PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر چـ ـ ـشم بهــــ راه



تووت فرنگی
4th August 2011, 08:33 PM
خدایا،


آنان که همه چیز دارند


مگر تو را


به سُخره میگرند


آنان را


که هیچ ندارند


مگر تو را !





هر کودکی


با این پیام


به دنیا می آید


که خدا


هنوز


از انسان نومید نیست.





خدا به انسان میگوید:


«شفایت می دهم


از این رو که آسیبت میرسانم


دوستت دارم


از این رو که مکافاتت میکنم»





آنان که فانوسشان را


بر پشت میبرند،


سایه هاشان پیش پایشان می افتد !





ماه


روشنی اش را


در سراسر آسمان


می پراکند


و لکّه های سیاهش را برای خود نگه میدارد !





کاریز خوش دارد خیال کند


که رودها


تنها برای این هستند


که به او آب برسانند !





خدا؛


نه برای خورشید


و نه برای زمین


بلکه برای گل هایی که برایمان میفرستد،


چشم به راه پاسخ است!





«رابیندرانات تاگور»

aramesh ghoroob
6th August 2011, 12:15 PM
تو كه همواره يادم هستي و با من

تو كه هستي به من نزديكتر از شارگ گردن

تو كه كردي مرا اشرف به هر مخلوق

تو كه دادي به من عاشق شدن بر خالق و مخلوق

خدايا از تو ممنونم



چگونه شكر نعمت هاي بي پايان گذارم،من ندانم

چگونه از درشكرت در آيم ،من ندانم

خدايا از تو ممنونم

تو خود گفتي چگونه إإ

تو خود گفتي قسم بر عصر

كه من هستم همي بر خسر

مگر ايمان به تو آرم

صلاح اعمال خود سازم

دگر الالذين گردم

(سوره مباركه عصر)

خدايا از تو ممنونم

كه دل بر بي قراران دادي امشب

به ما راه ره خود دادي امشب

hassan_pars
10th August 2011, 11:51 AM
بنشین در کنارم ، دستهایت را بگذار در دستهایم ،نگاه کن به چشمهایم
نگاه کن
بیشتر نگاه کن ....
با تمام وجود دوستت دارم
با تمام وجود تو را میپرستم
من که تنها تو را دارم ، جز تو کسی را نمیخواهم
دلت هوای آغوشم کرده ؟ بیا که من خیلی وقت است دلم به هوای دیدنت
بهانه آغوشت را کرده!
احساس پر از عشق ، همین است آرامش ، همان آرامشی که از تو میخواستم ،
همان رویایی که همیشه آرزو میکردم
با تمام وجود حس میکنم تو فقط مال منی
این سکوت است که آمده تا تنها صدای تپشهای قلب هم را بشنویم، تا آرامتر شویم...
امروز روز من و تو است مثل روزهای دیگر که روز ماست
روزهای با هم بودن مقدس است ، هر روز ما روز عشق است!
روز به هم رسیدن ،روزی که با تمام وجود خوشبختی را حس کردم ،
و شب و روز شکر میکردم او را که تو را به من داد
تو را دارم ، برای همیشه ای همنفسی که با تو نفس میکشم جان میگیریم
و عاشقانه زندگی میکنم
عاشق زندگی ام ،چون زندگی من تویی عاشقم ،
عاشق عشقم چون عشق من تویی
عاشق بارانم زیرا در زیر باران یا با تو هستم یا به یاد تو
عاشق غروبم چون آتش عشقت را در دلم شعله ور میکند ،
آرزوهایم را زیباتر میکند
عاشق همه روزها ، ساعتها و لحظه های زندگیم چون تو را دارم عزیزم
عزیزمی ، عشقمی ،هستی منی ، الهی من فدای خنده هایت ،
اشکهایت ، نگاه مهربانت ، حرفهایت شوم
بیا در آغوشم ، هیچگاه از کنار من نرو ،هیچگاه دستهایت را جدا نکن از دستهایم ،
همیشه بمان تا من نیز زندگی کنم به عشق بودنت !
به عشق بودنت سالیان سال زندگی کردن را دوست دارم ،
دلم نمیخواهد هیچگاه بمیرم ، عاشق تو بودن را دوست دارم
لبهای سرخت را بر روی لبانم بگذار تا به اوج عشق برسیم ،
تا بگویم به تو که لباهایت به شیرینی روزهای زیبای زندگیست ،
آغوشت آخرین سرپناهم در لحظه های عاشقیست!
بیشتر نگاهم کن ، که نگاهت مرا دیوانه میکند ، بگذار من دیوانه ،
دیوانه تر شوم ، از اینکه با توام همان مجنون قصه ها شوم
بیشتر نگاهم کن... همیشه در کنارم بمان عشق من...
[tashvigh]

hassan_pars
10th August 2011, 11:52 AM
وقتی سرت بر روی شانه هایم بود، دستانم درون موهایت بود
آرامش را از صدای تپشهای قلب مهربانت حس میکردم
حس میکردم دیگر تا ابد مال منی ، همانطور که تو حس میکردی که من مال توام
دلت میخواست یک سکوت عاشقانه بین ما باشد،
دلم میخواست این سکوت همچنان پا برجا باشد
دلت میخواست همیشه سرت بر روی شانه هایم باشد،
دلم میخواست شانه هایم تا هر زمان که بخواهی در اختیار تو باشد
دلت میخواست باور میکردی که رویا نیست ،
دلم میخواست همچنان درون رویاهایت باشم
رویایی مثل واقعیت ، اینکه تو در کنارمی،
مثل من که پر از احساسم پر از احساس عاشقانه ای
دلم میخواست تمام نشود هیچگاه در کنار هم بودن ، دلت میخواست به خواب روی زمانی که در آغوشت بودم
آرام باش در کنارم، به هیچ چیز جز عشقمان فکر نکن ،
تنها حس کن مرا ،بشنو صدای زمزمه های قلب مرا
سرم را بر روی سینه ات گذاشتم تا بشنوم صدای تپشهای قلب تو را ....
شنیدم صدای دریایی از احساس که آهنگ امواجش دیوانه میکرد مرا ،
مهربانی اش عاشقتر میکرد مرا
نگاه کردی به چشمانم ، خیره شدم به چشمانت ،
میتوانستم بخوانم آنچه درون آن چشمهای زیبایت است
شوق دیدار را میخواندم از چشمانت ، حس عشق را میخواندی از چشمانم ،
بیقراری عاشقانه را میدیدی در چشمانم ،
آرامش در کنار هم بودن را میدیدم در چشمانت
و اینگونه شد که بیشتر ماندیم در کنار هم ، تا بچشیم طعم شیرین عشق را با هم [tashvigh]

hassan_pars
10th August 2011, 11:54 AM
من و تو هستیم و بینمان فاصله
زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله
همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!
بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که
تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند
تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ،
تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ،
تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ،
تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!
انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند
چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز
در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را
روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ،
امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم
دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم
به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ،
تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم
[tashvigh]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد