دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: من عآشق مامان بابامم :)

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض من عآشق مامان بابامم :)

    حالا مهم نیست روز پدر است یا روز مادر

    هر وقت دل تنگشان شدی








  2. 18 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    خیلی دوستشون دارم
    بابام عاشقه منه و مامانم منو عاقلترین بچش میدونه
    عاشقشونم
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  4. 8 کاربر از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند .


  5. #3
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    این تعریفات مزخرف را چه کسی در ویکی پدیا نوشته ؟!


    مادر



    مادَر یا نَنه یا مامان یکی از نسبت‌های خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مونث گفته می‌شود. به دلیل پیچیدگی و تفاوت‌های اجتماعی، فرهنگی، و مذهبی تعاریف‌ها و نقش‌ها، تعریف کلی کلمه مادر متفاوت است.
    واژه ننه که به عنوان برابر برای مادر به‌کار می‌رود و معانی دیگری نیز دارد از ریشه هندواروپایی nan به معنی مادر و پرستار است.[۱]



    در مورد پستانداران مانند انسان، مادر بیولوژیکی تخمک بارور شده را باردار است که ابتدا رویان و سپس جنین نام دارد. این بارداری درون رحم مادر از هنگام لقاح تا هنگام زادن نوزاد طول می‌کشد. هنگامی که کودک زاده شد، بدن مادر برای تغذیه او شیر تولید می‌کند. معمولاً این شیر مادر تنها غذای نوزاد برای حداقل یک سال است.




    در جامعهٔ انسانی عنوان مادر معمولاً به زنی، به غیر از مادر طبیعی، که نقش اجتماعی مربوطه را انجام دهد نیز گفته می‌شود. به ویژه در مورد مادرخوانده و زن‌پدر. در برخی از فرهنگ‌ها، مانند آمریکایی-آفریقایی و لزبینی، دیگرمادری غیربیولوژیکی وجود دارد. در خانواده پونالوائی در ایروکوئی‌ها، سرخ‌پوستان آمریکا و قبایل هند کهن، یک زن مادر فرزندان خواهرش و خواهران جانبی‌اش (عمه/عمو/خاله/دایی زاده‌های درجه اول و دوم یا دورتر) نیز هست. همچنین با پیشرفت فن‌آوری تولیدمثل، مادر ژنتیکی (کسی که تخمک از آن اوست) می‌تواند با مادر باردار (که جنین در رحم اوست) تفاوت داشته باشد.




    پدر

    پدر یکی از نسبت‌های خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مذکر گفته می‌شود و از نظر زیست‌شناختی، اجتماعی، فرهنگی، و مذهبی می‌تواند تعریف‌های متفاوتی داشته باشد. از نظر زیست‌شناختی، در پستاندارانی مانند انسان، پدر اسپرمی را تولید می‌کند که با تخمک ترکیب شده و پس از لقاح، رویان (جنین) شکل می‌گیرد.
    از نظر اجتماعی پدر به مردی که نقش اجتماعی مربوطه را انجام دهد نیز گفته می‌شود. امروزه تحقیقات بسیاری درباره اهمیت نقش پدری در رشد روانی و اجتماعی فرزندان صورت گرفته‌است.
    ویرایش توسط kamel.gholami : 12th August 2014 در ساعت 10:25 PM

  6. 5 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  7. #4
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)




    پدر یعنی شرف یعنی عشیره

    پدر یعنی برند یک قبیله




  8. 11 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  9. #5
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    هر انسانی عطری خاص دارد !

    گاهی ...
    برخی ؛ عجیب بوی خدا می دهند ...

    مثل " مادر "



  10. 13 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  11. #6
    همکار تالار مکانیک
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات و انتقال حرارت
    نوشته ها
    1,512
    ارسال تشکر
    9,142
    دریافت تشکر: 6,504
    قدرت امتیاز دهی
    12964
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    نقل قول نوشته اصلی توسط k@ M eL نمایش پست ها
    این تعریفات مزخرف را چه کسی در ویکی پدیا نوشته ؟!
    کدام بخش این متن نادرست هست؟

  12. 5 کاربر از پست مفید ab.bb سپاس کرده اند .


  13. #7
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ab.bb نمایش پست ها
    کدام بخش این متن نادرست هست؟
    :)
    هیچ قسمتش نادرست نیست

    ولی با تعریفات ما از پدر مادر متفاوته

  14. 4 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  15. #8
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)


    مادر
    سالخوردگی دخترکی تنهاست
    که عروسکهایش
    حرف میزنند
    بزرگ میشوند
    راه می روند
    و می دوند ...


    (تصویر از استاد مرتضی کاتوزیان)









  16. 9 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  17. #9
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    رباتیک
    نوشته ها
    19
    ارسال تشکر
    141
    دریافت تشکر: 119
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    parastoo69's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)

    من نیستم
    دلمان کوچک است
    ولی آنقدر جا دارد که برای هر عزیزی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه.......!

  18. 5 کاربر از پست مفید parastoo69 سپاس کرده اند .


  19. #10
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : من عآشق مامان بابامم :)



    روزی که پدر داشت از شهر میرفت ، گفت: پسرم ، تو مرد بزرگی شده ای . گفت: زود خواهم برگشت تا تو و مادر و خواهرت را هم با خود ببرم . گفت که هر وقت دلت برای من تنگ شد پرنده های روی سیم های برق را که از توی پنجره ی اتاقت دیده میشوند بشمار ، ضربدر هزار کن ، من صد برابر آن دلم برایت تنگ شده است . من امـــــــــا بزرگ نشده بودم !!! ترسیدم پرنده ای روی سیم های برق ننشیند . ترسیدم یادم برود طعم روز های پدرانه را . هول شدم. رفتم شیشه ی پنجره را با عکس پرندگانی پوشاندم که خیال رفتن نداشتند . هر روز میشمردمشان. حال از آن روز یازده سال میگذرد و از پدر خبری نیست. من به هر پرنده ای که میرسم قیافه میگیرم. انگار وقت آن رسیده که عکس را از روی پنجره بردارم . دلم میخواهد همان دو سه پرنده ی قناص را بشمارم .


    نویسنده: یاسی. ش











    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
    هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
    در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
    بیچاره مادرم





    هر روز می گذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه می رود
    چادر نماز فلفلی انداخته به سر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هر جا شده هویج هم امروز می خرد
    بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها



    او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
    بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
    این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

    ***
    او پنج سال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
    تنها مریضخانه، به امّید دیگران
    یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
    در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
    صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
    طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم به حال من از دور می گریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
    مادر به خاک رفت.

    ***
    این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
    یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
    اما خلاص می شود از سرنوشت من
    مادر بخواب، خوش
    منزل مبارکت.



    آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
    نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
    من می دویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
    خود را به ضعف از پی من باز می کشید
    دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز:
    از من جدا مشو.



    می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب می کنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
    خاموش و خوفناک همه می گریختند
    می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
    یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
    می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
    تنها شدی پسر.



    باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
    بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
    تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
    می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم...

    استاد شهریار




  20. 4 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •