Joseph Goebbels
18th September 2011, 07:43 PM
در گذشتههای بسيار دور، مردم ديدهها، شنيدهها و پندارهای خود را در چارچوب داستان، افسانه يا اسطوره ماندگار میکردند و توجيه بسياری از پديدههای طبيعت را نيز در همين چارچوب انجام میدادند. شايد به نظر مردمان امروزی اين افسانهها يا اسطورهها غيرعادی و خيالپردازانه به نظر برسند، اما به طور کامل دور از حقيقت نيستند. افسانهها يا اسطورهها شايد به همان صورتی که روايت شدهاند رخ نداده باشند ، اما کاوش در آنها میتواند سرنخهايی از انديشهی پيشينيان به ما بدهد. از اين رو، در اينجا میکوشيم با نگاهی به برخی اسطورههای ايرانی تا اندازهای با چگونگی نگرش ايرانيان باستان به جهان هستی آشنا شويم.
آفرينش در نگاه ايرانيان
ايرانيان باستان به فرشتگان و ايزدان و ديوان و پريان گوناگونی باور داشتند. در نظر آنان فرشتگان و ايزدان ياران اورمزد (دانای بزرگ) و کارگزار يکی از پديدههای خوب در جهان هستند. ديوان و پريان ياران اهريمن هستند و آنچه به زيانکاری، ويرانی، زشتی و ناپاکی میانجامد از کارهای آنان است. از آنجا که ايرانيان باستان آفرينش را همواره جولانگاه نبرد نيروهای نيک و بد میدانستند، پديدهها و دگرگونیهای جهان را نيز با در نظر گرفتن اين دو دسته نيرو توجيه میکردند.
در اسطورههای زردشتی جهان به سه بخش تقسيم شده است: جهان روشنی که اورمزد بر آن فرمانروايی میکند؛ جهان تاريکی که اهريمن بر آن فرمانروايی دارد و ميان آنها، تُهيگی (فضای خالی) است. اورمزد از چگونگی اهريمن آگاه است اما اهريمن از جهان روشنی آگاهی ندارد. اورمزد برای اين که نبرد نيکی و بدی هميشگی نباشد، زمان و مکان محدودی را برای رويارويی با اهريمن تعيين میکند. بنابراين، اورمزد زمان کرانهمند (دراز اما محدود) و مکان کرانهمند (پهناور اما محدود) را میآفريند.
زمان کرانهمند به چهار دورهی سههزارساله بخش میشود. در سه هزار سال نخست، اورمزد به آفرينش مينويی (غيرمادی) میپردازد. پس از آفرينش امشاسپَندان و ايزدان، صورت غيرمادی آفريدههای جهان مادی را میآفريند. در پايان اين سه هزار سال، اهريمن به جهان روشنی میتازد اما با شنيدن سرود مقدس بیهوش میشود و به جهان تاريکی میافتد. آنگاه سه هزار سال دوم آغاز میشود و اورمزد برای آفريدههای مينويی خود، تن (جسم) میآفريند. سههزار سالهی سوم با يورش اهريمن و يارانش به انسانها آغاز میشود و برآمدن زردشت در هزارهی چهارم رخ میدهد.
چگونگی آفرينش تن برای آفريدههای مينويی در سه هزارهی دوم اينگونه بود که اورمزد آتش آغازين را از انديشه بيافريد. سپس از آتش آغازين که مايهی آفرينش بود، پيکری مادی آفريد. آنگاه آسمان را از سرِ پيکرِ آغازين، زمين را از پای آن، آبها را از اشکش، گياه را از مويش، نخستين چهارپا (گاو اسطورهای) را از دست راستش و نخستين انسان (کيومرث) را از دست چپ آن آفريد. در پايان اين سه هزار سال، اهريمن بار ديگر يورش میآورد که به مرگ گاو نخستين میانجامد اما از بخشهای گوناگون پيکر گاو نخستين، گياهان و جانوران گوناگون پديد میآيند.
فرشتهی باران
اسطورهی فرشتهی باران و ديو خشکی نمونهای خوب برای نشان دادن چگونگی نگرش ايرانيان باستان به طبيعت است. برپايهی اين اسطوره، ستارهای به نام تيشتر نطفهی آب را در بر دارد و چهارپايان کوچک و بزرگ و مردمان چشم به راه آن هستند تا بار ديگر سرچشمههای آب خروشان روان بشود و آبادانی به همراه آورد. پس از ستايش مردم به درگاه اورمزد و يادکردن از فرشتهی باران، آن فرشتهی فرهمند به مانند اسب سفيدی بر دريای فراخکرد فرود میآيد و با ديو خشکی که بسان اسب سياهی است به نبرد میپردازد.
پس از شکست ديو خشکی، رويدادهای زير رخ میدهد:
1. تيشتر دريای فراخکرت را به جوش و خروش درمیآورد.
2. بخار از دريا به سوی بلندیهای ميان دريای فراخکرت بر میخيزد.
3. بخار به پيش میرود و ابر و مه از آن پديد میآيد.
4. باد نيرومند مه و ابر را به جلو میراند و باران و تگرگ به روستاها و کشتزارها فرو میريزد.
5. سه بار و هر بار ده روز و ده شب باران میبارد تا آب روی زمين به بلندی قامت آدمی بالا میآيد.
6. سپس باد وزيدن میگيرد و آبها را به يک سوی میراند و بار ديگر دريای فراخکرت پديد میآيد.
در اين افسانهی کهن چگونگی پديدآمدن ابر از آب دريا، ريزش باران بر سرزمينها و سرانجام بازگشت آبهای جاری به دريا به خوبی بيان شده است. اين حقيقت که امروزه با عنوان چرخهی آب از آن نام میبريم، در کتاب «مينوی خرد» اين گونه خلاصه شده است: «ابر که آب را از دريا میگيرد و در فضا میراند و به پيمانهی سرشک [يعنی قطره قطره ] به زمين میبيزد».
آفرينش زمين
در اسطورهی آفرينش، نخست ستارهها و سپس ماه و خورشيد و آنگاه سيارهها پديد میآيند. در گام ديگر آبها آفريده میشوند و دريای فراخکرت و بيست و سه دريای کوچک و سه دريای بزرگِ شور شکل میگيرند. از سه دريای بزرگ دريای فارس از همه فراختر است. آرامش و خروش اين دريا به ماه و باد ارتباط دارد. از ماه همواره دو باد فرو میريزد که يکی «فرود باد» و ديگری «فراز باد» نام دارد و اين دو در دريای فارس جَزر و مَد پديد میآورند. بنابراين، ايرنيان باستان از ارتباط جزر و مد با ماه آگاه بودند.
در گام ديگر، ناهمواریهای زمين پديدار میشوند. هنگامی که اهريمن زمين را میشکافد و در ميان آن جای میگيرد، زمين به لرزه در میآيد و در پی زمينلرزه است که کوهها از زمين سر بر میآورند. نخست البرز کوه و سپس ديگر کوهها از ريشه و بنيان البرز کوه پديد میآيند. البرز در کتاب «اوستا» کوهی مقدس است که همهی سرزمينهای شرقی و غربی را در بر میگيرد و بلندترين قلهی آن هوکر نام دارد. بسياری از داستانهای اسطورهای ايرانيان در پيرامون البرز رخ میدهد.
ايرانيان باستان جايگاه زمين را در ميان آسمان چونان زرده در ميان تخم پرندگان میدانستند. آنها نيمکرهی بالايی زمين را شايستهی رويش گياهان و زيست جانوران و مردم میدانستند و نيمکرهی زيرين زمين را پوشيده از آب میپنداشتند. در کتاب «مينوی خرد» چنين آمده است: «آسمان و زمين و آب و هرچيز ديگری که درون آن است به شکل تخم است درست مانند تخم مرغان ... و شباهت زمين در ميان آسمان مانند زرده است ميان تخم و آب در ميان زمين و آسمان همچون آب در تخم است.»
نيمکرهی مسکونی زمين در آغاز يکپارچه بود اما در پی باران بزرگ، به هفت پاره گسسته شد که عبارتاند از: خونيرس در مرکز، ارزه در شرق، سَوَه در غرب، دو پاره در شمال و دو پاره در جنوب. اين خشکیهای هفتگانه پايهی جغرافيای ايرانی به شمار میآيد که در نوشتههای جغرافیدانهای دوره اسلامی به صورت هفت اقليم بازتاب يافته است. در مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است: «هرکجا آرامگاه مردمان بود به چهارسوی جهان از کران تا کران اين زمين را ببخشيدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را يکی کشور خواندند.»
نخستين دانشمندی دورهی اسلامی که شيوهی هفت اقليم را در کتاب خود آورد، محمد بن موسی خوارزمی (حدود 164 - 232 ق/ 780 - 847 م) بود. وی برای نگارش کتاب صورهالارض از کتاب جغرافيای بطليموس، دانشمند يونانی، بهرهمند بود، اما خشکیهای زمين را بر پايهی شيوهی ايرانيان در هفت اقليم دستهبندی کرد. ابن خرداذبه، ابوالحسن مسعودی، ابوزيد بلخی و ديگر جغرافیدانهای پيرو آنان همگی از همين شيوه پيروی کردند.
چهار عنصر بنيادی
ايرانيان باستان میپنداشتند که جهان و هرچه در آن است از چهار گوهر (عنصر بنيادی) ساخته شده است: آتش، آب، باد و خاک. اين انديشه را که در متون پهلوی نيز ماندگار شده، فردوسی در «شاهنامه» اين گونه به نظم درآورده است :
از آغاز بايد که دانی درست سرمايهی گوهران از نخست که يزدان ز ناچيز چيز آفريد بدان تا توانايی آرد پديد سرمايهی گوهران اين چهار برآورده بیرنج و بیروزگار يکی آتشی برشده تابناک ميان آب و باد از بر تيره خاک نخستين که آتش به جنبش دميد ز گرميش پس خشکی آمد پديد وز آن پس ز آرام سردی نمود ز سردی همان باز تری فزود چو اين چار گوهر به جای آمدند ز بهر سپنجی سرای آمدند گهرها يک اندر دگر ساخته زهر گونه گردن برافراخته
از اين چهار عنصر بنيادی آتش جايگاه ويژهای نزد ايرانيان باستان داشت. در نوشتههای برجایمانده از روزگاران کهن، مانند کتاب «بندهش» از پنج آتش سخن به ميان آمده است :
1 . آتشی که مینوشد و خوراک میخواهد و آن آتش بدن مردمان است.
2 . آتشی که مینوشد ولی خوراک نمیخواهد و آن آتش گياهان است.
3 آتشی که نمینوشد ولی خوراک میخواهد و آن آتش آسمان(آذرخش) است.
4 . آتشی که نمینوشد ولی خوراک میخواهد و آن آتش افروخته در آتشکده است.
5 . آتشی که نمینوشد و خوراک نمیخواهد و آن آتش بسيار مقدس بهشتی است.
در اسطورههای ايرانی هوشنگ پسر سيامک و نوهی کيومرث(نخستين انسان) آنگاه که میخواست ماری را با سنگی بک ُ شد آتش را کشف کرد:
برآمد به سنگ گران سنگ خرد همان و همين سنگ بشکست گرد فروغی پديد آمد از هردو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
ايرانيان باستان جشن سده را به پاس اين کشف بزرگ در دهم بهمن هر سال برگزار میکردند. در اين جشن آتش میافروختند و برگرد آن شادی میکردند.
گياهان و جانوران
در داستان آفرينش از ماهی اصلی آفرينش گياهان و جانوران با عنوان گاو يکتا نام برده شده است. از پيکر گاو يکتا تخمهايی پديد میآيد و از آن تخمها، درختی به نام «بَستخمه» در دريای فراخکرد میرويد که تخم همهی گياهان از آن است. هر سال سيمرغ آن درخت را بيفشاند و تخمهايش در آب ريزد. سپس تيشتر آنها را با آب باران بگيرد و به جاهای ديگر بباراند. بنابراين، گياهان به خودی خود به بار مینشينند و توليد مثل جنسی ندارند.
در کتاب «بندهش» آمده است که در آغاز همهی گياهان بدون خار و پوست آفريده شدند و در دوران يورش اهريمن دارای پوست و خار شدند. همچنين، اهريمن باعث زهری شدن برخی گياهان شد که باعث مرگ دامها و مردم میشوند. گياهان دارويی پيش از گياهان ديگر پديد آمدند و گياهی به نام هوم سروَر گياهان و دورکنندهی مرگ است. امروزه اين گياه را با گياه اِفِدرا (ريشبز) برابر میدانند و هنوز هم زردشتيان عصارهی اين گياه را با شير میآميزند و در آيين ويژهای مینوشند. اين گياه به دليل دارا بودن مادهی «اِفِدرين» در داروسازی ارزش فراوان دارد.
گاو يکتا نه تنها خاستگاه درخت «بَستخمه» و ديگر گياهان است، بلکه جانوری به نام «جانور پُرگونه» نيز از پيکر آن پديد میآيد که خاستگاه همهی جانوران است. جانوران در سه گروه اصلی آفريده شدند: جانوران خشکی، پرندهها و جانوران آبزی. جانوران خشکی از سه دستهی گِرد سُم (مانند خر)، شکافته سُم (مانند شتر) و پنج انگشت (مانند سگ) هستند. دستهبندی کاملتر جانوران برپايهی ديگر ويژگیهای پيکرشان و جای زندگی در کتاب «بندهش» آمده است.
چگونگی توليد مثل جانوران در گفتاری جداگانه در کتاب «بندهش» آمده و زادآوری گروههای مختلف جانوران با هم مقايسه شده است. برای نمونه، گفته شده است که جنين پرنده از زردهی تخم پديد میآيد و سفيده برای آن مانند شير برای گوسفندان است يا مانند نوزادان که چون زاده شوند به شير مادر زندگی میکنند. هنگامی که جنين پرنده آن سپيده را خورد و به پايان رساند، مانند هنگامی است که بچه از شير گرفته میشود. پس جوجه از تخم بيرون میآيد و خودش دانه برمیچيند يا مادر به او خوراک میدهد.
زادآوری ماهيان اين گونه توصيف شده است که ماهيان به هنگام زادآوری دو به دو در آب فرو شوند و بالا بيايند و در آن آمد و شد تن را به يکديگر بسايند و ايشان را چيزی مانند خوی (عَرَق) بيفتد تا هر دو آبستن شوند. پس از آبستن شدن ماهيان، تخمهای بسيار از سوراخ شکمشان به آب دريا ريخته میشود. آن تخمها در آب دريا پروار میشوند و ماهيان کوچک از آنها بيرون میآيند که اندک اندک بزرگ میشوند. شمار بچههای گونههای مختلف ماهيان از پانصد تا پنج هزار نوشته شده است.
آفرينش انسان
در انديشهی ايرانيان باستان انسان نمونهی کوچکی است از هرآنچه در طبيعت وجود دارد. در «بندهش» انسان تصويری از جهان معرفی میشود: «در دين [اوستا] گويد که تن مردمان بسان گيتی است.» سپس هر بخش از بدن انسان به بخشی از جهان مانند میشود: «پوست چون آسمان، گوشت چون زمين، استخوان چون کوه، رگها چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دريا و موی چون گياه است ... گرمی چون آتش است ... دَم برآوردن و فرو بردن چون باد ... مغز چون روشنی بیکران ... »
چگونگی زادآوری انسان از موضوعهايی است که در «بندهش» به گستردگی به آن پرداخته شده است. آنچه در اين موضوع دانش ايرانيان را از مردمان ديگر متمايز میسازد، باور به دخالت هر دو جنس نر و ماده در پديدآمدن جاندار جديد است. اين باور در آثار کهنتر مانند «اوستا» نيز وجود دارد. بنابراين میتوانيم بگوييم که ايرانيان دستکم از 600 سال پيش از ميلاد مسيح از نقش يکسان زن و مرد در زادآوری آگاه بودند.
زادآوری انسان آنگونه که در اين آثار آمده است در گامهای زير رخ میدهد:
1. دورهی دَشتان (قاعدگی) به پايان میرسد و زن ده شب پس از آن توان آبستنی پيدا میکند.
2. هنگامی که زمان آبستنی آماده باشد، تخم ماده پيش بيايد و در زِهدان(رَحِم) جای گيرد.
3. تخم نر بر روی آن جای گيرد و آن زهدان را پُر کند.
4. دهانهی زهدان بسته میشود و تخمها پس از سه روز با هم درآميزند.
5. سپس دَشتَک (جنين) رشد کند و چشم و گوش و دهان و بينی از او رويد.
6. پس از ده ماه نوزاد چشم به جهان میگشايد.
نقشداشتن هر دو جنس در پيدايش زادهها در اسطورههای ايرانی نيز بازتاب يافته است. در کتاب «اوستا»، آمده است که جمشيد دانا و زيبا را اورمزد برای نگهبانی از آفريدههای جهان برمیگزيند و هنگامی که زمستانی توانفرسا در پيش است به او فرمان میدهد که دژی استوار بسازد و تخم نر و مادهی هر يک از جانداران را به درون آن ببرد تا نسل آنها نابود نشود. جمشيد دژی به نام جَمکَرد ساخت و از تخم نر و مادهی بهترين جانداران به درون آن بُرد.
در داستان آفرينش نخستين انسان (کيومرث) نيز از به ارث رسيدن ويژگیها از نسلی به نسل ديگر سخن به ميان آمده که در کتاب بندهش اين گونه روايت شده است: «کيومرث دارای چشم، دارای گوش، دارای زبان و دارای دَخشَک بود. دخشک داشتن اين است که مردم از تخمهی او بدان گونه زادند.» نخستين زوج انسان از نطفهی کيومرث که روی زمين ريخت، پديد آمدند. آنها نخست بسان گياهی پيوسته به هم روييدند و سرانجام به صورت انسان درآمدند.
برای آگاهی بيشتر:
1. فرنبغ دادگی. بندهش. گزارندهی مهرداد بهار. تهران: توس، چاپ دوم 1380
2. ناشناس. مينوی خرد. ترجمهی احمد تفضلی. تهران: توس، چاپ چهارم 1385
3. هينلز، جان راسل. شناخت اساطير ايران. ترجمهی ژاله آموزگار و احمد نفضلی. تهران: نشر چشمه، چاپ دوزادهم، 1386
4. بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطير ايران. تهران: توس 1362 (ويراست دوم آگاه 1375)
5. سالاری، حسن. علم در ايران باستان. تهران: محراب قلم، 1388
http://www.jazirehdanesh.com/files/book/pages/mehrab_science.jpg
http://www.jazirehdanesh.com
آفرينش در نگاه ايرانيان
ايرانيان باستان به فرشتگان و ايزدان و ديوان و پريان گوناگونی باور داشتند. در نظر آنان فرشتگان و ايزدان ياران اورمزد (دانای بزرگ) و کارگزار يکی از پديدههای خوب در جهان هستند. ديوان و پريان ياران اهريمن هستند و آنچه به زيانکاری، ويرانی، زشتی و ناپاکی میانجامد از کارهای آنان است. از آنجا که ايرانيان باستان آفرينش را همواره جولانگاه نبرد نيروهای نيک و بد میدانستند، پديدهها و دگرگونیهای جهان را نيز با در نظر گرفتن اين دو دسته نيرو توجيه میکردند.
در اسطورههای زردشتی جهان به سه بخش تقسيم شده است: جهان روشنی که اورمزد بر آن فرمانروايی میکند؛ جهان تاريکی که اهريمن بر آن فرمانروايی دارد و ميان آنها، تُهيگی (فضای خالی) است. اورمزد از چگونگی اهريمن آگاه است اما اهريمن از جهان روشنی آگاهی ندارد. اورمزد برای اين که نبرد نيکی و بدی هميشگی نباشد، زمان و مکان محدودی را برای رويارويی با اهريمن تعيين میکند. بنابراين، اورمزد زمان کرانهمند (دراز اما محدود) و مکان کرانهمند (پهناور اما محدود) را میآفريند.
زمان کرانهمند به چهار دورهی سههزارساله بخش میشود. در سه هزار سال نخست، اورمزد به آفرينش مينويی (غيرمادی) میپردازد. پس از آفرينش امشاسپَندان و ايزدان، صورت غيرمادی آفريدههای جهان مادی را میآفريند. در پايان اين سه هزار سال، اهريمن به جهان روشنی میتازد اما با شنيدن سرود مقدس بیهوش میشود و به جهان تاريکی میافتد. آنگاه سه هزار سال دوم آغاز میشود و اورمزد برای آفريدههای مينويی خود، تن (جسم) میآفريند. سههزار سالهی سوم با يورش اهريمن و يارانش به انسانها آغاز میشود و برآمدن زردشت در هزارهی چهارم رخ میدهد.
چگونگی آفرينش تن برای آفريدههای مينويی در سه هزارهی دوم اينگونه بود که اورمزد آتش آغازين را از انديشه بيافريد. سپس از آتش آغازين که مايهی آفرينش بود، پيکری مادی آفريد. آنگاه آسمان را از سرِ پيکرِ آغازين، زمين را از پای آن، آبها را از اشکش، گياه را از مويش، نخستين چهارپا (گاو اسطورهای) را از دست راستش و نخستين انسان (کيومرث) را از دست چپ آن آفريد. در پايان اين سه هزار سال، اهريمن بار ديگر يورش میآورد که به مرگ گاو نخستين میانجامد اما از بخشهای گوناگون پيکر گاو نخستين، گياهان و جانوران گوناگون پديد میآيند.
فرشتهی باران
اسطورهی فرشتهی باران و ديو خشکی نمونهای خوب برای نشان دادن چگونگی نگرش ايرانيان باستان به طبيعت است. برپايهی اين اسطوره، ستارهای به نام تيشتر نطفهی آب را در بر دارد و چهارپايان کوچک و بزرگ و مردمان چشم به راه آن هستند تا بار ديگر سرچشمههای آب خروشان روان بشود و آبادانی به همراه آورد. پس از ستايش مردم به درگاه اورمزد و يادکردن از فرشتهی باران، آن فرشتهی فرهمند به مانند اسب سفيدی بر دريای فراخکرد فرود میآيد و با ديو خشکی که بسان اسب سياهی است به نبرد میپردازد.
پس از شکست ديو خشکی، رويدادهای زير رخ میدهد:
1. تيشتر دريای فراخکرت را به جوش و خروش درمیآورد.
2. بخار از دريا به سوی بلندیهای ميان دريای فراخکرت بر میخيزد.
3. بخار به پيش میرود و ابر و مه از آن پديد میآيد.
4. باد نيرومند مه و ابر را به جلو میراند و باران و تگرگ به روستاها و کشتزارها فرو میريزد.
5. سه بار و هر بار ده روز و ده شب باران میبارد تا آب روی زمين به بلندی قامت آدمی بالا میآيد.
6. سپس باد وزيدن میگيرد و آبها را به يک سوی میراند و بار ديگر دريای فراخکرت پديد میآيد.
در اين افسانهی کهن چگونگی پديدآمدن ابر از آب دريا، ريزش باران بر سرزمينها و سرانجام بازگشت آبهای جاری به دريا به خوبی بيان شده است. اين حقيقت که امروزه با عنوان چرخهی آب از آن نام میبريم، در کتاب «مينوی خرد» اين گونه خلاصه شده است: «ابر که آب را از دريا میگيرد و در فضا میراند و به پيمانهی سرشک [يعنی قطره قطره ] به زمين میبيزد».
آفرينش زمين
در اسطورهی آفرينش، نخست ستارهها و سپس ماه و خورشيد و آنگاه سيارهها پديد میآيند. در گام ديگر آبها آفريده میشوند و دريای فراخکرت و بيست و سه دريای کوچک و سه دريای بزرگِ شور شکل میگيرند. از سه دريای بزرگ دريای فارس از همه فراختر است. آرامش و خروش اين دريا به ماه و باد ارتباط دارد. از ماه همواره دو باد فرو میريزد که يکی «فرود باد» و ديگری «فراز باد» نام دارد و اين دو در دريای فارس جَزر و مَد پديد میآورند. بنابراين، ايرنيان باستان از ارتباط جزر و مد با ماه آگاه بودند.
در گام ديگر، ناهمواریهای زمين پديدار میشوند. هنگامی که اهريمن زمين را میشکافد و در ميان آن جای میگيرد، زمين به لرزه در میآيد و در پی زمينلرزه است که کوهها از زمين سر بر میآورند. نخست البرز کوه و سپس ديگر کوهها از ريشه و بنيان البرز کوه پديد میآيند. البرز در کتاب «اوستا» کوهی مقدس است که همهی سرزمينهای شرقی و غربی را در بر میگيرد و بلندترين قلهی آن هوکر نام دارد. بسياری از داستانهای اسطورهای ايرانيان در پيرامون البرز رخ میدهد.
ايرانيان باستان جايگاه زمين را در ميان آسمان چونان زرده در ميان تخم پرندگان میدانستند. آنها نيمکرهی بالايی زمين را شايستهی رويش گياهان و زيست جانوران و مردم میدانستند و نيمکرهی زيرين زمين را پوشيده از آب میپنداشتند. در کتاب «مينوی خرد» چنين آمده است: «آسمان و زمين و آب و هرچيز ديگری که درون آن است به شکل تخم است درست مانند تخم مرغان ... و شباهت زمين در ميان آسمان مانند زرده است ميان تخم و آب در ميان زمين و آسمان همچون آب در تخم است.»
نيمکرهی مسکونی زمين در آغاز يکپارچه بود اما در پی باران بزرگ، به هفت پاره گسسته شد که عبارتاند از: خونيرس در مرکز، ارزه در شرق، سَوَه در غرب، دو پاره در شمال و دو پاره در جنوب. اين خشکیهای هفتگانه پايهی جغرافيای ايرانی به شمار میآيد که در نوشتههای جغرافیدانهای دوره اسلامی به صورت هفت اقليم بازتاب يافته است. در مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است: «هرکجا آرامگاه مردمان بود به چهارسوی جهان از کران تا کران اين زمين را ببخشيدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را يکی کشور خواندند.»
نخستين دانشمندی دورهی اسلامی که شيوهی هفت اقليم را در کتاب خود آورد، محمد بن موسی خوارزمی (حدود 164 - 232 ق/ 780 - 847 م) بود. وی برای نگارش کتاب صورهالارض از کتاب جغرافيای بطليموس، دانشمند يونانی، بهرهمند بود، اما خشکیهای زمين را بر پايهی شيوهی ايرانيان در هفت اقليم دستهبندی کرد. ابن خرداذبه، ابوالحسن مسعودی، ابوزيد بلخی و ديگر جغرافیدانهای پيرو آنان همگی از همين شيوه پيروی کردند.
چهار عنصر بنيادی
ايرانيان باستان میپنداشتند که جهان و هرچه در آن است از چهار گوهر (عنصر بنيادی) ساخته شده است: آتش، آب، باد و خاک. اين انديشه را که در متون پهلوی نيز ماندگار شده، فردوسی در «شاهنامه» اين گونه به نظم درآورده است :
از آغاز بايد که دانی درست سرمايهی گوهران از نخست که يزدان ز ناچيز چيز آفريد بدان تا توانايی آرد پديد سرمايهی گوهران اين چهار برآورده بیرنج و بیروزگار يکی آتشی برشده تابناک ميان آب و باد از بر تيره خاک نخستين که آتش به جنبش دميد ز گرميش پس خشکی آمد پديد وز آن پس ز آرام سردی نمود ز سردی همان باز تری فزود چو اين چار گوهر به جای آمدند ز بهر سپنجی سرای آمدند گهرها يک اندر دگر ساخته زهر گونه گردن برافراخته
از اين چهار عنصر بنيادی آتش جايگاه ويژهای نزد ايرانيان باستان داشت. در نوشتههای برجایمانده از روزگاران کهن، مانند کتاب «بندهش» از پنج آتش سخن به ميان آمده است :
1 . آتشی که مینوشد و خوراک میخواهد و آن آتش بدن مردمان است.
2 . آتشی که مینوشد ولی خوراک نمیخواهد و آن آتش گياهان است.
3 آتشی که نمینوشد ولی خوراک میخواهد و آن آتش آسمان(آذرخش) است.
4 . آتشی که نمینوشد ولی خوراک میخواهد و آن آتش افروخته در آتشکده است.
5 . آتشی که نمینوشد و خوراک نمیخواهد و آن آتش بسيار مقدس بهشتی است.
در اسطورههای ايرانی هوشنگ پسر سيامک و نوهی کيومرث(نخستين انسان) آنگاه که میخواست ماری را با سنگی بک ُ شد آتش را کشف کرد:
برآمد به سنگ گران سنگ خرد همان و همين سنگ بشکست گرد فروغی پديد آمد از هردو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
ايرانيان باستان جشن سده را به پاس اين کشف بزرگ در دهم بهمن هر سال برگزار میکردند. در اين جشن آتش میافروختند و برگرد آن شادی میکردند.
گياهان و جانوران
در داستان آفرينش از ماهی اصلی آفرينش گياهان و جانوران با عنوان گاو يکتا نام برده شده است. از پيکر گاو يکتا تخمهايی پديد میآيد و از آن تخمها، درختی به نام «بَستخمه» در دريای فراخکرد میرويد که تخم همهی گياهان از آن است. هر سال سيمرغ آن درخت را بيفشاند و تخمهايش در آب ريزد. سپس تيشتر آنها را با آب باران بگيرد و به جاهای ديگر بباراند. بنابراين، گياهان به خودی خود به بار مینشينند و توليد مثل جنسی ندارند.
در کتاب «بندهش» آمده است که در آغاز همهی گياهان بدون خار و پوست آفريده شدند و در دوران يورش اهريمن دارای پوست و خار شدند. همچنين، اهريمن باعث زهری شدن برخی گياهان شد که باعث مرگ دامها و مردم میشوند. گياهان دارويی پيش از گياهان ديگر پديد آمدند و گياهی به نام هوم سروَر گياهان و دورکنندهی مرگ است. امروزه اين گياه را با گياه اِفِدرا (ريشبز) برابر میدانند و هنوز هم زردشتيان عصارهی اين گياه را با شير میآميزند و در آيين ويژهای مینوشند. اين گياه به دليل دارا بودن مادهی «اِفِدرين» در داروسازی ارزش فراوان دارد.
گاو يکتا نه تنها خاستگاه درخت «بَستخمه» و ديگر گياهان است، بلکه جانوری به نام «جانور پُرگونه» نيز از پيکر آن پديد میآيد که خاستگاه همهی جانوران است. جانوران در سه گروه اصلی آفريده شدند: جانوران خشکی، پرندهها و جانوران آبزی. جانوران خشکی از سه دستهی گِرد سُم (مانند خر)، شکافته سُم (مانند شتر) و پنج انگشت (مانند سگ) هستند. دستهبندی کاملتر جانوران برپايهی ديگر ويژگیهای پيکرشان و جای زندگی در کتاب «بندهش» آمده است.
چگونگی توليد مثل جانوران در گفتاری جداگانه در کتاب «بندهش» آمده و زادآوری گروههای مختلف جانوران با هم مقايسه شده است. برای نمونه، گفته شده است که جنين پرنده از زردهی تخم پديد میآيد و سفيده برای آن مانند شير برای گوسفندان است يا مانند نوزادان که چون زاده شوند به شير مادر زندگی میکنند. هنگامی که جنين پرنده آن سپيده را خورد و به پايان رساند، مانند هنگامی است که بچه از شير گرفته میشود. پس جوجه از تخم بيرون میآيد و خودش دانه برمیچيند يا مادر به او خوراک میدهد.
زادآوری ماهيان اين گونه توصيف شده است که ماهيان به هنگام زادآوری دو به دو در آب فرو شوند و بالا بيايند و در آن آمد و شد تن را به يکديگر بسايند و ايشان را چيزی مانند خوی (عَرَق) بيفتد تا هر دو آبستن شوند. پس از آبستن شدن ماهيان، تخمهای بسيار از سوراخ شکمشان به آب دريا ريخته میشود. آن تخمها در آب دريا پروار میشوند و ماهيان کوچک از آنها بيرون میآيند که اندک اندک بزرگ میشوند. شمار بچههای گونههای مختلف ماهيان از پانصد تا پنج هزار نوشته شده است.
آفرينش انسان
در انديشهی ايرانيان باستان انسان نمونهی کوچکی است از هرآنچه در طبيعت وجود دارد. در «بندهش» انسان تصويری از جهان معرفی میشود: «در دين [اوستا] گويد که تن مردمان بسان گيتی است.» سپس هر بخش از بدن انسان به بخشی از جهان مانند میشود: «پوست چون آسمان، گوشت چون زمين، استخوان چون کوه، رگها چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دريا و موی چون گياه است ... گرمی چون آتش است ... دَم برآوردن و فرو بردن چون باد ... مغز چون روشنی بیکران ... »
چگونگی زادآوری انسان از موضوعهايی است که در «بندهش» به گستردگی به آن پرداخته شده است. آنچه در اين موضوع دانش ايرانيان را از مردمان ديگر متمايز میسازد، باور به دخالت هر دو جنس نر و ماده در پديدآمدن جاندار جديد است. اين باور در آثار کهنتر مانند «اوستا» نيز وجود دارد. بنابراين میتوانيم بگوييم که ايرانيان دستکم از 600 سال پيش از ميلاد مسيح از نقش يکسان زن و مرد در زادآوری آگاه بودند.
زادآوری انسان آنگونه که در اين آثار آمده است در گامهای زير رخ میدهد:
1. دورهی دَشتان (قاعدگی) به پايان میرسد و زن ده شب پس از آن توان آبستنی پيدا میکند.
2. هنگامی که زمان آبستنی آماده باشد، تخم ماده پيش بيايد و در زِهدان(رَحِم) جای گيرد.
3. تخم نر بر روی آن جای گيرد و آن زهدان را پُر کند.
4. دهانهی زهدان بسته میشود و تخمها پس از سه روز با هم درآميزند.
5. سپس دَشتَک (جنين) رشد کند و چشم و گوش و دهان و بينی از او رويد.
6. پس از ده ماه نوزاد چشم به جهان میگشايد.
نقشداشتن هر دو جنس در پيدايش زادهها در اسطورههای ايرانی نيز بازتاب يافته است. در کتاب «اوستا»، آمده است که جمشيد دانا و زيبا را اورمزد برای نگهبانی از آفريدههای جهان برمیگزيند و هنگامی که زمستانی توانفرسا در پيش است به او فرمان میدهد که دژی استوار بسازد و تخم نر و مادهی هر يک از جانداران را به درون آن ببرد تا نسل آنها نابود نشود. جمشيد دژی به نام جَمکَرد ساخت و از تخم نر و مادهی بهترين جانداران به درون آن بُرد.
در داستان آفرينش نخستين انسان (کيومرث) نيز از به ارث رسيدن ويژگیها از نسلی به نسل ديگر سخن به ميان آمده که در کتاب بندهش اين گونه روايت شده است: «کيومرث دارای چشم، دارای گوش، دارای زبان و دارای دَخشَک بود. دخشک داشتن اين است که مردم از تخمهی او بدان گونه زادند.» نخستين زوج انسان از نطفهی کيومرث که روی زمين ريخت، پديد آمدند. آنها نخست بسان گياهی پيوسته به هم روييدند و سرانجام به صورت انسان درآمدند.
برای آگاهی بيشتر:
1. فرنبغ دادگی. بندهش. گزارندهی مهرداد بهار. تهران: توس، چاپ دوم 1380
2. ناشناس. مينوی خرد. ترجمهی احمد تفضلی. تهران: توس، چاپ چهارم 1385
3. هينلز، جان راسل. شناخت اساطير ايران. ترجمهی ژاله آموزگار و احمد نفضلی. تهران: نشر چشمه، چاپ دوزادهم، 1386
4. بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطير ايران. تهران: توس 1362 (ويراست دوم آگاه 1375)
5. سالاری، حسن. علم در ايران باستان. تهران: محراب قلم، 1388
http://www.jazirehdanesh.com/files/book/pages/mehrab_science.jpg
http://www.jazirehdanesh.com