PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : يك ديكته پر از بدبختي!



مریم6868
5th September 2011, 04:23 PM
معلم با صدایی بلند گفت:

«بچه ها! دفترهای دیکته تون روی میز».
پسر دستش را توی کیف کرد و کاغذی بیرون آورد و با دست دیگر، مداد نیم خورده اش را از بین دندان هایش بیرون کشید.
معلم گفت: «مادر»
پسر نوشت: مریض است.
معلم گفت: «پدر»
پسر نوشت: ندارم.
معلم با صدایی کشیده ادامه داد: «آسمان آبی»
پسر به پنجره کلاس نگاه کرد و نوشت: ابری و سیاه
معلم گفت: «غذای لذیذ».
چشمان پسرک تار شد و دستش را محکم روی شکمش فشار داد.
معلم گفت: «دوست خوب».
بغل دستی پسر، باصدایی لرزان و گرفته گفت: «خانم اجازه! ...رضا روی زمین افتاده....‌»

زهرا قربانی
5th September 2011, 04:45 PM
چه قد قشنگ و تاثیر گذار
واقعا آدم باید قدر نعمت هاشو بدونه

reza.nori87
6th September 2011, 03:01 AM
عالی بود. ممنون

NameEly
6th September 2011, 03:04 AM
لطفا از دادن اسپم خوداری کنید

با تشکر

haniye.R
6th September 2011, 10:54 AM
گریم گرفتsmilee_new1 (11)
واقعآ چند تا از این آدما تو شهرامون هست؟؟؟

یگانه جان
6th September 2011, 04:14 PM
اگر برده عادات خود شوی...اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...اگر روزمرگی را تغییر ندهی...تو به آرامی آغاز به مردن می کنی...
اگر هنگامی که با شغلت، با عشقت شاد نیستی،آن را عوض نکنی،اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،اگر ورای رؤیاها نروی...اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یکبار در تمام زندگی ات وراز تمام مصلحت اندیشی ها بروی....تو به آرامی آغاز به مردن می کنی...

mehran_7418
7th September 2011, 01:32 PM
ولی ایکاش حقیقت غیر این بود

افسوس

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد