالي‌قدر منتظري، جبل‌عاملي و حاج شيخ ابوالفضل نجفي‌خوانساري ( امام جمعه‌ي اراك ) بودند. اين ياران صميمي به مدت هشت سال تقريباً هر روز به اصطلاح، مباحثه‌ي كمپاني داشتند.

در زمان حيات مرحوم آيت‌الله حكيم، شهيد محراب در كرمانشاه ( باختران ) مقدمه‌ي مرجعيت مطلقه‌ي امام امت را فراهم نمود. در آن زمان اين‌جانب در حوزه‌ي علميه ي قم اشتغال داشتم و به وضع باختران و اين‌كه چه كساني بايد براي امر تبليغ به اين شهر دعوت شوند، آشنا بودم. گويندگان و مبلّغين، از مدرّسين معروف حوزه‌ي قم را كه از شاگردان امام بودند، دعوت مي‌كرديم كه در ماه‌هاي رمضان و ماه‌هاي محرم و صفر و ايام فاطميه در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي كرمانشاه سخنراني كنند و مردم را ضمن آشنا كردن با مسايل مختلف اسلامي، به مسئله‌ي مرجعيّت امام سوق دهند. در آن زمان دعوت كردن از شخصيت‌هاي بزرگ و گويندگان متعهّدي چون حضرات آقايان خزعلي و محمد يزدي و شهيد هاشمي‌نژاد از بهترين راه‌هاي مبارزه بود. در اين رابطه مكرّر گويندگان دستگير و بازداشت مي‌شدند. اين عمل مقدس و انقلابي در آن زمان به قدري اهميت داشت كه فوق آن تصور نمي‌شد.
كرمانشاه هميشه در دعوت از اين‌گونه فضلا و شخصيت‌هاي ممتاز، گوي سبقت را مي‌ربود و مردم هم فوق‌العاده استقبال مي‌كردند. كار شكني‌هاي بعضي افراد مغرض و روحاني‌نماي ضدّ انقلاب و ضدّ مرجعيّت امام و ولايت‌فقيه از يك سو و فشار و مخالفت رژيم پهلوي از سوي ديگر، آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني را تحت فشار شديد و تهديد قرار مي‌داد. ولي هر چه بيشتر فشار مي‌آوردند، شهيد محراب استوارتر و راسخ‌تر، هدف خود را تعقيب مي‌كرد. تأسف‌بارتر از همه چيز، مخالفت‌ها و كارشكني‌ها و تهمت‌هايي بود كه از طرف روحاني‌نماي فاسد و معلوم‌الحال و وابسته به رژيم طاغوت متوجه شهيد محراب مي‌شد.
هر گوينده‌ي مذهبي و سخنران به محض ورود به شهر فوراً به ساواك يا شهرباني جلب مي‌شد و از او تعهّد مي‌خواستند كه يا شهر را ترك كند و برود يا اين‌كه حق ندارد ولو به كنايه نام آيت‌الله خميني را ببرد. با اين حال، آقايان كار خود را انجام مي‌دادند. هم مسأله‌ي مرجعيّت امام را عنوان مي‌كردند و هم براي سلامتي امام دعا مي‌كردند. اين موضوع، در زماني كه كمتر كسي جرأتِ به زبان آوردن نام امام را داشت، از مسايل بسيار مهم سياسي بود. دشمن براي خنثي كردن تبليغات از دو جبهه وارد مي‌شد:
اول، از راه تهديد و ارعاب آيت‌الله اشرفي تا جايي‌كه چند بار ايشان را در اوايل مبارزه به ساواك بردند. يك بار هم دستگاه، قصد تبعيد ايشان را كرد؛ اما ظاهراً روي مصالحي كه آن‌ها در نظر گرفتند و احتمال اعتراض و شورش در مردم ديدند، منصرف شدند. دوم، از راه ترور شخصيت در ايشان. به اين ترتيب كه عمال دستگاه توسط آن روحاني‌نما كه همواره در امر مرجعيّت امام با شهيد محراب مخالفت مي‌نمود، از هيچ تهمت و افترايي فروگذار نكردند و بزرگ‌ترين شكنجه‌ها و عذاب‌هاي روحي را به اين مرد الهي دادند. روحاني‌نماي مزبور كراراً براي شهيد پيام مي‌فرستاد كه « در امر مرجعيت آيت‌الله خميني مردم را به من ارجاع دهيد. من هر چه گفتم، همان است و اگر غير از اين انجام دهي، شما را از اين شهر با وضع بدي اخراج مي‌كنم » ولي آيت‌الله اشرفي وقعي نمي‌نهاد و به سختي پايداري مي‌كرد.
2- پس از رحلت مرحوم آيت‌الله حكيم زمينه‌ي مرجعيّت و زعامت حضرت امام خميني در استان كرمانشاه ( باختران ) كاملاً فراهم بود، به حدي كه اكثر علماي باختران با شهيد محراب در موضوع اعلميت امام هم‌عقيده بودند و اگر كارشكني و مخالفتي نمي‌شد، مردم استان صد در صد و يك‌پارچه از امام تقليد مي‌كردند.
پس از رحلت مرحوم آيت‌الله حكيم، حضرت آيت‌الله منتظري نامه‌اي براي شهيد اشرفي نوشته بودند؛ مبني بر متعين بودن مرجعيت امام خميني. اين‌جانب با مقدمات قبلي به اتفاق حضرت حجت‌الاسلام و المسلمين آقاي محمد يزدي به كرمانشاه آمديم تا در مراسم بزرگداشت آيت‌الله حكيم، آقاي يزدي وظيفه‌ي مردم را در اين امر مهم تعيين و احياناً مخالفت‌ها و كارشكني‌هاي مغرضين و روحاني‌نماي وابسته را خنثي كنند. ولي رژيم دست‌نشانده و حاميان او از آمدن آقاي يزدي سخت بيم‌ناك شدند و به محض ورود ايشان به منزل شهيد محراب تلفن كردند. مأمورين شهرباني را به منزل فرستادند. تهديدهاي پي در پي شروع شد. حتي نگذاشتند آقاي يزدي يك شب تمام را در اين شهر بماند. ناچار ايشان را به منزل ديگري انتقال داديم و صبح روز بعد با كمال تأسف به اتفاق ايشان به همدان رفتيم و سپس به قم مراجعت كرديم. ليكن آيت‌الله اشرفي از پاي ننشست و از طرق مختلف جريان را تعقيب كرد و با هماهنگي جمعي از روحانيون و شاگردان و مقلّدين حضرت امام بار سنگين ابلاغ مرجعيت امام را به سرمنزل مقصود رساند. ايشان در مجامع صريحاً مي‌فرمود: « با توجه به تحقيقاتي كه از مدرسين حوزه‌ي علميه از قبيل حضرت آيت‌الله منتظري و آيت‌الله مشكيني و مرحوم آيت‌الله رباني شيرازي و ... همچنين بعضي از بزرگان مدرسين و علما نجف‌اشرف به عمل آورده‌ام و خود نيز اهل تشخيص و صاحب‌نظر هستم، امام را اعلم از ديگران و لذا تقليد ايشان را واجب مي‌دانم. »
به هر حال علي‌رغم كارشكني‌ها، اكثريت مطلق مردم باختران به تقليد از امام روي آوردند. يك بار شهيد محراب از حضرت آقاي خزعلي دعوت به عمل آوردند، تا با بيان منطقي و استدلالي خود، مردم را آگاهي بخشند. دستگاه جبار از سخنراني ايشان در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي ممانعت به عمل آورد. به اين ترتيب كه در مسجد آيت‌الله بروجردي را بستند و روحاني‌نماي وابسته و مخالف انقلاب و ولايت فقيه در اجتماعي عمومي آشكارا گفت: « من در مسجد را بستم. » در آن سخنراني مسجد آيت‌الله بروجردي را به عنوان مسجد ضرار معرفي كرد و به ساحت مراجع تقليد اهانت كرد. مردم اين شهر ماجرا را هنوز به ياد دارند. نوار وي نيز موجود است. به دنبال اين جريان براي شهيد محراب پيغام فرستاد كه « در امر مرجعيت تقليد يا سكوت كن يا از شهر برو، والّا من مفتضحانه شما را از اين شهر خارج مي‌كنم. »
آيت‌الله اشرفي استوارتر از كوه در برابر همه‌ي كارشكني‌ها و مخالفت‌ها و توطئه‌ها و افتراها مقاومت كرد و بالاخره خط امام را در اين منطقه تثبيت نمود. او مدت بيست و هفت سال در شهر باختران با مظلوميت عجيبي زندگي كرد و از ناراحتي‌ها و دردهاي دل خود حتي براي فرزندانش كمتر گفت. گاهي مانند علي عليه‌السلام كه دردهاي دل خود را در چاه بيان مي‌كرد، در خلوت با خداي خويش درددل مي‌نمود و گاهي يكي از دردهاي درونيش را براي همسر خود مي‌فرمود و توصيه مي‌كرد: مبادا فرزندان بفهمند. يكي دوبار فرمود:« پس از مرگ، زياد براي من گريه كنيد زيرا من خيلي مظلوم قرار گرفته‌ام. »
و فرمود: « هر چه فكر مي‌كنم چه كرده‌ام كه اين چنين مورد حمله‌هاي اين افراد قرار گرفته‌ام، فكرم به جايي نمي‌رسد. تنها جرم من حمايت از امام و مرجعيت ايشان است و اين‌ها تمام همّشان اين است كه من اين شهر را ترك كنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضايع كنند كه در نتيجه به اسلام ضربه بزنند و رژيم طاغوت را نگه دارند. ولي هيهات من اين آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و اين شهر را ترك نخواهم كرد مگر بعد از آن كه اطمينان پيدا كنم كه اين‌ها ديگر كارشان تمام شده و نمي‌توانند توطئه‌ي خود را پياده كنند. »
گاهي مي‌فرمودند: « اي كاش مي‌توانستم خود را به امام برسانم و كمي از اين رنج‌ها و كارشكني‌ها و مخالفت‌هاي اين افراد را بگويم. »
ولي او كه اهل گذشت بود، بارها خدمت امام رسد و كلمه‌اي نگفت. اين زندگي يك شخصيت بزرگ علمي و يك مرد مجاهد و مبارز و يار ديرين امام است. بر خود واجب دانستم شمه‌اي از خدمات و رنج‌هاي اين شهيد بزرگوار را بيان كنم.
شهيد محراب در رابطه با مقام مرجعيت امام بزرگوار تعبيرات مختلفي داشتند. مي‌فرمود: « من در امام يك ذره هواي نفس سراغ ندارم. در امام ترك اولي نديدم. امام را، هم رهبر انقلاب مي‌دانم، هم مرجع تقليد جامع‌الشرايط و هم اعلم و اورع و ولي فقيه. اگر كسي بخواهد امام را تنها رهبر بگويد و مرجع تقليد نداند، در خط آمريكا است. زيرا سعي و كوشش دشمن همين است كه بين رهبريت و مرجعيت امام جدايي بيندازد و تفكيك قايل شود. اطاعت از امام حتي بر فقهاي ديگر هم فرض و واجب است. كسي كه امام را رهبر بگويد و در امر تقليد به كس ديگر مراجعه كند، اين شخص يا نمي‌فهمد يا قضيه از جاي ديگري آب مي‌خورد. امام را با هيچ يك از مراجع و فقهاي فعلي نمي‌توان مقاسيه كرد » و به تعبير خودشان مي‌فرمود: « لا يقاس به احد »، اگرچه احترام فوق‌العاده هم براي ساير مراجع تقليد قايل بودند و آن‌ها را نيز مجتهد مي‌دانستند.
آغاز حركت توفنده‌ي ملت ايران عليه رژيم پهلوي در نوزدهم دي 1356
ملت رنج‌ديده در زير چكمه‌ي استبداد رژيم شاهنشاهي كه مانند انبار باروتي آماده‌ي انفجار بود، سرانجام در روز هفدهم دي 1356 مرحله‌ي تازه‌اي از قيام خود را آغاز كرد. در رژيم طاغوت، هفده دي را روز آزادي زن مي‌ناميدند. در چنان روزي روزنامه‌ي اطلاعات طي مقاله‌اي كلمات جسارت‌آميزي نسبت به رهبر انقلاب اسلامي چاپ كرد. خودفروختگان، گمان مي‌كردند با طرح اين‌گونه كلمات مي‌توانند خدشه‌اي به ساحت مقدس او وارد كنند؛ غافل از آن‌كه همين جريان گور آنها را خواهند كَند. اين كبريتي بود كه به باروت زده شد و آن‌چنان مردم را به طغيان كشانيد كه هيچ قدرت و نيروي مادي نتوانست آن را مهار كند. بلافاصله مردم قم قيام كردند و به دنبال آن مردم تبريز و يزد و اصفهان و ...
بالاخره با قيام بزرگ مردم تهران چنان توفان عظيمي از خشم ملت ايران برانگيخته شد كه نظام ضدّ اسلامي و انساني پهلوي و رژيم دو هزار و پانصد ساله‌ي شاهنشاهي به زباله‌دان تاريخ رفت. شهيد محراب آيت‌الله اشرفي در اين حركت توفنده نقش عظيمي داشت. در رابطه با مقاله‌ي روزنامه‌ي اطلاعات و جريان نوزدهم دي و شهادت گروهي از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهداي تبريز و يزد كه در چهلم‌هاي شهداي هر يك از شهرستان‌هاي ذكر شده نيز جمعي از مردم به دست دژخيمان پهلوي قتل‌عام شدند.
در استان باختران علي‌رغم فشارها و اختناق شديد دستگاه طاغوتي آيت‌الله شهيد اشرفي با همكاري بعضي از علما و روحانيون اين شهر مجالس متعدّدي به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژيم منعقد كردند كه در پايان هر يك مردم با شعارهاي درود بر خميني و سپس مرگ بر شاه به خيابان‌ها مي‌ريختند و مراكز فحشا و منكران را منهدم مي‌كردند. عمده‌ترين مراسمي كه تا آن تاريخ سابقه نداشت، در واقع جرقه‌اي بود در جهت شعله‌ور شدن يك آتش عظيم در اين منطقه؛ مجلس بزرگداشت شهادت آيت‌الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند بزرگوار امام امت بود كه بنا به دعوت و اطلاعيه‌ي چاپي آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي منعقد گشت.
اين‌جانب تعدادي از طلاب و دو تن از مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي قم را به اين مجلس آوردم. سخنراني‌هاي متعدّدي ايراد شد. ساواك با تمام نيرو وارد معركه گشت. آن‌ها درصدد دستگير كردن سخنران‌ها برآمدند؛ اما با شيوه‌هاي مخصوصي آن را از چنگال دژخيمان رهانيديم و سپس شبانه از باختران خارج كرديم.
اين مجلس در واقع اولين نقطه‌ي حركت نهايي مردم اين منطقه بود. در رابطه با برگزاري مجلس بزرگداشت شهيد آيت‌الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند برومند امام خميني، از سوي شهيد محراب در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي باختران نامه‌اي به عنوان آيت‌الله اشرفي از سوي رهبر كبير انقلاب اسلامي از نجف‌اشرف فرستاده شد كه متن آن در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي‌گيرد.
6 محرم 98. بسمه تعالي. به عرض عالي مي‌رساند: از قرار مسموع در اين حادثه مرقومات و تلگراف‌هايي شده است و غالباً نرسيده و نيز معلوم مي‌شود كه جناب‌عالي مجلسي داشته و تحمل زحماتي نموده‌ايد. لازم شد از جناب‌عالي و ساير آقاياني كه اظهار عطوفت نموده‌اند، تشكر كنم. از خداوند تعالي سلامت و سعادت همه را خواستارم. اميد است موفق شويم در راه اهداف مقدسه‌ي اسلامي اين چند روزه‌ي باقي عمر را بگذرانيم. اميد دعاي خير از جناب‌عالي و ساير آقايان دارم. مستدعي است تشكر اين‌جانب را به دوستان و اهالي محترم ابلاغ فرماييد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني
در رابطه با جريانان كرمانشان ( باختران ) و اختلافاتي كه از سوي بعضي از عناصر ناصالح و روحاني‌نماهاي وابسته به رژيم فاسد در زمان طاغوت تحت عناوين خاصي به وجود آمده بود، رهبر كبير انقلاب امام خميني از نجف‌اشرف مطالبي براي حضرت آيت‌الله اشرفي نوشته‌اند كه به نظر خوانندگان مي‌رسد. لازم به تذكر است در طول اقامت حضرت امام خميني در نجف‌اشرف مكاتبه با امام امت بسيار مشكل بود و دستگاه جبار و فاسد پهلوي بي‌نهايت سخت‌گيري مي‌كرد و اگر نامه‌اي در اين رابطه از كسي گرفته مي‌شد، زندان و شكنجه‌هاي قرون وسطايي به دنبال داشت؛ ولي با اين حال بعضي از شخصيت‌ها و نمايندگان امام از طرق مختلف مي‌توانستند با امام تماس بگيرند يا وجوهات شرعيه را براي ايشان بفرستند.
آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني نيز به همين كيفيت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام، نامه‌هاي فراواني به حضور امام مي‌فرستاد و امام هم پاسخ مي‌دادند. در حال حاضر تعداد ده عدد از نامه‌هاي امام در دست است كه از آن جمله دو نامه است كه در آن‌ها امام از اوضاع باختران اظهار نگراني فرموده‌اند. يكي از اين دو نامه كه به نظر خوانندگان مي‌رسد، بدون عنوان و بدون امضاي امام بوده است تا اگر كنترل شود، مشخص نشود براي چه كسي و از چه كسي است؛ ولي ديگر نامه‌هاي امام كه از طريق مسافرهاي مخصوصي يا از طرق ديگري فرستاده مي‌شده، هم عنوان داشته است و هم امضا. اينك دو نامه:
الف: بسمه تعالي
به عرض مي‌رساند مرقوم شريف كه از طريق تهران ارسال فرموده بوديد واصل. سلامت و توفيق جناب‌عالي را خواستار است. چون در حال كسالت و تب بوده و هستم. جواب مرقوم را نتوانستم از آن طريق بدهم و نخواستم مرقوم شريف بي‌جواب باشد. اخيراً مطالبي از كرمانشاه مي‌رسد كه موجب تأثّر و تألّم اين‌جانب است. در اين زمان كه حضرات روحانيون از هر زمان ديگر بيشتر احتياج به وحدت كلمه و تفاهم دارند، چه شده كه در آن محل اين نحو اختلافات ديده مي‌شود. مرجعيّت كه حقيقتش امروز جز مسئله‌گويي نيست ارزش آن ندارد كه آقايان در پيرامون آن بحث كنند. اميد است كه هر چه زودتر به اين وضع خاتمه داده شود. از جناب‌عالي و ساير آقايان اميد دعاي خير دارم.
والسلام عليكم. 20 محرم الحرام 1392.
ب: بسمه تعالي
9 شعبان 1393. خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجت‌الاسلام آقاي عطاء‌الله دامت افاضاته. مرقوم شريف كه حاكي از سلامت مزاج شريف و حاوي تفقد از اين‌جانب بود، واصل و موجب تشكر گرديد. سلامت و توفيق جناب‌عالي را از خداوند تعالي خواستار است. از وضع محل اظهار نگراني فرموديد. اين طور مطالب اختصاص به محلي دون محلي ندارد و چاره جز تحمل نيست. اميد است انشاء‌الله تعالي خداوند به جناب‌عالي اجير صابران را عنايت فرمايد. از جناب‌عالي اميد دعاي خير دارم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني.
در زندان كميته‌ي شهرباني
توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را كاملاً به وحشت انداخت. رژيم پوشالي پهلوي درصدد بازداشت چهره‌هاي انقلابي و شخصيت‌هاي بزرگ علمي همچون شهيد محراب آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني برآمد. آنها گمان مي‌كردند با به زندان انداختن اين اشخاص، تب انقلاب را پايين مي آورند. تصور مي‌كردند با دستگير كردن اين افراد، مردم به وحشت مي‌افتند و دست از مخالفت با رژيم برمي‌دارند. ولي از آن‌جا كه اين انقلاب نور خداست و نورخدا هرگز خاموش‌شدني نيست، نه تنها كاري از پيش نبردند، بلكه با اين عمل، مردم را عصباني‌تر و خشن ملت را توفنده تر كردند.
آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/7/1357 در حالي كه پيشاپيش مردم حركت مي‌كرد، مورد حمله‌ي دژخميان گارد و مأمورين ساواك قرار گرفت. در اين حمله چند تن شهيد و مجروح گرديدند و ايشان نيز مختصري آسيب ديد. موج تلفن‌ها و تلگراف‌ها از شهرهاي سراسر ايران جهت احوال‌پرسي سرازير شد. شبي بود كه امام از نجف‌اشرف به سوي كويت رهسپار گرديد و دولت مزدور كويت هم از ورود ايشان به خاك اين كشور جلوگيري كرد. معلوم نبود كه امام كجا و به سوي چه كشوري در حركتند. مردم ايران همه نگران بودند. خانواده شهيد اشرفي از جمله بنده نيز فوق‌العاده نگران بوديم. بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم. قبل از نماز و در حين نماز و بعد از نماز بسيار گريستم. از ديدگانم نهري از اشك جاري بود، طوري‌كه اهل خانه معذب شدند و اعتراض كردند. در اواخر ساعت شب ناگهان صداي زنگ منزل به صدا درآمد. بعضي در خواب و بعضي در بيدار بودند. به گمان اين‌كه شايد مسافري از اصفهان آمده، در را گشوديم. ناگهان يك افسر و دو مأمور شهرباني و دو مأمور ساواك، بدون اجازه، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آن‌ها ابتدا تلفن منزل را قطع كردند؛ آن‌گاه داخل اتاق رفتند و در حالي كه بچه‌ها و زن‌ها در خواب بودند، دست شهيد محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرماييد برويم شهرباني، فقط چند دقيقه از شما بازجويي مي‌شود، سپس شما را رها مي‌كنيم. »
شهيد محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود، خواستند نماز صبح را به جا آورند؛ اما مأمورين نپذيرفتند و ايشان را با عجله به اتومبيل سوار كردند و پس از بازجويي مختصري به همراه آقاي عراقي به تهران برده، در كميته‌ي شهرباني زنداني نمودند. در زندان كميته پس از بازجويي، ايشان را در سلولي تاريك جاي دادند. بعدها فرمودند: « در اين چند روزه كه در زندان بوديم، نمي‌فهميديم چه وقت شب است، چه وقت روز. براي انجام نمازهاي واجب نمي‌توانستيم اوقات را تشخيص بدهيم. مأمورين، اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مي‌كردند كه الآن ظهر است يا شب يا صبح. براي وضو گرفتن هم بايد در زندان را مي‌زديم تا مأمورين زندان بيايند، در را باز كنند. موقع رفتن به دستشويي يك پارچه بر سر ما مي‌انداختند تا در وقت اياب و ذهاب همديگر را نبينيم. »
و مي‌فرمودند: « در همان زندان كميته آقاي دستغيب دومين شهيد محراب و آيت‌الله طاهري هم بودند؛ ولي همديگر را نديديم. »
سرانجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زياد بعضي از مراجع تقليد و خوف از اغتشاش مردم، ايشان را از زندان رها كردند.
در پي دستگيري آيت‌الله اشرفي، جامعه‌ي روحانيت كرمانشاه اعلاميه‌اي صادر نمودند.
ادامه‌ي مبارزه
آيت‌الله اشرفي در تمام راهپيمايي‌ها و تظاهرات، پيشاپيش مردم باختران بود و اكثر مواقع تا نهايت مقصد راه‌پيمايان پياده مي‌رفت. اولين راه‌پيمايي كه به دعوت شهيد محراب به طور آرام در باختران انجام گرفت، راه‌پيمايي روز عيد فطر بود. اين راه‌پيمايي از مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن، راه‌پيمايي‌ها و تظاهرات زيادي شد كه همه به دعوت ايشان و بعضي علماي باختران بود. در روز تاسوعاي همان سال كه در سراسر كشور ايران دعوت به راه‌پيمايي شده بود، با اين‌كه يكي از مقامات بالاي ساواك به وسيله‌ي تلفن ايشان را تهديد به قتل كرد و گفت: « چنان‌چه در راه‌پيمايي روز تاسوعا شركت كنيد، شما را به قتل خواهيم رسانيد و خونتان بر عهده‌ي ما نيست. »
شهيد محراب در پاسخ فرمودند: « ما آماده هستيم. شما قدرت داريد؛ هر چه خواستيد بكنيد، بكنيد ما هم در راه‌پيمايي شركت خواهيم كرد. »
و در روز تاسوعا جلو تظاهركنندگان و راه‌پيمايان حركت كردند و تا مقصد ( مسجد جامع ) پياده رفتند و تا پايان برنامه هم حضور داشتند.
در يكي از راه‌پيمايي‌ها مردم كه قصد منهدم كردن مجسمه‌ي طاغوت را داشتند، به دستور استاندار كه پاليزبان جنايت‌كار بود، به رگبار گلوله بسته شدند و بيش از دويست نفر شهيد و صدها نفر مجروح گشتند. در پي اين جنايت هولناك، جامعه‌ي مدرسين حوزه علميه‌ي قم تلگرافي به حضور چهارمين شهيد محراب آيت‌الله اشرفي اصفهاني مخابره كردند.

توطئه‌هاي سوء‌قصد
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شكست آمريكا، اين جنايت‌كار و غارت‌گر جهان در پي ضربه زدن به انقلاب عظيم اسلامي برآمد. چهره‌هاي بزرگ انقلاب يكي پس از ديگري ترور شدند. آيت‌الله اشرفي كه يكي از ياران قديمي امام و از شخصيت‌هاي شناخته شده و مورد توجه كامل مراجع تقليد و حوزه‌هاي علميه بود و در پيشبرد انقلاب و خط امام نقش عمده‌اي داشت، از جمله افرادي بود كه مورد كينه‌ي استكبار جهاني و مزدوران داخلي ايشان و منافقين از خداي بي‌خبر قرار داشت.
حادثه‌ي بمب‌گذاري: اولين ترور از سوي مزدوران بيگانه
در ماه رجب 1400 هجري قمري ( 1359 ه.ش ) خانه‌ي شهيد محراب و خانه‌هاي همسايگان به وسيله‌ي بمب صوتي كه نزديك منزل كار گذاشته بود، به لرزه درآمد و كليه‌ي شيشه‌هاي اين خانه‌ها شكسته شد. آيت‌الله اشرفي به هنگام وقوع اين حادثه به زيارت حضرت رضا عليه‌السلام مشرف شده بود. ضدّ انقلاب اين بار ناكام ماند.
دومين سوء‌قصد
دومين سوء‌قصد نافرجام در رمضان 1401 / تير 1360 هجري قمري اتفاق افتاد.
« روز گذشته آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه از يك سوء‌قصد، جان سالم به در برد. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان از كرمانشاه ديروز ساعت 12:30 هنگامي كه آيت‌الله حاج آقا عطاءالله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه [ و يك تن از محافظان ايشان ] قصد ورود به مسجد بروجردي را داشتند، سه مهاجم مسلّح كه در داخل يك پيكان زردرنگ در مقابل مسجد كمين كرده بودند، به آن‌ها حمله‌ور شدند.
بر پايه‌ي همين گزارش مهاجمان مسلّح ابتدا قصد داشتند با مسلسل كلاشينكف به سوي امام جمعه تيراندازي كنند، ولي به علت گير كردن تير در لوله‌ي اسلحه، موفق به اين كار نشدند. مهاجمان سپس به هنگام فرار، يك عدد نارنجك به طرف امام جمعه پرتاب كردند كه بر اثر آن انفجار، يك زن شهيد و پنج نفر مجروح شدند. [ يك دختر سيزده ساله و يك پيرزن شهيد شدند. ]
همين گزارش حاكيست به دنبال اين حادثه، دو اتومبيل ژيان با ايجاد تصادف ساختگي راه را بستند و دقايقي بعد كه پليس و سپاه سر رسيدند، مهاجمان مسلّح و سرنشينان دو اتومبيل ژيان از صحنه‌ي حادثه گريختند. آخرين گزارش از منزل امام جمعه‌ي كرمانشاه حاكيست: حالِ حاج آقا عطاء‌الله اشرفي‌اصفهاني خوب و رضايت‌بخش است و تحقيق در مورد اين حادثه و شناسايي مهاجمان مسلّح ادامه دارد.
در پي سوء‌قصد نافرجام به جان آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني، امام جمعه‌ي كرمانشاه، وي در گفتگوي اظهار داشت: در اين گونه سوء‌قصدها مسئله‌ي جان خود من مطرح نيست؛ زيرا من شخصاً آماده‌ي شهادتم؛ ولي حفظ جان شخصيت‌ها از نظر روند سياسي ممكلت بايد مورد توجه قرار گيرد.
... بانويي كه چند روز قبل در جريان سوء‌قصد نافرجام به جان آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه، هدف تركش نارنجك ضدّ انقلابيون تروريست قرار گرفت، در بيمارستان آيت‌الله طالقاني درگذشت. بانوي مذكور سكينه‌ي شلگي نام داشت. متأهل و داراي فرزند بود و متجاوز از پنجاه سال سن داشت. بر اساس گزارش رسيده در جريان اين حادثه چهار تن ديگر نيز به طور سطحي مجروح شدند كه تحت درمان قرار گرفتند. »
شهادت
به دنبال اين سوء‌قصد، منافقين كوردل براي سومين بار نقشه‌ي ترور آيت‌الله اشرفي را به شيوه‌ي ديگري كشيدند.
اين يك روش انتحاري بود كه طرح آن جز از مغزهاي شستشو داده شده در خانه‌هاي تيمي برنمي‌آمد. اين بار كه منافق جنايت‌كار و دشمن خدا و خلق او با چشم و گوش بسته به چنين جنايت هولناكي تن داد، تصور مي‌كرد با اين عمل هولناك مي‌تواند انقلاب را از مسيرش برگرداند و دست جنايت‌كار آمريكا را دومرتبه در ايران باز كند؛ غافل از آن كه با خون مطهر اين شهداي بزرگ، ريشه‌ي اسلام و انقلاب قوي‌تر و مردم بيدارتر مي‌شوند و در راهي كه پيموده‌اند، استوارتر و راسخ‌تر مي‌گردند. لعن ابدي بر منافقين و اربابان و پيشتازان ايشان، از يزيد و ابن‌ملجم و دودمان بني‌اميه تا جنايت‌كاران مستكبر شرق و غرب عالم.
بايد از اين تفاله‌هاي آمريكا و جنايت‌پيشگان مزدور پرسيد كه آيا با شهيد كردن خدمت‌گزاراني همچون شهداي محراب كه در سنين هفتاد و هشتاد سالگي به سر مي‌برند، چه چيزي عايد آنها گشت؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدي، چه افتخاري كسب كردند؟ آيا به جاي ترور اين‌گونه شخصيت‌ها و اين مردان نمونه‌ي تاريخ اسلام بهتر نبود سينه‌ي مستكبران و جنايت‌كاران را هدف قرار دهند، جنايت‌كاراني كه دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در كاخ‌ها و ويلاهاي چند صد ميليوني به عياشي و هرزگي مي‌گذرانند؟
« گزارش خبرنگار كيهان در باختران به نقل از شاهدان عيني حاكي است:
فرد منافق در حالي كه نارنجكي در كمر خود تعبيه كرده بود، به طرف آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني يورش برد و با كشيدن ضامن نارنجك باعث به شهادت رساندن يار و ياور امام خميني شد. حجت‌الاسلام سيدمحمدعلي صدر مسئول آموزشي دايره‌ي سياسي ايدئولوژي هوانيروز باختران در حالي‌كه خود بر اثر اين انفجار جراحاتي برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متأثر بود، نيز در گفتگويي با خبرنگار كيهان اظهار داشت:
بعد از سخنراني آقاي رستگاري و شروع خطبه‌هاي نماز توسط حاج آقا، يك نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل كرد. در اين هنگام من داد زدم كه يك وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاري صورت گرفت و امام جمعه در حالي كه به حالت سجده به زمين افتاده بود، به شهادت رسيد و منافق نيز كه لباس بسيجي بر تن داشت، به هلاكت رسيد. وي افزود: حاج آقا در دم، پاهايش قطع شد و به ديگر ياران امام پيوست و امت ستمديده‌ي باختران را تنها گذاشت. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان در اثر اين انفجار چند نفر مجروح شدند كه در بين مجروحين حجت‌الاسلام محمد اشرفي‌اصفهاني فرزند امام جمعه‌ي شهيد باختران نيز ديده مي‌شود كه در بيمارستان طالقاني بستري است و حال او رضايت‌بخش است. »
منبع: كتاب محراب خونين باختران,نشر شاهد,1370-تهران



وصیتنامه
وصیتنامه احقر عبادالله و احوجحم الی رحمت اله عطا اله اشرفی اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد خاتم النبین و علی للئمه المعصومین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الملائکه المقربین و الشهداء والصالحین ما دامت السماء والرض و لعنه الله علی اعداء محمد وآل محمد من الان الی یوم الدین . و بعد فقد قال الله سبحانه و تعالی یا ایها الذین امنو کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرالوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف حقا علی المتقین .
بر حسب وظیفه شرعیه، که به عهده هر فرد مسلم و مومن و مسلمه و مومنه است ، که باید قبل از مرگ وصیت کند، این چند جمله را این بنده عاصی و محتاج به رحمت خالق عالم ، من باب وصیت در این ورقه ذکر می کنم . در حالت صحت و سلامتی بدن و عقل و لا حول و لا قوه الا با الله العلی العظیم و هو حسبی و نعم الوکیل و انا اشهدا الله و اشهد جمیع انبیانه و رسله و ملائکته و جمیع خلقه بانه عزاسمه و جل جلاله و عظم شانه .
لا اله الا هوا لحی القیوم السمیع و البصیر و ان محمدا صلی الله علیه و آله و رسوله ....................
و اما بعد به سه نفر بنده زاده ها ، حاج آقا حسین و حاج آقا محمد و آقا احمد و دو نفر صبیه ها ، عزت و عصمت ، وصیت می کنم: به تقوی و پرهیز از گناه و عفت و پاکدامنی و مودت و دوستی با هم و حفظ کردن ناموس های آنها. و امر حجاب را و اقامه نماز در اوقات خود و سایر واجبات شرعیه و اینکه حقیر را در هر حالی از دعای خیر و طلب مغفرت و رحمت فراموش نکنند و آنها را به خدا می سپارم و دختر و عروس و نوه و همشیره حقیر، اگر رعایت حجاب اسلام را نکنند، مورد نفرین واقع می شوند. در حال حیات و ممات و خداوند بصیر و خبیر است به اعمال ماها و مدفن اینجانب را در تخت فولاد اصفهان قرار دهید. ان شا اله تعالی .
الاحقر عطا ء اله اشرفی اصفهانی . مهر و امضاء.

توضیح
در رابطه با وصیتنامه چهارمین شهید و محل دفن او ، لازم است چند مطلب عنوان شود :
وصیتنامه اصلی شهید محراب، مربوط به هفت سال قبل از شهادت ایشان است و در این مدت هفت سال تجدید نظر فرمودند . فقط یک صفحه اضافه کردند و آن مربوط به بعضی از موضوعاتی بود ، که مربوط به شخص خودشان و امام بود ، که حدود یک هفته پس از شهادت سومین شهید محراب ، اضافه نمودند . چون برای ایشان کاملا روشن بود، که پس از آیه اله صدوقی ، منافقین به سراغ ایشان خواهند آمد . اینجانب و برادر بزرگوارم پس از چند روز از شهادت ایشان، به محضر امام مشرف شدم و عین وصیتنامه اضافه شده را به محضر ایشان ارائه دادم و نیز حضورشان قرائت نمودم و امام نظر مبارکشان را فرمودند .
در مورد محل دفن او بارها به طور شفاهی وقتی صحبت از مرگ می شد ، می فرمودند: مرا در تخت فولاد دفن کنید (قبرستان شهر اصفهان به نام تخت فولاد معروف است و تکیه شهدا که قبر ایشان در آن قرار دارد، بخش کوچکی از قبرستان تخت فولاد است .) گاهی از قم نیز صحبت می فرمود، ولی بیشتر علاقه و تمایل او به اصفهان بود ، چون ایمان و علاقه عجیبی به این قبرستان داشتند . زیرا علمای بزرگ در آنجا مدفون اند . و هر گاه به اصفهان می رفتند ، حتما به آن قبرستان رفته و قبور علمای بزرگ را زیارت می کردند . از سوی دیگر ، شهید بزرگوار ما بی نهایت علاقه به رزمندگان اسلام داشتند و فوق الهاده از شهدا تجلیل می نمودند . اگر شهیدی را برای تشییع می آوردند ، خودشان شخصا شرکت می کردند . بر جنازه شهدا نماز می خواندند و اگر چند جنازه را با هم قرار بود تشییع کنند ، تعطیلی بازار را نیز اعلام می کردند و در ایامی هم که به اصفهان می رفتند ، هم بر جنازه های شهدای اصفهان نماز می خواندند و تشییع می فرمودند و هم بر جنازه شهدای خمینی شهر و لذا در ایام عملیات فتح المبین ، که در اصفهان بودند ، هر روز چنین کرده و بر جنازه های شهدای اصفهان و خمینی شهر ، نماز می خواندند و پیکر آنان را تشییع می فرمودند .



پیام حضرت امام خمینی به مناسبت شهادت حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی
23/ 7 / 61
بسم ال.. الرحمن الرحیم
انا ال... و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند آنان که عمری را در خدمت به مسلمین و اسلام بگذرانند . و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی ، که دلباخته گان به لقاء ال... آرزو می کنند ، نایل آیند . چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانی خود ، کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته ، و پایان زندگانی خویش را در راه هدف الهی ، با سر افرازی به خیل شهدای در راه حق پیوستند . چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پستی و بلندیهای حیات خویش، به دام های شیطانی و وسوسه های نفسانی نیفتاده ، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را ، با محاسن غرق به خون ، غرق نموده و به قرار گاه مجاهدین فی سبیل اله راه یافتند . چه سعادتمند و خوشبخت اند آنان که ، به دنیا و ما یتعلق به آن ، پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه نماز جمعه ، با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی ، فائز و به بالاترین شهید محراب ، که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملی اعلا شتافت ، ملحق شدند .
و شهید عزیز محراب این جمعه ما ، از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم . این موجود پر برکت متعهد را ، قریب شصت سال می شناختم . مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا عطا ال... اشرفی را در این مدت طولانی ، به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم ، و در عین حال ، مجاهد و متعهد و قوی النفس بود . او در جبهه دفاع از حق، از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و ....
مصادیق بارز رجال صدقو ما عاهدوا ال... علیه بود . و رفتن از ثلمه بر اسلام ، وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود . خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار ، منفورتر و جنایتکار تر از قبل معرفی کردند . این بزرگوار ، مثل سایر شهدای عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست ، و ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور با عزمی راسختر به پیشبرد انقلاب ادامه می دهند . و آنان که به ادعای واهی خود ، بانگ طرفداری از خلق را می زنند و با خلق خدا آن می کنند که همه می دانند ، در این جنایت عظیم چه توجیهی دارند ؟ و با به شهادت رساندن عالمی خدمتگذار و پیرمرد بزرگوار هشتاد ساله ، چه قدرتی کسب می کنند و چه طرفی می بندند ؟ و آنان که در سوگ این جنایتکاران ، اشک تمساح می ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند ، چه انگیزه ای دارند ؟ آیا انتقام از جمهوری اسلامی به شهادت رساندن یک عالم پارساست ، و به آتش کشیدن یک عده کودک و زن و مرد و توده های رنجکش است ؟ آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت را به دست آوردن ، این نحوه جنایات است ؟!
بار خدایا ، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثی و با چه بهره هایی مواجه است ؟ عصری که حکومت های مسلمین آنچنانند ، و رسانه های گروهی آنچنان ، و ابر قدرتها این چنین .
عصری که باطل را به صورات حق به خورد مردم می دهند و جنایات را به صورت صلح طلبی .
عصری که دشمنان اسلام و مسلمین با ملتهای مستضعف ، آن می کنند که چنگیز نکرد ، و اکثر حکومت های مسلمانان در جنایاتی که بر ملت های خود می رود، از جانیان طرفداری می کنند .
عصری که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمی شود شکایت کرد .
عصری که فریاد مرگ بر اسرائیل و آمریکا بر خلاف اسلام تلقی می شود .
عصری که برای استقرار حکومت اسلامی و پیاده کردن احکام اسلام در یک کشور ، مدعان اسلام به ستیز نظامی و تبلیغاتی با آن بر می خیزند و با اسلام عزیز به اسم اسلان می جنگد .
بار الها ، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند ، و بجز اتکاء به درگاه تو و ....
سوره احزاب ، آیه 23 : مردانی که راست گفتند در آنچه با خدا پیمان بستند .
اعتماد و عنایات تو پناهی ندارند ، و از پیشگاه مبارک تو استمداد می کنند . و در راه حق به راه خود ادامه می دهند ، و از این وحشیگری هراسی به خود راه نمی دهند . عزتی که برای تو و رسول تو و مومنین است ، برای زندگی عاریت ، چند روزه از دست نمی دهند.
با الها ، از تو رحمت برای شهدای عزیز و بویژه شهید محراب این هفته ، و سلامت و سعادت و صبر برای ملت ، بویژه بازماندگان شهدا و اهالی محترم کرمانشاه و شفای عاجل برای آسیب دیده گان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم . درود به روان پاک عزیزان شهید . درود بر بقیه ال.. ( ارواحنا لمقدمه الفداء ) .
والسلام علی عباد ال.. الصالحین روح الله الموسوی الخمینی


پیام مقام معظم رهبری
بخشی از پیام مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای دام ظله ، در سال 1361:
...این حادثه غم انگیز ، سند خونین و افتخار آن عالم سالخورده و پارسایی است ، که با حضور در صحنه های نبرد حق علیه باطل ، چه در عرصه نبرد نظامی و در جبهه های جنگ و چه در پایگاه رفیع محراب امامت جمعه پایداری و شجاعت و حق شناسی خویش را عملا به اثبات رسانده بود .
افشاگری آیه ال.. شهید اشرفی اصفهانی نسبت به خطوط وابسته و انحرافی و حضور آن بزرگوار در صحنه های نبرد نظامی و سیاسی و فکری ، بزرگترین عامل این جنایت فجیع بوده است . خون این شهید عزیز مظلوم و همه خونهای بناحق ریخته شده ، آتش انقلاب را مشتعل تر و پیروزی نهایی را نزدیکتر می سازد.


نقش شهید در مرجعیت,انقلاب,دفاع مقدس ووحدت مسلمانان
در دوران حکومت طاغوت و رژیم پهلوی ، غرب کشور بویژه استان کرمانشاه ، همانند بسیاری از مناطق کشور ، از جهت فرهنگی و فقر علم و عالم و روحانی ، ناهنجاری داشت. به گونه ای که شاید در مجموع استان کرمانشاه در سالهای 1330 ، ده نفر عالم و روحانی در کل استان کرمانشاه وجود نداشت ، تاریخ گذشته استان مذبور، خصوصا در زمان مرحوم وحید بهبهانی و آقا بزرگ ، حکایت از این موضوع دارد . لذا مرحوم آیت العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعه ، یک حرکت بزرگ فرهنگی را انجام داد و با تاسیس یک پایگاه بزرگ علمی، حوزه علمیه، مسجد و کتابخانه در مرکز این استان ، بزرگترین خدمت علمی – اسلامی و فرهنگی را انجام داد . پس از اتمام ساختمان آن ، پایگاه با اعزام 3 تن از بزرگان و علما و اساتید حوزه علمیه قم و از شاگردان ممتاز خود، حضرات آیات شهید محراب ، عطا اله اشرفی و مرحوم شیخ عبد الجواد جبل عاملی و مرحوم حاج آقا امام سدهی را در معیت مرحوم و اعظ و خطیب شهید فلسفی ، با تعداد 25 نفر از طلاب و فضلاء حوزه قم ، به کرمانشاه در سال 1335 ، یک حرکت بی سابقه فرهنگی را در آن منطقه محروم آغاز گردید. هیئت اعزامی مرحوم آیت اله بروجردی با استقبال بی نظیر مردم کرمانشاه ، که از ده ها فرسنگ دورتر آمده بودند و در مسیر شهر های ملایر – نهاوند – کنگاور – صحنه و هرسین ، با جمعیت بی سابقه مورد استقبال قرار گرفتند . حتی اقلیتهای دینی ، مسیحیان و یهودیان و برادران اهل سنت استان کرمانشاه به استقبال شتافته و این شخصیتهای علمی و فرهنگی – مذهبی در استان کرمانشاه ، بلکه در غرب کشور تاثیر عجیبی در تمامی ابعاد زندگی مردم گذارد و متعاقب آن با حضور شخصیتهای بزرگ علمی و دانشمندان و مبلغین مشهور کشور ، به این منطقه حساس ، ترغیب و تشویق اقشار جامعه خصوصا جوانان به مسائل دینی ، روز بروز افزون گشت و با به دست گرفتن اداره امور دینی و مذهبی و فرهنگی مردم و با ارتباط قوی اجتماعی هیئت اعزامی ، به تدریج طلاب اعزامی از حوزه علمیه ، جای خود را به نیروهای بومی داده و حوزه علمیه کرمانشاه از جوانان علاقمند تحصیل علوم دینی و حوزوی ، در کمترین زمان خود پر شد و رونق مطلوبی پیدا کرد.
آنچه مهم و قابل ذکر است ، دو تن از علمای اعزامی ، مرحوم آقای جبل عاملی و مرحوم امام سرهی ، پس از دو الی سه سال توقف در کرمانشاه در زمان حیات مرحوم آیت اله بروجردی، به قم مراجعت کردند و علت آن هم مشکلات عدیده ای بود ، که غیر قابل تحمل برای آنها بود و لذا ناگزیر به بازگشت شدند . لکن شهید محراب با اهمیت به دو موضوع استقامت نموده و کرمانشاه را ترک ننمودند. اول: عدم رضایت مرحوم آیت اله بروجردی، دوم: عشق و علاقه شدید مردم به ایشان و احساس مسئولیت معظم له در قبال این امر ، علی رغم ناهنجاری ها و مشکلات فراوان و کار شکنیهای بعضی از روحانیون وابسته به رژیم ، با تمام وجود سنگر خدمت را رها ننموده ودر زمان حیات مرحوم آیت اله بروجردی حتی، گاها سه سال می گذشت و معظم له به شهید محراب اجازه مسافرت نمی دادند و می فرمودند: صلاح نیست مسافرت بروید و باید همیشه در کرمانشاه بمانید و خدمت بنمایید .
پس از ارتحال آیت الله بروجردی هم، به علت دفاع از مرجعیت حضرت امام خمینی مشکلات و ناراحتی های آن شهید بزرگوار چند برابر شد و دائما از سوی مامورین ساواک و رژیم پهلوی و در فشار تهدید های فراوان قرار گرفته و از سوی عناصر روحانی نما وابسته به رژیم نیز ، مورد تهدید قرار می گرفتند و در تضعیف و تخریب ایشان با تمام وجود تلاش می کردند . ولی از آنجا که شهید محراب استقامت و صبر عجیبی داشت تمامی مسائل را در خود هضم و حل کرده بود و همواره به خدای بزرگ شکایت می نمود و به آن حضرت واگذار می نمود . حقیقتا استقامت و پایداری این مرد الهی و مجاهد بزرگ ، موجب تحیر و تعجب همگان مخصوصا همسنگران آن شهید بزرگوار شده بود ، تا جایی که بسیاری از بزرگان علما در این مورر اظهار می داشتند : ایشان مجسمه صبر و استقامت بود و بزرگترین جهاد را در کرمانشاه انجام دادند . جهاد با نفس که علیرغم ، فشارهای روحی در کرمانشاه و از طرفی موقعیت ممتازی را که در آینده داشتند، در حوزه علمیه قم که قطعا به مقام مرجعیت دست می یافتند، پشت پا به مقامهای آینده زده و با مهاجرت به کرمانشاه ، جهاد بزرگی را انجام دادند، آن هم جهاد با نفس و مبارزه با دستگاه پهلوی و عوامل وابسته به آنها. در راه خدمت به اسلام و مسلمین بزرگترین خدمات فرهنگی ، مذهبی را به مردم منطقه نمودند و سر انجام در این مسیر الهی ، اجتماعی تمامی مسائل و خطرات ناشی از آن را متحمل شده و با یک رنج و مشقت و مبارزه با ستمگران و ظالمین و معاندین در راه خدمت به اسلام و انقلاب ، به بالاترین و والاترین مقام معنوی ، به فیض عظیم شهادت نایل گردیدند . عاش سعیدا و مات شهیدا . همان گونه ، که امام خمینی (ره) او را از مصادیق بارز رجال صدقو ما عاهدوا ال.. علیه دانست .
از خصوصیات و ویژ گیهای خاص شهید محراب
یکی از ویژه گی های شهید محراب ، مردمی بودن و ساده زیستن ایشان بود . همواره بیت آن عالم بزرگوار در تمامی ادوار عمرشان چه در اصفهان ( خمینی شهر ) ، قم و کرمانشاه به روی عموم مراجعین باز بود . در ملاقات با ایشان ، احدی نمی توانست مانع بشود حتی در دوران ریاستشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، همیشه تلفنهای مردم را شخصا و یا همسرشان پاسخ می دادند . اکثر روزها به مناطق محروم و حاشیه نشین شهر کرمانشاه بدون اطلاع مردم و مسئولین سر کشی می کردند و مکرر مشکلات مردم را در خطبه های نماز جمعه ، خطاب به مسئولین استان متذکر می شدند .
از آغاز جنگ تحمیلی تا آخرین لحظه حیاتشان نسبت به مشکلات و مسائل مهاجرین خصوصا اسکان مردم توصیه می نمودند و لحظه ای آرامش نداشتند .
از مهمانی و رفتن به منازل افراد ثروتمند و مرفه، شدیدا خود داری می کردند ولی هر گاه به زادگاهشان سفر می کردند، اکثرا دعوت خانه های کشاورزان و کارگران را می پذیرفتند و می فرمودند: بهترین ساعات زندگی من ، لحظه ای است که در کنار سفره این عزیزان نشسته ام . حتی در آخرین سفرشان به خمینی شهر ، به منازل این عزیزان کشاورز رفته و مهمانی آنها را از صمیم دل می پذیرفتند .

ملت ایران در 15 خرداد 1342 ، مصادف با دوازدهم محرم 1383 هجری قمری ، به رهبری امام امت خمینی کبیر و روحانیت مبارز ، علیه رژِم استبداد پهلوی و طاغوتی قیام کرد . در این قیام مردم غرب و استان کرمانشاه نیز به تبعیت از حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی و دیگر علما و روحانیون مبارز و پیرو خط امام ، نهضت را شروع کردند . شهید اشرفی ، گاه آشکارا و بیشتر به طور غیر علنی زمینه قیام مردم را با نشر اعلامیه یا نوار سخنرانی فراهم می کرد . پس از قیام خونین 15 خرداد و دستگیر شدن امام و شدت اختناق و زیر نظر قرار دادن علمای بزرگ بلاد ، شهید محراب که در تهران بودند ، مصمم شدند در رابطه با هدف امام و دستگیری ایشان با مراجع تقلید قم و مشهد دیدار و گفتگو کنند . لذا به اتفاق یکی از علمای بزرگ و مدرسین قم ابتدا به حضور آیت اله العظمی گلپایگانی رسیدند و پس از مذاکرات زیاد ، از ایشان در خواست کردند با نشر اعلامیه و سخنرانی حرکت را تعقیب کرده و امام را تنها نگذارند و مردم را به وظایف شرعی و انقلابی خود بیش از پیش آگاهی دهند . پس آن ، جهت دیدار با حضرت آیت اله العظمی نجفی مرعشی و بعضی دیگر از مراجع ، عازم تهران شدند و مسائل گفته شده در محضر آیت اله گلپایگانی را ، به حضور آن مراجع بیان نموده و هماهنگی نسبتا خوبی به وجود آوردند .
رژیم خونخوار که خود، از نگه داشتن امام سخت بیمناک بود ، تحت فشار مردم و روحانیون ، ناچار شد پس از چند ماه ، شبانه امام را به قم برگرداند . با آمدن امام به قم و انتشار این خبر ، شهید محراب به اتفاق تنی چند از علما و روحانیون و عده ای از اقشار مختلف مردم کرمانشاه به دیدار حضرتش شتافت و در خانه امام به خدمت ایشان رسید . به یاد دارم در لحظه ملاقات، شهید محراب خوابی را که خود برای امام دیده بود را بیان کرد . در خواب امام را دیده بود، که صدایی و نوایی در تعقیب شان بلند شده و این جمله را می گوید : ال.. یعل حیث یجعل رسالته . شهید محراب فرمودند: من شب این خواب را دیدم و فردای آن روز به امام اطلاع دادند که امام از زندان آزاد شده اند و ایشان را به قم آورده اند .
پس از آن دیدار عمومی ، روز بعد ، هنگامی که امام بزرگوار و مرحوم شهید آیت اله حاج سید مصطفی خمینی ، فرزند ارشد امام صبحانه میل می فرمودند، آیت اله شهید اشرفی اصفهانی و آیت اله جبل عاملی به حضور امام مشرف شدند . در این دیدار حکم وکالت و اجازه مطلق شفاهی به ایشان داده شد و به دنبال آن اجازه کتبی و وکالت و اجازه مطلق در امور حسبیه و شرعیه ، برای شهید محراب آقای اشرفی فرستادند . از آن تاریخ شهید اشرفی ، نماینده و وکیل تام الاختیار امام در استان کرمانشاه شدند .
در اینجا لازم است قبل از ادامه شرح مجاهدات شهید محراب ، نظر خوانندگان را به یک نکته مهم جلب کنم .
از مختصات رهبر انقلاب ، نفوذی معنوی او است . هر کلامی از زبانش صادر می شد و هر کلمه ای که می نوشت ، بلادرنگ مردم آن را می پذیرفتند و اطاعت فرامینش را تکلیف شرعی می دانستند. این نفوذ معنوی به واسطه مقام اوست، که مرجعیت تقلید است . فقاهت و ولایت است که حکم او را با حکم امام و پیامبر خدا همسنگ می سازد . امام عصر (عج) درباره این طایفه از علما فرموده اند : فانهم حجتی علیکم و انا حجه ال.. علیهم ( آنها حجت من هستند برای شما و من حجت خدا هستم برای آنها ) همچنین فرموده است : الراد علیهم کالراد علینا و تالراد علینا کاشرک باال.. ( رد حکم آنها ، رد حکم ماست و رد حکم ما در حکم شرک به خدا است ) امام امت قبل از آنکه رهبر انقلاب شود ، یک نفر مجتهد اعلم و جامع الشرایط لازم الاطاعه و واجب التقلید بود، که قبل از شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی، اکثریت مردم ایران از وی تقلید می کردند و بعد از شروع به مبارزه ، به عنوان رهبر انقلاب مورد پذیرش همه ملت بود . مرجعیت وی مورد تایید همه حوزه های علمیه و اعلمیت ایشان، مورد تایید اکثریت علمای بزرگ شهرستانها و مدرسین حوزه علمیه قم بود . شهدای محراب نیز از معتقدان به اعلمیت امام امت و ولایت فقیه بودند . آنچنان معتقد بودنند ، که از جان عزیزشان برای این راه سرمایه گذاری کردند .
با روشن شدن این موضوع ، لازم می دانم نقش شهید محراب را در امر مرجعیت امام امت در دو قسمت بیان کنم .

نقش شهید محراب در امر مرجعیت امام در کرمانشاه
در زمان حیات آیت اله حکیم ، شهید محراب در کرمانشاه ، مقدمه مرجعیت امام امت را فراهم نمود . در آن زمان این جانب در حوزه علمیه قم اشتغال به تحصیل داشتم و به وضع کرمانشاه و این که چه کسانی باید برای امر تبلیغ به این شهر دعوت شوند، آشنا بودم . گویندگان و مبلغین و مدرسین معروف حوزه قم را ، که از شاگردان امام بودند را دعوت می کردیم ، که در ماههای رمضان و ماههای محرم و صفر و ایام فاطمیه در مسجد مرحوم آیت اله بروجردی کرمانشاه سخنرانی کنند و مردم را ضمن آشنا کردن با مسائل مختلف اسلامی، به مساله مرجعیت امام سوق دهند . در آن زمان دعوت کردن از شخصیتهای بزرگ و گویندگان متعهدی چون حضرات ، آقایان خزعلی و محمد یزدی و شهید هاشمی نژاد ، از بهترین راههای مبارزه بود . در این رابطه ، مکرر گویندگان دستگیر و باز داشت می شدند ، که فعلا مجال پرداختن به آنها نیست . این عمل مقدس و انقلابی در آن زمان به قدری اهمیت داشت ، که برتر از آن، کار دیگری را نمی توان متصور شد.
کرمانشاه همیشه در دعوت از این گونه فضلا و شخصیتهای ممتاز ، گوی سبقت را می ربود و مردم فوق العاده استقبال می کردند . کارشکنی های بعضی افراد مغرض و روحانی نماهای ضد انقلاب و مخالف امام و ولایت فقیه از یک سو و فشار و مخالفت رژیم پهلوی از سوی دیگر، آیت اله اشرفی اصفهانی را تحت فشار شدید و تهدید قرار می داد . ولی هر چه بیشتر فشار می آوردند ، شهید محراب استوارتر و راسخ تر هدف خود را تعقیب می کرد . تاسف بار تر از هر چیز ، مخالفت ها و کارشکنیها و تهمت هایی بود ، که از طرف روحانی نمای فاسد و معلوم الحال وابسته به رژیم طاغوت ، متوجه شهید محراب می شد.
هر گوینده مذهبی و سخنران به محض ورود به شهر ، فورا به ساواک یا شهربانی جلب می شد و از او تعهد می خواستند که یا شهر را ترک کند و برود، یا اینکه حق ندارد ولو به کنایه نام آیت اله خمینی را ببرد . با این حال ، آقایان کار خود را انجام می دادند . می گفتند: اگر مساله مرجعیت امام را مطرح کنید، شما را مفتضحانه شما را از این شهر اخراج می کنیم . آیت اله اشرفی ، استوار تر از کوه در برابر همه کار شکنیها و مخالفتها و توطئه ها و افتراها ایستاد و بالاخره خط امام را در این منطقه تثبیت نمود . او مدت بیست و هفت سال در شهر کرمانشاه با مظلومیت عجیبی زندگی کرد و از ناراحتی ها و دردهای دل خود ، حتی برای فرزندانش کمتر گفت. گاهی مانند علی (ع) که دردهای دل خود را در چاه بیان می کرد ، در خلوت با خدای خویش درد دل می نمود . و گاهی یکی از دردهای درونش را برای همسر خود می فرمود و توصیه می کرد: مبادا فرزندان بفهمند . یکی دو بار فرمود: « هر چه فکر می کنم چه کرده ام که این چنین مورد حمله های این افراد قرار گرفته ام، فکرم به جایی نمی رسد . تنها جرم من حمایت از امام و مرجعیت ایشان است و اینها می خواهند من این شهر را ترک کنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضایع کنند که در نتیجه به اسلام ضربه بزنند و رژیم طاغوت را نگه دارند . ولی هیهات ، من این آرزو را بر دل آنها خواهم گذاشت و این شهر را ترک نخواهم کرد ، مگر بعد از اینکه اطمینان پیدا کنم که اینها دیگر کارشان تمام شده و نمی توانند توطئه خود را پیاده کنند . گاهی می فرمودند: ای کاش می توانستم خود را به امام برسانم و کمی از این رنجها و کارشکنیها و مخالفتهای این افراد را بگویم .» ولی او که اهل گذشت بود ، بارها خدمت امام رسید و کلمه ای نگفت . این زندگی یک شخصیت بزرگ علمی و یک مرد مجاهد و مبارز و بار دیرین امام است . بر خود واجب دانستم شمه ای از خدمات و رنجهای این شهید بزرگوار را بیان کنم .
شهید محراب در رابطه با مقام مرجعیت امام بزرگوار، تعبیرات مختلفی داشتند . می فرمود: من در امام ذره ای هوای نفس سراغ ندارم . در امام ترک اولی ندیدم . امام را ، هم رهبر انقلاب می دانم ، هم مرجع تقلید جامع الشرایط و هم اعلم و اورع و ولی فقیه . اگر کسی بخواهد امام را تنها رهبر بگوید و مرجع تقلید نداد ، در خط آمریکاست . زیرا سعی و کوشش دشمن همین است که بین رهبریت و مرجعیت امام جدایی بیندازد و تفکیک قائل شود . اطاعت از امام ، حتی بر فقهای دیگر هم فرض و واجب است . کسی که امام را رهبر بگوید و در امر تقلید به کس دیگری مراجعه کند، این شخص یا نمی فهمد یا قضیه از جای دیگری آب می خورد . امام را با هیچ یک از مراجع و فقهای فعلی نمی توان مقایسه کرد . و به تعبیر خودشان می فرمود : لاقیاس به احد . اگر چه احترام فوق العاده هم برای سایر مراجع تقلید قائل بودند و آنها را نیز مجتهد می دانستند .

آغاز حرکت توفنده ملت ایران علیه رژیم پهلوی در نوزدهم دی ماه سال 1356.
ملت رنجدیده در زیر چکمه استبداد رژیم شاهنشاهی ، که مانند انبار باروتی آماده انفجار بود، سر انجام در روز هفدهم دی 1356 ، مرحله تازه ای از قیام خود را آغاز کرد . رژیم طاغوت هفده دی را ، روز آزادی زن می نامید . در چنان روزی ، روزنامه اطلاعات طی مقاله ای کلمات جسارت آمیزی نسبت به رهبر انقلاب اسلامی چاپ کرد . خود فروختگان ، گمان می کردند با طرح این گونه کلمات ، می توانند خدشه ای به ساحت مقدس او وارد کنند. غافل از این که ، همین جریان، گور آنها خواهد کند . این کبریتی بود که به باروت زده شد و آنچنان مردم را به طغیان کشانید، که هیچ قدرت و نیروی مادی نتوانست آن را مهار کند . بلافاصله مردم قم قیام کردند و به دنبال آن مردم تبریز و یزد و اصفهان و. ... و بالا خره با قیام بزرگ مردم تهران، چنان توفان عظیمی از خشم ملت ایران بر انگیخته شد ، که نظام ضد اسلامی و انسانی پهلوی و رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ فرستاد .
شهید محراب ، آیت اله اشرفی در این حرکت توفنده نقش عظیمی داشت . در رابطه با مقاله روزنامه اطلاعات و جریان نوزدهم دی و شهادت گروهی از مردم مومن و مسلمان قم و سپس شهدای تبریز و یزد که در چهلم شهدای هر یک از شهرستانهای ذکر شده ، نیز جمعی از مردم به دست دژخیمان پهلوی قتل عام شدند، در استان کرمانشاه علیرغم فشارها و اختناق شدید دستگاه طاغوتی، آیت اله شهید اشرفی با همکاری بعضی از علما و روحانیون این شهر مجالس متعددی به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژیم منعقد کردند، که در پایان هر یک مردم با شعارهای درود بر خمینی و سپس مرگ بر شاه به خیابانها می ریختند و مراکز فحشا و منکرات را منهدم می کردند . عمده ترین مراسمی که تا آن تاریخ سابقه نداشت و در واقع جرقه ای بود در جهت شعلور شدن یک آتش عظیم در این منطقه ، مجالس بزرگداشت شهادت آیت اله اشرفی اصفهانی ، در مسجد مرحوم آیت اله بروجردی منعقد گشت . این جانب تعدادی از طلاب و دو تن از مدرسین حوزه علمیه قم را به این مجلس َآوردم . سخنرانی های متعددی ایراد شد . ساواک با تمام نیرو وارد معرکه شد . آنگاه در صدد دستگیر کردن سخنرانها بر آمدند. اما با شیوه های مخصوصی، آنها را از چنگال دژخیمان رها نیدیم و سپس شبانه از کرمانشاه خارج کردیم . این مجلس در واقع اولین نقطه حرکت نهایی مردم این منطقه بود .
در رابطه با برگزاری مجلس بزرگداشت شهید آیت اله حاج سید مصطفی خمینی، فرزند برومند امام خمینی ، از سوی شهید محراب در مسجد مرحوم آیت اله بروجردی کرمانشاه، نامه ای به عنوان آیت اله اشرفی از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، از نجف اشرف فرستاده شد ، که متن آن در اختیار خوانندگان عزیز قرار می گیرد:

بسمه تعالی 6 محرم 98
به عرض عالی می رساند . از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایی شده است و غالبا نرسیده و نیز معلوم می شود ، که جنابعالی مجلسی داشته و تحمل زحماتی نموده اید . لازم شد از جنابعالی و سایر آقایانی که اظهار عطوفت نموده اند ، تشکر کنم . از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواستارم . امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسه اسلامی، این چند روزه باقی عمر را بگذاریم . امید دعای خیر از جنابعالی و سایر آقایان دارم . و مستد عی تشکر این جانب را ، به دوستانتان و اهالی محترم ، ابلاغ فرمایید .والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته . روح اله الموسوی الخمینی .

در رابطه با جریانات کرمانشاه و اختلافاتی که از سوی بعضی از عناصر ناصالح و روحانی نماهای وابسته به رژیم فاسد ، در زمان طاغوت تحت عناوین خاصی به وجود آمده بود . رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی از نجف اشرف مطالبی برای حضرت آیت اله اشرفی می فرستاد . گرچه در نجف اشرف مکاتبه با امام امت بسیار مشکل بود و دستگاه جبار فاسد پهلوی بی نهایت سختگیری می کرد و اگر نامه ای در این رابطه از کسی گرفته می شد ، زندان و شکنجه های قرون وسطایی به دنبال داشت ، ولی با این حال بعضی از شخصیتها و نمایندگان امام، از طرق مختلف می توانستند با امام تماس بگیرند یا وجوهات شرعیه را برای ایشان بفرستند . آیت اله اشرفی اصفهانی نیز به همین کیفیت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام ، نامه های فراوانی به حضور امام می فرستاد و امام هم پاسخ می دادند . در حال حاضر تعداد ده عدد از نامه های امام در دست است که از آن جمله، دو نامه است که در آنها، امام از اوضاع کرمانشاه اظهار نگرانی فرموده اند . یکی از این دو نامه که به نظر خوانندگان می رسد، بدون عنوان و بدون امضای امام بوده است تا اگر کنترل شود مشخص نشود، برای چه کسی و از چه کسی است. ولی بقیه نامه های امام که از طریق مسافرهای مخصوصی یا از طرق دیگری فرستاده می شده ، هم عنوان داشته و هم امضاء.
نامه های حضرت امام خمینی به شهید محراب را در بخش نامه ها ملاحظه خواهید نمود .
دستخط رهبر کبیر انقلاب به حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی قدس الشریف ، مورخه 6 محرم 98 از نجف اشرف در رابطه با جریان شهادت آیت اله مصطفی خمینی و انعقاد مجلس بزرگداشت توسط شهید محراب، اشرفی اصفهانی در کرمانشاه در مدرسه آیت اله برجردی بود .

شهید محراب در زندان کمیته شهربانی
توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را کاملا به وحشت انداخت . رژیم پوشالی در صدد برداشت چهره های انقلابی و شخصیتهای بزرگ علمی، همچون شهید محراب آیت اله اشرفی اصفهانی بر آمد . آنها گمان می کردند با به زندان انداختن این اشخاص، تب انقلاب را پایین می آورند . تصور می کردند با دستگیر کردن این افراد مردم به وحشت می افتند و دست از مخالفت با رژیم بر می دارند . ولی از آنجا که ، این انقلاب نور خدا است و نور خدا هر گز خاموش شدنی نیست ، نه تنها کاری از پیش نبردند ، بلکه با این عمل مردم را عصبانی تر و خشم ملت را توفنده تر کردند .

نقش شهید محراب در پیروزی انقلاب
آیت اله اشرفی در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/ 7/ 57 ، در حالی که پیشاپیش مردم حرکت می کرد ، مورد حمله دژخیمان گارد و مامورین ساواک قرا گرفت . در این حمله چند تن شهید و مجروح گردیدند و ایشان نیز مختصری آسیب دید . موج تلفنها و تلگراف ها از شهر های سراسر ایران جهت احوالپرسی سرازیر شد . شبی بود که امام از نجف اشرف به سوی کویت رهسپار گردید و دولت مزدور کویت هم از ورود ایشان به خاک این کشور جلوگیری کرد . معلوم نبود که امام کجا و به سوی چه کشوری در حرکتند . مردم ایران همه نگران بودند . خانواده شهید اشرفی، از جمله بنده نیز فوق العاده نگران بودیم . بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم . قبل از نماز و در حین نماز و بعد از نماز بسیار گریستم . از دیدگانم نهری از اشک جاری بود ، طوری که اهل خانه معذب شدند و اعتراض کردند . در اواخر ساعات شب ناگهان صدای زنگ در منزل به صدا در آمد . بعضی در خواب و بعضی بیدار بودند . به گمان این که شاید مسافری از اصفهان آمده در را گشودیم . ناگهان یک افسر و دو مامور شهربانی و دو مامور ساواک بدون اجازه ، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند . آنها ابتدا تلفن منزل را قطع کردند ، آنگاه داخل اتاق رفتند و در حالی که بچه ها و زنها در خواب بودند ، دست شهید محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرمایید برویم شهربانی ، فقط چند دقیقه از شما بازجویی می شود ، سپس شما را رها می کنیم . شهید محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود ، خواستند نماز صبح را به جا بیاورند ، اما مامورین نپذیرفتند و ایشان را با عجله به اتومبیل سوار کردند و پس از بازجویی مختصری به همراه آقای عراقی به تهران برده و در کمیته شهربانی زندانی نمودند . در این چند روزه که در زندان بودیم، نمی فهمیدیم چه وقت شب است ، چه وقت روز . برای انجام واجبات نمی توانستیم اوقات را تشخیص بدهیم . مامورین اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام می کردند ، که الان ظهر است ، یا شب ، یا صبح . برای وضو گرفتن هم باید در زندان را می زدیم تا مامورین زندان بیایند و در را باز کنند . موقع رفتن به دستشویی یک پارچه بر سر ما انداختند تا در وقت ایاب و ذهاب ، همدیگر را نبینیم . و می فرمودند: در همان زندان کمیته ، آقای دستغیب دومین شهید محراب و آیت اله طاهری هم بودند ولی همدیگر را ندیدیم . سر انجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زیاد بعضی از مراجع و وخوف از اغتشاش مردم ، ایشان را از زندان رها کردند .
در پی دستگیری آیت اله اشرفی ، جامعه روحانیت کرمانشاه اعلامیه ای صادر نمودند که در صفحات بعد به نظر خوانندگان می رسد .
ادامه مبارزه آیت اله اشرفی در تمام راهپیماییها و تظاهرات پیشاپیش مردم کرمانشاه بود و اکثر مواقع تا نهایت مقصد راهپیمایان پیاده می رفت . اولین راهپیمایی که به دعوت شهید محراب به طور آرام در کرمانشاه انجام گرفت، راهپیمایی روز عید فطر بود . این راهپیمایی از مسجد مرحوم آیت اله بروجردی تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن راهپیماییها و تظاهرات زیادی شد ، که همه به دعوت ایشان و بعضی علمای کرمانشاه بود . در روز تاسوعای همان سال ، که در سراسر کشور ایران دعوت به راهپیمایی شده بود ، با اینکه یکی از مقامات بالای ساواک به وسیله تلفن ایشان را تهدید به قتل کرد و گفت : چنانچه در راهپیمایی روز تاسوعا شرکت کنید ، شما را به قتل خواهیم رساند و خونتان بر عهده ما نیست . شهید محراب در پاسخ فرمودند : ما آماده هستیم . شما قدرت دارید ، هر چه خواستید بکنید ، ما هم در راهپیمایی شرکت خواهیم کرد و در روز عاشورا جلو تظاهر کنندگان و راهپیمایان حرکت کردند و تا مقصد ( مسجد جامع) پیاده رفتند و تا پایان برنامه هم حضور داشتند . در یکی از راهپیماییها ، مردم که قصد منهدم کردن مجسمه طاغوت را داشتند به دستور استاندار ، که پالیزان جنایتکار بود ،مردم را به رگبار گلوله بستند . و بیش از دویست نفر شهید و صدها نفر مجروح گشتند . در پی این جنایت هولناک ، جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم تلگرافی زدند ، که به نظر خوانندگان می رسد .
تلگراف جمعی از علما و اساتید حوزه علمیه قم به آیت اله اشرفی اصفهانی در رابطه با کشتار مردم کرمانشاه .
بسم ال... الرحمن الرحیم
حضرت آیت اله حاج شیخ عطا اله اشرفی اصفهانی دامت برکاته ، بار دیگر حمله وحشیانه جلادان شاه جنایتکار به جان و مال مردم بی پناه و ستمدیده کرمانشاه ، قلب مقدس حضرت ولی عصر (عج) را سخت به درد آورد . حمله ای که طبق گزارش های موثق بیش از یکصد و پنجاه کشته و چهارصد زخمی، که حال بعضی از آنان وخیم است از خود به جای گذاشت . حمله ای که در آن حتی آمبولانس و پزشکیاران مصون نماندند . شهر به صورت یک شهر جنگ زده مبدل گردید . شاه که خود را از هر جهت در تنگنا می دید و مرتبا تظاهرات سراسری را علیه خود و رژم شاهنشاهی را با شعار مرگ بر شاه و رژیم شاهنشاهی می شنید و در هر خیابان و کوی و برزن مشاهده می کرد ، اعصاب خود را از دست داده و لذا خصمانه و بی شرمانه و به هر سو حمله می کند. شهر کرمانشاه در این حمله تنها نیست ، که این خونخوار از حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا (ع) ، که داعیه ارادت آن حضرت داشت ، شرم ننموده و بزرگترین فاجعه را در جوار مرقد آن حضرت نیز به بار آورده و همچنین در شهرهای دیگر از جمله : شهر مذهبی قم و قزوین ، دزفول ، تهران ، رشت ، تبریز ، خرم آباد ، اردبیل ، تویسرکان ، نهاوند و ... ، جوی خون راه انداخته و در سراسر کشور ، ملت مسلمان را به خاک و خون می کشد . ا و به خوبی می داند که دیگر نمی تواند به هیچ وجه پایگاه مردمی برای خود داشته باشد، لذا به فکر خالی کردن عقده ها و انتقام گرفتن از ملت رشید اسلام است ، که همگی به پیروی از روحانیت و رهبری مرجع عالیقدر ، نائب الامام حضرت آیت اله العظمی خمینی دام ظله ، قیام کرده و در هر شب و روز او را نفی می کنند .
غافل از اینکه خدای قاهر و غالب ، پیروزی را برای ملت مسلمان به پا خواسته مقدر فرموده است :
کتب اله لا غلبن انا و رسلی ان اله قوی عزیز
ما این مصیبتهای مولمه را به پیشگاه مقدس حضرت بقیه اله ارواحنا فدا و به حضور جمیع روحانیون و حجج اسلام آن سامان، اعلت کلمتهم و به تمام مسلمانان بویژه برادران و خواهران شهر کرمانشاه ، تسلیت عرض کرده و قطع ایادی این جلادان و پیروزی نهایی ملت اسلام وبرقراری حکومت اسلامی را از خداوند مسالت داریم .
علی مشکینی ، سید یوسف مدنی ، محمد مهدی ربانی ، یوسف صانعی ، حسین راستی کاشانی ، محسن حرم پناهی ، ابوطالب تجلیل ، محمد شاه آبادی ، محسن دوزدورانی ، مسلم ملکوتی ، علی اکبر مسعودی ، سید حسن طاهری ، محمد حسین مسجد جامعی ، محمد علی شرعی ، سید اسد اله مدنی ، ابوالفضل موسوی ، سید محمد ابطحی ، ابوالفضل النجفی الخوانساری ، حسین نوری ، محمد یزدی ، محمد علی فیض ، رضا توسلی ، احمد جنتی ، سید محمد حسین کاشانی ، ابوالحسن مصلحی ، مهدی الحسینی الروحانی ، علی احمدی ، احمد آذری قمی ، محمد فاضل ، محمد مومن ، یحیی انصاری ، هاشم تقدیری ، عباس محفوظی ، رضا استادی ، حسن تهرانی ، مرتضی بنی فضل ، رضا بهاء الدینی.

دو مرجع روحانی در کرمانشاه بازداشت شدند .
از طرف جامعه روحانیت کرمانشاه اعلام گردید ، که آیت اله حاج آقا عطا اله اشرفی اصفهانی، امام جماعت مسجدآیت اله بروجردی و حجه الاسلام حاج آقا بهاء الدین عراقی، امام جماعت مسجد اعتقادی ، باز داشت شده اند .
تظاهرات و زد و خورد خونین در کرمانشاه و چند شهر دیگر.
در تظاهرات دیروز کرمانشاه یک نفر کشته و 10 نفر مجروح شدند .
هزاران نفر از مردم کرمانشاه در تظاهرات وسیعی در خیابانهای کرمانشاه کشته شدند.
چند جوان کرمانشاهی در تظاهرات خونین دو روز پیش کرمانشاه اعتراض کردند . این عده به دنبال پخش اعلامیه علما و روحانیون کرمانشاه ، که درآن از مردم دعوت شده بود در مجلس ختم کشته شدگان دو روز پیش کرمانشاه شرکت کنند ، از ساعت 4 بعد از ظهر شنبه در مسجد بروجردی کرمانشاه اجتماع کر دند . اجتماع کنندگان پس از خروج از مسجد در یک صف طویل از خیابان فردوسی کرمانشاه شروع به حرکت کردند و با تظاهرات خود تا خیابان سه راه نواب و خیابانهای اطراف آن پیش رفتند . در تظاهرات خونین دو روز پیش کرمانشاه ، طبق آمار رسمی 4 نفر کشته و بیش از 25 نفر مجروح شدند ، دو تن از کشته شدگان که شناسایی شده اند ، عبارتند از : مصطفی امامی 27 ساله ، شغل آشپز و دیگر صاد صابونی 22 ساله و صاحب سنگبری در قصر شیرین بوده اند. یکی پسر بچه ای 12 ساله و دیگری مرد مجهول الهویه است . قبل از به راه انداختن جمعیت از مسجد بروجردی ، حضرت آیت اله العظمی اشرفی اصفهانی به مردم توصیه کردند که به منظور جلوگیری از برخورد با مامورین و تکرار حادثه دو روز پیش کرمانشاه، مطلقا از دادن شعار خودداری کنند و اعتراض خود را به صورت آرام و در صفوف منظم نشان دهند . جمعیت پس از این که با مامورین انتظامی رو به رو شدند به میدان وزیری رفتند .
میدان وزیری به بازار کرمانشاه منتهی می شود . جمعیت در سر راه خود چندین بانک از جمله بانکهای پارس ، ایرانشهر ، سپه و ملی در خیابان آشیخ هادی را آتش زدند . آخرین گزارشهای مقام های مسئول حاکی است ، که در تیر اندازی دیروز و دیشب، یک نفر کشته و ده نفر مجروح شده اند .
تیر اندازی در سه راه نواب که در فاصله 100 متری شهربانی قرار دارد، آغاز شد و گروهی از تظاهرکنندگان برای این که مورد اصابت گلوله قرار نگیرند، روی زمین دراز کشیدند .
در ساعت 8 شب تظاهرکنندگان به چند دسته تقسیم شدند و یک گروه به طرف قبرستان کرمانشاه ، محل دفن کشته شدگان مامورین تظاهرات دو روز پیش رفتند و گروهی نیز در نزدیکی استانداری به تظاهرات پرداختند . در این تظاهرات مامورین انتظامی از گاز اشک آور استفاده کردند و مردم نیز برای مقابله به آنها با سوزاندن مقداری مقوا و کاغذ در خیابانها پرداختند .
شاهدان عینی و مامورین اورژانس بیمارستان راه کرمانشاه، تعداد کشته شدگان برخورد دیروز مامورین و تظاهرکنندگان را چهار نفر می دانند .
اعلامیه جامعه روحانیت کرمانشاه ، در رابطه با دستگیری آیت اله اشرفی اصفهانی و حجت الاسلام عراقی.
بسم ال... الرحمن الرحیم
مسلمانان مجاهد و سخت کوش استان کرمانشاه ، عشایر مبارز غرب ، ملت غیور ایران ، مصائب و آلام وارده بر مردم این استان، بخصوص خانواده های داغدار را از صمیم قلب به همه شما تسلیت گفته ، انتقام خون شهیدان راه اسلام و آزادی را از خداوند قهار منتقم به زودی زود طلب می نماییم . مردم مسلمان کرمانشاه ! همه شما شاهد و گواه بودید که در راهپیمایی غروب روز سه شنبه 11/ 7/ 57 ، هیچ گونه شعاری و تظاهراتی حتی فرستادن صلوات از جمعیت راهپیمایان عزادار بروز نکرد ولی از آنجا که جنایتکاران و دژخیمانی که در ادوار ننگین گذشته ، شستشوی مغزی شده و همه تبهکاران حرفه ای و آدمکشان روانی از آب درآمده اند ، نمی توانند آرامش و آرامی مردم معمولی را ببینند ، خود حادثه می آفرینند و دست به کشتار می زنند ، باشد که حس آدمکشی و جنایت خود را اقناع نمایند . دیگر به چه رو به روحانیت بگویند: شما حضور نداشتید و جمعیت شعار ضد ... می داد و ما مجبور شدیم عزیزان مردم را به خاک و خون بکشیم .
آیت اله حاج آقا عطا اله اشرفی اصفهانی و حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا بهاء الدین اراکی که دولت آنها را گرفته است ، یا سایر علمای اعلام ، تاکنون مردم را به طغیان و شورش دعوت نموده اند ؟ آیا علمای این استان تاکنون اهل اغتشاش و هرج و مرج و فساد بوده اند ؟مگر نه این است که دیگر ملت ، خود به ستوه آمده است . تمام احکام اسلام عزیز را پایمال مشتی خائن بد نام خود فروخته نامسلمان متظاهر می ببیند ، که قرآن را می بوسند و هیچ گونه احترامی برای کوچکترین حکم اسلامی ندارند . منابع و مواد حیاتی این مملکت را چپاول شده و بر باد رفته ، به دست جنایتکاران خونخواری که تا آرنج دستشان به خون عزیزان ایشان آلوده و با درجه های ارتشبدی و ... و ... و ... با کبریاء و افاده ، حکومت نظامی به ملت ستمکش می فروشند . ملت به پا خواسته است . روحانیت غیر از آن که به خواست مظلومین ندای لبیک دهد ، چه چاره دارد ؟
مگر نه این است که روحانیت فقط مصالح دنیا و دین آنان است .
ملت به پا خواسته است و بله این خواست خداوند متعال است ، تا به دست آوردن آنچه که خواست آیت اله العظمی امام خمینی مدظله است ، از پای نخواهد نشست . چه زود باشد چه دیر .
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون . السلام علیکم و رحمت اله و برکاته .
6 ذیقعده الحرام 98 . جامعه روحانیت کرمانشاه .

شهید محراب و خلع شاه
آیت اله اشرفی و دیگر شهدای بزرگوار محراب و بزرگان از علمای شهرستانها و مدرسین حوزه علمیه قم ، شاه را از سلطنت خلع نمودند .
تظاهرات مردم علیه نظام استبداد پهلوی ، روز بروز شدت بیشتر یافت . طی بیش از ده ماه ، هر روز مردم شاهد قتل عام های پی در پی دستگاه ضد اسلامی و انسانی پهلوی بودند . طغیان مردم علیه استکباری اوج گرفت . علمای بزرگ ایران ، همچون مدرسین حوزه علمیه و شهدای محراب ( آیت اله مدنی ، آیت اله دستغیب ، آیت اله صدوقی ، آیت اله اشرفی اصفهانی ) همچنین آیت اله طاهری ، اعلامیه مشترک دادند و شاه و طاغوت را ، از اریکه قدرت به زیر کشاندند . اعلامیه مزبور منتشر گردید و غیر قانونی بودن حکومت طاغوت اعلان گردید . این اعلامیه و خلع طاغوت قدرت و غلبه ایمان و نیروی معنوی را بر نیروی مادی ثابت کرد و به مادیگرایان و آنها که قدرت را فقط از دریچه دنیا می نگرند، ثابت نمود که ملاک ، ایمان به خدا است . اگر ایمان بود، همه چیز هست و اگر ایمان نبود، هیچ چیز ارزش ندارد. و طاغوت چون در خط شیطان بود و ایمان به خدا نداشت ، پایه های حکومتش همانند تار عنکبوتی زیر و رو گشت و بساطش برای ابد بر چیده شد .

جاء الحق و زهق الباطل . دیو چو بیرون رود فرشته درآید .
شاه رفت و امام آمد .
تاریخ ایران ورق دیگری خورد . نظام کثیف شاهنشاهی بر چیده شد . دیو رفت و باطل از چهره ایران اسلامی زدوده شد . . اکنون ایران اسلامی در انتظار فرشته خود به سر می برد . تفاله های وامانده رژیم به خیال خام خود فکر کردند ، که می توانند سد راه امام شوند، اما چراغی که ایزد بر افروزد، هر آنکس پف کند ، ریشش بسوزد . آنها می خواستند از تابش نور خدا در ایران انقلابی مانع شوند، ولی خداوند حامی این نور است و قلوب مردم نیز به دست خداست . سیل بنیان کن انقلاب ، خار و خاشاک را با خود می برد و با شعارهای کوبنده فریاد می زد : وای به حالت بختیار ، اگر امام فردا نیاد . فرودگاه تهران را به دستور بختیار جنایتکار بسته اند ، تا مانع ورود امام شوند .
علمای بزرگ ایران که از شهرهای مختلف ایران جهت استقبال از امام امت به تهران آمده اند. و به دعوت مرحوم آیت اله طالقانی در مسجد دانشگاه تهران متحصن می شوند . شهدای محراب نیز حضور دارند : آیت اله مدنی، آیت اله صدوقی ، آیت اله اشرفی اصفهانی ، همچنین استاد مطهری ، دکتر بهشتی ، آیت اله مشکینی و دیگر شخصیتهای مذهبی ، گویندگان و شخصیتهای بزرگ به سخنرانی می پردازند . در سخنرانیها با دست نشاندگان آمریکا اتمام حجت می شود . بختیار مزدور ، هر دم از تریبون مجلس پیام می فرستد . او اظهار می دارد : من سنگ تر از آنم که جارو شوم . ولی ملت ایران نه تنها او را جارو می کند ، بلکه تمام تفاله های وامانده رژیم پهلوی را برای همیشه به زباله دانی می افکند .

امام آمد
میلیونها انسان عاشق ، در انتظار معشوق خود به سر می برد . سپیده دم روز دوازدهم بهممن فرا می رسد . شخصیتهای بزرگ مذهبی و سیاسی و فرهنگی و چهره های انقلابی در انتظار یوسف خود ، یعقوب وار در فرود گاه مهر آباد لحظه شماری می کنند . ناگهان ... سکوت سالن فرودگاه را فرا می گیرد . بعد صدای هواپیما فضای فرود گاه را پر می کند . آنگاه ولوله ای بر پا می شود . هیجان . لحظه ها می گذرد . چشمها ... چشمها به گوشه سالن دوخته می شود . سیمای دلارای یوسف اسلام ، ماه کنعان ، در سالن فرودگاه پدیدار می گردد . صدای تکبیر . از هر سو و بعد سرود . ( سرود خمینی ای امام) ، نشاطی وصف ناپذیر همراه هیجان و دلهره بر وجود حاضرین مستولی می شود . در بحبوحه زمستان بود که بوی بهار آمد . خونهای ریخته و تلاشهای جانکاه به ثمر رسید . سخنان امام، دلهای ملتهب را آرام می کند .
نگارنده این سطور در معیت پدر ، شهید محراب آیت اله اشرفی به عنوان نماینده روحانیت خمینی شهر، در آن دمدمه های نشاط آور آغاز بهار حضور داشتم . یوم اله اکبر بود . غنچه های امید را می دیدی که در دلت می شکفد . قدرت خدا بود و عظمت اسلام و معنویت مردان الهی . آسمان چه زیباست . دردها همه تحمل پذیرند و خلقت جهان بیهوده نبوده است .
روز چهارم ، آن جمع ، در مدرسه علوی از نزدیک به دیدار امام نائل گشت . امام ، شهید محراب را در آغوش کشید و پس از معانقه و احوالپرسی دقایقی با ایشان به گفتگو نشست .
مردم فوج فوج به اقامتگاه امام هجوم می آوردند و با شعار « ما همه سرباز توییم خمینی / گوش به فرمان توییم خمینی » ، با تمام وجود ، بیعت مجدد خویش را با عزیزشان اعلام داشتند .
در روز بیست و دوم بهمن ، که مهره های باقیمانده رژیم منحو س پهلوی نفس های آخر را می کشیدند، اعلام حکومت نظامی شد تا مگر امت حزب اله از خوف جان از صحنه انقلاب کناره گیرند و به قول آنها ، خودشان را به مهلکه نیندازند . ولی کار از کارگذشته بود و مردم خود را برای سر نگونی کامل رژیم طاغوتی آماده کرده بودند . امام ، این مرد خدا ، فرمان شکستن حکومت نظامی را می دهد . نیروی الهی بر لشکر شیطانی غالب می شود و مهره های رژیم یکی پس از دیگری سقوط می کنند . انقلاب به دست نیرومند ملت ایران ، به رهبری امام امت در این ملت پیروز می شود . اما به قول امام هنوز به پیروزی کامل دست نیافته ایم . در نیمه راهیم و باید برای پیروزی نهایی به مبارزه ادامه دهیم .
طبیعی است که هر انقلابی آفت زدگی پیدا می کند و برای رفع آن باید سرمایه گذاری کرد . سرمایه ای از خون . انقلاب عظیم اسلامی از این قاعده مستثنی نیست . انقلاب اسلامی منافع دشمنان اسلام ، بویژه آمریکای جهانخوار را سخت به خطر انداخته است . آنها را از هیچ گونه توطئه و دشمنی علیه این نظام فروگذار نخواهد کرد . برای مقابله با این خطرات باید چاره ای اندیشید و راه حل عقلانی جست . و امام امت با دور اندیشی فرامین بر پایی نماز های جمعه را در شهرهای ایران، یکی پس از دیگری صادر می فرمایند . نماز جمعه یک راه حل اسلامی است ( و بهترین راه حل ) ، که خیلی ها از آن غافل اند و هنوز هم هستند .

نماز جمعه
یکی از ابتکارات بسیار ارزنده امام خمینی مدظله ، که نقش مهمی در ثبات و تداوم انقلاب اسلامی و خنثی کردن توطئه های ضد انقلاب و گروههای وابسته به آمریکا و شوروی ، از جمله منافقین و حزب توده ، همچنین منسجم نمودن و در صحنه نگهداشتن امت انقلابی ایران داشت ، بر پایی نماز سیاسی عبادی جمعه بود . نماز جمعه از عالیترین فرایض اسلامی است ، که در انسجام و وحدت مردم و در صحنه نگهداشتن مسلمین نقش عمده و حیاتی دارد . به فرمان امام ابتدا در تهران و سپس در شهرهای بزرگ و به دنبال آن در اکثر شهرها و بخشهای ایران و نمازهای جمعه تشکیل گردید. از برکات نماز جمعه ها است ، که تاکنون انقلاب اسلامی از کید مکاران و منافقین و توطئه گران و جنایتکاران محفوظ مانده است . از برکات نماز جمعه هاست ، که کار جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سود اسلام پیش می رود . لذا نماز جمعه ها دشمنان زیادی دارد .

نماز جمعه کرمانشاه و چهارمین شهید محراب
در اولین هفته ذیقعده الحرام ، (سال 1399 ه .ق / 1358 ه.ش) ، طی حکمی از سوی امام خمینی ، آیت اله اشرفی به عنوان امام جمعه کرمانشاه منصوب شد و او تا جمعه 27 ذیحجه الحرام( 1402 ه .ق / 23/ 7/ 1361 ه.ش) در این سنگر عظیم به حفظ و حراست از احکام اسلام و انقلاب اسلامی اشتغال داشت . آیت اله اشرفی اولین امام جمعه ای بود، که از سوی امام امت در کرمانشاه منصوب شد . قبل از ایشان، سابقه اقامه نماز جمعه در کرمانشاه نبود . مردم مسلمان و خداجوی شهر کرمانشاه ، استقبال بی نظیری از نماز جمعه کردند و این سنگر بزرگ برای حفظ انقلاب و دفع توطئه های ضد انقلاب نقش اعجاز آمیز داشت . کفار و منافقین برای شکستن این سد عظیم از هیچ گونه توطئه ای فروگذار نکردند ، اما بحمد اله به هیچ یک از هدفهای خود دست نیافتند .
خطبه های شهید محراب اصولا از سه بخش ترکیب می یافت : بخش اول راجع به مسائل عقیدتی و اخلاقی و توصیه به تقوا و پرهیز از گناه بود ، که در خطبه اول عنوان می شد . موضوع بخش دوم، « ولایت فقیه» و نقش آن در انقلاب و توصیه و تاکید بر اهمیت آن بود . او چون خود اعتقاد عجیبی به ولایت فقیه داشت در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و سخنرانی های پیرامون آن بحث می فرمود . بخش سوم ، موضوع جنگ و اهمیت حضور مردم در صحنه انقلاب بویژه تکلیف نمودن به مردم برای رفتن به جبهه نبرد حق علیه باطل بود .
هیچ گاه در طول امامت جمعه ، خطبه های شهید اشرفی خالی از بحث ولایت فقیه نبود و چون جنگ تحمیلی شروع شد ، هیچ گاه سخنان او خالی از بحث جنگ و وظیفه مردم در قبال متجاوزان نبود . همچنین مصاحبه های او در اصفهان و خوزستان و مشهد مقدس و کرمانشاه و همچنین سخنان دیگر شهدای محراب ، همگی نقش بسیج کننده و منسجم کننده نیروهای در خط امام را داشتند . ایشان همچنین گاهی از طریق صدور اعلامیه های مشترک ، از خط امام و مقام و مقام مرجعیت او ولایت فقیه دفاع می کردند و افراد خیانتکار به اسلام و انقلاب ، چون بنی صدر و شریعتمداری را به مردم معرفی می نمودند . لذا دشمنان کینه توز انقلاب ، ایشان را یکی پس از دیگری به وسیله منافقین کوردل ترور کردند .
گرچه با این ترورها ، ضربه بزرگ و جبران ناپذیری بر پیکر اسلام و انقلاب وارد نمودند و ملت ایران را داغدار و ماتم زده کردند. ولی بر خلاف آنچه خیال می کردند ، مردم منسجم تر و بیدار تر شدند و خون پاک و مقدس آنها ، جان و حیات دیگری بر کالبد اسلام و انقلاب دمید و تداوم انقلاب اسلامی را بیمه کرد .

اثر دیگری از شهید محراب اشرفی اصفهانی
مکان شهادت آن شهید است در مسجد جامع کرمانشاه است . قبل از تجدید بناء مسجد جامع ، مکان مزبور حدود محراب مسجد سابق بود ، که شهید توسط منافق از خدا بی خبر ، به فیض شهادت رسید. نکات مزبور نیز ، همواره مورد تقدیس و احترام است و نمازگزاران نماز جمعه و مشتاقان همیشه یاد آن عالم پارسا و شهید بزرگوار را گرامی می دارند .
در استانه کنگره بیستمین سالگرد شهادت آن عالم بزرگوار ، به منزل محقر و کوچک ایشان آمدیم ، که مامن و پناه عموم مردم بود، و تمامی شخصیتهای بزرگ مذهبی – سیاسی کشور، پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان شهادت ایشان، جهت دیدار آن عالم و مجاهد می آمدند . این مکان ، به عنوان موزه شهید اشرفی نامگذاری شد که در سالروز شهادت ایشان ، 23 مهر ماه 1381 ، همزمان با برگزاری کنگره شهید اشرفی، منزل محقر مسکونی ایشان افتتاح و بهربرداری گردد . در رابطه با تهیه منزل مسکونی شهید محراب ، در سالهای 40 – 41 توسط بعضی از افراد خیر ، وجوهات شرعیه توسط حضرت امام خمینی و آیت اله گلپایگانی ، خرید این مکان به مبلغ 53 هزار تومان انجام شده بود ، که مکان قبلی نامناسب بود ، به سپاه دستور دادند ، هر چه زود تر منزل ایشان را عوض کنند و منزل بزرگ و امنی برای ایشان تهیه کنند و اگر کسی حرفی زد، بر عهده امام بگذارید . بگویید خمینی گفته است . لکن شهید محراب به مسئولین سپاه فرمودند: آفتاب عمر من لب بام است و من باید منزل مسکونیم در کنار مردم و در دسترس آنها باشد و لذا موافقت نکردند و تا آخرین لحظه حیات در همان منزل محقر زندگی کردند .

در پی شهادت حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی ، کاردار رژیم فرانسه به وزارت خارجه احضار شد.
در پی به عهده گرفتن مسئولیت شهادت آیت اله اشرفی ، امام جمعه کرمانشاه از جانب رهبر تروریستها ی منافق ، کاردار سفارت فرانسه در تهران به وزارت امور خارجه احضار شد .
در ملاقات حسین شیخ الاسلام ، معاون سیاسی وزارت خارجه با وی ، یادداشت اعتراض رسمی جمهوری اسلامی ایران به خاطر حمایت دولت فرانسه از تروریستهایی که علنا به ترور بزرگ مردانی ، چون شهید آیت اله صدوقی و شهید آیت اله اشرفی اصفهانی اعتراف کرده اند ، تسلیم وی شد .
در قسمتی از یاد داشت آمده است : برای وجدانهای بیدار بشری و افکار آزاد جهان این سوال بزرگ مطرح است که چگونه در کشوری که خود را مهد آزادی و دموکراسی می خواند ، رهبران وگردانندگان سازمان منافین که کشتار و ترور کور مردم مستضعف و بی گناه و دولتمردان و روحانیون ایران بخشی از اقدامات جنایتکارانه آنان را تشکیل می دهد و اخیرا نیز در مصاحبه ها و اظهارات خود به صراحت مسئولیت ترور شخصیتهای گرانقدر و والا مقام مذهبی جمهوری اسلامی ایران ، از جمله شهید آیت اله صدوقی و شهید آیت اله اشرفی اصفهانی را به عهده گرفته اند ، مورد حمایت و مرحمت قرار می گیرند . در قسمت دیگری از یاد داشت ، آمده است : وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران انتظار دارد ، که دولت متبوع آن سفارت ، بیش از این اجازه ندهد که کشور فرانسه به صورت مامن و پناهگاه تروریستها و مرکز فرماندهی و ارتباطات این سازمانهای ضد بشری برای اجرای توطئه ها و اعمال جنایتکارانه علیه انقلاب اسلامی ایران بر آید . بدیهی است ادامه اینگونه حمایتها ، بی توجهی به آرمان حق طلبانه امت ستم دیده و مبارز ایران بوده و به عنوان حرکتی در جهت دشمنی با انقلاب اسلامی از نظر دور نخواهد ماند .

در طول جنگ تحمیلی دو نوبت به جبهه ها ی غرب سفر کرد و در این دو سفر در کرمانشاه ، به دیدار چهارمین شهید محراب رفت و پیرامون مسائل مختلف کشور با ایشان به گفتگو نشست . سومین شهید محراب، آیت اله صدوقی امام جمعه یزد ، همزمان با تاسیس حوزه علمیه امام خمینی ، در اولین سفرشان به کرمانشاه ، در محل این حوزه حضور یافتند و ضمن سخنرانی مفصلی، طلاب جدید و مدرسین را مورد نفقد قرار دادند .
دفاع مقدس
آخرین توطئه استکبار جهانی ، جنگ تحمیلی.
استکبار جهانی به سر کردگی آمریکا ، که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، منافع خود را در خطر جدی دید و با توطئه های داخلی و محاصره اقتصادی ، نتوانست کاری از پیش ببرد ، توطئه جنگ تحمیلی را که از قبل پایه ریزی شده بود ، علیه جمهوری اسلامی و ملت انقلابی ایران پیاده کرد .
ملت مومن و انقلابی ایران ، با روح ایمان و ایثار و اعتقاد راسخ به خدای متعال ، بار دیگر با عزمی راسخ تر و اراده ای قوی تر به میدان آمد و در برابر تجاوز رژِیم خونخوار بعث عراق ، با وحدت و یکپارچگی ایستاد تا پوزه آمریکا و شوروی و اسرائیل و حامیان و دست نشاندگان آنها به خاک ذلت بمالد .

با شهدای محراب و نقش او در جنگ تحمیلی
امام درباره شهید اشرفی فرمود: او در جبهه دفاع از حق ، از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود . شهید محراب اشرفی اصفهانی از آغاز جنگ تحمیلی تا روز شهادت ، مساله جنگ را از اهم مسائل انقلاب می دانست . او از آغاز جنگ تحمیلی تا روز شهادت ، به مدت 25 ماه ، در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام هایش ، اهمیت جنگ و حضور مردم را در جبهه ها تاکید می فرمود.
شهید محراب به قدری علاقه به رزمندگان اسلام داشت ، که اگر به اختیار خودش بود، میل داشت همیشه در جبهه به سر برد . با اینکه مقامات امنیتی و حفاظتی ممانعت می کردند و مصلحت نمی دیدند به جبهه ها مسافرت کند ، ولی توجیهی نمی کرد و در هر فرصتی به دیدار رزمندگان می شتافت.
هر گاه به جبهه ها می رفت ، مقید بود برای رزمندگان سخنرانی کند . او با یکایک آنها دست می داد و مصافحه می کرد و به سنگرهای آنها می رفت و با آنها به گفتگو می نشست . کرارا می فرمود: وقتی به جبهه می روم ، تا مدتی روحیه ام قوی می شود . می گفت: قدرت خدا در جبهه ها است . هر کس می خواهد خدا و دست خدا را ببیند به جبهه ها برود . آنقدر مشتاق بود که با هر وسیله ممکن خود را به آنها می رساند . او اکثر اوقات به وسیله زمینی به جبهه می رفت . راه خوزستان را که بسیار خراب و دارای دست اندازهای پر خطر است ، با جیپهای ارتش می پیمود . در عملیات مطلع الفجر ، حتی در ارتفاعات چغالوند که برای جوانان هم صعب العبور بود ، به عشق رزمندگان حضور یافت ، که این پس از عقب نشینی مزدوران بعثی از شهر قصر شیرین و ارتفاعات بازی دراز بود.
تمام دشت ذهاب تا کیلومترها از بالای ارتفاعات بازی دراز دیده می شود . از َآغاز جنگ تحمیلی تا آن تاریخ ، این ارتفاعات بسیار مهم در اختیار مزدوران بعثی کافر بود . قبلا یک عملیات رزمندگان ما در اینجا شکست خورده بود . شهید بزرگوار ، خلبان متعهد هوانیروز ، سروان شیرودی در این عملیات بود ، که شهید شد . این ارتفاعات برای مزدوران بعثی بسیار مهم بود . حتی تا بالای قله ها را جاده زده و آسفالت کرده بودند . ظاهرا امید داشتند برای ابد آنجا بمانند و هیچ گاه گمان نمی بردند ، روزی بیاید که رزمندگان اسلام آنها را از خاک ایران بیرون برانند .
شهید محراب آیت اله اشرفی ، در سفر به قصر شیرین به ارتفاعات بازی دراز رفتند . بنده هم همراه بودم . ایشان سنگرهای مستحکم خالی و در هم ریخته شده دشمن را در بالای ارتفاعات مشاهده کرد و پی در پی تکببیر می گفت و می فرمود : العظمه للله . این قدرت خداست و دست غیبی است که این چنین کمک می کند . و آیه شریفه « سالقی فی قلوی الذین کفروا الرعب » را می خواند .

شهید محراب و بازدیدهای او از مناطق جنگی و جبهه ها .
اینجانب که خود همیشه افتخار حضورش را داشتم ، خاطرات بسیار از او دارم. نه تنها در مسافرتهای مناطق جنگی ، بلکه در تمام مسافرتها از جمله: به استانهای ایلام و اصفهان و مشهد مقدس و خوزستان و غیره با ایشانم بودم و چون مورد اعتمادشان بودم ، در اکثر امور مورد مشاوره قرار می گرفتم . یک لحظه نمی توانستم از او جدا شوم . اصولا علت آمدن بنده، همچنین برادر بزرگوارم حجه الاسلام ،حاج آقا حسین اشرفی به کرمانشاه ، تنها احساس مسئولیت شرعی و و بار سنگینی بود ، که به مسئولیت شهید محراب باید به مقصد می رسید . تنها بودن و گرفتاریهای وی در این موقعیت حساس و توقعات نابجای بعضی مردم از ائمه جمعه ، به تصور آنکه اگر کسی امام جمعه شد وظیفه دارد به تمام مسائل فردی و شخصی آنها نیز برسد و هیچ گونه عذری هم نیاورد ، ما را به این کار وا می داشت . این افتخار بزرگی بود برای من ، که تا آخرین دقایق زندگی شهید محراب در کنار وی بودم . امیدوارم همان طوری که در دنیا در خدمتش بودم ، در آخرت نیز در کنار آن شهید زاهد و خدمتگذار به اسلام و مستضعفین باشم .

شرح بعضی سفرها .
شهید محراب چهار بار به جبهه های ایلام سفر کرد . در سفر اول از سراسر جبهه کوهستانی میمک که از دشمن باز پس گرفته شده بود ، بازدید کرد و برای رزمندگان سخنرانیهای متعدد فرمود . در این سفر ، مرحوم شهید حجه الاسلام عراقی نیز همراه بود.
سه بار به جبهه قصر شیرین و پادگان اباذر سفر کرد و برای رزمندگان سپاه و ارتش و بسیج سخنرانی فرمود . یک شب جمعه نیز در مسجد پادگان پس از سخنرانی در جمع کثیری از رزمندگان، دعای کمیل خواند.
شهید محراب ، سه بار به جبهه های گیلان غرب رفت و یک بار هم برای بازگشایی شهر مقاوم گیلان غرب ( حدود چهل روز قبل از شهادت ) ، به اتفاق وزیر نیرو و تنی چند از شخصیتهای کشور و استاندار سابق کرمانشاه ، برادر متعهد علی اکبر روحانی به این شهر سفر نمود و در اجتماع عظیم مردم سخنرانی نمود .
پس از عقب نشینی مزدوران بعثی از جبهه های قصر شیرین و آزاد شدن این شهر، شهید محراب مصمم شد از آن شهر ویران باز دید به عمل آورد. لکن مسئولین و مقامات استان با سفر ایشان مخالفت کردند، زیرا بنا به اظهارات ایشان ، منطقه آلوده به مینهای مزدوران بعثی بود . اما بالاخره با اصرار موافقت آقایان را جلب کرد و چند روز به اتفاق فرمانده ارتش کرمانشاه و تنی چند از شخصیتها به سوی این شهر شتافت . از شهر نسبتا بزرگ قصر شیرین چیزی به جا نمانده بود . در میانه ویرانه ها ، دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: الحمد اله این شهر آزاد شد ، که یکی از آرزوهای من همین بود . و سپس به مهدیه آن شهر ، که تنها ساختمان سالم شهر بود ، رفت و وضو ساخت و دو رکعت نماز شکر خواند . در همان چند دقیقه ای که ما در مهدیه بودیم ، مزدوران بعثی دو گلوله خمپاره به سویمان پرتاب کردند ، که هیچ کدام اصابت نکرد . شهر زیر دید و در تیر رس دشمن بود . در اینجا لازم است عرض کنم ، مهدیه و دو مسجد باقیمانده ، مورد استفاده خود بعثیان بوده است . از مهدیه به عنوان بیمارستان استفاده شده بود. (از تابلوهای داخلی که هنوز روی دیوارها بود چنین بر می آمد ). حال چرا قبل از فرار ، این ساختمانهال را خراب نکرده بودند ، ظاهرا به این علت بود ، که حدس زده بودند به عنوان محل اجتماع و غیره مورد استفاده رزمندگان و باز دید کننده گان قرار خواهد گرفت و در این صورت دام خوبی بود برای از بین بردن ایشان .
شهید اشرفی اصفهانی در طول جنگ تحمیلی تا زمان حیاتشان ، دو نوبت در تیپ لشکر المهدی و حمزه الشهداء ثبت نام کردند و در روز تاسوعای حسینی سال 1360 ، در عزای امام حسین (ع) با لباس پاسداری شرکت نمودند و با این عمل ، روحیه عجیبی در نیروهای سپاهی و بسیجی و مردمی بوجود آورده و برای ثبت نام و حضور در جبهه جوانان ، هر یک بر دیگری سبقت می گرفتند .
شهید محراب ، یک بار به جبهه نوسود ، سفر کرد . با اینکه جبهه نودشه بسیار خطرناک و صعب العبور است و وسایل نقلیه ارتش و سپاه ، بدون دنده کمک ، قادر به حرکت نیستند، آیت اله اشرفی از این سفر چشم نپوشید و برای دیدار رزمندگان اسلام تا آخرین نقطه پیش رفت و حتی مقداری از راه را پیاده پیمود .
اولین مرحله پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه جنوب ، پس از شکستن محاصره آبادان ، آزادی شهر بستان و تنگه چزابه بود ، که در عملیات فتاح الفتوح انجام گرفت . آیت اله پس از آزادی بستان ، تصمیم گرفتند به خوزستان و جبهه های جنوب سر کشی کنند . لذا مسافت طولانی از کرمانشاه تا خوزستان را ، با آن راه خراب با اتومبیل پیمودند و مدت پنج روز در جبهه های جنوب بازدید به عمل آوردند . آیت اله اشرفی یک شبانه روز در شهر دزفول اقامت داشت . برای رزمندگان در پادگان دو کوهه سخنرانی فرمود . یک مصاحبه رادیویی به مدت شصت دقیقه پیرامون جنگ و ولایت فقیه کرد ، آنگاه رهسپار اهواز شد . در قرارگاه اهواز ، میهمان برادر متعهد ، سرهنگ شیرازی بود و برنامه های ایشان بوسیله سرهنگ شیرازی تنظیم شد . ایشان در چهل و هشت ساعتی که در اهواز اقامت داشتند ، در پادگانها و اردوگاه های متعددی سخنرانی کردند . ورود شهید محراب به پایگاهها ، موجب شوق رزمندگان می گردید .
رزمندگان پایگاهها به محض اطلاع یافتن از حضور وی چنان هجوم می آورند، که بارها بیم آن می رفت در ازدحام جمعیت هیجان زده ، آسیبی ببیند. رزمندگان اشک می ریختند ، پروانه وار گرد وجودش می آمدند و چون با وی مسافحه می کردند، از او تقاضای دعا برای شهادت می نمودند . آیت اله اشرفی نیز دعای پیروزی برای آنها می خواند ، سپس سخن می گفت و از مقام مجاهدان در راه خدا و امتیاز و برتری ایشان بیان می فرمود . شهید محراب ، پس از دو روز اقامت در اهواز ، عازم بستان شد . فرماندهان با این سفر موافق نبودند ، زیرا حملات هوایی پی در پی انجام می گرفت و مزدوران بعثی ، بستان را مورد حمله قرار می دادند . مع ذالک چون عاشق دیدن آن شهر بودند ، رهسپار بستان شدند و پس از ورود به شهر به اتفاق عده ای از رزمندگان ، در کنار بخشداری بستان ایستاده بودند ، که ناگهان یکی از هواپیماهای بعثی ظاهر گشت . برادران رزمنده همه در جان پناهها رفتند . شهید محراب که به علت کبر سن، قادر نبودند سریع راه بروند ، بهمراه بنده به کنار دیوار پناه بردند . هواپیمای عراقی شهر را بمباران کرد . ترکشهای بمب تا فاصله دو متری ما آمد ، ولی به خواست خدا به ما آسیبی نرسید . پس از مراجعت از بستان و گزارش دادن ماجرا ، به برادر فرمانده نیروزی زمینی ، او فوق العاده ناراحت شد و تعرض کرد، که چرا آیت اله اشرفی را به شهر بردید . به هر حال پس از سفر بستان ، عازم شهر آبادان شدند و پس از ورود به شهر آبادان و بازدید از خرابیهای آن شهر به مسجد رفته و نماز گزاردند و آنگاه با امام جمعه آبادان دیدار و گفتگو نمودند .
عملیات فتح المبین که در فروردین سال 1361 در جبهه دزفول انجام گرفت ، یکی از مهمترین عملیات لشکریان اسلام بود ، که ضربه مهم و موثر و کوبنده ای بر پیکر رژیم عراقی وارد کرد و از جهت و بعد نظامی و سیاسی بی سابقه بود . قبل از شروع این عملیات ، شهید آیت اله اشرفی به فرمانده نیروی زمینی ، برادر سرهنگ شیرازی ، پیشنهاد دادند که این عملیات را به نام حضرت زهرا سلام اله علیها شروع کنند و اظهار داشتند: حضرت زهرا مظهر غضب خداوند است و اگر این عملیات به نام آن حضرت شروع شود، قطعا پیروز می شوید . ایشان پذیرفتند و چنین کردند .
دومین سفر آیت اله اشرفی به خوزستان، چند ساعت پس از آزادی خرمشهر انجام گرفت . همین که صدای جمهوری اسلامی آزاد شدن خرمشهر را اعلام کرد ، شهید محراب به بنده فرمود: همین الان وسیله حرکت ما را به خوزستان فراهم کن . در ساعت 10 شب به اتفاق سه تن از روحانیون ، به سوی اهواز حرکت کردیم ، در حالی که دو وسیله نقلیه و تنها یک نفر محافظ ، مربوط به یکی از روحانیون مبارز تهران ، همراه ما بود . آیت اله اشرفی حاضر نشدند محافظین ایشان را خبر کنیم . صبح روز بعد به اهواز رسیدیم . پس از ورود به منزل امام جمعه محترم اهواز ، حجه الاسلام والمسلمین موسوی جزایری رفتیم . ظهر آن روز در اهواز ، برگزاری نماز شکر اعلام شده بود . آیت اله اشرفی در آن اجتماع عظیم سخنرانی کرد و نماز جماعت نیز به امامت ایشان منعقد گردید . بعد از ظهر آن روز ، شهید محراب پیشنهاد رفتن به خرمشهر را دادند و فرماندهان مخالفت کردند . با اصرار شهید محراب بالاخره پذیرفته شد و شهید محراب به اتفاق امام جمعه اهواز و تنی چند از علما و بزرگان به سوی خرمشهر عزیمت کردند . پس از ورود به خرمشهر وارد مسجد جامع آن شهر شدند . رزمندگان اسلام در مسجد جامع اجتماع کردند . اجتماع بی نظیری بود . آیت اله اشرفی سخنرانی فرمودند و از جمله کلمات ایشان این بود که ، امروز یکی از روزهای مهم اسلام و یوم اله است و از جمله آرزوهای من ، فتح خرمشهر بود ، که به حمد اله من زنده بودم و این روز را دیدم . شهید محراب آنچنان خوشحال بودند ، که من تا آن تاریخ چنان حالی در ایشان ندیده بودم . می فرمود: این روز از روزهایی است که ملت ایران هیچ گاه نباید از یاد ببرد . آیت اله اشرفی در بازگشت ، دو مرتبه در پایگاه وحدتی دزفول ، در مجلس جشنی که به مناسبت سوم شعبان ، میلاد حضرت امام حسین (ع) و جشن پیروزی رزمندگان اسلام برگزار می شد، در جمع خلبانان غرور آفرین نیروی هوایی ، سخن گفتند و در سخنان خود ، به آنها فرمودند : شما خلبانان عزیز ، جنود خدا در آسمان هستید و شما در پیروزی انقلاب و هم اکنون در این جنگ تحمیلی ، حق بزرگی دارید و من به نمایندگی از امام امت آمده ام تا دست شما را ، همان طور که امام فرمودند ، ببوسم و بر این بوسه هم افتخار می کنم. پس از سخنرانی ، از یکی از هواپیماهای اف 14 که در حال پرواز و ماموریت بود، بازدید به عمل آوردند . آنگاه تعدادی انگشتر و سکه قدس به فرمانده پایگاه و خلبانان و درجه داران هدیه کردند . همچنین در پادگان غدیر اصفهان نیز حضور یافته ، پس از نماز جماعت برای آنها سخنرانی فرمودند .

شهید محراب و عملیات مسلم بن عقیل
در شب جمعه ، هشتم مهر ماه سال 1361 ، در منطقه غرب ، بخش سومار ، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید محراب و تنی چند از شخصیتهای کشوری و لشکری و وزرا آغاز شد . در این عملیات که در منطقه غرب بی سابقه بود ، عده زیادی از مزدوران بعثی کشته و یا زخمی و یا اسیر شدند . قبل از آغاز عملیات ، شهید محراب با امام امت ملاقات و گفتگو کرد . روز قبل از عملیات ، گروهی از فیلمبرداران آمده بودند در منزل، فیلمی از زندگی شهید محراب تهیه کنند . آن فیلمبرداری 7 ساعت به طول کشید و ایشان بی نهایت خسته شدند . پس از فیلمبرداری ، تلفن به صدا در آمد . معلوم شد قرار است همان شب ، عملیات شروع شود . فرماندهان ، منتظر آیت اله اشرفی بودند . در آن لحظه که نه محافظین و نه وسیله نقلیه ایشان در دسترس بود ، با اتومبیل پیکانی که مربوط به قرارگاه بود ، به سوی محل هلیکوپتر راهنمایی شدند و به قرار گاه عملیات نزدیک شهر سومار آمدند . عملیات مسلم بن عقیل در شب جمعه با دعای کمیل و دعای توسل در ساعت دوازده شب شروع شد.
از آن شب من خاطرات زیادی دارم ، که بخشی از آن را که مربوط به شهید محراب می شود را بیان می کنم . در آن شب ، شهید محراب یک لحظه آرام نبود و تا صبح به دعا کردن اشتغال داشت و هر گاه به ایشان پیشنهاد می شد ، اجازه دهد چادر را خلوت کنند تا ساعتی استراحت کند، اجازه نمی داد و می فرمود : امشب شب خواب نیست ، شب دعا و توسل است و لحظه ای حاضر نشدند استراحت کنند .
در آن شب، نماز جمعه به امامت ایشان منعقد گردید . امام جمعه محترم شیراز ، حجه الاسلام حائری در حالی که لباس رزم بر تن داشتن ، برای رزمندگان اسلام سخنرانی کرد . دعای کمیل توسط برادر آهنگران قرائت شد. رزمندگان می گریستند و ناله می کردند . منظره عجیبی بود . شهید محراب قسمتی از دعای کمیل را شروع به خواندن کرد ، در حالی که هوا متغیر بود . قطرات بارزان رزمندگان را نوازش می داد . ماه هم ، گاهی خود را جلوه گر می نمود . در اثنا خواندن دعا ، آیت اله اشرفی خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند : بوی مشک فضا را گرفته است ، نمی دانم شما هم احساس می کنید . سپس فرمود : بوی خوشی که فضا را پر کرده ، از قدم امام زمان است . به طور قطع و مسلم امام عصر (عج) در این محل تشریف دارند . عجیب آن که ، بعضی از حضار آن بوی خوش را احساس کرده بودند و می گفتند : ما تا پایان شب ، آن بوی خوش را استشمام کردیم و بعضی می گفتند: ما فقط یک لحظه متوجه شدیم و دیگر چیزی نفهمیدیم .
آیت اله اشرفی آنگاه در ساعت 12 شب ، به دعای توسل مشغول شدند و برای رزمندگان اسلام دعای پیروزی از خداوند طلب کردند.
صبح روز عملیات ، نزدیکی های طلوع آفتاب که عده ای از رزمندگان و غیر رزمندگان منشغول نماز و دعا بودند، ناگهان یک گلوله توپ مزدوران بعثی در فاصله چند متری چادر شهید محراب و دیگر شخصیتها آمد ، که بر اثر آن یک وسیله نقلیه ارتش آتش گرفت . پس از این ماجرا ، فرمانده سپاه و ارتش پیغام فرستادند ، که باید آقای اشرفی از منطقه خارج شوند ، چون محل شناسایی شده و هر لحظه احتمال خطر هست . پیغام فرماندهان را برای ایشان آوردند . او در جواب فرمود: من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مساله ای هستم ، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست . من باید تا پایان عملیات اینجا باشم . کار به جایی رسید ، که نماینده امام در سپاه پاسداران ، حجه الاسلام آقای محلاتی ، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذارد و عصای او را به دست وی داد و دست او را گرفت و از چادر بیرون برد و تا جلوی اتومبیل هدایت کرد . سپس ایشان را به کرمانشاه برد . شهید محراب این گونه عاشق جبهه ها بود و به رزمندگان عشق می ورزید . همان طور که امام فرمودند . رفتن او صدمه بر اسلام وارد کرد . آری با رفتن او ، آنچنان صدمه ای بر اسلام وارد شد ، که تا سالیان زیادی کسی نمی تواند جای خالی او را پر کند . پیرمرد هشتاد ساله با آن همه گرفتاریها و مشاغل ، مانند جوان بیست ساله همیشه به جبهه ها و مناطق کوهستانی غرب می رفت . بنده که در تمام مسافرتهای دور و نزدیک همراه او بودم ، گاهی خسته می شدند و بعضی از برنامه های ایشان را حذف می کردم . ولی همین که ایشان متوجه می گشت ساعتی برنامه ندارد ، اعتراض می فرمود که : من بیکارم ، چرا برای این ساعت برنامه نگذاشتی ؟ بنده اظهار می کردم: شما به استراحت هم نیاز دارید . می فرمود : امروز جای استراحت نیست . مگر نمی بینی امام دائما صحبت می کنند و پیام می فرستند و لحظه ای استراحت ندارند .
دو روز از عملیات مسلم بن عقیل می گذشت . یکی از برادران پاسدار ، که در عملیات فتح المبین مجروج شده و از حضرت رضا (ع) شفا گرفته بود ، برای مرتبه دوم در عملیات مسلم بن عقیل شرکت کرده و در اثر موج انفجار در بیمارستان بستری بود و او پس از بهبودی با وضع عجیب و غیر قابل وصفی به قصد ملاقات با آیت اله اشرفی به منزل ایشان آمد . وقتی چشم این برادر پاسدار به آیت اله اشرفی افتاد، ناگهان ناله ای کرد و گفت : آه . سپس صدای گریه اش بلند شد . پس از لحظاتی آرام گرفت و رو کرد به آقای اشرفی و اظهار داشت: من شب عملیات مسلم بن عقیل ، امام زمان را در خواب دیدم که آن حضرت پیغامی دادند و فرمودند: این پیغام را به آقای اشرفی بده و سفارش کن که ایشان در نماز جمعه به مردم بگوید . متن پیام حضرت ، این بود:
« داستان شما رزمندگان اسلام ، مانند داستان آنهایی است ، که خداوند در سوره انفال، آیه 8 تا 12 بیان فرموده است . این آیات را از روی قرآن نقل می کنیم :
اذ تستغیثون .....
این آیات در رابطه با داستان جنگ بدر است ، که اولین جنگ بین اسلام و کفر و مشرکین در زمان پیامبر اتفاق افتاد . چون عده مسلمانها کم بود و تعداد مشرکین زیاد ، مسلمانها نگران بودند و استغاثه به خداوند کردند ، خداوند ، تعداد یک هزار ملائکه را با کمک مسلمانها فرستاد و آنها از این نگرانی نجات پیدا کردند و در نتیجه مسلمین در این جنگ پیروز شدند . موضوع دیگر این که ، لشکریان اسلام آب نداشتند و کفار طعنه به آنها می زدند . خداوند باران شدیدی فرستاد و آنها با آن آب خود را تطهیر و از آب استفاده کردند . آیه آخر در رابطه با رعبی است ، که خداوند از مسلمانها در دل کفار قرار داد . مهمترین چیز رعب و وحشتی است ، که خداوند در دل کفار و مشرکین قرار داد ،تا آنها شکست خورند .
این داستان جنگ بدر بسیار مهم است و از اینکه امام عصر در خواب به این برادر پاسدار فرموده اند : داستان شما رزمندگان نظیر لشکریان اسلام در جنگ بدر است . این یک حقیقت و واقعیتی است که امام فرموده اند . فرمایش امام عصر ، دلیل است بر حق بودن رزمندگان اسلام و به ناحق بودن و کافر بودن بعثی ها است . آنچه مهم است این است که ، ما خود شاهد عملیات مسلم بن عقیل و باریدن باران در آن شب و پیروزی رزمندگان اسلام بودیم . اینها همه حاکی است ، که خواب برادر پاسدار از رویاهای صادقانه بوده است .آن طور که از این آیات استنباط می شود و آن طور که حضرت اشاره فرموده اند و همچنین آقای اشرفی باید به رزمندگان اسلام توصیه می کردند، که مغرور به خودشان نشوند . اگر پیروزی نصیب آنها می شود ، به کمک خدا است . مطلب سومی ، که از گفته امام بر می آید این است، که باید فرزندان خود را با خواندن سوره های کوچک قرآن آشنا سازیم .
برادر پاسدار این جریان را برای آیت اله اشرفی گفتد و ایشان هم به بنده فرمودند: قرآن را بیاورم تا آیات را پیدا کنند . قرآن را باز گو کردند و آیات مزبور از سوره انفال را پیدا و دقایقی مطالعه کردند . آنگاه برادر پاسدار را در آغوش گرفتند و فرمودند : این خواب شما از رویاهای صادقانه است و واقعیت دارد و درست جریان عملیات مسلم بن عقیل مانند جریان جنگ بدر است . آنگاه شهید محراب در خواست کردند، که جریان را خود در نماز جمعه بگوید ، که در هفته بعد ، یعنی در آخرین نماز جمعه آیت اله اشرفی بین نماز جمعه و عصر جریان را برای نماز گذاران بیان کرد .

شهید محراب و مجروحین جنگ .
از ابتدای جنگ تحمیلی تا شهادت آیت اله اشرفی ، بیست و پنج ماه طول کشید . در طول این مدت ، آیت اله اشرفی در کرمانشاه ، همچنین در اصفهان ، ازمجروحین جنگی در بیمارستان ها عیادت به عمل آوردند و نسبت به این موضوع همیشه در نماز جمعه توصیه می فرمودند . جملاتی که در خطبه ها می فرمود این بود که : مجروحین ، میهمان شما مردم هستند و این عزیزان راه کربلای حسین را به روی ما باز می کنند . این عزیزان را پذیرایی کنید . اینها جان عزیز خود را در معرض خطر قرار داده اند و هدف اینها ، دفاع از حریم مقدس اسلام و قرآن و ناموس شما مردم است . از اینها عیادت و تفقد و دلجویی کنید .
آیت اله اشرفی اصفهانی در عیادت خود از مجروحین ، به قدری مقید بودند که علاقه داشت با فرد فرد آنها مسافحه کند و بسیاری از مواقع بر دست رزمندگان بوسه می زد و می فرمود: امام دست و بازوی شما را می بوسد ، همان طور که در پیامشان فرمودند و من امروز از طرف امام آمده ام ، دست شما عزیزان را ببوسم . در جبهه ها نیز از بیمارستانها مستقر در جبهه بازدید و از مجروحین عیادت می کرد . در عملیات مسلم بن عقیل ، که تعداد مجروحین زیاد بود ، آیت اله اشرفی قادر نبود از یکایک آنان عیادت کند . این جانب چندین بار به طور متوالی به نمایندگی از آیت اله اشرفی ، به عیادت مجروحین رفتم و هر بار پس از مراجعت و گزارش حال آنها به ایشان ، افسوس می خوردند و اظهار می داشتند : چرا این توفیق در این نوبت از من سلب شد و نتوانستم خود شخصا به عیادت این عزیزان بروم .
در مسافرت به اصفهان نیز ، یکی از برنامه های مهم ایشان ، عیادت از مجروحین بود که در بیمارستان مرحوم آیت اله کاشانی و دیگر بیمارستانها حضور می یافتند و از مجروحین عیادت می کردند . از جمله ، در عملیات فتح المبین چند روز پی در پی به بیمارستانهای اصفهان رفته و از مجروحین عیادت به عمل می آوردند . به بیاد دارم یک بار شهید آیت اله اشرفی، به عیادت مجروحی رفتند ، که ترکش به گلویش خورده بود و قادر به تکلم نبود . مجروح با اشاره دست، در خواست قلم کرد . قلمی به دست او داده شد . بر روی کاغذ نوشت: سلام مرا به امام برسانید و از ایشان بخواهید، که امام دعا کنند تا من بهبود پیدا کنم و دو مرتبه به جبهه بروم و شهید شوم . مجروحین چنین روحیه ای از خود بروز می دادند . این نمونه ای از روحیه مجروحین جنگی ما است . به این دلیل بود که شهید محراب می فرمود : من وقتی به دیدار رزمندگان می روم ، روحیه ام قوی می شود .
روزی خبر دادند ، یکی از خلبانان نیروی هوایی عراق مجروح و دستگیر شده و در بیمارستان طالقانی کرمانشاه بستری است . آیت اله اشرفی فورا به عیادت آن خلبان عراقی رفتند . او را از اتاق عمل به اتاق دیگر می بردند . خلبان عراقی با دیدن آیت اله اشرفی التماس کرد ، قدری آب به من بدهید . پزشک جراح اظهار داشت : آب برای او خطر مرگ دارد . چیزی که بسیار قابل توجه بود . اینکه در وقت عمل جراحی خلبان به خون نیاز داشت ، که یکی از برادران پاسدار از خون خودش هدیه کرد . جریان عیادت شهید محراب از خلبان عراقی و صحبتهای او در آن عیادت به وسیله تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شد . در آن عیادت، آیت اله اشرفی پیامی برای صدام فرستادند ، مبنی بر اینکه : تو در دنیا اعلام کرده ای رزمندگان اسلام ، اسرای عراقی را به قتل می رسانند . اینک با توجه به این که این خلبان ... که قرا بود ، با بمب های خود ، شهرها و مناطق مسکونی ما را ویران کند و مردم بی گناه را به شهادت برساند ، به دست رزمندگان اسلام اسیر شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته و یک برادر پاسدار برای نجات او، خون بدنش را به او اهدا نموده . آیا در کجای دنیا سراغ دارید ، که با اسیر های جنگی خود این چنین عمل کنید ؟ این اسلام و دستورات آسمانی است ، که این چنین به ما درس داده است و لذا پرستاران ما از مجروحین اسیر ، بهتر پرستاری می کنند ، به طوری که بسیاری از مجروحین رزمندگان اسلام ، در بیمارستانهای کرمانشاه اظهار می داشتند که لا اقل ما را هم در حد یک مجروح اسیری حساب کنید و از ما پرستاری نمایید و گلایه می کردند ، که چرا از مجروحین اسیر بهتر پذیرایی و پرستاری می کنید .

شهید محراب و حضور وی در مراسم شهدا
آیت اله اشرفی در طول جنگ تحمیلی بسیار مقید بود، که در مراسم تشییع جنازه شهدا در کرمانشاه و اصفهان و خمینی شهر شرکت کنند . هیچ گاه دیده نشد که یک شهید در کرمانشاه تشییع شود و او در مراسم تشییع جنازه آن شهید شرکت نداشته باشد و هر گاه چند شهید تشییع می شدند، اعلامیه ای مبنی بر تعطیل بازار و عزای عمومی صادر می کرد .
در ایامی که به اصفهان می رفت ، در این رابطه به آقایان آیات، خادمی و طاهری ، اعلامیه مشترک صادر می گشت و از مردم درخواست شرکت در مراسم تشییع جنازه شهدا می شد . در عملیات فتح المبین ، شهید محراب در اصفهان بودند و همه روزه در مراسم تشییع جنازه شهدای عزیز اصفهان و خمینی شهر ، شرکت می کردند و بر جنازه ایشان نماز می گزاردند . و در اولین مجلس بزرگداشت آنها در مسجد سید اصفهان سخنرانی کردند . همچنین در تشییع سیزده شهید خمینی شهر ، بر جناز آنها نماز گزاردند و ...
در مجلس بزرگداشت شهدای فتح المبین در مسجد سید اصفهان ، آیت اله صانعی به بنده فرمودند : این گونه برنامه ها برای پدر شما سنگین است و باید رعایت سلامت ایشان بشود .
عرض کردم در مورد برنامه های ایشان ، بنده مکرر به پدرم گفته ام ، که سن شما اقتضای چنین برنامه هایی را ندارد . گاهی که چند ساعت برای او استراحت می گذاشتم، با اعتراض وی مواجه می شدم و می فرمود: امروز استراحت معنا ندارد و باید همیشه در کار بود . در مسافرت به اصفهان ، هدف ما این بود ، که چند روزی استراحت داشته باشند ، ولی اینطور نشد. در اصفهان همه روزه از ساعت 7 صبح تا 12 ، دیدار خصوصی با مردم داشتند و از ساعت 4 بعد از ظهر تا 10 شب ، دیدار عمومی با گروه های مختلف و سخنرانی های متعدد ، چه در منزل برای ارگانها و نهادها و چه در باز دید از مراکز مختلف ...

شهید محراب و نقش او در کمک به جبهه های جنگ ...
از آغاز جنگ تحمیلی تا شهادت ، حساب های متعددی جهت کمک به امور جنگ و تدارکات آن افتتاح کرد . یک شماره اختصاصی در صندوق تعاون اسلامی کرملانشاه دایر و زاید بر دو میلیوم تومان جمع آوری شد . حساب مشترکی با استاندار در بانک استان ، همچنین حساب مشترکی با جامعه روحانیت ، جهت کمک به جبهه و مهاجرین جنگ نیز گشوده شد ، که وجوه کثیری جمع آوری و در اختیار جبهه ها و مهاجرین قرار گرفت .

شهید محراب و مهاجرین جنگ تحمیلی
از آغاز جنگ تحمیلی و آواره شدن بیش از سیصد هزار نفر از مردم شهرهای مرزی قصر شیرین و سر پل ذهاب و دیگر بخشها و روستاهای استان کرمانشاه ، از سوی آیت اله اشرفی ، کمیته ای به نالم کمیته آوارگان جنگ تحمیلی ، با همکاری و همیاری عده ای از مردم خیر ، تشکیل و شماره حساب 2000 بانک استان ، افتتاح شد . در این حساب بیش از پنج میلیون تومان جمع آوری شد ، که با امضای دو تن از علمای کرمانشاه ، قابل برداشت بود .
آیت اله اشرفی در اکثر خطبه های نماز جمعه ، توصیه های فراوان در مورد اسکان مهاجرین و کمک به آنها می فرمود و ابتدا خود شخصا از اردوگاه های مهاجرین باز دید به عمل آورده و از آنها تفقد و دلجویی و نسبت به رفع نیازمندیهای آنها ، اقدام می کرد . بعد نماینده ای به آن کمیته فرستاد ، تا در جهت مسائل مهاجرین ، نظارت مستقیم داشته باشد .

آیت اله اشرفی و باز سازی گیلان غرب
پس از طرح بازسازی مناطق جنگی و استقبال مردم ایران از این عمل اسلامی و انقلابی ، شهید محراب طی تلگرافی به رهبر انقلاب ، پیشنهاد باز سازی شهر گیلان غرب را از سوی مردم کرمانشاه اعلام کرد . شماره حساب مشترکی از سوی شهید محراب و استاندار کرمانشاه ، برادر متعهد علی اکبر رحمانی ، در بانک استان افتتاح و وجوه نقدی مردم در این بانک واریز و سپس بازسازی گیلان غرب سریعا انجام شد و در شهریور ماه سال 61 ، با حضور ایشان و تنی چند از شخصیتهای کشور شهر گیلان غرب ، باز گشایی گردید و مردم این شهر به خانه و زندگی خود باز گشتند.

باز سازی ایلام و سومین و چهارمین شهید محراب آیت اله صدوقی و آیت اله اشرفی
از آغاز جنگ تحمیلی عراق ، علیه ایران تا پانزدهم خرداد سال 61 ، در زمان حیات آیت اله صدوقی و آیت اله اشرفی ، چندین بار مزدوران جنایتکار صدام به شهر ایلام حمله کردند و طی این حملات ناجوانمردانه ، عده ای از مردم بی دفاع ایلام را به خاک و خون کشیدند . در حملات هواپیماهای صدام به مردم ایلام در سال گذشته ، در مراسم بزرگداشت شهدای پانزدهم خرداد ، شصت نفر شهید و بیش از دویست نفر مجروح گردیدند . در پی این بمباران ، آیت اله صدوقی که به منظور دیدار از جبهه های جنگ و شهرهای کردستان به کرمانشاه سفر کرده بودند ، به ایلام مسافرت نموده از مجروحین بمباران عیادت کردند و از مناطق ویران شده باز دید به عمل آوردند . شهید محراب آیت اله اشرفی نیز به همین منظور به ایلام رفت و در اجتماع عظیم ایلام ، در مراسم تشییع جنازه شهدا شرکت و از مجروحین این حادثه عیادت کردند . این دو شهید بنا به پیشنهاد استاندار سابق ایلام، برادر متعهد ترکان ، بازسازی خانه های مخروبه را پذیرفتند . که این موضوع از رسانه های گروهی نیز اعلام گردید .
« ما من قدم سعت الی الجمعه الاحرام اله جسد ها علی النار » وسائل شیعه ؛ جلد 5 ص
( نیست کسی که قدم گذارد به سوی نماز جمعه ، مگر اینکه خدای متعال بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند. ) ، دشمن برای شکستن جمعه ها تلاش می کند و شخصیتهای بزرگ محراب را از ما می گیرد . باید عزمی راسختر و اراده ای قویتر در این اجتماع عظیم شرکت کنیم ، تا توطئه های آنها خنثی شود .

نقش شهید محراب در امر وحدت بین تشیع و تیسنن .
استان کرمانشاه از لحاظ جغرافیایی از اهمیت خاصی برخوردار است . این استان از جهاتی با دیگر استانها متفاوت است ، چراکه هم مرز عراق است . در کنار استان کردستان ، که مرکز توطئه های گروه های وابسته به غرب و شرق است ، قرار دارد . فرق و مذاهب مختلف در این استان وجود دارد . از جهت فرهنگی مردم این استان در نهایت ضعف قرار دارند .
جمعیت این استان ، در حدود 5/1 میلیون نفر است . درصدی از جمعیت آن ، پیرو مذهب شافعی هستند . برادران و خواهران اهل تسنن این استان ، وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و همانند روحانیت اهل تشیع در انقلاب سهم بزرگی داشته اند و انقلاب را رهبری کرده اند و در تمام مراحل انقلاب ، دوشادوش ملت انقلابی ، وفاداری خویش را به انقلاب و مقام رهبری به منصه ظهور رسانیده اند .
شهید محراب در رابطه با وحدت بین دو قشر شیعه و سنی ، زحمات فراوان را متحمل شدند و برای به ثمر رساندن وحدت ، مسافرتهای متعددی به شهرهای پاوه و جوانرود و روانسر نموده و در طول امامت جمعه ، سمینارهای متعددی ، مرکب از ائمه جمعه سنی و شیعه در مرکز استان و شهرهای اهل سنت این استان تشکیل دادند . ایشان روحانیون اهل سنت را همیشه در آغوش خود می گرفتند ، از این جهت ، آیت اله اشرفی منحصر به فرد بود .
پس از تشکیل سمینار ائمه جمعه ، آیت اله شهید اشرفی جهت تحکیم وحدت بین کلیه اقشار مردم استان کرمانشاه ، هر دو ماه یک بار ، سمیناری مرکب از امام جمعه سنی و شیعه در شهرهای مختلف این استان تشکیل دادند . در بعضی از سمینارها ، از شخصیتهایی همچون: شهید صدوقی و آیت اله طاهری امام جمعه اصفهان و حجه الاسلام والمسلمین آقای خامنه ای ، امام جمعه تهران ، دعوت به عمل آوردند . این شخصیتها ، با حضور و سخنرانی در این سمینارها ، بهای دیگری ( هم از جهت سیاسی و هم مذهبی ) ، به این سمینارها دادند.
آخرین سمینار ائمه جمعه و جماعات سنی و شیعه ، دو ماه قبل از شهادت آیت اله اشرفی در کرمانشاه تشکیل شد ، که در حدود سیصد تن از ائمه جمعه و جماعات دو قشر شیعه و سنی با حضور نمایندگان امام ، در سازمان اوقاف و سرپرست کل اوقاف ، تشکیل شد . در این سمینار، مسائل مختلفی پیرامون انقلاب و وظیفه روحانیت در این برهه از زمان ، همچنین مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی و در راس آنها ، مسائل جنگ تحمیلی عنوان شد ، که در کتابهای بعدی در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.
قابل ذکر است که ، از تاریخ سمینار ائمه جمعه سنی و شیعه در سال گذشته تا از این تاریخ ، که بیش از یک سال می گذرد ، سمیناری مرکب از ائمه و جماعات سنی و شیعه تشکیل نگردیده و این بسیار جای تاسف است و همان طور که امام امت در رابطه با شهادت شهید محراب آیت اله اشرفی فرمودند: رفتن او ثلمه به اسلام وارد کرد . هم اکنون که قریب به یازده ماه از شهادت آیت اله اشرفی می گذرد ، روحانیون شیعه و سنی احساس یتیمی می کنند و در مجالس متعدد اهل سنت ، این موضوع کرارا گفته شده که با شهادت آیت اله اشرفی، ما جامعه روحانیت اهل سنت ، پدر دلسوز و مهربان خود را از دست دادیم و همیشه جای او را خالی می بینیم و اظهار می دارند ، هر گاه سر را ه خود مشکلی را می یافتیم ، فورا خود را کنار او می رساندیم و ایشان شخصا و بدون وقت قبلی و تکلف ما را می پذیرفت و مشکلات اجتماعی و مذهبی را حل می کرد . و اگر احساس می کرد که حضورش در شهر پاوه یا جوانرود یا روانسر و دیگر مراکز اهل سنت ، لازم است ، علی رغم سختی راه و نا مساعد بودن مسائل امنیتی خود را سریعا به منطقه می رساند و مشکلات را حل می کرد .
مسئولیت اداره امور روحانیت اهل تسنن استان کرمانشاه ، از سوی امام خمینی بر عهده آیت اله اشرفی گذارده شده بود و پس از شهادت ایشان ، بر عهده این جانب بود . در این رابطه مسافرتها و سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف اهل سنت ، با حضور ائمه جمعه ، جماعات داشته ایم و گامهای موثری در این رابطه و رفع مشکلات آنها در این سمینارها برداشته شده است . امید است خداوند ما را در به ثمر رساندن اهداف مقدس انقلاب و آن شهید بزرگوار موفق بدارد .
یکی از عوامل مهم در جهت وحدت شیعه و سنی ، هفته وحدت است که از ابتکارات مهم امام خمینی است و اثرات بسیار مطلوبی در این رابطه داشته و استقبال بی نظیری از سوی برادران اهل سنت در این استان به عمل آمده است . در سال گذشته ، در زمان حیات شهید محراب ، ستادی با مسئولیت این جانب جهت بزرگداشت هفته وحوت در استان کرمانشاه تشکیل شد ، که به مدت یک هفته مجالس متعددی در شهر ها و بخش های مختلف این استان ، همچنین کردستان ، برگزار شد و در آخرین روز برگزاری هفته وحدت نیز ، کاروانهایی از برادران اهل سنت از شهرهای مختلف ، همچنین هفتصد هزار نفر از مردم کامیاران ، پیاده به کرمانشاه آمدند و در مراسم هفته وحدت در سال گذشته با حضور شهید و کلیه ائمه جمعه و جماعات سنی و شیعه و شخصیتها و مقامات استان تشکیل شد ، که از جهت کیفیت و کمیت بی سابقه بود .


شهادت
توطئه های سوء قصد .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکست آمریکا ، این جنایتکار و غارتگر جهانی در پی ضربه زدن به انقلاب عظیم اسلامی بر آمد . چهره های بزرگ انقلاب ، یکی پس از دیگری ترور شدند . آیت اله اشرفی که یکی از یاران قدیمی امام و از شخصیتهای شناخته شده و مورد توجه کامل مراجع تقلید و حوزه های علمیه بود و در پیشبرد انقلاب و خط امام نقش عمده ای داشت ، از جمله افرادی بود که مورد کینه استکبار جهانی و مزدوران داخلی قرار گرفت.
حادثه بمب گذاری : اولین ترور از سوی مزدوران بیگانه
در ماه رجب 1400 هجری قمری ( 1358ه.ش) ، خانه شهید محراب و خانه های همسایگان به وسیله بمب صوتی که نزدیک آن کار گذاشته شده بود ، به لرزه در آمد و کلیه شیشه های این خانه ها شکسته شد . آیت اله اشرفی به هنگام وقوع این حادثه به زیارت حضرت رضا (ع) مشرف شده بود . ضد انقلاب این بار ناکام ماند .

دومین سوء قصد
دومین سوء قصد نافرجام در رمضان 1401 ، تیر 1360 هجری قمری اتفاق افتاد .
روز گذشته آیت اله اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه ، از یک سوء قصد جان سالم به در برد . بر اساس گزارش خبرنگار کیهان از کرمانشاه ، دیروز ساعت 12:30 ، هنگامی که آیت اله حاج آقا عطا اله اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه و یک تن از محافظین ایشان ، قصد و رود به مسجد بروجردی را داشتند ، سه مهاجم مسلح که در داخل یک پیکان زرد رنگ در مقابل مسجد کمین کرده بودند ، به آنها حمله ور شددند . بر پایه همین گزارش مهاجمان مسلح ابتدا قصد داشتند با مسلسل کلاشینکف به سوی امام جمعه تیر اندازی کنند ولی به علت گیر کردن تیر در لوله اسلحه ، موفق به این کار نشدند . مهاجمان سپس به هنگام فرار یک عدد نارنجک به طرف امام جمعه پرتاب کردند ، که بر اثر انفجار آن ، یک زن شهید و پنج نفر مجروح شدند . یک دختر سیزده ساله و یک پیرزن شهید شدند .
همین گزارش حاکیست به دنبال این حادثه ، دو اتومبیل ژیان با ایجاد تصادف ساختگی راه را بستند و دقایقی بعد که پلیس و سپاه سر رسیدند ، مهاجمان مسلح و سرنشینان دو اتومبیل ژیان از صحنه حادثه گریختند . آخرین گزارش از منزل امام جمعه کرمانشاه حاکیست، حال حاج آقا عطا اله اشرفی اصفهانی خوب و رضایت بخش است و تحقیق در مورد این حادثه و شناسایی مهاجمان مسلح ادامه دارد .
در پی سوء قصد نافرجام به جان آیت اله اشرفی اصفهانی ، امام جمعه کرمانشاه ، وی در گفتگویی اظهار داشت : در این گونه سوء قصد ها مسئله ، جان خود من مطرح نیست زیرا من شخصا آماده شهادتم ، ولی حفظ جان شخصیتها از نظر روند سیاسی مملکت باید مورد توجه قرار گیرد .
... بانویی که چند روز قبل در جریان سوء قصد نافرجام آیت اله اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه هدف ترکش نارنجک ضد انقلابیون تروریست قرار گرفت، در بیمارستان آیت اله طالقانی درگذشت . بانوی مذکور، سکینه سلکی نام داشت . متاهل و دارای فرزند بود و متجاوز از 50 سال سن داشت . بر اساس گزارش رسیده در جریان این حادثه ، چهار تن دیگر به طور سطحی مجروح شدند که تحت درمان قرار گرفتند .
به دنبال سوء قصد ، منافقین کور دل برای سومین بار، نقشه ترور آیت اله اشرفی را به شیوه دیگری کشیدند .
این ، یک روش انتحاری بود ، که طرح آن جز از مغزهای شستشو داده شده در خانه های تیمی بر نمی آمد . این بار که منافق جنایتکار و دشمن خدا و خلق او ، با چشم و گوش بسته به چنین جنایت هولناکی تن داد ، تصور می کرد با این عمل هولناک می تواند انقلاب را از مسیرش بر گرداند .
کیهان ، چهارشنبه 7/ 5/ 1360 .اطلاعات سه شنبه 13/ 8/ 1360 .
و دست جنایتکار امریکا را دو مرتبه در ایران باز کند ، غافل از آن که با خون مطهر این شهدای بزرگ ، ریشه اسلام و انقلاب ، قویتر و مردم بیدار تر می شوند و در راهی که پیمودند، استوارتر و راسختر می گردند . لعن ابدی بر منافقین و اربابان و پیشتازان ایشان ، از یزید و ابن ملجم و دودمان بنی امیه تا جنایتکاران مستکبر شرق و غرب عالم . باید از همه تفاله های آمریکا و جنایت پیشگان مزدور پرسید ، که آیا با شهید کردن خدمتگذارانی همچون شهدای محراب ، که در سنین هفتاد وهشت سالگی به سر می بردند ، چه چیزی عاید انها گشت ؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدی چه افتخاری کسب کردند ؟ آیا به جای ترور این گونه شخصیتها و این مردان نمونه تاریخ اسلام ، بهتر نبود سینه مستکبران و جنایتکاران را هدف قرار دهند ، جنایتکارانی که دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در کاخها و ویلاهای چند صد میلیونی به عیاشی و هرزگی می گذرانند ؟
ای عالم متقی و ای چهره ملکوتی ، ای سطوره تقوی و فضیلت و پاکدامنی ، ای مرد خدا و ای خورشید علم و ایمان و ولایت ، ای پیر زاهد و پارسا ، ای حبیب بن مظاهر حسین ، آنان که در حال برخاستن برای خطبه جمعه ، در حال طهارت و در خانه خدا ، در ظهر روز جمعه ، محراب را به خون مقدست رنگین کردند ، آنان که محاسن سفیدت را به خون سرخت خضاب نمودند ، چه نامی دارند ؟ آیا اینان مسلمانند ؟ آیا اینان طرفدار و حامی خلقند ؟ آیا اینان طرفدار ضعیفند ؟ آیا گناه تو چه بود ، جر این که یک عمر دم از اسلام و قرآن زدی ، جز این که به مردم علم و معرفت آموختی ، جز اینکه در محراب عبادت مردم را به اطاعت و بندگی و نماز ، خواندی ، جز اینکه سفارش ضعفا و بیچارگان را کردی ، جز اینکه یتیمان را پناه بودی ، جز این که علی گونه در دنیا زندگی کردی ، جز اینکه مردم را توصیه به صبر و توصیه به حق کردی . و جز این که مردم را ارشاد و هدایت کردی و جز این که یک عمر زیارت عاشورای حسین خواندی و به دنیا و زخارف آن پشت پا زدی ؟ آیا چه کرده بودی که این چنین به دست وارثین ابن ملجم اشقی الاشقیاء ، در محراب جمعه شهید گشتی ؟
اگر اینها جرم و گناه است ، بگذار تو هم مجرم شناختی شوی ، همان طور که بنی امیه علی و حسین (ع) را مجرم و گناهکار دانستند . مردم دنیا و وجدان تاریخ باید قضاوت جهانی به سر کردگی امریکا را ادامه دهند .
« شهادت او جامعه روحانیت را سوگوار کرد . » از پیام امام خمینی به مناسبت شهادت آیت اله اشرفی . در پی اعلان شهادت حضرت آیت اله اشرفی نماینده امام و امام جمعه کرمانشاه ، به وسیله رسانه های گروهی ، تعطیل یکپارچه استان کرمانشاه و عزای عمومی در سراسر کشور ایران ، در روز شنبه 24 مهر 1361 اعلام شد و جنازه شهید محراب با حضور شخصیتهای بزرگ مملکت ، نمایندگان حضرت امام ، نمایندگان ریاست جمهوری ، تنی چند از وزرا و عده زیادی از ائمه جمعه استانها و شهرستانها با حضور یکپارچه مردم استان کرمانشاه ، تشییع شد . همچنین هزاران تن از مردم سایر شهرستانها ، به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت اله اشرفی ، به کرمانشاه آمده بودند. پس از انجام این مراسم در شهر کرمانشاه و ادای احترام نسبت به مقام مقدس این شهید بزرگوار ، بنا به وصیت خود شهید ، جنازه ان بزرگوار با هواپیما به سوی اصفهان حرکت دادند .ابتدا جنازه آیت اله اشرفی را به زادگاه او ، خمینی شهر آوردند . از خمینی شهر تا تخت فولاد ، قبرستان عمومی اصفهانی (تکیه شهدا) که قریب به سی کیلومتر فاصله بود . در حالی که استان اصفهان نیز در تعطیل و ماتم عمومی به سر می برد ، جنازه آن عالم بزرگوار پیاده تشییع شد . این تشییع در تاریخ بی نظیر یا کم نظیر بود . جنازه به مدت نه ساعت بر دوش مردم مومن و شهید پرور اصفهان حمل ، سپس با تجلیل فراوان ، در روز یکشنبه ساعت 5:30 دقیقه بعد از ظهر، در تکیه شهدای اصفهان به خاک سپرده شد . در مراسم اصفهان نیز شخصیتهای بزرگ مملکتی و علما و بزرگان حضور داشتند . جمعیت تشییع کننده در اصفهان ، قریب دو میلیون نفر تخمین زده شد . جاده خمینی شهر به اصفهان ، که قریب به ده کیلومتر است ، مملو از انسان شده بود .

گزارش خبرنگار کیهان در کرمانشاه به نقل از شاهدان عینی حاکی است :
افرد منافق در حالی که نارنجک در کمر خود تعبیه کرده بودند ، به طرف آیت اله اشرفی اصفهانی یورش بردند و با کشیدن ضامن نارنجک باعث به شهادت رساندن یار و یاور امام خمینی شد . حجه الاسلام محمد علی صدر، مسئول آموزش دایره سیاسی ایدئولوژی هوانیروز کرمانشاه ، در حالی که خود بر اثر این انفجار جراحاتی برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متاثر بود نیز، در گفتگویی با خبر نگار کیهان اظهار داشت :
بعد از سخنرانی آقای رستگار و شروع خطبه های نماز توسط حاج آقا ، یک نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل کرد . در این هنگام من داد زدم که یک وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاری صورت گرفت و امام جمعه در حالی که حالت سجده به زمین افتاده بود ، به شهادت رسید و منافق نیز که لباس بسیجی بر تن داشت ، به هلاکت رسید . وی افزود : حاج آقا در دم ؛ پاهایش قطع شد و به دیگر یاران امام پیوست و امت ستمدیده کرمانشاه را تنها گذاشت . بر اساس گزارش خبر نگار کیهان ، در اثر انفجار چند نفر مجروح شدند ، که در بین مجروحین حجه الاسلام محمد اشرفی اصفهانی ، فرزند امام جمعه شهید کرمانشاه نیز ، دیده می شد ، که در بیمارستان طالقانی بستری است و حال او رضایتبخش است . در ادامه گزارش آمده است : روحانیت مبارز شهر کرمانشاه و برادر علی اکبر رحمانی ، استاندار کرمانشاه که خود نیز در نماز جمعه شرکت داشت و دیگر مسئولین ، بلافاصله در بیمارستان طالقانی حضور یافتند و با امام جمعه شهید خود وداع کردند .
پس از شهادت شهید محراب ، در ملاقات اینجانب و اخوی بزرگوار با حضرت امام خمینی (ره) ، امام عزیز فرمودند: مصاحبه تلویزیونی پدر بزرگوارتان را در روز شهادت از سیمای جمهوی اسلامی شنیدم ، جمله ای که در مصاحبه گفتند: امیدوارم چهارمین شهید محراب باشم ، به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد. گویا از قبل ایشان منتظر شهادت بودند .
آنچه برای ما بسیار قابل توجه بود و هیچگاه از خاطره ما نخواهد رفت و هرگز فراموش شدنی نیست ، اظهار محبت فوق العاده حضرت امام (ره) به فرزندان شهید محراب بود ، از جمله کلمات غرور آفرین آن حضرت این بود ، فرمودند: شما اگر چه پدر بزرگوارتان را از دست دادید ، خدا لعنت کند قاتلان ایشان را ، مرا جای پدرتان بپذیرید و به پدری خود بپذیرید ، آنگاه حضرت امام به مرحوم حاج احمد آقا که وارد اطاق شدند ، گفتند: هر وقت آقازاده های اشرفی خواستند ملاقات بیایند ، ملاقات دهید و هر کاری داشتند پیش من بیاورید . حقیقتا آن ملاقات تاریخی و سخنان حضرت امام آنقدر در روحیه ما تاثیر گذاشت، که تمامی مصائب شهادت پدر بزرگوار را فراموش کردیم و هر گز سخنان امام را تا آخرین لحظات عمر فراموش نخواهیم کرد .

ترور شهدای محراب توسط منافقین
ترور شخصیتهای بزرگ انقلاب و یاران امام ، از قبیل شهید مطهری ، مفتح ، قاضی طباطبایی توسط گروه منحرف فرقان و انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام در انفجار نخست وزیری و شهادت شهید رجایی و باهنر، یک حرکت حساب شده و دقیقی بود. دشمنان انقلاب به زعم خود تصور می کردند، چنانچه این سرمایه های نظام ترور شوند ، نظام و رهبری آن فرو می پاشند و به آمال خود دست می یابند و لذا پس از این دو انفجار بزرگ و شهادت این شخصیتهای سیاسی و مذهبی، در صدد انفجار نماز جمعه شهرهای بزرگ و شهید کردن یاران با وفای امام شدند و لذا یاران بزرگ حضرت امام و شخصیتهایی که در بسیج نیروهای مردم و وحدت ملت نقش مهمی داشتند را در مکان نماز جمعه شهید نمودند و به طوری که، منافقین در عراق در پناه صدام و حزب بعث زندگی می کردند و آرامش پیدا کرده بودند. آنها به صدام وعده انفجار نماز جمعه های مهم و ترور یاران انقلاب و امام را داده بودند و چهار نفر از یاران انقلاب را به نام حرف صدام، توسط عمال داخلی خود با ترور و حرکت انتحاری ، شهید کردند .
ص ( شهید صدوقی ) د ( شهید دستغیب ) الف ( شهید اشرفی اصفهانی ) م ( شهید مدنی ) . نقل از جملات محرمانه حزب بعث ، که پس شهادت شهدای محراب به دست آمد .
آنچه قابل ذکر است ، طرح ترور شهید محراب مدنی ، اولین شهید در نماز جمعه تبریز مطرح گردید . به همین دلیل این چهار نفر شهدای محراب ، چون در روز جمعه در نماز جمعه به دست منافقین ترور شدند، شهید محراب نام گرفتند و لذا شهدای محراب فقط چهار نفر هستند و چون شهید مدنی، اولین شهید محراب و شهید دستغیب ، دومین و شهید صدوقی ، سومین شهید محراب نام گرفت .
شهید اشرفی می فرمود: امیدوارم چهارمین شهید محراب باشم و حضرت امام خمینی در دیدار علما و روحانیون تبریزط در قبل از ایام محرم سال 1361 فرمودند: شهدای محراب از مدنی گرفته تا این مرد 80 ساله ( یک هفته پس از شهادت شهید اشرفی امام صحبت فرمودند در حسینیه جماران ).
لذا شهید بزرگوار ، آیت اله قاضی طباطبایی اولین امام جمعه شهید بودند ، که پس از اقامه نماز جماعت در یکی از روزهای هفته ، به دست گروه فرقان ، درب منزلشان شهید شدند و شهید محراب نماز جمعه نبودند .
چه شهدای محراب و شهید قاضی طباطبایی ، اولین امام جمعه شهید و شهدای بزرگواری چون شهید آیت اله مطهری و آیت اله بهشتی و دیگران همگی از یاران انقلاب و پیشتازان نهضت مقدس بودند، که با خون مقدسشان اسلام و انقلاب را یاری نمودند و جای این بزرگان در جامعه ما خالی است .

پس از مراسم تشییع و تدفین جنازه شهید محراب ، اشرفی اصفهانی در قبرستان تخت فولاد ، چند روز بعد از آن لباسهای شهید محراب ، توسط جناب حجت الاسلام آقای امجد ، تحویل بیت شهید داده شد . پس از بازبینی لباسهای غرق به خون و سوخته شهید محراب ، قطعه کوچکی از بدن شهید در لباسهای ایشان پیدا شد . در این رابطه از حضرت امام استفتاء شد، در مورد الحاق آن به بدن یا دفن در کرمانشاه . حضرت امام در پاسخ آن را ارجاع دادند به یکی از بزرگان علما ، در نهایت آن قطعه از بدن در گلستان شهدا ( باغ فردوس کرمانشاه) به خاک سپرده شد و در آن مکان یاد بودی به نام شهید محراب بنا گذارده شد ، که اکنون این مکان مقدس مورد احترام و تکریم عمومی اهالی شهر کرمانشاه و همچنین خواص از شخصیتهای کشوری قرار گرفته و همواره با قرائت فاتحه ، یاد آن شهید بزرگوار را گرامی می دارند .
در آستانه بیستمین سالگرد شهادت این شهید بزرگوار، این یادبود توسط بنیاد شهید بازسازی و در چهارسمت یاد بود ، فرازهایی از پیام حضرت امام خمینی با سنگ زیبا ، بنا شده است .



خاطرات
فرزند شهید:
سوال : با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. لطفا از حالات و روحیات و زندگانی حال و گذشته پدر عزیزتان آیت اله اشرفی اصفهانی ، مطالبی را بیان بفرمایید .
پاسخ : بسم اله الرحمن الرحیم.
بنده در سن هفت سالگی بودم ، که پدرم برای ادامه تحصیل از اصفهان به قم آمدند و در حجره ی کوچکی در مدرسه فیضیه اقامت گزیدند . من و برادر کوچکم که بعدا به قم آمدیم ، در آن حجره کوچک در معیت ایشان بودیم . وضع زندگی ما به نحوی بود ، که فقط هفته ای یک بار می توانستیم غذای گرم بخوریم ، و از غذای گرم ، حلوایی بود که اصفهانی ها به آن شل شلی ، می گویند . معمولا به همراه گزهایی که از اصفهان به عنوان سوغات برای ما می آوردند ، مقداری آرد بود که پدرم در شبهای جمعه آن را با مقداری خاکه قند ، که بر اثر ماندن سیاه شده بود ، مخلوط نموده و حلوا درست می کردند و این تنها غذای گرم و مطبوع ما بود .
گاهی هم با برنج های گرده که از اصفهان آورده بودند ، دمپختک درست می کردند . اما مقدار آن به اندازه ای نبود که سیر شویم و شاید از یک کیلو برنج تا 4 ماه استفاده می شد .در مدت 16 الی 17 سالی که با ایشان بودیم ، یک شب ندیدم که نماز شب ایشان ترک شود . چون ما در یک حجره بودیم و من حالات مخصوص ایشان را مشاهده می کردم . ایشان اکثر شبها تا صبح بیدار بودند و درس می خواندند و از یک ساعت مانده به اذان صبح ، برای نماز شب و مستحبات مربوط به آن آماده می شدند . حتی در زمستانهای سخت، که حوض مدرسه یخ بسته بود ، ایشان با قند شکن یخ حوض را که شاید 20 الی 30 سانت قطر داشت را می شکستند و وضو می گرفتند ، و بعد با حال و توجهی کامل به نماز شب مشغول می شدند .
پدرم معمولا صبحها برای زیارت حضرت معصومه (س) به حرم مشرف می شدند و بعد از خواندن زیارت وارث یا جامعه کبیره ، در راه، نان و پنیری برای صبحانه می خریدند و بر می گشتند . بعد از صرف ناشتایی برای تدریس کفایه و مکاسب از حجره خارج می شدند و بعد هم در درس مرحوم آیت اله بروجردی و آیت اله کوه کمره ای شرکت می کردند .
از مدت 45 سالگی که از عمر من می گذرد ، می توانم بگویم که 30 سال شاهد هستم که زیارت عاشورای ایشان تا به حال ترک نشده است . حتی در دهه محرم ، ایشان سه بار ( صبح و ظهر و شب ) زیارت عاشورا را می خواندند و تقید خاصی به این زیارت دارند .
تا روز آخری که مرحوم آیت اله بروجردی، پدرم را در سن 52 سالگی به کرمانشاه اعزام نمودند ، ایشان در مدرسه فیضیه زندگی می کردند . مادرم می گفتند، که ظرف 30 سال که از ازدواج ما می گذشت ، تا آمدن به کرمانشاه ، یک ماه به طور دائم و پشت سر هم نشد ، که من پدر شما را ببینم .
حاج آقا همیشه در قم بودند و در سال 4 الی 5 بار به اصفهان می رفتند، تا پدر و خانواده شان را ببینند . حتی در تابستانها که مرحوم آیت اله بروجردی به اشنوه (محل ییلاقی در اطراف قم) می رفتند ، پدرم نیز برای کسب فیض از محضر ایشان به آنجا رفته و کمتر تابستانی به اصفهان می رفتند .
در حقیقت از نظر مالی برای ایشان امکان نداشت ، که خانواده خود را به قم ببرند . زیرا ماهیانه 45 تومان از مرحوم آیت اله بروجردی شهریه می گرفتند، که 15 تومان آن را برای مادرم و اخوی دیگر به اصفهان می فرستادند ، و ما سه نفر می بایست زندگی مان را با 30 تومان اداره می کردیم . به هر حال از نظر مالی وضع ما ، بسیار نامساعد بود .خاطره جالبی به یادم هست، که آن را برایتان تعریف می کنم : زمستانها معمولا پدرم نیم کیلو شیر با دو ریال می خریدند و آن را پس از اضافه کردن مقداری آب ، بین من و برادر کوچکترم و خودشان تقسیم می کردند . و ما مقداری خاکه قند و نان خشک در آن می ریختیم و موقع ناهار می خوردیم .
یک روز که خاکه قند نداشتیم ، حاج آقا به یک بقالی در گذر خان رفته و گفته بود :
یک سیر شکر به ما بده، بعدا پول آن را می آورم .
آن بقال ، همان وقت مساله را از حاج آقا به این عنوان پرسیده بود که :
اگر کسی جنس نسیه بخواهد و فروشنده در دلش اکراه داشته باشد ، آیا برای خریدار از لحاظ شرعی اشکال دارد یا خیر ؟!
حاج آقا که شدیدا ناراحت شده بودند ، شکر را نگرفته و بر گشته بودند .
من آن روز دیدم ، که حاج آقا در حالی که اشک چشمانش را گرفته است به حجره آمدند . پرسیدم حاج آقا چه شده است ؟
ایشا ن بعد از اینکه برخوردشان را با مرد بقال تعریف کردند ، گفتند :
چرا باید بقالی که در این همه سال از او خرید می کنیم ، در وقت تنگدستی این مساله را از ما بپرسند ؟ !
بعد از اینکه حاج آقا بنا بر تقاضای آیت اله بروجردی از قم به کرمانشاه آمدند ، باز هم نزدیک به یک سال در مدرسه آیت اله بروجردی تنها بودند و من هم در خدمتشان بودم . تا اینکه آیت اله بروجردی دستور دادند ، که خانه ای را اجاره کنیم . با کمک یکی از علما خانه ای را که چهار اتاق داشت ، اجاره کردیم . دو اتاق را حاجی برداشتند و دو اتاق هم در اختیار من بود . اجاره آن خانه ، ماهیانه 120 تومان بود که گاهی کرایه آن نیز به عقب می افتاد . و بعد از چند سال ، مردم خیر کرمانشاه منزل فعلی را که دارای سه اتاق کوچک است ، برای ایشان تهیه کردند .
الان گاهی از اوقات که مسئولین برای دیدار حاج آقا به منزل ما می آیند ، جایی برای پذیرایی و ماندن آنها نداریم و غذایمان را هم از بیرون تهیه می کنیم . همین اطاقی را که حالا شما در آن نشسته اید ، کتابخانه و میهمانخانه حاج آقا است و بیشتر از 9 متر مساحت ندارد .
هر وقت می گوییم، که اینجا را عوض کنیم و یا منزل دیگری اجاره نماییم ، ایشان قبول نمی کنند و می گویند :
امام عزیز ما در گوشه جماران در یک اتاق کوچک و روی موکت زندگی می کنند . من که مقامم از امام بالاتر نیست . همین هم برای من زیاد است .
شاید نزدیک به ده سال باشد ، که این منزل تعمیر نشده است . همانطور که ملاحظه می فرمایید، سقف اتاق و راهرو طبله کرده و در حال ریختن است . در بعضی از قسمتها هم گچهای دیوار کنده شده است . هر چه می گوییم: حاج آقا اجازه بدهید یک بنا بیاوریم و اینجا را تعمیر کنیم ، ایشان رضایت نمی دهند و می گویند :
خانه های مردم را میگهای عراقی خراب کرده است و بندگان خدا در زیر چادر ها زندگی می کنند ، شما می خواهید خانه را تعمیر کنید ! همین وضع بسیار خوب است .
حتی اخیرا یک بنایی از اصفهان آمد و گفت: من می خواهم به خرج خودم خانه شما را تعمیر کنم . اما حاجی آقا قبول نکردند و گفتند: این پولی را که می خواهی گچ بخری و به سقف اتاق های من بزنی ، ببر و به مستضعفین و جنگ زده ها بده ، ثوابش خیلی بیشتر است .
ایشان شبها معمولا مقداری نان خشک را آب می زنند و با کمی شیر یا پنیر می خورند و در پاسخ ما که می گوییم بدن شما ضعیف است و این غذا برای شما مناسب نیست ، می گویند :
جوانان عزیز ما ، در سنگر ها نان خشک می خورند . این هم برای من زیاد است .
یکی از خصوصیات حاج آقا این است ، که باید حتما کارهایشان را خودشان انجام بدهند .
حتی من که فرزند ایشان هستم ، اکراه دارند که بگویند برایم چایی بیاور و یا قلیان آماده کن.
و من به خاطر ندارم که ایشان حتی یکبار به همسرشان گفته باشند ، که یک لیوان آب به من بده .
خودشان کارهای خودشان را انجام می دهند . و عقیده شان این است که من را برای کار کردن ، نیاورده ام . او هم وظایفی را بر عهده دارد و محترم است . بسیاری از اوقات هم دیده ام که ایشان با آن سن زیاد و ضعف بدنی ، صبحها برای کمک به مادرم چایی درست می کنند .
حاج آقا به هیچ وجه اجازه نمی دهند، که خدمتکاری را برای انجام کارهای خانه بیاوریم . و در این باره می گوید :
من کی هستم که کسی بیاید و من به او امر و نهی کنم . او هم بنده خداست . من تا وقتی که قدرت روی پا ایستادن را داشته باشم ، خودم کارهایم را انجام می دهم . هر وقت که از پا افتادم آن زمان ، وظیفه چیز دیگری است ...
ایشان در رابطه با افراد ، خیلی متواضع بر خورد می کنند . اگر کسی بر ایشان وارد می شد ، او را در بالا می نشاند و خودشان نزدیک در می نشینند و می گویند، که من پذیرایی از میهمان را برای خودم عبادت می دانم . ومقید هستند که حتما میهمان را تا دم در بدرقه کنند .
برای خودشان قائل نیستند و معتقدند که مقام را باید خدا بدهد و انسان باید در برابر بندگان خدا تواضع داشته باشد ، تا خدا او را عزیز بدارد .
گاهی از اوقات که می شنوند ، کسی از ایشان تعریف کرده ، ناراحت شده و می گویند :
این تعریف را از امام بکنید. من کی هستم که تعریف مرا می کنید . من یک بچه طلبه بیشتر نیستم . این مطالب را ایشان در شرایطی اظهار می دارند ، که حدود 8 الی 9 اجازه اجتهاد از مراجع بزرگی، چون مرحوم آیت اله سید محمد تقی خوانساری ، مرحوم آیت اله حجت ، مرحوم آیت اله صدر ، مرحوم آیت اله شیخ بوالحسن اصفهانی ، مرحوم آیت اله بروجردی و ... دریافتن نموده اند .
گاهی از اوقات که می خواهیم اطلاعیه ای بدهیم ، حاجی آقا می گویند :
بابا جان یک وقت قصد این را نداشته باشید ، که بخواهید برای پدرتان مقامی قائل بشوید .
پدرتان چیزی نیست . یک بچه طلبه بیشتر نیست . یک وقت غرور و مقام شما را نگیرد .
تکیه کلام ایشان همیشه این است که : کارها را برای خدا بکنید و به فکر پست و مقام و حتی منتظر دعای خیر و تشکر مردم هم نباشید . و همیشه اجرتان را از خدا بخواهید و همواره به ما توصیه می کنند که :
همیشه کارهایتان را به خدا واگذار کنید . اتکاء به خدا داشته باشید و عزت را از خدا بخواهید . وقتی که شما امورتان را به خدا واگذار کنید ، خدا بهتر از آنچه که انتظار داشتید، نصیب شما می کند .
ایشان به آیه: « تعز من تشاء و. تذل من تشاء » خیلی معتقدند و می گویند : خدا به آنکسی که بخواهد عزت می دهد و اگر لایقش ندانست ، عزت را از او می گیرد و عزت و ذلت ، به دست خداست .
حاجی آقا با یک چنین روحیات و طرز تفکری زندگی کرده و می کنند و این مقدار کم که خدمتتان عرض کردم ، تنها نمونه هایی از زندگی سرتاسر اخلاص و عرفان ایشان بود . والسلام .

حجت الاسلام محمد اشرفی اصفهانی, فرزند شهید:
سوال : با توجه به اینکه حضرتعالی سالهای متمادی در خدمت پدر بزرگوارتان بوده اید ، تقاضا می کنیم که گوشه هایی از زندگی و شمه ای از خصوصیات اخلاقی و عرفانی شهید را برای ما و برای ثبت در تاریخ روحانیت شیعه ، بازگو نمایید .
پاسخ : بسم اله الرحمن الرحیم.
من المومنین رجال صدقو ما عاهدو ال... علیه . . او یکی از مصادیق بارز رجال صدقو ما عاهدو ال.. بود « امام خمینی» .
گر چه من فرزند ایشان هستم و فرزند نباید درباره پدر صحبت کند، اما در اینجا باید بگویم که شهید محراب حضرت آیت ال.. اشرفی اصفهانی ، از چهره هایی بودند که به طور قطع و یقین ، اگر در عصر خودشان بی نظیر نبودند ، لا اقل کم نظیر بودند . اگر بخواهیم پیرامون خصوصیات اخلاقی ، مقام علمی ، میزان تقوا و پارسایی و دیگر صفات برجشته ایشات صحبت نماییم ، لازم است که پیام مفصل امام را که پس از شهادت ایشان منتشر گردید . به دقت بررسی و کلمه به کلمه تحلیل نماییم ، که در فرصت کوتاهی که شما در اختیار من گذاشته اید ، مجال چنین کاری نیست . بسیاری از بزرگان که پس از شهادت ایشان با آنها ملاقات کردم ، افسوس می خوردند ، که چرا این شخصیت ارزنده را در زمان حیاتش نشناختیم و یا کمتر شناختیم !
گر چه از آغاز جنگ تحمیلی تا هفته شهادت ، هر هفته ، گوشه ای از نماز جمعه کرمانشاه از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد و مردم مکرر نام اشرفی اصفهانی را می شنیدید ، اما با این همه ، ایشان یکی از چهره های گمنام روحانیت بودند ، که مردم جامعه ا را به خوبی می شناختند .
حالا اجازه بدهید من به عقب بر گردم و تا آنجا که فرصت اجازه می دهد و حافظه ام یاری می کند ، مطالبی را از ایشان برایتان عرض کنم :
بنده از کلاس دوم ابتدایی ، یعنی از 8 سالگی تا روز شهادت ( حدود 30 سال ) با ایشان بودم . لازم به ذکر است که این مصاحبه 4 سال بعد از شهادت چهارمین شهید محراب اشرفی اصفهانی انجام گرفته است .
ادامه : حاج آقا در مدرسه فیضیه قم حجره ای داشتند (حجره شناره 21 ) ، که من و برادر بزرگم در خدمتشان بودیم . از نظر وضعیت اقتصادی و گذراندن زندگی روز مره ، شاید ضعیف ترین فرد در مدرسه فیضیه ایشان بودند . با اینکه موقعیت اجتماعی و علمی ایشان در حدی بود، که بسیاری از فضلاء می گفتند: دیگر اقامتشان در مدرسه درست نیست و باید سکونت در منزل را اختیار کنند .
حتما می دانید که حجره های مدارس علمیه، مخصوص طلبه های مجرد است و آقایان طلاب پس از چند سال تحصیل و بعد از پایان دوره تجرد ، منزلی را در خارج از مدرسه اجاره و یا بر حسب قدرت و توانایی خریداری می نمایند . اما ایشان بر اثر فقر مادی، حتی نمی توانستند منزل دو اطاقه ای را که اجاره اش در آن موقع حدود 30 تومان بود، تهیه نمایند . به ناچار همسر خود را در منزل پدرشان در اصفهان گذاشته بودند و هر چند ماه یکبار سری به آنجا می زدند .
در آن موقع، نهایت شهریه ای را که به یک طلبه متاهل و سطح بالا ( کسانی که به درس خارج می رفتند) می دادند، ماهیانه 45 تومان بود و ایشان با این مبلغ نمی توانستند که هم اجازه بدهند و هم زندگی زن و فرزندانشان را اداره نمایند.
از نظر موقعیت علمی و اجتماعی ، ایشان مورد تایید علما و مراجع ثلاث قم ( مرحوم آیت اله خوانساری ، مرحوم آیت اله حجت ، مرحوم آیت اله صدر ) بودند و مرحوم آیت اله بروجردی فوق العاده به ایشان علاقه داشتند و حتی برای دیدار ایشان به حجره حاج آقا در مدرسه فیضیه می آمدند .
حاج آقا حدود 40 سال داشتند ، که به درجه اجتهاد رسیدند و اولین اجازه نامه اجتهاد را در حوزه علمیه قم ، مرحوم آیت اله سید محمد تقی خوانساری به ایشان دادند .
حاج آقا خصوصیات اخلاقی ویژه ای داشتند ، که من سعی می کنم به چند مورد آن اشاره نمایم .
هر کسی که وارد منزل ایشان می شد ، چه عالم ، چه شخصیتهای سیاسی و اداری و حتی افراد معمولی ، امکان نداشت که حاج آقا بالای دست او بنشیند . در اطاق کوچکشان که محل مطالعه و استراحت و پذیرایی از میهمانان بود ، همیشه نزدیک به در، جای مخصوص داشتند که آنجا می نشستند و به متکایی تکیه می دادند .
پذیرفتن دعوت اعیان و ثروتمندان ، برای ایشان بسیار مشکل و ناراحت کننده بود، اما در عوض با طبقه ضعیف ، کشاورزان و کسبه و کارگران ساده رفت و آمد داشتند و خیلی زود دعوت آنان را می پذیرفتند .
زمانی که به خمینی شهر ، زادگاهشان می رفتند ، خیلی ها از حاج آقا دعوت می کردند که به خانه هایشان بروند. اما ایشان عذر خواهی می کردند و بازهم دعوت افراد ضعیف را می پذیرفتند . برای نمونه وقتی یک رعیتی ، که شاید تمام زندگی اش هزار تومان نمی شد ، از حاج آقا دعوت می کرد که به منزل او برود ، حاج آقا فورا دعوت او را اجابت کرده و می گفتند : برو آبگوشت را درست کن ، من می آیم و بهترین لذت را در کنار تو سر سفره کوچک تو می برم .
هیچ زمانی حاج آقا ، حتی بعد از انقلاب و اعتصاب ایشان به عنوان امام جمعه کرمانشاه ، نوکر و کلفتی در خانه نداشتند . کارهای منزل را والده انجام می دادند و حلاج آقا کارهای مربوط به بیرون را بر عهده می گرفتند . حتی پس از انقلاب و قبل از اینکه موضوع ترور شخصیتها پیش بیاید ، ایشان خرید خانه را خودشان به طور مرتب انجام می دادند .
معمولا وقتی از نماز جماعت بر می گشتند ، در مسیر راهشان یک قصابی و یک مغازه میوه فروشی و یک نانوایی بود ، که از آنها خرید می کردند و پیاده مسیر مسجد و منزل را که حدود 40 متر از سطح خیابان شیب داشت را، طی می کردند .
اکثر روزها والده دو پیمانه کوچک برنج درست کرده و به اتفاق حاج آقا میل می نمودند ، و شبها به طور معمول شام ایشان ، غذای ساده و حاضری بود . حتی اگر به میهمانی هم می رفتند ، شبها غذای پختنی نمی خوردند . بعد از ادای نماز مغرب و عشاء ، معمولا مقداری شیر را با کمی ماست مخلوط کرده ، نان خشک را در آن خورد نموده و میل می کردند . چون نظر حاج آقا این بود ، که اگر کسی شب غذای زیاد بخورد و معده اش پر شود ، برای عبادت آمادگی ندارد .
حاجی امکان نداشت که، یک شبی خواندن چند سوره از قرآن را فراموش کنند . همیشه قبل از خواب، چند سوره از قرآن را به عنوان هدیه برای علما ، اساتید و پدر و مادرشان از حفظ می خواندند و بنا بر اظهار خودشان ، در مجموع حدود 18 جزء قرآن را از حفظ داشتند .
هر زمانی که ایشان به مکه معظمه و مدینه منوره یا عتبات عالیات و یا مشهد مقدس مشرف می شدند ، در روز سه نوبت به حرم می رفتند و حد اقل 2 ساعت در آنجا می ماندند و در این فاصله ، علاوه بر زیارت مخصوص آن حرم ، نماز جعفر طیار ، زیارت جمعه کبیره و زیارت امین اله را از حفظ و با حال مخصوصی می خواندند .
چند بار از زبان خودشان شنیدم که فرمودند: من از وقتی که مکلف شدم تا به حال یک روز هم خواندن زیارت عاشورا را ترک نکردم . دعای کمیل ایشان نیز امکان نداشت در شبهای جمعه ترک بشود ، و باز خودشان فرمودند، که من 17 سال داشتم که دعای کمیل را حفظ کردم .
از جمله اعتقادات محکم ایشان ، اعتقاد به تربت مخصوص امام حسین (ع) بود . من یادم هست که در کرمانشاه یا اصفهان، گاه گاهی کسانی به ایشان مراجعه کرده و اظهار می داشتند که بیمارشان در حال موت قرار گرفته است . حاج آقا ، همیشه تربت مخصوص امام حسین را همراه داشتند، که مقداری از آن را با آب مخلوط کرده ، چند سوره حمد برای آن می خواندند و برای بیماران بد حال می فرستادند . چندین مورد را به یاد دارم ، که تا آب تربت به آنها رسید ، حالشان خوب شد و شفا پیدا کردند .
در روایت هم داریم ، که اگر بیماری اجل حتمی اش فرا نرسیده باشد ، با تربت سید الشهدا (ع) شفا پیدا می کند .
چند روز قبل از شهادت ، از حاج آقا دعوت شد ، که در مراسم غبار روبی ضریح حضرت رضا (ع) شرکت نمایند ، ایشان به اتفاق چند نفر از علما و چند شخصیت دیگر در آن مراسم شرکت نمودند و مقداری از غبار داخل ضریح را با دست خودشان جمع کرده و در کیسه کوچکی ریختند . بعد به ما سفارش کردند، که اگر من شهید شدم یا فوت کردم ، این غبار متبرک را روی کفن من بریزید . ما هم در موقع دفن ، غبار ضریح مطهر حضرت رضا (ع) را با مقداری تربت مخصوص امام حسین (ع) مخلوط کرده و روی بدنشان پاشیدیم .
نماز شب و مناجات با حضرت پروردگار در دل شب ، یکی از کارهای روز مره حاج آقا بود . اما بسیار مقید بودند تا کسی متوجه نشود ، که ایشان نماز شب می خوانند . معمولا بدون اینکه چراغی روشن بکنند یا سر و صدایی ایجاد نمایند ، نماز شب را می خواندند . و بعد از مستحبات و نیم ساعت مانده به طلوع آفتاب ، ما را برای نماز صبح بیدار می کردند . در مدرسه فیضیه هم که اقامت داشتند ، معمولا یک ساعت مانده به اذان صبح به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شده و نماز شب را در آنجا می خواندند .
چندی قبل ، حضرت آیت اله نجفی مرعشی برای ما نقل کردند که : خدا پدر شما را رحمت کند ، همیشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه (س) مشرف می شدم ، اولین نفر من بودم یا پدر شما و یا بالعکس .
از خصوصیات دیگر حاج آقا این بود ، که از مبالغه گویی ، دروغ و غیبت ، مخصوصا غیبت به شدت متنفر بودند . اگر گاهی در بین صحبتهایمان از کسی صحبت می کردیم ، ایشان با خشونت با ما برخورد می کردند و یا اینکه ، به سرعت از پیش ما می رفتند تا مبادا مطلبی را که آلوده به غیبت است، بشنوند .
فقط در این گونه موارد بود که عصبانی می شدند و گر نه در مسائل روز مره زندگی و مشکلات خانواده گی ، هرگز به بیاد ندارم ، که ایشان عصبانی و یا ناراحت شده باشند . حتی با کسانی که به شدت با ایشان دشمن بودند ، به نرمی و ملایمت صحبت کرده و هرگز صدایشان را از حد معمول بلند تر نمی کردند .
در طول سالیان دراز ، برای حاجی آقا جمعه و تعطیلی هرگز وجود نداشت . پیوسته و در هر حالت یا مطالعه می کردند و یا می نوشتند و بارها می گفتند ، که من اگر مطالعه نکنم و بیکار باشم خسته می شوم ، و بهترین لذت را از مطالعه و نوشتن می برم .
حالا اجازه بدهید مختصری هم درباره فعالیتهای سیاسی ایشان صحبت بکنم:
بعد از جریان خرداد 42 و دستگیری حضرت امام ، حاج آقا فعالیتهای دامنه داری را در استان کرمانشاه نمودند و به محض اینکه خبر دستگیری امام را شنیدند ، به تهران آمدند و به مراجع بزرگی که از قم آمده بودند ، گفتند : امروز روزی نیست که ما بخواهیم در مقابل این رژیم جنایتکار سکوت بکنیم و ما نباید در ارتباط با دستگیری امام خمینی، آرام بنشینیم.
آن طور که یادم هست، آیت اله نجفی مرعشی در جواب حاجی آقا که گفته بودند : ما هم برای همین منظور به تهران آمدیم و فعلا تمام تلاش ما برای آزادی آقای خمینی است و تنها کسی که می تواند مقابل رزِم شاه بایستد و این انقلاب را به پیش ببرد، ایشان است .
از همان زمان ، حاج آقا فعالیتهای سیاسی خودشان را به طور پنهانی و آشکار شروع نمودند ، که بیان و شرح مفصل آن ، فرصت زیادی را طلب می کند .
خلاصه کلام اینکه، علاقه و ارادت حاج آقا نسبت به امام ، فوق العاده زیاد بود و پس از فوت مرحوم آیت اله بروجردی ، در مورد مرجعیت ، منحصرا نظرشان به ایشان بود و در این رابطه ، در طول مدتی که در کرمانشاه بودند ، پیوسته فعالیت داشتند . و مکررا به من امر می فرمودند، که برای ماه های رمضان و محرم ، گویندگان و مدرسینی را به کرمانشاه دعوت کن، که از شاگردان و علاقمندان آیت اله خمینی باشند . وجوهات شرعی را هم که مقلدین حضرت امام به حاجی آقا می دادند ، ایشان به هر عنوان واسطه ای که بود، آن را به نجف می فرستادند . پس از مدتی هم قبض رسید حضرت امام می آمد ، که ما آن را به صاحبانشان می رساندیم .البته به دلیل حساسیت شدید رژیم ، این کار به صورت محرمانه انجام می شد .
بعدا حاجی آقا چند بار فرمودند ، که اگر من هیچ خدمتی به اسلام نکردم ، جز اینکه در کرمانشاه ماندم و علی رغم تمام شکنجه های روحی و غرض ورزی ها ، مرجعیت امام را در این منطقه تثبیت نمودم و این بزرگترین خدمتی است که من به اسلام کردم . بارها می فرمودند که : تضعیف امام ، تقویت کفر است .
در همان زمان چند بار حاج آقا را به ساواک بردند و به ایشان پرخاش کردند ، که شما مرتب منبر یها را دعوت می کنید و اینجا را به آشوب کشیده و امنیت شهر را به می زنید .
و طبق اسنادی که به دست آمد ، ساواک کرمانشاه مرتب گزارش می کرد که : تنها عنصری که این شهر را به هم می زند ، عطا اله اشرفی اصفهانی است و با ید از اینجا برداشته شود .
چند بار هم حکم تبعیدشان را صادر نمودند ، اما هر گز نتوانستند ایشان را مغلوب نموده و از فعالیت باز دارند .
در مورد احتمال شهادت حاج آقا هم ، اجازه بدهید مطالب خلاصه ای را عرض کنم . بعد از آن که آیت اله مدنی و آیت اله دستغیب را شهید کردند ، حاجی آقا متوجه شدند ، که یک جریان حساب شده ای در کار است و به ما گفتند : حالا که سراغ آقای مدنی و آقای دستغیب رفتند ، مطمئن هستم که سراغ من هم می آیند .
آیت اله صدوقی را که شهید نمودند ، دیگر ایشان یقین کامل پیدا کردند ، که به زودی به سراغ او خواهند رفت . نه تنها حاجی آقا پیش بینی چنین کاری را نموده بود ، بلکه بسیاری از شخصیتها و آنهایی که شم سیاسی خوبی داشتند ، به دنبال آن ترور ها ، تحلیل می نمودند که نفر بعدی ، آیت اله اشرفی اصفهانی است . و لذا عده ای از شخصیتهای بزرگ به کرمانشاه آمدند و به حاج آقا هشدار دادند ، که چنین خطری وجود دارد و ما برای جان شما نگران هستیم .
ایشان با لبخند در پاسخ آنها گفتند :
همان گونه در که متن مصاحبه با حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی اشاره شد ، این چهار شهید به اتفاق آیت اله طاهری اصفهانی ، از علمایی بودند که برای خلع شاه و همچنین بنی صدر خائن ، مشترکا اعلامیه صادر نمودند .
در پاسخ گفتند : نهایت آرزوی من ، شهادت است . من مشتاق شهادت هستم . خدا کند که من هم مشمول الطاف الهی شوم و این فوز عظیم نصیبم گردد .
در آخرین ملاقاتی هم که ایشان با حضرت امام داشتند ، حاجی آقا به شواهدی اشاره کردند و از برخورد خاص امام، نتیجه ای را گرفتند که خیلی عجیب است .
یک روز قبل از شهادت . یعنی روز پنجشنبه حاجی آقا خدمت امام شرف یاب شدند ، که این توفیق نصیب منهم گردید . به محض اینکه ایشان وارد اطاق شدند ، امام از جای خود برخواستند و ایستاده با ایشان مصافحه و معانقه نمودند و بعد هم که حاج آقا می خواستند از خدمت ایشان مرخص شوند ، دوباره معانقه کردند .
وقتی از پله های منزل امام پایین می آمدیم ، رو به من کرده و فرمودند : پسر ! من احتمال می دهم که این آخرین ملاقات من با امام باشد و دیگر نتوانم به دیدار ایشان بروم ، چرا که این بار ، امام دو مرتبه با من معانقه کردند .
دقیقا ، 26 ساعت و یک ربع بعد ، این احتمال به وقوع پیوست و ایشان به بزرگترین و آخرین آرزوی زندگیش رسید .
سوال : حضرت عالی از چند ساعت جلوتر تا لحظه شهادت همراه آن شهید بزرگوار بودید؟ لطفا خاطرات خود را از آن روز و آن لحظه حساس بیان بفرمایید .
پاسخ : آن صبح جمعه ( روز شهادت ایشان ) حدود ساعت 10 ، برادر پاسداری به اتفاق نامزدش به خانه ما آمده بود، تا حاج آقا صیغه عقد آنان را بخواند . یادم هست که مهریه خانم او ، یک جلد کلام اله مجید ، یک رساله حضرت امام و یک سکه بهار آزادی بود . بعد از اینکه من و حاجی آقا مشترکا صیغه عقد را خواندیم ، ایشان فرمودند : عجب مهریه سبکی !
و بعد رو به محافظین خودشان ( که اغلب آنها مجرد بودند ) کرده و گفتند :
همین امروز به بچه های سپاهی اعلام کنید ، که بروند ازدواج کنند . اگر مهریه به این مقدار باشد ، من خودم مهریه همه آنها را تقبل می کنم .
سخنران قبل از خطبه های نماز جمعه آن روز ، آقای رستگاری بودند . که به تازگی از سفر حج باز گشته بودند . وقتی سخنرانی ایشان تمام شد ، به طرف حاجی آقا آمده و کنارشان نشستند . و بعد از چند لحظه ، حاجی آقا بلند شدند تا خطبه های نماز را شروع کنند .
عده ای از مردم که در صف اول و دوم را تشکیل داده بودند ، به احترام حاجی آقا بلند شدند ، که در همین لحظه جوانی که لباس بسیجی پوشیده بود ، از صف سوم یا چهارم خودش را به سرعت جلو انداخت ...
تصور من این بود که او یکی از رزمندگان بسیجی است ، که عازم جبهه می باشد و حالا می خواهد با نماینده امام و امام جمعه مصافحه ای بکند . حاجی آقا در حال بلند شدن بودند، که منافق سیاه دل به بهانه مصافحه در بغل ایشان نشست و بلافاصله دست خودش را به گردن حاجی آقا انداخت ...
تا من و محافظین به شک افتادیم ، که نکند این جوان هدف دیگری داشته باشد و اراده کردیم که به طرفش برویم ، یکباره انفجار رخ داد و من 6 مترآن طرف تر پرت شدم .
پس از چند لحظه کوتاه که به خودم آمدم ، صدای رگبار مسلسل و شیون و زاری مردم را به هم آمیخته بود را شنیدم . فورا به طرف حاجی آقا پریدم و دیدم که پای چپ شان به کلی قطع شده و از نصف پای راست که مانده ، خون مانند فواره به اطراف می پاشید ...
در همان حالت ایشان را بغل کردم و بی اختیار سر و صورتشان را شروع به بوسیدن کردم . لحظاتی بعد در حالی که تنها ذکر ایشان حسین بود ، او و مرا که دیگر از هوش رفته بودم ، به بیمارستان منتقل نمودند .
یکی از روحانیون کرمانشاه می گفت، که من در بیمارستان ، تا آخرین دقایقی که قلب حاجی آقا هنوز می زد ، در کنار تختشان ایستاده بودم ، و ذکر حسین حسین را تا آخرین لحظه حیات ، از ته دل ایشان می شنیدم ...
مدتی قبل از شهادت، که حاجی آقا احساس کرده بود که به این فیض عظیم خواهد رسید ، چند بار به اطرافیانش فرمود :
این منافقین دست از سر من بر نمی دارند . من حتما شهید می شوم . اما خدا کند که در آن لحظه ، کسی از اطرافیان شهید نشود .
آرزوی او هم تحقق بخشید ، و در آن صحنه غیر از خودشان ، هیچ کس به شهادت نرسید .
آخرین مطلبی را که لازم است اشاره کوتاهی به آن بنمایم ، در ارتباط با تشیع جنازه حاجی آقا است ، که از نظر ازدحام جمعیت و طول مسافت تشییع و زمان تشییع در تاریخ اصفهان بی سابقه بود .
حاجی آقا به تخته فولاد اصفهان ، که قبرستان عمومی شهر است ، بسیار علاقمند بودند و بارها می گفتند ، که علمای بزرگی که از اوتاد و زهاد عصر خودشان بودند ، در آنجا دفن هستند . بعد از انقلاب هم قسمتی از آن به نام گلستان شهدا نامگذاری شد و شهدای اصفهان را در آنجا دفن می نمایند . به همین خاطر حاجی آقا وصیت کرده بودند که در گلستان شهدای تخته فولاد دفن بشوند.
جنازه حاجی آقا را که بعد از تشییع بسیار با شکوه کرمانشاه ، به اصفهان منتقل نمودیم ، اهالی خمینی شهر مدعی شدند که چون زادگاه شهید اشرفی اصفهانی در اینجاست و این افتخار مربوط به این منطقه می باشد ، باید حتما ایشان در خمینی شهر دفن بشوند . حتی در گلزار شهدای خمینی شهر هم قبری را از جلوتر کنده و آماده کرده بودند .
بحثهای زیادی شد ، که حتی نزدیک بود به زد و خورد هم کشیده شود ، که ما دو مرتبه با دفتر امام تماس گرفتیم و از خود حضرت امام مساله سوال شد . امام هم فرمودند: چون وصیت شده حتما باید به وصیت عمل بشود .
وقتی خمینی شهری ها نظر امام را شنیدند ، کمی آرام شدند ولی شرط کرده و گفتند :
حالا که می خواهید این افتخار را از ما دور کنید ، ما باید جنازه مطهر را از همین جا سر دست بگیریم و تا خود اصفهان پیاده تشییع نماییم .
ما گفتیم: حدود 30 کیلو متر مسافت خیلی طولانی است . مردم به زحمت می افتند .
خمینی شهری ها در جواب گفتند : ما می خواهیم و تصمیم گرفته ایم تا به عشق و علاقه عزیزمان، راه را پیاده بدرقه کنیم ...
توصیف لحظه ها و صحنه های آن موقع ، واقعا مشکل است . مردم قهرمان و شهید پرور اصفهان و شهرهای مجاور ، همگی جمع شده بودند تا در میان اشک و ناله و فریاد ، چهارمین شهید محراب خود را تشییع نمایند .
اهالی روستاهای اطراف جاده خمینی شهر اصفهان ، به صورت دسته های عزاداری ، با پرچم های مشکی و طبل و سنج ، در مسیر تشییع قرار گرفته ، اشک ریزان بر سر و سینه خود می زدند و فریاد بر می آوردند که : عزا عزاست امروز روز عزاست امروز ، اشرفی مجاهد، پیش خداست امروز .
ساعت 9 صبح جنازه از خمینی شهر حرکت داده شد و حدود ساعت 5 بعد از ظهر ، در گلستان شهدای تخته فولاد اصفهان ، به خاک سپرده شد . یعنی 8 ساعت جنازه روی دوش مردم مومن و شهید پرور منطقه قرار داشت .
بعد از اینکه محل مناسبی در گلستان شهدای تخته فولاد در نظر گرفته شد و جنازه را در آنجا دفن کردیم ، یکی از دوستان به ما گفت :
حاجی آقا به شما گفته بود که مرا در این محل دفن کنید ؟
گفتیم: نه ، ایشان وصیت کرده بودند که مرا در گلستان شهدا به خاک بسپارید ، اما محل خاصی را در اینجا معین نکرده بودند .
آن برادر گفت : حدود یک ماه قبل ، وقتی حاجی آقا برای زیارت قبر شهدا به اینجا آمدند ، دقیقا در همین محل که او را دفن کرده اید ، ایستادند و تکیه به عصایشان داده و گفتند :
اینجا عجب جای خوبی است . از اینجا بوی بهشت را استشمام می کنم . و بعد از چند لحظه ای گفتند : اگر من لیاقت پیدا کردم ، مرا در همین جا دفن کنید .
حالا مقبره حاجی آقا در گلستان شهدای تخته فولاد اصفهان ، زیارتگاه مردم مومن و شهید پرور اصفهان شده است . برای ما مکرر داستانهایی را بازگو می کنند ، که افراد زیادی به آنجا می روند و کرامتهای عجیبی را می بینند ، که بهتر است آنها را از زبان خود مردم منطقه بشنوید .


آثار باقی مانده از شهید
مسجد امام حسین که در زمینی به مساحت حدود 400 متر مربع در زمان حیات آن شهید در خمینی شهر ساخته و به بهربرداری رسید و مجتمع بزرگ فرهنگی و دانشکده علوم قرآنی شهید محراب ، اشرفی اصفهان در کرمانشاه ، این اثر بزرگ علمی ، فرهنگی بعد از شهادت شهید محراب در طول چند سال دفاع مقدس ساخته شد و پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور رئیس جمهور وقت ، آقای هاشمی رفسنجانی افتتاح گردید و هم اکنون یکی از بزرگترین دانشکده های علوم قرآنی است ، که وسعت آن 10 هزار مربع و دارای یک هکتار زمین به وسعت بیش از 12 هزار متر مربع ، در دو و سه طبقه ساختمان ، ساخته شده است و تا کنون تعداد زیادی دانشجوی علوم قرآنی با مدارک لیسانس علوم قرآنی از این دانشکده فارغ التحصیل شده و در بسیاری از مراکز آموزشی اشتغال به تدریس دارند .
لازم به ذکر است ، این اثر مهم فرهنگی ، علمی در شهر کرمانشاه بی نظیر است و پس از شهادت شهید محراب با تلاش و فعالیت اینجانب ، که مدت 8 سال خدمتگذار مردم در مجلس شورای اسلامی بودم ساخته شد. اولین بودجه ساخت آن در اواخر دولت آقای مهندس موسوی ، تهیه و سپس در زمان آقای هاشمی رفسنجانی ، رئیس جمهوری وقت با بودجه ستاد باز سازی ، تکمیل و به اتمام رسید و بعضی از وزراء کابینه آقای موسوی و آقای رفسنجانی نیز کمک به ساختمان این مجموعه بزرگ نمودند ؛ این اثر بزرگ افتخاری است که در دوره دوم و سوم نمایندگی مجلس نصیب اینجانب شد و به نام شهید بزرگوار نامگذاری گردید .

اما آثار قلمی شهید محراب اشرفی اصفهانی
کتبی در علوم و معارف اسلامی – اعتقادی – کلامی – علوم قرآنی - فقهی – اصولی و اخلاقی به زبان عربی و فارسی ، از آن شهید بزرگوار باقیمانده است که بحمد اله از برکت برگزاری کنگره شهید محراب ، این اثرات گرانقدر که نتیجه حدود 20 سال زحمات و تحقیقات و مطالعات آن شهید بزرگوار است ، با همت و سعی برادر گرانقدر، آقای مسجد جامعی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و زحمات گروه محققین و پژوهشگران در حوزه قم ، به زیور چاپ آراسته گردیده و در سال جاری به مناسبت بیستمین سالگرد شهادت آن پیر عارف و وارسته ، در اختیار عموم علاقه مندان و اندیشمندان و صاحبان علم و قلم قرار خواهد گرفت .
تجدید چاپ دو جلد غروب آفتاب در محراب جمعه و مجموعه خطبه های شهید اشرفی اصفهانی در نماز جمعه کرمانشاه ، در سال 1363 ، در زمان وزارت جناب آقای خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ شده است . این دو جلد کتاب نیز با بررسی و تنظیم خاصی ، مجددا به چاپ رسیده است . امید آن که مورد استفاده عموم قرار گیرد .
کتاب نفیس و گرانقدر برهان قرآن در علوم قرآنی ، تنها اثر ارزشمند آن شهید بزرگوار که به زبان فارسی نوشته شده و محصول بیش از 5 سال عمر شریف این شهید بزرگوار است . این اثر نفیس و گرانقدر ، بزرگترین آرزوی ایشان و آشنایان بود که در زمان حیاتشان چاپ شده و در اختیار علاقمندان قرار گیرد و بسیاری از دوستان و آشنایان ، خواب شهید محراب را دیده بودند و در عالم خواب دیده بودند اطاق مسکونی ایشان نیمی از آن روشن و نیمی دیگرش خاموش بوده، در عالم رویا از ایشان سوال شده: علت خاموشی چیست؟ فرموده بودند، در انتظار هستم فرزندان روحانی من این قسمت را چراغ بکشند . به طور قطع این از رویای صادقانه بوده و نظر شهید محراب چاپ آثار علمی است ، که از ایشان باقی مانده است. بحمد اله این سعادت یاری نمود و آثار علمی ایشان احیا شد و از بزرگترین برکات علمی آن شهید ، برهان قرآن است ، که بحمد اله این اثر بزرگ علمی ، با اهتمام و سعی برادر گرانقدر، جناب حجه الاسلام آقای نظام زاده، نماینده ولی فقیه به چاپ رسید.

خدمات علمی و دینی
خدمات علمی و دینی شهید محراب به دو بخش تقسیم می گردد .
بخش اول – اقامت آن شهید بزرگوار در حوزه علمیه قم ، در مدت 23 سال که شرح آن بیان شد .
اما بخش دوم – هجرت آن شهید در کرمانشاه و اقامت 27 سال در استان کرمانشاه که بزرگترین بخش زندگی ایشان را تشکیل می دهد ، به دو بخش و دو دوره تقسیم می گردد . دوره رژیم ستمشاهی ، که مدت 23 سال طول کشید ، در این دوره مهمترین خدمات آن شهید بزرگوار ، پرداختن به تدریس علوم و معارف اسلامی حوزوی در حوزه علمیه مرحوم آیت اله بروجردی ، اقامه نماز جماعت در مسجد آیت اله بروجردی و جلسات تفسیر قرآن در شبهای شنبه هر هفته و جلسات درس اخلاق و پرداختن به مسائل اجتماعی و دینی مردم و حل مشکلات اجتماعی منطقه و اهم مسائل آن شهید ، تالیف و تنظیم آثار علمی ارزنده در اصول دین و مسائل کلامی و علوم قرآنی که حد اقل در شبانه روز بیش از 5 ساعت وقت خود را صرف این مطالب نمودند ، که بحمد اله آثار علمی ارزشمند آن شهید بزرگوار، تماما در دست چاپ و انتشار قرار گرفته است .
اما دوره دوم ، مدت 4 سال حیات پر افتخار ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا روز شهادت است . این دوره از موقعیت بسیار حساسی بر خوردار بود، زیرا پس از پیروزی انقلاب آن شهید بزرگوار با مسئولیتهایی که از سوی حضرت امام به ایشان داده شده بود و مشکلات جامعه پس از پیروزی و به دنبال آن جریانات توطئه های معادین و ضد انقلاب ، که تماما هدفشان مقابله با آن شهید بزرگوار بود ، اما شهید محراب ، با الهام گرفتن از امدادهای غیبی و ارتباط معنوی ایشان با خدای متعال و دستور گرفتن از رهبر کبیر انقلاب ، تا آخرین لحظه حیاتشان از هیچ قدرتی واهمه و هراسی نداشتند و همواره در حفظ وحدت و یکپارچگی همه اقشار ، حتی برادران اهل تسنن از موقعیت بالایی برخوردار بوده و هم مردم بدیده و منظر عجیبی او را قبول داشتند و در اطاعت از سخنانشان کمترین تردیدی نداشتند و به قول برادر عزیر ما ، آقای میر حسین موسوی ، نخست وزیر حضرت امام (ره) در دولت رئیس جمهور زمان ، آیت اله خامنه ای می فرمود: تا وقتی آقای اشرفی اصفهانی شهید زنده بودند ، دولت هیچ گونه نگرانی در غرب کشور نداشت ، او همواره حامی و پشتیبان قوی دولت و نظام بود .
آن پیر عارف و مجاهد هر گاه در خطبه های نماز جمعه نهیب می زد ، ضد انقلاب در غرب کشور می لرزید و در جای خود می نشست ، در این بخش هیچ گاه نمی توان حق طلب را بیان کرد . مثنوی هفتاد من کاغذ شود .
اما خدمات علمی و مذهبی و اثرات باقیمانده از شهید محراب:
تاسیس حوزه علمیه امام خمینی کرمانشاه .
تاسیس مسجد مرحوم آیت اله بروجردی کرمانشاه .
تاسیس مسجد النبی طاقبستان کرمانشاه .
تاسیس حوزه علمیه مکتب الزهرا در شهرستان خمینی شهر ( زادگاه آن شهید ) ، که این حوزه علمیه خواهران در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) ، در سال 1360 به دست آن شهید افتتاح گردید و اکنون تعداد 150 نفر از خواهران در علوم و معارف فرهنگی در آن مشغول فعالیت هستند .
تجدید بنا مسجد ولی عصر(عج) در شهرستان خمینی شهر ، که در زمان حیات شهید اشرفی ، مسجد مذکور که سالهای متوالی در آن اقامه نماز می نمودند ، با همت والای مردم منطقه ، تجدید بنا گردید .


بسم الله الرحمن الرحیم .
اختیاراتی را که رئیس مجلس شورای اسلامی از امام از امام امت مدظله خواسته ، مربوط به مسئله ولایت فقیه است ، که در زمان غیبت ولی اله الاعظم امام عصر عجل الله تعالی فرجه و اروحنا له الفداء به عهده فقیه واجد شرایط است ، که مصداق امام امت است.
راجع به قوانین است ، که در مجلس شورای اسلامی تصویب می شود، که تحت قوامین ثانویه باید جاری شود و مادام بقاء موضوع ، مانند: احکام ثانویه در شرع ، مثل قاعده ضرر و جرح که حکم او اشاره و بیان کرده و موضوع او در خارج ، منوط به تشخیص مکلف آگاه است ، که مادام بقاء موضوع ، مثل ضرر و جرح آن حکم باقی است و به رفع موضوع حکم ، خود به خود رفع می شود .
امام امت به نحو کلی فرموده: هر قانونی که در مجلس تصویب شد ، که در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد ، که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام می شود و آنچه ضرورت دارد ، که فعل آن یا ترک آن مستلزم فساد می شود و اکثریت نمایندگان تشخیص موضوع را دادند ، مادامی که موضوع باقی است مجلس مجاز است در تصویب آن و این همان مسئله ولایت فقیه است . در کتاب و سنت به او اشاره شده . در کتاب قوله تعالو: « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم »
رئوس مطلب و یاد داشتهایی که قرار بود حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی قدس سره پیرامون آنها با نمازگزاران صحبت کنند .
شهید محراب دقایقی قبل از ایراد خطبتین نماز جمعه ، بوسیله انفجار نارنجک منافق کوردل شربت هادت نوشیدند . بر اثر ترکشهای نارنجک ، لبه های کاغذ یاد داشت ، بریده شده است . اثر این بریدگی کاملا پیداست . او در ساعت 12: 10 روز 23 /7/ 1361 ، برابر 27 ذیحجه الحرام 1402 قمری ، به فیض شهادت نائل گشت .


نظرات آیت اله اشرفی اصفهانی در مورد مساله ولایت.
تعریف و تشریح ولایت
بسم اله الرحمن الرحیم
ولایت فقیه و به طور کلی مساله ولایت ، یک دامنه وسیع و شقوقی دارد و آن را تقسیم کرده اند به یک ولایت تشریحی و ولایت تکوینی و ولایت به معنی اولی، تصرف در نفوس و اموال و راجع به پیامبران الهی و ائمه معصومین (ع) دارای هر 3 ولایت بوده اند . اما ولایت تشریحی ، به معنای اینکه ، خداوند حرام کرده چیزی بر قوانین ثابت او اضافه کنند. مثلا در باب نمازهای یومیه ، آنچه واجب بود ، که پیامبر اسلام در معراج این ارمغان را برای امتش آورد، هر نماز دو رکعت بود و در قرآن اشاره به اینکه نماز چند رکعت است ، شده . فقط ( اقم الصلواه لدوک الشمس الی غسق الیل و قرآن الفجر ) به پا دارید نماز را ، از ظهر تا نصف شب که 4 نماز می شود و الفجر که نماز صبح است . اما راجع به کیفیت و کمیت آن ، قرآن آنها را به پیامبر احاطه داده است. وقتی که پیامبر اسلام به معراج مراجعت کردند ، نماز خواندند و برای هر نمازی 2 رکعت واجب بود . بعد خود پیغمبر 7 رکعت در مدینه اضافه کردند، 1 رکعت به نماز مغرب و نماز ظهر و عصر و عشا را، هر کدام 2 رکعت . این را می گویند ولایت تشریحی و همینطور که خداوند مشرع است و قانونگذار و بندگانش چیزهایی را که فرض و واجب می کند، یا حرام به اشخاصی که قائم مقام پیغمبرند. این اختیار را خداوند به آنها داده و یک نمونه اش همین بود که عرض کردم. نمونه دیگرش در باب مسکرات است ، که در سه نوبت آیه نازل شده. البته ، به اندازه ای مدت بین آن بوده است. پیغمیر اکرم و آنهایی که قائم مقام پیغمبرند، اینها می توانند نسبت به واجبات و محرمات ، چیزی را کم یا زیاد کنند.

ولایت تکوینی
قسم دوم ولایت تکوینی است ، که انبیاء و ائمه با اذن و اجازه خداوند متعال می توانند در عالم کون و عالم طبیعت، تصرف بکنند. این ولایت اول ، مربوط به خداوند عالم است و با اذن خداوند عالم، سلسله انبیا و ائمه می توانند تصرف در این عالم بکنند. مثلا راجع به حضرت ابراهیم در قرآن می خوانیم ، که از خداوند سوال کرد : خدایا به رای العین به من بنما که چگونه مرده ها را زنده می کنی ؟ سوال شد از ابراهیم به اینکه ، اولا مگر ایمان و عقیده نداری که ما در قیامت مرده ها را زنده می کنیم؟ گفت: چرا ولیکن می خواهم به چشم خود کیفیت آن را ببینم . دستور آمد به اینکه 4 پرنده را بگیر اینها را سر ببر و بدنهای آنها را مخلوط بکن ، آنها را بر قله 10 کوه بگذار و سر آنها را بگیر و صدا بزن و در قرآن است، که همین وقت بود که صدایشان می زند و این قطعات گوشتها به هم متصل می شد و بعد وصل به سر آن پرنده شد . این را ما درباره خداوند عالم می خوانیم ، که یحیی و یمیت و این یکی از چیزهایی است که تصرف مسئله ولایت تکوینی است و اول مربوط به ذات اقدس خداوند عالم است و سلسله انبیا و ائمه هم با اجازه خدا اینکار ها را می کنند ، و راجع به حضرت عیسی می فرماید : تو مرده ها را زنده می کنی، اما به اذن من .

تفاوت ولایت خدا با ولایت پیغمبر و امامان
تفاوت بین انبیا و ائمه با خداوند عالم ، این است که خداوند آنچه که هست از خودش است و از کسی کسب نکرده، ولیکن سلسه انبیا و ائمه از خدا کسب کرده اند و با افاضه خداوند عالم است. این را می گویند ولایت تکوینی و راجع به این قسم از ولایت که تصرف در موجودات باشد ، ما زیاد داریم راجع به خود پیغمبر اکرم ، که شق القمر یکی است و مسئله رد شمس و دیگر اینکه قریش آمدند و از حضرت خواستند به اینکه اگر درخت خرما جلوی حضرت بیاید، ما ایمان می آوردیم و قضایا خیلی زیاد است راجع به خود ائمه معصومین هم که دارای این ولایت بودند ،
اولا تشریعی آن ، این آیه شریفه اطیعوااله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم ، اطیعوا اله اطیعوم الرسول و اولی الامر آن بعدا شرح خواهیم داد .
ولایت فقهای جامع الشرایط به اینکه، اولی الامر در مرتبه اول ، خود ائمه معصومین هستند و در مرتبه بعد فقهای جامع الشرایط . پس آن ولایت تشریحی اول مربوط است به ذات اقدس عالم و این ولایت را هم به انبیاء و ائمه افاضه کرده و دلیل آن همین آیه شریفه است و راجع به ولایت تکوینی هم قضایایی از خود پیغمبر اکرم راجع به ائمه نقل شده و قضیه راجع به دو نقش شیری را که در اثبات الهداء ، کتاب چند جلدی که توسط آقای جنتی که عضو شورای نگهبان ترجمه شده و این کتاب دارای 3 بخش است . یک نصوصی است که راجع به خود پیغمبر و ائمه است و نبوت پیغمیر اکرم و امامت ائمه و بخش دیگرش ، راجع به معجزات آنهاست و آنجا این معجزه را نسبت به 3 امام می دهند. یکی حضرت موسی ابن جعفر و حضرت رضا و حضرت هادی. در کتب فقه مثل کتاب مرحوم انصاری هم اشاره به این مطلب کرده و معلوم می شود مطلب مسلم بوده است. حالا به یکی از این 3 نفر امام بوده است یا راجع به هر سه نفر بوده ، این مسلم بوده است .
معجزات پیامبران جزو ولایت تکوینی است
به این معجزه که ، موقعی امام مورد سخریه واقع شده است حضرت، اشاره کردند به آن دو نقش شیر مجسم شده و به امر الهی آمدند و آن مرد ساحر را از بین بردند و بر گشتند به حالت اول، مثل عصای موسی که آن همه وسایل سحری را که تهیه کرده بودند که قرآن اشاره می کند، تمام آنها را عصا بلع کرد و بر گشت به حالت اولش . این را می گویند ولایت تکوینی . و اما ولایت تصرف در اموال و نفوس مردم ، این اولا مربوط می شود به خداوند عالم و در مرتبه دوم ، خود پیغمبر اکرم. النبی اولی بالمومنین من انفسهم و آن مقدار اختیاری را که خود شخص نسبت به خودش و اموالش دارد ، خداوند می فرماید: پیغمبر بر خود شخص اولی است و اختیار بیشتری از او دارد نسبت به نفوس و اموال و این ولایت را پیغمبر اکرم به امیر المومنین و ائمه بعدی داد . پیغمبر ما در غدیر خم در بین مردم در مقابل جمعیت زیادی ، اول سوال کرد از مردم ( لست اولی بکم منم انفسکم قالو بلی یا رسول اله) چون نمی توانستند منکر شوند، در غیر این صورت منکر قرآن می شدند و قرآن تصریح فرمود: حالا که قبول کردند ( من کنت مولا فهذا علی مولاه)

تشریح مسئله ولایت فقیه
خوب این که مسئله روز ماست و باید ملت شریف ایران معتقد به او باشند ، آن چیزی که این کشور را حفظ کرده و ادامه می دهد به این جمهوری اسلامی و ان شا اله می تواند این انقلاب و این جمهوری اسلامی را صادر بکند به کشورهای دیگر، مسئله نقش ولایت فقیه است و این 3 قسم ولایتی را که ما گفتیم، نسبت به فقها آن قسم اول و دوم را ندارند. یعنی: فقیهی هر چند مقامش بالا باشد ، نمی تواند در احکام خدا تصرف کند و چیزی کم کند یا زیاد کند. فقیه بعد از اینکه مراجعه می کند به مدارکی که در فقه به دست ما است که عبارت از کتاب خدا و سنت پیغمبر و اخباری که از پیغمبر اکرم رسیده و از ائمه معصومین و اجتماعات اینها ، احکامی را که در رساله ها برای مردم می نویسند چیزی است که استنباط کرده و اینها از خودشان حق دخالت ندارند . هیچ ، اگر هم اختلافی بین فقهاست ، در فروعات است و در اثر این است ، که نحوه استنباطات فرق می کند در کیفیت و اما اصل احکامی را که اینها در رساله ها می نویسند ، چیزی است که پس از زحمات زیاد از همین مدارک استنباط کرده اند. فقط تفاوتش این است که، فقهای اول ، اهل سنت یا قیاس هم عمل می کنند و فقهای ما خیر ، خوب پس فقها ولایت تشریحی ندارند و ولایت تکوینی که تصرف در موجود است باشد ، آن را هم ندارند . آنی را که مورد بحث روز است ، ولایت فقیه آن قسم سومش است ، همانی که خداوند راجع به پیغمبر اکرم فرمود و پیغمبر هم راجع به امیر المومنین ، که تصرف در نفوس و اموال است و این مسئله ولایت فقیه و نقش آن در اسلام. این ولایت را که می گویند معنایش حکومت اسلامی است، چیزی است که اول پیغمبر است ، بعد هم ائمه معصومین. یعنی امام صادق و حضرت باقر و حضرت حجت (عج) اینها را به عهده فقهای جامع الشرایط قرار داده اند .البته نه هر فقیهی . خودشان گفته اند که شما از چه کسی پیروری بکنید و در زمانی که دسترسی به خود ائمه ندارید ، چه کسی از شما باید حکومت بکند و هر چه را که او حکم کرد، حکم او ، حکم ماست و حکم پیغمبر است و رد آن ، گناه بزرگ است و این بخشی است خیلی طولانی . یک روایت معروف است که ، حضرت صادق ، راجع به ویژه گی های مرجع تقلید بیان کرده: ( من کان من الفقهاء صائنا لدینه). کسی که بتواند خودش را حفظ کند ، سازشکار نباشد ، خودش را نفروشد و دشمن دین خدا نباشد و حافظ دین خدا باشد و لو تا سر حد جان (مخالفالهواه ) ، برای هوای نفس خودش مسلط باشد (مطیع لامر مولا). فرمود: مردم باید از او تبعیت بکنند و آن وقت است که امام صادق می فرمایند: همه فقها اینطور نیستند .
مردم باید حواسشان را جمع کنند و ببینند چه کسی دارای این چهار ویژه گی است . خود امام صادق فرمود: ( وذالک الفقها ء شیعه ) فقیه است و فقیه شیعه هم هست و لیکن دارای این 4 صفت نیست و بعضی از محدثین ، که در عروه الوثقی معروف ، حاج محمد کاظم نقل کرده اند و آیت اله حکیم می فرمایند، که این اوصاف رهبر را دلالت می کند، نه اوصاف تنها مرجع تقلید را ، یعنی کسی می تواند مردم را رهبری بکند ، که دارای این چهار صفت باشد. امام باقر فرمود: ( انظر الی من کان منکم ). نظر کنید به اینکه هر کدام از شما که احادیث ما را نقل می کند و ( نظر فی حلالنا و حرامنا ) اهل نظر و دقت باشند و ( عرفه احکامنا ) امام باقر فرمودند: من او را در میان شما حاکم قرار می دهم و ( واذا حکم فالیرصوا بهی حکما ) شما باید او را به عنوان حاکم در اسلام بپذیرید . بعد فرمود: اگر هر آینه او حکمی کرد و شما رد کردید حکم او را ، رد حکم او، رد حکم ائمه است و رد حکم پیغمبر اسلام است و در حد شرک به خداوند متعال است . یکی از حضرت سوال کرد: در زمان غیبت، وظیفه مردم بر حسب الهی شان چیست ؟ حضرت با این عبارت بسیار جالب ( فاما الحوادث الواقعه )، به تدریج شما وظیفه خودتان می دانید. ( فارجعو فیها الی روات احادیثنا ) رجوع به اشخاصی کنید که می گویند: قال رسول اله ، قال الباقر ، قال الصادق وکسانی که اخبار ما را برای مردم تشریح می کنند ، آنها را من در میان شما حجت قرار دادم ، یعنی شما در مقابل فرمان آن کسی ، که ما او را نماینده خودتان قرار دادیم ، در مقابل مخالفت او ، شما عذری ندارید و فرمود به اینکه: من آنها را حجت خود قرار دادم بر شما ، این عبارت را باید تجزیه و تحلیل کرد و آن ، این است که فرمود: ( فانهم حجتی علیکم و ان حجت اله علیکم ) و من حجت هستم برای علما ، علما چه وظیفه ای دارند ؟ گفتند : ( العلماء ورثه الانبیا) یعنی چه ؟ حضرت ابراهیم چه کرد ؟ با یک دنیا بت پرست مبارزه کرد، محکوم شد . بله اینکه در آتش بیاندازندش، اما دست از کارش بر نداشت. در مقابل یک دنیای بت پرست قسم خورد بذات اقدس ، موقعی که شما از شهر بیرون رفتید ، او تمام بتها را در هم می شکست . حضرت موسی تنها با یک عصا در مقابل فرعونی که می گفت: ( انا ربکم ولاعلی ) خدای بزرگ شما هستم ، به خود موسی می گفت، به اینکه اگر غیر از من، خدای دیگری را بخواهی اتخاذ بکنی ، من تو را در زندان می انداز

منبع : http://www.sajed.ir/new/commandant/357-1388-10-24-08-57-29/16215.html

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد