دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: بازگشت از گناه، به چه قیمتی؟

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مدیریت بحران - پدافند غیرعامل
    نوشته ها
    1,192
    ارسال تشکر
    3,360
    دریافت تشکر: 4,666
    قدرت امتیاز دهی
    10717
    Array

    پیش فرض پاسخ : بازگشت از گناه، به چه قیمتی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط طلیعه طلا نمایش پست ها
    در کتاب کیفر کردار جلد دوم آمده است: رابعه عدویه مى گوید: دوستى داشتم که جوان بسیار زیبا و قشنگ و دلفریبى بود بر اثر جوانى و زیبائى، جوانان و دوستان بزهکارش او را به طرف گناه کشاندند و او کم کم هرزه و بى بند و بار و شیاد و لات شد.







    بیشتر کارش به دنبال خانم رفتن و تور کردن دختران معصوم بود و عجیب فرد هرزه و گناهکارى شده بود که همه از دستش ناراحت بودند. یک روز که به دیدن او به خانه اش رفتم، یک وقت دیدم او در سجاده عبادتش ایستاده نماز مى خواند و غرق در زهد و تقوى و ورع و عبادت و نماز و طاعت است، عجب نماز با حال و با خشوع و خضوع و گریان و نالان بود.
    از حالش متعجب و حیران شدم! با خود گفتم آن حال گناه و معصیت و بزه کارى چه بود؟! و این حال عبادت و طاعت و گریه و ناله و زهد و تقوى چیست؟ چطور شده که عتبه بن علام عوض شده؟!



    صبر کردم تا نمازش را تمام کرد، بعد گفتم: ابن علام خودتى؟! تو آن کسى نبودى که همه اش در هوى و هوس و عیش و نوش و غرق در معاصى و گناه و خلاف و عشق و شراب بودى چطور شده به طرف خدا آمدى؟ با خدا آشتى کردى؟ و چگونه از گناهان خودت برگشتى؟!


    عتبه گفت: اگر یادت باشد من در اوائل جوانیم خیلى معصیت کار بودم و به خانم ها خیلى علاقه داشتم و در این کار حریص بودم، همانطور که مى دانى بیش از هزار زن در بصره گرفتار چنگال عشق من بودند و من هم در این کار اسراف زیادى داشتم.


    یک روز که از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به خانمى افتاد که جز چشم هایش چیزى پیدا نبود و حجاب کاملى داشت، شیطان مرا وسوسه کرد و گویا از قلبم آتشى بر افروخته شد، دنبالش رفتم که با او حرف بزنم به من راه نمى داد و هرچه با او صحبت مى کردم اعتنایى به من نمى کرد، نزدیکش رفتم، گفتم: واى بر تو مرا نمى شناسى؟! من عتبه هستم که اکثر زنهاى بصره عاشق و دلباخته من هستند... با تو حرف مى زنم، به من بى اعتنائى مى کنى؟! گفت از من چه مى خواهى؟ گفتم مرا مهمانى کن.


    گفت: اى مرد من که در حجاب و پرده کاملم تو چطور مرا دوست دارى و نسبت به من اظهار علاقه مى کنى؟
    گفتم: من همان دو چشم هاى قشنگ و زیباى تو را دوست دارم که مرا فریب داده.


    گفت: راست گفتى من از آنها غافل بودم. اگر از من دست بر نمى دارى بیا تا حاجت تو را برآورده کنم.
    سپس به راه افتاد تا به منزلش رسید من هم دنبال او رفتم. داخل خانه شد من هم داخل شدم وقتى که وارد منزلش شدم دیدم چیزى از قبیل اسباب واثاثیه در منزلش نیست. گفتم: مگر در خانه اسباب و اثاثیه ندارى؟



    گفت: اسباب و اثاثیه این خانه را انتقال داده ایم. گفتم کجا؟ گفت: مگر قرآن نخوانده اى که خداوند مى فرماید:
    تلْک الدار الاخره تجْعلها للذین لایریدون علوا فى الاْرْض ولا فسادا والْعاقبه للْمتقین.1 ؛ این سراى (دائمى و با عظمت) آخرت را فقط به افرادى اختصاص‍ (داده و) مى دهیم که در نظر ندارند در زمین برترى جوئى و فساد نمایند و عاقبت نیک و شایسته و خوب براى افراد با تقوا و پرهیزگار خواهد بود.
    بله ما هرچه داشتیم براى آخرت جاوید فرستادیم دنیاى باقى ماندنى نیست. اکنون اى مرد بیا و از خدا بترس و از این کار درگذر. حذر کن از اینکه بهشت همیشگى را به دنیاى فانى بفروشى و حوران را به زنان.


    گفتم: از این پرهیزگارى درگذر و حاجت مرا روا کن.
    خیلى مرا نصیحت کرد دید فایده اى ندارد گفت: حال که از این کار نمى گذرى آیا ناگزیرم و ناچارم نیاز تو را برآورم؟!
    گفتم: آرى.


    دیدم رفت در اتاق دیگر و مرا به آن حال گذاشت. مشاهده کردم پیرزنى در آن اتاق نشسته است. آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همین طور در فکر بودم که این جا کجاست اینها کى هستند و چرا تا حال طول کشید که ناگهان فریاد آن دختر را شنیدم که گفت یک مقدار پنبه و طبقى برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد.


    بعد از چند دقیقه ناگهان دیدم پیرزن فریادى زد من وحشت زده پریدم دیدم آن دختر جفت چشم هایش را با کارد بیرون آورده و روى پنبه و داخل طبق گذاشت. وقتى آن پیرزن آن طبق را به سوى من آورد دیدم چشم ها با پیه آن هنوز در حرکت بود.


    پیرزن که ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت: آنچه را که عاشق بودى و دوست داشتى بگیر ما را تو حیران کردى خدا ترا حیران کند. طبق را جلوى من گذاشت، من وحشت کرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشک شده بود این چکارى بود که آن دختر انجام داد.


    پیرزن با حالت گریه گفت ما ده نفر زن بودیم که در خانه اعتکاف کرده بودیم و بیرون نمى رفتیم و خرید خانه را این دختر مى کرد و براى ما چیزى مى آوررد ولى تو ما را حیران و سرگردان و ناراحت و افسرده کردى خوب شد؟! این چشم هائى که تو به آنها علاقه مند شده بودى بگیر!


    همینکه سخن پیرزن را شنیدم از فرط ناراحتى بیهوش شدم وقتى که به هوش آمدم آن شب را به فکر فرو رفتم و بر گذشته هایم تأسف خوردم گفتم: واى به حال من یک عمر دارم گناه مى کنم هیچ ناراحت نبودم ولى این دختر با این کار مرا ادب کرد. به منزل رفتم و تا چهل روز در خانه مریض شدم، رفتار و کردار و کار آن دختر عجیب در من اثر کرده بود و این سبب شد که من از کار خودم پشیمان و نادم گردم و توبه نمودم.
    1- آل عمران : 135 .
    منبع : تبیان



    این متن چرا اینقدر ضد و نقیضه ؟؟؟؟!!!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/39.gif
    چه حس قشنگیه در تاریکی های خطرناک این دنیا...با اطمینان خاطر و آرامش ،دستت در دستان خدا باشه...(محسن مهابادی زاده)




  2. 3 کاربر از پست مفید محسن مهابادی زاده سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. الان دقیقادرچه حالتی؟
    توسط "golbarg" در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: 14th January 2015, 05:05 PM
  2. آموزشی: شک به همسر و کنترل او به چه قیمتی؟
    توسط معمار حانیه در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th October 2013, 11:13 PM
  3. مقاله: ازدواج اینترنتی؟
    توسط محمد نظری گندشمین در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th July 2013, 02:14 AM
  4. قهوه ای شدن به چه قیمتی؟!
    توسط داداشی در انجمن خبرهای پزشکی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st August 2012, 01:26 PM
  5. قهر یا آشتی؟
    توسط AvAstiN در انجمن روانشناسی اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th May 2009, 08:18 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •