Majid_GC
20th September 2011, 07:00 PM
راحت ترین کار، پاک کردن صورت مسئله(موسیقی ، ماهواره ؛ دوستی و...)
اتفاقی که بسیار شاهد آن هستیم و به هیچ زمینه ای هم منحصر نمی شود به دلیل فواید زود گذری که دارد بسیار سریع در حال همه گیر شدن است ، مخصوصا در مسائل مهم زندگی.
با گذشت زمان باطبع زندگی انسان نیز تغییر می کند و دچار تحولاتی می شود که خواه یا ناخواه زندگی را فرا می گیرند و در زندگی هریک از افراد ریشه می دواند.
حقیقت غیر قابل انکاری ست که همان طور که تکنولوژی های جدید وارد زندگی می شوند استفاده از آن هم می تواند درست یا نادرست باشد.
مورد استفاده قرار دادن صحیح بستگی به خود فرد دارد همنا گونه که می توان از چاقو هم برای پوست کندن میوه و هم برای صدمه رساندن به یکدیگر بهره جست/
موضوع این است که من به عنوان یک انسان باید هر وسیله یا پدیده را درک کنم و استفاده درست از آن را در پیش گیرم اما خیلی وقت ها پیش می آید که به دلیل ناآگاهی و جهلی که از جامعه به من منتقل می شود یا به دلیل خیلی از نیاز های سرکوب شده ی دیگر دست به استفاده نادرست آن می زنم و به این صورت مسئله ی مورد بحث پیش می آید که چه شد که این فرد از وسیله به درستی استفاده نکرد.
در این جاست که من به دنبال دلیل می گردم و به جای اینکه دلیل رو جامعه و خود فرد جستجو کنم راحت ترین راه را بر می گزینم و آن محکوم کردن خود پدیده یا وسیله است. بی آنکه بخواهم در مسائل مهم تر بیندیشم گناه را می اندازم گردن یک جسم بی جان و می گویم که این بد است که عده ای را گمراه کرده است.
منطقم این را می گوید همه ی انسان ها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود و غافل از اینکه در جامعه هم انسان های خوب هستند و بد ، و همین بد ها هستند که استفاده ی نادرست را در پیش می گیرند اما من همیشه به جای اینکه تعداد بعد ها و وفرهنگ نادرست را اصلاح کنم دست به پاک کردن صورت مسئله زده ام.
چرا که با اینکار بدی را می اندازم گردن دیگران نه خودم.
موسیقی ، غنا
اولین موضوع قابل تامل موسیقی است ، چه چیز در متن این موسیقی وجود دارد که باعث شده است من منحرف بشوم؟
آیا غیر از این حقیقت است که مشکل از دیدگاه و استفاده ی من است؟
اگر موسیقی من را از یاد خدا می اندازد به این معنا نیست که من همیشه در فراموشی بئده و حال آگاه شده ام و از آگاهی بر این غفلت خشمگین شده ام؟
اینکه هرکس از موسیقی چه بهره ای می برد سوالی است که باید در خودمان دلیلش را جستجو کنیم؟ کم نیستند افرادی که معتقدند آن ها زیبایی و عظمت خلقت را در موسیقی ، در این متن و در این آوا دریافت کرده اند!
اما حال چه؟ که ما به جای اینکه دیدگاه و استفاده ی درست را در بین خودمان رواج دهیم بر روی این موضوع تاکید می ورزیم که من از شنیدن فلان موسیقی از یاد خدا غافل شده ام و به جای دریافتن این حقیقت که مشکل از من است ، من همیشه در فراموشی از یاد خدا بوده ام ، می خواهم بر روی اشتباه و نقص خود سرپوش بگذارم و می گویم که این آهنگ بد است چون که مرا غافل کرد و غافل از چه؟
و حقیقتا غافل از چه ، غافل در فراموشی که در آن بوده ام و حال به آن آگاهی پیدا کرده ام و مطمئنا بهتر است که بگویم تو بد هستی و نقص داری تا اینکه بخواهم خودم را بد و ناقص معرفی کنم.
شاد بودن چه گناهی ست؟ جز اینکه ما قصد نفی چیزی کرده ایم و زمانی که قصد مان این باشد از هر چیز خوبی سلاحی می سازیم برای نابود کردن آن.
شاد بودن وظیفه ی انسانی ست. در هنگام عبادت شاد بودن از بنده بودن و لذت بردن از گفتگوی با خالق. در هنگام غذا خوردن شاد بودن از توانگری و وجود نعمت الهی و لذت بردن از سیر شدن برای ادامه ی زندگی.
شابدون در هنگام گوش دادن به موسیقی از اینکه چنین قدرتی در صدا و آوا های زندگی ست و لذت بردن از توانایی درک و شنیدن معنای زندگی.
و وظیفه ی ما شده است فرار از حقیقت برای اینکه خود را بدنام نکنیم.
موسیقی تنها اشاره ای بود برای آگاه شدن نسبت به این این جریان و موضوع لیکن به جای این واژه می توان بسیار واژه های دیگر نشاند و درباره ی آن ها به شکایت برخاست.
امید آنکه همین بتواند به آگاهی مان برساند.
نویسنده:مجید سلیمیان
سایت علمی نخبگان جوان
اتفاقی که بسیار شاهد آن هستیم و به هیچ زمینه ای هم منحصر نمی شود به دلیل فواید زود گذری که دارد بسیار سریع در حال همه گیر شدن است ، مخصوصا در مسائل مهم زندگی.
با گذشت زمان باطبع زندگی انسان نیز تغییر می کند و دچار تحولاتی می شود که خواه یا ناخواه زندگی را فرا می گیرند و در زندگی هریک از افراد ریشه می دواند.
حقیقت غیر قابل انکاری ست که همان طور که تکنولوژی های جدید وارد زندگی می شوند استفاده از آن هم می تواند درست یا نادرست باشد.
مورد استفاده قرار دادن صحیح بستگی به خود فرد دارد همنا گونه که می توان از چاقو هم برای پوست کندن میوه و هم برای صدمه رساندن به یکدیگر بهره جست/
موضوع این است که من به عنوان یک انسان باید هر وسیله یا پدیده را درک کنم و استفاده درست از آن را در پیش گیرم اما خیلی وقت ها پیش می آید که به دلیل ناآگاهی و جهلی که از جامعه به من منتقل می شود یا به دلیل خیلی از نیاز های سرکوب شده ی دیگر دست به استفاده نادرست آن می زنم و به این صورت مسئله ی مورد بحث پیش می آید که چه شد که این فرد از وسیله به درستی استفاده نکرد.
در این جاست که من به دنبال دلیل می گردم و به جای اینکه دلیل رو جامعه و خود فرد جستجو کنم راحت ترین راه را بر می گزینم و آن محکوم کردن خود پدیده یا وسیله است. بی آنکه بخواهم در مسائل مهم تر بیندیشم گناه را می اندازم گردن یک جسم بی جان و می گویم که این بد است که عده ای را گمراه کرده است.
منطقم این را می گوید همه ی انسان ها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود و غافل از اینکه در جامعه هم انسان های خوب هستند و بد ، و همین بد ها هستند که استفاده ی نادرست را در پیش می گیرند اما من همیشه به جای اینکه تعداد بعد ها و وفرهنگ نادرست را اصلاح کنم دست به پاک کردن صورت مسئله زده ام.
چرا که با اینکار بدی را می اندازم گردن دیگران نه خودم.
موسیقی ، غنا
اولین موضوع قابل تامل موسیقی است ، چه چیز در متن این موسیقی وجود دارد که باعث شده است من منحرف بشوم؟
آیا غیر از این حقیقت است که مشکل از دیدگاه و استفاده ی من است؟
اگر موسیقی من را از یاد خدا می اندازد به این معنا نیست که من همیشه در فراموشی بئده و حال آگاه شده ام و از آگاهی بر این غفلت خشمگین شده ام؟
اینکه هرکس از موسیقی چه بهره ای می برد سوالی است که باید در خودمان دلیلش را جستجو کنیم؟ کم نیستند افرادی که معتقدند آن ها زیبایی و عظمت خلقت را در موسیقی ، در این متن و در این آوا دریافت کرده اند!
اما حال چه؟ که ما به جای اینکه دیدگاه و استفاده ی درست را در بین خودمان رواج دهیم بر روی این موضوع تاکید می ورزیم که من از شنیدن فلان موسیقی از یاد خدا غافل شده ام و به جای دریافتن این حقیقت که مشکل از من است ، من همیشه در فراموشی از یاد خدا بوده ام ، می خواهم بر روی اشتباه و نقص خود سرپوش بگذارم و می گویم که این آهنگ بد است چون که مرا غافل کرد و غافل از چه؟
و حقیقتا غافل از چه ، غافل در فراموشی که در آن بوده ام و حال به آن آگاهی پیدا کرده ام و مطمئنا بهتر است که بگویم تو بد هستی و نقص داری تا اینکه بخواهم خودم را بد و ناقص معرفی کنم.
شاد بودن چه گناهی ست؟ جز اینکه ما قصد نفی چیزی کرده ایم و زمانی که قصد مان این باشد از هر چیز خوبی سلاحی می سازیم برای نابود کردن آن.
شاد بودن وظیفه ی انسانی ست. در هنگام عبادت شاد بودن از بنده بودن و لذت بردن از گفتگوی با خالق. در هنگام غذا خوردن شاد بودن از توانگری و وجود نعمت الهی و لذت بردن از سیر شدن برای ادامه ی زندگی.
شابدون در هنگام گوش دادن به موسیقی از اینکه چنین قدرتی در صدا و آوا های زندگی ست و لذت بردن از توانایی درک و شنیدن معنای زندگی.
و وظیفه ی ما شده است فرار از حقیقت برای اینکه خود را بدنام نکنیم.
موسیقی تنها اشاره ای بود برای آگاه شدن نسبت به این این جریان و موضوع لیکن به جای این واژه می توان بسیار واژه های دیگر نشاند و درباره ی آن ها به شکایت برخاست.
امید آنکه همین بتواند به آگاهی مان برساند.
نویسنده:مجید سلیمیان
سایت علمی نخبگان جوان