مریم6868
4th September 2011, 02:30 AM
نوش داروي طرح ژنريك
سيد حسن حسيني
"تقديم به سهراب سپهري"
***
هبل
شاعري شعري گفت
هبلي تازه
به دنيا آمد
****
امانت
شاعري وارد دانشكده شد
دم در
ذوق خودش را به نگهباني داد!
***
فوران
شاعري خنجر خورد
شعرش از گرده
به پيراهن ضارب پاشيد
***
نماز
شاخه اي گل در دست
شاعري قامت بست
بعد با نام خدا
چند ركعت تن گل را بوئيد
***
نان و پسته
شاعري مي لنگيد
ناقدي نان مي خورد
شاعري مي ناليد
تاجري پسته ي خندان ميخورد!
***
جستجو
شاعري شوريده
از خودش برمي گشت
كاغذي در كف داشت
پي يك شاعر ديگر مي گشت!
***
جدول
پيش چشم شاعر
جدولي حل مي شد
عشق مختل مي شد!
***
اشتباه
شاعري قبله نما را گم كرد
سجده بر مردم كرد!
***
آرامش
شاعري وام گرفت
شعرش آرام گرفت...
***
سلوك
شاعري رهرو بود
جهت قبله نما را مي ديد
منكران طعنه زدند:
"از چه رو سير مقامات نكرد!"
***
طريقت نو
زاهدي نو بنياد
راه و رسم عرفا پيشه گرفت
لنگه مرغي برداشت
و به آهنگ حزين آه كشيد:
"مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك!"
***
عطش و دريا
شاعري تشنه
ز دريا مي گفت
اهل بيت سخنش را
به اسارت بردنند!
***
تكذيب
شاعري شايعه بود
نقد تكذيبش كرد!
***
تاجر و تريبون
شاعري پرپر شد
تاجري پشت تريبون
گل كرد!
***
مراعات النظير
شاعري دسته گلي پرپر ديد
ياد پروانه كسبش افتاد!
***
سرقت
شاعري
آيينه اي را دزديد
روي آيينه ي مسروقه نوشت:
"بي دلي در همه احوال خدا با او بود!"
***
عبور
شاعري خون قي كرد
تاجري ديد و خيال كرد
گربه اي
دور لبش را ليسيد
عابري راه خودش را طي كرد!
***
طباق
نرخ غم ارزان شد
از تورم
دل شاعر تركيد!
***
تفال
تاجري فال گرفت
غزلي لاميه آمد-
تاجر،
چيزي از شعر نفهميد اما
چشم مبهوتش را
قافيه ي "مال" گرفت!
***
تقلا
تاجري قصه نويس
كودكان را به تفاهم مي خواند
مگسي
روي گل لاله تقلا مي كرد!
***
پنبه و مهتاب
در شبي مهتابي
تاجر پنبه به دشنام تنيد
در حيات خلوت
شاعري يك تنه با قبله نما انس گرفت
***
در شبي مهتابي
شاعري مي خنديد
سنگ آتش زنه در دستش بود!
***
امضا
تاجري
اره برقي آورد
پاي يك منظره را
امضا كرد!
***
براعت استهلال
تاجري
مجلس تفسير گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
***
رابطه
شاعري خنجر خورد
تاجري شعر شناس
در ته حجره ي خود
شربت خورد!
***
گله و صله
شاعري
از غم دوران گله كرد
تاجري خنجر خواست
و سر حوصله
فكر صله كرد!
***
جايزه
شاعري
شعري گفت
صله اي خنجر خورد
گرده اي جايزه ي زخم گرفت!
***
ماجرا
تاجري سر مي رفت
شاعري حل مي شد
ناقدي نيزه به دست
در المپيك غم اول مي شد!
***
سوال
-چيست دل در قفس سينه ي اين بول الهوسان
شاعري آخر شب
زير لب زمزمه مي كرد و
به يغما ميرفت
كهنه آونگي آويخته از سقف هوا
بين شيطان و خدا
در نوسان!
***
تسلسل
و زمين مي گرديد
شاعري مي پژمرد
عارفي جان مي داد
زاهدي غسل جنابت مي كرد
و زمين مي گرديد
***
گلچين
شاعري فاصله ي گل ها را طي مي كرد
با نفس
رايحه ها را
مي چيد!
***
ديدن
شاعري در وسط كوچه دل
عشق را
گيج و هراسان مي ديد
آن طرف تر اما
تاجري حبه قندي در دست
از هجوم پشه ها
هسان مي ديد!
***
خودسوزي
شاعري دفتر خود را سو زاند
پاي تا سر
بدنش تاول زد!
***
فاتحه
شاعري روي زمين
سيب سرخي را ديد
زير لب فاتحه اي خواند و گذشت!
***
خاتمه
شاعري در مشعر
عارفي در عرفات
بر گل روي محمد
صلوات...
سيد حسن حسيني
"تقديم به سهراب سپهري"
***
هبل
شاعري شعري گفت
هبلي تازه
به دنيا آمد
****
امانت
شاعري وارد دانشكده شد
دم در
ذوق خودش را به نگهباني داد!
***
فوران
شاعري خنجر خورد
شعرش از گرده
به پيراهن ضارب پاشيد
***
نماز
شاخه اي گل در دست
شاعري قامت بست
بعد با نام خدا
چند ركعت تن گل را بوئيد
***
نان و پسته
شاعري مي لنگيد
ناقدي نان مي خورد
شاعري مي ناليد
تاجري پسته ي خندان ميخورد!
***
جستجو
شاعري شوريده
از خودش برمي گشت
كاغذي در كف داشت
پي يك شاعر ديگر مي گشت!
***
جدول
پيش چشم شاعر
جدولي حل مي شد
عشق مختل مي شد!
***
اشتباه
شاعري قبله نما را گم كرد
سجده بر مردم كرد!
***
آرامش
شاعري وام گرفت
شعرش آرام گرفت...
***
سلوك
شاعري رهرو بود
جهت قبله نما را مي ديد
منكران طعنه زدند:
"از چه رو سير مقامات نكرد!"
***
طريقت نو
زاهدي نو بنياد
راه و رسم عرفا پيشه گرفت
لنگه مرغي برداشت
و به آهنگ حزين آه كشيد:
"مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك!"
***
عطش و دريا
شاعري تشنه
ز دريا مي گفت
اهل بيت سخنش را
به اسارت بردنند!
***
تكذيب
شاعري شايعه بود
نقد تكذيبش كرد!
***
تاجر و تريبون
شاعري پرپر شد
تاجري پشت تريبون
گل كرد!
***
مراعات النظير
شاعري دسته گلي پرپر ديد
ياد پروانه كسبش افتاد!
***
سرقت
شاعري
آيينه اي را دزديد
روي آيينه ي مسروقه نوشت:
"بي دلي در همه احوال خدا با او بود!"
***
عبور
شاعري خون قي كرد
تاجري ديد و خيال كرد
گربه اي
دور لبش را ليسيد
عابري راه خودش را طي كرد!
***
طباق
نرخ غم ارزان شد
از تورم
دل شاعر تركيد!
***
تفال
تاجري فال گرفت
غزلي لاميه آمد-
تاجر،
چيزي از شعر نفهميد اما
چشم مبهوتش را
قافيه ي "مال" گرفت!
***
تقلا
تاجري قصه نويس
كودكان را به تفاهم مي خواند
مگسي
روي گل لاله تقلا مي كرد!
***
پنبه و مهتاب
در شبي مهتابي
تاجر پنبه به دشنام تنيد
در حيات خلوت
شاعري يك تنه با قبله نما انس گرفت
***
در شبي مهتابي
شاعري مي خنديد
سنگ آتش زنه در دستش بود!
***
امضا
تاجري
اره برقي آورد
پاي يك منظره را
امضا كرد!
***
براعت استهلال
تاجري
مجلس تفسير گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
***
رابطه
شاعري خنجر خورد
تاجري شعر شناس
در ته حجره ي خود
شربت خورد!
***
گله و صله
شاعري
از غم دوران گله كرد
تاجري خنجر خواست
و سر حوصله
فكر صله كرد!
***
جايزه
شاعري
شعري گفت
صله اي خنجر خورد
گرده اي جايزه ي زخم گرفت!
***
ماجرا
تاجري سر مي رفت
شاعري حل مي شد
ناقدي نيزه به دست
در المپيك غم اول مي شد!
***
سوال
-چيست دل در قفس سينه ي اين بول الهوسان
شاعري آخر شب
زير لب زمزمه مي كرد و
به يغما ميرفت
كهنه آونگي آويخته از سقف هوا
بين شيطان و خدا
در نوسان!
***
تسلسل
و زمين مي گرديد
شاعري مي پژمرد
عارفي جان مي داد
زاهدي غسل جنابت مي كرد
و زمين مي گرديد
***
گلچين
شاعري فاصله ي گل ها را طي مي كرد
با نفس
رايحه ها را
مي چيد!
***
ديدن
شاعري در وسط كوچه دل
عشق را
گيج و هراسان مي ديد
آن طرف تر اما
تاجري حبه قندي در دست
از هجوم پشه ها
هسان مي ديد!
***
خودسوزي
شاعري دفتر خود را سو زاند
پاي تا سر
بدنش تاول زد!
***
فاتحه
شاعري روي زمين
سيب سرخي را ديد
زير لب فاتحه اي خواند و گذشت!
***
خاتمه
شاعري در مشعر
عارفي در عرفات
بر گل روي محمد
صلوات...