PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سقراط استاد فلسفه و حکما



مسافر007
27th October 2011, 05:48 PM
"سقراط" از بزرگ ترین فیلسوفان در قرن پنجم قبل از میلاد و فردی است که به وی عنوان "استاد فلاسفه" و "پیشقراول حکیمان" را لقب داده اند. وی نخستین فیلسوفی است که مسئله تعاریف کلی را در ارتباط با فضایل اخلاقی مطرح نمود. از این رو وی را مؤسس "فلسفه مبنی بر کلیات عقلی" نیز شمرده اند که مدار علم و حکمت بوده است. وی در سال ۴۶۹ قبل از میلاد در یونان باستان دیده به جهان گشود و در سال ۳۹۹ قبل از میلاد نیز درگذشت. اندیشه وی از برخی لحاظ به سوفسطائیان شباهت داشت و اغلب معاصرین، میان وی و سوفسطائیان تمایزی قائل نشده اند.
سبک و سیاق سقراط در فلسفه "دیالکتیک"، دست انداختن و استهزا بود. یعنی وی چندان با حریف به مکالمه می پردازد که وی را مستأصل می سازد و در نهایت، حریف اقرار به نادانی خود می نماید. در واقع آنچه "استهزای سقراطی" نامیده می شود طریقه ای بود برای اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان به وسیله سئوال و جواب و مجادله و پس از آنکه خطای مخاطب را ظاهر می ساخت به همان ترتیب به مکالمه و سئوال و جواب ادامه می داد تا به کشف حقیقتی که منظور وی بود نایل گردد.
اهتمام سقراط بیشتر مصروف اخلاق بوده و بنیاد تعلیمات وی این است که انسان، جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد. امّا خوشی در دیدگاه سقراط به استیفای لذات به دست نمی آید، بلکه به وسیله جلوگیری از خواهش های نفسانی میسر می گردد. وی سعادت افراد را در ضمن سعادت جامعه تلقی می نمود. وی بر این باور بود که سعادت هر کس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهد.سقراط معتقد بود که هر انسانی پیش از آنکه جویای منافع خود باشد، می بایست طالب فضیلت و حکمت گردد. از این رو وی به تعریف مفاهیم حکمت، فضیلت، خوب و از این قبیل همت گماشت. رابطه میان فضیلت و معرفت از مشخصه های بارز اخلاق سقراط است. وی معتقد است معرفت و فضیلت دو چیز متمایز و جدا از هم نیستند. وی معرفت و فضیلت را یکی می داند.
مترادف دانستن معرفت و فضیلت به وحدت فضیلت منجر می گردد. نزد سقراط تنها یک فضیلت عمده اهمیت داشت و آن عبارت بود از بصیرت به آنچه حقیقتاً خیر است و آنچه منجر به سلامت و هماهنگی نفس می گردد.
وی معتقد بود معرفت، به انسان قدرت ارائه راه حل های مقنعی برای تمامی مشکلات ظاهری را اعطا نموده و به انسان عقلانی، نشان می دهد که چه کاری در هر موقعیت، صواب است.
وی بر این باور است که نیکوکاری بسته به تشخیص نیک و بد یعنی دانایی است و لذا فضیلت به طور مطلق، جز دانش و حکمت چیزی نیست. وی معتقد بود که هیچ انسانی دانسته و آگاهانه مرتکب بدی نشده و شر را به عنوان شر گزینش نمی نماید. وی چنین می پنداشت که چون افعال اختیاری انسان مبتنی بر دلیل انجام می گیرد و فعل مبتنی بر دلیل، مستلزم انجام فعل به دلیل آن است که وی
می پندارد بهترین فعل است. این نکته اصطلاح پارادوکس های سقراطی نام گرفته: از یک سو فضیلت را واحد می داند و از سوی دیگر آن را همان معرفت می انگارد و می افزاید هیچ کسی خواسته و دانسته مرتکب خطا نمی شود.
سقراط به یک معنا به دنبال منفعت و فایده جویی بود. البته باید اذعان داشت فایده مندی و منفعت نزد سقراط به معنای امری است که وسیله نیل به سعادت حقیقی و هماهنگی نفس می باشد. سقراط همچنین خوشی و لذت را یک خیر تلقی می نماید. اما با این وجود لذت و خوشی حقیقی و سعادت ماندگار را مستلزم زندگی اخلاقی برمی شمارد. لذا وی سعادت را بهره مندی از نعمت های مادی تعریف و تبیین نمی نماید.
وی اهمیت نقش فضایلی چون شجاعت و عدالت را در ایجاد یک زندگی خوب و استواری ساختار و محتوای یک زندگی سعادتمند را برای انسان مورد پذیرش قرار داده است و در این دیدگاه با پروتاگوراس هم عقیده بود. اما وی این نقطه آغازین مشترک را در جهت کاملاً متفاوتی رشد داد که با عقیده خویش کامانه پروتاگوراس مبنی بر پذیرش صحت ذاتی معیارهای اخلاقی و سیاسی استوار در هر اجتماعی کاملاً مغایر بود.
از این رو سقراط در پی آن بود تا یک نظام آرمانی و فلسفی را انتظام بخشد. وی مترصد آن بود تا به چرایی و چگونگی یک فضیلت و نحوه ارزیابی و مقایسه خوبی با دیگر امور دسترسی پیدا نماید. لذا وی یک برنامه بلند پروازانه و دارای ساخت فلسفی برای یک زندگی فضیلت مدار را تدوین نمود که در حیطه کمال آرمانی بتواند برای سبک فضیلت مندانه زندگی، زمینه ای عقلانی فراهم آورد که با هنجارهای سنتی نیز تمایز داشته باشد.
یافتن تعریف صحیح در فلسفه سقراط کمال اهمیت را دارد و همین امر است که افلاطون و بویژه ارسطو دنبال آن را گرفته و برای یافتن تعریف یعنی "حد" به تشخیص نوع، جنس و فصل یعنی کلیات پی برده و مباحث تصور، تصدیق، برهان و قیاس را پیش کشیده و علم منطق را وضع نموده اند. سقراط برای رسیدن به تعریف صحیح، شیوه استقراء را به کارمی برد و پس از استقراء به شیوه استنتاج و قیاس نیز عقیده داشت و از هر سه روش برای کشف حقیقت مدد می جست.
سقراط عمده فضایل را در فضایل پنجگانه حکمت، شجاعت، عدالت، عفت و خداپرستی خلاصه می نماید. لذا این فضایل پنجگانه به اصول اولیِ اخلاق سقراطی معروف گشته اند. وی بر این باور بود که فضایل پذیرفته شده در یک جامعه بهترین خیرهایی است که یک انسان می تواند در طلب کسب آن باشد. وی معتقد است هر گزینشی از خیرهای متعارف در یک اجتماع که مستلزم از دست دادن فضیلت باشد یا به شخصیت اخلاقی فرد آسیب و خدشه وارد سازد، هرگز عقلانی و موجه نخواهد بود.
از این رو وی به شدت تأکید داشت که همواره برای هر فرد از جهت شخصی بهتر است که از چنین خیرهایی با بی عدالتی، محروم باشد تا اینکه خود مرتکب بی عدالتی گردد. وی همچنین بر این عقیده استوار بود که دیگران هرگز نمی توانند با رفتار بد خود، صدمه و آسیبی به شخص خوب وارد نمایند.
سقراط برخلاف افکار عمومی بر این پندار بود که فضایل را نمی توان جدای از یکدیگر کسب نمود. وی همچنین در مورد جبر و اختیار چنین معتقد بود که اراده آزاد وجود ندارد. یعنی انسان فاعل مختار نتواند بود مگر آنکه از عقل و حکمت پیروی نماید که در آن صورت در واقع نیکی و خیر را انتخاب می نماید.
وی همچنین در باب سیاست بر این عقیده بود که سیاست می بایست مبتنی بر حکمت و تعقل باشد. وی در سیاست جبر و قهر را به شدت محکوم
می نمود و بر آن قائل بود که می بایست با مردم به مدارا و اقناع افکار، رفتار نمود.
وی همچنین بر این باور بود که امور دنیا دارای غایتی می باشند که ذات باری تعالی، غایت وجود عالم است. لذا نمی توان مدار امور عالم را بر تصادف و صدفه فرض نمود. چرا که دنیا از قواعد طبیعی خاص خود انتظام یافته است که انسان نیز می بایست به رعایت این قوانین طبیعی مبادرت ورزد.
باید اذعان داشت در انتساب برخی دیدگاه ها به سقراط تردید وجود دارد. چرا که افلاطون در اغلب موارد نظریات خاص خود را نیز به زبان استاد خویش یعنی سقراط ابراز می داشته است.
نقدهای وارد بر تفکرات سقراط را به طور مختصر به شرح ذیل می توان برشمرد:
۱) فلسفه اخلاق سقراط بر این باور بود که هیچ انسانی از روی عمد به ارتکاب اعمال شرور مبادرت نمی ورزد. ارسطو این نظریه سقراط را مورد انتقاد قرار داده است. وی اذعان می دارد که سقراط اجزای غیر عقلانی نفس را فراموش کرده و به ضعف اخلاقی که آدمی را به عملی می کشاند که می داند خطاست، توجه کافی نکرده است. در واقع این انتقاد و ایراد ارسطو بر نظریه سقراط وارد است و این ادعای سقراط صرفاً از روی خوشبینی صادر گشته است و بی تردید منطبق بر واقعیت نمی باشد. در واقع چنین رویکردی با نتایجی که از انتخاب های عملی در جهان روی می دهد سازگار نیست. به عبارتی این دیدگاه مستلزم آن است که هر انسانی اعمالش را با عقلانیت و عامدانه و قاصدانه انجام می دهد. در حالی که اکثر اعمال انسان مابین قصدو عمد به وقوع می پیوندد. این دیدگاه گرچه در ابتدای امر حکایت از خوشبینی واضع آن دارد. ولی در نتیجه و تبعات، نتایج ناخوشایندی را حاصل می نماید. این نظریه بویژه در حوزه جرم شناسی و روانشناسی نمی تواند مورد پذیرش و مقبولیت قرار گیرد.
۲) دیدگاه سقراط در مورد جبر و اختیار انسان بر این اصل استوار است که انسان موجودی مختار نمی باشد. در واقع این دیدگاه علاوه بر اینکه با واقعیت منطبق نمی باشد با دیگر ساختار و نقطه نظرات وی نیز در تناقض و تضاد قرار دارد. چرا که سقراط از یک سو قائل به این است که انسان رفتارهایش را از روی انتخاب و بر مبنای بهترین دلیل انجام می دهد و از سوی دیگر اذعان می دارد که اراده آزاد وجود ندارد و انسان نمی تواند فاعلی مختار باشد. چنین طرح موضوع و ارائه نظرهای متناقض نمی تواند مورد پذیرش واقع گردد.
۳) دیدگاه های سقراط ظرف زمان و مکان خاص خود را می طلبد و پاسخگوی مسائل غامض، نوین و پیچیده دنیای امروز نیست.








file:///C:/DOCUME%7E1/AsH/LOCALS%7E1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد