سلام دوستام ، اسپم میدین؟؟!! چِشمِ آقا مازرون رو دور دیدینا! الان میان هممونو برا اسپم یه هفته اخراج میکنن
وروجکا اول آخه ببیین کجا دارم میرم بعد اصرار کنین که باهام بیاین...
باشه حالا چون خیلی ذوق سفر دارین اول میریم سفر...وای بچه ها یهو دلم ازین مسافرتای دوستانه خواست
خب چون اسپم نشه و آقا مازرون توبیخ نکنن...اینم دلنوشته
بعضی آدم های مجازی /حقیقی هستند وقتی میشناسیشان گویی مدت هااااست که با او بودی. از هرآشنایی آشناتر می شود برایت. این آدم ها باعث می شوند که یک حس ناب داشته باشی، باعث می شود که روی تنهایی خط بزنی.... بعضی از مجازی ها از حقیقی ها هم حقیقی تر می شوند. آنچنان احساس و افکار هم را می فهمید که هرگز هیچ حقیقی اینطور نبوده است...
ویرایش توسط سونای : 26th October 2014 در ساعت 02:04 PM
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
حرف ميزني اما تلخ !
محبت ميکني ولي سرد !
چه اجباري است دوست داشتن من ؟
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
بهتر از سهراب چه کسی می تواند حرفِ حال مرا بگوید :
ماه بالای سر آبادی است ،
اهل آبادی در خواب .
روی این مهتابی خشت غربت را می بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش .
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب .
غوک ها می خوانند .
مرغ حق هم گاهی.
کوه نزدیک من است : پشت افراها، سنجد ها.
وبیابان پیداست .
سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست .
سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب باید باشد .
دب کبر آن است ، دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست، روز آبی بود .
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم ،
طرحی از جارو ها ، سایه هاشان در آب.
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .
یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یادمن باشد تنها هستم .
ماه بالای سر تنهایی است.
ویرایش توسط تووت فرنگی : 27th October 2014 در ساعت 07:03 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
دلم نوشت دست نوشته هایت را به من ربط نده !!!
برایِ پخته شدن در زندگی ، کافیست از کوره در نروید
هوایم را داشته باش ...
وقتی تـــــ♥ـــو هوایم را داری هوا هم خوب میشود ...
اصلا هوا هم به هوای تـــــ♥ـــو خوب میشود ...!
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
زندگی در آن وقت
صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی در آن وقت ، حوضِ موسیقی بود.
دلم تنگه پرتقالِ من!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)