M.A.A.H.R
25th September 2011, 11:27 PM
حضرت علی ( ع ) نخستين فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد .
خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عاليه انسانی در قبيله قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسياری از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است .
يک از اين فضيلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است .
فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت : " خداوندا ! به تو و پيامبران و کتابهايی که از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که اين خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد اين کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که ديوار جنوب شرقی کعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مکان گيتی مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شکاف ديوار که دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : پيامی از غيب شنيدم که نامش را " علی " بگذار . "
************************************************** ********************************************
دوران کودکي
حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند مي خواست ايشان به کمالات بيشتری نائل آيد ، پيامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجيبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پيامبر ، با چند فرزند با هزينه سنگين زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر يک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به اين طريق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پيامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پيامبر از شهر خارج مي شد و به کوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد .
************************************************** ******************************
حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جزعلی ( ع ) کسی شايستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع )
در ميان نخلهای باغ يکی از انصار مشغول آبياری بود موضوع را با ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود :
دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد .
وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگويد ، تا اينکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا
شد و حضرت علی ( ع ) با تکيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود :
" آيا صلاح مي دانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ " پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .
************************************************** ******************************
شهادت امام علی ( ع )
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تميمی و عمروبن بکر تميمی در يکی از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود ياد کردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند که
باعث اين خونريزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاويه و عمروعاص است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تکليف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند که هر يک از آنان متعهد کشتن يکی از سه نفر گردد .
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در ميان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمي توان گريخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که اين دو بيت را زمزمه مي کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآيد. جزع و فرياد مکن
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت .
شريفش را رنگين کرد . در اين حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آيه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم .
حضرت علی ( ع ) در واپسين لحظات زندگی نيز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود :
" شما را به پرهيزکاری سفارش مي کنم و به اينکه کارهای خود را منظم کنيد و اينکه همواره در فکر اصلاح بين مسلمانان باشيد .
يتيمان را فراموش نکنيد ، حقوق همسايگان را مراعات کنيد . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامی بداريد که ستون دين شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .
************************************************** ******************************
حضور حضرت علی در زمان نوح وسلیمان
در کتاب فضائل العشره آمده :روزی یکی از طائفه جن نزد پیامبر اکرم(ص) نشسته بود در همین حال حضرت علی(ع) ئارد منزل شد.به محض ورود آن حضرت جن غایب گشت وقتی که حضرت تشریف برد دوباره ظاهر شد.پیامبر فرمود:چرا با دیدن علی از چشو پنهان شدی؟عرض کرد:یا رسول الله ! در زمان حضرت سلیمان علی (ع) زخمی بر من وارد کرد که تا بحال از درد آن می نالم لذا وقتی که اورا دیدیم بدنم به لرزه افتاد.پیامبر فرمود:خداوند ملکی به صورت علی خلق کرده تا با همراهی پیامبران مبترزه کند.
واقعه دیگری در تاریخ آمده است که روزی جنّی در محضر پیامبر نشسته بود که امیر المومنین وارد شد جن با دیدن حضرت به پیامبر اکرم(ص) پناه برد و عرض کرد یا رسوا الله! به دادم برسید و از دست این جوان نجاتم دهید،حضرت فرمود:چرا میترسی؟ مگر این جوان چه کاری با تو کرده است؟
عرض کرد:یا رسول الله!من جزء جنیانی بودم که در خدمت حضرت سلیمان بودند، روزی از امر ایشان تمّرد کردم، آن حضرت چند نفر را به سراغ من فرستاد، کوتاهی کرده و جدیّت در امر ایشان ننمودم ناگاه این جوان سواره به من نزدیک شد و زخمی بر من زد و فعلا هم جای آن خوب نشده و محل زخم را به حضرت نشان داد.
محققین و علمای تاریخ مینویسند:پیامبر گرامی اسلام تشریف داشتند و جنّی هم به حضورشان مشرف شده، مسائلی می پرسید.ناگهان حضرت علی (ع) وارد شد،آن مرد جنی کوچک شد مانند گنجشک بعد پرسید آن مرد کیست؟حضرت فرمود:جرا به این حال افتادی و با این جوان چکار داری و چرا می ترسی؟گفت: من در زمان طوفان نوح می خواستم کشتی نوح را خراب کنم تا غرق شود، در همین حال این جوان خود را به من رسانیده و با شمشیر خود یک دست مرا قطع کرد،سپس آن دست مقطوع خود را به پیامبر اکرم نشان داد،حضرت فرمود آری ای همان جوان است
************************************************** ******************************
علي كيست ؟
سخن گفتن درباره علي (ع) بينهايت دشوار است، زيرا به عقيده من، علي (ع) يك قهرمان يا يك شخصيت تاريخي تنها نيست. هر كس درباره علي (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسي كند، خود را نه تنها در برابر يك فرد، يك فرد برجسته انساني در تاريخ ميبيند، بلكه خود را در برابر معجزهاي و حتا در برابر يك مساله علمي، يك معماي علمي «اين خلقت» احساس ميكند. بنابراين درباره علي (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه كه در وهله اول به ذهن ميآيد، درباره يك شخصيت بزرگ سخن گفتن نيست، بلكه درباره معجزهاي است كه به نام انسان و به صورت انسان در تاريخ متجلي شده است.
گاه علي (ع) را كه توي اين جنگها يك قهرمان شمشيرزن است، توي شهر يك سياستمدار پرتلاش حساس است و توي زندگي يك پدر و يك همسر بسيار مهربان و بسيار دقيق است و يك انسان زندگي است و در همه ابعادش ميبينيم، تاريخ ميگويد، تنها در نيمه شبها، توي نخلستانهاي اطراف مدينه ميرفته و نگاه ميكرده كه كسي نبيند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو ميبرده و ميناليده! هرگز، من نميتوانم قبول كنم كه رنجهاي مدينه و رنجهاي عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامي و حتا يارانش، اين روحي را كه از همه اين آفرينش بزرگتر است وادار به چنين ناليدني بكند، هرگز!
درد علي (ع) خيلي بزرگتر است و آن درد خيلي بايد درد نيرومندي باشد، كه اين روح را اين اندازه بيتاب بكند! مسلما اين همان درد انساني است كه خود را در اين عالم زنداني ميبيند، انساني است كه خود را بيشتر از اين عالم ميبيند و احساس خفقان در اين عالم ميكند.
مسلما هر كسي كه انسانتر است، پيش از آنچه هست در خود نياز احساس ميكند، انسان است، اين است كه ميبينيم علي (ع) قهرمان متعالي سخن گفتن و زيبا سخن گفتن و پاك سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالي شهامت و گستاخي در جنگ است، نمونه عالي پاكي روح در حد اساطير و تخيل فرضي انسان در طول تاريخ است، نمونه اعلاي محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالي دوست داشتن در حد نمونههاي اساطيري است، نمونه عالي عدل خشك دقيقي است كه حتا براي مرد خوبي مانند عقيل ـ برادرش - قابل تحمل نيست، نمونه اعلاي تحمل است در جايي كه تحمل نكردن، خيانت است و نمونه اعلاي همه زيباييهايي است و همه فضايلي است كه انسان همواره نيازمندش بوده و ندانسته.
علي (ع) نه تنها امام است، در طول تاريخ هيچ شخصيتي با اين امتياز را نداشته كه يك خانواده امام (ع) است، يعني خانواده اساطيري است، خانوادهاي كه پدر علي (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسين (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زينب (س) است.
چهرهايي كه ميخواهم، در قرن بيستم، به عنوان سمبل و تجسم يك ايدئولوژي مطرح و عنوا كنم، داراي اين خصوصيات است. البته اين كاملترين خصوصياتش نيست، اما اساسيترين آنهاست
علي (ع) نخستين نسل در انقلاب اسلامي، علي (ع) در خانه پسرعمو، رابطه متقابل پيغمبر (ص) و علي (ع)، علي (ع) مظهر جهاد و رهبري جنگ، علي (ع)، مرد سياست و مسؤوليت اجتماعي، علي (ع) مرد كار يدي، كشاورزي و توليد، علي (ع) مظهر نثر و شعر علي (ع) بهترين سخنور و سخنگو، علي (ع) فيلسوف، علي (ع) مظهر بينشها و ابعاد متضاد، علي (ع) زهد انقلابي و عبادت، تكيه بر عدالت، علي (ع) تساوي در مصرف، علي (ع) امام و مظهر حقيقتها و ارزشها، علي (ع) نفي مصلحت به خاطر حقيقت، نفي شخصيت، علي (ع) انساندوستي.
درد علي (ع) دو گونه است: يك درد، دردي است كه از زخم شمشير ابن ملجم در فرق سرش احساس ميكند و درد ديگر دردي است كه او را تنها در نيمههاي شب خاموش به دل نخلستانهاي اطراف مدينه كشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردي ميگرييم كه از شمشير ابن ملجم در قرق سرش احساس ميكند. اما اين درد علي (ع) نيست، دردي كه چنان روح بزرگي را به ناله درآورده است، «تنهايي» است كه ما آن را نميشناسيم!
بايد اين درد را بشناسيم، نه آن درد را كه علي (ع) درد شمشير را احساس نميكند و ... ما درد علي (ع) را احساس نميكنيم.
ما ملتي كه افتخار بزرگ انتصاب به علي (ع) و مكتب علي (ع) را داريم و اين بزرگترين افتخار تاريخي است كه ميتواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترين سرمايه، اميدي است كه ميتواند به وسيله آن نجات پيدا كرده، به آگاهي، بيداري، حركت و رهايي برسد، اما در عين حال ميبينيم كه با داشتن علي (ع) و با داشتن «عشق به علي» هم نرسيدهايم!
در صورتي كه «شيعه علي (ع) بودن» از «چون علي (ع) عمل كردن» شروع ميشود و اين مرحلهاي است پس از شناخت و پس از عشق.
بنابراين ما يك ملت «دوستدار علي (ع) » هستيم، اما نه «شيعه علي (ع) »! چراكه شيعه علي (ع) همچنان كه گفتم علي (ع) وار بودن، علي (ع) وار انديشيدن، علي (ع) وار احساس كردن در برابر جامعه، علي (ع) وار مسؤوليت احساس كردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علي (ع) وار زيستن، علي (ع) وار پرستيدن و علي (ع) وار خدمت كردن است.
************************************************** ******************************
@@ علی کیست؟ @@
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_besm05.gif
علي كيست ؟
قال رسول الله (ص) :
« يا علي ما عرف الله حق معرفته غيري و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غير الله و غيري »
در اين قسمت 21 فضيلت ديگر از اقيانوس بي كران مناقب و كمالات آن امام همام (ع) تقديم ميگردد. اميد آنكه اين بضاعت اندك مقبول افتد و اسباب شفاعت آن بزرگ مرد تاريخ در پيشگاه قادر متعال شود.
1-زيباترين اثر ماندگار
كتاب نهج البلاغه به عنوان اثر جاوداني و ماندگار حضرت اميرمومنان علي بن ابي طالب (ع) كه حاوي خطبه ها، نامه ها و سخنان قصار و حكمت آميز آن حضرت (ع) است، مجموعه اي بي نظير است كه توسط محمدبن حسين موسوي معروف به سيد شريف رضي (ره) جمع آوري و نگارش يافته است. اين بي ترديد براي اميرالمومنين (ع) يك فضيلت بزرگ و دستاوردي سترگ است.
مفاهيم عميق كه سرچشمه از وحي دارد و بر زبان و قلم قرآن ناطق حضرت اميرالمومنين (ع) جاري شده است، نهج البلاغه را پس از قرآن كريم مهمترين و ماندگارترين اثر براي مسلمانان قرار داده و به اخ القرآن مشهور و ملقب گرديده است.
سيد رضي (ره) در جاي جاي نهج البلاغه، هنگامي كه با عبارت و سخنان بليغ از آن حضرت برخورد مي كند، نمي تواند شگفتي خود پنهان سازد و به شيواترين بيان، آن را مورد ستايش، شرح و توصيف قرار مي دهد.
اين كتاب از همان ابتدا، مورد توجه همه دانشمندان و بزرگان و مردمان عادي همه ملل قرار گرفته و به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است. حتي ادباي غير شيعي نيز اذعان دارند كه نهج البلاغه زيباترين و شيواترين متن از زبان و ادبيات عرب است.
سخنان امير المومنين (ع) به لحاظ زباني و ادبي در اوج قله فصاحت قرار داشته و به لحاظ محتوا و معنا متعالي ترين و عميقترين افكار را در بر دارد.
در مورد كلام اميرالمومنين (ع) در اين كتاب بسياري معتقدند كه « فوق الكلام المخلوق و دون الكلام الخالق » بالاتر از كلام همه مخلوقات و پايين تر از كلام خداوند است.
و حضرت امام خميني (ره) در مورد نهج البلاغه مي فرمايد : « ما معتقديم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن، بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن، بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ماست »
2- زيباترين بصيرت
« بصيرت » در زبان عربي به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي و عبرت مي باشد و با رويت ظاهري تفاوت دارد. در اصطلاح عرفاني و فلسفي، بصيرت عبارت است از قوه اي در قلب آدمي كه به نور قدسي منور بوده و شخصي به وسيله آن حقايق اشياء و امور را درك مي كند. همان گونه كه شخص به وسيله چشم، صورتها و ظواهر اشياء را مي بيند.
اميرالمومنين (ع) صرف نظر از گفتار، تمام رفتار و سيره اش بر مبناي بصيرت ديني بوده است چنانكه در قرآن كريم سوره يوسف آيه 108 آمده است « قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني... » اي پيامبر ! بگو طريقه من و پيروانم همين است كه خلق خدا را با بينايي و بصيرت دعوت كنم و... » حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : « اهل بينش كسي است كه بشنود و بينديشد و با بينش در آن درنگ كند و از رخدادها پند گيرد و بهرهمند شود و خود را از پرتگاه ها باز دارد » در عبارتي ديگر از آن حضرت مي خوانيم « لا تمستعطوا الراي فيما لا يدرك قعره البصر » در جايي كه بينش به عمق آن نرسيده و توجه آن نشده اظهار نظر نكنند ».
بصيرت در انسان علاوه بر آگاهي نسبت به وقايع و امور جاري، سبب عبرت گيري و الهام بخشي مي گردد، چنانكه خداوند در قرآن كريم، در بيان ذكر مصاديق اهل بصيرت و كاركردهاي آن پيامبراني چون حضرت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) را به عنوان نمونه ياد مي كنند ه داراي بصيرت بودند و همين ويژگي به آنان توانايي بسيار بالايي بخشيد تا در مقام عمل بتوانند يافته هاي خود را به جاي برسانند. » آري عوامل و منابع بصيرت در سيره و گفتار اميرالمومنين (ع) نيازمند تحقيقي جداگانه است، اما اجمالاً بايد دانست كه در سيره و منظر حضرت علي (ع) عوامل و منابع بصيرت عبارتند از : تقوا و ياد حق، عدم وابستگي مادي، بهره گيري از ابزار شناخت، تفكر و علم و دانايي،عبرت پذيري، بهره مندي از قرآن كريم، بهره گيري از تاريخ و سرگذشت گذشتگان و شناخت تاريخ.
و ....
************************************************** ******************************
3-زيباترين تجلي گذشت
بي ترديد عفو و گذشت يك صفت و فضيلت الهي است كه پيامبران و اولياء خدا، بدان متّصف اند.
در تاريخ آمده هنگامي كه اميرالمومنين (ع) به مروان حكم دست يافت، وي را آزاد ساخت و از سر تقصيراتش گذشت.
در مورد عبدالله زبير نيز نقل شده كه در ملاء عام به اميرالمومنين (ع) دشنام ميداد و هنگامي که با سپاه عايشه به بصره آمد، خطبه خواند و در آن هر چه به زبانش آمد به علي بن ابيطالب (ع) گفت.
اما اميرالمومنين (ع) چون به وي دست يافت، از او گذشت و او را عفو كرد و تنها به او فرمود :
« برو كه تو را نبينم »
رفتار اميرالمومنين (ع) همچنين با عايشه پس از جنگ جمل مشهور است، هنگاميكه بر او غلبه يافت، او را گرامي داشت و چون خواست به مدينه بازگردد، بيست زن از قبيله عبدقيس كه همه لباس مرد پوشيده بودند و هر يك شمشيري حمل ميكردند، با وي همراه كرد، تا به مدينه رسيد.
عايشه در بين راه پيوسته به حضرت ناسزا مي گفت و اظهار مي كرد كه آن حضرت مرا هتك حرمت نموده است و مرداني از ياران خويش به همراه من فرستاده است و چون به مدينه رسيدند، آن زنان به او گفتند :
ببين ما همه زنيم كه همراه با تو بوديم.
اميرالمومنين (ع) و همچنين بسياري از مردم بصره را كه همراه عايشه با وي جنگيده و جمعي از يارانش را نيز كشته بودند، پس از پايان جنگ، آزاد كرد و به سپاه خود امر كرد كه متعرض آنها نشوند و هر كدام كه سلاح بر زمين نهد آزاد است، نه اسيري از آنها گرفت و نه مالي از آنان به غنيمت ستاند و با آنان چنان رفتار كرد كه پيامبر اسلام (ص) در فتح مكه با مكيان رفتار نمود.
جريان بستن آب شريفه فرات در هنگام جنگ صفين توسط لشكر معاويه، بر ياران اميرالمومنين (ع) و عفو و گذشت آن حضرت پس از پيروزي بر آن لشكر و اجازه نوشيدن آب به آنان، در تاريخ مشهور است.
آري جود و كرم از مناقب منحصر به فرد اهل بيت پيامبر (ص) و سرسلسله آنان اميرمومنان (ع) است كه در تمام ميدانها مشهود است كه رفتار آن حضرت با قاتل خويش مصداق معروفي از عفو و گذشت آن حضرت مي باشد.
************************************************** ******************************
4-زيباترين تشابه
يكي ازويژگي هاي منحصر به فرد اميرالمومنين (ع) كه از آن به عنوان بزرگترين فضيلت نيز مي توان نام برد، همساني با انبياء الهي در رفتار، صفات و فضائل اخلاقي و علمي است.
شخصيت اميرالمومنين (ع)، صفات همه انبياء را يكجا در خود دارد. روايات فراواني نقل شد كه آن حضرت را علاوه بر پيامبر اسلام (ص) شبيه همه پيامبران الهي دانسته است.
بحثهاي كلامي فراواني اطراف فضيلت علي (ع) نسبت به ساير انبياء الهي به وجوه آمده كه در برخي اشعار حافظ هم اشاره هايي به اين مبحث شده است مانند اين بيت كه مي گويد :
مريد پير مغانم، ز من مرنج اي شيخ چرا كه وعده تو كردي و او به جا آورد
در تفسير اين بيت وجوهي چند احتمال داده اند از جمله اينكه مقصود حافظ از « شيخ » حضرت آدم است و « پير مغان » حضرت علي (ع) است و معناي شعر اين است كه حافظ خطاب به حضرت آدم مي گويد :
من مريد حضرت علي (ع) هستم و تو اين را بر من خرده مگير، زيرا تو وعده كردي كه از گندم نخوري، ولي عاقبت خوردي، اما اين وعده را علي (ع) به جا آورد و هرگز نان گندم نخورد، بلكه به قرص نان جويي اكتفا كرد.
اما وجهي كه بيان شد، نشان مي دهد، اين بحث كلامي از قديم وجود داشته كه شخصيت اميرالمومنين (ع) همرديف و در مواردي بالاتر از انبياء الهي مي باشد.
منشاء اين عقيده روايات فراواني است كه از محدثين شيعي و سني در اين زمينه نقل شده كه شايد مهمترين آنها روايت مشهور به « تشبيه » باشد كه از رسول خدا (ص) نقل شده است :
« هر كس بخواهد، آدم را در عملش و نوح را در فهمش و ابراهيم رادر خلقش و موسي را در مناجاتش و عيسي را در رفتار و محمد را در تمام خلقت و كمال صفاتش ببيند، بايد به اين مرد كه از راه مي رسد، بنگرد. پس مردم همه گران كشيدند. ناگهان علي (ع) را ديدند كه از راه مي رسد. گويي سيلي بود كه از جاي خود كنده شده و در سراشيبي افتاده و از كوه به زير مي آيد. »
و در كتاب زين الفتي به صورت ديگري از اين حديث كه اخطب خطباء خوارزم روايت كرده چنين است :
ما را خبر رسيد كه پيغمبر (ص) در جمعي از اصحاب خود بود ؛ پس گفت :
آدم را در علمش، نوح را در فهمش و ابراهيم را در حكمتش به شما نشان مي دهم.
درست در همين وقت علي (ع) پيدا شد.
ابوبكر گفت يا رسول الله آيايك مرد را با سه پيغمبر هم سنگ فرمودي ؟
به به، آفرين به اين مرد ! كيست اين مرد اي فرستاده خداي ؟ پيغمبر (ص) فرمود : مگر او را نمي شناسي اي ابوبكر ؟ گفت : خدا و رسول او داناترند
. فرمود : او ابوالحسن علي بن ابي طالب است.
پس ابوبكر گفت : به به آفرين بر تو اي ابوالحسن، كجا مثل تو پيدا مي شود اي ابوالحسن !؟
************************************************** ******************************
5- زيباترين جهاد
روايتي است كه روزي پيامبر اكرم (ص) گروهي از سپاهيان را به جنگ اعزام كرد، چون از ماموريت جهادي خود بازگشتند فرمود :آفرين به مردمي كه « جهاد اصغر » را به پايان بردند و « جهاد اكبر » همچنان بر عهده آنان باقي است. گفتند : اي پيامبر خدا ؛ « جهاد اكبر » چيست ؟ فرمود : جهاد با نفسدر فرهنگ اسلامي، مجاهد و پهلوان واقعي كسي است كه بر نفس خود چيره شده و بر شيطان درون سلطه يابد. پيامبر (ص) فرمود :
« افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه »
بالاترين جهاد از آن كسي است كه با نفسي كه ميان دو پهلويش قرار دارد، مبارزه نمايد.
همچنانكه جهاد اصغر و بيروني داراي آثار ارزشمند بي شماري است، جهاد با نفس نيز نتايج ارزشمندي را به دست خواهد آورد و از بركات آن در دنيا و آخرت بهره مند خواهد شد. در دنيا به بصيرت و نورانيت باطن مي رسد چنانكه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :
« والذين جاهدوا و فينا لنهدينهم سبلنا »
كسي كه براي ما جهاد كند او را به راههاي خود هدايت مي نماييم.
اميرالمومنين (ع) كه در گفتار بارها بر لزوم جهاد با نفس تأكيد فرموده و در رفتار و سيره عمليش نيز گوياي يك جهاد اكبر مستمر است در اين رابطه مي فرمايد :
« جهاد النفس مهر والجنه »
جهاد با نفس، كابين بهشت است.
آري حضرت علي (ع) با نفس خود مبارزه مي كرد و بدون كمترين تسامح با كمال قاطعيت با آن برخورد مي كرد و هرگونه فرصتي را از نفس خود سلب مي نمود و با كمترين راحت طلبي و يا نيازهاي كاذب و حتي لذت هاي دنيوي حلال كه لذت هاي آخرت را تقليل مي دهند احساس مي كرد، با نفس خود به مبارزه بر مي خاست و اين مبارزه را بهترين جهاد مي دانست و مي فرمود :
« افضل الجهاد، جهاد النفس عن الهوي و فطامها عن لذات الدنيا »
بهترين جهاد، جهاد با هواهاي نفساني و جلوگيري نفس از لذت هاي دنياست.
************************************************** ******************************
6-زيباترين حمايت از نيازمندان
معروف است كه حضرت علي (ع) روزي زني را مشاهده كرد كه مشك آبي بر دوش گرفته و به سختي آن را حمل مي كند. حضرت مشك او را گرفته و به همراه او به محلي كه زن قصد داشت برد و از وضع حال آن زن سوال كرد.
زن گفت : علي بن ابيطالب شوهرم را به سرحدات جهت جنگ فرستاد، او در آنجا كشته شد و كودكان يتيمي را بر جاي نهاد كه چون از دنيا مالي نداريم، ناچارم بيرون از خانه براي مردم كار كنم تا هزينه زندگي آنان را تأمين نمايم.
حضرت علي (ع) به خانه برگشت. آن شب تا صبح به خواب نرفت و صبح هنگام زنبيلي پر از طعام نمود و به خانه آن زن برد.
وقتي دق الباب كرد، آن زن گفت : كيست ؟
فرمود : من همان بنده خدا هستم كه ديروز مشك آب شما را برايتان حمل كردم. اكنون براي كودكانت غذا آورده ام.
زن گفت : خدا از تو راضي شود و ميان من و علي بن ابيطالب، حكم فرمايد حضرت علي (ع) داخل خانه شد و فرمود : من دوست دارم كه كسب ثواب كنم.
اكنون مخيري بين آنكه خمير نمايي و نان طبخ كني، يا بچه هايت را آرام كني، تا من طبخ نان نمايم. زن گفت : من به نان پختن بيشتر آشناتر و تواناترم. شما بچه ها را مشغول كن تا من نان بپزم.
زن مشغول خمير كردن آرد شد حضرت علي (ع) نيز گوشت مي پخت و با دست خود، با خرما در دهان بچه هاي زن مي گذاشت و هرلقمه اي كه آنها مي خوردند امام به آنها مي فرمود : اي فرزندم ! علي بن ابيطالب را حلال كن.
وقتي زن از خمير كردن آرد فارغ شده به حضرت گفت : تنور را روشن كن.
امام در حال روشن كردن تنور، صورت خود را به طرف شراره هاي آتش مي گرفت و با خود مي گفت :
يا علي ! حرارت سوزان آتش را بچش، اينست جزاي كسي كه حق بيوه زنان و يتيمان را ضايع بگذارد.
در اين هنگام زن همسايه كه علي (ع) را مي شناخت، حضرت را ديد و به آن زن بيوه گفت : واي بر تو اين اميرالمومنين (ع) است.
آن زن به سوي حضرت شتافت در حاليكه مي گفت و اخجلتا يا اميرالمومنين. حضرت به او فرمود : من از تو شرمنده هستم كه در مورد وضعيتت كوتاهي كرده ام.
آري علي (ع) اينگونه به خاطر غفلت از خانواده بي سرپرست خود را تنبيه مي كند! اين هشداري است براي يكايك ما كه در مقابل يتيمان و نيازمندان در حد توان به آنان كمك و ياري نمائيم.
************************************************** ************
7-زيباترين خبر بزرگ « نباء عظيم »
ارزش گذاري برروي اخبار، از لحاظ اهميت و تازگي آن، نخستين بار توسط خداوند در قرآن كريم آغاز شده است.
امروزه در دنياي مطبوعات، براي اخبار جديد و تازه كه به سرعت توسط خبرگزاريها مخابره شود، ارزش ويژه اي قائلند و حتي مبالغ بالايي نيز براي اين اخبار نسبت به درجه اهميت و دست اول بودن آن، مي پردازند، زيرا اين كار آنان جنبه تجاري و پيشرفت اقتصادي دارد، اما در جايي كه ارزشهاي الهي، انساني و معنوي جايگزين درجه ارزشگذاري و اهميت يك خبر باشد، بزرگي و تازگي خبر نيز از همان بُعد قابل ارزيابي است.
بدين لحاظ وقتي خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : عم يتساءلون، عن النباء العظيم و در سوره ديگر مي فرمود :
« قل هو نباء عظيم » بگو او خبر بزرگ است .
مخاطب قرآن كه مسلمانان هستند، بلافاصله مي پرسند، اين خبر بزرگ از نظر خداوند و رسولش، چيست ؟ اينجاست كه روايات اين « خبر عظيم » تفسير شده و امام باقر (ع) در جواب سوال ابوحمزه ثمالي كه تفسير نباء عظيم در سوره نباء چيست ؟
لب به سخن مي گشايد و از حقيقت آن كه ولايت امير مومنان (ع) است پرده بر مي دارد چرا كه اميرالمومنين (ع) خود فرموده است :
خداوند هيچ آيه اي بزرگتر از من ندارد و هيچ خبر بزرگي، بزرگتر از من براي او نيست ولايت من بر امت هاي گذشته عرضه شد ولي آنها نپذيرفتند.
ابوحمزه مي گويد : به امام باقر (ع) عرض كردم : اين آيه « قل هو نباء عظيم، انتم عنه معرضون » درباره چيست ؟
حضرت فرمود : به خدا سوگند ! اين هم درباره اميرمومنان (ع) است كه پيامبر (ص) فرمود : « علي النباء العظيم ! » علي، آن خبر بزرگ است.
آري ! در جايي كه ارزش و جايگاه اخبار، مسائل الهي و معنوي و ديني است، هيچ خبري با اهميت تر و بزرگتر از ولايت اميرالمومنين (ع) نمي تواند باشد. زيرا در بطن اين خبر هزاران خبر تازه و معارف جاوداني و رازگونه ديگر وجود دارد كه ديگران نسبت به آنها آگاهي ندارند و اميرالمومنين (ع) اين اخبار و رويدادها و معارف والا را از پيامبر اسلام (ص) فراگرفته، چنانكه خود فرموده است :
هزار باب از آن حضرت (ص) فرا گرفتم كه از هر باب هزار باب گشوده گردد.
************************************************** ******************************
8-زيباترين درخت
در قرآن كريم چنين آمده است
« طوبي لهم و حسن ماب »
خوشا به حال آنان و مقام نيكوي آنها »
رسول خدا (ص) در مورد آيه فوق فرموده است « طوبي » درختي است در بهشت كه خداوند از روح خود در آن دميده است.
ميوه هايش بر فراز آسمان بهشت آويخته و شاخه هايش از پشت ديوارهاي بهشت مشاهده مي شود.
اين درخت در خانه علي (ع) است. دوستداران علي (ع) از آن محروم نيستند و دشمنان علي (ع) هرگز بدان دسترسي نخواهد داشت. ارتباطي كه در روايات ميان درخت طوبي يادرخت سدره المنتهي و اميرالمومنين (ع) برقرار شده، حكايت از مقام و فضيلتي است كه آن حضرت از جهت منشا و خير و فضيلت بودن داراست. چنانكه در حديث شب معراج، پيامبر (ص) به اين وجه فضيلت اشاره نموده و به دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) چنين گزارش داد :
« در شب معراج به درخت سدره المنتهي رسيدم روي آن نوشته بود :
به راستي پروردگار يكتا هستم كه جز من خدايي نيست محمد (ص) برگزيده آفريدگار است. وي را به وزيرش تاييد و ياري مي رسانم.
از جبرئيل سوال كردم : وزير و جانشينم كيست ؟ فرمود :
علي بن ابيطالب (ع) از آنجا گذشتم تا آنكه در فردوس فرو آمدم و درخت طوبي را ديدم كه ريشه و تنه آن در سراي علي (ع) بود.
در روايت ديگري نيز پيامبر اسلام (ص) خطاب به اميرالمومنين (ع) فرمود :
« تو صاحب درخت طوبي در بهشت هستي كه اهل آن در خانه تو و شاخه هايش در خانه شيعيان و دوستان توست. »
درخت طوبي درختي استثنايي و ممتاز از ديگر درختان بهشتي است كه ميوه هاي خاص خود را دارد و بنابر روايات زيورها و زينت هايي بر سر شاخه هاي آن مي رويد و قصر و منزلي نيست مگر اين كه شاخه اي از شاخه هايش در آن قرار دارد. اصل اين درخت در خانه بهشتي اميرالمومنين (ع) است. و اولين كسي كه از ميوه آن تناول مي كند علي (ع) است.
************************************************** ******************************
ملاقات شگفت انگیز با امیرالمومنین (ع) !
ناشنیدهای از ملاقات شگفت انگیز علامه جعفری با امیرالمومنین (ع) (اختصاصی)
دکتر غلامعلی رجایی
درست است که می گویند هر کاری مقدر است در زمان خودش انجام بشود. ماههاست تصمیم داشتم خاطره ای از استاد فرزانه حضرت علامه محمدتقی جعفری تبریزی را که در دیدار اخیر چند ماه پیش از بیت معظم له از فرزند فرهیخته شان آقا علیرضا شنیده بودم برای اطلاع خوانندگان عزیز به قول امروزیها قلمی کنم و اندکی از دینی را که مردم همیشه و همیشه بر امثال این حقیر دارند اداء نمایم تا اینکه این فرصت دست داد و در ماه مبارک رمضان که ماه شهادت علی است این تقدیر رقم خورد !
این خاطره که به ظهور تجلی ولی الله اعظم حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) بر جناب علامه حکایت دارد، خاطره ای بسیار شگفت و تکان دهنده است و شاید اگر از کسی جز علامه روایت شده بود باور آن قدری دشوار می نمود از این قرار است:
در صداقت گفتار و روایت مرحوم علامه جعفری هیچگونه تردیدی نیست و هرکس که از نزدیک ایشان را می شناخت و از جمله این کمترین که از سالهای آغازین جنگ تا زمان ارتحالشان توفیق حضور مکرر در محضرشان را داشتم می داند و می دانم که آنچه را می گفت و می نوشت و عمل می کرد، درست همان بود که می اندیشید و بدان اعتقاد داشت و در عمل به آن رسیده بود.
ایشان به یکی از شاگردان نزدیک خویش که از وی خواسته بود تجلی حضرت علی (ع) را در دوران طلبگی در نجف اشرف به خود بیان کند، پس از انقلاب روحی که با شنیدن این نام مبارک به او دست داد، ضمن تایید آن خاطره که در جای خود بسیار شنیدنی است، به ملاقات دوم خود با حضرت امیر (ع) در منزل مسکونی شان در تهران چنین اشاره کردند:
روزی که در کتابخانه منزل مشغول نوشتن یکی از جلدهای شرح و تفسیر نهج البلاغه بودم غرق در نوشتن بودم که ناگهان احساس کردم دستی از پشت سر بر شانه من قرار گرفت و همزمان ظاهراً صدایی شنیدم که به من می فرمود دستتان درد نکند. با اینکه در آن لحظه جز من کسی در کتابخانه نبود، با احساسی که از این حادثه به من دست داد، به پشت سرم برگشتم تا ببینم این دست و صدای کیست؛ ولی وقتی هیچ کس را ندیدم تعجب و حیرت من بیشتر شد. از طرفی چون هیچ شکی در شنیدن صدا و احساس آن دست بر شانه ام نداشتم، با مشاهده این صحنه چنان حال و احساس عجیبی در من به وجود آمد که احساس کردم تا لحظاتی دیگر روح از پیکرم خارج خواهد شد و در آستانه جدایی روح از بدنم هستم.
برای اینکه قدری به حال اولیه بازگردم از جا برخاستم و کتابهایی را که در قفسه نزدیک من بودند، بدون هدف خاصی به زمین ریختم و دوباره در قفسه چیدم تا مگر به حال عادی خود بازگردم؛ ولی آن حسّ هنوز در من بود و مرا رها نمی کرد و بدنم به شکل عادی خود باز نمی گشت. دیگر بار برای بازگشت به وضعیت عادی خود جارو را برداشته و حیاط منزل را جارو کردم تا بلکه قدری آرام شوم؛ ولی تأثیری نداشت و انگار روح من در اثر آن حادثه قصد داشت از بدن خارج شود. ناگهان فکر دیگری به خاطرم رسید که قرآن بخوانم و قدری در مناجات با خدا گریه کنم که این تدبیر کار خود را کرد و وضع جسم من به حال عادی خود بازگشت.
استاد می فرمود در اثر این عنایت حضرت علی (ع) پس از آن به هر کتابی که در باره موضوعی خاص مانند فیزیک، شیمی، تاریخ و ... مراجعه می کنم در کمال حیرت می بینم آن موضوع را بلد هستم و انگار قبلاً آن را خوانده و دانسته ام.
محقق گرامی جناب آقای کریم فیضی که تألیفات ارزشمندی درباره حیات پربار علمی استاد انجام داده است در ص 87 کتاب خود دیدار با علی می نویسد: این خاطره را آقای سیدی از ارادتمندان حضرت استاد در مصاحبه ای که در فروردین ماه سال 1378 با وی انجام داده برای او نقل کرده است.
وقتی این خاطره را از آقا علیرضا یادگار مرحوم استاد شنیدم، به یادم آمد که حضرت ایشان در مجلد یازدهم شرح و تفسیر نهج البلاغه به کرامتی دیگر از تجلی و عنایت حضرت امیر المومنین به خود در این کتاب ارزشمند چنین اشاره می کند که به هنگام نوشتن تفسیر خطبه حالتی در من به وجود آمد که در تفسیر خطبه هفتاد آن حضرت با الفاظ معمول و متداول احساس ناتوانی خاصی می کنم؛ لذا قلم را برای لحظاتی به زمین گذاشتم و به عظمت آن بزرگ مرد مظلومی که پس از پیامبر با عظمت ترین شخصیت بشری در هستی است، اندیشیدم. ناگهان بدون اراده قلم در دست من قرار گرفته و بدون اینکه از خود اختیاری داشته باشم، حضرت سطوری را بدست من بر صفحه کاغذ جاری کردند و ... گوارا باد این تجلّی بر حضرت استاد که با نام علی در بیانات خویش نرد عشق می باخت و در آتش عشق او می گداخت.
اینک که ماه خدا فرا رسیده و المنة لله که در میکده باز شده و حضرت عشق، عشاق خود را به ضیافت خاص خود فراخوانده است تا در این اوقات نورانی جانشان را آکنده از نور کند، از خدا بخواهیم هر که و هر جا و هرچه هستیم به برکت این ماه و شهید آن علی(ع)، خود ما را از ما بگیرد و از آن هیچ باقی نگذارد تا با خروج از این ماه فقط و فقط او را ببینیم و از او بگوئیم و در همه حال او را بجوئیم و همه او شویم و همنوا با هاتف زمزمه کنیم: «که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو»
بارالها! به حرمت و عظمت و منزلت و شأن امیر المومنین علی در نزد تو، در این ماه، شراب «بی خودی» در کام جان ما بریز و ما را از خود بی خود فرما و در دریای عظمت خودت غرق کن. آمین
منبع خبر: شیعه نیوز
************************************************** ********************************************
وقتی که سلطان مراد که از سلاطین ال عثمانست خواست به زیارت نجف اشرف قبر علی (ع) مشرف شود، در سر چهار فرسخی چشمش به گنبد شریف افتاد از اسب پیاده شد، امراء دولت هم از اسب پیاده شدند، علت را از او پرسیدند، گفت: چون چشمم به گنبد حضرت افتاد، اعضایم به لرزه افتاد، به طوری که قدرت سواری نداشتم لذا پیاده شدم و احترام کردم. گفت: راه دور است خوب است تفال به قران بزنید، او هم تفال به قران زد و این ایه امد "فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی: کفشهایت را در بیاور چون در وادی مقدس طوی هستی" (ط 12) پس با پای پیاده و بدون کفش به طرف حرم امیرالمومنین رفت، چشمش به موضع دو انگشت مبارک افتاد، از قصه اش سوال کرد ، گفتند این حکایت مربوط به مره بن قیس است، یکی گفت : این از جعلیات شیعه هاست و اصلی ندارد ، سلطان مراد گفت: از حضرت می خواهم تا صدق و کذب ان را متوجه شوم. فردا حضرت حقیقت قضیه را بر او منکشف کرد، سلصان مراد دستور داد زبان ان مرد دشمن را بریدند.
امّا قصه مره بن قیس چنین است که او مرد کافری بود و مال و خدم و گوسفند زیاد داشت ، یکروز صحبت اباء و اجدادش شد ، گفتند: تمام انها را امیرالمومنین به قتل رسانده است
پرسید قبر امیرالمومنین کجاست؟ گفتند: نجف اشرف و با دو هزار سوار و دو هزار پیاده به سمت نجف اشرف امد، بهد از شش روز که با اهل نجف در بیرون شهر جنگ کرد ، بالاخره داخل شهر شدند و یکسره رفت میان روضه مقدسه و گفت: یا علی تو پدران و اجداد مرا کشتی ، پس من هم قبرت را نبش می کنم ، همین که به اینجا رسید دو انگشت مثل ذوالفقار از میان ضریح مطهر بیرون شد و به کمر ان ملعون زد و او را دو نیم کرد و ان دو نیم همان ساعت مثل دوسنگ سیاه شد.
اهل نجف بردند پشت شهر نجف انداختند و اهانت زیادی مردم به جسد سیاه او می کردند و حتی حیوانات بر او بول می کردند.
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
************************************************** ********************************************
9- زيباترين دقت
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
ابن عباس نقل كرده است :
در يكي از روزهاي جنگ صفين، امام علي (ع) را ديدم كه پيوسته به آسمان نگاه مي كند ! علت را پرسيدم : يا اميرالمومنين (ع) مي بينم كه به آسمان زياد نگاه مي كني ؟
فرمود : دقت مي كنم كه ببينم آيا وقت نماز رسيده است، يا نه ؟
گفتم : ما در حال جنگ هستيم !
فرمود : ما با شاميان بر سر اقامه نماز مي جنگيم، چرا خود در اول وقت نماز نخوانيم ؟
آري او در جنگ صفين دست از جنگ كشيد و در « ليله الهرير » در حاليكه تير از راست و چپ آن حضرت مي گذشت، حضرت لحظه اي از اقامه نماز غافل نشد و همچنان مشغول راز و نياز با پروردگار خود بود و از اهميت و فضيلت نماز به عنوان ستون دين اشاره مي كرد و مي فرمود :
شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش مي كنم، زيرا نماز برترين عمل و ستون و اساس دين شماست. مرحوم فيض (ره ) در محجه البيضاء نقل مي كند. هنگاميكه وقت نماز مي رسيد، علي (ع) برخود مي لرزيد. به او گفتند :
يا اميرالمومنين ! ترا چه شده است ؟ مي فرمود : وقت اداي امانتي رسيده كه خداوند آن را به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد ولي آنها از قبول آن ابا كردند.
************************************************** ******************************
علي و ارتباط با زنان و دختران
به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.
- اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.
از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند، اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.
پس در ارتباط با افراد نامحرم ،چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد
نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!
ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.
به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.
************************************************** ******************************
10-زيباترين ساقي كوثر
بنا به روايتي، نخستين سقا در تاريخ شيعه حضرت علي ابن طالب (ع) است او در جنگ احد تشنگان را آب داد و در زمان حيات خود چاه ها و قنات هاي بسيار حفر كرد تا تشنگان را سيرآب سازد بنا به روايت ها و اعتقاد شيعه امام علي (ع) در قيامت ساقي حوض كوثر خواهد بود و در صحراي محشر تشنگان را سيرآب خواهد كرد.
ابوايوب انصاري (ره) مي گويد :
نزد رسول خدا (ص) بودم و از آن حضرت درباره حوض كوثر سوال شد فرمود : اينكه درباره حوض از من پرسيديد شما را از آن خبر دهم ! حوض چيزي است كه خداوند از ميان پيامبران مرا بدان گرامي داشته است، عرض آن به فاصله ميان ايله و صناء است، دو نهر از آب در آن مي ريزد، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر، بسترش از مشك خوشبوست و سنگريزه هايش در و ياقوت است پروردگارم شرط كرده است كه كسي به آن وارد نشود مگر آنان كه داراي نيتهاي درست و دلهايي پاكند.
و پس از من تسليم وصي من خواهند بود. آن گاه وصي من غير شيعيان خود را از آن دور مي كند همان گونه كه آدمي شتر گردار را از ميان شترهاي خود دور مي سازد. كه در اينجا حضرت رسول (ص) خطاب به امام علي (ع) فرمود :
اي علي تو برادر، وزير و صاحب لواي من در دنيا و آخرت و صاحب حوض من هستي، هر كه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
شيخ صدوق (ره) مي نويسد :
اعتقاد ما درباره حوض كوثر آن است كه آن حق است و پهناي آن به فاصله ميان ايله و صنعاء است و آن حوض پيامبر (ص) است و در آنجا به مقدار ستارگان آسمان قرار دارد و سرپرست و مسئول آن در روز قيامت اميرمومنان علي بن ابي طالب (ع) است كه دوستانش را از آن سيرآب و دشمنانش را از آن دور مي سازد، هر كه جرعه اي از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد گشت.
و ابن شهر آشوب در تفسير آيه « و سقاهم ربهم شرابا طهموراً » و خدايشان آنانرا با شراب پاك سيرآب ميفرمايد گفته است منظور ربّ در اين آيه علي بن ابيطالب (ع) است به اين دليل كه رب بمعني سيد و آقاست.
والحوض حوض محمد و وصيه يسقي محبيه و يمنعه العدي
حوض، حوض محمد و جانشين اوست دوستان را از آب آن سيراب و دشمنان را از آن مانع است.
************************************************** ******************************
12- زيباترين شفاعت از دوستان
شفيع كسي است كه در دنيا و آخرت دستگير، فرد ديگري باشد. خداوند در سوره مريم آيه87 مي فرمايد
« لا يملكون الشفاعه الامن اتخذ عندالرحمن عهداً » مطابق برخي روايات، اين آيه در شان اميرالمومنين (ع) نازل شده و منظور از شفاعت كننده شخص اميرالمومنين (ع) خوانده شده است. دامنه شفاعت اميرالمومنين (ع) علاوه بر دوران حيات پر بركتش، بعد از شهادت و در طول تاريخ و حتي بعد از زندگي دنيا و حيات پس از مرگ نيز ادامه دارد. كه در اينجا به ذكر يك نمونه كه علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار آورده است اكتفا مي كنيم.
علامه نقل كرده است كه : شخص در حمام، هنگامي كه داشت غسل مي كرد، به رفيق خود مي گويد : تقاضا دارم، مرا كمك كرده و در غسل كردن ياري نمايي. هنگامي كه برهنه مي شود، رفيقش اثر زخمي را در شانه او ملاحظه كرده و از علت آن سوال مي كند. آن شخص پاسخ مي دهد كه جريانش را بعد از غسل برايت حكايت مي كنم. چون از غسل فارع شد گفت :
اين قضيه چنان است كه من در انواع معاصي متجري بودم و با ده نفر دوره داشتم و هر شب به شرب خمر و ساير معاصي مشغول بوديم. تا شبي از منزل يكي از رفقا برگشته در حال مستي به خانه آمدم. آخر شب بود كه مادرم صدا زد : فردا شب ده نفر رفقاي تو در منزل تو مي باشند و چيزي موجود در خانه نيست.
برخيز هنگامي كه زوار به زيارت حضرت امير (ع) مي روند. بعضي را غارت كن و براي تهيه فردا شب بياور. من برخاستم و رفتم جلو راه زوار. شبي بسيارتاريك بود در وادي نجف ديدم دو نفر مي آيند. چون به نزديكي من رسيدند دو زن يكي جوان و ديگري پير بود. گفتم : برهنه شويد. برهنه شدند. با خود گفتم : چنين زن جواني براي تو رسيده غنيمت است. با او در آويختم.
پيرزن گفت : اي مرد ! اين دختر يتيم است و فردا شب زفاف اوست. به من گفت : خاله شايد فردا شب كه به خانه شوهر مي روم اذن ندهد به زيارت اميرالمومنين (ع) بروم. بيا امشب برويم زيارت. دست از اين دختر بردار.
من گوش به حرف پيرزن نكردم. دختر را انداخته روي سينه او نشستم و مهياي عمل شنيع با او شدم. فرياد زد : « المستغاث بك يا الله يا الله المستغاث بك يا اميرالمومنين (ع).
ناگاه سواري هويدا شد و فرمود : برخيز. جواب دادم : خودت از دست من رهايي داري كه به اعانت ديگري آمدي ؟ ضربتي بر شانه من زد كه بي هوش شدم، ليكن مي شنيدم كه با زنها مي گفت. لباس خود را بپوشيد ! زنها عرض كردند : حال كه ما را نجات دادي، ما را به زيارت اميرالمومنين (ع) هم برسان ! سوار فرمود :
من خود اميرالمومنين هستم. باز گرديد، شما مرا زيارت كرديد و زيارت شما قبول است. در اين حال من كه كمي به هوش آمده بودم، به آن سوار عرض كردم : نادم و پشيمانم، آيا توبه من مقبول است ! آن سوار پاسخ داد :
بلي سپس دست خود را بر زخم من كشيد. اكنون اين اثر كه مي بيني، آثار همان زخم است.
ادامه دارد .................
منابع:gtalk.ir
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
شیعه نیوز
خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عاليه انسانی در قبيله قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسياری از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است .
يک از اين فضيلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است .
فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت : " خداوندا ! به تو و پيامبران و کتابهايی که از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که اين خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد اين کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که ديوار جنوب شرقی کعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مکان گيتی مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شکاف ديوار که دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : پيامی از غيب شنيدم که نامش را " علی " بگذار . "
************************************************** ********************************************
دوران کودکي
حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند مي خواست ايشان به کمالات بيشتری نائل آيد ، پيامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجيبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پيامبر ، با چند فرزند با هزينه سنگين زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر يک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به اين طريق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پيامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پيامبر از شهر خارج مي شد و به کوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد .
************************************************** ******************************
حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جزعلی ( ع ) کسی شايستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع )
در ميان نخلهای باغ يکی از انصار مشغول آبياری بود موضوع را با ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود :
دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد .
وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگويد ، تا اينکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا
شد و حضرت علی ( ع ) با تکيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود :
" آيا صلاح مي دانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ " پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .
************************************************** ******************************
شهادت امام علی ( ع )
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تميمی و عمروبن بکر تميمی در يکی از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود ياد کردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند که
باعث اين خونريزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاويه و عمروعاص است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تکليف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند که هر يک از آنان متعهد کشتن يکی از سه نفر گردد .
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در ميان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمي توان گريخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که اين دو بيت را زمزمه مي کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآيد. جزع و فرياد مکن
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت .
شريفش را رنگين کرد . در اين حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آيه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم .
حضرت علی ( ع ) در واپسين لحظات زندگی نيز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود :
" شما را به پرهيزکاری سفارش مي کنم و به اينکه کارهای خود را منظم کنيد و اينکه همواره در فکر اصلاح بين مسلمانان باشيد .
يتيمان را فراموش نکنيد ، حقوق همسايگان را مراعات کنيد . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامی بداريد که ستون دين شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .
************************************************** ******************************
حضور حضرت علی در زمان نوح وسلیمان
در کتاب فضائل العشره آمده :روزی یکی از طائفه جن نزد پیامبر اکرم(ص) نشسته بود در همین حال حضرت علی(ع) ئارد منزل شد.به محض ورود آن حضرت جن غایب گشت وقتی که حضرت تشریف برد دوباره ظاهر شد.پیامبر فرمود:چرا با دیدن علی از چشو پنهان شدی؟عرض کرد:یا رسول الله ! در زمان حضرت سلیمان علی (ع) زخمی بر من وارد کرد که تا بحال از درد آن می نالم لذا وقتی که اورا دیدیم بدنم به لرزه افتاد.پیامبر فرمود:خداوند ملکی به صورت علی خلق کرده تا با همراهی پیامبران مبترزه کند.
واقعه دیگری در تاریخ آمده است که روزی جنّی در محضر پیامبر نشسته بود که امیر المومنین وارد شد جن با دیدن حضرت به پیامبر اکرم(ص) پناه برد و عرض کرد یا رسوا الله! به دادم برسید و از دست این جوان نجاتم دهید،حضرت فرمود:چرا میترسی؟ مگر این جوان چه کاری با تو کرده است؟
عرض کرد:یا رسول الله!من جزء جنیانی بودم که در خدمت حضرت سلیمان بودند، روزی از امر ایشان تمّرد کردم، آن حضرت چند نفر را به سراغ من فرستاد، کوتاهی کرده و جدیّت در امر ایشان ننمودم ناگاه این جوان سواره به من نزدیک شد و زخمی بر من زد و فعلا هم جای آن خوب نشده و محل زخم را به حضرت نشان داد.
محققین و علمای تاریخ مینویسند:پیامبر گرامی اسلام تشریف داشتند و جنّی هم به حضورشان مشرف شده، مسائلی می پرسید.ناگهان حضرت علی (ع) وارد شد،آن مرد جنی کوچک شد مانند گنجشک بعد پرسید آن مرد کیست؟حضرت فرمود:جرا به این حال افتادی و با این جوان چکار داری و چرا می ترسی؟گفت: من در زمان طوفان نوح می خواستم کشتی نوح را خراب کنم تا غرق شود، در همین حال این جوان خود را به من رسانیده و با شمشیر خود یک دست مرا قطع کرد،سپس آن دست مقطوع خود را به پیامبر اکرم نشان داد،حضرت فرمود آری ای همان جوان است
************************************************** ******************************
علي كيست ؟
سخن گفتن درباره علي (ع) بينهايت دشوار است، زيرا به عقيده من، علي (ع) يك قهرمان يا يك شخصيت تاريخي تنها نيست. هر كس درباره علي (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسي كند، خود را نه تنها در برابر يك فرد، يك فرد برجسته انساني در تاريخ ميبيند، بلكه خود را در برابر معجزهاي و حتا در برابر يك مساله علمي، يك معماي علمي «اين خلقت» احساس ميكند. بنابراين درباره علي (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه كه در وهله اول به ذهن ميآيد، درباره يك شخصيت بزرگ سخن گفتن نيست، بلكه درباره معجزهاي است كه به نام انسان و به صورت انسان در تاريخ متجلي شده است.
گاه علي (ع) را كه توي اين جنگها يك قهرمان شمشيرزن است، توي شهر يك سياستمدار پرتلاش حساس است و توي زندگي يك پدر و يك همسر بسيار مهربان و بسيار دقيق است و يك انسان زندگي است و در همه ابعادش ميبينيم، تاريخ ميگويد، تنها در نيمه شبها، توي نخلستانهاي اطراف مدينه ميرفته و نگاه ميكرده كه كسي نبيند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو ميبرده و ميناليده! هرگز، من نميتوانم قبول كنم كه رنجهاي مدينه و رنجهاي عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامي و حتا يارانش، اين روحي را كه از همه اين آفرينش بزرگتر است وادار به چنين ناليدني بكند، هرگز!
درد علي (ع) خيلي بزرگتر است و آن درد خيلي بايد درد نيرومندي باشد، كه اين روح را اين اندازه بيتاب بكند! مسلما اين همان درد انساني است كه خود را در اين عالم زنداني ميبيند، انساني است كه خود را بيشتر از اين عالم ميبيند و احساس خفقان در اين عالم ميكند.
مسلما هر كسي كه انسانتر است، پيش از آنچه هست در خود نياز احساس ميكند، انسان است، اين است كه ميبينيم علي (ع) قهرمان متعالي سخن گفتن و زيبا سخن گفتن و پاك سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالي شهامت و گستاخي در جنگ است، نمونه عالي پاكي روح در حد اساطير و تخيل فرضي انسان در طول تاريخ است، نمونه اعلاي محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالي دوست داشتن در حد نمونههاي اساطيري است، نمونه عالي عدل خشك دقيقي است كه حتا براي مرد خوبي مانند عقيل ـ برادرش - قابل تحمل نيست، نمونه اعلاي تحمل است در جايي كه تحمل نكردن، خيانت است و نمونه اعلاي همه زيباييهايي است و همه فضايلي است كه انسان همواره نيازمندش بوده و ندانسته.
علي (ع) نه تنها امام است، در طول تاريخ هيچ شخصيتي با اين امتياز را نداشته كه يك خانواده امام (ع) است، يعني خانواده اساطيري است، خانوادهاي كه پدر علي (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسين (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زينب (س) است.
چهرهايي كه ميخواهم، در قرن بيستم، به عنوان سمبل و تجسم يك ايدئولوژي مطرح و عنوا كنم، داراي اين خصوصيات است. البته اين كاملترين خصوصياتش نيست، اما اساسيترين آنهاست
علي (ع) نخستين نسل در انقلاب اسلامي، علي (ع) در خانه پسرعمو، رابطه متقابل پيغمبر (ص) و علي (ع)، علي (ع) مظهر جهاد و رهبري جنگ، علي (ع)، مرد سياست و مسؤوليت اجتماعي، علي (ع) مرد كار يدي، كشاورزي و توليد، علي (ع) مظهر نثر و شعر علي (ع) بهترين سخنور و سخنگو، علي (ع) فيلسوف، علي (ع) مظهر بينشها و ابعاد متضاد، علي (ع) زهد انقلابي و عبادت، تكيه بر عدالت، علي (ع) تساوي در مصرف، علي (ع) امام و مظهر حقيقتها و ارزشها، علي (ع) نفي مصلحت به خاطر حقيقت، نفي شخصيت، علي (ع) انساندوستي.
درد علي (ع) دو گونه است: يك درد، دردي است كه از زخم شمشير ابن ملجم در فرق سرش احساس ميكند و درد ديگر دردي است كه او را تنها در نيمههاي شب خاموش به دل نخلستانهاي اطراف مدينه كشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردي ميگرييم كه از شمشير ابن ملجم در قرق سرش احساس ميكند. اما اين درد علي (ع) نيست، دردي كه چنان روح بزرگي را به ناله درآورده است، «تنهايي» است كه ما آن را نميشناسيم!
بايد اين درد را بشناسيم، نه آن درد را كه علي (ع) درد شمشير را احساس نميكند و ... ما درد علي (ع) را احساس نميكنيم.
ما ملتي كه افتخار بزرگ انتصاب به علي (ع) و مكتب علي (ع) را داريم و اين بزرگترين افتخار تاريخي است كه ميتواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترين سرمايه، اميدي است كه ميتواند به وسيله آن نجات پيدا كرده، به آگاهي، بيداري، حركت و رهايي برسد، اما در عين حال ميبينيم كه با داشتن علي (ع) و با داشتن «عشق به علي» هم نرسيدهايم!
در صورتي كه «شيعه علي (ع) بودن» از «چون علي (ع) عمل كردن» شروع ميشود و اين مرحلهاي است پس از شناخت و پس از عشق.
بنابراين ما يك ملت «دوستدار علي (ع) » هستيم، اما نه «شيعه علي (ع) »! چراكه شيعه علي (ع) همچنان كه گفتم علي (ع) وار بودن، علي (ع) وار انديشيدن، علي (ع) وار احساس كردن در برابر جامعه، علي (ع) وار مسؤوليت احساس كردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علي (ع) وار زيستن، علي (ع) وار پرستيدن و علي (ع) وار خدمت كردن است.
************************************************** ******************************
@@ علی کیست؟ @@
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_besm05.gif
علي كيست ؟
قال رسول الله (ص) :
« يا علي ما عرف الله حق معرفته غيري و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غير الله و غيري »
در اين قسمت 21 فضيلت ديگر از اقيانوس بي كران مناقب و كمالات آن امام همام (ع) تقديم ميگردد. اميد آنكه اين بضاعت اندك مقبول افتد و اسباب شفاعت آن بزرگ مرد تاريخ در پيشگاه قادر متعال شود.
1-زيباترين اثر ماندگار
كتاب نهج البلاغه به عنوان اثر جاوداني و ماندگار حضرت اميرمومنان علي بن ابي طالب (ع) كه حاوي خطبه ها، نامه ها و سخنان قصار و حكمت آميز آن حضرت (ع) است، مجموعه اي بي نظير است كه توسط محمدبن حسين موسوي معروف به سيد شريف رضي (ره) جمع آوري و نگارش يافته است. اين بي ترديد براي اميرالمومنين (ع) يك فضيلت بزرگ و دستاوردي سترگ است.
مفاهيم عميق كه سرچشمه از وحي دارد و بر زبان و قلم قرآن ناطق حضرت اميرالمومنين (ع) جاري شده است، نهج البلاغه را پس از قرآن كريم مهمترين و ماندگارترين اثر براي مسلمانان قرار داده و به اخ القرآن مشهور و ملقب گرديده است.
سيد رضي (ره) در جاي جاي نهج البلاغه، هنگامي كه با عبارت و سخنان بليغ از آن حضرت برخورد مي كند، نمي تواند شگفتي خود پنهان سازد و به شيواترين بيان، آن را مورد ستايش، شرح و توصيف قرار مي دهد.
اين كتاب از همان ابتدا، مورد توجه همه دانشمندان و بزرگان و مردمان عادي همه ملل قرار گرفته و به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است. حتي ادباي غير شيعي نيز اذعان دارند كه نهج البلاغه زيباترين و شيواترين متن از زبان و ادبيات عرب است.
سخنان امير المومنين (ع) به لحاظ زباني و ادبي در اوج قله فصاحت قرار داشته و به لحاظ محتوا و معنا متعالي ترين و عميقترين افكار را در بر دارد.
در مورد كلام اميرالمومنين (ع) در اين كتاب بسياري معتقدند كه « فوق الكلام المخلوق و دون الكلام الخالق » بالاتر از كلام همه مخلوقات و پايين تر از كلام خداوند است.
و حضرت امام خميني (ره) در مورد نهج البلاغه مي فرمايد : « ما معتقديم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن، بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن، بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ماست »
2- زيباترين بصيرت
« بصيرت » در زبان عربي به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي و عبرت مي باشد و با رويت ظاهري تفاوت دارد. در اصطلاح عرفاني و فلسفي، بصيرت عبارت است از قوه اي در قلب آدمي كه به نور قدسي منور بوده و شخصي به وسيله آن حقايق اشياء و امور را درك مي كند. همان گونه كه شخص به وسيله چشم، صورتها و ظواهر اشياء را مي بيند.
اميرالمومنين (ع) صرف نظر از گفتار، تمام رفتار و سيره اش بر مبناي بصيرت ديني بوده است چنانكه در قرآن كريم سوره يوسف آيه 108 آمده است « قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني... » اي پيامبر ! بگو طريقه من و پيروانم همين است كه خلق خدا را با بينايي و بصيرت دعوت كنم و... » حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : « اهل بينش كسي است كه بشنود و بينديشد و با بينش در آن درنگ كند و از رخدادها پند گيرد و بهرهمند شود و خود را از پرتگاه ها باز دارد » در عبارتي ديگر از آن حضرت مي خوانيم « لا تمستعطوا الراي فيما لا يدرك قعره البصر » در جايي كه بينش به عمق آن نرسيده و توجه آن نشده اظهار نظر نكنند ».
بصيرت در انسان علاوه بر آگاهي نسبت به وقايع و امور جاري، سبب عبرت گيري و الهام بخشي مي گردد، چنانكه خداوند در قرآن كريم، در بيان ذكر مصاديق اهل بصيرت و كاركردهاي آن پيامبراني چون حضرت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) را به عنوان نمونه ياد مي كنند ه داراي بصيرت بودند و همين ويژگي به آنان توانايي بسيار بالايي بخشيد تا در مقام عمل بتوانند يافته هاي خود را به جاي برسانند. » آري عوامل و منابع بصيرت در سيره و گفتار اميرالمومنين (ع) نيازمند تحقيقي جداگانه است، اما اجمالاً بايد دانست كه در سيره و منظر حضرت علي (ع) عوامل و منابع بصيرت عبارتند از : تقوا و ياد حق، عدم وابستگي مادي، بهره گيري از ابزار شناخت، تفكر و علم و دانايي،عبرت پذيري، بهره مندي از قرآن كريم، بهره گيري از تاريخ و سرگذشت گذشتگان و شناخت تاريخ.
و ....
************************************************** ******************************
3-زيباترين تجلي گذشت
بي ترديد عفو و گذشت يك صفت و فضيلت الهي است كه پيامبران و اولياء خدا، بدان متّصف اند.
در تاريخ آمده هنگامي كه اميرالمومنين (ع) به مروان حكم دست يافت، وي را آزاد ساخت و از سر تقصيراتش گذشت.
در مورد عبدالله زبير نيز نقل شده كه در ملاء عام به اميرالمومنين (ع) دشنام ميداد و هنگامي که با سپاه عايشه به بصره آمد، خطبه خواند و در آن هر چه به زبانش آمد به علي بن ابيطالب (ع) گفت.
اما اميرالمومنين (ع) چون به وي دست يافت، از او گذشت و او را عفو كرد و تنها به او فرمود :
« برو كه تو را نبينم »
رفتار اميرالمومنين (ع) همچنين با عايشه پس از جنگ جمل مشهور است، هنگاميكه بر او غلبه يافت، او را گرامي داشت و چون خواست به مدينه بازگردد، بيست زن از قبيله عبدقيس كه همه لباس مرد پوشيده بودند و هر يك شمشيري حمل ميكردند، با وي همراه كرد، تا به مدينه رسيد.
عايشه در بين راه پيوسته به حضرت ناسزا مي گفت و اظهار مي كرد كه آن حضرت مرا هتك حرمت نموده است و مرداني از ياران خويش به همراه من فرستاده است و چون به مدينه رسيدند، آن زنان به او گفتند :
ببين ما همه زنيم كه همراه با تو بوديم.
اميرالمومنين (ع) و همچنين بسياري از مردم بصره را كه همراه عايشه با وي جنگيده و جمعي از يارانش را نيز كشته بودند، پس از پايان جنگ، آزاد كرد و به سپاه خود امر كرد كه متعرض آنها نشوند و هر كدام كه سلاح بر زمين نهد آزاد است، نه اسيري از آنها گرفت و نه مالي از آنان به غنيمت ستاند و با آنان چنان رفتار كرد كه پيامبر اسلام (ص) در فتح مكه با مكيان رفتار نمود.
جريان بستن آب شريفه فرات در هنگام جنگ صفين توسط لشكر معاويه، بر ياران اميرالمومنين (ع) و عفو و گذشت آن حضرت پس از پيروزي بر آن لشكر و اجازه نوشيدن آب به آنان، در تاريخ مشهور است.
آري جود و كرم از مناقب منحصر به فرد اهل بيت پيامبر (ص) و سرسلسله آنان اميرمومنان (ع) است كه در تمام ميدانها مشهود است كه رفتار آن حضرت با قاتل خويش مصداق معروفي از عفو و گذشت آن حضرت مي باشد.
************************************************** ******************************
4-زيباترين تشابه
يكي ازويژگي هاي منحصر به فرد اميرالمومنين (ع) كه از آن به عنوان بزرگترين فضيلت نيز مي توان نام برد، همساني با انبياء الهي در رفتار، صفات و فضائل اخلاقي و علمي است.
شخصيت اميرالمومنين (ع)، صفات همه انبياء را يكجا در خود دارد. روايات فراواني نقل شد كه آن حضرت را علاوه بر پيامبر اسلام (ص) شبيه همه پيامبران الهي دانسته است.
بحثهاي كلامي فراواني اطراف فضيلت علي (ع) نسبت به ساير انبياء الهي به وجوه آمده كه در برخي اشعار حافظ هم اشاره هايي به اين مبحث شده است مانند اين بيت كه مي گويد :
مريد پير مغانم، ز من مرنج اي شيخ چرا كه وعده تو كردي و او به جا آورد
در تفسير اين بيت وجوهي چند احتمال داده اند از جمله اينكه مقصود حافظ از « شيخ » حضرت آدم است و « پير مغان » حضرت علي (ع) است و معناي شعر اين است كه حافظ خطاب به حضرت آدم مي گويد :
من مريد حضرت علي (ع) هستم و تو اين را بر من خرده مگير، زيرا تو وعده كردي كه از گندم نخوري، ولي عاقبت خوردي، اما اين وعده را علي (ع) به جا آورد و هرگز نان گندم نخورد، بلكه به قرص نان جويي اكتفا كرد.
اما وجهي كه بيان شد، نشان مي دهد، اين بحث كلامي از قديم وجود داشته كه شخصيت اميرالمومنين (ع) همرديف و در مواردي بالاتر از انبياء الهي مي باشد.
منشاء اين عقيده روايات فراواني است كه از محدثين شيعي و سني در اين زمينه نقل شده كه شايد مهمترين آنها روايت مشهور به « تشبيه » باشد كه از رسول خدا (ص) نقل شده است :
« هر كس بخواهد، آدم را در عملش و نوح را در فهمش و ابراهيم رادر خلقش و موسي را در مناجاتش و عيسي را در رفتار و محمد را در تمام خلقت و كمال صفاتش ببيند، بايد به اين مرد كه از راه مي رسد، بنگرد. پس مردم همه گران كشيدند. ناگهان علي (ع) را ديدند كه از راه مي رسد. گويي سيلي بود كه از جاي خود كنده شده و در سراشيبي افتاده و از كوه به زير مي آيد. »
و در كتاب زين الفتي به صورت ديگري از اين حديث كه اخطب خطباء خوارزم روايت كرده چنين است :
ما را خبر رسيد كه پيغمبر (ص) در جمعي از اصحاب خود بود ؛ پس گفت :
آدم را در علمش، نوح را در فهمش و ابراهيم را در حكمتش به شما نشان مي دهم.
درست در همين وقت علي (ع) پيدا شد.
ابوبكر گفت يا رسول الله آيايك مرد را با سه پيغمبر هم سنگ فرمودي ؟
به به، آفرين به اين مرد ! كيست اين مرد اي فرستاده خداي ؟ پيغمبر (ص) فرمود : مگر او را نمي شناسي اي ابوبكر ؟ گفت : خدا و رسول او داناترند
. فرمود : او ابوالحسن علي بن ابي طالب است.
پس ابوبكر گفت : به به آفرين بر تو اي ابوالحسن، كجا مثل تو پيدا مي شود اي ابوالحسن !؟
************************************************** ******************************
5- زيباترين جهاد
روايتي است كه روزي پيامبر اكرم (ص) گروهي از سپاهيان را به جنگ اعزام كرد، چون از ماموريت جهادي خود بازگشتند فرمود :آفرين به مردمي كه « جهاد اصغر » را به پايان بردند و « جهاد اكبر » همچنان بر عهده آنان باقي است. گفتند : اي پيامبر خدا ؛ « جهاد اكبر » چيست ؟ فرمود : جهاد با نفسدر فرهنگ اسلامي، مجاهد و پهلوان واقعي كسي است كه بر نفس خود چيره شده و بر شيطان درون سلطه يابد. پيامبر (ص) فرمود :
« افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه »
بالاترين جهاد از آن كسي است كه با نفسي كه ميان دو پهلويش قرار دارد، مبارزه نمايد.
همچنانكه جهاد اصغر و بيروني داراي آثار ارزشمند بي شماري است، جهاد با نفس نيز نتايج ارزشمندي را به دست خواهد آورد و از بركات آن در دنيا و آخرت بهره مند خواهد شد. در دنيا به بصيرت و نورانيت باطن مي رسد چنانكه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :
« والذين جاهدوا و فينا لنهدينهم سبلنا »
كسي كه براي ما جهاد كند او را به راههاي خود هدايت مي نماييم.
اميرالمومنين (ع) كه در گفتار بارها بر لزوم جهاد با نفس تأكيد فرموده و در رفتار و سيره عمليش نيز گوياي يك جهاد اكبر مستمر است در اين رابطه مي فرمايد :
« جهاد النفس مهر والجنه »
جهاد با نفس، كابين بهشت است.
آري حضرت علي (ع) با نفس خود مبارزه مي كرد و بدون كمترين تسامح با كمال قاطعيت با آن برخورد مي كرد و هرگونه فرصتي را از نفس خود سلب مي نمود و با كمترين راحت طلبي و يا نيازهاي كاذب و حتي لذت هاي دنيوي حلال كه لذت هاي آخرت را تقليل مي دهند احساس مي كرد، با نفس خود به مبارزه بر مي خاست و اين مبارزه را بهترين جهاد مي دانست و مي فرمود :
« افضل الجهاد، جهاد النفس عن الهوي و فطامها عن لذات الدنيا »
بهترين جهاد، جهاد با هواهاي نفساني و جلوگيري نفس از لذت هاي دنياست.
************************************************** ******************************
6-زيباترين حمايت از نيازمندان
معروف است كه حضرت علي (ع) روزي زني را مشاهده كرد كه مشك آبي بر دوش گرفته و به سختي آن را حمل مي كند. حضرت مشك او را گرفته و به همراه او به محلي كه زن قصد داشت برد و از وضع حال آن زن سوال كرد.
زن گفت : علي بن ابيطالب شوهرم را به سرحدات جهت جنگ فرستاد، او در آنجا كشته شد و كودكان يتيمي را بر جاي نهاد كه چون از دنيا مالي نداريم، ناچارم بيرون از خانه براي مردم كار كنم تا هزينه زندگي آنان را تأمين نمايم.
حضرت علي (ع) به خانه برگشت. آن شب تا صبح به خواب نرفت و صبح هنگام زنبيلي پر از طعام نمود و به خانه آن زن برد.
وقتي دق الباب كرد، آن زن گفت : كيست ؟
فرمود : من همان بنده خدا هستم كه ديروز مشك آب شما را برايتان حمل كردم. اكنون براي كودكانت غذا آورده ام.
زن گفت : خدا از تو راضي شود و ميان من و علي بن ابيطالب، حكم فرمايد حضرت علي (ع) داخل خانه شد و فرمود : من دوست دارم كه كسب ثواب كنم.
اكنون مخيري بين آنكه خمير نمايي و نان طبخ كني، يا بچه هايت را آرام كني، تا من طبخ نان نمايم. زن گفت : من به نان پختن بيشتر آشناتر و تواناترم. شما بچه ها را مشغول كن تا من نان بپزم.
زن مشغول خمير كردن آرد شد حضرت علي (ع) نيز گوشت مي پخت و با دست خود، با خرما در دهان بچه هاي زن مي گذاشت و هرلقمه اي كه آنها مي خوردند امام به آنها مي فرمود : اي فرزندم ! علي بن ابيطالب را حلال كن.
وقتي زن از خمير كردن آرد فارغ شده به حضرت گفت : تنور را روشن كن.
امام در حال روشن كردن تنور، صورت خود را به طرف شراره هاي آتش مي گرفت و با خود مي گفت :
يا علي ! حرارت سوزان آتش را بچش، اينست جزاي كسي كه حق بيوه زنان و يتيمان را ضايع بگذارد.
در اين هنگام زن همسايه كه علي (ع) را مي شناخت، حضرت را ديد و به آن زن بيوه گفت : واي بر تو اين اميرالمومنين (ع) است.
آن زن به سوي حضرت شتافت در حاليكه مي گفت و اخجلتا يا اميرالمومنين. حضرت به او فرمود : من از تو شرمنده هستم كه در مورد وضعيتت كوتاهي كرده ام.
آري علي (ع) اينگونه به خاطر غفلت از خانواده بي سرپرست خود را تنبيه مي كند! اين هشداري است براي يكايك ما كه در مقابل يتيمان و نيازمندان در حد توان به آنان كمك و ياري نمائيم.
************************************************** ************
7-زيباترين خبر بزرگ « نباء عظيم »
ارزش گذاري برروي اخبار، از لحاظ اهميت و تازگي آن، نخستين بار توسط خداوند در قرآن كريم آغاز شده است.
امروزه در دنياي مطبوعات، براي اخبار جديد و تازه كه به سرعت توسط خبرگزاريها مخابره شود، ارزش ويژه اي قائلند و حتي مبالغ بالايي نيز براي اين اخبار نسبت به درجه اهميت و دست اول بودن آن، مي پردازند، زيرا اين كار آنان جنبه تجاري و پيشرفت اقتصادي دارد، اما در جايي كه ارزشهاي الهي، انساني و معنوي جايگزين درجه ارزشگذاري و اهميت يك خبر باشد، بزرگي و تازگي خبر نيز از همان بُعد قابل ارزيابي است.
بدين لحاظ وقتي خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : عم يتساءلون، عن النباء العظيم و در سوره ديگر مي فرمود :
« قل هو نباء عظيم » بگو او خبر بزرگ است .
مخاطب قرآن كه مسلمانان هستند، بلافاصله مي پرسند، اين خبر بزرگ از نظر خداوند و رسولش، چيست ؟ اينجاست كه روايات اين « خبر عظيم » تفسير شده و امام باقر (ع) در جواب سوال ابوحمزه ثمالي كه تفسير نباء عظيم در سوره نباء چيست ؟
لب به سخن مي گشايد و از حقيقت آن كه ولايت امير مومنان (ع) است پرده بر مي دارد چرا كه اميرالمومنين (ع) خود فرموده است :
خداوند هيچ آيه اي بزرگتر از من ندارد و هيچ خبر بزرگي، بزرگتر از من براي او نيست ولايت من بر امت هاي گذشته عرضه شد ولي آنها نپذيرفتند.
ابوحمزه مي گويد : به امام باقر (ع) عرض كردم : اين آيه « قل هو نباء عظيم، انتم عنه معرضون » درباره چيست ؟
حضرت فرمود : به خدا سوگند ! اين هم درباره اميرمومنان (ع) است كه پيامبر (ص) فرمود : « علي النباء العظيم ! » علي، آن خبر بزرگ است.
آري ! در جايي كه ارزش و جايگاه اخبار، مسائل الهي و معنوي و ديني است، هيچ خبري با اهميت تر و بزرگتر از ولايت اميرالمومنين (ع) نمي تواند باشد. زيرا در بطن اين خبر هزاران خبر تازه و معارف جاوداني و رازگونه ديگر وجود دارد كه ديگران نسبت به آنها آگاهي ندارند و اميرالمومنين (ع) اين اخبار و رويدادها و معارف والا را از پيامبر اسلام (ص) فراگرفته، چنانكه خود فرموده است :
هزار باب از آن حضرت (ص) فرا گرفتم كه از هر باب هزار باب گشوده گردد.
************************************************** ******************************
8-زيباترين درخت
در قرآن كريم چنين آمده است
« طوبي لهم و حسن ماب »
خوشا به حال آنان و مقام نيكوي آنها »
رسول خدا (ص) در مورد آيه فوق فرموده است « طوبي » درختي است در بهشت كه خداوند از روح خود در آن دميده است.
ميوه هايش بر فراز آسمان بهشت آويخته و شاخه هايش از پشت ديوارهاي بهشت مشاهده مي شود.
اين درخت در خانه علي (ع) است. دوستداران علي (ع) از آن محروم نيستند و دشمنان علي (ع) هرگز بدان دسترسي نخواهد داشت. ارتباطي كه در روايات ميان درخت طوبي يادرخت سدره المنتهي و اميرالمومنين (ع) برقرار شده، حكايت از مقام و فضيلتي است كه آن حضرت از جهت منشا و خير و فضيلت بودن داراست. چنانكه در حديث شب معراج، پيامبر (ص) به اين وجه فضيلت اشاره نموده و به دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) چنين گزارش داد :
« در شب معراج به درخت سدره المنتهي رسيدم روي آن نوشته بود :
به راستي پروردگار يكتا هستم كه جز من خدايي نيست محمد (ص) برگزيده آفريدگار است. وي را به وزيرش تاييد و ياري مي رسانم.
از جبرئيل سوال كردم : وزير و جانشينم كيست ؟ فرمود :
علي بن ابيطالب (ع) از آنجا گذشتم تا آنكه در فردوس فرو آمدم و درخت طوبي را ديدم كه ريشه و تنه آن در سراي علي (ع) بود.
در روايت ديگري نيز پيامبر اسلام (ص) خطاب به اميرالمومنين (ع) فرمود :
« تو صاحب درخت طوبي در بهشت هستي كه اهل آن در خانه تو و شاخه هايش در خانه شيعيان و دوستان توست. »
درخت طوبي درختي استثنايي و ممتاز از ديگر درختان بهشتي است كه ميوه هاي خاص خود را دارد و بنابر روايات زيورها و زينت هايي بر سر شاخه هاي آن مي رويد و قصر و منزلي نيست مگر اين كه شاخه اي از شاخه هايش در آن قرار دارد. اصل اين درخت در خانه بهشتي اميرالمومنين (ع) است. و اولين كسي كه از ميوه آن تناول مي كند علي (ع) است.
************************************************** ******************************
ملاقات شگفت انگیز با امیرالمومنین (ع) !
ناشنیدهای از ملاقات شگفت انگیز علامه جعفری با امیرالمومنین (ع) (اختصاصی)
دکتر غلامعلی رجایی
درست است که می گویند هر کاری مقدر است در زمان خودش انجام بشود. ماههاست تصمیم داشتم خاطره ای از استاد فرزانه حضرت علامه محمدتقی جعفری تبریزی را که در دیدار اخیر چند ماه پیش از بیت معظم له از فرزند فرهیخته شان آقا علیرضا شنیده بودم برای اطلاع خوانندگان عزیز به قول امروزیها قلمی کنم و اندکی از دینی را که مردم همیشه و همیشه بر امثال این حقیر دارند اداء نمایم تا اینکه این فرصت دست داد و در ماه مبارک رمضان که ماه شهادت علی است این تقدیر رقم خورد !
این خاطره که به ظهور تجلی ولی الله اعظم حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) بر جناب علامه حکایت دارد، خاطره ای بسیار شگفت و تکان دهنده است و شاید اگر از کسی جز علامه روایت شده بود باور آن قدری دشوار می نمود از این قرار است:
در صداقت گفتار و روایت مرحوم علامه جعفری هیچگونه تردیدی نیست و هرکس که از نزدیک ایشان را می شناخت و از جمله این کمترین که از سالهای آغازین جنگ تا زمان ارتحالشان توفیق حضور مکرر در محضرشان را داشتم می داند و می دانم که آنچه را می گفت و می نوشت و عمل می کرد، درست همان بود که می اندیشید و بدان اعتقاد داشت و در عمل به آن رسیده بود.
ایشان به یکی از شاگردان نزدیک خویش که از وی خواسته بود تجلی حضرت علی (ع) را در دوران طلبگی در نجف اشرف به خود بیان کند، پس از انقلاب روحی که با شنیدن این نام مبارک به او دست داد، ضمن تایید آن خاطره که در جای خود بسیار شنیدنی است، به ملاقات دوم خود با حضرت امیر (ع) در منزل مسکونی شان در تهران چنین اشاره کردند:
روزی که در کتابخانه منزل مشغول نوشتن یکی از جلدهای شرح و تفسیر نهج البلاغه بودم غرق در نوشتن بودم که ناگهان احساس کردم دستی از پشت سر بر شانه من قرار گرفت و همزمان ظاهراً صدایی شنیدم که به من می فرمود دستتان درد نکند. با اینکه در آن لحظه جز من کسی در کتابخانه نبود، با احساسی که از این حادثه به من دست داد، به پشت سرم برگشتم تا ببینم این دست و صدای کیست؛ ولی وقتی هیچ کس را ندیدم تعجب و حیرت من بیشتر شد. از طرفی چون هیچ شکی در شنیدن صدا و احساس آن دست بر شانه ام نداشتم، با مشاهده این صحنه چنان حال و احساس عجیبی در من به وجود آمد که احساس کردم تا لحظاتی دیگر روح از پیکرم خارج خواهد شد و در آستانه جدایی روح از بدنم هستم.
برای اینکه قدری به حال اولیه بازگردم از جا برخاستم و کتابهایی را که در قفسه نزدیک من بودند، بدون هدف خاصی به زمین ریختم و دوباره در قفسه چیدم تا مگر به حال عادی خود بازگردم؛ ولی آن حسّ هنوز در من بود و مرا رها نمی کرد و بدنم به شکل عادی خود باز نمی گشت. دیگر بار برای بازگشت به وضعیت عادی خود جارو را برداشته و حیاط منزل را جارو کردم تا بلکه قدری آرام شوم؛ ولی تأثیری نداشت و انگار روح من در اثر آن حادثه قصد داشت از بدن خارج شود. ناگهان فکر دیگری به خاطرم رسید که قرآن بخوانم و قدری در مناجات با خدا گریه کنم که این تدبیر کار خود را کرد و وضع جسم من به حال عادی خود بازگشت.
استاد می فرمود در اثر این عنایت حضرت علی (ع) پس از آن به هر کتابی که در باره موضوعی خاص مانند فیزیک، شیمی، تاریخ و ... مراجعه می کنم در کمال حیرت می بینم آن موضوع را بلد هستم و انگار قبلاً آن را خوانده و دانسته ام.
محقق گرامی جناب آقای کریم فیضی که تألیفات ارزشمندی درباره حیات پربار علمی استاد انجام داده است در ص 87 کتاب خود دیدار با علی می نویسد: این خاطره را آقای سیدی از ارادتمندان حضرت استاد در مصاحبه ای که در فروردین ماه سال 1378 با وی انجام داده برای او نقل کرده است.
وقتی این خاطره را از آقا علیرضا یادگار مرحوم استاد شنیدم، به یادم آمد که حضرت ایشان در مجلد یازدهم شرح و تفسیر نهج البلاغه به کرامتی دیگر از تجلی و عنایت حضرت امیر المومنین به خود در این کتاب ارزشمند چنین اشاره می کند که به هنگام نوشتن تفسیر خطبه حالتی در من به وجود آمد که در تفسیر خطبه هفتاد آن حضرت با الفاظ معمول و متداول احساس ناتوانی خاصی می کنم؛ لذا قلم را برای لحظاتی به زمین گذاشتم و به عظمت آن بزرگ مرد مظلومی که پس از پیامبر با عظمت ترین شخصیت بشری در هستی است، اندیشیدم. ناگهان بدون اراده قلم در دست من قرار گرفته و بدون اینکه از خود اختیاری داشته باشم، حضرت سطوری را بدست من بر صفحه کاغذ جاری کردند و ... گوارا باد این تجلّی بر حضرت استاد که با نام علی در بیانات خویش نرد عشق می باخت و در آتش عشق او می گداخت.
اینک که ماه خدا فرا رسیده و المنة لله که در میکده باز شده و حضرت عشق، عشاق خود را به ضیافت خاص خود فراخوانده است تا در این اوقات نورانی جانشان را آکنده از نور کند، از خدا بخواهیم هر که و هر جا و هرچه هستیم به برکت این ماه و شهید آن علی(ع)، خود ما را از ما بگیرد و از آن هیچ باقی نگذارد تا با خروج از این ماه فقط و فقط او را ببینیم و از او بگوئیم و در همه حال او را بجوئیم و همه او شویم و همنوا با هاتف زمزمه کنیم: «که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو»
بارالها! به حرمت و عظمت و منزلت و شأن امیر المومنین علی در نزد تو، در این ماه، شراب «بی خودی» در کام جان ما بریز و ما را از خود بی خود فرما و در دریای عظمت خودت غرق کن. آمین
منبع خبر: شیعه نیوز
************************************************** ********************************************
وقتی که سلطان مراد که از سلاطین ال عثمانست خواست به زیارت نجف اشرف قبر علی (ع) مشرف شود، در سر چهار فرسخی چشمش به گنبد شریف افتاد از اسب پیاده شد، امراء دولت هم از اسب پیاده شدند، علت را از او پرسیدند، گفت: چون چشمم به گنبد حضرت افتاد، اعضایم به لرزه افتاد، به طوری که قدرت سواری نداشتم لذا پیاده شدم و احترام کردم. گفت: راه دور است خوب است تفال به قران بزنید، او هم تفال به قران زد و این ایه امد "فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی: کفشهایت را در بیاور چون در وادی مقدس طوی هستی" (ط 12) پس با پای پیاده و بدون کفش به طرف حرم امیرالمومنین رفت، چشمش به موضع دو انگشت مبارک افتاد، از قصه اش سوال کرد ، گفتند این حکایت مربوط به مره بن قیس است، یکی گفت : این از جعلیات شیعه هاست و اصلی ندارد ، سلطان مراد گفت: از حضرت می خواهم تا صدق و کذب ان را متوجه شوم. فردا حضرت حقیقت قضیه را بر او منکشف کرد، سلصان مراد دستور داد زبان ان مرد دشمن را بریدند.
امّا قصه مره بن قیس چنین است که او مرد کافری بود و مال و خدم و گوسفند زیاد داشت ، یکروز صحبت اباء و اجدادش شد ، گفتند: تمام انها را امیرالمومنین به قتل رسانده است
پرسید قبر امیرالمومنین کجاست؟ گفتند: نجف اشرف و با دو هزار سوار و دو هزار پیاده به سمت نجف اشرف امد، بهد از شش روز که با اهل نجف در بیرون شهر جنگ کرد ، بالاخره داخل شهر شدند و یکسره رفت میان روضه مقدسه و گفت: یا علی تو پدران و اجداد مرا کشتی ، پس من هم قبرت را نبش می کنم ، همین که به اینجا رسید دو انگشت مثل ذوالفقار از میان ضریح مطهر بیرون شد و به کمر ان ملعون زد و او را دو نیم کرد و ان دو نیم همان ساعت مثل دوسنگ سیاه شد.
اهل نجف بردند پشت شهر نجف انداختند و اهانت زیادی مردم به جسد سیاه او می کردند و حتی حیوانات بر او بول می کردند.
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
************************************************** ********************************************
9- زيباترين دقت
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
ابن عباس نقل كرده است :
در يكي از روزهاي جنگ صفين، امام علي (ع) را ديدم كه پيوسته به آسمان نگاه مي كند ! علت را پرسيدم : يا اميرالمومنين (ع) مي بينم كه به آسمان زياد نگاه مي كني ؟
فرمود : دقت مي كنم كه ببينم آيا وقت نماز رسيده است، يا نه ؟
گفتم : ما در حال جنگ هستيم !
فرمود : ما با شاميان بر سر اقامه نماز مي جنگيم، چرا خود در اول وقت نماز نخوانيم ؟
آري او در جنگ صفين دست از جنگ كشيد و در « ليله الهرير » در حاليكه تير از راست و چپ آن حضرت مي گذشت، حضرت لحظه اي از اقامه نماز غافل نشد و همچنان مشغول راز و نياز با پروردگار خود بود و از اهميت و فضيلت نماز به عنوان ستون دين اشاره مي كرد و مي فرمود :
شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش مي كنم، زيرا نماز برترين عمل و ستون و اساس دين شماست. مرحوم فيض (ره ) در محجه البيضاء نقل مي كند. هنگاميكه وقت نماز مي رسيد، علي (ع) برخود مي لرزيد. به او گفتند :
يا اميرالمومنين ! ترا چه شده است ؟ مي فرمود : وقت اداي امانتي رسيده كه خداوند آن را به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد ولي آنها از قبول آن ابا كردند.
************************************************** ******************************
علي و ارتباط با زنان و دختران
به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.
- اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.
از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند، اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.
پس در ارتباط با افراد نامحرم ،چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد
نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!
ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.
به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.
************************************************** ******************************
10-زيباترين ساقي كوثر
بنا به روايتي، نخستين سقا در تاريخ شيعه حضرت علي ابن طالب (ع) است او در جنگ احد تشنگان را آب داد و در زمان حيات خود چاه ها و قنات هاي بسيار حفر كرد تا تشنگان را سيرآب سازد بنا به روايت ها و اعتقاد شيعه امام علي (ع) در قيامت ساقي حوض كوثر خواهد بود و در صحراي محشر تشنگان را سيرآب خواهد كرد.
ابوايوب انصاري (ره) مي گويد :
نزد رسول خدا (ص) بودم و از آن حضرت درباره حوض كوثر سوال شد فرمود : اينكه درباره حوض از من پرسيديد شما را از آن خبر دهم ! حوض چيزي است كه خداوند از ميان پيامبران مرا بدان گرامي داشته است، عرض آن به فاصله ميان ايله و صناء است، دو نهر از آب در آن مي ريزد، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر، بسترش از مشك خوشبوست و سنگريزه هايش در و ياقوت است پروردگارم شرط كرده است كه كسي به آن وارد نشود مگر آنان كه داراي نيتهاي درست و دلهايي پاكند.
و پس از من تسليم وصي من خواهند بود. آن گاه وصي من غير شيعيان خود را از آن دور مي كند همان گونه كه آدمي شتر گردار را از ميان شترهاي خود دور مي سازد. كه در اينجا حضرت رسول (ص) خطاب به امام علي (ع) فرمود :
اي علي تو برادر، وزير و صاحب لواي من در دنيا و آخرت و صاحب حوض من هستي، هر كه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
شيخ صدوق (ره) مي نويسد :
اعتقاد ما درباره حوض كوثر آن است كه آن حق است و پهناي آن به فاصله ميان ايله و صنعاء است و آن حوض پيامبر (ص) است و در آنجا به مقدار ستارگان آسمان قرار دارد و سرپرست و مسئول آن در روز قيامت اميرمومنان علي بن ابي طالب (ع) است كه دوستانش را از آن سيرآب و دشمنانش را از آن دور مي سازد، هر كه جرعه اي از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد گشت.
و ابن شهر آشوب در تفسير آيه « و سقاهم ربهم شرابا طهموراً » و خدايشان آنانرا با شراب پاك سيرآب ميفرمايد گفته است منظور ربّ در اين آيه علي بن ابيطالب (ع) است به اين دليل كه رب بمعني سيد و آقاست.
والحوض حوض محمد و وصيه يسقي محبيه و يمنعه العدي
حوض، حوض محمد و جانشين اوست دوستان را از آب آن سيراب و دشمنان را از آن مانع است.
************************************************** ******************************
12- زيباترين شفاعت از دوستان
شفيع كسي است كه در دنيا و آخرت دستگير، فرد ديگري باشد. خداوند در سوره مريم آيه87 مي فرمايد
« لا يملكون الشفاعه الامن اتخذ عندالرحمن عهداً » مطابق برخي روايات، اين آيه در شان اميرالمومنين (ع) نازل شده و منظور از شفاعت كننده شخص اميرالمومنين (ع) خوانده شده است. دامنه شفاعت اميرالمومنين (ع) علاوه بر دوران حيات پر بركتش، بعد از شهادت و در طول تاريخ و حتي بعد از زندگي دنيا و حيات پس از مرگ نيز ادامه دارد. كه در اينجا به ذكر يك نمونه كه علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار آورده است اكتفا مي كنيم.
علامه نقل كرده است كه : شخص در حمام، هنگامي كه داشت غسل مي كرد، به رفيق خود مي گويد : تقاضا دارم، مرا كمك كرده و در غسل كردن ياري نمايي. هنگامي كه برهنه مي شود، رفيقش اثر زخمي را در شانه او ملاحظه كرده و از علت آن سوال مي كند. آن شخص پاسخ مي دهد كه جريانش را بعد از غسل برايت حكايت مي كنم. چون از غسل فارع شد گفت :
اين قضيه چنان است كه من در انواع معاصي متجري بودم و با ده نفر دوره داشتم و هر شب به شرب خمر و ساير معاصي مشغول بوديم. تا شبي از منزل يكي از رفقا برگشته در حال مستي به خانه آمدم. آخر شب بود كه مادرم صدا زد : فردا شب ده نفر رفقاي تو در منزل تو مي باشند و چيزي موجود در خانه نيست.
برخيز هنگامي كه زوار به زيارت حضرت امير (ع) مي روند. بعضي را غارت كن و براي تهيه فردا شب بياور. من برخاستم و رفتم جلو راه زوار. شبي بسيارتاريك بود در وادي نجف ديدم دو نفر مي آيند. چون به نزديكي من رسيدند دو زن يكي جوان و ديگري پير بود. گفتم : برهنه شويد. برهنه شدند. با خود گفتم : چنين زن جواني براي تو رسيده غنيمت است. با او در آويختم.
پيرزن گفت : اي مرد ! اين دختر يتيم است و فردا شب زفاف اوست. به من گفت : خاله شايد فردا شب كه به خانه شوهر مي روم اذن ندهد به زيارت اميرالمومنين (ع) بروم. بيا امشب برويم زيارت. دست از اين دختر بردار.
من گوش به حرف پيرزن نكردم. دختر را انداخته روي سينه او نشستم و مهياي عمل شنيع با او شدم. فرياد زد : « المستغاث بك يا الله يا الله المستغاث بك يا اميرالمومنين (ع).
ناگاه سواري هويدا شد و فرمود : برخيز. جواب دادم : خودت از دست من رهايي داري كه به اعانت ديگري آمدي ؟ ضربتي بر شانه من زد كه بي هوش شدم، ليكن مي شنيدم كه با زنها مي گفت. لباس خود را بپوشيد ! زنها عرض كردند : حال كه ما را نجات دادي، ما را به زيارت اميرالمومنين (ع) هم برسان ! سوار فرمود :
من خود اميرالمومنين هستم. باز گرديد، شما مرا زيارت كرديد و زيارت شما قبول است. در اين حال من كه كمي به هوش آمده بودم، به آن سوار عرض كردم : نادم و پشيمانم، آيا توبه من مقبول است ! آن سوار پاسخ داد :
بلي سپس دست خود را بر زخم من كشيد. اكنون اين اثر كه مي بيني، آثار همان زخم است.
ادامه دارد .................
منابع:gtalk.ir
منبع: داستان و پند هایی از زندگی حضرت علی
شیعه نیوز