PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی شهادت سید الشهدا علیه السلام



diamonds55
7th January 2009, 07:42 PM
سیدبن طاوس رحمه اللّه (4) و دیگران فرموده اند كه حضرت سیدالشهداء علیه السّلام فرمود: بیاورید براى من جامه اى كه كسى در آن رغبت نكند كه آن را در زیر جامه هایم بپوشم تا چون كشته شوم و جامه هایم را بیرون كنند آن جامه را كسى از تن من بیرون نكند. پس جامه اى برایش حاضر كردند، چون كوچك بود و بر بدن مباركش تنگ مى افتاد آن را نپوشید، فرمود این جامه اهل ذلّت است جامه ازاین گشادتر بیاورید ؛ پس جامه وسیعتر آوردند آنگاه در پوشید .و به روایت سید رحمه اللّه جامه كهنه آوردند حضرت چند موضع آن را پاره كرد تا از قیمت بیفتد و آن را در زیر جامه هاى خود پوشید، فَلَمّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ چون شهید شد آن كهنه جامه را نیز از تن شریفش بیرون آوردند.



لباس كهنه بپوشید زیر پیرهنش
كه تا برون نكند خصم بدمنش زتنش
لباس كهنه چه حاجت كه زیر سُمّ ستور
تنى نماند كه پوشند جامه یا كفنش


عمر سعد گفت به مردى كه در طرف راست او بود از اسب پیاده شو وبه سوى حسین رو و او را راحت كن . خَوْلى بن یزید چون این بشنید به سوى قتل آن حضرت سبقت كرد و دوید چون پیاده شد و خواست كه سر مبارك آن حضرت را جدا كند رعد و لرزشى او را گرفت و نتوانست
شیخ مفید رحمه اللّه فرموده كه چون باقى نماند با آن حضرت احدى مگر سه نفر از اهلش یعنى از غلامانش ، رو كرد بر آن قوم و مشغول مدافعه گردید، و آن سه نفر حمایت او مى كردند تا آن سه نفر شهید شدند و آن حضرت تنها ماند و از كثرت جراحت كه بر سر و بدنش رسیده بود سنگین شده بود و با این حال شمشیر بر آن قوم كشیده وایشان را به یمین و شمال متفّرق مى نمود شمر كه خمیر مایه هر شر وبدى بود چون این بدید سواران را طلبید و امر كرد كه در پشت پیادگان صف كشند و كمانداران را امر كرد كه آن حضرت را تیر باران كنند، پس كمانداران آن مظلوم بى كس را هدف تیر نمودند و چندان تیر بر بدنش رسید كه آن تیرها مانند خارِ خار پشت بر بدن مباركش نمایان گردید. این هنگام آن حضرت از جنگ باز ایستاد و لشكر نیز در مقابلش توقف نمودند، خواهرش زینب علیهاالسّلام كه چنین دید بر در خیمه آمد و عمر سعد را ندا كرد و فرمود:وَیْحَكَ یا عُمَر اءَیُقْتَلُ اَبُو عَبْدِ اللّه وَ اَنْتَ تَنْظَرُ اِلَیْهِ! عمر سعد جوابش نداد. و به روایت طبرى اشكش به صورت و ریش نحسش جارى گردید و صورت خود را از آن مخدره برگردانید (5) پس جناب زینب علیهاالسّلام رو به لشكر كرد و فرمود: واى بر شما آیا در میان شما مسلمانى نیست ؟ احدى او را جواب نداد .
سیدبن طاوس رحمه اللّه روایت كرده كه چون از كثرت زخم و جراحت اندامش سست شد و قوت كارزار از او برفت و مثل خارپشت بدنش پر از تیر شده بود، این وقت صالح بن وهب المُزَنى وقت را غنیمت شمرده از كنار حضرت در آمد و با قوت تمام نیزه بر پهلوى مباركش زد چنانكه از اسب در افتاد وروى مباركش از طرف راست بر زمین آمد (6) در این حال فرمود :
بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ.
پس برخاست و ایستاد. فَلَمّا خَلى سَرْجُ الْفَرَسِ مِنْ هَیْكَل الْوَحْى وَالتَّنْزیلِ وَ هَوى عَلَى الاَرْضِ عَرْشُ الْمَلِكِ الْجَلیل جَعَلَ یُقاتِلُ وَ هُوَ راجِلٌ قِتالاً اَقْعَدَ الْفَوارِسَ وَ اَرْعَدَ الْفَرائِصَ وَ اَذْهَلَ عُقُولَ فُرْسانِ الْعَرَبِ وَ اَطارَعَنِ الرُّؤُسِ الاَلْبابَ وَ اللُّبَبَ.
حضرت زینب علیهاالسّلام كه تمام توجّهش به سمت برادر بود چون این بدید از در خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت كه وااخاه و اسیّداهُ وا اهلبیتاهُ اى كاش آسمان خراب مى شد و برزمین مى افتاد و كاش كوهها از هم مى پاشید و بر روى بیابانها پراكنده مى شد.
راوى گفت : كه شمربن ذى الجوشن لشكر خود را ندا در داد براى چه ایستاده اید وانتظار چه مى برید؟ چرا كار حسین را تمام نمى كنید؟ پس ‍ همگى بر آن حضرت از هر سو حمله كردند، حصین بن تمیم تیرى بر دهان مباركش زد، ابوایوب غَنَوى تیرى بر حلقوم شریفش زد و زُرْعَه بن شریك بر كف چپش زد و قطعش كرد و ظالمى دیگر بردوش مباركش ‍ زخمى زد كه آن حضرت به روى در افتاد و چنان ضعف بر آن حضرت غالب شده بود كه گاهى به مشقت زیاد برمى خاست ، طاقت نمى آورد و بر روى مى افتاد تا اینكه سِنان ملعون نیز به برگلوى مباركش فروبرد پس ‍ بیرون آورده و فرو برد در استخوانهاى سینه اش و بر این هم اكتفا نكرد آنگاه كمان بگرفت وتیرى بر نحر شریف آن حضرت افكند كه آن مظلوم در افتاد.(7)
در روایت ابن شهر آشوب است كه آن تیر بر سینه مباركش رسید پس آن حضرت برزمین واقع شد،و خون مقدسّش را باكفهاى خود مى گرفت و مى ریخت بر سر خود چند مرتبه . پس عمر سعد گفت به مردى كه در طرف راست او بود از اسب پیاده شو وبه سوى حسین رو و او را راحت كن . خَوْلى بن یزید چون این بشنید به سوى قتل آن حضرت سبقت كرد و دوید چون پیاده شد و خواست كه سر مبارك آن حضرت را جدا كند رعد و لرزشى او را گرفت و نتوانست ؛ شمر به وى گفت خدا بازویت را پاره پاره گرداند چرا مى لرزى ؟
پس خود آن ملعون كافر،سر مقّدس آن مظلوم را جدا كرد.(8)
سیّد بن طاوس رحمه اللّه فرموده كه سنان بن اَنَس - لَعَنهُ اللّه - پیاده شد و نزد آن حضرت آمد و شمشیرش را برحلقوم شریفش زد و مى گفت :واللّه كه من سر ترا جدا مى كنم و مى دانم كه تو پسر پیغمبرى و از همه مردم از جهت پدر و مادر بهترى ، پس سر مقدّسش را برید!(9)
در روایت طبرى است كه هنگام شهادت جناب امام حسین علیه السّلام هر كه نزدیك او مى آمد سِنان بر او حمله مى كرد و او را دور مى نمود براى آنكه مبادا كس دیگر سر آن جناب را ببرد تا آنكه خود او سر را از تن جدا كرد وبه خَوْلى سپرد.

پی نوشت ها:
1- ترجمه (لهوف ) (سوگنامه ) ص 225 ؛ (ارشاد) شیخ مفید 2/110.
2- (ارشاد)، 2/111.
3- (تاریخ طبرى ) 6/245.
4- (ارشاد) شیخ مفید 2/111.
5-(تاریخ طبرى )6/245
6- (سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف ) ص 229 .
7- (ارشاد) شیخ مفید 2/12.
8- (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/120.
9- (سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف ) ص 233.

منبع:
منتهی الامال، مرحوم شیخ عباس قمی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد