PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر بی تو من تا همیشه تنها شد



تووت فرنگی
30th July 2011, 10:08 AM
پشت در مرگ پا به پا می کرد

جاده از فاجعه خبر می داد

عصر یک چند شنبه غمگین

اتفاق از تو ناگهان افتاد



عصر یک چند شنبه غمگین

پای مردی به ماجرا وا شد

پا به پایش قدم زدی رفتی

بی تو من تا همیشه تنها شد



بی تو شب تا همیشه اش شب ماند

چادری شد که بر سرم افتاد

عشق مثل پرنده ای زخمی

روی دستم تلف شد و جان داد



هر چه از من پس از تو باقی ماند

غرق در خلسه و توهم شد

دست و پا زد میان مرگ و مرگ

ناگهان پشت ناگهان گم شد



خسته از این همه شب و کابوس

مرده ای نیمه شب به راه افتاد

زل زدم رو به آسمان آنقدر

تا که چشمم به چشم ماه افتاد



در دل شب صدای من پیچید

اين منم ماه من، پلنگی که...

پیش چشمت به خاک و خون غلطید

تو ولی مثل تکه سنگی که...



ناگهان دست تیره ابری

بی صدا از شبم تو را دزدید

خنده را روی صورتم تف کرد

شعرها را به دفترم پاشید



خنده در خنده از دلت رفتم

گریه در گریه در دلم ماندی

خانه ات پر شد از گل و بوسه

شعر های مرا که سوزاندی



بوسه روی لبت نشست و گل

پخش شد روی نقشه ی قالی

ناگهان توی آیینه دیدم

یک مترسک شدم پر از خالی



در تنم یک صلیب چوبی بود

روی هر شانه ام کلاغی که.....

چشمهایم به ناکجا خیره

خالی از شور و اشتیاقی که...



پا به پای پیاده رو می رفت

مثل هر دفعه با سری پایین

از کنارم قدم زنان رد شد

سایه ی یک مترسک غمگین

****


خواستم توی باورت مثل-



-مرد رویایی ات قوی باشم

خواستم شاعرت شوم رفتی

تا بدون تو منزوی باشم



ساده از ماجرای من رفتی

خم به ابروي خود نياوردي

گریه کردم که منتظر هستم

خنده ات گفت بر نمیگردی*



بی خیال تمام آدمها

بغض خود را گرفته ام در مشت

منتظر باش بشنوی یک روز

شاعری در کرج خودش را کشت

سکوت شب
30th July 2011, 10:18 AM
باحال بود

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد