PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عکس های جدید و داغ از زنان سرخ پوش در میدان فردوسی تهران!



LaDy Ds DeMoNa
23rd October 2011, 05:25 PM
http://images.seemorgh.com/iContent2/Files/116212.jpg

پنج شنبه شب گذشته تعدادی از زنان تهرانی با پوشیدن لباس‌ های یکدست سرخ، برای یادآوری زنی به اسم...


پنج شنبه شب گذشته تعدادی از زنان تهرانی با پوشیدن لباس‌ های یکدست سرخ، برای یادآوری زنی به اسم یاقوت که سالها پیش به امید دیدار با معشوق خود لباسی سرخ رنگ به تن میکرد و در میدان فردوسی منتظر می ماند دور یکدیگر جمع شده بودند...

http://www.fungozar.com/wp-content/uploads/fungozar_ladyinred12-1.jpg
http://www.fungozar.com/wp-content/uploads/fungozar_ladyinred12-2.jpg
http://www.fungozar.com/wp-content/uploads/fungozar_ladyinred12-3.jpg
http://www.fungozar.com/wp-content/uploads/fungozar_ladyinred12-4.jpg



گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ

LaDy Ds DeMoNa
27th October 2011, 09:14 PM
آنهایی که تهران پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخ پوش اطراف میدان فردوسی را دیده اند . زنی بزک کرده لاغر اندام با قامتی متوسط و صورتی استخوانی که گذر عمر و ناگواری روزگار شکسته اش کرده بود. همه چیزش سرخ بود... کیف کفش جوراب دامن و حتی تل موهایش .... بقچه ای هم همیشه در دستش بودو این اواخر با روسری و عصایی در دست.تهرانی ها نام یاقوت را بر او نهاده بودند و خود نیز چنین دوست داشت. می گویند سال ها ... شاید بیست سی سال هر روز صبح تا شب ساکت و آرام حوالی میدان فردوسی می ایستادو چنان به اطراف میدان نگاه می کردکه گویی همین لحظه کسی که منتظرش بوده از رام می رسد.بیشتر در ضلع شمال شرقی میدان فردوسی اول خیابان فیشر آباد ( سپهبد قرنی امروزِی) می ایستاد. همان جایی که امروز پاساژی ساخته اند و به پایین میدان نگاه می کردهمه می گویند معشوقش از او خواسته بود با لباس سرتاپا سرخ بر سر قرار بیاید ولی معشوق بی وفا قالش گذاشته بود... پس از آن او برای همیشه سرخ پوش و میدان نشین شده یودو آدم ها را یکی یکی نگاه می کرد مگر یکی از آنها همانی باشد که باید....گاهی که خسته می شد روی سکوی مغازه ها می نشست البته مغازه داران اطراف هم با او مهربان بودند و به او چایی یا غذا می دادند. بعضی وقتها لات ها و کودکان ولگرد سر به سرش می گذاشتند و او ناچار می شد به سوی دیگر میدان برود.ياقوت به سر قرار آمد . با يك شاخه گل سرخ اما معشوقش نيامد ولي ياقوت سال ها معشوق را به انتظار نشست و آخر هم به عشق او سوخت و محو شد.......
اسطوره ی تهران شده یود. همیشه ساکت بود و حرف نمی زد اگر مسعود بهنود در کاست کانال یک با او مصاحبه نمی کردامروز صدایش را هم نداشتیم.محمد علی سپانلو در منظومه ی خانم زمان او را به یاد تهرانی ها می آورد :
بدان سرخ پوشی بیاندیش
که عمری مرتب به سر وقت میعاد می رفت
و معشوق او را چنان کاشت
که اکنون درختی است برگ و برش سرخ...
فیلمی درباره اش ساختند . گاهی هنوز هم از زبان پیرمردان و پیر زنان در باره اش می توان حرف هایی شنید. آخرین بار او را در سال های ۶۰ - ۶۱ دیدند و دیگر او را هیچ کس ندید ... سال هاست نا پدید شده ولی تهران او را فراموش نمی کند... می توان روز تولدش را یافت و این روز را روز عشق نامید ... و در آن روز همه ی عاشقان جفت جفت و یا تک تک با لباسی سرخ در میدان فردوسی جمع شوند و به یاد یاقوت و همه ی عاشقان گمنام و نامدار و به حرمت عشق گل سرخی بر گردی میدان بگذارند.

می توان اینگونه انسانی فرهنگ سازی کرد و اسطوره سازی کرد.
این سالم ترین اسطوره ای است که از دل مردم بر آمده

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد