PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : با من بحث نكنید... من مدرك فلسفه دارم.



javadbabaei
23rd October 2011, 11:57 PM
خواستم اولین پستم رو در مورد نظریه فیلسوفان بذارم ولی فکر کردم اگه یکی از بازدیدکنندگان که از فلسفه این دیدگاه رو داره که یکسری حرف های درشت و غیر فهم که خود فیلسوف نمیدونه چی گفته[nishkhand] بخونه چون زمینه ای در مورد فلسفه نداره خسته میشه پس اولین پستم رو با یه داستان طنز در مورد فلسفه که فکر کنم برای همه آشناست شروع می کنم

همه گوسفندان سياه

يه مهندس، يه دانشمند، يه رياضي‌دان و يه فيلسوف داشتند پياده‌روي مي‌كردند كه گوسفند سياهي رو ديدند.

مهندس مي‌گه: شما درباره‌ي گوسفندهايي كه اين حوالي‌اند چي مي‌دونيد؟

دانشمند با شك و ترديد به مهندس نگاه مي‌كنه و جواب مي‌ده: خب، دست كم تعدادي از اون‌ها سياه‌اند.

رياضيدان چند لحظه‌اي به تفكر فرو مي‌ره و در جواب مي‌گه: خب، دست‌كم يكي از اون‌ها سياهه.

اما در نهايت فيلسوف به اونا رو مي‌كنه و مي‌گه: خب، دست‌كم يك طرفش كه سياهه.


من مدرك فلسفه دارم

با من بحث نكنید... من مدرك فلسفه دارم.

javadbabaei
24th October 2011, 12:13 AM
گوش هاي جبار در پاهاي اوست
ديونيسيوس يکي از جباران خون ريز شهر سيراکوس بود . شهرت او در جباريت مرزهاي زمان را در نورديد بود . روزي از روزها ، آريستيپ ، يکي از فرزانگان کهن يونان ، به پيشگاهش رفت و ازاو تقاضايي کرد. اما کو گوش شنوايي که خواسته اش را اجابت کند !
آريستيپ که مستاصل شده بود چاره اي نديد جز آنکه جلوي جبار سيراکوس زانو زند ، پيشاني به خاک بمالد و پاهاي جبار را بوسه باران کند. پس از اين مراسم ابراز بندگي ، خواسته اش در دم اجابت شد . بر خاست و پي کار خود رفت .
بعد ها دوستان و هم صحبتي هايش او را به خاطر اين کار ذليلانه اش به باد سرزنش گرفتند و باران ملامت بر او باريدن گرفت . آريستيپ پرسيد :
ـ من چه گناهي دارم که گوش هاي ديونيسيوس در پاهاي اوست ؟
ملامت گران لختي به فکر فرو رفتند و دست از سر آريستيپ برداشتند .
برگردان علی عبداللهی
منبع: کانون ادبیات ایران

312
24th October 2011, 12:53 AM
كپي مدرك لطفا رونمايي شود[nadidan]
آكسفوردي كه نيست؟[nishkhand]

javadbabaei
24th October 2011, 01:17 AM
كپي مدرك لطفا رونمايي شود[nadidan]
آكسفوردي كه نيست؟[nishkhand]


بوی بحث کردن به مشامم میرسه[nishkhand][khande]
[tashvigh]

javadbabaei
24th October 2011, 01:52 AM
دوستان همه می دونیم که طنز واقعیتی است که همراه با مزاح و شوخی برای درک بیشتر بیان می شود.
داستان اول که بیان کردم منظورم بغیر از جنبه مزاح آن این بود که فیلسوف و فلسفه تا موضوعی براش ثابت نشه در مورد موضوعات وابسته صحبت نمی کنند همانطور که در داستان اشاره کرد فیلسوف یک سمت بدن گوسفند را می دید و به همین خاطر در مورد همون سمت که بهش ثابت شده بود نظر داد.

ممنون از دوستان[golrooz][golrooz][golrooz]

312
24th October 2011, 02:08 AM
اگه زبون فارغ التحصيلهاي اكابر رو بلدي بسم ا...
فكركنيد من از پشت كوه اومدم و ته تحصيلاتم هم اكابر ردي يالغوزآباد سفلي هست.حرف حسابتان چيست؟
اصلا بلديد با شمردن پاهاي گوسفندان يك گله بفهميد چندتا سگ دور وبر گله وچندتا گرگ در كمين چوپانها هستند؟
در اينجا ميتوانيم از فلسفه دياليكتيك سوفسطاييان و بوديسم ژاپني و چاخان مداري سنگلجي بعنوان بيس تضاربمون استفاده بنماييم.يه!

javadbabaei
24th October 2011, 02:23 AM
اگه زبون فارغ التحصيلهاي اكابر رو بلدي بسم ا...
فكركنيد من از پشت كوه اومدم و ته تحصيلاتم هم اكابر ردي يالغوزآباد سفلي هست.حرف حسابتان چيست؟
اصلا بلديد با شمردن پاهاي گوسفندان يك گله بفهميد چندتا سگ دور وبر گله وچندتا گرگ در كمين چوپانها هستند؟
در اينجا ميتوانيم از فلسفه دياليكتيك سوفسطاييان و بوديسم ژاپني و چاخان مداري سنگلجي بعنوان بيس تضاربمون استفاده بنماييم.يه!
من در اول پست بیان کردم که این پست جنبه طنز دارد و اگر به شما من بی احترامی کردم شخصاً معذرت میخوام اون کسی که از پشت کوه اومده و ته تحصیلاتش هم اکابر ردی یالغور آباد سفلی هست من هستم نه شما
اگه شما دوست عزیز بلد هستید با شمردن پاهای گوسفندان یک گله بفهمید چندتا سگ دور و بر گله و چندتا گرگ در کمین چوپانها هستند! من شخصاً مشتقاق هستم به حرف های شما گوش بدم و اگر یک حرف اشتباه زده باشم قبول می کنم و از دوستان طلب بخشش!
ولی چند حرف دیگه که داخل پیام خصوصی به شما عرض می کنم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد